صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / امیر الامرا /

فهرست مطالب

امیر الامرا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَمیرُ الْاُمَرا، عنوان بالاترین منصب نظامی، فرمانده عالی، نایب یا قائم مقام فرمانروا كه گاه به صورت میرمیران یا امیر امیران نیز به كار رفته است. 
تأسیس این منصب به دوران دوم خلافت عباسی باز می‌گردد؛ اما شواهدی از كاربرد این لفظ پیش از دوران عباسی ــ اما نه با وظایفی به گستردگی دوران بعد ــ وجود دارد. مثلاً در روزگار ابوبكر و خلافت عمر به عبارت «اَمَّره الامراء» و «امیرٌ علی الامراء» بر می‌خوریم (بلاذری، 109، 115) كه مراد از آن فرماندهی تمام امیران جنگ بود. به هر حال، بیشتر منابع از ابن رائق به عنوان نخستین امیرالامرا نام برده‌اند، اما به نوشتۀ منابع دیگر پیش از او هارون بن غریب (همدانی، 1/ 57؛ ابن اثیر، 8/ 188؛ رفاعی، 66) و مونس خادم (صابی، الوزراء، 53؛ متز، 1/ 45؛ حتی، 469؛ مویر، 568) نیز این لقب را داشته‌اند. اما بایدگفت كه این منصب پس از انتصاب ابن رائق به امیرالامرایی صورت رسمی به خود گرفت. زمینه‌های تأسیس چنین منصبی را عوامل گوناگونی فراهم آوردند كه از آن میان می‌توان به اقتدار امرای ترك، استقلال‌طلبی حكام در بخشهایی از قلمرو خلافت، ضعف نهاد خلافت و وزارت، تضاد میان نهادهای اداری و لشكری و ... اشاره كرد. باید گفت كه واثق (حك‍ 227-232 ق/ 842-847 م) با سپردن اختیار نصب جانشین خود به كارگزاران حكومت بدعتی نهاد كه به قدرت‌یابی بیش از پیش امرای ترك انجامید؛ زیرا پس از آنک‍ه این امرا متوكل (حك‍ 232-247 ق/ 847-861 م) را بر سر كار آوردند (دوری، عبدالعزیز، 52)، دوران نفوذ و اقتدارشان بر خلافت ــ البته با استثناهایی چند در خلافت برخی خلفا ــ آغاز شد. این بحران در خلافت راضی (حك‍ 322- 329 ق/ 934-941 م) كه ابن رائق از واسط و بصره و بریدیها از اهواز ارسال خراج را متوقف كردند و علی بن بویه بر فارس و ابن الیاس بر كرمان سلطه یافتند، به اوج رسید (ابوعلی مسكویه، 1/ 350). افزون بر این،سیطرۀ امیران و فرمانروایان بر سراسر قلمرو اسلام (ابن جوزی، 6/ 288؛ ابن‌اثیر، 8/ 323-324؛ قلقشندی، صبح ... ، 4/ 418) چنان بود كه خلیفه عملاً تنها بر بغداد حكومت می‌كرد. از سوی دیگر با قطع ارسال اموال به بغداد، وزرا از عهدۀ پرداخت حقوق لشكریان بر نمی‌آمدند و این امر به شورش امرا و غلامان بر ضد وزرا، و تغییر پی‌درپی آنان می‌انجامید (صولی، 41، 81، 84؛ العیون ... ، 4(2)/ 36-37؛ ابن جوزی، 6/ 276، 281؛ قلقشندی، مآثر ... ، 1/ 287). 
این اوضاع خلیفه را بر آن داشت تا زمام حكومت را به شخص قدرتمندی (ابن اثیر، 8/ 322؛ ابن عبری، 283-284) از لشكریان، و نه از كشوریان بسپارد و ابن رائق را بر این منصب گماشت و او را امیرالامرا خواند (324 ق) و بدین ترتیب، ادارۀ تمامی امور مالی و اداری و نظامی كشور و تعیین عُمّال و دیوانیان، در حوزۀ اختیارات امیرالامرا قرار گرفت و از آن پس نام وی در خطبه‌ها ذكر شد و امیرالامرا و كاتب وی همۀ امور را به دست گرفتند، حتى اموال به خزانۀ امیرالامرا واریز می‌شد و از منصب وزارت جزنامی باقی نماند (ابوعلی مسكویه، 1/ 351؛ همدانی، 1/ 98؛ العیون، 4(2)/ 38؛ ابن طقطقى، 383؛ ابن خلدون، 3(4)/ 839). 
به این ترتیب، دوره‌ای در دولت عباسی پدید آمد كه خلیفه در آن بازیچه‌ای بیشتر نبود (لویس، 51؛ امام‌الدین، 68) و قدرت اصلی در دست امیرالامراها قرار داشت كه گاه آنان را «امراء الحضره» (صابی، رسوم ... ، 94، 133) و گاه سلطان و ملك بغداد می‌نامیدند (زیدان، 1/ 145). از 324 تا 334 ق كه آل بویه بر سر كار آمدند، افراد بسیاری به مقام امیرالامرایی دست یافتند (زامباور، 11) و حتى یكی از امرای خاندان حمدانی این منصب را به دست آورد (ابن ظافر، 17). 
با تسلط آل بویه بر بغداد در 334 ق، منصب امیرالامرایی شكل موروثی به خود گرفت، اما بیشتر جنبه‌ای تشریفاتی یافت، زیرا امرای این خاندان القابی مطنطن‌تر از امیرالامرا داشتند. نخستین امیر از اینان كه لقب امیرالامرا گرفت، عمادالدوله بود (نک‍ : ه‍ د، آل بویه). پس از وی برادرش ركن‌الدوله صاحب این مقام شد (ابوعلی مسكویه، 2/ 120؛ منینی، 155؛ گردیزی، 368- 369؛ ابن‌جوزی، 6/ 340، 365؛ نیز نک‍ : كرملی، 126؛ فقیهی، 150). این لقب دربارۀ دیگر امرای بویهی نیز به كار رفته ( العیون، 4(2)/ 199-200؛ كبیر، 13؛ مویر، 575؛ قس: كرملی، 134)، و برخی آن را با رئیس الوزرا یكی دانسته‌اند (فقیهی، 151)، اما تعبیر «ملك» و «سلطان» بغداد (زیدان، همانجا؛ بستانی، 4/ 411) برای امیرالامرای این دوران مناسب‌تر به نظر می‌رسد. در هر حال، امیرالامرای این دوران نیز همچون گذشته بر نهادهای خلافت و امور مالی و نظامی سلطه داشت. نخستین شواهد كاربرد این عنوان را بر روی سكه‌هایی متعلق به دوران امارت توزون و سپس عمادالدوله می‌توان یافت (لین‌پول، II/ 190-197؛ دوری، تقی‌الدین، 17). 
نشانی از كاربرد این عنوان در حكومتهای افریقیه و اندلس به دست نیامده است (نک‍ : ه‍ د، امیر)، اما در حكومت فاطمیان (297-567 ق/ 910-1172 م) شواهدی بر وجود منصب امیرالامرا دلالت می‌كند (مقریزی، 2/ 202)، اما به نظر می‌آید كه امیرالامرای قلمرو فاطمی اقتدار گستردۀ امیرالامرای عباسیان را نداشت و تنها فرماندهی كل قوای نظامی را عهده‌دار بود. 
پس از ورود طغرل سلجوقی به بغداد در 447 ق/ 1055 م منصب امیرالامرایی از آل بویه به سلجوقیان منتقل شد. این عنوان دربارۀ طغرل (منتجب‌الدین، 25؛ بستانی، همانجا)، و سپس الب ارسلان به كار رفته است. گفته‌اند كه این مقام در خاندان سلاجقه تا 547 ق وجود داشته، و سلطان مسعودسلجوقی (529-547 ق/ 1135-1152 م) آخرین امیرالامرای این خاندان بوده است (همانجا). به علاوه شواهدی از كاربرد این عنوان دربارۀ برخی دیگر از اعضای خاندان سلاطین سلجوقی وجود دارد (ابن اثیر، 10/ 265؛ حسینی، 59، 63). در واقع به نظر می‌آید كه امیرالامرا در این دوره لقبی بیش نبوده است، زیرا سلاطین سلجوقی ــ جز به ندرت ــ در بغداد مقام نداشتند، در حالی كه امیرالامرا ــ به ویژه قبل از آل بویه ــ به رغم اقتدار وسیع، حاكم هیچ ناحیه‌ای نبود (متز، 1/ 45). 
از كاربرد این اصطلاح در میان خوارزمشاهیان اطلاعی در دست نیست، با اینهمه، پس از سقوط خلافت (656 ق/ 1258 م) و روی كار آمدن ایلخانان (654-754 ق/ 1256-1353 م) منصب امیرالامرا در حكومت مغولان وجود داشت (هاورث، 585) و به گفتۀ برخی پس از ایلخان عالی‌ترین مقام نظامی كشور به شمار می‌رفت (ورهرام، 71). 
در حكومت ممالیك مصر (648-922 ق/ 1250-1516 م) نیز شواهدی از كاربرد این منصب دیده می‌شود. جالب آنکه قلقشندی امیرالامرا را همان بیگلربیگی ( صبح، 4/ 423، 7/ 262؛ نیز نک‍ : ایالون، 59) و رئیس و متصدی امور سپاهیان و امرای نظامی دانسته است (همان، 4/ 423-424، 6/ 459) و احتمال داده است كه همان «امیر الوس» باشد (همان، 7/ 262). وظایف امیرالامرای این دوران صرفاً جنبۀ نظامی داشت و امورمالی به وزیر مربوط می‌شد (همان، 4/ 423-424). از این رو، امیرالامرای این دوران تفاوت بسیاری با امیرالامرای دورۀ عباسیان دارد. 
امیرالامرای دوران تیموریان (771-912 ق/ 1369-1506) نیز تنها منصب نظامی داشت، اما نمی‌توان وی را همچون دوران ممالیك، با بیگلربیگی یكی انگاشت، زیرا او نایب و قائم مقام امیر تیموری به شمار می‌رفت (ابوطالب حسینی، 270-272) و تمام فرماندهان نظامی و نیز بیگلربیگیها زیر فرمان او بودند. ظاهراً در عثمانی به جای امیرالامرا عنوان بیگلربیگی (ه‍ م) به كار می‌رفته است؛ اما شواهدی از كاربرد این عنوان در عراق به دوران عثمانی وجود دارد (غرایبه، 1/ 49-50، 54، 90). 
امیرالامرای دوران صفوی (906-1135 ق/ 1500-1723 م) در قیاس با گذشته ــ یعنی دورۀ پس از سقوط خلافت عباسی ــ شكل رسمی‌تری داشت و به عنوان منصب، و نه صرفاً لقب، به شمار می‌آمد. امیرالامرایی این دوران نیز دستخوش تحولاتی شد كه از اهمیت آن در اواخر این دوره كاست. درنخستین سالهای دوران صفوی، امیرالامرایی منصبی بسیار مهم بود و امیرالامرا بر دیگر امیران سمت سروری داشت (قاضی احمد، 96؛ روملو، 107؛ نیز نک‍ : مینورسكی، 81) و دیری نگذشت كه این عنوان بر حاكمان 
ولایات مهم نیز اطلاق شد (اسكندر بیك، 49، 243، 281، 324، 342، 438، 451؛ حسینی استرابادی، 95، 119، 147، 191؛ افوشته‌ای، 13، 77، 78، 149، 154، 305-306). به گفتۀ رُهربُرن (ص 32-33) «امیرالامرایی» از القاب بیگلربیگیهای خراسان، فارس، بغداد، قندهار و شیروان بود و تنها به 5 تن از بیگلربیگیان اعطا شده است. اما منابع نشان می‌دهد كه شمار دارندگان این عنوان بیش از 5 تن بوده است. سیوری (ص 30) بر آن است كه قورچی‌باشی بعدها به عنوان فرمانده كل قورچیان یا سپاهیان عشایری قزلباش جانشین امیرالامرا شد و امیرالامرا در زمانی كه قزلباشها عملاً نیروهای مسلح را تشكیل می‌دادند، فرمانده كل نیروهای مسلح بود؛ اما هنگامی كه اصلاحات شاه عباس اول از قدرت قزلباشان كاست و دیگر بدنۀ اصلی نیروهای مسلح را تشكیل نمی‌دادند، رفته‌رفته منصب امیر الامرا از میان رفت (همو، 79؛ نیز نک‍ : همو، «مناصب مهم ... در سلطنت اسماعیل اول»، 99-101، «مناصب مهم ... در سلطنت طهماسب اول»، 65-85، «یادداشتی چند ... »، 114, 121-122). در تذكرةالملوك، امیرالامرا در این دوره ریش سفید همۀ عشایر ایران خوانده شده است (نک‍ : مینورسكی، 85). این عنوان در اواخر دورۀ صفوی برای مناصبی چون قورچی‌باشی، قوللر آقاسی، سپهسالار و بیگلربیگی نیز به كار رفته است (نصیری، 12، 15، 71، 73). 
امیرالامرا در دورۀ مغولان هند (932-1274 ق/ 1526- 1858م) بسیار مهم می‌نمود و وظیفه داشت فرمانهای امپراتور را مهر كند ( توزك جهانگیری، 12) و شاه در امور مهم با وی مشورت می‌كرد (همان، 15، 17). نشانی از كاربرد این اصطلاح در دورۀ افشاریه (1148-1210 ق/ 1736-1795 م) به دست نیامده، اما در دورۀ زندیه (1163- 1209ق/ 1750-1794م؛ نک‍ : ابوالحسن مستوفی، 497) و قاجاریه (1209-1344 ق/ 1794-1925 م) به كار می‌رفته است. در این دوره امیرالامرا لقبی متعلق به طبقۀ نظامی بوده است. مثلاً سردار قشون و حاكم ولایات ( یكصد و پنجاه ... ، 257) و امیرنظام ( نامه‌ها ... ، 2/ 248) و حتى ایشیك آقاسی ( یكصد و پنجاه، 264) و دیگر صاحب منصبان بلند پایۀ نظامی (همانجا؛ اعتمادالسلطنه، 1/ 307- 308، 349-350، 387، 393، 410) امیرالامرا لقب داشتند. 

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1357ق؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن طقطقى، محمد، الفخری، به كوشش درنبورگ، پاریس، 1894 م؛ ابن ظافر، علی، اخبارالدولة الحمدانیة، به كوشش تمیمه رواف، دمشق، 1985م؛ ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به كوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369ش؛ ابوطالب حسینی تربتی، تزوكات تیموری، تهران، 1342 ش؛ ابوعلی مسكویه، احمد، تجارب الامم، به كوشش ف. آمدرز، قاهره، 1333 ق/ 1915 م؛ اسكندربیك منشی، عالم‌آرای عباسی، تهران، 1350 ش؛ اعتماد السلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار (چهل سال تاریخ ایران در دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه)، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1374 ش؛ افوشته‌ای نطنزی، محمود، نقاوة الآثار، به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1350 ش؛ بستانی، بطرس، دائرةالمعارف، بیروت، دارالمعرفه؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ توزك جهانگیری، به كوشش محمدهاشم، تهران، 1359ش؛ حسینی، علی، اخبار الدولة السلجوقیة، به كوشش محمد اقبال، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ حسینی استرابادی، حسن، از شیخ صفی تا شاه صفی، به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1364 ش؛ دوری، تقی‌الدین عارف، عصر امرة الامراء فی العراق، بغداد، 1395 ق/ 1975 م؛ دوری، عبدالعزیز، النظم الاسلامیة، بغداد، 1950 م؛ رفاعی، انور، النظم الاسلامیة، دمشق، دارالفكر؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش چ. ن. سدن، تهران، 1347 ش؛ رُهربُرن، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، 1349 ش؛ زامباور، معجم الانساب، ترجمۀ زكی محمدحسن و حسن احمد محمود، بیروت، 1400 ق/ 1980 م؛ زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمۀ علی جواهر كلام، تهران، 1333 ش؛ سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمۀ احمد صبا، تهران، 1363 ش؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به كوشش میخائیل عواد، بغداد، 1383 ق/ 1964 م؛ همو، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958 م؛ صولی، محمد، اخبار الراضی بالله و المتقی لله، به كوشش هیورث دن، قاهره، 1935 م؛ العیون و الحدائق، به كوشش نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1972-1973 م؛ غرایبه، عبدالكریم محمود، مقدمة تاریخ العرب الحدیث، دمشق، 1380 ق/ 1960 م؛ فقیهی، علی‌اصغر، آل بویه واوضاع زمان ایشان، تهران، 1357 ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1359 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1380 ق؛ همو، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، به كوشش عبدالستار احمد فراج، كویت، 1985م؛ كرملی، انستاس ماری، النقود العربیة و علم النمیات، قاهره، 1939 م؛ گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ متز، آدام، الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری، ترجمۀ محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1967م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفا، به كوشش محمد حلمی محمداحمد، قاهره، 1390 ق/ 1971 م؛ منتجب‌الدین بدیع، علی، عتبة الكتبة، به كوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، 1329ش؛ منینی، احمد، شرح الیمینی ( الفتح الوهبی)، قاهره، 1284ق؛ مینورسكی، ولادیمیر، سازمان اداری حكومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1334 ش؛ نامه‌های پراكندۀ قائم مقام فراهانی، به كوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، 1359 ش؛ نصیری، علینقی، القاب و مواجب دوران صفویه، به كوشش یوسف رحیم‌لو، مشهد، 1371 ش؛ ورهرام، غلامرضا، نظام حكومت ایران در دوران اسلامی، تهران، 1368 ش؛ همدانی، محمد، تكملة تاریخ الطبری، به كوشش البرت یوسف كنعان، بیروت، 1961 م؛ یكصد و پنجاه سند تاریخی از جلایریان تا پهلوی، به كوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، 1348 ش؛ نیز: 

Ayalon, D., «Studies on the Structure of the Mamluk Army», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 1954, vol. XVI; Hitti, P. Kh., History of the Arabs, London, 1956; Howorth, H., History of the Mongols, London, 1876-1927; Imamuddin, S. M., ʿArab Muslim Administration, New Delhi, 1984; Kabir, M., The Buwayhid Dynasty of Baghdad, Calcutta, 1964; Lane Poole, S., The Coins of the Mohammadan Dynasties in the British Museum, Classes III-X, ed. R. S. Poole, London, 1876; Lewis, B., The Political Language of Islam, Chicago, 1988; Muir, W., The Caliphate Its Rise, Decline, and Fall, New York, 1975; Savory, R. M., «The Principal Offices of the Safawid State During the Reign of Ismaʿīl I», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 1960, vol. XXIII; id, «The Principal Offices of the Ṣafawid State During the Reign of ṬahmāspI», ibid, 1961, vol. XXIV; id, «Some Notes on the Provincial Administration of the Early Ṣafawid Empire», ibid, 1964, vol. XXVII. 
نادیا برگ نیسی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: