صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / احمد بن حسن میمندی /

فهرست مطالب

احمد بن حسن میمندی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 7 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَحْمَدِ بْنِ حَسَنِ مِیْمَنْدی، ابوالقاسم (د 25 محرم 424 ق / 31 دسامبر 1032 م)، ملقب به شمس الكفاة، دیوان‌سالار و وزیر مشهور سلطان محمود و مسعود غزنوی، مهم‌ترین و كهن‌ترین منابع موجود دربارۀ زندگانی میمندی تاریخ یمینی نوشتۀ عتبی و تاریخ معروف بیهقی است و چون عتبی كه اثر خود را در زمان وزارت میمندی، به روزگارحكومت سلطان محمود نوشته، از ندیمان خاص میمندی بوده، در كتاب خود بیشتر به ستایشهای مبالغه‌آمیز از او پرداخته است. ازاین‌رو باید به اطلاعات تاریخی اندكی كه او از زندگانی وزیر به دست داده، به دیدۀ تأمل نگریست. خاصه اینكه وی پس از تقدیم كتاب به میمندی، مقامی نیز یافت (نك‍ : عتبی، 480؛ منینی، 2 / 356-357). بیهقی نیز در تاریخ خود جزئیات بیشتری از زندگی میمندی در دورۀ دوم وزارتش به روزگار سلطان مسعود به دست داده است. همچنین دربارۀ عزل وی از مقام وزارت در دورۀ سلطان محمود، بیهقی گزارش مفصلی در یكی از آثار خود، موسوم به مقامات ابونصر مشكان آورده كه ظاهراً اكنون در دست نیست، ولی بخشهایی از آن توسط عقیلی عیناً نقل شده است. 
چنانکه از نسبت میمندی پیداست، وی از میمند، یكی از روستاهای غزنه برخاست (یاقوت، 4 / 719). به گفتۀ عتبی (ص 337)، حسن، پدر احمد در حكومت سبكتكین پدر محمود عامل بُست بود و سرانجام به سعایت دشمنان و به اتهام خیانت در اموال دولتی به فرمان سبكتكین كشته شد، اما سبكتكین چندی بعد بی‌گناهی وی را دریافت و از كردۀ خود پشیمان شد. میمندی خود برادر رضاعی محمود غزنوی و در مكتب با او همدرس بود (ناصرالدین، 41). از این روی محتمل است كه او نیز در حدود 361 ق / 972 م (سال تولد محمود، نك‍ : ابن خلكان، 5 / 181؛ ناظم، 34) زاده شده باشد. از آنجا كه میمندی در خانواده‌ای دیوانی پرورش یافت و نیز از كودكی در دربار غزنویان حضور داشت، آیین دبیری و امور دیوانی را به خوبی فرا گرفت و مناصب متعددی به دست آورد. او كارهای دیوانی را از 384 ق / 994 م در دیوان محمود غزنوی ــ كه در آن وقت از سوی سامانیان سپهسالار خراسان بود ــ آغاز كرد و محمود او را به ریاست دیوان رسائل گماشت. سپس به ریاست دیوان عرض و گردآوری مالیات بُست و رخج منصوب شد (عتبی، 343؛ عوفی، لباب، 1 / 113). افزون بر آن، منصب استیفای ممالك و حكومت خراسان را هم از جملۀ مشاغل او ذكر كرده‌اند (ناصرالدین، همانجا). 
در 384 ق / 994 م كه ابوالعباس اسفراینی (ه‍ م) به عنوان نخستین وزیر محمود بر مسند وزارت تكیه زد، عتبی، ممدوح خود میمندی را شایستۀ این مقام می‌دانست. به گفتۀ این مورخ، محمود نخست بر آن بود تا میمندی را به وزارت گمارد، اما چون سبكتكین او را خوش نمی‌دانست، محمود «تابع رأی و متابع هوای پدر شد و وزارت به ابوالعباس داد». با اینهمه، عتبی به گونه‌ای مبالغه‌آمیز آورده است كه تقدیر آسمانی منصب وزارت را در خزانۀ غیب برای میمندی محفوظ می‌داشت (نك‍ : ص 337- 338). 
در 401 ق / 1011 م محمود بر ابوالعباس اسفراینی خشم گرفت و وزیر ناگزیر از مقام خود كناره گرفت و خود را در دژی زندانی كرد. به گفتۀ عتبی، میمندی بین وزیر و سلطان به وساطت پرداخت و بسیار كوشید تا او را به مقام خود باز آورد. اما با توجه به اینكه میمندی رقیب اسفراینی محسوب می‌شد و پس از این رویداد نیز بی‌آنكه منصب وزارت داشته باشد، نخست از سوی سلطان به تمشیت امور پرداخت و سپس رسماً به وزارت نشست (همو، 339، 343-344)، در گفته‌های عتبی باید تردید كرد، چه احتمالاً او بر آن است كه ممدوح خود را از دست داشتن در این ماجرا مبرا كند؛ گرچه از مداخلۀ میمندی در مورد سرنگونی وزیر پیشین در منابع دیگر هم سخنی نیست (قس: اقبال، 159). 
آغاز وزرات میمندی را نمی‌توان به درستی تعیین كرد. از گفته‌های عتبی چنین برمی‌آید كه سلطان در 401 ق پس از عزل اسفراینی از وزارت و پیش از عزیمت به فتح نارین در هندوستان، رشتۀ كارها را به میمندی سپرد و مدتی بعد او را رسماً وزارت داد (عتبی، همانجا). برخی از نویسندگان گویا به استناد اشارات عتبی كه در این میان از رفت و آمد سلطان به غزوات یاد كرده و گفته است كه چون وی احمد بن حسن را خلفت وزارت داد، روی به غزو آورد، برآنند كه مراد از این غزو اخیر، پیكار ناردین (نندنه) در هند است كه حدود 3 سال پس از جنگ نارین، یعنی در 404 ق رخ داد و میمندی در همین سال یا 405 ق به وزارت نشست (ناظم، 91, 136؛ فلسفی، 91؛ دانشنامه؛ ایرانیكا). در حالی كه این معنی از عبارات عتبی برنمی‌آید و محتمل است كه میمندی در همان سال 401 ق پیش از جنگ نارین به وزارت نشسته باشد.
مورخان كفایت و كاردانی وزیر جدید را در غیاب سلطان در گردآوری مالیاتها و انتظام امور دیوانی و رسیدگی به حال رعایا، فراوان ستوده‌اند. او بر عمال مالیاتی سخت می‌گرفت و پریشانیهایی را كه در نتیجۀ بی‌تدبیری وزیر پیشین در گردآوری مالیاتها، به ویژه در خراسان به وجود آمده بود، سامان داد و پس از بازگشت سلطان از هندوستان، مالی وافر از خراسان و هرات به خزانه فرستاد (عتبی، 344-345؛ قس: ناصرالدین، 41؛ باسورث، 1 / 84). از اشعار فرخی (ص 156، 202) برمی‌آید كه پیروزیها و كشورگشاییهای سلطان محمود به تدبیر احمد بن حسن میمندی بوده است، و ابوالعباس خوارزمشاه والی خوارزم هم به تدبیر او در آن نواحی خطبه به نام سلطان محمود كرد (نك‍ : بیهقی، تاریخ، 910-914). محمود خود به شایستگی و لیاقت میمندی معترف بود و می‌گفت او «در كار راندن مرا بی‌دردسر می‌دارد» (همو، «مقامات»، 160). میمندی نیز همواره جانب سلطان را نگاه می‌داشت (عوفی، جوامع، 48؛ فرخی، 24). جدیت و سختگیری او نسبت به امور دیوانی و اطاعت دیوانیان از فرمانهای او مشهور بود (نك‍ : انوری، 733). با اینهمه، در416 ق / 1025 م سلطان محمود بر میمندی خشم گرفت و او را پس از عزل از وزارت در دژ كالنجر (واقع در جنوب كشمیر) به حبس افكند (بیهقی، همان، 178؛ ناظم، 136؛ قس: ابن اثیر، 9 / 400). 
از مهم‌ترین دشمنان میمندی كه موجبات سرنگونی او را فراهم آوردند، می‌توان از خوارزمشاه آلتونتاش، حاكم خوارزم، حسنك میكال (نك‍ : ه‍ د، آل میكال)، سپهسالار علی حاجب، ابوبكر حصیری ندیم محمود و امیرمحمد پسر سلطان نام برد، و سبب آن بود كه میمندی جلب رضای سلطان و سخت‌گیری در امور دیوانی را بر جلب عنایت امرا و كارگزاران دولت ترجیح می‌داد (بیهقی، همان، 156- 158؛ عوفی، همانجا؛ ناصرالدین، 42-43). چنانكه گفته‌اند هنگامی كه آلتونتاش خواست تا از 60 هزار دینار مالیاتی كه می‌بایست به خزانۀ دولت غزنوی ارسال كند، به جای بخشی از مستمری سالیانه كه به خوارزم تعلق می‌گرفت، چشم بپوشند، میمندی بدین پیشنهاد سخت اعتراض كرد و به وی نوشت كه «بنده را با خداوند خویش شركت جستن در مُلك خطری عظیم دارد» (نظام‌الملك، 259-260). این مایه سختگیریهای او موجب شد تا امرا و كارگزاران دولت، از وی برنجند؛ چنانكه سلطان محمود با هركس دربارۀ عزل وزیر رای زد، همه موافقت كردند (بیهقی، همان، 160). از سوی دیگر سلطان محمود به رغم ستایش از لیاقت و كاردانی وزیر به علل دیگری نیز بر او خشم گرفت: نخست آنكه میمندی را در مال‌اندوزی بسیار حریص یافته بود. هنگامی كه وی را به زندان افكندند، 5 میلیون دینار اموال او را نیز مصادره كردند (ابن اثیر، همانجا). بیهقی (تاریخ، 681) به بناهای شاهانۀ او در میمند اشاره دارد. حتی گفته‌اند كه او پس از آگاهی از سعایت دشمنان، برای جلب عنایت سلطان «ده بار هزار هزار درهم خدمتی به خزانه می‌رسانید». از همین رو هنگامی كه میمندی را به بازجویی فراخواندند، سلطان به او گفت: «وزیری را كه مال صامت از سی هزار هزار درم بگذرد، باید در سر فسادی بزرگ داشته باشد». میمندی پاسخ گفت كه وی بر آن بوده است این اموال را برای لشكركشی سلطان به ری اختصاص دهد؛ اما علی حاجب یكی از سرسخت‌ترین دشمنان او در همان مجلس، این سخنان وزیر را دروغ خواند (همو، «مقامات»، 159، 176- 178). دیگر آنكه سلطان خود به ابونصر مشكان (ه‍ م) صاحب دیوان رسائل گفته بود، میمندی به رغم كاردانی، چون از كودكی با من پرورش یافته و احوال و عادتهای مرا می‌دانسته است، «به چشم او سبك می‌نمایم» (همان، 160). وزیر نیز مكرر بر كارهای نظامی و سیاسی محمود خرده می‌گرفت. مثلاً هنگامی كه میمندی و برخی دیگر از امرای دولت با تصمیم سلطان مبنی بر اسكان تركمانان در خراسان و نیز لشكركشی به خوارزم، به دنبال قتل والی آنجا، مخالفت كردند، سلطان پاسخ داد، وزیر می‌خواهد تا ما را لشكری رایگان نباشد. سلطان محمود به وزیر چنان بدگمان بود كه حتی درگیرودار نبرد با خوارزمیان، نخست كه سپاهش منهزم شد ــ همچنانكه میمندی پیش‌بینی كرده بود ــ وزیر را سرزنش كرد كه از نصیحت به او چرا دریغ كرده است، گرچه سلطان سرانجام از این سفر جنگی پیروزمندانه بازگشت (همان، 161-171؛ نیز نك‍ : شبانكاره‌ای، 79-80). همچنین حكایتی در كتاب آداب الحرب و الشجاعه (فخر مدبر، 132، 133) آمده كه بدگمانی محمود را به میمندی بیشتر تأیید می‌كند. به موجب این حكایت، هنگامی كه سلطان محمود به تشویق میمندی برای مقابله با ایلك خانیان به ماوراءالنهر لشكر كشید، نخست از كثرت لشكر خصم سخت هراسید و میمندی را تهدید كرد كه او را در این كار بزرگ افكنده است. با اینهمه محمود در این پیكار پیروز شد. 
بنابراین، مقام میمندی به عنوان وزیری كاردان و با تدبیر، مال‌اندوزی فراوان و مخالفتش با برخی از سیاستهای محمود، رشك و خشم سلطان پرآوازۀ غزنوی را كه خود به مال‌اندوزی علاقۀ فراوان داشت و نیز به استبداد رأی شهره بود، برانگیخت (نك‍ : بیهقی، تاریخ، 348)، چنانكه این سخن وی كه «وزیران دشمن پادشان باشند»، بعدها شهرت یافت (نك‍ : همو، «مقامات»، 159؛ عوفی، جوامع، 49). از گزارشهای برخی منابع پیداست كه اختلافهای سلطان و وزیرش پیش از این نیز سابقه داشته است. میمندی خود گفته بود كه هرگاه سلطان بر او خشم می‌گرفت، با فرستادن مال به خزانۀ وی، خشم او را فرو می‌نشانده است (بیهقی، همان، 156). یا اینكه محمود یك بار گفته بود: «تا كی این نازِ احمد!»، و بر آن بود كه ابوالحسن علی قاضی شیراز می‌تواند به جای میمندی وزارت یابد؛ اما بیهقی گوید: «این قاضی ده یك این محتشم بزرگ نبود» (تاریخ، 349-350). 
میمندی در دربار غزنوی هواداران كمی داشت. یكی از آنان ابونصر مشكان، صاحب دیوان رسائل بود كه كوشید سلطان را از عزل و بازداشت وزیر منصرف كند، ولی توفیقی نیافت (همو، «مقامات»، 154- 159). سرانجام به فرمان سلطان، میمندی و جمعی از افراد خانواده و یارانش را فرو گرفتند. او را به دست دو تن از دشمنانش،سارغ و عبدالحمید سپردند تا یكی او را به قلعه برد و دیگری به حساب اموالش رسیدگی كند (همان، 171-173). گفته‌اند كه سلطان پس از عزل و حبس وزیر، پشیمان شد و در نهان به سارغ سفارش كرد كه به جان وی آسیبی نرساند. همچنین به نگهبان دژ كالنجر فرمان داد كه او را به دست هیچ كس نسپارد؛ اما دشمنان وزیر از این پس نیز برای قتل وی تلاش می‌كردند، چنانكه پس از مرگ محمود (421 ق / 1030 م) هنگامی كه امیر محمد به سلطنت نشست، با علی حاجب بر قتل میمندی همداستان شد، ولی نگهبان قلعه از تحویل وی به فرستادۀ آنان خودداری كرد (همان، 172-174، 178). بیهقی طی روایت دیگر آورده كه سلطان محمود خود به ابوالقاسم كثیر فرمان داده بود كه میمندی را به قصاص خونهایی كه به فرمان او ریخته شده بود، به قتل رساند. اما ابوالقاسم چنین نكرد (تاریخ، 464-465). دانسته نیست كه آیا صدور این فرمان مربوط به زمانی بوده كه میمندی منصب وزارت داشته، یا در زندان به سر می‌برده است. 
سلطان محمود در اواخر عمر، پسر خود مسعود را از ولایت عهدی برانداخت و فرزند كهتر خویش محمد را بدین سمت برگزید، اما چون محمود وفات یافت، مسعود توانست پس از غلبه بر برادر ــ كه یك چند به سلطنت نشسته بود ــ جانشین بی‌رقیب پدر شود. وی هنگامی كه در 421 ق از هرات به بلخ روی آورد، فرمان داد تا میمندی را از دژكالنجر بیرون آورند و نزد وی برند. همچنین فرمان داد تا خواجه عبدالرزاق پسر میمندی را نیز كه در دژی دیگر محبوس بود، آزاد كنند (همان، 72، 87- 88، 181-182؛ گردیزی، 424). میمندی در اوایل سال بعد (422 ق) به بلخ رسید و سلطان از او استقبال كرد و خواست وزارت خویش بدو سپارد (بیهقی، همانجا). 
در این زمان دربار غزنوی گرفتار كشمكش میان پسریان (طرفدار سلطنت مسعود) و پدریان (هواداران سلطان محمود و محمد) بود. بنابراین میمندی می‌توانست با پذیرفتن مقام وزارت، در موقعیت جدید از دشمنان پیشین خود چون خوارزمشاه آلتونتاش و حسنك وزیر و برخی درباریان دیگر كه در زمرۀ پدریان بودند، انتقام گیرد، اما او، چنانكه خود گفته است، به سبب آنكه پیش‌تر از سعایت اكثر كارگزاران حكومت غزنوی به مهلكه افتاده بود، اكنون نیز از اینكه در این كشمكشها مداخله كند و به مشاغل دیوانی وارد شود، بر جان خود بیم داشت. به همین سبب نخست از قبول منصب وزارت خودداری ورزید و به مسعود گفت كه سوگند خورده است كه شغل دیوانی نپذیرد، ولی سرانجام به اصرار سلطان كه كفارۀ سوگند او را بر عهده گرفت، با شرایطی به وزارت تن داد (همان، 182-185). شرایط وزیر جدید در مواضعه‌ای (نك‍ : همان، 187) آمده كه از مهم‌ترین اسناد بازمانده از دورۀ غزنوی است و در آن بخشی از قوانین دیوان‌سالاری این سلسله و روابط وزیر و سلطان و دیگر كارگزاران حكومت به خوبی وصف شده است. متن این مواضعه را عقیلی در آثار الوزراء (ص 180-186) از كتاب مقامات ابونصر مشكان برگرفته و نیز خلاصۀ آن در مجمل فصیحی آمده است (فصیح، 2 / 151). چنانكه از مفاد این مواضعه برمی‌آید، میمندی بر آن بوده تا سلطان مسعود را از جزئیات قوانین دیوان وزارت آگاه كند و سلطان برای اجرای درست آن به وی تضمین دهد. میمندی در یكی از فصلهای این مواضعه شرط كرده كه اگر اخباری را از وی پنهان كنند، وزیر حق داشته باشد آن را آشكار سازد و سلطان در مقابل حسودان و دشمنان او، وی را حمایت كند. در فصلی دیگر، وزیر خواهان كوتاه كردن دست افراد گستاخی است كه مغرضانه در امور مربوط به خزانۀ دولت مداخله می‌كنند. همچنین مسعود پذیرفت كه صاحبان دیوان عرض و دیوان وكالت (ادارۀ املاك خالصه و نظارت بر امور مالی حرم سلطان، نك‍ : باسورث، 1 / 65) از میان افراد صاحب نام انتخاب شوند (بیهقی، «مقامات»‌، 181- 183). در فصلی دیگر میمندی از مسعود خواست تا اجازه دهد، رؤسای برید و مُشرفان را از اعضای دیوان و افراد مورد اعتماد خود انتخاب كند، زیرا وزیر، مسئول گردآوری درست مالیاتها بود و از این طریق می‌توانست بهتر بر كار عاملان ولایات نظارت داشته باشد. مسعود همۀ شرایط میمندی را پذیرفت (همان، 184-185؛ قس: فصیح، 2 / 155؛ باسورث، 1 / 69)، زیرا به خوبی دریافته بود كه میمندی با سابقۀ كفایت و كاردانی در امر وزارت، تنها كسی است كه می‌تواند دستگاه دیوانی از هم گسیخته غزنوی را سامان دهد، چنانكه خود گفته بود: «من همۀ شغلها بدو خواهم سپرد، مگر نشاط و شراب و چوگان و جنگ» ‌(بیهقی، تاریخ، 186). به گفتۀ بیهقی، سرانجام «كار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دلها افتاد كه نه خُرد مردی بر كار شد و كسانی كه خواجه از ایشان آزادی داشت، نیك بشكوهیدند» (همان، 188). میمندی در صفر 422 / فوریۀ 1031، خلعت وزرات پوشید و افراد مورد اعتماد خود و نیز كسانی را كه درگذشته به او خدمتی كرده بودند، بر كارها گماشت (همان، 189-193). به هنگام وزارت، هدایای فراوانی به او پیشكش كردند، اما وی با آنكه سخت تهی دست بود، همۀ آنها را نزد مسعود فرستاد. چه، به تجربه دریافته بود كه در گذشته همین مال‌اندوزی یكی از موجبات سقوط او بوده است، اگر چه امیر برخی از این هدایا را برای وزیر بازپس فرستاد (همان، 194). به گزارش بیهقی «خواجه آغازید هم از اول به انتقام مشغول شدن و ژكیدن» (همان، 196). با اینهمه، میمندی هوشمند و مصلحت‌اندیش، از سویی دیگر ظاهراً نمی‌خواست كارگزاران خوشنامی مانند ابونصر مشكان، رئیس دیوان رسائل كه تلاش می‌كردند پدریان را از انتقام پسریان برهانند، نسبت به خود بدگمان كند و موقعیتش در این انتقام‌گیریها به خطر افتد. حتی با آنكه ابوسهل زوزنی (ه‍ م) را كه اینك نزد مسعود تقریب یافته بود، خویش نمی‌داشت و او را به دیدۀ رقیب خود می‌نگریست و یك وقت به ابونصر مشكان گفته بود: پس از تصدی مقام وزارت «نخست گردن او (ابوسهل) را افگار كنم»‌، برای ریاست دیوان عرض به سلطان پیشنهاد كرد و او ریاست یافت (همان، 186-187، 195). 
درهمان سال نخست وزارت میمندی، حسنك وزیر را كه از دشمنان عمدۀ او بود و به روزگار محمود نیز جانشین وی شده بود، قرمطی خواندند و به فرمان مسعود او را بر دار كشیدند، اما میمندی از قتل او خوشنود نبود و ابوسهل زوزنی، مرد دسیسه‌گر دربار و محرك اصلی قتل حسنك را بسیار ملامت كرد. او حتی پس از این رویداد «سخت غمناك و اندیشه‌مند شد و به دیوان ننشست». حتی اگر بپذیریم كه میمندی دشمنی خصم پیشین خود را فراموش كرده، یا او را بی‌گناه دانسته بود، این واكنش را می‌توان حمل بر این كرد كه در مقابل غالب درباریان و مردم كه از این رویداد متأثر شده بودند، نمی‌خواست با گروه اندكی كه مهم‌ترین آنهـا ابـوسهل زوزنـی بود ــ و بـا او میـانۀ خوبی نیز نداشت ــ هم‌آواز شود (نك‍ : همان، 224-227، 231-232، 236). 
میمندی در دوران نسبتاً كوتاه وزارتش در حكومت مسعود، بارها با سیاستهای وی مخالفت كرد، اما سلطان كمتر به سفارشهای وزیر توجه نشان می‌داد و فقط پی‌آمدهای ناگوار اقدامات ناسنجیدۀ وی موجب می‌شد كه از كردۀ خود پشیمان شود (همان، 336-340، 348- 349، 374-376). 
در 423 ق ابوسهل زوزنی، سلطان را بر آن داشت كه خوارزمشاه آلتونتاش حاكم خوارزم را فرو گیرد، اما این توطئه به زودی آشكار شد. میمندی بدین جهت كه سلطان قصد خود را از او پنهان داشته، وی را سرزنش كرد و كوشید تا از نتایج ناگوار این سوء قصد جلوگیری كند. زیرا وی چنانكه خود گفته است، به سبب دشمنی دیرین با آلتونتاش از این بیم داشت كه مبادا حاكم خوارزم او را مسبب این توطئه قلمداد كند. سرانجام سلطان به اشارۀ میمندی، ابوسهل زوزنی را به زندان افكند و نیز نامه‌ای به آلتونتاش نوشت و چنین وانمود كه در حال مستی فرمان به قتل او داده است. به دنبال این رویداد، سلطان به وزیر قول داد «پس از این هر چه كرده آید، در ملك و مال و تدبیرها، همه به اشارت او رود» (همان، 402 به بعد). 
میمندی در 10 محرم 424 بیمار شد و در این روزهای پایان عمر بر كارگزاران دولت سخت گرفت و كوشید تا از یكی دیگر از دشمنان دیرین خود، ابوالقاسم كثیر، صاحب دیوان خراسان، انتقام گیرد. پس فرمان داد تا ابوالقاسم را به جرم اختلاس اموال دولت تازیانه زنند. اما به زودی قهرش به مهر بدل شد، زیرا ابوالقاسم نامه‌ای از سلطان محمود نشان داد كه در آن ابوالقاسم را به قتل میمندی فرمان داده بود، ولی او از آن كار سرباز زده بود (همـان، 461-465؛ نیـز نك‍ : ه‍ د، ابوالقـاسم كثیر). سرانجام احمد بن حسن میمندی در پی 15 روز بیماری در هرات درگذشت. سلطان مسعود پس از آگاهی از مرگ او سخت متأسف شد و گفت: «دریغ احمد یگانۀ روزگار، چنو كم یافته می‌شود». ابونصر مشكان نیز در رثای وی شعری سرود (بیهقی، تاریخ، 465-466؛ ابن اثیر، 9 / 432؛ قس: گردیزی، 427). پس از مرگ میمندی خاندان او همچنان در دربار غزنویان صاحب مقامات عالی بودند. پسرش خواجه عبدالرزاق در حكومت سلطان مودود و عبدالرشید، مقام وزارت داشت. نیز یكی از نوادگان میمندی به نام ابونصر یا ابوالمؤید منصور بن احمد بن حسن در پادشاهی ابراهیم، عارض سپاه بود (ناصرالدین، 45؛ باسورث، 2 / 93). 
میمندی در نویسندگی بسیار چیره‌دست بود. به گفتۀ عتبی، توقیعات او مشهور بود و دبیران دیگر از او سرمشق می‌گرفتند (نك‍ : عتبی، 346). فرخی وی را با صاحب بن عباد مقایسه كرده و توانایی‌اش را در نویسندگی و دبیری بسی ستوده كه با جنبش قلمی «هزار تیغ كشیده فرو برد به نیام» (ص 154). چیرگی میمندی در نویسندگی چندان بود كه برخی كلماتش را چون مثل به كار می‌بردند (نظامی، 19؛ نیز نك‍ : یوسفی، 104). همچنین بخشهایی از سخنان پندآموز و كلمات قصارش كه حاكی از تیزهوشی و كیاست اوست، در قالب حكایت در برخی منابع تاریخی و ادبی باقی مانده است (برای نمونه، نك‍ : سعدی، 130، 133؛ غفاری، 10). در شعر نیز دستی داشت و خود به پارسی و تازی شعر می‌سرود. عوفی ( لباب، 1 / 63-64) ابیاتی از شعرهای او را نقل كرده و گفته است، ثعالبی اشعار تازی میمندی را در كتاب یتیمة الدهر آورده است، اما در این اثر شعری از میمندی دیده نشد. او در سخنوری هم بی‌نظیر بود. به گفتۀ بیهقی (همان، 383)، وی در حضور فرستادۀ خلیفۀ عباسی«فصلی سخن بگفت به تازی سخت نیكو». همچنین محضر میمندی كانون شعرایی بود كه وزیر را مدح می‌گفتند و نواخت می‌یافتند (ناصرالدین، 41). فرخی سیستانی از معروف‌ترین شاعران عصر غزنوی است كه قصایدی بسیار در ستایش میمندی و برخی افراد خاندان او سروده است (ص 23-24، 158-160، 333-337، جم‍‌ ). از دیگر ستایشگران او می‌توان از عنصری (ص 96- 99، 169-172) و ابوالفضل مسرور بن محمد طالقانی (نك‍ : عوفی، همان، 2 / 42-44) نام برد. به گفتۀ فرخی (154) میمندی علاوه بر شاعران پارسی‌گوی، ممدوح شاعران عربی‌گوی نیز بوده است (نیز نك‍ : ثعالبی، 49؛ باخرزی، 2 / 1347).
به گفتۀ عتبی، ابوالعباس اسفراینی در ادب عربی اندك مایه بود و مكاتبات دیوانی را در عهد او به پارسی گردانیدند. از این رو «بازار فضل كاسد شد و عالم و جاهل مساوی شدند» و چون میمندی به وزارت نشست، فرمان داد «تا كُتّاب دولت از پارسی اجتناب كنند و به قاعدۀ معهود، مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند» (ص 345). اما این معنی قابل تأمل است، زیرا دبیران ایرانی، دست كم از عهد سامانیان، به پارسی می‌نوشتند و ابوالعباس اسفراینی را باید انتقال‌دهندۀ سنت دبیری عصر سامانی به دورۀ غزنوی دانست (نك‍ : ه‍ د، ابوالعباس اسفراینی). از سوی دیگر چنانكه از منابع عصر غزنوی و پس از آن برمی‌آید، ظاهراً در زبان مكاتبات دیوانی به روزگار وزارت میمندی تغییری حاصل نیامد. چون به رغم اشارات عتبی، بسیاری از مكاتبات دیوانی در این دوره نیز همچنان به پارسی نوشته می‌شد، جز نامه‌هایی كه برای خلیفۀ عباسی به بغداد ارسال می‌كردند (مثلاً نك‍ : بیهقی، تاریخ، 268-280، 391-402، 407، جم‍ ، «مقامات»، 180-186؛ فصیح، 2 / 151).
به گفتۀ نظامی عروضی در چهارمقاله، فردوسی به پایمردی خواجه احمد بن حسن میمندی، شاهنامه را نزد سلطان محمود آورد، ولی دشمنان خواجه، فردوسی را رافضی و معتزلی خواندند و او ناكام از غزنه بازگشت و سلطان را هجو گفت. نظامی می‌افزاید، میمندی در موقعی مناسب نزد محمود بیتی از شاهنامه برخواند و محمود با شنیدن آن، از كردۀ خود سخت پشیمان شد (ص 48-51)، اما باید گفت كه فردوسی خود در ابیاتی، ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی ــ رقیب میمندی ــ را كه خواهان احیای زبان پارسی بود، ستوده و او را حامی خود در دربار سلطان خوانده است (نك‍ : صفا، 1 / 186-190؛ نیز نك‍ : ه‍ د، ابوالعباس اسفراینی). به علاوه در برخی از نسخه‌های هجونامۀ منسوب به فردوسی، میمندی نیز به همراه محمود هجو شده است (نك‍ : شیرانی، 164-165؛ شوشتری، 2 / 598). هر چند در درستی انتساب این هجونامه به فردوسی سخت تردید كرده، حتی گفته‌اند ابیاتی كه در هجو احمد بن حسن میمندی سروده شده، ساختۀ دیباچه‌نگار شاهنامۀ بایسنقری است (شیرانی، 165). 

مآخذ

 ابن اثیر، الكامل؛ ابن خلكان، وفیات؛ اقبال آشتیانی، عباس، «ابوالعباس فضل ابن احمد اسفراینی»، یادگار، تهران، 1327 ش، س 5، شم‍ 4 و5؛ انوری، احمد، دیوان، به كوشش محمدتقی مدرس تقی مدرس رضوی، تهران، 1364 ش؛ باخرزی، علی، دمیة القصر و عصرة اهل العصر، به كوشش محمد تونجی، دمشق، 1391 ق؛ باسورث، كلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1356 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش علی‌اكبر فیاض، مشهد، 1350 ش؛ همو، «مقامات ابونصرمشكان»، ضمن آثار الوزراء (نك‍ : هم‍ ، عقیلی)؛ ثعالبی، عبدالملك، تتمة الیتیمة، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1353 ق؛ دانشنامه؛ سعدی، گلستان، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1368 ش؛ شبانكاره‌ای، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1365 ش؛ شیرانی، حافظ محمودخان، در شناخت فردوسی، ترجمۀ شاهد چوهدری، تهران، 1369 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1363 ش؛ عتبی، محمد، تاریخ یمینی (ترجمۀ فارسی)، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1347 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به كوشش یحیی قریب، تهران، 1341 ش؛ عوفی، محمد، جوامع الحكایات، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1335 ش؛ همو، لباب الالباب، به كوشش ادوارد براون، لیدن، 1906 م؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ نگارستان، به كوشش مرتضی مدرس گیلانی، تهران، 1340 ش / 1381 ق؛ فخر مدبر، محمد، آداب الحرب و الشجاعه، به كوشش سهیلی خوانساری، تهران، 1346 ش؛ فرخی سیستانی، علی، دیوان، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ فصیح‌خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ فلسفی، نصرالله، هشت مقاله، تهران، 1330 ش؛ گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ ناصرالدین منشی كرمانی، نسائم الاسحار، به كوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1364 ش؛ منینی، احمد، شرح الیمینی (فتح الوهبی)، قاهره، 1286 ق؛ نظام‌الملك، حسن، سیاست‌ نامه، به كوشش محمد قزوینی، تهران، 1344 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1327 ق / 1909 م؛ یاقوت، بلدان؛ یوسفی، غلامحسین، فرخی سیستانی، مشهد، 1341 ش؛ نیز: 

Iranica; Nāẓim, Muḥammad, The Life and Times of Sultān Maḥmūd of Ghazna, Delhi, 1971.

ابوالفضل خطیبی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: