المعی کاشغری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225662/المعی-کاشغری
شنبه 20 اردیبهشت 1404
چاپ شده
10
اَلْمَعِی کاشْغَری، عنوان مشترک دو تن از عالمان کاشغر در سدۀ 5 ق/ 11 م. شواهدی چون انتساب این خاندان به کاشغر و توجه متأخرترین فرد شناخته شدۀ خاندان به شرح حال عالمان کاشغر، به ظاهر نشان از آن دارد که اصل این خاندان از کاشغر در منطقۀ ترکستان چین بوده است. در سدۀ 5ق، آنگاه که سلسلۀ مسلمان قراخانی از گسترش فرهنگ اسلامی در منطقۀ کاشغر حمایت میکرد، زمینۀ مساعدی برای ظهور عالمانی در رشتههای گوناگون پدید آمد و برخاستن این دو تن از از عرصۀ کاشغر در سدۀ 5ق نیز دور از انتظار نیست. رابطۀ این خاندان با کاشغر هر چه بوده باشد، قرائن موجود در نقلیات جمال قرشی و سمعانی آن اندازه برای بارتولد اطمینانبخش بوده که حتى از زیست ابوالفتوح المعی در ترکستان شرقی (منطقۀ کاشغر) سخن آورده است (نک : ص 64). آنچه در این میان شایان توجه مینماید، این است که خاندان المعی از کهنترین خاندانهای کاشغرند که به اسلام تشرف یافتهاند. با توجه به نسب پدر این خاندان که در منابع معتبر به صورت «حسین بن علی بن خلف بن جبرائیل بن خلیل بن صالح بن محمد» ضبط شده است، و بر پایۀ تخمین فاصلۀ نسلها، میتوان نتیجه گرفت که اگر اسلام آوردن این خاندان، به پیش از نیایشان محمد اسلام بازنگردد، اسلام آنان دست کم به اواخر سدۀ 3ق/ 9م مربوط میشود و این نکته با توجه به دانستههای تاریخی در مورد چگونگی گسترش اسلام در منطقۀ کاشغر درخور توجه است (برای نسب یاد شده، نک : یاقوت، ذیل کاشغر، ابن حجر، 2/ 306، به نقل از سمعانی؛ قس: صریفینی، 306، که نام علی پدر حسین را حسن ضبط کرده است). لقب «المعی» که افراد سرشناس خاندان بدان شهرت داشتهاند، لقبی عربی به معنای هوشیار و هوشمند است (نک : ابنمنظور، ذیل لمع).
عنوان «فضل» که لقب او بوده (سمعانی، 5/ 18؛ ابن طاووس، «رسالة عدم ... »، 344)، گاه نام پدر وی پنداشته شده است (نک : صریفینی، 552). در صورت تکیه بر ضبط اسناد ابن طاووس، پدر حسین، علی با کنیۀ ابوالفتوح خود از محدثان بوده، و حسین به نقل روایت از او پرداخته است (نک : ابن طاووس، مهج ... ، 355). با وجود سکوت منابع شرح حال، مراحل حیات علمی المعی تنها برپایۀ حدس قابل ترسیم است. به قرینۀ مروزی بودن اصلیترین استادان فرزندش عبدالغافر (نک : دنبالۀ مقاله)، میتوان چنین پنداشت که شهر مرو، مدت زمانی اقامتگاه ابوعبدالله بوده است. چنین مینماید که المعی همراه خانوادهاش در دهۀ چهارم از سدۀ 5 ق، برای توسعۀ اندوخته علمیش، به رسم محدثان آهنگ سفری طولانی کرده است که مراحل این سفر مشترک میان پدر و پسر را میتوان برپایۀ اشاراتی پراکنده در شرح حال این دو، حدس زد. نخستین اقامتگاه مهم آن و شهر نیشابور بود که در تاریخ نیسابور از ورود عبدالغافر به نیشابور در اوان کودکی به همراه پدرش یاد شده است (نک : صریفینی، همانجا). اشارۀ سمعانی به سفر عبدالغافر به جبال و عراق، و اینکه سفرهای او از بغداد تجاوز نکرده است (همانجا)، اشارهای مبهم به همین دوره از سفرهای خانوادۀ المعی است. برپایۀ تحلیل دانستهها دربارۀ شیوخ روایی ابوعبدالله المعی، میدانیم که وی در همان دهۀ چهارم برای تحصیل به عراق آمده، و چندی را به آموختن حدیث در بغداد سپری کرده است؛ با وجود سکوت زندگینامهها، براساس وفات استادان عراقی او میتوان به چنین تخمینی رسید. از جملۀ این استادان کسانی چون ابوطالب ابن غیلان همدانی (د 440 ق/ 1048م)، ابوعبدالله محمد بن علی صوری (د 441ق)، ابوالقاسم عبدالعزیز بن علی اَزَجی (د 444ق) و ابوعبدالله محمد بن علی علوی (د 445 ق) نامبردارند که در این میان، شخص اخیر از عالمان زیدی بوده است (نک : سمعانی، 5/ 18؛ ذهبی، میزان ... ، 1/ 544، سیر ... ، 18/ 19؛ ابنحجر، همانجا). اقامت المعی در بغداد سبب گردید تا ابننجار در ذیل تاریخ بغداد از او یاد کند و همچنین آمدن نام او در تاریخ همدان شیرویۀ دیلمی ظاهراً از آن روست که وی باید در مسیر گذار خود به عراق، در همدان نیز درنگی میداشته است (اشاره به یادکرد این دو تاریخ بدون تصریح به نام آثار، ابن حجر، 2/ 305، 306). پس از دو دهه سکوت در منابع شرح حال، از برههای دیگر از زندگی علمی المعی در دهۀ هفتم در خراسان سخن رفته است؛ عبدالغافر فارسی در یادداشتهای خود از سفر المعی به نیشابور در 465 ق/ 1073 م خبر داده، ولی اطلاع بیشتری دربارۀ فعالیت علمی او در نیشابور به دست نداده است (نک : صریفینی، 306). اگر اسنادی که ابنطاووس در «رسالة عدم مضایقة الفوائت» به دست داده، در صدر سند قابل تکیه باشد، باید پذیرفت که المعی سفری نیز به غزنه داشته، و در آنجا از شیخی به نام منصور بن بهرام استماع کرده است (ص 345)؛ البته باید توجه داشت که این اسنـاد در بخشهـایی مضطرب به نظر میآید (نک : افندی، 2/ 45). المعی که به گفتۀ عبدالغافر فارسی شیوخ بسیاری را در حدیث درک کرده بود (نک : صریفینی، همانجا)، خود در اواخر عمر مورد توجه طالبان حدیث قرار گرفت و افزون بر پسرش ابوالفتوح، کسانی چون عبدالغافر فارسی (د 529ق/ 1135 م)، ابونصر محمد بن محمود سرهمرد (د 534 ق/ 1140 م) و ابوسفیان محمد بن احمد عبدوسی از او استماع کردهاند (نک : همو، نیز سمعانی، یاقوت، همانجاها). افزون بر آموزش حدیث، المعی به سان واعظی توانا نیز شناخته شده بود که به گفتۀ منابع، نفوذ کلامی عمیق بر گناهکاران داشته است (نک : سمعـانی، ابن حجر، همانجاها). اما پیوسته دانستن این واعظ «خائف» ــ که بسیاری به دست او توبه کرده بودند (همو، 2/ 306) ــ با جریان تصوف، جای بررسی و تأمل دارد؛ در منابع متأخرتر اشارهای وجود دارد به اینکه بیشتر آثار او در تصوف بـوده است (همانجـا؛ بـرای نقض آن، نک : سمعانی، همانجا). از دیدگاه نقد رجالی، شرح حالنویسان گوناگون چون سمعانی و ابننجار ضمن تکیه بر تدین و صلاح المعی، به این نکته اشاره کردهاند که بیشتر احادیث و مرویات او غرایب و «مناکیر» است (نک : همانجا؛ ابن حجر، 2/ 305). شیرویۀ دیلمی نیز به این مطلب توجه داده است که غالب احادیث او از نظر اسناد و یا متن منکر است و وجهی برای آنها شناخته نیست (نک : همانجا). اما منتقدان همواره به این اندازه خوشبین نبودند و برخی نیز چون محمد بن عبدالحمید مروزی، به صراحت المعی را به وضع حدیث متهم ساختهاند (همانجا؛ نیز ذهبی، میزان، 1/ 544). به گفتۀ سمعانی ــ که از عصر المعی فاصلهای کمتر از یک سده داشته ــ وی افزون بر 120 اثر در زمینۀ حدیث تألیف کرده (همانجا)، و همین گزارش در آثار بعدی به دقت، یا با تصرفی تکرار شده است (نک : یاقوت، همانجا؛ ابنحجر، 2/ 306). عبدالغافر فارسی در گزارش مستقل خود، بدون ذکر شماره و عناوین، با عبارت کوتاه «صنف و خرّج» افزون بر اشاره به تصانیف المعی، شاید با تعبیر «خرج» به برخی آثار او که تخریجی بر متون حدیثی بوده، اشاره داشته است (نک : صریفینی، همانجا). آثارالمعی که با عنوان از آنها یاد شده، اینهاست: 1. جائزة المختار، جزئی حدیثی که شیرویۀ دیلمی نسخهای از آن را رؤیت کرده، و اکثر احادیثش را منکر دانسته است (نک : ابنحجر، همانجا). 2. زادالعابدین، که آن نیز اثری دربردارندۀ احادیث بوده، و ابن طاووس عالم امامی (د 664 ق/ 1266 م) در مهج الدعوات (ص 355-357) حدیثی دربارۀ فضیلت آبنیسان و در «رسالة عدم مضایقة الفوائت» (ص 344-345) حدیثی در باب نمازهای فوت شده آورده است (برای اختلافـات نسخ در ضبط نـام المعی، نک : کُلبرگ، 385-386؛ نیز نک : مرکزی، 5/ 2076). همین نقلهای ابن طاووس و ناشناخته بودن شخصیت المعی، موجب آن بوده تا افندی نام وی را در دو موضع مختلف از مجموعۀ ریاض العلماء به عنوان عالمی امامی به میان آورد (افندی، 2/ 7، 45؛ نیز آقابزرگ، 12/ 4).دربارۀ زمان درگذشت المعی، سمعانی بدون تعیین تاریخی دقیق، آن را (اندکی) «پس از 484 ق» دانسته است (همانجا). گفتنی است که ذهبی در میزان الاعتدال (4/ 184)، از محدثی با نام علی بن حسین کاشغری یاد کرده که برپایۀ تحلیل طبقهاش، میتواند همان حسین بن علی المعی بوده باشد. ذهبی که ظاهرآً دانستههایش را دربارۀ این فرد تنها از شناسنامۀ یک نسخۀ خطی برگرفته، این نسخه را نوشتهای برساخته خوانده، و براساس اسناد آن، سلیمان بن نوح مرغینانی را شیخ کاشغری شمرده است. برپایۀ همین آگاهی، ابوطاهر سلفی با دو واسطه از این کاشغری روایت کرده است. اینکه ابن حجر عسقلانی نیز در لسان المیزان هیچ اطلاعی را برگفتۀ ذهبی نیفزوده، خود بدین معناست که او در بازشناسی این شخصیت توفیقی نیافته است و بر این پایه، احتمال وقوع تحریف در ضبط نام بیشتر جای تکیه خواهد داشت.
وی در آغاز جوانیش که گمان میرود در مرو سپری شده، افزون بر پدرش (صریفینی، 306)، از برخی شیوخ آن دیار چون ابوطاهر محمد بن عبدالملک دندانقانی (سمعانی، 5/ 18) و ابوالوفا اسماعیل بن احمد مروزی (همو، 3/ 57)، بهره جسته، و حدیث شنیده است. وی در همان دورۀ نوجوانی در سفر پدرش به خراسان، جبال و حجاز که به تخمین در دهۀ چهارم از سدۀ 5 ق صورت پذیرفته، با وی همراه بوده، و آموختههای خود را در دیگر مراکز علمی تکیمل کرده است. عبدالغافر فارسی در گزارش خود دربارۀ تحصیل ابوالفتوح در نیشابور، به استماع او از برخی شیوخ نیشابور، از نسل شاگردان حاکم نیشابوری و هم از نسل جوانترِ شاگردان اصم سخن گفته است، بدون آنکه به طور مشخص از کسی نامی به میان آورد (نک : صریفینی، 552). المعی با گرآوردن اندوختهای گران از حدیث، نزد نقادان بهسان محدثی مورد وثوق، پر روایت و راستگو شناخته شد که در مقایسه بـا پدر از جـایگاهی بسیـار برتر برخوردار بود (نک : سمعانی، 5/ 18). در ستایش دانش او از حدیث گفتهاند که (حدیث) بسیار خوانده و بر نسخی (پراهمیت) دست یافته بوده است (صریفینی، همانجا). اینکه سمعانی سفر او به جبال و عراق را یک «رحله» خوانده است (همانجا)، نشان از آن دارد که وی در عراق و جبال اقامت نگزیده، و پس از تحصیل به شرق بازگشته است. همچنین عبارات عبدالغافر فارسی در شرح حال او، حاکی از حضوری کوتاه در نیشابور است و بر این پایه میتوان حدس زد که وی به آن سوی اترک بازگشته است. این نکته را که ابوعبدالله محمد بن ابی القاسم غولقانی، محدث مرو (د ح 499 ق)، از روایان اصلی او شمرده شده است (همو، 4/ 320، 185)، میتوان چنین تفسیر کرد که حدیثآموزی وی از المعی در بازگشت او به مرو صورت گرفته است. در ارائۀ تصویری از دورههای پسین زندگی عبدالغافر، باید چنین پنداشت که وی در دهۀ هفتم از سدۀ 5 ق، سفری دیگر به سوی غرب، شاید به بغداد داشته است؛ آنچه از این سفر گزارش شده، استماع ابوبکر هبةالله بن فرج (ز 452 یا 453ق، نک : ذهبی، سیر، 20/ 164)، عالم همدانی از المعی است (سمعانی، همانجا) که به ظاهر ملاقات او با المعی باید در حدود 470 ق یا پس از آن، در همدان یا جایی نزدیک به آن صورت گرفته باشد. اگر چه در منابع شرح حال، از تألیفات عبدالغافر سخن به میان نیامده، ولی دست کم دو اثر از او شناخته شده است: 1. کتابی در تاریخ کاشغر. این اثر تنها از طریق گزارش جمالی قرشی در اثر تاریخی خود شناخته است که این گزارش مورد توجه بارتولد در کتابشناسی منابع تاریخی عصر قراخانی قرار گرفته است؛ بارتولد بدون آنکه در اصل انتساب چنین اثری به المعی تردید روا دارد، تنها بر اساس قطعۀ منقول آن در کتاب قرشی، یادآور شده که این کتاب حاوی اخبار بسیار، اما آمیخته به افسانه و لغزشهای تاریخی بوده است (نک : ص 64). همچنین در مقالۀ «کاشغر» نوشتۀ بارتولد در «دائرةالمعارف اسلام» (نک : EI1, IV/ 788) و تکمیل شدۀ آن به وسیلۀ اشپولر وجود چنین تاریخی برای کاشغر از المعی، مسلم شمرده شده است (نک : EI2, IV/ 699). با اینهمه، اینکه کسانی چون سخاوی در شمار تواریخ محلی از چنین اثری نامی نبردهاند (ص 245 به بعد)، درستی گزارش را قابل درنگ میسازد. این احتمال دور نیست که قرشی تنها بر کتابی شامل شرح احوال عالمان کاشغر آگاهی یافته باشد؛ چنانکه سمعانی در الانساب (5/ 10) قطعهای مشتمل بر شرح حال عالمان کاشغر از معجم المعی (نک : سطور بعد) نقل کرده است. 2. معجم الشیوخ، که سمعانی به صراحت از آن نام برده، و بارها در کتاب خود الانساب، مطالبی از آن اقتباس و نقل کرده است (برای موارد صریح، نک : 3/ 459، 5/ 10 برای موارد غیر صریح، 3/ 57، 4/ 374، 511). به تصریح سمعانی، عبدالغافر در حیات پدر و 10 سال پیش از درگذشت او از دنیا رفته است (5/ 18).
آقابزرگ، الذریعة؛ ابنحجر، عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، 1329-1331 ق؛ ابنطاووس، علی، «رسالة عدم مضایقة الفوائت»، به کوشش محمد علی طباطبایی مراغی، تراثنا، قم، 1407 ق، س 2، شم 2-3؛ همو، مهج الدعوات، چ سنگی، 1323 ق؛ ابن منظور، لسان؛ افندی، عبدالله، ریاض العلماء، به کوشش احمد حسینی، قم، 1401 ق؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382 ق/ 1963 م؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ، به کوشش فرانتس روزنتال، بغداد، 1382 ق/ 1963م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمربارودی، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ صریفینی، ابراهیم، تاریخ نیسابور ( منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، 1403 ق؛ مرکزی، خطی؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Bartold, V. V. «Turkestan v epokhu mongol’skogo nashestviya», Sochineniya, Moscow, 1963, vol. I; EI1; EI2; Kohlberg, E., A Medieval Muslim Scholar at Work: Ibn Tāwūs and His Library, Leiden etc., 1992. احمد پاکتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید