ابن هبیره فزاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226098/ابن-هبیره-فزاری
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403
چاپ شده
5
اِبْنِ هُبَیْرۀ فَزاری، شهرت چند تن از امیران عرب در روزگار امویان. نیای آنان مُعَیّه یا معاویة بن سُکَین (بلاذری، فتوح، 402؛ ذهبی، 4 / 562) و نیای مادری آنان کعب بن حسان بن شهاب رئیس بنی عَدی در روزگار خود بود (ابنقتیبه، المعارف، 408). اینان از بنی فزاره (از اعراب عدنانی) بودند و در بیابانهای شمال جزیرةالعرب و شامات میزیستند، پس از امارت یافتن عمر (نخستین فرد نامور این خاندان) در عراق، فرزندان و نوادگان وی در این سرزمین و از جمله در بصره ماندگار شدند (ابنحزم، 255). مشهورترین امیران این خاندان اینانند:
(د ح 110 ق / 728 م) که برای تمایز وی از فرزندش او را ابنهبیرۀ اکبر نیز گفتهاند (نک : بحشل، 107؛ یافعی، 1 / 257- 258). ذهبی (همانجا) درگذشت او را حدود 107 ق ذکر کرده است. از تاریخ تولد و نیمۀ اول زندگی او اطلاعی در دست نیست. وی در روزگار امارت حجاج بن یوسف، به خدمت او درآمد و بلندآوازه شد. در 77 ق / 696 م مطرّف بن مغیرة بن شعبه، عامل مداین را که بر عبدالملک بن مروان و حجاج شوریده بود، به قتل رساند و سرش را برای حجاج فرستاد (ابناثیر، 4 / 433- 436، 5 / 99). در 97 ق / 716 م با رومیان در دریا نبرد کرد و آنان را پراکنده ساخت (مسعودی، 1 / 141؛ ابناثیر، 5 / 26). در 100 ق از طرف عمر بن عبدالعزیز والی جزیره (شمال بینالنهرین) شد (همو، 5 / 55) و در همین سمت بود که در 102 ق از ناحیۀ ارمنستان بر رومیان تاخت و آنان را شکست داد و گروه بسیاری (به روایتی 700 تن) از آنان را اسیر کرد (طبری، 6 / 616؛ ابناثیر، 5 / 101). در همین سال یزید بن عبدالملک وی را به فرمانروایی عراق و خراسان گمارد (گردیزی، 114؛ طبری، 6 / 617)، اما وقتی که هشام بن عبدالملک به خلافت رسید (105 ق / 724 م)، ابنهبیره را از امارت عراق و خراسان عزل کرد و خالد بن عبداللـه قسری را به جای او گماشت. خالد به فرمان هشام، وی را بازداشت کرد و به شکنجۀ او پرداخت ( العیون، 83)، اما ابنهبیره پس از چندی به کمک یارانش از زندان گریخت و به شام رفت و از هشام تقاضای عفو کرد. خلیفه نیز به وساطت مسلمة بن عبدالملک او را بخشود. از آن پس تا هنگام مرگ در شام میزیست (تنوخی، 2 / 165-167). ابنهبیره را به خشونت و سنگدلی وصف کردهاند (همو، 3 / 216). نمونهای از سنگدلی وی شکنجههایی است که بر سعید بن عمرو حَرَشی اعمال کرد (حافظ، الحیوان، 4 / 33؛ العیون، 84). داستان گزیدن عقرب شانۀ او را در محضر خلیفه و تحمل سوزش نیشهای پیدرپی آن (تنوخی، همانجا)، حکایت از قدرت شکیبایی بسیار او دارد. همچنین او را به داشتن تجربه، استواری و درستی رأی و قدرت استدلال ستودهاند (عبدالسلام، 26). او که خود از اعراب شمالی بود، در ستیز دائمی میان اعراب شمالی و جنوبی، همواره جانب شمالیان را میگرفت و بدین ستیزهها دامن میزد (دائرهالمعارف الاسلامیة، 1 / 407). احتمالاً به سبب خشونتهای ابنهبیره بود که فرزدق شاعر او را هجو کرد (ابنقتیبه، همانجا)، هرچند زمانی که ابنهبیره به وسیلۀ خالد زندانی شد، فرزدق او را ستود و ابنهبیره نیز گفت شریفتر از فرزدق ندیدم، چه او در روزگاری که امیر بودم، مرا هجو کرد و اکنون که اسیرم مرا میستاید (مبرد، 990-991). ابنهبیره بیسواد بود و چون نوشتهای به دستش می رسید، آن را میگشود و تظاهر به خواندن میکرد و هنگامی که به خانه میرفت، کنیزکی باسواد را فرا میخواند تا نامهها را برای او بخواند، امّا یک بار که نامهای واژگونه به دستش دادند، رازش فاش شد (ابوحیان، البصائر، 2 (1) / 123). به رغم بیسوادی، سخنان حکیمانهای از وی بر جای مانده است (مثلاً نک : ابنقتیبه، عیون، 1 / 31، 295؛ ابوحیان، الامتاع، 3 / 39) و با عالمان و فقیهانی چون ابنسیرین، شعبی و حسن بصری ارتباط داشت و یکبار از آنان در مورد اجرای فرمان ناصوابی که خلیفه به او داده بود، نظر خواست و حسن با سخنان تند و شجاعانهای وی را از معصیت و نافرمانی خداوند بیم داد (ابنقتیبه، همان، 2 / 343). برخی از فقیهان نیز از همکاری با ابنهبیره سرباز میزدند، چنانکه مسیب بن رافع (د 105 ق) و ابوحنیفه را به سمت قضا فراخواند، ولی آنان نپذیرفتند (ابنسعد، 6 / 293؛ قزوینی، 252؛ نیز نک : بسوی، 2 / 593). از کارهای برجستۀ ابنهبیره مساحی سواد عراق است که در 105 ق / 723 م به فرمان یزید بن عبدالملک صورت گرفت. او برای این کار نخست باغستانهای عراق را مساحت کرد و براساس آن بر درخت خرما و درختان دیگر مالیات مقرر ساخت و بر دهقانان نیز خراج نهاد و بیگاری و اخذ هدایا را که به مناسبتهایی چون جشن نوروز و مهرگان از مردم گرفته میشد و در زمان عمر بن عبدالعزیز ملغی گردیده بود، دوباره برقرار کرد و تا مدتها بعد، مالیات و خراج عراق براساس مقررات ابنهبیره ستانده میشد (یعقوبی، 2 / 313). از کارهای دیگر او، افزایش عیار مسکوکات و سعی در بهبود نظام پولی خلافت بد (ابناثیر، 4 / 417). به همین جهت سکۀ هبیریه از نیکوترین سکههای اموی بهشمار میآمده است (ابنخلدون، 3 / 100). از ابنهبیره سه فرزند با نامهای یزید، سفیان و عبدالواحد بازماند (ابنقتیبه، المعارف، همانجا).
(87-132 ق / 706-750 م). از زندگی یزید پیش از رسیدن به امارت اطلاعی در دست نیست. وی در دوران ولید بن یزید (خلافت: 125-126 ق) به امارت قِنَّسرین برگزیده شد (ابنخلکان، 6 / 313). از یک روایت برمیآید که ابوخالد در 126 ق / 744 م، در روزگار خلافت ابراهیم بن ولید، به امارت عراق منصوب شده است (دینوری، 350). اگر این روایت درست باشد، احتمالاً او برای تصدی امارت یا اصلاً به عراق نیامده، یا مدت استقرارش در عراق بسیار کوتاه بوده است، زیرا خلافت ابراهیم بیش از 70 روز نپایید. یزید در هنگام غلبۀ مروان بن محمد (مروان حمار، آخرین خلیفۀ اموی) بر شام همراه او بود (ابنخلکان، همانجا) و در 128 ق از طرف او به فرمانروایی عراق گماشته شد (یعقوبی، 2 / 339). وی به قصد سرکوب ضحاک بن قیس شیبانی پیشوای خوارج عراق و استقرار در مقر حکومت با 000‘60 تن ( العیون، 164) آهنگ عراق کرد و به شهر هیت (در غرب فرات و بالای انبار) درآمد. چون مثنی ابنعمران عائذی که از قریش و نمایندۀ ضحاک در کوفه بود، از آمدن ابنهبیره آگاه شد، منصور بن جمهور را به سرکردگی گروهی از خوارج به سوی وی گسیل داشت، در غَمْر (زیر هیت و نزدیک فرات) نبرد درگرفت، منصور گریخت و به کوفه بازگشت و ابنهبیره به رَوحا (محلی در رحبه) درآمد. مثنی بن عمران به مقابله با ابنهبیره برخاست، اما او نیز کشست خورد و گروه بسیاری از سپاهیان و یارانش کشته شدند و بازماندۀ سپاهش شبانه از کوفه گریختند. ابنهبیره به نُخَیله (نزدیک کوفه) فرود آمد و در نبردی ضحاک به قتل رسید و عبیدة بن سَوّار ثَغلبی جانشین او شد. سپس در جنگی که میان او و ابنهبیره روی داد، عبیده و همۀ خوارجی که با او بودند، از میان رفتند (خلیفة بن خیاط، 2 / 579، 582؛ طبری، 7 / 323، 328، 329، 349). آنگاه ابنهبیره وارد واسط شد و مخالفان خلیفه چون عبداللـه بن عمر ابن عبدالعزیز (ابنقتیبه، همان، 369)، شیبان بن عبدالعزیز یشکری (خلیفة بن خیاط، 2 / 586؛ طبری، 7 / 373-374) و سلیمان بن مهلّب (خلیفة بن خیاط، 2 / 585-586؛ بلاذری، انساب 3 / 135-136) را سرکوب کرد و فتنۀ بصره را خاموش ساخت (خلیفة بن خیاط، 2 / 615). چون سیاه جامگان در خراسان به پا خاستند، نصر بن سیار به ابنهبیره دربارۀ قیام آنان هشدار داد (جاحظ، البیان، 1 / 143) و در 130 ق / 748 م از وی تقاضای یاری کرد. ابنهبیره به این هشدار اعتنایی نکرد و حتی فرستادۀ نصر را به زندان انداخت. نصر در اینباره نامهای شکایتآمیز به مروان نوشت. مروان به ابنهبیره فرمان داد که به یاری او بشتابد (ابنقتیبه، عیون، 2 / 128؛ طبری، 7 / 401). پس ابنهبیره سپاهی به فرماندهی پسر جوانش گسیل داشت، اما مروان بدو امر کرد تا عامر بن ضَبّاره را به فرماندهی بگمارد (یعقوبی، 2 / 341). در همین سال، ابنهبیره نُباتة بن حنظله را برای پیوستن به نصر به خراسان فرستاد، اما نباته در گرگان به دست قَحطَبة بن شیب کشته شد (طبری، 7 / 391). در 131 ق ابنهبیره، عامر بن ضباره و پسر خویش، داوود را، از اصطخر به یاری نصر بن سیار در خراسان و مقابله با قحطبه که از گرگان آهنگ عراق کرده بود، فرستاد. در جابلق (محلی در مغرب اصفهان) نبردی بین سپاه خراسان و عراق درگرفت که در آن عامر و بسیاری از سپاهیان عراق کشته شدند و داوود به عراق عقب نشست (خلیفة بن خیاط، 2 / 600؛ بلاذری، همان، 3 / 135-136، 137). نبردهای پی در پی سپاهیان ابنهبیره در مقابله با قحطبه، با آنکه به مرگ قحطبه انجـامید، جـز شکست برای او چیـزی به بار نیاورد (نک : خلیفة بن خیاط، 2 / 601-602، 603؛ طبری، 7 / 410، 412، 415، 451؛ یعقوبی، 2 / 344؛ ابنعبدربه، 4 / 488)، زیرا سرانجام کوفه به دست سیاهجامگان افتاد (طبری، 7 / 417). ابوسلمۀ خلال که آهنگ کوفه داشت، حسن بن قحطبه را برای نبرد با ابنهبیره به واسط فرستاد. سپاهیان حسن در آخر محرم در ماحوز (در سه فرسخی سامراء) فرود آمدند و جنگ بین دو سپاه آغاز شد (خلیفة بن خیاط، 2 / 607)، اما در این میان، ابوالعباس سفاح در کوفه به خلافت نشست و کار امویان به پایان آمد. از ابنهبیره و یارانش خواستند که تسلیم شوند، اما او همچنان مقاومت میکرد (همان، 2 / 608- 609)، تا آنکه خبر کشته شدن مروان بدو رسید. پس دست از مقاومت کشید و تقاضای صلح کرد. منصور، برادر سفاح که مأمور نبرد با او بود، تقاضایش را پذیرفت و به او و یارانش امان داد، اما پس از چندی سفاح، به اشارۀ ابومسلم خراسانی، به برادرش منصور فرمان داد تا ابنهبیره را از میان بردارد. منصور با آنکه با این فرمان موافق نبود، ابنهبیره و حدود 50 تن از یاران و سرداران او، از جمله فرزندش داوود را به دست خازم بن خزیمه کشت (ابناعثم، 8 / 203- 204؛ بلاذری، همان، 3 / 146-147؛ ابنقتیبه، المعارف، 372). به روایتی جسد ابنهبیره را با نفت سوزاندند و شهر واسط، مقر فرمانروایی او را ویران ساختند (بلاذری، همان، 3 / 153). ابنهبیره آخرین کسی بود که امارت کوفه و بصره را همزمان و با هم برعهده داشت (ابنقتیبه، همان، 571). دو تن دیگر از خاندان ابنهبیره در عصر امویان به فرماندهی نظامی دست یافتند، اما شهرت چندانی نیافتند: 1. عبدالواحد بن عمر بن هبیره. وی از طرف برادرش ابوخالد یزید والی اهواز بود. در پایان خلافت امویان و فروپاشی قدرت یزد در عراق، بسام بن ابراهیم برای سرکوب عبدالواحد به اهواز فرستاده شد، اما او گریخت و به سَلم بن قتیبه، والی بصره، پناهنده شد (همان، 371). از پایان کارش اطلاعی در دست نیست. 2. مثنی بن یزید. او از طرف پدر به امارت یمامه گمارده شد (ابناثیر، 5 / 301) و در روزگار زوال قدرت پدر در همانجا به قتل رسید (بلاذری، همان، 3 / 88). جز افراد یاد شده در برخی از منابع (مثلاً مقدسی، 6 / 54؛ مجمل التواریخ، 309-312) از شخصی به نام یوسف بن عمر بن هبیره سخن به میان آمده است که ارتباط اوبا این خاندان دقیقاً معلوم نیست. برخی او را همان یزید بن عمر دانستهاند (دانشنامه، 6 / 914- 915)، ولی درست نیست، زیرا ابنیوسف در 127 ق / 745 م در زندان کشته شده است (مجمل التواریخ، 312). احتمالاً وی باید یوسف بن عمر ثقفی باشد که به اشتباه یوسف بن عمر بن هبیره خوانده شده است، زیرا روزگار فرمانروایی شخص مورد بحث در کوفه و نیز حوادث دوران امارتش با روزگار و رویدادهای یوسف بن عمر ثقفی تطبیق میکند. آنچه بهطور قطع میتوان گفت این است که او فرزند عمر بن هبیرۀ فزاری نیست.
ابن اثیر، الکامل؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن علی، الفتوح، حیدرآباد دکن، 1395 ق / 1975 م؛ ابنحزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1404 ق / 1983 م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1364 ق / 1944 م؛ همو، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1385 ق / 1965 م؛ بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ بسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1395 ق / 1975 م؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1978 م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش عبداللـه انیس الطباع و عمر انیس الطباع، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛ جاحظ، عمرو بن بحر، البیان، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968 م؛ دانشنامه؛ دائرةالمعارف الاسلامیة، به کوشش ابراهیم زکی خورشید و دیگران، قاهره، 1933 م؛ دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، بغداد، 1379 ق / 1959 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و مأمون صاغرجی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ طبری، تاریخ؛ عبدالسلام رستم، ابوجعفر منصور الخلیفة العباسی، قاهره، 1385 ق / 1965 م؛ العیون و الحدائق، بغداد، مکتبة المثنی؛ قزوینی، زکریا بن محمد، آثارالبلاد، بیروت، 1380 ق / 1960 م؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد والی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، 1318 ش؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، بیروت، دارصعب؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، پاریس، 1919 م؛ یافعی، عبداللـه بن اسعد، مرآة الجنان، به کوشش عبداللـه جبوری، بیروت، 1405 ق / 1984 م؛ یعقوبی، محمد بن اسحاق، تاریخ، بیروت، دارصادر.
حسن یوسفی اشکوری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید