صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابو اسحاق البیری /

فهرست مطالب

ابو اسحاق البیری


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبواِسْحاقِ اِلْبیری، ابراهیم بن مسعود بن سعید تُجیبی (د 459 یا 460 ق / 1067 یبا 1068 م)، شاعر و فقیه مالکی اواخر عصر امویان و دورۀ ملوک الطوایف در اندلس. شهرت او ناشی از اشعار زاهدانه و حکمت‌آمیز وی از یک سو و نقش او در کشتار یهودیان غرناطه در 459 ق از سوی دیگر است. تاریخ تولد او دانسته نیست، اما از آنجا که وی شاگرد ابوعبداللـه ابن ابی زَمَنین (د 399 ق) بوده (ابن‌عطیه، 123-124؛ قاضی عیاض، 4 / ٨٢٨؛ ابن ‌ابار، 1 / 136)، می‌توان حدس زد که در اواسط نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م به دنیا آمده است (دایه. 8). در محل تولد او نیز اختلاف است: ابن‌ابار او را اهل غرناطه دانسته (همانجا)، اما ابن‌سعد زادگاه او را حصن عُقاب، از توابع البیره، نوشته است (2 / 132). نسبت البیری نیز حکایت از تولد وی در البیره دارد. با اینهمه، شاید بتوان باتوجه به نزدیکی این سه شهر به یکدیگر، تلفیقی را که دایه از این روایتها به دست داده، پذیرفت و گفت که ابواسحاق در حصن عقاب زاده شده و سپس به البیره رفته و دیر زمانی در آن شهر اقامت گزیده و عاقبت هنگامی که البیره در آغاز سدۀ 5 ق / 11 م در اثر مهاجرت دسته جمعی مردم رو به ویرانی نهاد (ص 115-116)، رهسپار غرناطه شده و در آن شهر رحل اقامت افکنده است (همو، 7؛ قس: بستانی). 
مشهورترین استاد وی در البیره ــ چنانکه گفته شد ــ ابوعبداللـه ابن ابی زمنین بود که ابواسحاق تمامی آثارش را روایت کرده است (ابن‌عطیه، قاضی عیاض، همانجاها). وی سپس در فقه، حدیث و قرائات به مقام استادی رسید و فقیهانی چون ابومحمد عبدالواحد بن عیسی همدانی و ابوحفص عمر بن خلف همدانی از مجالس او بهره بردند و در زمرۀ شاگردان و راویان وی درآمدند (ابن‌عطیه، قاضی عیاض، ابن‌ابار، همانجاها؛ ابن‌جابر، 183؛ دایه، 8). او مدتی نیز نزد ابوالحسن علی بن تَوبه که در زمان حکومت بادیس بن حَبّوس (430-466 ق) قاضی غرناطه بود، به کنایت اشتغال داشت (ابن‌زبیر، 78؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، 4 / 82؛ دایه، 9). 
سالهای اقامت ابواسحاق در غرناطه مصادف با دورۀ حکومت بنی‌زیری (ﻫ م) در آن شهر بود. امیران این سلسله که از بربرهای صنهاجه بودند. برای ادارۀ جامعۀ عرب غرناطه خاندانی از یهودیان به نم بنی نَغْریله (یا نَغْرالَه) را بر کشیده و زمام امور را به دست آنان سپرده بودند (دوزی، III / 19؛ لوی پرووانسال، 244-245؛ مونرو، 27). دو تن از این خاندان به وزارت امیران زیری رسیدند: نخست اسماعیل ابن نغریله (د 448 ق) وزیر با نفوذِ آن سلسله و سپس پسر وی یوسف. اما یوسف که مردی جاه‌طلب بود، رفته‌رفته کوشید بر همۀ امور دولت چیره گردد و حتی با ایجاد شبکه‌ای از عوامل خود، توانست بر امیر بادیس و درباریان وی تسلط یابد (ابن‌عذاری، 3 / 264-265؛ ابن‌خطیب، همان، 1 / 439-440، اعمال، 230)، چنانکه گویند با حیله‌ای سیف‌الدوله بُلُقّین، پسر و ولیعهد بادیس را که با وی دشمنی می‌ورزید، زهر داد و کشت (عبداللـه، 265؛ ابن‌عذاری، 3 / 265؛ ابن‌خطیب، الاحاطة، 1 / 442، اعمال، 230- 231؛ عنان، 2 / 134-135). 
تسلط یوسف و نزدیکان و هم‌کیشانش بر دستگاه دولت از یک سو و ثروت هنگفت و رفتار نخوت‌آمیز وی از سوی دیگر، دشمنیهای بسیار برانگیخت و سبب شد که ابواسحاق، فقیهی که ظاهراً از دیرباز، از تسلط خاندان ابن‌نغریله بر جامعۀ مسلمانان ناخرسند بود (ابواسحاق، 91، بیت 5 و بعد؛ بستانی)، به مخالفت آشکار با وی برخیزد (EI2). با اینهمه، گویا ابواسحاق در این زمینه، از همراهی همۀ فقیهان برخوردار نشد و حتی برخی از آنان از این جهت به وی خرده گرفتند. احتمالاً به همین سبب بود که ابواسحاق بعداً در شعری به فقیهان غرناطه تاخت و حتی همنشینی با گرگ را به همنشینی با آنان ترجیح داد (بستانی؛ قس: پرس، 444-445). 
به هر روی ستیزه‌جویی علنی وی سبب شد که ابن‌تغریله امیر را به تبعید وی به حصن عقاب وادارد (ابن‌سعید، 2 / 132-133؛ بستانی؛ نیز نک‍ : ابواسحاق، 62). در اینجا بود که ابواسحاق قصیدۀ مشهور خود را در هجو یوسف و یهودیان غرناطه سرود و در آن بادیس را به سبب آنکه گروهی یهودی را بر مسلمانان ریاست و برتری داده، سرزنش کرد (ابن‌سعید، همانجا). این قصیده (نک‍ : ابواسحاق، 89-92) که از لحاظ ساختمان و واژگان ساده و محکم و از لحاظ وزن و آهنگ برانگیزاننده است، درواقع متناسب با فهم و قریحۀ عامۀ مردم غرناطه و بربرهایی سروده شده بود که بیش از آنکه دلبسته و یا حتی قادر به درک ظرایف شعری و صنایع بغرنج ادبی باشند، در بند علایق و تعصبهای دینی و قبیله‌ای خود بودند (نک‍ : دوزی، III / 73؛ پرس، 272-273؛ مونرو، همانجا). در همین زمان (10 صفر 459 ق / 31 دسامبر 1066 م) آشوبی در غرناطه برخاست که علت آن، به روایت منابع کهن، برملا شدن توطئه‌ای بود که یوسف ضد امیر چیده بود. این آشوب به کشتاری سهمگین انجامید و طی آن یوسف بن نغریله و 3 تا 4 هزار یهودی دیگر به دست بربرهای صنهاجه قتل عام شدند (عبداللـه، 270-273؛ ابن‌ بسام، 1(2) / 270-272؛ ابن‌عذاری، 3 / 265-266؛ عنان، 2 / 135- 139؛ قس: جودائیکا، IX / 1325). بسیاری از منابع، قصیدۀ ابواسحاق را مستقیماً به این ماجرا پیوند داده و آن را عامل اصلی برافتادن ابن نغریله و کشتار یهودیان غرناطه دانسته‌اند (نک‍ : ابن‌سعید، 2 / 133؛ ابن‌خطیب، همان، 231-233؛ مقری، 6 / 100؛ دوزی، پرس، همانجاها). با اینهمه به روشنی نمی‌توان چگونگی و دامنۀ تأثیر این قصیده را در وقایع غرناطه آشکار ساخت، به‌ویژه که کهن‌ترین منابع تاریخی ما در بحث از این حوادث، اشاره‌ای به ابواسحاق و اشعارش نکرده‌اند (نک‍ : عبداللـه، ابن‌بسام، ابن‌عذاری، همانجاها)، اما به هر روی شک نیست که سروده‌های ابواسحاق که حاکی از ناخشنودی دست‌کم بخشی از جامعۀ عرب غرناطه از سیاستهای فرمانروایان بربر نژاد زیری است، با برانگیختن مردم (ابن‌خطیب، الاحاطة، 1 / 440)، زمینه را برای طغیان آماده ساخته بود (بستانی؛ جودائیکا، همانجا). خود ابواسحاق نیز چند ماه پس از این ماجرا درگذشت (ابن‌ابار، 1 / 137؛ بستانی). 
ابواسحاق از نمایندگان برجستۀ شعر زهد در ادب اندلس به‌شمار می‌رود. او را سلف شاعر زاهد ابومحمد ابن‌عسّال طلیطلی (د 487 ق) شمرده‌اند (ابن‌ابار، 1 / 136؛ عباس، 135). مجموع اشعاری که از وی بر جای مانده، به 800 بیت نمی‌رسد. در میان این سروده‌ها از قطعه‌های کوتاه 3 و 4 بیتی تا قصایدی بلند شامل 50 تا 60 و حتی بیش از 110 بیت دیده می‌شود. موضوع غالب این اشعار زهد و نکوهش دنیاپرستی است. دو مرثیۀ درخور توجه و نیز قصایدی در مدح و هجا در میان اشعار وی به چشم می‌خورد. مهم‌ترین سرودۀ وی، جز شعر سیاسی یاد شده، قصیده‌ای است بلند در 113 بیت که یکسره در ستایش علم و تقوی و اندرزهای زاهدانه است و خطاب به ابوبکر نامی، ظاهراً خواهرزاده یا برادرزادۀ شاعر (گنون، 25-26)، سروده شده است (نک‍ : ابواسحاق، 25-33). 
ویژگی بارز اشعار ابواسحاق سادگی و روانی آنهاست. معانی و تعابیر ساده و ملموس در قالب الفاظ متداول و عامه فهم، اشعار او را اغلب به صورت نثر یا اندرزهای منظوم در آورده است (دایه، 12-13؛ نیز نک‍ : بستانی). این خصوصیت با گرایشهای دینی و اجتماعی ابواسحاق نیز هماهنگی دارد. وی زاهدی عزلت‌طلب و مردم گریز نبود و مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی را حق خود می‌دانست (دایه، 12) و در این راه البته سخن گفتن به زبان تودۀ مردم و بهره‌برداری از علایق و حساسیتهای آنان، همواره ابزاری سودمند بوده است. قصیدۀ سیاسی مشهور ابواسحاق نمونه‌ای از این سازگاری با شیوۀ بیان و روحیات تودۀ مردم است. این عوامل روی هم رفته، چه از لحاظ زبان و چه از لحاظ بینش، از ابواسحاق شاعری عامه‌پسند ساخته است (قس: همو، 13). با اینهمه به‌رغم محدودیت فکری و هنری ابواسحاق و ذوق و قریحۀ متوسط او (EI2)، برخی جنبه‌های بدیع و اصیل شعر او را، خواه در بیان پاره‌ای حالات و انفعالات انسانی و خواه در برخی تصویرسازیها و قیافه‌پردازیها، نباید از نظر دور داشت (نک‍ : عباس، 136- 139). 
اشعار ابواسحاق ظاهراً طالبان فراوان در اندلس داشته و بسیاری آنها را از بر می‌کرده‌اند (ابن‌خیر، 418؛ ابوالحجاج، 1 / 13؛ ابن‌سعید، همانجا؛ بستانی). نسخه‌ای از دیوان او که از سدۀ 7 ق / 13 م بر جای مانده، نخستین‌بار در 1944 م به کوشش گارثیاگومث با مقدمه و توضیحات و تعلیقات در مادرید و غرناطه به چاپ رسیده و سپس بار دیگر در 1396 ق / 1976 م به کوشش محمد رضوان دایه با مقدمه و حواشی و تعلیقات در بیروت منتشر شده است. 

مآخذ

 ابن ابار، محمد بن عبداللـه، التکلمة لکتاب الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابن‌بسام، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، قاهره، 1361 ق / 1943 م؛ ابن جابر وادی آشی، محمد، برنامج، به کوشش محمد محفوظ، بیروت، 1982 م؛ ابن‌خطیب، محمد بن عبداللـه، الاحاطة، به کوشش محمد عبداللـه عنان، قاهره، 1397 ق / 1977 م؛ همو، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956 م؛ ابن خیر اشبیلی، محمد، فهرسة، به کوشش فرانسیسکو کودرا، بغداد، 1382 ق / 1963 م؛ ابن زبیر، احمد، صلة الصلة (القسم الاخیر)، به کوشش لوی پرووانسال، رباط، 1937 م؛ ابن سعید، علی بن موسی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1955 م؛ ابن عذاری، احمد بن محمد، البیان المغرب، به کوشش لوی پرووانسال و کولن، بیروت، دارالثقافة؛ ابن‌عطیه، عبدالحق، فهرس، به کوشش محمد ابوالاجفان و محمد زاهی، بیروت، 1983 م؛ ابواسحاق البیری، ابراهیم بن مسعود، دیوان، به کوشش محمد رضوان دایه، دمشق، 1401 ق / 1981 م؛ ابوالحجاج بلوی، یوسف محمد، الف باء، به کوشش مصطفی وهبی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ بستانی؛ دایه، محمد رضوان، مقدمه و تعلیق بر دیوان (نک‍ : هم‍ ، ابواسحاق البیری)؛ عباس، احسان، تاریخ الادب الاندلسی (عصر الطوائف و المرابطین)، بیروت، 1971 م؛ عبداللـه زیری، [خاطرات] (نک‍ : مل‍ ، لوی پرووانسال)؛ عنان، محمد عبداللـه، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1367 ش؛ قاضی عیاض، ترتیب المدارک، به کوشش احمد بکیر محمد، بیروت / طرابلس، 1387 ق / 1967 م؛ گنون، عبداللـه، «تائیة أبی اسحاق الالبیری»، مجلة مجمع اللغة العربیة، دمشق، 1393 ق / 1974 م، شم‍ ‍49؛ مقری تلمسانی، احمد بن محمد، نفح الطیب، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ نیز: 

Dozy, R., Histoire des Musulmans d’Éspagne, Leiden, 1932; EI2; Judaica; Lévi-Provençal, E., introd, «Les, Mémoires, de῾Abd Allāh, dernier roizīride de Grenade», Al-Andalus, Madrid / Granada, 1935, vol. III; Monroe, James, Hispano-Arabic Poetry, Berkeley, 1974; Pérès, Henri, La Poésie andalouse en arabe classique, Paris, 1953. 

بخش ادبیات عرب

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: