تاج
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 2 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/225335/تاج
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
چاپ شده
14
تاج، کلاه جواهرنشانی که شاهان معمولاً در آیینهای رسمی دربار، به عنوان نشانه و نماد پادشاهی بر سر میگذارند.
تاج معرّب و دگرگون شدۀ واژۀ فرضی -tāgā٭ در ایرانیباستان استکه احتمالاً از ریشۀهند و اروپاییteg-(s)٭، به معنی «پوشاندن و دربرگرفتن» مشتق شده است (حسن دوست، 1 / 316). با اینکه واژۀ تاج تاکنون در نوشتههای فارسی باستان و میانه ــ در معنی مشهور خود ــ دیده نشده، شاید در فارسی باستان tāga- بوده است (پورداود، 306؛ کیا، 17؛ هوبشمان، 46). این واژه به تدریج، به زبانهای ارمنی، هند و آریایی، آرامی، سریانی، عربی و ترکی عثمانی راه یافته است (نک : هُرن،81؛ هوبشمان، کیا، همانجاها؛ دوزی، I / 154؛ آیلرس، 157-158؛X / 57 , EI2). در زبان عربی نامها، لقبها و صفتهای بسیار با واژۀ تاج ساختـه شده، و در زبانهای هنـد و آریایی ــ مانند اردو ــ نیز این واژه کاربرد بسیار یافته است (برای تفصیل، نک : کیا، 18-19). از زمانهای کهن، واژۀ تاج از فارسی وارد زبان عربی شده، چنانکه عرب این واژه را به تیجان و اتواج جمع بسته، و صورتهای تائج و متوَّج (= تاجدار)، تَتویج (= تاج بر سر کسی نهادن) و تَتَوّج (= تاج بر سرگذاشتن) را به کار برده است (همو، 18؛ لغتنامه...). کهنترین سند موجود دربارۀ استفادۀ عرب از واژۀ تاج کتیبۀ نَماره، از امرؤالقیس، فرمانروای لَخمی حیره، مربوط به 328م است (آذرنوش، «ایران...»، 109؛ پیگولوسکایا، 69-71؛ EI2، همانجا). این واژه نزد عرب شهرت بسیار داشته است و بسیاری از شاعران عرب پیش از اسلام بدان اشاره کردهاند. به هر حال، تاج را یکی از کهنترین کلمات فارسی معرب دانستهاند (آذرنوش، همان، 109-110). احتمالاً آشنایی قدیم عرب با واژۀ تاج از آنجاست که بعضی از فرمانروایان عرب تاجی از سوی شاهنشاه ساسانی بر سر میگذاشتند و حتى برخی از ایشان ملقب به «ذوالتاج» بودهاند. افزون بر این، سکههای ساسانی نیز با تصویر تاج شاهان ساسانی در سراسر شبه جزیرۀ عربستان رایج بوده است (نک : طبری، 2 / 169، 195؛ آذرنوش، همان، 110، راهها...،155).
در کهنترین متن ادبی ایرانی، اوستا از تاجِ اَرِدْویسورا اَناهیتا یاد شده است. در بند 128 از یشت پنجم (= آبان یشت) در وصف این ایزد بانو آمده است که بر فراز سر او تاج زرین 8 گوشهای است که با 100 ستاره و نوارهایی آراسته گردیده، و به سان چرخی ساخته شده است ( اوستا، 181). تاج در فارسی میانه اَبِسَر (= افسر) گفته میشده است (نك : مکنزی، 3؛ پورداود، همانجا) و در فارسی نو بعضی از معادلهای آن عبارتاند از افسر، گرزن، دیهیم، دیهول و پساک (نك : لغت فرس، 185، 192؛ فرهنگ...، 1 / 325؛ نفیسی، 2 / 771؛ لغتنامه؛ پورداود، 305- 308؛ آیلرس، 160). در ادب فارسی واژۀ تاج کاربرد فراوان داشته است و نمونههای بسیاری از آن را میتوان در شعر فارسی یافت (مثلاً نک : سنایی، 79، 208، 270، 274؛ انوری، 1 / 130؛ سعدی، 612، 720؛ آنندراج، 2 / 996؛ لغتنامه؛ صدیقیان، 227).در زبان فارسی کلمات مرکب و ترکیبهای متعددی با واژۀ تاج ساخته شده است، مانند تاج بخش، تاج پوش، تاجدار، تاجور، تاج خـواه، تاج ده، تاجگاه و نیز تاجِ اقبال، تاج کیان، تاج کرامت، تاج آفتاب، تاج فیروزه، تاج گردون، تاج خسروی، تاج کیخسرو، تاج سکندر، تاج کِسرى و تاج نوشروان (به عنوان نمونه، نک : سنایی، 79؛ خاقانی، 175؛ عطار، 65؛ سعدی، 734، 842؛برهان...، 1 / 455؛ آنندراج، 2 / 997؛ شمیسا، 191، 192؛مصفّى، 270-271).واژۀ تاج در ادب عرفانی فارسی نیز برای اشاره به برخی آیات و روایات به کار رفته است و ترکیبهای اضافیِ «تاجِ کرّمنا» و «تاجِدار» در مثنوی معنوی از این جملهاند (نك : مولوی، 3 / 227، 525)؛ چنان که «تاج کرمنا» مأخوذ از آیۀ 70 سورۀ اسراء است و «تاجدار» اشاره به داستان مصلوب شدن حضرت عیسى (ع) دارد که به عقیدۀ مسلمانان، بر اساس قرآنکریم فردی شبیه به او را به صلیب کشیدند و او خود به آسمانها رفت (گوهرین، 3 / 13، 14).در شاهنامۀ فردوسی تاج در ترکیبهایی چون تاجِ بزرگی، تاج و تخت و کلاه، و نیز فرّ و تاج به کار رفته، و کلمههای مرکبی مانند تاج بخش، تاجدار و تاجور در آن بسامد بسیار یافته است (هانزن، 3, 4؛ ولف، 231). خود واژۀ تاج نیز بارها در شاهنامه به کار رفته است (نک : همو، 229-230). با این حال، فردوسی ــ بر خلاف سلاح و پوشش پهلوانان وشاهان ــ جزئیات تاج را وصف نمیکند (هانزن،3, 6 ). بدینترتیب، در شاهنامه بیش از اینکه دربارۀ شکل و ویژگیهای ظاهری تاج شاهان آگاهیهایی به دست داده شود، دربارۀ آیین تاجگذاری و شیوۀ رفتار شاه و بزرگان در این مراسم سخن به میان میآید (همو، 8). آن طور که از اشعار فردوسی برمیآید، تاج نه تنها در کاخ شاهی قرار داده میشده است، بلکه در جریان نبردها و یا در مسافرتها نیز، آن را به عنوان نماد سلطنت در بیرون اقامتگاه شاه میآویختهاند (همو، 13). در مراسم تاجگذاری شاهان در دوران اسلامی ایران، معمولاً شاعران مدایحی میسرودهاند. در شاهنامۀ فردوسی نیز از آیین تاجگذاری و سخنان معمول در چنان مجالسی بسیار یاد شده است (نک : صورتگر، 21-25؛ قیوم، 29-33).
در جهان اسلام تاج به معنی کلاه در میان اهل تصوف و عرفان متداول بوده، و اکنون شکل آن در سلسلههای گوناگون صوفیه با یکدیگر متفاوت است. این کلاه که نزد برخی از صوفیان ودرویشان «تاج فقر» خوانده میشده، گاه 12 تَرک ــ به نشانۀ 12 ترک و 12 طلبــ داشته است، یعنی عارف در هر ترک، ترکِ یک قبیح و طلبِ یک فعل حسن میکند (برای تفصیل، نک : سجادی، 2 / 17؛ نوربخش، 48-51).
در روایات ملی ایرانی، کیومرث نخستین شاهی است که تاج برسر نهاد(فردوسی، 1 / 21؛ مسعودی، مروج...،1 / 261)،هرچندکه دربعضی از گزارشهای متأخر، در اینباره از جمشید نامبردهشده است(مثلاً نك : فخر مدبر، 7).
متنهایکهن،سنگنگارههاو سکهها آگاهیهای قابل توجهی دربارۀ تاج در ایران باستان به دست میدهند. گزنفن مورخ یونانی در کورُپایدیا از تاجی زرین یاد میکند که کواکسارس (= هووخشتره)، پادشاه مادی به کورش هخامنشی هدیه کرد (II / 403).
همو در شرح فتح ارمنیه و آشور و بابل از تاج و تیارۀ راستۀ نواردار او یاد میکند(I / 285, II / 355). درسنگنگارۀ بیستون داریوش تاجی کنگرهدار بر سر دارد که با نقش روزت و غنچههای دوگانۀ لوتوس تزیین شده، و مربوط به حدودسال 520قم است (آذرپی، 108-109، نیز تصویر 2؛ پُرادا، «ایران...»، 158، نیز تصویر 82). نمونههای دیگری از اینگونه تاجهای کنگرهدار هخامنشیرا برروی بعضی از مهرها و سکههای زرین داریوش(دریک)میتوان یافت (همو، «هنر...»، 80، نیزتصویرهای 43, 47). در نقش برجستههای پاسارگاد و تختجمشید، سوراخهایی که جای نصبِ اینگونه تاجهای زرین بر روی کلاههاست،هنوز باقیاست(سامی،2 / 88- 89؛ذکاء،«نگاهی...»،20).
ظاهراً شاهنشاهان هخامنشی تاجهای گوناگون داشتهاند، زیرا منابعکهن یونانی اصطلاحاتیمانندتیارا و کیداریس را دراینباره بهکار بردهاند(برای تفصیل،نك : گال،145-161؛کالمایر، 174-185). این تاجها احتمالاً با گوهرهای رنگارنگ تزیین میشدهاند، چنانکه کورتیوس روفوس، مورخ رومی تاج داریوشسوم هخامنشی را که با نواری به رنگهای آبی و سفید آراسته بوده است، وصف کرده، مینویسد که ایرانیانتاج شاهنشاهان هخامنشی را کیداریس مینامیدند (I / 85).
بعضی از نقشهای برجا مانده از هنر هخامنشی، نشان میدهد که زنانِ بلندپایۀ درباری نیزکلاهیتاجمانند برسر مینهادهاند. یک مهر هخامنشی که در موزۀ لوور نگهداری میشود و قطعه پارچهای که از پازیریک به دست آمده است، این سرپوشهای زنانه را نشان میدهد (رودنکو، طرح 139؛ کخ، 247، نیز تصویر 174).تاجها و کلاههای سلطنتی پادشاهان اشکانی نیز به شکلهای گوناگون بوده است. ظاهراً در اوایل روزگار فرمانروایی این سلسله، پادشاهان تاجهای ساده و با تزیینات اندک به کار میبردهاند، چنانکه تصویر مهرداد اول (سل 171- ح 138قم) در سنگنگارۀ خونگ نوروزی، نزدیک شهر ایذه نیز این نکته را تأیید میکند (نك : واندنبرگ، 48، نیز تصویر 4؛ ملکزاده و رضوانی، 26، نیز شکلهای 43-45).
با اینکه کاربردِ کلاههایمخروطیشکل و نیز نیمتاجی که آن را با نواری پهن به دور سر میبستند، نزد اشکانیان مرسوم بود و آن را در سکههای اشکانی میتوان دید، استفاده از تاجهای باشکوهوگوهرنشان از روزگار شهریاری مهرداد دوم (سل ح 124-87قم) رایج شد. تاجِ مدورِ این پادشاهْ نسبتاً بلند و دارای زبانههایی بود که گوشها و پشت گردن را میپوشاند و بر مرکز آن نقش ستاره مانندی گوهرنشان شده بود؛ لبههای زیرین و زبرین آن را نیز با گوهر آذین کرده بودند (سلوود، 73-75؛ رُث، 34-35، نیز تصویر 8؛ ملکزاده، 2 / 39، 40). در این میان، تاجِ سینَتْروک و فرهاد سوم از تاجهای زیبای پادشاهان اشکانی بهشمار میرود که افزون بر تزیین با ردیفهای مروارید و دیگر گوهرها، با ردیفی پیکرک گوزن نر و یا زائدههای قلابشکل، یا گلـ میخ مانند آراسته شده است (سلوود، 90, 95, 227, 282؛ رث، 36, 47-55, 213, 245، مقدمه، 76، نیزتصویر 11؛ ملکزاده و رضوانی، شکلهای73، 75، 76). تاج پاکر دوم نیز کروی شکل بوده، و بر روی آن با مـروارید نقشهای نیمدایره ـ مانند، و در میان آن شکل ستارهمانندی ایجاد شده بوده است (رث، تصویر 31). شاهبانوهای اشکانی نیز دارای تاج ویژۀ خود بودند. نمونههایی از این تاجها را ازجمله میتوان در سردیس مرمرین و سکههای موزا، همسر فرهادچهارم و مادر فرهادک دید که تاجی کنگرهدار بر سر دارد (گیرشمن، 96، نیز تصویر 107). بر پشت سکههای فرهاد چهارم نیز تصویر او با تاجی جواهر نشان و متفاوت با تاج پیشین نشان داده شده است (رث، 140-141، نیز تصویر 24؛ ملکزاده و رضوانی، شکل 64).
پادشاهان ساسانی هریک تاجی مخصوص به خود داشتند و بدینوسیلهمیتوان آنان را ازیکدیگربازشناخت. تاج نزدساسانیان نماد فَرّ شاهی بود ( کارنامه...، 18). از اینرو، اگر به دلیلهایی چوناسارت و یا سرنگونی،فرمانرواییِیکیازآنان از هم میگسست، وی پس از دستیابیِ دوباره به قدرت، باید تاج تازهای برسرمیگذاشت. بدین ترتیب، تاج نو برپایۀ تاج پیشین، اما با افزودن آرایههای تازه، ساخته میشد (گیرشمن، 173, 245؛ فرای، 134؛ گوبل، «سکهها...»، 325).
حمزۀاصفهانی (ص 38-44، 47- 48) و صاحب مجملالتواریخ والقصص (ص33- 38)از تاجهای پادشاهانساسانی وصفهای جالبی ارائه کردهاند. مسعودی از کتابی یاد میکند که در 303ق / 915م در شهر استخر دیده که تصویرپادشاهان ساسانی و تاج ایشان در آن نقش شده بوده است ( التنبیه...، 106). طبری نیز تزیینات تاج زرین و سیمین خسرو انوشیروان را ــ کهآراسته به یاقوت و زبرجد و مروارید بوده است ــ برمیشمرد و مینویسد: این تاج چنان سنگین بوده است که آنرا با زنجیری زرین از سقف یکی از تالارهای ایوان کسرى(در تیسفون)آویخته بودهاند و خسرو درزیر آن بر تخت مینشسته، و سر را درون آن فرومیبرده است(2 / 140). وزن این تاج را 5 / 91 کیلوگرم تخمین زدهاند. حلقهای که این زنجیر را به سقف میبسته، تا 1227ق / 1812م برجا بوده است (یوستی، 210؛ کریستنسن، 397-398). از تاجهاوصحنههایتاجگذاری پادشاهان ساسانی نقش برجستههای متعددی باقیمانده است (برای تفصیل، نك : هارپر، 49-64، نیز تصویرهای 1-8؛ گیرشمن، تصویرهای 168, 171, 196، جم ؛ بهنام، 15-20).کهنترین نقش برجا مانده از ساسانیان تصویری است از بابک پدر اردشیر اول که بر دیوارۀ کاخ تچر کنده شده است. در این تصویر، بابک کلاهی گرد ــ که زائدهای بادبزنی شکل در بالای آن، و نواری مواج در پشت آن وصل است ــ بر سر دارد (هرتسفلد، 308-309، نیز تصویر 402). بر سکۀ 5 درهمی نقرۀشاپور، تصویربابک باهمینگونه پوششِ سر نقش شده است. نقش شاپور در تچر نیز باتاجی مشابه تاجهای اشکانی دیده میشود (لوکونین، 29، نیز تصویر 25b؛ قس: کارنامه، 10، 18).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید