ابن میمون، ابوالحسن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226034/ابن-میمون،-ابوالحسن
جمعه 12 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
اِبْنِ مِیْمون، ابوالحسن علاءالدین علیبن میمون مغربی فاسی غُماری (د 917 ق / 1511 م)، عارف مراکشی. چون زادگاه او غُماره از نواحی فاس بوده است، او را غماری و فاسی گفتهاند (ابنطولون، 1 / 359؛ ابنحنبلی، 1(2) / 952؛ غزی، 1 / 271). ابنحنبلی در تاریخ خود عبارتهایی از الرسالة المیمونیة فی توحید الجرومیۀ ابنمیمون نقل کرده است، حاکی از اینکه ابنمیمون ادریسی است و ازاینرو نسب وی از طریق حسن مثنی به حسن بن علی بن ابیطالب (ع) میرسد (1(2) / 956- 958) و بدین سبب است که نسبتهای دیگری چون «هاشمی» و «قرشی» (ابنعماد، 8 / 81؛ غزی، همانجا) نیز برای او ذکر کردهاند. اما روشن نیست که طاش کوپریزاده به چه سبب وی را اندلسی خوانده است (ص 352). برخی از منابع متأخر ولادت ابنمیمون را در 854 ق / 1450 م ذکر کردهاند (نک : زرکلی، 5 / 27؛ کحاله، 7 / 251). او در اوایل زندگی از غماره به فاس آمد و به تحصیل علم مشغول شد (غزی، همانجا). چنانکه خود در بیان فضل خیارالناس گوید، از 870 تا 880 ق / 1466 تا 1475 م نزد ابوزید عبدالرحمن سلیمان حمیدی به تحصیل حدیث، فقه و بهطور کلی علوم ظاهر اشتغال داشته است (نک : گلدسیهر، 298). سپس چندی به امر قضا پرداخت و بعد به جهاد در سواحل فرنگان مشغول شد، و گفتهاند که وی سردار لشکر نیز بوده است (غزی، همانجا). سرانجام از این کارها دست کشید و به مصاحبت مشایخ صوفیه چون عرفۀ قیروانی روی آورد و قیروانی او را نزد ابوالعباس احمد بن محمد تونسی، مشهور به دبّاسی یا تبّاسی (د 930 ق / 1524 م) فرستاد (غزی، همانجا؛ ابنعماد، 8 / 81-82). بنا به گفتۀ ابنحنبلی (همانجا) تباسی در تلقین ذکر و پوشیدن خرقۀ تصوف شیخ ابنمیمون بوده است. وی پس از آن مسافرت به سرزمینهای شرقی اسلام را آغاز کرد و ظاهراً این مسافرت به توصیۀ مشایخ او برای دیدار با بزرگان صوفیه بوده است (غزی، 1 / 243). وی در صَفَد موفق به دیدار عبدالقادر بن عمر بن حبیب صفدی شد و او را عارفی بزرگ و زاهدی وارسته یافت. ابنحبیب که عمری گمنام و مجهولالحال، به عنوان معلم اطفال در صفد به سر میبرد، بر اثر کوششهای ابنمیمون در معرفی وی، به شهرت رسید (همانجا). تاریخ دیدار این دو، شعبان 894 بوده است (نک : همو، 1 / 273). ابنمیمون در بیان غربةالاسلام (نک : گلدسیهر، 299) که یک سال پیش از مرگ تألیف کرده (نک : آثار)، گوید که به مصر نرفته است. از اینرو اشارۀ طاش کوپریزاده (همانجا) در مورد ورود وی به قاهره درست مینماید. ابنمیمون در آغاز سدۀ 10 ق به بیروت رفت و در این سفر بود که محمد بن عراق با وی آشنا شد و بعدها در زمرۀ مریدان او درآمد (غزی، 1 / 271-272؛ ابنعماد، 8 / 82). وی پس از سفر حج موقتاً در سرزمین شام اقامت گزید و به ارشاد مردم همت گماشت. سپس به سفر در سرزمینهای اروپایی آلعثمان چون قسطنطنیه، ادرنه و بروسا پرداخت و بهویژه در بروسا اقامتی طولانی اختیار کرد (گلدسیهر، طاش کوپریزاده، همانجاها). بنا به گفتۀ غزی مسافرت او به آسیای صغیر 5 سال طول کشید و در این مدت وی به ارشاد مردم مشغول بود (1 / 60). سپس دوباره به شام بازگشت و از این زمان است که به گفتۀ محمدبن عراق در کشورهای عربی به عنوان عالم، مرشد و شیخ مشهور شد (ابنعماد، 8 / 83). ابنحنبلی به نقل از علوان حموی، یکی دیگر از مریدان ابنمیمون، بازگشت وی را به شهر حلب در 910 ق ذکر کرده است (1(2) / 960). او در 911 ق وارد حماه سوریه شد (غزی، 1 / 62) و بنا به روایت ابنطولون (1 / 312-313) در اواخر 912 ق به صالحیۀ دمشق رفت و مردم جهت تیمن و تبرک به سوی او شتافتند. وی در آنجا به تعلیم و تربیت مردم در هر مذهبی از مذاهب اربعه پرداخت و گروهی از اشخاص معروف همچون عبدالنبی مفتی و شیخ مالکیان، شمسالدین محمد بن رمضان مفتی و شیخ حنفیان در دمشق، شیخ شهاب بن مفلح از حنبلیان و عبدالرحمن حموی مفتی شافعیان از جملۀ مریدان وی شدند (غزی، 1 / 49، 276؛ ابنعماد، همانجا). بدینسان ابنمیمون شهرت فراوان کسب کرد و ابنطولون که به مجالس او رفت و آمدهایی داشته، از علو مقام و بزرگی شأن وی یاد کرده است (نک : غزی، 1 / 276). ابنمیمون در حفظ احکام شرع بسیار سختگیر و متعصب بود. از او نقل کردهاند که گفته است: اگر سلطان ابویزید بن عثمان نیز پیش من آید، با او هم جز براساس سنت رفتار نخواهم کرد (طاش کوپریزاده، 352-353). وی مستمری نمیگرفت و هدایای فرماندهان و پادشاهان را قبول نمیکرد. حقیقت را میگفت و از سرزنش ملامتگران پروایی نداشت. اگر در رفتار مریدان خود لغزشی میدید، بسیار خشمگین میشد و آنان را به سختی مؤاخذه میکرد. با اینهمه مردی محجوب و مهربان بود و روزانه 20 تن از مریدان خود را طعام میکرد (همانجا؛ نیز نک : غزی، 1 / 272؛ ابنعماد، 8 / 82). گرچه ابنمیمون دوستدار علم بود و عالمان را احترام میکرد (نک : طاش کوپریزاده، 353)، اشاراتش نسبت به بعضی از علمای عصر خود خالی از طعن و کنایه نبود، چنانکه گفتهاند وی «قضاة» را «قصاة» (واماندگان)، «مشایخ» را «مسایخ» (فرومایگان) و «فقیه» را «فقیع» (فاسد) مینامید (غزی، 1 / 273). او اصحاب و مریدان خود را از مداخله در امور عوام و نزدیک شدن به حکام بازمیداشت، زیرا حکام در نظر وی مفسدان روی زمین بودند (همو، 1 / 272-273؛ ابنعماد، 8 / 83). از مطالبی که دربارۀ روش و طریقت او نقل کردهاند، چنین برمیآید که وی به خرقه و به خلوت اعتقاد نداشته است (غزی، 1 / 272؛ ابنعماد، 8 / 82). اظهار کرامات به اعتقاد او از بزرگترین گناهان به شمار میرفته است (طاش کوپریزاده، 543)، اما چه در زمان حیات و چه پس از مرگ کراماتی به او نسبت دادهاند (ابنحنبلی، 1(2) / 954؛ غزی، 1 / 275-277؛ نبهانی، 2 / 364-365). سخنان پندآمیزی از او در کتب تاریخ موجود است (نک : ابنحنبلی، 1(2) / 955؛ غزی، 1 / 272-273؛ ابنعماد، 8 / 82-83). ابنمیمون در اواخر عمر بیمار شد و به ناچار مجلس درس را رها کرد و به اشارت محمد بن عراق برای درمان به دهکدۀ مجدل معوش از توابع بیروت رفت و در آنجا بود که درگذشت و به خاک سپرده شد (غزی، 1 / 277؛ ابنعماد، 8 / 83-84؛ نیز نک : ابنطولون، 1 / 359). شیخ علوان حموی مرید و خلیفۀ ابنمیمون، بعد از مرگ وی کتابی در محاسن و مناقب السید الشریف الشیخ ابی الحسن علی بن میمون نوشته است (ابنحنبلی، همانجا؛ نیز نک : حاجی خلیفه، 2 / 1596).
1. بیان غربة الاسلام بواسطة صنفی المتفقّهة والمتفقرة من اهل مصر والشام و مایلیهما من بلادالاعجام، که در 916 ق / 1510 م تألیف شده است ( آلوارت، II / 462؛ حتی، 569-570؛ فولرس، 277-278؛ ظاهریه، 1 / 210-211؛ خدیویه، 7(2) / 543؛ سید، 1 / 114). این کتاب حاصل تجارب شخصی او در طول سفرهای مختلف و نیز برگرفته از گفتههای دیگران است که به عنوان تذکار و موعظه برای عامۀ مردم آن روزگار نوشته شده است. ابنمیمون در این تألیف از کسانی که خود را به علم و عرفان منتسب میداشتند، انتقاد کرده است. گلدسیهر در مقالهای با عنوان «علی بن میمون مغربی و ارزیابی او از عادات مسلمانان مشرق زمین» دربارۀ بخشها و مندرجات این کتاب توضیحات مفصل داده است (ص 293-330)؛ 2. رسالة الاخوان من اهل الفقه و حَمَلَة القرآن، که در 915 ق / 1509 م به رشتۀ تحریر درآمده است (ظاهریه، 1 / 622-623؛ خدیویه، همانجا؛ آلوارت، II / 597-598؛ دوسلان، 261؛ نیز نک : GAL, II / 152)؛ 3. بیان الاحکام فی الخرقة والسجادة والاعلام (ظاهریه، 1 / 205-206؛ احمد، 2 / 275؛ نک : GAL، همانجا)؛ 4. الرسالة المیمونیة فی توحید الجرمیة. ابنمیمون این کتاب را در 915 ق نوشته است (ازهریه، 3 / 221، 588؛ سید، 1 / 431؛ خدیویه، همانجا؛ حجی، 267؛ ظاهریه، 1 / 728- 729؛ آلوارت، II / 568) و آن شرحی است عرفانی بر الآجرومیۀ ابن آجروم. وی در این شرح موضوعات نحوی را تأویل عرفانی کرده و اصطلاحات آن را رموزی برای معرفت علم توحید قرار داده است (نک : ابنحنبلی، 1(2) / 956). 5. مبادئ السالکین الی مقامات العارفین، رسالهای در کیفیت سلوک و تربیت آن (ظاهریه، 2 / 596- 598؛ نک : GAL؛ همانجا)؛ 6. بیان فضل خیار الناس والکشف عن مکرالوسواس (فولرس، 278؛ نک : GAL، همانجا)؛ 7. تنزیه الصدیق عن وصف الزندیق، که در 909 ق / 1503 م به رشتۀ تحریر درآمده است (ظاهریه، 1 / 328-330). بنا به گفتۀ غزی (1 / 273-274)، هنگامی که ابنمیمون در 894 ق / 1489 م وارد دمشق شد، با انتقادات و خردهگیریهای شدیدی که بر آراء محییالدین ابنعربی وارد میشد، مواجه گردید و او این کتاب را در دفاع از این عربی تألیف کرد و در آن اعتقاد کامل خود را به عقاید وی اظهار نمود. ظاهراً کتاب مذکور با آنچه در کتابخانۀ برلین با عنوان کتاب الرّد فی منکری الشیخ الاکبر (نک : GAL, I / 582) محفوظ است و نیز با آنچه حاجی خلیفه با نام تنبیه الغبی فی تنزیه ابنعربی (1 / 488، 2 / 1835) ضبط کرده، یکی است.
1. کشف الافادة فی حق السیادة (نک : غزی، 1 / 273). حاجیخلیفه این اثر را با نام کشف الامارة فی حق السیارة ضبط کرده است (2 / 1488)؛ 2. تذکرة السالکین (غزی، همانجا)؛ 3. تذکرة المرید المنیب باخلاق اصحاب الحبیب (همانجا)؛ 4. تعظیم الشعائر من الصوامع والمساجد والمنابر (بغدادی، 1 / 297).
ابنحنبلی، محمد بن ابراهیم، درّالحبب، به کوشش محمود حمد فاخوری و یحیی زکریا عبّاره، دمشق، 1973 م؛ ابنطولون، محمد بن علی، مفاکهة الخلان فی حوادث الزمان، به کوشش محمد مصطفی، قاهره، 1381 ق / 1962 م؛ ابنعماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1351 ق؛ احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مکتبة الاوقاف العامة فی الموصل، موصل، 1395 ق / 1975 م؛ ازهریه، فهرست؛ بغدادی، ایضاح؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حجی، محمد، فهرس الخزانة العلمیة الصبیحیة بسلا، کویت، 1406 ق / 1985 م؛ خدیویه، فهرست؛ زرکلی، اعلام؛ سید، خطی؛ طاش کوپریزاده، احمد بن مصطفی، الشقائق النعمانیة، به کوشش احمد صبحی فرات، استانبول، 1405 ق؛ ظاهریه، خطی (تصوف)؛ غزی، محمد بن محمد، الکواکب السائرة، به کوشش جبرائیل سلیمان جبور، بیروت، 1945 م؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957 م؛ نبهانی، یوسف بن اسماعیل، جامع کرامات الاولیاء، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ نیز:
Ahlwardt; De Slane; GAL; Goldziher, Ignaz, «ʿAlî b. Mejmûnal-Magribî und sein Sittenspiegel des östlichen Islam», ZDMG, Leipzig, 1874; Hitti, ph, K. et al., Descriptive Catalog of the Garrett Collection of Arabic Manuscripts, Princeton, 1938; Vollers, K., Katalog der islamischen, christlich-orientalischen, jüdischen und samaritanischen Handschriften …, Leipzig, 1975.
عباس مصلائیپور
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید