صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / الغ بیگ کورگان /

فهرست مطالب

الغ بیگ کورگان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُلُغْ بِیگِ كورْگان (مق‍ 853 ق/ 1449م)، فرزند ارشد شاهرخ و نوۀ امیر تیمور كورگان، فرمانروای خراسان و شاهزادۀ هنرمند و هنرشناس تیموری. نام اصلی وی به نوشتۀ بیشتر تاریخ‌نویسان محمد طَرَقای (طرغای یا ترقای)، و به نوشتۀ برخی از تاریخ‌نویسان عرب تِمُر (تیمور) بود و به احترام نیا یا نیای بزرگش (پدر تیمور)، «اولوغ (اُلُغ) بیگ» (= امیر بزرگ) خوانده می‌شد (فصیح، 3/ 136؛ خواندمیر، حبیب السیر، 3/ 460؛ غفاری، 232؛ منجم‌باشی، 3/ 59؛ ابن تغری بردی، 3/ 92؛ ابن عماد، 7/ 275). 
الغ بیگ در لشكركشی و دلاوری و فرمانروایی و پادشاهی طرفی چندان در خور نبست، اما در دانشوری، هنرمندی و دینداری، و دانش دوستی، هنر پروری و گردآوری و تشویق و گرامی‌داشتِ عالمان دین، هیأت، نجوم، هندسه و ریاضی، تاریخ‌نویسان، شاعران و صوفیان و ساختن مسجد، مدرسه، خانقاه و حمام و ترتیب رصد و تصنیف زیج نو، به شایستگی نام‌آور گردید. 
الغ بیگ در 796 ق/ 1394م در سلطانیه از بطن گوهرشاد آغا زن هنردوست شاهرخ زاده شد؛ نیایش امیر تیمور كورگان از همان آغاز دلبستگی خویش را بدو آشكار ساخت و به میمنت ولادت وی گناه مفروض مردم ماردین را بخشید و از كشتار آنان به شیوۀ معمول خود، چشم پوشید. نگاهداری و پرورش الغ بیگ مانند چند نوۀ دیگر به سرای ملك خانیم، همسر بزرگ تیمور سپرده شد و همراه آن خاتون چند سال با اردوی سلطانی در آسیای صغیر، آذربایجان و ولایات دیگر گردانیده، و اندكی پیش از ورود تیمور، به سمرقند برده شد (شرف‌الدین، 257 آ، 432 آ، 483 ب؛ میرخواند، 6/ 232، 288، 353، 388، 401؛ فصیح، خواندمیر، غفاری، همانجاها). 
در 807 ق/ 1404 م به فرمان امیرتیمور، جشن عروسی بسیار با شكوهی برای الغ بیگ ــ كه 11 سال بیشتر نداشت ــ و چند تن از شاهزادگان در دشتِ كانِ گل سمرقند با حضور كلاویخو سفیر اسپانیا برپا گردید (شرف‌الدین، 461 آ؛ میرخواند، 6/ 478؛ تاج‌السلمانی، 15 ب؛ ابن‌عماد، 7/ 276؛ ابن‌عربشاه، 215؛ كلاویخو، 252) و پس از اندك زمانی حكومت قسمتهایی از ماوراءالنهر از جمله تاشكند و بناكت (نیكی) تا مرز چین به نام وی تعیین شد (تاج‌السلمانی، 24 ب؛ میرخواند، 6/ 480). 
در همان سال 807 ق تیمور كه آهنگ جنگ و لشكركشی به مغولستان را داشت، در اُترار درگذشت. در آن هنگام پیر محمد نوه و جانشین برگزیدۀ او در قندهار افغانستان بود؛ شاهرخ پدر الغ بیگ با سرنهادن به وصیت پدر و قبول جانشینی پیرمحمد، در هرات به حكومت پرداخت و شاهزاده خلیل میرزا پسر میرانشاه در سمرقند بدون پای‌بندی بدان وصیت بر تخت فرمانروایی نشست (تاج السلمانی، 32 آ، 42 آ، 54 آ، 60آ ـ ب؛ میرخواند، 6/ 498 به بعد؛ خواندمیر، همان، 3/ 540 به بعد). 
پیرمحمد به غرب بازگشت و در جنگی كه میان وی و خلیل میرزا درگرفت، به سختی شكست خورد. در این جنگ الغ بیگ و اَتاكۀ (= اتابك روزگار سلجوقی) او شاه ملك نیز حضور داشتند. پیرمحمد از آن پس نیز دست كم با حمایت ظاهری شاهرخ تكاپویی كرد، اما به جایی نرسید و اندكی بعد در رمضان 809 به دست یكی از امیران خویش كشته شد (فصیح، 3/ 167؛ تاج السلمانی، 84 آ، 88 ب ـ 139ب؛ میرخواند، 6/ 535-536). 
شاهرخ در 808 ق حكومتِ اندخود و شبرغان، و در 809 ق حكومت توس، خبوشان، كلات، ابیورد، نسا، یازر، سبزوار و نیشابور را به الغ بیگ سپرد و با خلیل میرزا مدارا و آشتی كرد و سمرقند را به او واگذاشت. امیران از بدكرداریها و خوش‌گذرانیهای خلیل میرزا ناخرسند بودند و برخی از آنان بر او شوریدند و او را دستگیر و زندانی كردند. شاهرخ از این خبر برآشفت و در 812 ق/ 1409 م به سمرقند لشكر كشید و امیران را تنبیه كرد و خلیل میرزا را از بند رهانید، اما از ابقای او بر حكومت سمرقند خودداری كرد و حكومت ری و عراق عجم را به وی سپرد و فرزند ارشد خویش الغ بیگ را كه 16 سال بیش نداشت، به حكومت ماوراءالنهر و سمرقند گمارد و امیر شاه ملك را همچنان همراه و كارگزار امور وی ساخت (فصیح، 3/ 195؛ ابن تغری بردی، 3/ 92؛ غفاری، 232؛ حافظ ابرو، 2/ 309؛ میرخواند، 6/ 593؛ خواندمیر، حبیب السیر، 3/ 581). 
استقرار پادشاهی شاهرخ بر كشور، و حكومت الغ بیگ بر ماوراءالنهر و سمرقند، سرآغاز دورۀ 38 سالۀ آرامش و امنیت نسبی بود؛ اگرچه الغ بیگ در این مدت چند درگیری با مغولان خاندان جغتای پسر چنگیز داشت و چند بار به سرزمین آنان لشكر فرستاد و گاه خود نیز در آن لشكركشیها شركت جست، از جمله در 828 ق/ 1425 م به سرزمین آنان حمله برد و پس از جنگ و ستیزی تفوق یافت و غارت بسیار كرد و غنایم فراوان به دست آورد و بازگشت (فصیح، 3/ 256). باری دیگر پادشاه ازبك بَراق اُغلان در 830 ق به سغناق كه در قلمرو او بود، تاخت. الغ بیگ از پدر مدد خواست؛ شاهرخ فرزند دیگر خود میرزا محمد جوكی را همراه سپاهی به یاری او فرستاد. امیرزادگان شكست خوردند و سپاهیان مغول در ماوراءالنهر پراكنده شدند و دست به نهب و قتل و غارت یازیدند (عبدالرزاق، 2(1)/ 311-313). شاهرخ ناچار به تن خویش به سوی ماوراءالنهر شتافت و با رسیدن او به سمرقند مغولان بازپس نشستند، الغ بیگ و برادرش از سوی شاهرخ به شدت سرزنش شدند، حتى الغ بیگ مدتی از حكومت ماوراءالنهر عزل شد، اما اندكی بعد خشم شاهرخ فرو نشست و او را به جای خویش گمارد (همو، 2(1)/ 317- 318؛ حافظ ابرو، 2/ 882، 906؛ میرخواند، 6/ 688). 
این درگیریهای با فاصله در مدت دراز نمی‌توانست سبب آشفتگی روزگار شود و آرامش را منقطع سازد؛ از آن رو، الغ بیگ بختیار و كامروا بود و توانست حلقۀ علمی و ادبی و هنری خویش را برپا سازد و دانشمندان علوم ریاضی، هندسه، هیأت، نجوم و الٰهیات، و هنرمندانِ خطاط، تذهیب گر، جلدساز و كتاب‌پرداز، و شاعران، صوفیان و عارفان را از 4 گوشۀ كشور به درگاه خویش در سمرقند فرا خواند و در این مدت فقه، اصول، معانی و بیان، زبان، ریاضی، هیأت و نجوم آموخت و قرآن مجید را 6 ماهه از بر كرد، ابیات بسیار به یاد سپرد و در هنر شاعری خودی نمود. اما او بیش از هر چیز دلباختۀ هیأت و نجوم بود و آن دانش را نزد قاضی‌زادۀ رومی فرا گرفت. در 823 ق/ 1420 م در شمال شرقی سمرقند، در جایی كه پشته كوهك نامیده می‌شد، رصدخانه‌ای عظیم ساخت و بیشتر به همت غیاث‌الدین كاشانی و به یاری قاضی‌زادۀ رومی، معین‌الدین كاشانی و علاءالدین قوشچی ــ كه این یك شاگرد او به شمار می‌آمد و همواره الغ بیگ او را فرزند خطاب می‌كرد ــ رصد بست و زیج جدید خانی یا كورگانی یا الغ بیگی را نوشت و در همان سال مادر خویش گوهرشاد خاتون را ــ كه از او نیز آثار خیر بسیار در هرات و مشهد به جای مانده است ــ برای مشاهدۀ رصدخانه به سمرقند دعوت كرد (ابن تغری بردی، 3/ 92؛ علیشیر، 125؛ غفاری، 232؛ مجدی، 948؛ جامی،146؛ مشكور، 765، 840، 860؛ حافظ ابرو، 2/ 744؛ ابوطاهر، 157؛ ابن عماد، 7/ 276؛ دولتشاه، 273؛ بابر، گ 46 ب). بازماندۀ رصدخانۀ الغ بیگ در 1326ق/ 1908م در نزدیكی سمرقند كشف شد (بارتولد، 68). 
زیج او در جهان اسلام واپسین زیج بود و تا پیدایی دانش نجوم در غرب، زیج دیگری تصنیف نشد و همواره براساس آن تقویم استخراج می‌گردید. متن زیج الغ بیگ به همت و تصحیح سدیو در 1847م، و ترجمۀ آن در 1853م در پاریس منتشر شده است (تقی‌زاده، 10/ 168، 169؛ EI1, VIII/ 995)
الغ بیگ در همان سال (823 ق) مسجد، مدرسه، خانقاه و حمامی نیز در سمرقند ساخت و روستاها و املاك بسیار بر آنها وقف كرد. ظهیرالدین بابر بنیان‌گذار خاندان كورگانی (مغول) هند یك سده بعد چگونگی بناهای ساخت الغ بیگ در سمرقند را به تفصیل گزارش كرده است (گ 46 ب 48 آ). قاضی‌زادۀ رومی و الغ بیگ در مدرسۀ سمرقند درس می‌گفته‌اند (ابوطاهر، 156-157؛ كیانی، 197). 
الغ بیگ تألیف دیگری نیز در تاریخ خاندان فرزندان چهارگانۀ چنگیزخان به نام اُلوس اربعۀ چنگیزی داشته كه تاكنون نسخه‌ای از آن به دست نیامده است، اما نسخه‌ای از خلاصۀ آن با نام شجرة الاتراك در موزۀ بریتانیا موجود است (تقی‌زاده، 10/ 269؛ منزوی، 2/ 822). 
در 25 ذیحجۀ 850 شاهرخ در ری بیمار شد و درگذشت (ابوبكر طهرانی، 292). با مرگ پدر دوران آرامش و آسایش الغ بیگ به سرآمد. او هم فرزند ارشد شاهرخ، و هم هنگام مرگ پدر یگانه فرزند ذكور بازماندۀ او بود، زیرا دیگر پسران او ــ سیورغتمش در 830ق، ابراهیم سلطان و بایسنقر میرزا در 837ق، و میرزا محمد جوكی در 848 ق ــ پیش از پدر درگذشته بودند (خواندمیر، حبیب السیر، 3/ 614، 623، 624، 634؛ قزوینی، 313، 314). از آن رو، وی جانشین پدر نیز به شمار می‌آمد. اما شاهرخ در سفر بی‌بازگشت عراق عجم علاءالدوله پسر بایسنقر را به قائم مقامی خویش در هرات نشانده بود. پس از مرگ شاهرخ، علاءالدوله به پشتیبانی جدۀ خویش گوهرشاد خاتون ــ كه به بایسنقر و فرزندانش بیشتر از فـرزنـدان و نوادگـان دیگـر دلبستگی داشـت ــ مدعی پادشاهی شد و در هرات بر تخت سلطنت نشست و بر سپاه زر و سیم فراوان بخشید (ابوبكر طهرانی، 300). 
الغ بیگ كه خود را جانشین پدر می‌دانست (عبدالرزاق، 2(2-3)/ 933)، این را برنتافت، سپاه را فراهم آورد و پس از دفع فتنۀ ابوبكر پسر جوكی مدعی دیگر پادشاهی، به سوی هرات لشكر كشید، از آب آمویه گذشت، اما در بلخ خبر یافت كه فرزندش عبداللطیف در نیشابور به دست كسان علاءالدوله گرفتار آمده، و زندانی وی است. علاءالدوله نیز كه با سپاه رو به سوی او نهاده، و تا كنار رود مرغاب پیش آمده بود، دریافت كه برادرش ابوالقاسم بابر سركشی آغاز كرده، و از گرگان به سوی خراسان روان است. از آن رو، میل جنگ در هر دو فروكش كرد و میانشان صلحی در پیوست و عبداللطیف رها شد و نزد پدر باز آمد. علاءالدوله نیز با برادر خویش بابر، از در آشتی درآمد. اندكی بعد در 852 ق/ 1448 م جنگ دیگری میان الغ بیگ كه آهنگ هرات داشت، با علاءالدوله كه از هرات به مقابلۀ او شتافته بود، در محلی به نام ترناب در نزدیكی هرات در گرفت و علاءالدوله به سختی شكست خورد و به مشهد گریخت. 
الغ بیگ به هرات درآمد و قلعۀ نَره‌تو و قلعۀ اختیارالدین را گشود و به گنجینۀ زر و سیم پدر دست یافت. آنگاه پس از آنک‍ه میرزا یارعلی پسر اسكندر و نوۀ قرایوسف تركمان و سلطان ابوسعید داروغه را در قلعۀ نره‌تو به بند كشید، در پی علاءالدوله به سوی گرگان لشكر كشید، اما با دریافت پیشكشی و اظهار اطاعت میرزا بابر، برادر علاءالدوله از اسفراین بازگشت و عبداللطیف را به بسطام گسیل كرد. عبداللطیف بدون درگیری و درنگی بازگشت و در مشهد به پدر پیوست. در این میان، میرزا یارعلی و ابوسعید به حیلتی خود را از بند نره‌تو رها ساختند و میرزا یارعلی هرات را در محاصره گرفت. الغ بیگ از مشهد به هرات شتافت و میرزا یارعلی با رسیدن او به قلعۀ نره‌تو گریخت و چون مردم بیرون هرات در مدت محاصره به یارعلی یاری رسانده بودند، الغ بیگ فرمان به غارت و كشتار آنان داد. این غارت و كشتار 3 روز ادامه یافت و در زمستان سخت خلق بسیار كشته و آواره شدند. الغ بیگ پس از این سیاهكاری استخوانهای پدر برگرفت و به سوی ماوراءالنهر رفت و هرات را به عبداللطیف سپرد. اندكی بعد بابر به سوی هرات لشكر كشید. عبداللطیف در برابر او تاب نیاورد و پس از 15 روز حكومت، شبانه از هرات به سوی ماوراءالنهر گریخت و شهر به دست بابر افتاد. 
در نخستین فتح هرات عبداللطیف دلاوریها كرد، اما الغ بیگ او را نادیده گرفت و پاداش گشودن هرات را به پسر كوچك‌ترش، عبدالعزیز داد و عبداللطیف را از غنایم و حتى دارایی سپردۀ خود وی در قلعۀ نره‌تو محروم ساخت. در نتیجه، بی‌مهری و كدورت میان پدر و پسر پدید آمد. از آن رو، هنگامی كه عبداللطیف از هرات گریخت، الغ بیگ به او اجازۀ حضور در سمرقند را نداد و او را به حكومت بلخ گمارد. این امر بی‌مهریهای پیشین را به كینه‌ورزی و دشمنی میان آن دو بدل ساخت. عبداللطیف در بلخ به مبارزه با پدر برخاست. الغ بیگ به سوی بلخ لشكر كشید و جنگ و گریزی روی داد. در آن میان، از یك سو خبر بدكرداریهای عبدالعزیز كه در سمرقند قائم‌مقام پدر بود؛ و از سوی دیگر، خبر قیام ابوسعید نوادۀ میرانشاه پسر تیمور به یاری قبیلۀ تركمان ارغون و محاصرۀ سمرقند به دست او، به الغ‌بیگ رسید. در نتیجه، جنگ متوقف شد، الغ‌بیگ به سمرقند بازگشت و عبداللطیف در پی او روان شد؛ ابوسعید گریخت و در روستایی به نام دمشق میان پدر و پسر جنگ درگرفت، امیران به جانب عبداللطیف گرایش یافتند و دروازه‌های سمرقند را بر روی الغ بیگ رمیده و گریزان بستند و او ناچار به شاهرخیه رفت، اما در آنجا نیز به مقابلۀ او برخاستند. وی در 853 ق به سمرقند نزد عبداللطیف بازگشت، اما پسر با او بی‌مهری و بی‌اعتنایی كرد و عبدالعزیز پسر محبوب الغ بیگ در مقابل چشمانش كشته شد. الغ بیگ از پسر اجازۀ سفر حج خواست. عبداللطیف موافقت كرد، اما اجازه داد تا عباس نامی در راه او را به قصاص خون پدر خویش به قتل رساند و بدین ترتیب، پادشاهی كوتاه، اما پرآشوب الغ بیگ پایان یافت. عبداللطیف نیز چند ماه پس از مرگ وی كشته شد (ابوبكر طهرانی، 292-306؛ میرخواند، 6/ 738-871؛ ابن تغری بردی، 3/ 95-97؛ یزدی، 53؛ خواندمیر، حبیب السیر، 4/ 20-43). 
در دوران پادشاهی الغ‌بیگ وزارت او برعهدۀ سید عمادالدین محمود جنابذی بود (عقیلی، 345؛ خواندمیر، دستور ... ، 362-363). 
به نام الغ بیگ در دوران كوتاه پادشاهی وی سكه نیز ضرب شده است. سكه‌های ضرب شده در هرات، سمرقند و آمل به نام او در موزه‌های ارمیتاژ، تركمنستان، تبریز و انگلستان موجود است («مقاله‌ها ... »، 559؛ ترابی، سكه‌های شاهان ... ، 2/ 131-132، سكه‌های اسلامی ... ، 63). 

مآخذ

ابن تغری بردی، یوسف، المنهل الصافی، به كوشش نبیل محمد بن عبدالعزیز، قاهره، 1985 م؛ ابن‌عربشاه، احمد، زندگانی شگفت‌آور تیمور (عجایب المقدور)، ترجمۀ محمدعلی نجاتی، تهران، 1356 ش؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351 ق؛ ابوبكر طهرانی، دیار بكریه، به كوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356 ش؛ ابوطاهر سمرقندی، «سمریه»، قندیه و سمریه، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1367ش؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، چ تصویری، لیدن، 1971م؛ بارتولد، و.، خاورشناسی در روسیه و اروپا، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1351 ش؛ تاج السلمانی، شمس الحسن، چ تصویری، ویسبادن، 1955 م؛ ترابی طباطبایی، جمال، سكه‌های اسلامی دورۀ ایلخانی و گوركانی، تبریز، 1347ش؛ همو، سكه‌های شاهان اسلامی ایران، تبریز؛ تقی‌زاده، حسن، مقالات، تهران، 1357ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش مهدی توحیدی‌پور، تهران، 1366 ش؛ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، به كوشش كمال حاج سیدجوادی، تهران، 1372ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ همو، دستور الوزرا، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1355 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة الشعرا، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1338 ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به كوشش عصام‌الدین اورونبایوف، تاشكند، 1972 م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به كوشش محمدشفیع، لاهور، 1946- 1949 م؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1337 ش؛ علیشیرنوایی، مجالس النفائس، به كوشش علی اصغر حكمت، تهران، 1363 ش؛ فصیح‌خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339 ش؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان‌آرا، تهران، 1343ش؛ قزوینی، یحیى، لب التواریخ، تهران، 1356ش؛ كلاویخو، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1337 ش؛ كیانی، محسن، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، 1369 ش؛ مجدی، محمدحسینی، زینت المجالس، تهران، 1342 ش؛ مشكور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، تهران، 1352 ش؛ منجم‌باشی، احمد، صحائف الاخبار، استانبول، 1285 ق؛ منزوی، احمد، فهرستوارۀ كتابهای فارسی، تهران، 1375 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ یزدی، حسن، جامع التواریخ حسنی، به كوشش حسین مدرسی طباطبایی و ایرج افشار، كراچی، 1987 م؛ نیز: 

EI1; Makaleler, ed., A. İnan, Ankara, 1987. 
مصطفى موسوی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: