احمد بن ابی سعید
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 7 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225500/احمد-بن-ابی-سعید
پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
اَحْمَدِ بْنِ اَبی سَعید، غیاثالدین (855- 899 ق / 1451-1494 م)، پسر سلطان ابوسعید گوركان (ه م) كه پس از مرگ پدر و تقسیم قلمرو او، در سمرقند به حكومت نشست. احمد در سمرقند به دنیا آمد. مادر او، خواهر زادۀ درویش محمد ترخان از امرای گوركانیان بود (بابر، 33). ابوسعید آنگاه كه خراسان را تسخیر كرد (ح 861 ق)، تختگاه خود سمرقند را به احمد سپرد و جانی بیگ دولدای را به اتابكی او برگزید (خواندمیر، 4 / 94)، به گزارش بابرنامه (بابر، 17, 35)، احمد افزون بر آن مدتی تاشكند، سیرام، خجند و اراتیپه (بین زرافشان و خجند) را نیز در اختیار داشت.سلطان ابوسعید در 873 ق / 1468 م برای مقابله با اوزون حسن آق قویونلو به آذربایجان تاخت و احمد را دوباره برجای خود در سمرقند نشاند. در این میان حسین میرزا نوادۀ عمر شیخ، پسر تیمور، چنانكه سلطان ابوسعید پیشبینی كرده بود، به خراسان یورش آورد. احمد هم بیدرنگ از جیحون بگذشت و سر در پی او نهاد، اما در مرغاب خبر قتل پدرش را دریافت (873 ق) و به سمرقند بازگشت (اسفزاری، 2 / 320؛ روملو، 491). پس از مرگ سلطان ابوسعید، دولت تیموریان یكپارچگی خود را از دست داد. خراسان به دست سلطان حسین میرزا افتاد و حتی در ماوراءالنهر، قلمرو اصلی ابوسعید نیز حكومت متمركزی تداوم نیافت، چه برخی از پسران متعدد او ــ كه به 11 تن میرسیدند ــ بر سر جانشینی به كشمكش برخاستند و از آن میان، 3 تن: احمد، عمر شیخ و محمود هر كدام در مناطقی كه از عهد پدر در اختیار داشتند، به استقلال به حكومت پرداختند. به گزارش دوغلات (ص 93) احمد در سمرقند به جای پدر بر تخت سلطنت نشست، محمود میرزا بر نواحی حصار، كوندوز و بدخشان چیره شد و عمر شیخ حكومت اندیجان (اندجان) و فرغانه را به دست گرفت، اما به روایت عبدالرزاق سمرقندی (2(3)1380-1382)، سلطان احمد در آغاز فرمانروایی خود، به دلجویی از مدعیان سلطنت در نواحی گوناگون پرداخت و به قبول اطاعتشان واداشت. چنانكه محمود میرزا پس از مرگ پدر از آذربایجان به هرات و از آنجا به سمرقند روی آورد و به احمد پیوست و مورد استقبال قرار گرفت و ریاست «دیوان اعلی» به او سپرده شد. اما این اتحاد دیری نپایید، زیرا محمود میرزا به زودی به تحریك عدهای از امرای مخالف احمد، سربه شورش برداشت و به بهانۀ صید از سمرقند بیرون رفت و ناحیۀ حصار را تسخیر كرد، ولی در مقابله با احمد كـاری از پیش نبرد و بگریخت (همو، 2(3) / 1383-1384؛ نیز نك : منجمباشی، 623؛ قس: كاشفی، 2 / 526-530؛ نیز نك : عبدالاول، 184، 185). این واقعه میبایست پیش از هجوم سلطان احمد به خراسان باشد، زیرا آوردهاند كه حدود سال 880 ق او همراه برادرش محمود میرزا برای مقابله با حسین میرزا تیموری، به یاری احمد مشتاق كه در بلخ بر حسین میرزا شوریده بوده، شتافت، اما كاری از پیش نبرد و خراسـان همچنان در دست حسین میرزا ماند (نك : میرخواند، 7 / 76-84؛ خواندمیر، 4 / 161-166؛ روملو، 553- 559). یكی از بزرگترین دشمنان سلطان احمد، یونس خان فرمانروای مغولستان بود. یونس خان كه به روزگار ابوسعید، دست نشاندۀ او به شمار میرفت.(نك : ه د، ابوسعید گوركان)، پس از مرگ وی به سبب آشفتگی و ضعف حكومت تیموریان، آشكارا به مداخله در امور داخلی آنان میپرداخت؛ با آنكه سه دختر از خود را به ازدواج احمد و عمر شیخ و محمود میرزا در آورده بود، تسخیر برخی از نواحی شرقی قلمرو ایشان را نیز در خیال داشت. در حدود سال 880 ق، عمر شیخ كه روابط دوستانهای با یونس خان داشت، خان مغولستان را برانگیخت تا او را برای سرنگونی سلطان احمد و تصرف سمرقند یاری رسانَد، ولی یونس خان به خواست او وقعی ننهاد. از آن سوی سلطان احمد چون قصه بدانست، خواست به مقابله با برادر برخیزد، اما از بیم یونس خان از آن كار باز ایستاد (دوغلات، 96-97). با اینهمه، از گزارشهای دوغلات پیداست كه دشمنی میان دو برادر همچنان ادامه یافت، چون سلطان احمد كه شاهرخیه و تاشكند ــ از متصرفات عمر شیخ ــ را جزئی از قلمرو خود میدانست، در 890 ق / 1485 م به اصرار امرای خود به تاشكند تاخت. از آن سوی یونس خان، پسر خود محمود خان را با لشكر به مقابلۀ احمد به تاشكند فرستاد و عمر شیخ نیز روی بدانجا نهاد. سرانجام با میانجیگری خواجه عبیدالله احرار كه در اردوی احمد به سر میبرد، كار به صلح انجامید و تاشكند به یونس خان واگذار شد (همو، 113-114؛ كاشفی، 2 / 531-535؛ قس: خواندمیر، 4 / 109، كه محمودخان، پسر یونس خان را به اشتبـاه محمـود میرزا برادر سلطـان احمد دانستـه اسـت؛ نیـز نك : گروسه، 809). پس از مرگ یونس خان در 892 ق / 1487 م، با اینكه خواجه عبیدالله احرار (ه م)، سلطان احمد را از پیمانشكنی بر حذر میداشت، اما او بار دیگر به تاشكند حمله برد و برساحل رود چیر (پَرَك نزد اهالی تاشكند) اردو زد و در مقابل محمود خان، پسر یونس خان كه داماد او نیز بود، صف آراست، اما كاری از پیش نبرد و به سمرقند بازگشت و سپس با میانجیگری خواجه عبیدالله احرار با محمودخان از در آشتی درآمد (دوغلات، 115-116). به گزارش بابرنامه (بابر، 13) در 899 ق سلطان احمد و محمود خان كه هردو از عمر شیخ ناخشنود بودند، بر ضد وی با یكدیگر متحد شدند و از شمال و جنوب آب خجند (سیر دریا یا سیحون) به قلمرو عمر شیخ هجوم بردند، اما در این میان عمر شیخ در حادثهای درگذشت (4 رمضان 899) و سلطان احمد پس از تسخیر اراتیپه، خجند و مرغینان (مرغیلان)، در 4 فرسنگی اندیجان اردو زد؛ ولی به تسخیر شهر كه امرای عمر شیخ، پسر وی ظهیرالدین محمد بابر را در آنجا بر جای پدر به سلطنت بر نشانده بودند، نپرداخت و پس از مصالحهای با ظهیرالدین، راه بازگشت در پیش گرفت (همو، 29-31؛ دوغلات، 119؛ خواندمیر، 4 / 95)، اما در بین راه در مرغنیان بیمار شد و در كرانۀ آق سو، نزدیك اراتیپه درگذشت (بـابر، 33؛ خواندمیـر، همـانجـا؛ نیز نك : غفاری، 238؛ منجمباشی، همانجا). پس از مرگ سلطان احمد كه پسری نداشت، برادرش سلطان محمود از حصار به سمرقند آمد و بر تخت سلطنت نشست (دوغلات، همانجا). سلطان احمد را مردی«ساده و عامی» دانستهاند (بابر، همانجا). با اینكه گفتهاند (نك : خواندمیر، 4 / 96) گاه به افراط باده مینوشید، ولی نمازش را نیز ترك نمیگفت. وی را به دینداری و پیروی از شریعت ستودهاند. او به اهل طریقت احترام میگذاشت و بهویژه به خواجه عبیدالله احرار ارادتی تمام داشت (بابر، همانجا؛ نیز نك : بارتولد، II / 175-176) و اندرزهای وی را به كار میبست، چنانكه به سفارش هموتمغای سمرقند را بخشید و آنگاه كه عدهای او را بر آن داشتند تا بار دیگر تمغا را برقرار كند، از تهدید خواجه بیم كرد و بدان كار تن در نداد (كاشفی، 2 / 539-540؛ مولانا شیخ، 18). از همین رو، بابر (ص 42) بر آن است كه به روزگار سلطان احمد، اهالی سمرقند در رفاه و آسایش به سر میبردند، ولی پس از مرگ او آشوب و بیداد بر آن نواحی سایه افكند. گرچه خواندمیر(4 / 95-96) آورده است كه سلطان احمد در نبردها خود نمیجنگید، با اینهمه، شجاعت و مهارت او را در فن تیراندازی ستودهاند (نیز نك : بابر، 34). به روایت بابر (همانجا)، ادارۀ امور مملكت در اواخر زندگانی سلطان احمد كه به ضعف و سستی گراییده بود، به دست امرای وی افتاد؛ با این حال، روایات برخی از منابع صوفیه (نك : كاشفی، 2 / 528- 529؛ عبدالاول، 184-185) مبنی بر اینكه سلطان احمد در جنگ با برادرش سلطان محمود میرزا (نك : سطور پیشین) بیمناك شد و خواست اهالی سمرقند را در مقابل دشمن تنها گذارد و خود بگریزد، البته مبالغهآمیز مینماید.
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، به كوشش محمد كاظم امام، تهران، 1339 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛ عبدالاول نیشابوری، ملفوضات احرار، نسخۀ خطی كتابخانۀ گنج بخش اسلامآباد، شم 5866؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به كوشش محمد شفیع، لاهور، 1368 ق / 1949 م؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343 ش؛ كاشفی، علی، رشحات عین الحیات، به كوشش علی اصغر معینیان، تهران، 1356 ش؛ گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسن میكده، تهران، 1353 ش؛ منجمباشی، احمد، جامع الدول، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ مولانا شیخ، خوارق عادات احرار، نسخۀ خطی كتابخانۀ خدابخش پتنۀ هند، شم 2480؛ میرخواند محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نیز:
Bābur, Ẓehiru’d-dīn, Bābur-Nāma, tr. A. S. Beveridge, New Delhi, 1979; Barthold, V. V., Four Studies on the History of Central Asia, Leiden, 1963; Dughlát, Mirza Muhammad Haidar, The Tarikh-i-Rashidi, Patna, 1973.
ابوالفضل خطیبی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید