صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / تحمل حدیث /

فهرست مطالب

تحمل حدیث


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 4 آبان 1398 تاریخچه مقاله

تَحَمُّلِ حَدیث، اصطلاحی در علوم حدیث که ناظر به گونۀ پیوستگی میان هر راوی و شیخ در سلسلۀ اِسناد حدیث است. 
تحمل از ریشۀ عربی «حَمل»، به معنای بردن گرفته شده، و به معنای پذیرفتن چیزی برای حمل است. اصطلاح «تحمل حدیث» به معنای پذیرفتن حدیث برای حمل، یا در معنای فنی آن، برعهده‌گرفتن انتقال حدیث از اواسط سدۀ 5 ق پدید آمده، و از نخستین کسانی که آن را به کار برده، خطیب بغدادی است. با این حال، باید توجه داشت که اصل مبحث تحمل حدیث در سطحی محدود از صدر اسلام وجود داشته، با اهمیت یافتن اسناد از آغاز سدۀ 2ق روی به اهمیت نهاده، و با تدوین علم مصطلح الحدیث در اواسط سدۀ 4ق، مباحث آن نیز مدون شده است. 
در مروری بر نخستین زمینه‌ها باید گفت: در نقل احادیث نبوی، هم تعابیری مبهم چون «قال رسول‌الله (ص)» و «عن رسول‌الله‌(ص)» و هم تعبیر واضح «سمعت رسول‌الله (ص)»، بسیار دیده می‌شود (مثلاً بخاری، 1 / 12، 15، جم‍ ‌). توجه به کیفیت تحمل حدیث در عصر صحابه به برخی ریزبینیها انجامیده است؛ از جملۀ این موارد می‌توان به حدیث نبوی «یکون اثنا عشر امیرا» به روایت جابر بن سمره اشاره کرد که در آن جابر دربارۀ این عبارت نقل شده، با استفاده از عبارت صریح «سمعت النبی (ص)» به کیفیت تحمل اشاره کرده، و سپس یادآور شده است که بخشی از کلام حضرت در ادامۀ این سخن را نشنیده است. او دراین باره از پدرش پرسش کرده، و پدرش یادآور شده است که پیامبر (ص) در ادامۀ سخن «کلهم من قریش» را افزوده است (نک‍ : همو، 6 / 2640؛ مسلم، 3 / 1452-1453).
حتى اگر برخی از کاربردها به صورت مصداقی مورد تردید باشد، به طور کلی باید گفت تعبیر «سمعت»، تعبیری رایج در زبان روزمره نیز بوده است و بنابراین، می‌توان انتظار داشت در عصر صحابه و تابعین در حد گسترده‌ای برای ارجاع به تحمل مستقیم حدیث مورد استفاده قرار گرفته باشد. البته به همان اندازه نگرانی اهل حدیث دربارۀ استفاده از تعابیر «قال» و «عن» و ابهام‌آلود بودن آنها به تدریج افزایش می‌یافت، اما باید توجه داشت که در عصر صحابه، چنین حساسیتی دربارۀ تعابیر وجود نداشته است. نسبت میان کاربرد تعابیر می‌تواند دربارۀ توجه صحابه به نحوۀ تحمل حدیث تا اندازه‌ای گویا باشد.در شمارش بسامد این تعابیر در دو صحیح بخاری و مسلم،چنین ارقامی قابل دست‌یابی است: در صحیح بخاری، با تعبیر «سمعت»، 4 / 14٪ ؛ با تعبیر «قال»، 8 / 42٪ و با تعبیر «عن»، 8 / 42٪؛ و در صحیح مسلم، با تعبیر «سمعت»، 8 / 17٪ ؛ با تعبیر «قال»، 3 / 41٪ و با تعبیر «عن»، 9 / 40٪ . در مجموع بسامد تعبیر سمعت 1 / 16٪ و بسامد تعابیر مبهم 9 / 83٪ است. 
با توجه به تأخر نسبی توجه به کیفیت تحمل حدیث در اسناد، این امر در سلسله اسانید مضبوط در کتب حدیث کاملاً عادی است که اتصال سند در صدر اسناد، بیشتر با تعابیر اصطلاحی نزد محدثان، و در ذیل اسناد، به خصوص در طبقۀ صحابه و تابعین بیشتر با تعابیر رایج در زبان روزمره بوده باشد. آنچه به طور معمول در اسانید دیده می‌شود، وجود تعابیر فنی چون «حدثنا» و «اخبرنا» در صدر اسانید، و احتمال بیشتر استفاده از «سمعت» در اتصال صحابی به پیامبر (ص) است، اما در اتصال اتباع تابعین به تابعین، اتصال میان طبقات تابعین، و اتصال تابعین به صحابه، عموماً تعبیر «عن» دیده می‌شود و این به خوبی حکایت از آن دارد که در این طبقات، تصریح به کیفیت تحمل، مورد توجه نبوده است. 
موارد بسیار محدودی وجود دارد که در طبقات تابعین و اتصال تابعین به صحابه همانند اتصال صحابه به پیامبر (ص) از تعبیر «سمعت / سمع» استفاده شده باشد (مثلاً بخاری، 1 / 141، 3 / 1388، 5 / 2254، 2364)؛ چنین مواردی اگر چه وجود دارند، اما شمار اندک آنها نشان از آن دارد که هنوز ناظر به هنجاری مشخص در کیفیت نقل نبوده‌اند. 
استفاده از تعابیر اصطلاحی در ربع دوم از سدۀ دوم دیده می‌شود. از شواهد موجود می‌توان به مکالمه‌ای اشاره کرد که میان سلیمان تیمی (د 143ق / 760م) و ابن‌عون (د 151ق / 768م) از عالمان بصره دربارۀ استفاده از تعبیر «حدثنا» رخ داده است (نک‍ : ابن‌سعد، 7 / 208). در حجاز نیز برخی موارد از کاربرد این تعابیر در همان‌ برهۀ زمانی گزارش شده است، از آن جمله باید به استفادۀ عالمان مدینه، ابن‌شهاب زهری و یحیی بن سعید انصاری (مثلاً بخاری، 1 / 236، 286، 3 / 1340؛ احمد‌بن حنبل، 3 / 488؛ ابن‌حبان، 10 / 553) و عالمان مکه چون ابن جریج از تعبیر «اخبرنا» و «حدثنا» اشاره کرد (بخاری، 2 / 561، 614، جم‍ ؛ مسلم، 3 / 1295، 1562، جم‍ ‌). 
بدین ترتیب، مواردی که در تحمل تابعی از صحابی تعبیر «حدثنا» به کار رفته، مانند روایتی از ابن‌سیرین از سلمان بن عامر ضبی، در حالی که در چند حلقۀ پیشین اتصال با «عن» رخ نموده، دور از انتظار است (نک‍ ‍: بخاری، 5 / 2082). غریب‌تر از آن، اسانیدی است که تمام روند اتصال تا صحابه با تعبیرات «حدثنا / اخبرنا / سمعت» برقرار شده است (مثلاً همو، 2 / 716، 846، 3 / 1316، 5 / 2179، 6 / 2461) و شگفت‌انگیزترین حالت آنجاست که در ذیل سند چنین تعابیری به کار رفته، و در طبقات پایین‌تر تحمل با «عن» بیان شده است (مثلاً همو، 1 / 212، 430، 2 / 793).
به نظر می‌رسد که جای گرفتن تعابیر اصطلاحی در تحمل طبقات کهن، از تصرفات پسین در سلسلۀ اسناد بوده باشد که برخی از راویان سدۀ 2ق را گرایش بدان بوده است. به عنوان نمونه، باید به حدیث واحدی با اسناد لیث بن سعد از عقیل از زهری از حمزة بن عبدالله بن عمر از پدرش از پیامبر (ص) اشاره کرد که اسانید آن به دو گونه ضبط شده است: در نقل یحیی بن بکیر از لیث تحمل ابن‌شهاب از حمزه با تعبیر «اخبرنی» بیان شده (بخاری، 6 / 2577)، در حالی که در نقل قابل تکیه تر قتیبة بن سعید از لیث، همۀ موارد با «عن» ضبط شده است (همو، 6 / 2579).
به هر روی، کیفیت تحمل حدیث از آنجا برای اهل حدیث اهمیت یافته که اسناد روی به اهمیت نهاده است. شاید بتوان گفت: پیش‌ترین مباحث دراین‌باره در اوایل سدۀ 2ق و در بوم بصره شکل گرفته است. در حالی که برخی از تابعان چون حسن بصری، اعتبار ناقل مستقیم حدیث را مبنا قرار داده، درخواست برای اسناد را درخواستی ناروا می‌دانستند، اما برخی چون ابن‌سیرین، بر آن بودند که در مسئلۀ انتقال حدیث، بیش از درایت و قدرت تشخیص، این امر اهمیت دارد که در نقل، ضوابط نقل کاملاً رعایت شده باشد و تصریح شود که این نقل از چه طریق صورت گرفته است. 
کسانی چون شعبة بن حجاج گفتمان ضرورت اسناد را از بصره به کوفه منتقل کردند و چندی بعد این گفتمان در بومهای دیگر نیز فراگیر شد. البته اهمیت شعبه تنها به سبب نقشی که در گسترش گفتمان ایفا کرده است، نبود، بلکه نقش مهم‌تر او کوشش در جهت نظام دهی به اسناد در حدیث است. او تلاش داشت تا موازینی خاص را برای اسناد مطرح سازد و در همین راستا، وی نخستین کسی است که بر این امر تأکید ورزید که ما باید در اسناد، الفاظی را به کار گیریم که از وضوح کافی در بیان نحوۀ انتقال حدیث برخوردار باشند. او همچنین به این نکته توجه کرد که اسناد ممکن است با تدلیس همراه باشد و چارۀ آن را نیز در واضح‌سازی عبارات می‌دانست. از نظر او راوی حق نداشت از تعبیراتی مبهم مانند «قال» استفاده کند، زیرا در صورت کاربرد چنین تعبیری، معلوم نبود که نحوۀ دست‌یابی راوی به این سخن مستقیم یا باواسطه بوده است (ابونعیم، 7 / 149، 151؛ ابن‌عبدالبر، 1 / 15؛ خطیب، الکفایة...، 290).
گامهای بعدی دربارۀ کیفیت تحمل حدیث آن است که وقتی راوی حدیثی را نقل می‌کند، اگر بنا شد تصریح کند از چه کسی و چگونه نقل می‌کند، به چه چیزهایی باید توجه داشته باشد؟ از جمله مواردی که شعبه بدانها توجه کرد، این است که الفاظ باید با وضوح کافی بیان شوند، مثلاً باید از تعابیری مانند «سمعت» استفاده شود، تا مشخص گردد ما با تحمل مستقیم حدیث مواجهیم، نه اینکه واسطۀ محذوفی در میان بوده باشد. مواردی از کاربرد تعابیری چون «اخبرنا» و «حدثنا» نیز از شعبه ضبط شده است (مثلاً بخاری، 2 / 517، 6 / 2605).
در نسل پس از شعبة بن حجاج، در ربع دوم سدۀ 2ق، افرادی از گسترش اسانید ساختگی نگران بودند. این نشان می‌دهد که در نسل پیشین، هم‌زمان با فراگیر شدن مسئلۀ اسناد و تعابیر مربوط به تحمل حدیث، سوء استفاده از این ابزار نیز رواج یافته بوده است. برخی برای آنکه برای حدیثی موضوع یا فاقد اسناد شرایط قبول را فراهم سازند، به جعل اسناد یا تدلیس آن روی آوردند. در نسل پسین، باز افرادی یافت می‌شدند که با روشهای معمول اسناد نزد اصحاب حدیث مخالفت می‌کردند، اما مخالفت آنان کاملاً با مخالفت نسل تابعین چون حسن بصری متفاوت بود. تردید اینان از این روی بود که اسناد و عبارات مربوط به تحمل حدیث را ابزاری برای ایجاد شرایط کاذب برای قبول حدیث می‌شمردند و هر چند نظریۀ روشنی از آنان نرسیده، شاید ترجیح آنان همچنان تکیه بر اعتبار فردی راوی مستقیم حدیث بوده است. از این شمار می‌توان کسانی چون ابوبکر بن عیاش، عالم کوفی را یاد کرد که مخالفتهای او با اسناد و با شیوه‌های اصحاب حدیث، فصلی از شرف اصحاب الحدیث خطیب را به خود اختصاص داده است.
در مقابل آنان، همچنان برخی به دنبال مدون ساختن هر چه بیشتر مباحث اسناد و تحمل حدیث بودند؛ حرارتی که در موضع‌گیریهای هر دو طرف دیده می‌شود، نشان از آن دارد که در اواسط سدۀ 2ق، این مسئله بسیار چالش برانگیز بوده است و این چالش در سراسر سدۀ 3ق نیز دوام یافته است. از جمله کسانی که در جناح مخالف این اسناد‌گرایی باید از آنان یاد کرد، ابوحنیفه (د 150ق / 767م) است که به شدت تردید داشت در اینکه اسانید ارائه شده از سوی راویان به درستی تنظیم شده باشند و از همین‌رو، در پذیرش حدیث نگاهی سخت‌گیرانه و حداقلی داشت (ابوحنیفه، 43-45؛ نیز دارمی، 127- 138). در نقطۀ مقابل، برخی از رجال اصحاب حدیث بر مسئلۀ اسناد و به طبع لوازم آن چون مباحث تحمل حدیث پافشاری فراوان داشتند. از آن میان، عبدالله بن مبارک مروزی، عالم خراسان، در تعبیری کوتاه، اما اثرگذار، «اسناد را از دین» می‌دانست (خطیب، شرف...، 41). 
به هر روی، باید تأیید کرد که شکل‌گیری معیارهای تحمل حدیث، به تدریج صورت گرفته است. در نوشته‌های نیمۀ اخیر سدۀ 2ق هنوز در آثاری چون آثار ابویوسف و شیبانی، کاربرد تعبیرات اصطلاحی چون «حدثنا» و «اخبرنا» محدود است (مثلاً ابویوسف، الخراج، 6، 7، 8، جم‍ ، الرد...،‌90، 100، جم‍ ؛ شیبانی، الحجة...، 1 / 4، 104، 391، جم‍ ، المبسوط، 3 / 11، 4 / 661)، اما فارغ از این آثار حنفی، حتى در موطأ مالک که شاخص آثار اصحاب حدیث در دورۀ خود محسوب می‌شود، این تعابیر اصلاً دیده نمی‌شود (یک مورد «اخبرنا» در استماع صحابی از پیامبر، نک‍ ‍: مالک، 2 / 965-966). شافعی با توجه به پرهیز بسیارش از ارسال تابعین و اصرارش بر رفع حدیث با اسناد، در استفاده از اصطلاحات پیشرفته‌تر بسیار فراتر از دیگران رفته، و در سطح وسیع از «اخبرنا» و قدری محدودتر از «حدثنا» استفاده کرده است (نک‍ ‍: 1 / 3، 4، 163، جم‍ ‌).
از اواخر سدۀ 2ق، با رنگ باختن اعتبار بومی حدیث و روی آوردن عالم حدیث به فرابومی شدن، دیگر شناخت اهل یک بوم از اعتبار فرد راوی و اتکا بر آن، زمینۀ خود را از دست داده، و ضرورت سامان‌دهی به روشهایی کارآمدتر روی نموده است. این جریان که با لیث بن سعد آغاز شده، و با شافعی گسترش یافته، به موازات آنکه دایرۀ اعتبار احادیث را از یک بوم به همۀ جهان اسلام گسترش داده، دایرۀ احادیث معتبر را به اعتبار کیفیت تحمل و مرجعی نهایی که حدیث بدان می‌رسد، به شدت تضییق کرده است. اینکه‌شافعی ــ جز برخی مستثنیات ــ حدیث‌ معتبر را به حدیث مرفوع و مسند محدود ساخت، بیش از پیش به اهمیت مباحث مربوط به تحمل حدیث افزود. 
پس از شافعی در طی سدۀ 3ق، گفتمان شافعی در باب اعتبار حدیث، نه تنها در محافل شاگردان او، بلکه در میان پیروان دیگر پیشوایان اهل سنت نیز گسترش یافت. در پی همین موج و از آغاز همین سده، مسند‌نویسی در حوزۀ حدیث پای گرفت و آثاری چون مسند احمد بن حنبل، مسند ابن ابی شیبه، مسند طیالسی و مسند ابویعلى موصلی تدوین شد. از اواسط سده نیز تدوین کتب جامع و سنن، رونق گرفت و تا پایان سده، تمامی صحاح ستۀ اهل سنت نوشته شد. اینجاست که اوج اهمیت‌دهی به معیارهای تحمل حدیث خود نموده است.
در نیمۀ اخیر سدۀ 3ق، ساجی از پیروان شافعی، ضمن تأکید بر اهمیت اصطلاحات ناظر به تحمل، این تمایز را از شخص شافعی نقل می‌کرد که اگر شیخی بر استاد حدیثی فراخواند، باید «حدثنا» گفته شود و اگر شاگرد حدیثی را بر شیخ فراخواند، جای کاربرد «اخبرنا» است (ابن خلاد، 431؛ خطیب، الجامع...، 2 / 50). در سالهای انتقال از سدۀ 3 به 4 ق، بحثی درباره تفاوتها میان «اخبرنا» و «حدثنا» در میان بود که دو گرایش را پدید آورده بود؛ به نظر می‌رسد اصحاب حدیث کوشش داشتند تا میان این دو تعبیر فرق نهند و این دو اصطلاح را برای دو کاربرد مختلف به کار گیرند، اما برخی از عالمان ــ به خصوص از حنفیه ــ که شاید این تمایزها را غیر واقع‌گرایانه ارزیابی می‌کردند، با تمایز مخالف بودند. از جمله ابوجعفر طحاوی (د 321ق / 933م)، عالم حنفی مصر در رساله‌ای مستقل با عنوان التسویة بین حدثنا و بین اخبرنا در جهت اثبات برابری این دو اصطلاح کوشیده است. نسخۀ خطی این اثر در کتابخانۀ چستربیتی دوبلین موجود است ( آربری، شم‍ 3495؛ نیز نک‍ ‍: خطیب، الکفایة، 293). 
با نوشته شدن نخستین کتاب مدون در مصطلح الحدیث، یعنی المحدث الفاصل ابن‌خلاد رامهرمزی، مباحث مربوط به تحمل حدیث نیز به تدریج مدون شد. ابن‌خلاد در چند مبحث پیاپی ذیل «باب فی القراءة علی المحدث»، «باب القول فی الاجازة و المناولة»، «باب الوصیة بالکتب» و بابهای متعدد پس از آنکه به ارزش اصطلاحی تعابیر مختلف تحمل اختصاص یافته، این مباحث را بسط داده است (نک‍ ‍: ص 420 بب‍ ‌)؛ از آن پس همواره مباحث تحمل حدیث، بخشی از کتب مصطلح الحدیث را به خود اختصاص داده است. 
در سده‌های پسین، نه تنها یاد کرد برخی اطلاعات افزوده دربارۀ مکان استماع و زمان استماع و شرایط استماع رواج یافته، بلکه به منظور افزودن شرایط مقبولیت تحمل، در مواردی که فاصلۀ مکانی وجود داشتـه، به وجه ملاقات ــ مثلاً وقوع سفر ــ اشاره شده است (مثلاً نک‍ : ابن مغازلی، 24، 26، جم‍ ؛ ابن عساکر، 1 / 7، 9، 13، جم‍ ؛ جوینی، 1 / 51، 64، 94، جم‍ ‌).
از جمله مباحث مورد بحث در باب تحمل حدیث، مسئلۀ شرایط اهلیت برای تحمل است. این شرایط بر دو محور برخورداری از قوۀ تمییز و درستی در اعتقاد راوی استوار است. احمد بن حنبل، در باب تمییز برخورداری از عقل و ضبط را به میان آورده است (خطیب، همان، 61). عموماً تکیه بر آن است که راوی، در شرایطی باشد که بتواند خطاب را درک کرده، به تناسب پاسخی دهد (همان، 63؛ ابن‌‌صلاح، 97)، یا تمایز میان حدیث و غیرحدیث را درک کند (شهید ثانی، 217). برخی نیز صرف تمییز عرفی، مانند درک تمایز چارپایان را بسنده دانسته‌اند (خطیب، همان، 65). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: