صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / تاریخ‌نگاری /

فهرست مطالب

تاریخ‌نگاری


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 7 مهر 1398 تاریخچه مقاله

II تاریخ‌نگاری در شبه‌قارۀ هند

گستردگی سرزمین شبه‌قاره و نقش و تأثیر بزرگی که در تکوین و رشد بسیاری از وجوه فرهنگ‌اسلامی ـ ایرانی داشت، بررسی‌مستقل تاریخ‌نگاری در این سرزمین را ایجاب می‌کند. ورود اسلام به شبه‌قاره که تغییرات اجتماعی و سیاسی را به دنبال داشت، به تبیین تاریخی نیاز داشت، چنان‌که در اندونزی و مالزی چنین بود (دربارۀ اسلام در شبه‌‌قاره، نک‍ ‍: ه‍ د، 8 / 562-580؛ ER, VII / 390-404؛ برای اطلاعات تفصیلی، نک‍ : شیمل، «اسلام در...»، که جامع‌ترین و عالمانه‌ترین کتاب در این زمینه همراه با کتاب‌شناسی کامل است)؛ افزون بر ایجاد فضای نوین سیاسی و اجتماعی، موجد تحولات عمیق فرهنگی نیز بود (تاراچند، 89-129؛ نیز نک‍ ‍: ه‍ د، همانجا). 
یکی‌ازمهم‌ترین‌جلوه‌های این‌تحولات، ایجادسنت تاریخ‌نگاری پس از ظهور و تداوم حضور دولتها و سلسله‌های حکومتی مسلمان در این سرزمین بزرگ بود که نگارش تاریخ این دولتها و تبیین حضور و فعالیت آنها را ایجاب می‌کرد. گستردگی و گوناگونی‌نوشته‌های تاریخی، فراوان‌تر از آن است که بتوان همۀ آنها را در یک‌جا گرد آورد. جدا از سال‌شماریهای سیاسی، نوشته‌ها و ادبیات غیرسیاسی از انواع مختلف وجود دارد: آثار شعری، نوشته‌های عرفانی ـ ملفوظات، مکتوبات و رساله‌های عمومی، روایتهای جغرافیایی، زندگی‌نامه‌هایی به قلم خود اشخاص (اتوبیوگرافیها)، تذکره‌ها، و کلیاتی دربارۀ دین، رساله‌هایی علمی مانند اشارات ابن‌سینا، ترجمه‌ها و غیره. زبان عمدۀ این نوشته‌ها فارسی است. 
وجه غالب در تاریخ‌نگاری هندِ عصر اسلامی که نگارش مقاله‌ای مستقل دربارۀ آن را، ضروری می‌گرداند، سیطرۀ زبان فارسی و دیدگاههای تاریخ‌نگارانۀ ایرانی برآن است. با این‌همه، نبایـد از زبانهای‌ عربی ــ دست‌ کم تا سدۀ 5ق ــ و ‌ترکی ــ از استیلای‌گورکانیان برشبه‌قاره ــ دربرخی‌اززمینه‌های‌تاریخ‌نگاری غفلت کرد (مثلاً نک‍ ‍: ه‍ د، 8 / 570-572). 
برخی کوشیده‌اند از دو سنت تاریخ‌نگاری عربی و ایرانی در شبه‌قاره سخن گویند(نظامی، «تاریخ و مورخان...»، 1, 6, 8-52)، 
در حالی که بی‌گمان، و چنان‌که در بخشس اول اشاره شد، تاریخ‌نگاری عربی ـ اسلامی، بیشتر مبتنی‌بر تألیفات و نگرشهای ایرانی است. 
به هر حال، تاریخ‌نگاری در شبه‌قارۀ هند را به عنوان فرایندی منسجم و قابل مطالعه، باید از سدۀ 5ق / 11م پی‌گیری کرد. این فرایند به‌ویژه از دورۀ حاکمیت دهلی وارد مرحله‌ای نوین شد و منابع اصلی تاریخ هند عصر اسلامی در قرون میانه از همین دوره پدید آمد (دربارۀ مورخان و تاریخ‌‌نگاری در این دوره، نک‍ : «مورخان هند میانه»). پس می‌توان گفت که تاریخ‌نگاری در شبه‌قاره نسبت به دیگر سرزمینهای اسلامی متأخرتر است. در این عرصه عواملی چون ضرورتهای تاریخی و فرهنگی و سیاسی، جلب رضای حاکمان و حامیان یا توجیه اندیشۀ مشیت الاهی، هدفها و انگیزه‌های مورخان بوده است (نک‍ : سجادی، 11 بب‍ ؛ حسن، «مقدمه بر...»، 5؛ مظاهری، 231؛ مسکوب، 97) که خود عامل تغییر در تاریخ‌نگاری به‌شمار می‌رود و بحث از آنها معنای دقیق‌تر تاریخ‌نگاری را روشن می‌سازد (سجادی، 11)؛ اما برای درک آن لازم است قدری به گذشته برگشت تا بتوان منشأ، شیوه‌ها، دیدگاهها و روشهای تدوین روایات و نوشته‌های تاریخی را بیان داشت. 
مورخان سده‌های‌میانۀهند، دیدگاهی‌عالمانه وعالی‌تر از تاریخ داشتند، امابیشترآنان به‌دربار وابسته بودند، یا مانند منهاج سراج، حسن‌ نظامی، امیرخسرو و ضیاءالدین برنی به ‌خانواده‌ای اشرافی تعلق داشتند و درعصر غلبۀ دین بر ذهن و زبان به سر می‌بردند. از این‌رو، می‌کوشیدند روایات تاریخی را نوعی جذابیت بخشند و حاکمان سده‌های میانه را به عنوان مبارزان اسلام مطرح کنند (حسن، همانجا). درواقع بررسی تاریخ‌نگاری این دوران محتاج مطالعات سبک‌شناسانه و حتى مردم‌شناسانه است تا در پرتو آن بتوان از سطح زبان لفّاظ به عمق دیدگاهها و مفاهیم دست یافت (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ تاریخ‌‌نگاری و مردم‌‌شناسی، نک‍ ‍: اِوَنز پریچارد، 52؛ ER, VI / 377 ff.؛ روبینز، 134). 
با استقرار اسلام در شمال غرب هند، تألیفات تاریخی، به عنوان شاخه‌ای از ادبیات در شبه‌قاره رو به توسعه گذاشت و همۀ شاخه‌های ادبیات فارسی، به‌خصوص شاخۀ تاریخ‌نگاری آن که در دکن شکوفا شد، مورد بررسی قرار گرفته است (شیمل، 12). نخستین نوشته‌های تاریخی در ناحیۀ سند، در زمان حکومت ناصرالدین قباچه در سدۀ 7ق تهیه و تدوین شد. چنین می‌نماید که نخستین نوشتۀ تاریخی که آن را می‌توان آغاز مرحلۀ تاریخ‌نگاری اسلامی در شبه‌قاره قلمداد کرد، با ترجمۀ اثری به زبان فارسی رقم خورد. اطهر علی تاریخ تدوین آن را دست‌کم در سدۀ 3ق / 9م جست‌وجو می‌کند (EI2, X / 295). به‌نظر شیمل، این اثر تاریخی، احتمالاً اقتباسی از اثر گمشدۀ مداینی (د 225ق / 840م) با عنوان فتوح الهند و السند بوده است (ص 18). 
با استقرار دولت غوریان، تاریخ‌نویسی ایرانی، توسط دانشمندان خراسان آن روز به هند انتقال یافت (میرحسین شاه، 52) و جنبش تاریخ‌نگاری به زبان فارسی شکل گرفت. 
گفته‌اند که تاریخ‌نگاری فارسی در این سرزمین با اثر بسیار متکلف حسن نظامی ــ تاج المآثر ــ آغاز می‌شود (EI2، همانجا؛ دربارۀ جایگاه مؤلف و چند و چون راه یافتن مضامین و مسائل ادبی به این اثر تاریخی، نک‍ : شیمل، 19). به‌رغم تقدم این کتاب، صاحب‌نظران، نخستین اثر مهم در تاریخ‌نگاری فارسی را طبقات ناصری منهاج سراج می‌دانند که در 657ق / 1259م در دهلی و هم‌زمان با تألیف تاریخ جهانگشای جوینی نوشته شد. طبقات ناصری اثری است در تاریخ عمومی با نثری ساده و استوار و به دور از تکلف که از منابع معتبر تاریخ سلاطین مسلمان و افغان هند به‌شمار می‌آید (میرحسین شاه، 54؛ دربارۀ طبقات‌‌نویسی نزد مسلمانان، نک‍ ‍: سجادی، 76 بب‍ ، 135 بب‍‌ ). 
با توجه به این واقعیت که تاریخ‌نگاری در هند با تألیف طبقات ناصری روندی منظم‌تر یافت (همو، 102) و بسیاری از مورخان بعدی از او تأثیر پذیرفتند و سبک استوار و روان مؤلف را پیروی کردند، اما مورخی که به رهیافت ابوریحان بیرونی در تاریخ‌نگاری توجه ویژه داشت، رشیدالدین فضل‌الله بود که بخشی از جامع التواریخ او را تاریخ‌هند تشکیل می‌دهد(دربارۀ رشیدالدین و تاریخ‌‌نگاری او، نک‍ : پراکاش، 1-11). گذشته از رویکرد تعدیل یافتۀ مؤلف در تحلیل تاریخیِ برخی از حوادث (برای شیوۀ تاریخ‌نگاری و مواد و منابع رشیدالدین، نک‍ : ترکمنی آذر، 206 بب‍‌) و اهمیت اثر او که آن را «تاریخ راستین جهان» (روزنتال، 170) و دائرةالمعارف بزرگ تاریخی و بی‌نظیر در سده‌های میانه (بارتولد، 1 / 128) دانسته‌اند، اهتمام مؤلف در کاربستِ رهیافت ابوریحان بیرونی در تاریخ‌نگاری بسیار قابل تأمل است. چه، او بررسی تطبیقی را برای درک بهتر رویدادها مهم می‌دانست (رشیدالدین، 2 / 1443) و همین شیوه را پیش از او ابوریحان بیرونی در نوشتن تاریخ پادشاهان هند به‌کار بسته بود (نک‍ : ترکمنی آذر، 200). 
آثار این مورخان و نیز دیگر مورخان، تصویر گویایی از اوضاع هند در دوره‌های نخستین اسلامی عرضه می‌دارند، اما آنها را نباید تنها منابع موجود در این‌باره به حساب آورد. اشعار سرایندگانی‌مانند امیرخسرودهلوی(651-725ق / 1253-1325م)، بزرگ‌ترین شاعر هند میانه نیز متضمن اطلاعاتی در تاریخ اجتماعی است (شیمل، 26؛ عسکری، 12-27)؛ چنان‌که منظومۀ فتوح السلاطین، معروف به شاهنامۀ هند از خواجه عبدالملک عصامی، تاریخ شبه‌قاره از سلطان محمود غزنوی تا سلطان محمد تغلق را در بر دارد (نک‍ : هاردی، 110؛ دربارۀ تأثیر شاهنامۀ فردوسی بر تواریخ منظوم، نک‍ : آفتاب اصغر، 10). 
اما ضیاءالدین برنی و تاریخ فیروزشاهی او، آغازگر مرحله‌ای تازه در تاریخ‌نگاری شبه‌قاره به‌شمار می‌رود. برنی تاریخ را علم می‌دانست: علم نظم اجتماعی که بنیان آن نه بر دین یا سنت، بلکه بر مشاهده و تجربه استوار است (نک‍ : حبیب، 125؛ نظامی، «تاریخ و مورخان»، 28-44). دیدگاهی که برنی دربارۀ علم حدیث و علم تاریخ عرضه می‌دارد، موجب شده است تا هاردی رهیافت تاریخی او را در اصل کلامی بداند، حال آنکه نظامی نظر او را مردود می‌داند (همو، «ضیاءالدین برنی»، 30؛ دربارۀ نقد آراء هاردی، نک‍ : همان، 40). 
برنی تحت‌تأثیر محیط خانوادگی و اجتماعی به‌نگرش ویژه‌ای دست‌یافت. به‌نظر نظامی، وی‌مفهوم جامعه را در زندگی سلطنتی و طبقـات بالاتر اجتمـاع جست و مواد ایدئولوژیک ایـن نگرش را از آرمـانهای تاریخ‌نگاری ایرانـی اقتباس کرد. سلطنت به دیدۀ برنـی حاوی همۀ مفاهیـم قدرت و عظمت بـود، چنان‌که پیامبـر اسلام(ص) را نیـز «سلطان پیامبران» می‌خواند (همان، 32 ff.). 
در این دوره تاریخ‌نگاری محلی، خاصه در کشمیر رواج و اهمیتی یافت. اهمیت کشمیر در تاریخ‌نگاری در آن است که از یک‌سو ظاهراً تنها ولایت هندوستانِ پیش از اسلام است که نوشته‌های تاریخی در آنجا پدید آمد و آخرین وقایع‌نامۀ هند به سنسکریت در کشمیر نوشته شد (حسن، «نوشته‌هایی...»، 45-51) و از سوی دیگر، انبوهی نوشته‌های تاریخی، به‌ویژه به فارسی در آنجا پدید آمد. چه، گذشته از سنت نیرومند تاریخ‌نگاری، سنتهای فرهنگی ایرانی توسط بسیاری از اهل فکر و قلم از ایران و ترکستان به این سرزمین منتقل شد. این آثار آگاهیهای سودمند دربارۀ گسترش اسلام در این دوره به‌دست می‌دهند، گواینکه پرتوی بسیار بر زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم نمی‌افکنند (برای تفصیل، نک‍ : همان، 48-51). 
افزون بر تواریخ کشمیر، تواریخ ارزشمند محلی دیگری نیز دردست است، همچون مرآت سکندری دربارۀ تاریخ گجرات و به‌خصوص سلاطین آن (نک‍ ‍: میسرا، 63-72)؛ بهارستان دربارۀ تاریخ بنگال (برای کشف این اثر و ترجمۀ انگلیسی آن، نک‍ : احمد، 73-87) و تواریخ دکن و تواریخ سلسلۀ قطب شاهی مانند تاریخ فرشته، نوشتۀ مورخی ایرانی که یکی از مهم‌ترین سال‌شماریهای دورۀ میانۀ تاریخ هند است که بر تاریخ‌نگاری پس از خود مؤثر بود، سزاوار ذکرند (دربارۀ آنها، نک‍ : شروانی،88-102). 
قلمرو تیموریان هند با برخی از امپراتوریهای هند باستان قابل مقایسه بود، اما از نظر ساختار درونی به کلی با آنها تفاوت داشت؛ چه، بر کنترل شدید درآمد ارضی و گسترش نظامی‌گری استوار بود (نک‍ ‍: کولکه، 7). عصر تیموری در سده‌های 10 تا 12ق از نظر حجم نوشته‌های تاریخی که بیشتر به فارسی بود، مهم‌ترین اعصار تاریخ‌نگاری شبه‌قاره است (دربارۀ منابع تاریخ‌نگاری این دوره، نک‍ : اطهر علی، 361-373؛ دربارۀ روابط فرهنگی میان هندوستان وایران در طول سدۀ 10ق، نک‍ : نجفی برزگر، 165-228). 
مورخان این دوره، تاریخ‌نگاری خود را بر 3 عنصر اصلی: تاریخ‌نگاری ایرانی، یافته‌های تاریخ‌نگاری دورۀ حاکمیت دهلی، و دستاوردهای تاریخ‌نگاری هند پیش از اسلام از رهگذر ترجمه در دورۀ اکبرشاه (963-1014ق) استوار ساختند (آفتاب اصغر، 26). در این دوره، افزون بر مورخان ایرانی و افغانی (همو، 26-27)، مورخان هندو نیز به نگاشتن تاریخ همت گماشتند. آفتاب اصغر معتقد است که به‌رغم خالی نبودن از شائبۀ تعصب قومی، این آثار مهم‌ترین اطلاعات تاریخی را دربارۀ تیموریان به‌دست می‌دهند (ص 29). 
در عصر تیموری، تحولی در کیفیت نوشته‌های تاریخی نیز پدید آمد. این تحول با ابوالفضل علامی آغاز شد و در تاریخ الفی تبلور یافت (دربارۀ این کتاب، پدیدآورندگان و نقش آن در تاریخ‌‌نگاری شبه ‌قاره، نک‍ : ه‍ د، تتوی؛ نیز رشیدحسین، 1-17؛ رضوی، 119-128).گفته‌اند که پدیدآورندگان تاریخ الفی نقدگرایی بر پایۀ عقل و منطق را در گزینش موثق‌ترین گزارشها به کار بستند (الیت، V / 156) و این خود موجد تحولات کیفی در تاریخ‌نگاری هند شد که ابوالفضل علامی مورخ و ادیب و اندیشمند فارسی‌زبان در آن نقشی بزرگ دارد (حسن، «مقدمه بر»، 7؛ دربارۀ او و آثارش، نک‍ : ه‍ د، ابوالفضل علامی؛ برای جایگاه او در تاریخ‌‌نگاری، نک‍ ‍: صدیقی، 129-148). بی‌شک کار او کاستیهایی دارد: مانند بَرَنی و بدائونی بسیار ذهن‌گرا ست، اما برخلاف آنها روح زمانه‌اش را منعکس نمی‌سازد؛ با این‌همه، در برابر شیوۀ پذیرفته شدۀ تاریخ‌نگاری سنت‌شکنی کرد و طرحی نو درانداخت (همانجا). او نخستین مورخ شبه‌قاره است که عقلانیت و سکولاریسم را در بررسی تاریخی به کار برد و نوعی روش‌شناسی جدید برای گردآوری حقایق و مرتب کردن آنها بر پایۀ تحقیق انتقادی و اصول تحقیق تاریخی بنیان نهاد (همو، 130). نزد او تاریخ هند، نتیجۀ تقابل میان هندوها و مسلمانان نیست، بلکه مواجهۀ میان نیروهای ثبات (حکومت تیموریان هند) و بی‌ثباتی و از هم‌گسیختگی (فئودالها) است. وی دیدگاه سنتی پیشینیان خود را دایر بر اینکه تاریخ هند باید فقط به دستاوردهای حاکمان مسلمان بپردازد، مردود می‌شمارد و بر این باور است که افزون بر آن، باید به تاریخ، فلسفه و دین هندوها نیز پرداخت. دستاوردهای او در مقام مورخ، با هر معیاری به راستی درخور توجه است. شیوۀ او در تاریخ‌نگاری توسط عبدالحمید لاهوری و خوافی‌خان و دیگر مورخان سده‌های 11 و 12ق / 17 و 18م دنبال شد، گو اینکه سهم قابل توجه در تاریخ‌نگاری نداشتند (حسن، همانجا). 

تاریخ‌نگاری سدۀ 12ق / 18م

 آثار مکتوب تاریخی و دیدگاههای تاریخ‌نگارانۀ این دوره حائز اهمیت بسیار است. مطالعات تاریخی در دانشگاههای هند در خلال این سده دنبال شد و بررسی تاریخی تحت تأثیر علوم انسانی ــ که پایه و مایۀ آن بر نقد و نقدگرایی استوار است ــ قرار گرفت (نک‍ : مالک، 149) و از سوی دیگر، تاریخ‌نگاری به روش جدید توسط نویسندگان انگلیسی آغاز شد (نک‍ ‍: «فرهنگ مورخان»، 206). شاید در هیچ دوره‌ای از تاریخ هند به اندازۀ این قرن، نوشته‌های تاریخی با مضامین دینی، سیاسی، اجتماعی و بازرگانی پدید نیامد (مالک، 150). مضمون اصلی این نوشته‌ها سیاست بود و موضوعاتی با مشخصۀ جدایی دین از سیاست اهمیت بسیار یافت. مورخان این‌سده، باوجودآگاهی هوشمندانه از اساس مادی تمدن مغول، نیروهای اجتماعی و عوامل اقتصادی دخیل در روند سقوط آن را، چندان تحلیل نمی‌کردند (همو، 153 ff.). 
اثر خوافی‌خان یکی‌از مورخان تاریخ سیاسی این دوره(دربارۀ او و نوشته‌‌هایش، نک‍ : عمر، 164-172)، بازسازی سال‌شمارانه و درخشان رویدادها ست. وی مفهومی از تداوم تاریخ تیموری را در ذهن داشت و شاید تنها نویسنده‌ای باشد که شرحی منسجم و دقیق از اصلاحات به عمل آمده در زمانهای متفاوت برای سامان‌دهی دربارۀ نظام منصبداری عرضه می‌دارد (مالک، 150؛ قس: عمر، 166, 171-172). مورخی دیگر که در این عصر، یعنی دورۀ توطئه‌های درباری، سیاست جناحی و دودستگیهای اشراف و به‌طورکلی سقوط سریع‌اقتصادی‌و سیاسی امپراتوری تیموریان هند فعالیت می‌کرد، محمدقاسم است که این صحنۀ تاریخی را مانند خوافی‌خان، اما با رویکردی دیگر بررسی کرده است. 
اجمالاً می‌توان گفت که هر دو، عوامل اصلی زوال امپراتوری مغول را به‌طور انتقادی بررسی کرده‌اند و دربارۀ اینکه دسته‌بندیهای درباری، عامل اصلی این انحطاط بود، اتفاق نظر دارند، اما محمدقاسم نگاه منتقدانه‌تری به قضایا دارد، حال آنکه خوافی‌خان سبک سنتی تاریخ‌نگاری را دنبال کرد و بیشتر به وصف صرف جزئیات جنگها و کشمکشها همت گماشت. 
بررسی تطبیقی این دو مورخ نشان می‌دهد که برخوردهای سیاسی و خصومتهای جناحی بر رهیافت مورخان بی‌تأثیر نبود (همو، 164, 171-172). 
مطلب دیگری که در تاریخ‌نگاری سدۀ 12ق قابل توجه است، اختلاف‌نظر‌مورخان دربارۀ نقش‌اشراف هنگام تهاجم نادرشاه‌به‌هند است (دربارۀ نادرشاه از نظر نویسندگان، مثلاً نک‍ ‍: هنوی، سراسر کتاب). چنین می‌نماید که این مورخان از حس انتقادی برای بررسی‌حقیقت و تشخیص‌‌اهمیت عینیت در گردآوری و استفاده از مواد تاریخی بی‌بهره بودند (مالک، 158) و عقیده بر آن است که نوشته‌های‌این‌سده را نباید با معیارهای تاریخ‌نگاری جدید‌ارزیابی کرد‌(همو،‌163؛ دربارۀ‌تاریخ‌‌نگاری‌جدید هند،‌نک‍ : بیلی،677-691). 
مرحلۀ گذر به تاریخ‌نگاری جدید در شبه‌قاره با مطالعات تاریخی در زبان‌شناسی اواخر قرن 12ق که به کشف قرابت میان سنسکریت و سایرزبانهای هندو آریایی انجامید، همراه شد و مطالعات هندشناسی که مبنا را بر مطالعه و تدوین تاریخ فرهنگی این سرزمین نهاد، باتقدم انگلیسیها و آن‌گاه هندشناسان آلمانی شکل گرفت (نک‍ ‍: «فرهنگ مورخان»، همانجا). منبع دوم تاریخ‌نگاری جدید، گزارشهای کمپانی هند شرقی است (همانجا). این مطالعات نخستین کوششهای جدی برای بازسازی تاریخ قوم هندی به‌شمار می‌آید؛ هرچند که روش روایی تا مدتها بر تاریخ‌نگاری شبه‌قاره سایه افکنده بود (نک‍ ‍: همان، 206-207). نویسندگان و محققان‌ انگلیسی، متأثر از روشها، گرایشها و دیدگاههای تاریخ‌نگاری معاصر انگلیس بودند. به نظر محب‌الحسن، هرچند آنان برتری نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی غرب را مسلم می‌انگاشتند، اما رهیافت آنان همدلانه بود (نک‍ : حسن، «مقدمه بر»، 7). 
نخستین دانشمندان انگلیسی و اروپایی که توجه خود را به مطالعۀ دورۀ میانۀ تاریخ هند، یعنی حاکمیت مسلمانان معطوف ساختند، مطالعات خود را بر تواریخ سال‌شمار فارسی استوار کردند (نک‍ : شاران، 173). حوزۀ این سال‌شماریها به‌طور تحسین‌برانگیزی هدف نویسندگان غربی را برآورده می‌ساخت، گواینکه تصویر جامعه‌ای که عرضه می‌کرد، ناقص بود (همانجا). بررسیهای به ‌عمل‌ آمده در برخی‌ معابد و مجموعه‌ها و اسناد راجستان که اوضاع اقتصادی، سیاسی،اجتماعی و هنری و سایر موضوعات جالب توجه را نشان می‌دهند، امروز پرده از ابهامات بسیاری برمی‌دارند (همو، 173-183). آنندا کوماراسوامی کاشف راستین هنر راجپوت و مورخ هنر نیز از رهگذر بررسی تاریخ نقاشی و مکاتب متعدد، آگاهیهایی دربارۀ تاریخ سیاسی و اندیشه در هند عرضه می‌دارد (گوسوامی، 193-206). 
بررسی ‌تاریخ هنر هند از اواسط سدۀ 13ق / 19م توسط‌ دانشمندان غربی که هنجارها و روش تحقیق اروپایی را به کار بستند، آغاز شد («فرهنگ هنر»، XV / 210-213). 
مورلند نخستین دانشمندی بود که به بررسی همه‌جانبۀ نظام ارضی تیموریان‌هند همت گماشت و آثار پیشگامانۀ او راه‌گشای پژوهندگان تاریخ اقتصادی هند شد (گرور، 207-213). 
هرچند همۀ مورخان انگلیسی را که دربارۀ تاریخ هند میانه کارکرده‌اند(دربارۀ این‌مورخان و ویژگیهای کار آنان، نک‍ : گروال، 214-222)، نمی‌توان در یک مکتب تاریخ‌نگاری انگلیسی قرار داد، اما گرایشهای عمده به آن سوی، آشکارا در نوشته‌هایشان منعکس است (نک‍ : همو، 216). در آثار اینان رابطۀ نزدیک تاریخ‌نگاری باجریان گسترش حاکمیت‌انگلیس در هند و نیز برتر دانستن فرهنگ غربی به چشم می‌خورد. 
مرحلۀ نخست تاریخ‌نگاری انگلیسیها در هند (اواخر سدۀ 18 و اوایل سدۀ 19م) با کار الکساندر داو، نخستین مورخ عمومی سیاست هندی ـ اسلامی آغاز شد که فقط مترجم تاریخ فرشته یا گلشن ابراهیمی تلقی شده است (گروال، 220). آخرین مورخ عمومی هند میانه در این مرحله از تاریخ‌نگاری، الفینستن بود که تحلیل و تفسیر او ازتاریخ ‌هند میانه مورد قبول الیت قرار نگرفت (همو، 222). درواقع با الفینستن، مرحلۀ لیبرال یا آزاد ـ اندیشانۀ تاریخ‌نگاری انگلیسیها در شبه‌قاره پایان می‌یابد (حسن، «مقدمه بر»، 8). 
مرحلۀ دوم تاریخ‌نگاری آنان با الیت آغاز می‌شود که ظاهراً طرح تدوین تاریخ‌عمومی هندرا بافرضیات و نیات‌کاملاً متفاوت با الفینستن پی‌ریزی‌کرده بود. در طرح او، مفهوم هند «اسلامی»، یا به تعبیر او «محمدی»، تبلور یافته، و یک بررسی تخصصی به دورۀ میانه اختصاص یافته است. به نظر محب‌الحسن، طرح الیت توسط‌مورخان‌بعدی که ــ گرایشها و روشهای‌اصلح تاریخ‌نگاری اروپایی را نادیده انگاشتند ــ دنبال شد (حسن، همانجا). از آنجا که بیشتر این مورخان، مجریان و مأموران حکومت انگلیس بودند، قلمرو تاریخ را به سیاست و ادارۀ مملکت محدود کردند و از سایر جنبه‌های زندگی و جامعۀ انسانی غفلت ورزیدند. آنان به نوشته‌های تاریخی فارسی و سفرنامه‌های جهانگردان اروپایی تکیه کردند و آنها را حجت دانستند. از اواسط تسلط انگلیسیها بر هند، ترجمۀنوشته‌های فارسی به اردو صورت‌گرفت(حبیب‌الله، 482-483)وتقریباًمهم‌ترین‌منابع‌فارسی، بنابرسیاست فارسی‌زدایی، به انگلیسی ترجمه شد. 
مورخان روسی در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی علاقۀ عمیقی به هندشناسی دورۀ معاصر نشان دادند؛ اما برای شناخت و تحلیل مسائل هند انگلیسی، به حیات اقتصادی هند در دورۀ تیموریان توجه خاص مبذول کردند. آنان مطالعات خود را بر طیف وسیعی 
از منابع اولیه استوار ساختند و از این روی، کارشان درخور اعتنا ست، گو اینکه در استخراج مواد محلی محدودیتهایی داشتند (گوپال، 223-237؛ دربارۀ نقد پژوهشهای مورخان روسی در شبه ‌‌قاره، نک‍ : حسن، همانجا). 

تاریخ‌نگاری به زبان اردو

تألیف آثار تاریخی دربارۀ هند میانه به زبان اردو در نیمۀ اول سدۀ 13ق / 19م آغاز شد. اما نخستین کار جدی با تألیف آثار صنادید در 1849م توسط سید‌احمد خان، بنیان‌گذاردانشگاه‌علیگره، صورت‌گرفت‌ که‌ الگوهایش آثار مورخان هند میانه بودند (همانجا). فعالیتهای سیداحمدخان (1817- 1898م) هم به لحاظ احیای علاقۀ مردم به گذشتۀ مسلمانان در هند و خارج از هند، و هم از نظر تأثیری که بر شبلی نهاد، درخور توجه است (فاروقی، 184-192). شبلی یکی از همکاران او بود که علاقۀ‌عمیق او به ‌‌ادبیات، تاریخ و الاهیات، به تاریخ‌نگاری اردو هدف و جهت مشخص داد (همو، 184). آثار صنادید که درواقع با طرز تفکر شبلی هماهنگ بود، آشکارا از طرح روزنتال درطبقه‌بندی‌تاریخ محلی بهره جست (همو،185). آثار وی دیگران را بر آن داشت تا به اهمیت روش‌شناسی غربی در نوشتن تواریخ موثق پی ببرند. شبلی شاید تنها مورخ مسلمان روزگار خود باشد که آراء مشخص در باب تاریخ‌نگاری عرضه داشته است (همو، 186-187). وی در پیش‌گفتار اثر مشهورش، یعنی الفاروق به ستایش از نخستین مورخان بزرگ اسلام، مانند ابن قتیبه، واقدی، بلاذری، طبری و مسعودی پرداخته است، اما کار مورخانی را که ازآغازسدۀ5ق از آنهاپیروی و تقلید کردند، تأسف‌بار می‌داند و منتقد جدی همۀ آنها، به استثنای ابن خلدون است. به نظر شبلی، تاریخ‌نگاری بر دو نکته استوار است: 1. در نظر گرفتن همۀ رویدادها و شرایط دورۀ موردنظر، یعنی فرهنگ و جامعه و سیاست؛ 2. اهتمام در کشف زنجیرۀ علت و معلول در همۀ رویدادها. وی مدعی است که تواریخ اولیه فاقد این روش‌شناسی‌اند، زیرا آن مورخان عموماً با فلسفه و علوم عقلی ناآشنا بودند و از علوم مختلف مرتبط با رویدادهای تاریخی غافل ماندند و از این‌رو، غالباً به روایت صرف رویدادهای سیاسی، نبردها، ظهور و سقوط سلسله‌ها پرداخته‌اند. البته شبلی خود این اصول را در تاریخ‌نگاری به کار نبست (همو، 187). تاریخ نزد او بیشتر تاریخ تحولات فرهنگی و روشن‌فکری بود تا پیشرفت مادی و اجتماعی جامعۀ بشری (حبیب‌الله، 478). با این حال، باید اذعان داشت که شبلی دربارۀ گذشتۀ اسلام در خارج از مرزهای هند بیشتر نگاشت، تا دربارۀ اسلام در هند. 
گفتنی است تاریخِ تاریخ‌نگاری، پژوهش قابل توجهی است که در تاریخ‌نگاری شبه‌قاره آثار فراوانی دربارۀ آن دردست است. نخستین اثر نقادانه در این‌باره که خصوصاً به تاریخ هند میانه می‌پردازد و از جامعیت موضوع و منابع برخوردار است کتاب سرکار است (دربارۀ آن، نک‍ : رزم‌آرا، 98-102). 

مآخذ

آفتاب اصغر، تاریخ‌نویسی فارسی در هند و پاکستان، لاهور، 1986م؛ بارتولد، و. و.، ترکستان‌نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352ش؛ ترکمنی آذر، پروین،«رشیدالدین‌فضل‌الله‌همدانی‌و جامع‌التواریخ»، پژوهش‌نامۀ دانشکدۀ‌ادبیات وعلوم انسانی، تهران، 1381ش، شم‍ 34؛ رزم‌آرا، مرتضى، «معرفیهای اجمالی: تاریخ تاریخ‌نگاری در هند میانه»، آیینۀ پژوهش، تهران،1384ش، س 16، شم‍ 1؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران،1373ش؛ روزنتال، فرانتس،تاریخ تاریخ‌نگاری در اسلام، ترجمۀاسدالله‌آزاد، مشهد، 1365ش؛ سجادی، صادق و هادی عالم‌زاده، تاریخ‌نگاری در اسلام، تهران، 1380ش؛ شیمل، آنه ماری، ادبیات اسلامی هند، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1372ش؛مسکوب،شاهرخ، هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران، 1373ش؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1378ش؛ میرحسین شاه،«علایق درتاریخ‌نویسی افغان و هند»، ادب، کابل، 1354ش، س 23، شم‍ 4؛ هنوی، ج.، «زندگی نادرشاه، ترجمۀ ا. دولتشاهی، تهران، 1346ش؛ نیز:

 Ahmad, Q., «Mirza Nathan», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi , 1982; Askari, S. H., «Amir Khusrau», ibid; Athar Ali, M., «The Use of Sources in Mughal Historiography», JRAS, 1995, vol. V(1); Bayly, C. A., «Modern Indian Historiography», Companion to Historiography, ed. M. Bentley, London / New York, 1997; The Blackwell Dictionary of Historians, New York, 1988; The Dictionary of Art, ed. J. Turner, New York, 1996; EI2; Elliot, H. M. and J. Dowson, The History of India as Told by its own Historians, Lahore, 1976; ER; Evans-Pritchard, E. E., Essays in Social Anthropology, London, 1960; Faruqi, Z. H., «Sir Sayyid and Maulana Shibli», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi, 1982; Gopal, S., «Soviet Historians of Mughal India», ibid; Goswami, B. N., «Ananda Coomaraswami», ibid; Grewal, J. S., «Early British Historians», ibid; Grover, B. R., «W. H. Moreland», ibid; Habib, M., The Political Theory of the Delhi Sultanate; Habibullah, A. B. M., «Historical Writing in Urdu: A Survey of Tendencies», Historians of India, Pakistan and Ceylon, ed. C. H. Philips, London, 1941; Hardy, P., Historians of the Medieval India, Studies in Indo-Muslim Historical Writing, London, 1960; Hasan, M., introd. Historians of Medieval India, New Delhi, 1982; id, «Writings in Medieval Kashmir», ibid; Kulke, H. and D. Rothermund, A History of India, London / New York, 1998; Malik, Z., «Persian Historiography in India During the 18th Century», Historians of Medieval India, New Delhi, 1982; Misra, S. C., «Shaikh Sikandar», ibid; Najafī Barzegar, K., Mughal-Iranian Relations During Sixteenth Century, Delhi, 2000; Nizami, K. A., On History and Historians of Medieval India, New Delhi, 1983; id, «Ziya-ud-Din Barani», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi, 1982; Prakash, B., «Fazlullah Rashid-ud Din Abul Khair», ibid; Rashid Husain, S., «Tarikh-i Alfi», Indo-Iranica, Calcutta, 1992, vol. XLV; Rizvi, A. A., «Tarikh-Alfi», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi, 1982; Robins, H. R., A Short History of Linguistics, New York, 1980; Sharan, P., «Writings in Rajasthan and Gujarat», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi, 1982; Sherwani, H. K., «Histories of the Qutb Shahi Dynasty», ibid; Siddiqi, N.A., «Shaikh Abul Fazl», ibid; Tara Chand, Influence of Islam on Indian Culture, Allahabad, 1946; Umar, M., «Muhammad Qasim and Khafi Khan», Historians of Medieval India, ed. M. Hasan, New Delhi, 1982 .
مرتضى رزم‌آرا

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: