ابوحیان غرناطی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226461/ابوحیان-غرناطی
سه شنبه 16 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
ابوحیان غرناطی، اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی بن حیان نفری غرناطی (654-745 ق / 1256-1344 م)، نحوی، شاعر و ادیب عصر بنی نصر در غرناطه و ممالیك در مصر. نسبت او به قبیلۀ بربر نژاد نفزه میرسد (ابنحجر، 6 / 62). پدرش اهل جیان بود (همو، 6 / 63) و گویا پس از تصرف این شهر در 643 ق به دست مسیحیان (عنان، 20)، آنجا را ترك گفته است. ابوحیان در مَطَخشارش از توابع غرناطه زاده شده و در همانجا پرورش یافت (صفدی، اعیان العصر، 11 / 163؛ ابن قاضی شهبه، طبقات النحاة، 289). نسبت نفزی، جیانی و غرناطی وی از همین جهات است.او از 670 ق و به قولی از 668 ق شروع به تحصیل علم كرد (ابن جزری،2 / 285؛ ابن قاضی شهبه، همان، 291)، به شهرهای بسیاری در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسیار و بنامی بهره جست. خود وی استادانش را 450 تن شمرده و در جایی دیگر شمار آنان را با كسانی كه به او اجازۀ نقل حدیث دادهاند، 500‘1 تن نوشته است (نك : ابن حجر، 6 / 58، 64؛ ابنقاضی شهبه، طبقات الشافعیة، 3 / 91). وی نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علی انصاری و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابنبشیر قرائات هفتگانه را آموخت (ابوحیان، البحر، 1 / 7؛ صفدی، اعیان، 11 / 165؛ سبكی، 6 / 32؛ ابن جزری، همانجا). سپس به ملازمت ابنزبیر درآمد و از او نحو آموخت (ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، 3 / 89؛ ابن خطیب، 3 / 44).به گفتۀ صفدی (همانجا) وی قرآن را 20 بار نزد ابومحمد عبدالحق ختم كرد. ابن قاضی شهبه (طبقات النحاة، 289) اشاره میكند كه او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلی شلوبین آموخت، اما میدانیم كه شلوبین در 645 ق، یعنی حدود 10 سال قبل از تولد ابوحیان از دنیا رفته بوده است (نك : ابن خلكان، 3 / 452).وی در حدود سال 671 ق از غرناطه به مالقه رفت و بار دیگر در محضر درس ابن زبیر كه در آن زمان در مالقه به سر میبرد، حاضر شد و از وی علم حدیث، اصول فقه و نیز منطق آموخت و كتابهای الاشارة ابوالولید باجی و المستصفی اثر غزالی را نزد او خواند. همچنین قرائات سبع را تا آخر سورۀ حجر نزد ابن ابی الاحوص فرا گرفت (صفدی، همان، 11 / 165-166؛ ابن قاضی شهبه، همان، 290؛ مقری، 3 / 315). در 673 ق بار دیگر در محضر درس ابن طباع حاضر شد و الموطأ را نزد وی خواند (ابن قاضی شهبه، همانجا). از دیگر استادان او در مالقه میتوان از محمد بن عباس قرطبی نام برد (سبكی، همانجا).ابوحیان از مالقه به المریه و از آنجا به جزیرة الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن دیار كسب علم كرد (حسینی دمشقی، 23). در 677 ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجایه از حلقۀ درس ابوعبدالله محمد بن صالح كنانی و در تونس از عبدالله بن هارون بهرهمند شد (سبكی، همانجا؛ حسینی دمشقی،24) و تا 679 ق در تونس به سر برد (همو، 26). سپس در همین سال راه مشرق در پیش گرفت و برای گزاردن حج به حجاز رفت (ابن قاضی شهبه، همان، 289؛ مقری، 3 / 318؛ حسینی دمشقی، 24).در علت مهاجرت وی به مشرق اختلاف است. به گزارش ابن خطیب، 3 / 46-47)، غرور جوانی ابوحیان سبب شد تا وی با برخی از استادان خود از جمله ابنطباع و ابن زبیر از در مخالفت درآید و حتی كتابهایی در رد سخنان و نظرات آنان بنویسد. ابن طباع شكایت پیش امیرمحمد بن نصر معروف به فقیه برد و چون امیر در صدد مجازات ابوحیان برآمد، وی از ترس جان به مغرب گریخت و پس از چندی روانۀ مصر شد (قس: مقری، 3 / 340)، اما سیوطی (بغیة، 1 / 281) به نقل از خود ابو حیان میگوید كه آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ كرد این بود كه یكی از دانشمندان آن روزگار (به گمان برخی ابن طباع) كه در منطق، فلسفه، ریاضیات و علوم طبیعی مهارت بسیار داشت، از سلطان درخواست كرد كه شاگردانی هوشمند نزد وی فرستد تا وی هر آنچه در عمر دراز خود آموخته، پیش از مرگ به آنان بیاموزد. سلطان خواست ابوحیان را نزد وی فرستد، اما ابوحیان كه از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چارهای جز فرار نیافت (قس: ابن عماد، 6 / 146). با آنكه شاید این عوامل در مهاجرت او تأثیر مستقیم داشته است، از روحیات و نحوۀ زندگی او چنین برمیآید كه انگیزۀ مهمتر او در این امر، همانند بیشتر معاصرانش، ادامۀ تحصیل و بهرهمندی از مجالس درس دانشمندان مشرق زمین بوده است، خلاصه اینكه دانش دوستی او سبب شد كه در این راه به گفتۀ خودش ( البحر، 1 / 4) از هیچ مشكلی نهراسد و كسب علم را بر همه چیز حتی زن و فرزند ترجیح دهد.ابوحیان ضمن سفر حج در مكه، منی و جده به استماع حدیث پرداخت. در مكه از ابوالحسن علی بن صالح حسینی حدیث شنید و با بدرالدین ابن هود نیز مجالست داشت (ابن شاكر، 1 / 345؛ حسینی دمشقی، همانجا). وی از حجاز به عیذاب و قوص رفت. در قوص با مجیرالدین ابن لمطی (638-721 ق) ملاقات كرد و اشعار او را نزد خود وی خواند و سرانجام در 680 ق به قاهره رسید و در مدرسۀ افرم به تحصیل مشغول شد (ابنشاكر، 3 / 138؛ حسینی دمشقی، همانجا؛ مقری، 3 / 338).در آن زمان كه از سرزمین اندلس، تنها غرناطه در دست مسلمانان باقی مانده بود و بسیاری از ادیبان و عالمان اندلسی ناگزیر وطن خود را ترك كرده بودند، قاهره به صورت كانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظرۀ علمی در مساجد و مدارس آن شهر رونقی خاص داشت (سالم، 354؛ اشتر، 295-296). در این احوال ابوحیان ابتدا در اسكندریه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصیر ابنعلی معروف به ابنمریوطی و سپس قرائات هفتگانه را به روایت ورش نزد اسماعیل بن هبةالله ملیجی خواند (ابوحیان، همان، 1 / 7، 11؛ ابن جزری، همانجا) و كتاب الارشاد ابوالعز را نزد یعقوب بن بدران فرا گرفت (ابن جزری، همانجا) از دیگر استادان او در اسكندریه میتوان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن احمد بن فارس نام برد (ابن قاضی شهبه، همان، 291). سپس در قاهره نزد شیخ شمسالدین اصفهانی علم اصول و نزد دمیاطی علم حدیث فراگرفت و نیز کتاب المحرر رافعی و مختصر المنهاج نوری را نزد شیخ علمالدین عراقی خواند و بیشتر المنهاج را حفظ كرد (صفدی، همان، 11 / 166؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، 4 / 91) . وی علاوه بر علوم یاد شده، در شعر و ادب و لغت نیز اندوختۀ فراوانی داشت و به گفتۀ خود او (همان، 1 / 6) كتاب الفصیح ابوالعباس احمد بن یحیی شیبانی، دیوانهای شعرای معروف جاهلی و جزئی از كتاب حماسۀ ابوتمام را از حفظ داشت. او در 688 ق الكتاب سیبویه را به طور كامل نزد ابن نحاس (ه م)، نحوی معروف، خواند (ابن خطیب، 3 / 45) و پس از آنكه نزدیك به 20 سال از عمر خود را در تحصیل علم سپری كرد و در علوم مختلف نحو، تفسیر، فقه، حدیث و قرائت قرآن آزموده شد، یكسره به تدریس و تألیف پرداخت. صفدی میگوید: در میان استادانم هیچ كس را به سخت كوشی وی نیافتم. هر گاه به خدمتش رسیدم، یا در كار تدریس بود، یا به جمع حدیث و تألیف و تصنیف مشغول بود و هرگز او را در غیر این حالات نیافتم (همان، 11 / 165). ابوحیان به زودی بر همگنان خود پیشی جست و در شرق و غرب شهرتی عظیم یافت. در نحوه به شیخ النحاة یا امام النحاة، در علم حدیث به شیخ المحدثین و در سایر علوم به رئیس العلماء معروف شد (مقری، 3 / 288، 291؛ قس: مدرس، 7 / 82) و برخی حتی او را از خلیل بن احمد، سیبویه، كسایی، فراء و دیگر نحویان معروف برتر خواندهاند (صفدی، همان، 11 / 161-162؛ مقری، 3 / 290-291). وی پس از مرگ ابن نحاس در 698 ق در مقام بزرگترین نحوی روزگار خود كرسی تدریس نحو را در جامع الاقمر و حاكمی و سپس تدریس تفسیر را در مدرسۀ صالحیه و جامع طولون و تدریس و نقل حدیث را در مدرسۀ منصوریه برعهده گرفت (ابوحیان، همان، 1 / 3؛ ابن قاضی شهبه، همانجا، طبقات النحاة، 290؛ مقری، 3 / 288؛ حسینی دمشقی، همانجا). شاگردانی از اطراف و اكناف در مجالس درس او شركت جستند كه بسیاری از آنان بعدها خود در صف بزرگان و دانشمندان روزگار خویش درآمدند (فیروزآبادی، 203؛ ابن حجر، 6 / 59). در میان شاگردان معروف او از صفدی، ابن هشام، تقیالدین سبكی و فرزند وی تاجالدین سبكی، جمالالدین اسنوی، ابن عقیل، ابن رافع، ابن فضلالله، ابن مرزوق و ... میتوان نام برد (صفدی، الغیث، 2 / 416، نكت، 280؛ سبكی، 6 / 32؛ اسنوی، 1 / 458؛ ابن قاضی شهبه، همانجا؛ مقری، همانجا؛ خوانساری، 8 / 91). وی كتابهای سقط الزند، مقامات حریری، حماسۀ ابوتمام، مقصورۀ ابندرید، فصیح ثعلب و نیز آثار ابن ابی الاحوص از جمله التبیان فی احكام القرآن، المعرب المفهم فی شرح مسلم، الوسامة فی احكام القسامة و المشرع السلسل فی حدیث المسلسل را تدریس میكرد (صفدی، همان، 281؛ مقری، همانجا) و این خود دلیل بر گستردگی دانش اوست. چنانكه از آثار او برمیآید، وی با زبانهای فارسی، تركی و حبشی نیز آشنا بوده و چند اثر خود را به این زبانها تألیف كرده است (نك : بخش آثار در همین مقاله؛ قس: گنثالث، 188؛ حدیثی، 176-187).وی با همۀ عشقی كه به علوم مختلف میورزید، به فلسفه اعتنایی نداشت، تا آنجا كه وقتی وارد مصر شد و گروه بسیاری را مشغول فراگیری فلسفه دید، بسیار تعجب كرد (مجذوب، 34). آیین صوفیان را نیز نمیپسندید و با اینكه خود داستانهایی از كرامات برخی شیوخ متصوفه نقل كرده، آنان را مورد انتقاد بسیار قرار داده، چندانكه در اشعارش آنان را زندیق و غرق در گمراهی خوانده است (نك : البحر، 1 / 5؛ ابنحجر، 6 / 64؛ نامۀ دانشوران، 1 / 225-226).ابوحیان قبل از مهاجرت به شرق همانند بسیاری از مردم اندلس مذهب ظاهری داشت و نسبت به آن سخت تعصب میورزید، اما پس از ورود به مصر مانند بسیاری از دانشمندان دیگر مغربی چون ابن مالك (ه م) تحت تأثیر محیط مدارس مصر تغییر مذهب داد و با آنكه خود تأكید بسیار كرده بود كه همیشه بر آیین ظاهری خواهد ماند، به مذهب شافعی گرایید و قصیده ای نیز در مدح شافعی سرود (صفدی، اعیان، 11 / 179؛ سبكی، 6 / 36؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، 3 / 91-92). نسبت به حضرت علی (ع) ارادت خاصی داشت و دشمنانش را لعن میكرد و در آثار خود گاه به اقوال آن حضرت استناد میجست (ابوحیان، تقریب، 39؛ ابن حجر، 6 / 62؛ مقری، 3 / 295، 338). با اینهمه، نباید در این جنبه از عقاید او مبالغه كرد. ارادت وی به علی (ع) نیز ممكن است از این جهت بوده باشد كه آن حضرت را بنیانگذار علم نحو میدانسته است (ابوحیان، همانجا). ابوحیان از میان علمای معاصر، ابن تیمیه (ه م) را كه بین سالهای 709 تا 713 ق در اسكندریه و قاهره اقامت داشت، بسیار میستود و حتی قصیدهای در مدح وی سرود. اما پس از آنكه ابن تیمیه در كتاب العرش بر سیبویه خردۀ بسیار گرفت، ابوحیان از او روی برتافت و به صف مخالفان او پیوست (ابن حجر، 6 / 64؛ مقری، 3 / 295). ابوحیان شعر نیز میسرود و ابیاتی از اشعار او در آثار صفدی (همان، 11 / 168- 169، 172، 173، 180-183) ابنشاكر (4 / 72-74) و ابن خطیب (3 / 47- 59) آمده است. برخی از این سرودهها در مدح نحو و نحویان بزرگ از جمله سیبویه و شیوخ خود و نیز حاكمان وقت است. وی اشعار عاشقانه و حماسی سخت تمایل داشت (صفدی، همان، 11 / 168؛ ابن حجر،6 / 62؛ مقری، 3 / 296) و موشحاتی نیز سروده است كه برخی از آنها را صفدی (همان، 11 / 183-184، 186-187) و مقری (3 / 309-310، 312-313) نقل كردهاند (قس: حدیثی، 80-83). ابوحیان نسبت به مردم بسیار بدگمان بود و نیز طبعی سخت بخیل داشت و شگفت آنكه به بخل خود افتخار میكرد و در هر مجلسی آن را میستود و ارباب كرم و بخشش را نكوهش میكرد. زر و سیم را چندان دوست میداشت كه آن را درمان هر درد میشمرد و خود در شعری «امیدوار بودن به در همی را كه در دام كیسۀ او گرفتار آمده، همانند امید فرزند داشتن از عقیم» دانسته است (صفدی، همان، 11 / 167- 168)، از همین رو برخلاف دیگر علما هیچ گاه مال خود را صرف خرید كتاب نكرد و همیشه از كتابهایی كه به عاریت میگرفت استفاده میكرد (مقری، 3 / 296-297).از روابط وی با حكومتهای وقت جز این نمیدانیم كه با امیر سیف الدین ارغون روابط دوستانۀ نزدیكی داشته و نزد وی از احترام خاصی برخوردار بوده است (صفدی، نكت، همانجا). ابوحیان دختری به نام «نُضار» داشت كه از محدثان عصر خود به شمار میرفت. او را سخت گرامی میداشت و بسیار میستود. نضار در 730 ق درگذشت و ابوحیان از مرگ او سخت متأثر شد، چندانكه تا یك سال در كنار قبر او در برقوقیۀ قاهره منزل گزید و در این مدت با دیگران كمتر معاشرت میكرد. سپس كتابی به نام وی نوشت و آن را النضار فی المسلاة عن نضار نامید (مقری، 3 / 314). ابوحیان كه در اواخر عمر نابینا شده بود، در قاهره درگذشت و در مقبرۀ صوفیه مدفون گردید (ابن وردی، 482؛ صفدی، همان، 284؛ حسینی دمشقی، 26). صفدی ( اعیان، 11 / 163-164) او را رثا گفته است.
ابوحیان تا حد تقدیس، الكتاب سیبویه را حرمت مینهاد و هیچ كتابی را جز آن لایق تدریس نمیدانست. این كتاب در تكوین اندیشهها و آراء نحوی وی تأثیر بسزایی داشت. گرچه در زمان او اختلافات بین مكتبهای نحوی فروكش كرده بود و نحویان تعصب خاصی نسبت به مكتبهای نحوی و بزرگان نحو نداشتند، او نسبت به سیبویه پیشوای مكتب بصره سخت تعصب میورزید، تا آنجا كه به هیچ یك از علمای عصر خود اجازه نمیداد از سیبویه و كتابش انتقاد كنند و همانگونه كه اشاره رفت، روابطش را با ابن تیمیه بدان سبب كه گفته بود سیبویه پیامبر نحو نیست كه عاری از خطا باشد، قطع كرد و او را سخت به باد انتقاد گرفت (سیوطی، بغیة، 1 / 282). همین تعصب بیش از حد ابوحیان نسبت به نحویان كهن و خاصه سیبویه كه ناشی از گرایشهای ظاهری وی بود باعث شد كه او تنها به تقلید از گذشتگان اكتفا كند و همانند ابن مضاء (ه م) در مسائل نحوی نیز ظاهری مسلك باقی بماند (ابن وردی، همانجا؛ ضیف، 321)، ازهمینرو در آراء نحوی او به ندرت ابتكار و نوآوری به چشم میخورد.دلبستگی ابوحیان به سیبویه سبب شده كه وی در همۀ مسائل نحوی آراء او را بر دیگر بزرگان نحو حتی خلیل بن احمد، ثعلب، مازنی، مبرد و جرمی ترجیح دهد. برخی از این مسائل اینهاست:1. نحویانی همچون خلیل، مازنی و ابن مالك، ضمایر منفصل مفعولی را دو لفظ جداگانه به شمار میآورند و مثلاً «ایاه» را نیز مانند «ایا الشوائب» تركیبی اضافی میدانند، اما ابوحیان به تبعیت از سیبویه آن را لفظی واحد بهشمار میآورد و بر آن است كه اگر «ایا» را مضاف بشماریم در هنگام اضافه باید اعراب آن ظاهر گردد، چه اسامی مبنی مانند «ای» در هنگام اضافه معرب میشوند.2. تقدم خبر ان و یا معمول خبر آن مانند جملۀ «اما زیدا فانی ضاربٌ» كه سیبویه جایز نمیشمارد، اما مبرد، ابن درستویه، فراء و ابن مالك آن را صحیح میدانند. ابوحیان آن را مخالف سماع و قیاس میشمارد و میگوید مبرد نیز بعدها نظر سیبویه را پذیرفته است.3. دربارۀ اسمهای ششگانه، اصل «اعراب به حروف» را نمیپذیرد و شكل اعرابی آنها را زاییده كنش ـ واكنشهای صوتی میداند. مثلاً در نظر او و سیبویه، ابوك (مرفوع)، در اصل ابوك بوده، آنگاه «ب» به تبعیت از واو، مضموم شده و در عوض ضمۀ واو نیز كه بر آن تقیل است، حذف شده؛ در اباك، اصل، ابوك بوده كه واو آن به الف قلب شده؛ همچنین ابیك، در اصل ابوك بوده، سپس «ب» به تبعیت از واو مكسور شده: ابوك، آنگاه كسرۀ واو، به علت ثقل حذف گردیده: ابوك و سرانجام واو به یاء تغییر یافته: ابیك (قس: سالم، 306-323، كه دربارۀ آراء او مفصل بحث كرده است)، در موارد نادری نیز آراء وی مخالف آراء بصریان و موافق نحویان كوفه است. از جمله نحویان بصره عطف بر ضمیر مجرور را بدون تكرار حرف جر جایز نمی دانند، مانند: «فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ» و «وَ عَلَیها وَ عَلَی الْفُلْكِ»، در حالی كه ابوحیان به دلیل استعمال فراوان آن در شعر و نثر عرب (قیاس) آن را جایز میشمارد (سیوطی، الاقتراح، 100؛ سالم، 314-315؛ برای اطلاع از دیگر آراء وی نك : حدیثی، 453 به بعد).
ابوحیان در آثار خود علاوه بر ابن زبیر و ابن طباع، ابن مالك، نحوی بزرگ هموطن و معاصرش را نیز سخت مورد انتقاد قرار داده است (مقری، 2 / 434). برخی مایۀ اصلی اختلافات بین او و ابنمالك را غرور علمی وی و حسادتش نسبت به ابن مالك دانستهاند و برآنند كه به همین سبب ابوحیان هیچگاه در مجالس درس وی شركت نجست (سالم، 165-167)، اما با اندكی تأمل در زندگی آن دو نادرستی این گفته روشن میگردد. ابوحیان و ابنمالك گرچه هموطن و معاصر یكدیگر بودهاند، هیچ گاه در طول عمر خود یكدیگر را ندیدهاند، زیرا میدانیم كه ابن مالك در 632 ق یعنی 22 سال قبل از ولادت ابوحیان از اندلس به مصر مهاجرت كرد و ابوحیان در 679 ق یعنی 6 سال پس از مرگ ابن مالك (د 673 ق) وارد قاهره شده است. علاوه بر این ابوحیان در هنگام مرگ ابن مالك 19 سال بیشتر نداشته (برخلاف گفتۀ مقری كه دوران هم روزگاری آن دو را 30 سال میداند) و در آن زمان شهرتی به دست نیاورده بوده تا بخواهد خود را همسنگ ابن مالك بداند و با او از در رقابت درآید و یا نسبت به او حسادت ورزد. بنابراین مخالفتهای ابوحیان و انتقاداتش از ابن مالك همه پس از مرگ ابن مالك بوده است (به خصوص كه مخالفتها و انتقادات ابوحیان نسبت به آثار و آراء ابن مالك همه یك سویه است و در هیچ یك از منابع پاسخ یا انتقادی متقابل از ابن مالك به چشم نمیخورد). وی در بسیاری از موارد، استدلالهای ابن مالك را سست و بیاساس خوانده (مقری، 2 / 432)، اما در مواردی نیز منصفانه او را ثقه و فاضل شمرده و حتی از او به لفظ «صاحبنا» یاد كرده است (ابوحیان، تذكرة، 345؛ مقری، همانجا). به علاوه از برخی آثار او از جمله التسهیل سخت ستایش كرده و آن را در ردیف الكتاب سیبویه دانسته است (مقری، 2 / 433، 3 / 294). در بسیاری از موارد نیز دیگران را به فراگیری آثار ابن مالك تشویق و ترغیب كرده (ابن عماد، 6 / 146) و خود به شرح برخی از آثار او پرداخته است.
ابن هشام مدتی در قاهره شاگرد ابوحیان بود و دیوان زهیر بن ابی سلمی را نزد وی خواند (سیوطی، بغیة، 2 / 68)، اما پس از مدتی از او روی برتافت و با او بنای مخالفت گذاشت. با وجود نظرات مختلف دربارۀ انگیزۀ این اختلافات (نك : ه د، ابنهشام)، آغاز این دشمنی را احتمالاً باید از زمانی دانست كه ابوحیان به نقد آراء نحوی ابنمالك پرداخت. ابن هشام كه سخت شیفتۀ ابن مالك بود، نتوانست انتقادات شدید ابوحیان را تحمل كند، از این رو حتی حق استادی وی را نادیده گرفت و به دشمنی با او برخاست (قس: سالم، 324).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید