ایاد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225943/ایاد
شنبه 15 اردیبهشت 1403
چاپ شده
10
اِیاد، یكی از تیرههای بزرگ عرب عدنانی كه نسب بیشتر شاخههای عرب حجاز، نجد، تهامه و عراق بدان میپیوندد. این تیره منسوب به ایاد بن نزار بن معد بن عدنان است كه طبق روایات به چند واسطه به حضرت اسماعیل(ع) میرسد (سمعانی، 1/ 397؛ عزاوی، 1/ 35، 68). برخی نسبشناسان ایاد بن نزار را با ایاد بن معد خلط كرده، و تیرۀ ایاد را به ایاد بن معد نسبت دادهاند. در حالی كه ایاد بن نزار بن معد ابن عدنان معروف به ایاد اصغر، و ایاد بن معد بن عدنان معروف به ایاد اكبر كه عموی ایاد اصغر است، هر دو از فرزندان عدنانند (بُرّی، 1/ 419؛ ابن حزم، 9-10؛ ابن عبدالبر، 64؛ قس: مقری 1/ 293، كه ایاد را تنها یك تن و فرزند نزار بن معد میداند). علاوه بر آن، اعراب قحطانی یا یمانی، قبیلۀ ایاد را منسوب به ایاد بن احاظة بن سعد از حمیر، یعنی عرب قحطانی میدانند (عزاوی، 1/ 68- 69). نزار 4 پسر به نامهای ایاد، مضر، ربیعه و انمار داشت كه 3 تیرۀ بزرگ عدنانیان به 3 پسر نخست نسب میبرند (یعقوبی، 1/ 223؛ ابن فضلالله، 87؛ بری، همانجا). ظاهراً ایاد فرزند بزرگ نزار بوده است و بدین سبب نزار را ابوایاد میگفتهاند (طبری، 2/ 270). نزار كه تولیت كعبه را در دست داشت و بزرگ مكه به شمار میرفت، به هنگام مرگ، ایاد را به جانشینی خود برگزید و عصا و حُلّهای به او بخشید و از آن پس وی را «ایادِ عصا» میگفتند و این حله و عصا را نزاریان میراث قومی و نشانۀ بزرگی و سروری میشمردند و شاعران نزاری دربارۀ آن شعر میسرودند (فاكهی،134- 138). ایاد و دیگر برادران، نخست در مكه و ناحیۀ تهامه و اطراف آن سکنى گزیدند (همدانی، 83)، اما دیری نپایید كه بر اثر ستم و بیداد ایادیان بر دیگر بازماندگان نزار در اوایل قرن 3 م میان آنان كشمكش افتاد و فرزندان مضر و ربیعه در محلی به نام «خانق» ایاد و خاندانش را شكست دادند و از مكه بیرون راندند (ابنعنبه، 60؛ كحاله، معجم ... ، 2/ 53؛ EI1؛ قس: ابوالفرج، 20/ 23-25). با اینهمه، مضر و ربیعه، برادران ایاد، از این پیروزی بهرهای نبردند، زیرا طایفۀ خزاعه با استفاده از آن كشمكشها حجابت و تولیت خانۀ كعبه و ریاست مكه را به دست آورد (یعقوبی، 1/ 238؛ مسعودی، مروج ... ، 1/ 29) و چنانکه مشهور است، بتپرستی را در آن دیار رواج داد (همانجا). شاید به دلیل همین عواقب ناپسند است كه بنی معد این جنگ را كه به جدایی فرزندان نزار انجامید، «عام التفرّق» خواندند و آن را مبدأ تاریخ خود قرار دادند (همو، التنبیه ... ، 273). به دنبال این واقعه بنی ایاد نخست به نجد رفتند؛ اما بر اثر خشكسالی از آنجا نیز كوچیدند و در قالب 3 گروه آهنگ عراق كردند (ابوعبید، 1/ 68- 69). گروهی به «عین اُباغ» و گروه دیگری به «ذی طوی»، و گروه اصلی و بزرگ آنان در ناحیۀ «سَنداد» (یا سِنداد: یاقوت، 3/ 164) فرود آمدند و از آن پس سنداد مركز و پایگاه اصلی ایادیان گردید (ابن هشام، 1/ 91؛ ابوعبید، 1/ 69) و چون ثروت و شمارشان فزونی یافت (همو، 1/ 67- 68)، به تدریج در مناطق كاظمه، بارق، خُوَرنَق، دیر الجماجم، دیر الاعور، دیر قُره، شقیقه، انبار، تكریت، ذوشعب، بَیضان و دیگر نواحی و اطراف و اكنافِ فرات پراكنده شدند (نک : ابن فقیه، 182-183؛ ابوالفرج، 20/ 23؛ كحاله، همان، 2/ 52؛ EI1). ایادیان در اوایل قرن 6 م با پادشاهان آل نصر (لحمیان) در افتادند و در آن سوی فرات به غارت ایرانیان مشغول شدند و دستهای از گشتیها و مأموران نظامی ایران را گریزاندند و به جزیره رفتند و گروهی از عمالقۀ آن دیار را نیز نابوده كرده، متوجه نواحی موصل و تكریت شدند (ابوالفرج، همانجا؛ ابوعبید، 1/ 70-71). این وقایع خشم انوشیروان را برانگیخت و او سپاهی را همراه گروهی از اعراب قبیلۀ بكر بن وائل (همو، 1/ 71) به فرماندهی مالك بن حارثه (ابوالفرج، 20/ 25) مأمور دفع و سركوب آنان كرد (دربارۀ علل و زمان وقوع این حادثه، نک : همو، 20/ 23-25؛ ابناثیر، 1/ 392-393؛ بلاذری، فتوح ... ، 398، انساب ... ، 1/ 26؛ یاقوت، 2/ 652؛ پیگولوسكایا، 83). در همین زمان لقیط بن بكر یا لقیط بن یَعْمُر، یكی از شاعران قبیلۀ ایاد كه در زندان انوشیروان به سر میبرد، قصیدۀ عینیۀ بلندی سرود و در آن بنی ایاد را از این خطر بزرگ آگاه كرد (ابوالفرج، 20/ 24؛ ابوعبید، 1/ 72؛ قس: آمدی، 266). به روایتی چون ایادیان از این موضوع آگاه شدند، وحشتزده پای به گریز نهادند؛ و به روایت دیگر بیاعتنا، به غارت ادامه دادند، تا سپاه انوشیروان در رسید و بسیاری از آنان را در محلی به نام «مَرجُ الاكم» (ابوعبید، 1/ 75؛ قس: ابوالفرج، 20/ 25)، از دم تیغ گذراند و عدۀ بیشتری از آنان نیز در فرات غرق شدند و بقایای آنان از عراق بازپس نشستند و در ناحیۀ تكریت و موصل سکنى گزیدند. با اینهمه، چون در آنجا نیز از تعقیب ایرانیان در امان نماندند، در محلی به نام «حَرَجیه» به مقابله ایستادند و با آنکه به سختی پای فشردند، دچار شكست شدند وعدۀ بسیاری از آنها به قتل رسیدند و بقیه به شام، حمص، انقره و دیگر سرزمینهای قلمرو امپراتوری روم شرقی پناه بردند (نک : ابوعبید، همانجا؛ كحاله، همان، 2/ 53؛ علی، 4/ 473؛ ابوالفرج، همانجا). بنی ایاد كه تا آن روز مردمی بتپرست بودند و بتی به نام «ذوالكعبین» (همو، 20/ 23)، یا ذوالكعبات (نک : علی، 4/ 471) را میپرستیدند، در قلمرو روم به آیین مسیح گرویدند و یوغ اطاعت از دولت غسانی را گردن نهادند (همو، 4/ 473). ایادیان از آغاز ظهور اسلام در تاریخ منطقه، خاصه در جنگهای ردّه و فتوح ظاهر شدند، اما نه تنها مسلمانان را همراهی نکردند، بلكه به حمایت از دشمنان آنان برخاستند، چنانکه در 12 ق/ 633م گروهی از آنان به سَجاح دختر حارث یكی از پیامبران دروغین پیوستند. گروه دیگری از آنان نیز تحت فرماندهی مهران پسر بهرام چوبین در جنگ عین التمر به مقابله با اعراب مسلمان پرداختند (EI1، ذیل سجاح و عین التمر). در 17 ق/ 638 م هراكلیوس امپراتور روم شرقی در واپسین كوشش خود درصدد برآمد تا شام را كه چندی پیش به تصرف مسلمانان درآمده بود، از آنان بازستاند. وی گروهی از اعراب قبیلۀ ایاد و دیگر قبایل اطراف را به همراه سپاه بزرگی از روم به جنگ مسلمانان فرستاد. آنان حمص را به محاصره گرفتند، اما چون مسلمانان در آن میان بر منطقۀ جزیره و تكریت دست یافتند، اعرابِ سپاه روم، جز بنی ایاد، برای دفاع از سرزمین خود، رومیان را رها كردند كه در نتیجه شكست در سپاه امپراتور افتاد و گروه بسیاری از آنان و ایادیان در كیلیكیه نابود شدند. در 18 ق/ 639م به روزگار حكومت ایاد بن غنم بر حمص و مناطق شمالی شام و جزیره، قبایل آن دیار به اسلام گرویدند، اما ایادیان تن بدین كار ندادند و از جزیره گریختند و به ایالت كاپادوكیه در آسیای صغیر رفتند (EI1؛ كحاله، معجم، 2/ 54). به دنبال این واقعه عمر بن خطاب سفیرانی نزد امپراتور گسیل كرد و به تهدید او پرداخت و خواست تا اجازه دهد مسلمانان آزادانه به تبلیغ اسلام در میان ایادیان بپردازند. در نتیجۀ این اقدام 4 هزار تن از ایادیان به اسلام گرویدند و نزد مسلمانان بازگشتند (ابوعبید، 1/ 75-76؛ نویری، 19/ 176). بعدها شاخهها و طوایفی از ایاد چون زُهیر، دُعْمی، قُثَم، نُماره، بنو یَقدُم، بنو حُذاقه، بنو طَمّاح و جز آنها در مناطق مختلف بینالنهرین و سوریه مقام گزیدند (ابن عدیم، 558- 559؛ اشرف رسولی، 17؛ ابندرید، 169؛ نحاس، 2/ 826؛ كلبی، 605؛ كردعلی، 1/ 27- 28). تاریخ و سرگذشت ایاد یكسره داستان جنگ و ستیز نیست، بلكه برخی شخصیتهای آنان در گسترش فرهنگ و ادب عربی نیز سهم بسزایی داشتهاند. هم ازاینروست كه شاعران، آن قبیله را ستایش كردهاند (ابن خلكان، 1/ 86). گویند قریش با واسطه یا بیواسطه خط عربی را از ایاد آموختهاند (ابنخلدون، 2/ 830؛ ابن عبدالمنعم، 5/ 36؛ قس: ابنندیم، 8). افزونبر آن شاعران و گویندگان نامدار و بلندپایهای نیز از میان ایاد برخاستهاند كه از آن جملهاند: 1. قُسّ بن ساعدۀ ایادی كه مردی خطیب، شاعر و حكیم (ابوالعلا، 2/ 535-536) و در فصاحت و بلاغت ضربالمثل بود (قلقشندی، 96). او نخستین كسی بود كه عباراتی خاص برای آغاز سخن به كار گرفت و هنگام ایراد خطبه بر شمشیر یا عصا تكیه داد. وی را از حنیفان و معتقدان به رستاخیز دانستهاند (فروخ، تاریخ الجاهلیة، 96؛ ابوالعلا، قلقشندی، همانجاها) كه مردم را از پرستش بتان باز میداشت؛ چنانکه پیامبر اكرم (ص) او را پیش از بعثت در حال ایراد خطبهای مشتمل بر آن نکات در بازار عكاظ دیده (نک : ابوالفرج، 14/ 41؛ ابنسعد، 1/ 315)، و دربارۀ او فرموده بود: «او به تنهایی به صورت یك امت محشور خواهد شد» (ابوالفرج، همانجا؛ ثعالبی، 122). 2. كعب بن مامۀ ایادی (نک : قلقشندی، 97: كعب بن امامه) كه در میان عرب به سخاوتش مَثَل میزنند و داستانها در این باره از او نقل كردهاند (نک : مبرد، 1/ 300؛ ابن حبیب، 18؛ قلقشندی، همانجا؛ بری، 1/ 454). 3. ابو دُؤاد جاریة بن حجاج ایادی كه اشعار بسیاری در وصف اسب عربی سروده، و در این مضامین شهرتی خاص یافته است (كلبی، 606؛ ابوالفرج، 15/ 95؛ سزگین، 2/ 105؛ بستانی، 4/ 301). 4. لقیط بن بكر (نک : بری، 1/ 453: لقیط بن معبد) كه در زندان انوشیروان به سر میبرد و هم مترجم او به زبان عربی بود و چون با فرستادن قصیدۀ مشهورش قبیلۀ ایاد را از حملۀ پادشاه ایران آگاه كرد، به فرمان او به قتل رسید (ابوعبید، 1/ 72-75؛ ابوالفرج، 20/ 23). دیگر بزرگان نامدار ایاد اینانند: زید بن جندب ایادی (جاحظ، 6/ 218)؛ هند بنت بیاضة بن رباح ایادی (كحاله، اعلام ... ، 5/ 227)؛ علی بن محمد ایادی، شاعر (فروخ، تاریخ الادب ... ، 4/ 279)؛ ابوالقاسم علی بن محمد بن علی كه شیخی معروف و فقیهی صالح و از مفتیان مذهب مالكی بود و در 417 ق/ 1026 م در بغداد وفات یافت (سمعانی، 1/ 397- 398).
آمدی، حسن، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستار احمد فرّاج، قاهره، 1961 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به كوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباددكن، 1942 م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1983 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن خلدون، مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، 1353ش؛ ابن درید، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، 1958 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف، القصد و الامم، قاهره، 1350 ق؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1408 ق/ 1988 م؛ ابن عنبه، احمد، الفصول الفخریة، به كوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1363 ش؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالك الابصار، به كوشش د. كراوولسكی، بیروت، 1985-1986 م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، لیدن، 1302 ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفى سقا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابوعبید بكری، عبدالله، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ابوالعلاء معری، احمد، شروح سقط الزند، قاهره، 1964 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1970 م؛ اشرف رسولی، عمر، طرفة الاصحاب، به كوشش سترستن، بیروت، دارصادر؛ برّی تلمسانی، محمد، الجوهرة فی نسب النبی و اصحابه العشرة، به كوشش محمد تونجی، ریاض، 1983 م؛ بستانی؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش عبدالله انیس طباع، بیروت، 1987 م؛ پیگولوسكایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372 ش؛ ثعالبی، عبدالملك، ثمار القلوب، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1965 م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1950 م؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمۀ محمود فهمی حجازی، ریاض، 1983 م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1962 م؛ طبری، تاریخ؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق، بغداد، 1937 م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین؛ فاكهی، محمد، المنتقى فی اخبار ام القرى، لایپزیگ، 1859 م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984 م؛ همو، تاریخ الجاهلیة، بیروت، دارالعلم للملایین؛ قلقشندی، احمد، نهایة الارب، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ كحاله، عمررضا، اعلام النساء، بیروت، مؤسسة الرساله؛ همو، معجم قبائل العرب، دمشق، مطبعة الهاشمیه؛ كردعلی، محمد، خطط الشام، بیروت، 1969 م؛ كلبی، هشام، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1986 م؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1986 م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1938 م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1965 م؛ مقری تلمسانی، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1968 م؛ نحاس، احمد، شرح القصائد التسع المشهورات، به كوشش احمد خطاب، بغداد، 1973 م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1975 م؛ همدانی، حسن، صفة جزیرة العرب، به كوشش محمد بن علی اكوع، بیروت، 1983 م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1960 م؛ نیز:.
EI1. احمدرضا خضری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید