صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / احرار، خواجه ناصرالدین /

فهرست مطالب

احرار، خواجه ناصرالدین


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 6 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَحْرار، خواجه ناصرالدین عبیدالله (رمضان 806-895 / مارس 1404-1490)، از عارفان معروف طریقۀ نقشبندیه در ماوراءلنهر. اگرچه او در تصوف نظریۀ تازه‌ای ارائه نكرده و بیشتر متأثر از افكار ابن عربی بوده است، اما نفوذ اجتماعی و سیاسی او باعث رونق و رواج طریقۀ نقشبندیه در آسیای میانه و نقاط دیگر شد. 
خواجه احرار در ده باغستان از توابع تاشكند زاده شد (عبدالاول، شم‍ 5866، ص 88؛ محمدقاضی، 105؛ كاشفی، 368، 390، 391). پدرش محمود شاشی (چاچی) و جدش شهاب‌الدین با آنكه به زراعت و تجارت اشتغال داشتند، از علم وعرفان بی‌بهره نبودند (محمدقاضی، 97، 122-123؛‌كاشفی، 386، 389). نسب مادرش نیز به دو واسطه به شیخ عمر باغستانی كه از عارفان معروف ماوراءالنهر بود، می‌رسید (همو، 368). تحصیلات مقدماتی عبیدالله در تاشكند آغاز شد. او در آغاز جوانی همراه دایی خود ابراهیم شاشی برای ادامۀ ‌تحصیل به سمرقند رفت و چندی بعد از آنجا رهسپار هرات شد. با آنكه در آغاز علاقۀ او به كسب و علوم ظاهری اندك بود (محمد قاضی، 252؛ كاشفی، 404، 412-413)، استعداد ذهنی فراوان داشت و اهل علم از شبهاتی كه وی بر تفسیر بیضاوی وارد می‌كرد، در شگفت بودند (محمدقاضی، 251؛ كاشفی، 413). اشراف او بر تفسیر قرآن مجید و كتب حدیث و متون عرفانی در آثارش به وضوح پیداست. 
احرار در 828 ق از هرات بیرون آمد و در بخارا، بلخ، چغانیان و هلغتو با مشایخی چون بهاءالدین عمر، حسام‌الدین پارسا، زین‌الدین خوافی، سعدالدین كاشغری، علاءالدین غُجدوانی، سید قاسم انوار تبریزی و نظام‌الدین خاموش ملاقات كرد (همو، 412- 428). حسام‌الدین پارسا می‌خواست كه او را به حلقۀ مریدان خود در آورد (عبدالاول، همان، 81-82؛ محد قاضی، 370)، ولی احرار خود در آغاز می‌خواست كه مرید سید قاسم انوار شود، اما چون دید كه مریدان او مرتكب منكرات می‌شوند، از این خیال منصرف شد‌ (مولانا شیخ، 126؛ كاشفی، 417، 420). احرار سرانجام در 832 ق به هلغتو رفت و با مولانا یعقوب چرخی، یكی از خلفای نامدار خواجه بهاءالدین نقشبند، بیعت كرد و رسماً در طریقۀ نقشبندیه داخل شد (عبدالاول، همانجا؛ محمد قاضی، 146- 149؛ كاشفی، 428-432). چندی بعد در سلوك به درجات بالا رسید و به تبلیغ و ترویج طریقت و دستگیری و ارشاد طالبان و مریدان پرداخت. بیشتر اعیان و بزرگان وقت مانند عبدالرحمان جامی، علیشیرنوایی، مولانا علی طوسی و فخرالدین علی كاشفی به او ارادات می‌ورزیدند و عده‌ای دیگر رسماً به دست او بیعت طریقۀ نقشبندیه كرده بودند (‌همو، 594-654؛ كشمی، 96-97)، از آن جمله مولانا محمد قاضی سمرقندی (د 921 ق) و محمد زاهد وَخْشی طریقۀ او را كه به احراریه معروف شد، بیشتر گسترش دادند. نقشبندیان ماوراءالنهر به واسطۀ سمرقندی و نقشبندیان شبه قارۀ هند و پاكستان به‌واسطۀ وخشی به خواجه احرار متصل می‌شوند. كشمی در نسمات القدس من حدائق الانس و كمال‌الدین محمد حریری (د 1299 ق) در تبیان وسائل الحقایق فی بیان سلاسل الطرایق به انشعابات طریقۀ احراریه پرداخته‌اند. 
احرار در 835 ق به تاشكند بازگشت و به زراعت پرداخت (كاشفی، 404، 416). اگرچه پدران او هم زارع بودند، اما برای او در این كار انگیزۀ دیگری نیز وجود داشته است. در مدتی كه وی در هرات مقیم بود، برخی از مشایخ آنجا را می‌دید كه به رعایت امرا و حكام، محتاج و به تفقد و عنایت آنان وابسته بودند. وی اینگونه وابستگی را نمی‌پسندید (عبدالاول، شم‍ 12788، ص 86) و مریدان خود را نیز به زراعت و كسب معاش تلقین و ترغیب می‌نمود (همو، شم‍ 5866، ص 121). كار او در كشاورزی‌ بسیار ترقی كرد، چنانكه دو سال پیش از وفات، نزدیك به 300‘1 مزرعه در ملك خود داشت و متمول‌ترین شیخ طریقت عصر خویش بود (جامی، «یوسف و زلیخا»، 588؛ كاشفی، 404، 405؛ نیز نک‍ : چخویچ، 51-52).
بعضی مشایخ و علمای معاصر به تمول احرار ایراد می‌گرفتند و شیخ‌زاده الیاس كوه تونی تجارت و زراعت او را نشانۀ مال‌پرستی او و منافی احكام شریعت می‌دانست و پیش امیر درویش محمدخان از او سخن‌چینی می‌كرد (محمدقاضی، 432، 433). خواجه مولانای سمرقندی (د 876 ق) نیز به مردم می‌گفت كه همگی همت احرار بر این است كه دنیا جمع كند (همو، 454)، و همین خواجه مولانا نقشۀ قتل احرار را كشیده بود، اما موفق نشد (مولانا، شیخ، 43). البته اینگونه اعتراضات ناشی ازخصومت شخصی و حسادت بوده است و هیچ دلیلی در دست نیست كه حكایت از آن كند كه عبیدالله در كسب اموال خود و یا در مصرف آن روشی نادرست و ناروا داشته است. وی شخصاً معیشتی ساده و بی‌پیرایه داشت و اسراف و تجمل را نمی‌پسندید (عبدالاول، همان، 205)، برای نزدیكان و خویشاوندان خود نیز سهمیه‌ای به مقدار كفاف مایحتاج آنان تعیین كرده بود (همان، 193). بیشتر اموال او صرف امور خیر و دستگیری از اهل حاجت می‌شد (محمدقاضی، 173؛ كاشفی، 405) و حتی مبلغهای گزاف به خزانۀ سلطنتی می‌فرستاد و درخواست می‌كرد كه پادشاه و حكام از گرفتن مالیات سنگین از مسلمانان كم‌بضاعت اجتناب كنند. وی یك بار مبلغ 10 هزار تنكۀ سفید به خزانۀ سلطان احمد میرزا فرستاد (مولانا، شیخ، 9) و بار دیگر، در یك نوبت مبلغ 250 هزار دینار و در نوبت دیگر 70 هزار دینار پرداخت تا به مصرف امور خیریه و رفع حوایج مسلمانان برسد (همو، 18).
بارزترین خصیصۀ اخلاقی احرار در طول حیات، حمایت از مظلومان و مستمندان بود (محمدقاضی، 428؛ كاشفی، 531) و از نفوذی كه در دربار تیموریان داشت، نیز برای این مقصود استفاده می‌كرد. اگرچه برخی از مشایخ و علمای دین به رابطۀ احرار با دربار به دیدۀ ‌انكار می‌نگریستند و بر او خرده می‌گرفتند، اما او به اینگونه اعتراضها اعتنایی نداشت و می‌گفت كه اگر كسی بتواند با عمل و مداخلۀ خود مسلمانان را از ظلم ستمكاران حفظ كند، بر او روا نیست كه از این كار مهم بپرهیزد و در دل كوه به عبادت مشغول گردد (محمد قاضی، 443). وی می‌گفت كه از پسندیده‌ترین كارها یكی آن است كه اهل علم اگر میسر شود، در بارگاه سلاطین و امرا حاضر شوند و آنان را به دادگری و التفات به احوال ستمدیدگان هدایت كنند (عبدالاول، شم‍ 12788، ص 93). او خود حكام و پادشاهانی را كه در رعایت احكام شرع تساهل داشتند، به اطاعت فرمان خداوند و متابعت شریعت نصیحت می‌كرد (همو، شم‍ 5866، ص 86-87) و مشایخی چون بهاءالدین عمر و زین‌الدین خوافی را از اینكه پیش شاهرخ میرزا نمی‌رفتند و او را به ترویج احكام شریعت ترغیب نمی‌كردند، مورد انتقاد قرار می‌داد (همان، 101-102).
نفوذ عرفانی و اجتماعی احرار، به او در صحنۀ سیاست ماوراءالنهر پایگاهی خاص بخشیده بود و دولتمردان وقت ناگزیر بودند كه پشتیبـانی و خشنودی او را جلب كنند (نک‍ : خواندمیر، 4 / 109) و به وساطت خلفای او به او نزدیك شوند (دوغلات، 182). سلطان ابوسعید گوركان (حك‍ ‍854-873 ق) بیش از همه معتقد او بود (خواندمیر، همانجا؛ نظامی، 142، 197؛ عبدالرزاق، 2(3) / 1231) و گفته‌اند كه وی بر اثر خوابی كه دیده بود، به خواجه اردات یافت و در 855 ق به یمن دعای خیر او سمرقند را فتح كرد و خواجه را از تاشكند بدان شهر انتقال داد. در 858 ق ابوالقاسم بابر، نوۀ شاهرخ، به سمرقند لشكر كشید، ولی احرار برای حفظ سمرقند از كشتار و ویرانی، وساطت كرد و میان ابوسعید و بابر صلح برقرار شد و سمرقند در دست ابوسعید ماند (محمد قاضی، 459؛ خواندمیر، 4 / 52-54؛ كاشفی، 522-524؛ اسفزاری، 2 / 177- 179). ابوسعید در 872 ق، قبل از لشكركشی به عراق و آذربایجان، احرار را برای مشورت به مرو خواست و مقدم او را سخت گرامی داشت (جامی، «سلسلة الذهب»، 159؛ نظامی، 142؛ اسفزاری، 2 / 278- 279؛ خواندمیر، 4 / 87- 88). ابوسعید در 865 ق تمغای سمرقند و بخارا و چندی بعد تمغای سراسر ماوراءالنهر را به توصیۀ خواجه برانداخت (مولانا شیخ، 17- 18؛ عبدالرزاق، 2(3) / 1233؛ اسفزاری، 2 / 249-250). سلطان احمد بن ابی سعید (ه‍ م) نیز مطیع فرمان احرار بود (خواندمیر، 4 / 97، 109).
در 890 ق عمر شیخ به اتفاق سلطان محمود خان پسر یونس خان فرمانروای مغولستان به قصد جنگ با احمد میرزا به شاهرخیه آمدند، ولی احمد میرزا به خواجه عبیدالله متوسل شد و به میانجیگری او میان هر سه امیر صلح برقرار گردید (محمدقاضی، 445؛ كاشفی، 531-535؛ دوغلات، 185؛ قس: خواندمیر، همانجا). در وقت دیگر نیز كه سلطان محمود میرزا به محاصرۀ سمرقند آمده بود و قصد جنگ داشت، خواجه به او نامه‌ای نصیحت‌آمیز نوشت و او را از برادركشی برحذر داشت (عبدالاول، شم‍ 5866، ص 184-185)، ولی محمود مردی بی‌اعتقاد بود و به خواجه اعتنایی نداشت (همان، 59؛ بایر، 46) و چون چند سال پس از وفات خواجه در 899 ق سمرقند را به تصرف درآورد، متعلقان و پیروان خواجه را مورد اهانت قرار داد و بر ملازمان و چوپانان او مالیات گزاف تعیین كرد (همو، 41؛ خواندمیر، 4 / 97- 98).
سلطان حسین بایقرا پادشاه هرات (حك‍ ‍878-912 ق) نیز از اردتمندان احرار بود و در نامه‌ای به او تجدید اردات كرد و به مناسبت درگذشت او تسلیت نامه‌ای برای سلطان احمد میرزا فرستاد ( اسناد و مكاتبات، 390-393، 394-395). وزیر دانشمند او امیر علیشیر نوایی نیز به احرار اردات می‌ورزید و اجرای اوامر او را برای خود مایۀ شرف می‌دانست (علیشیر، 257). سلطان محمد فاتح، پادشاه عثمانی (حك‍ ‍855-886 ق)، برای خواجه از آسیای صغیر به سمرقند هدایا فرستاد (مولانا شیخ، 7). خواجه عمادالدین محمود گاوان (د 886 ق)، وزیر دربار بهمنی دكن، به او نامه‌های ارادتمندانه می‌نوشت (گاوان، 23-27).
احرار در قریۀ كمانگران، در نزدیكی سمرقند، درگذشت (عبدالاول، همان، 212-213؛ كاشفی، 655)، و سلطان احمد میرزا و اركان دولت، جنازۀ او را به سمرقند منتقل و در محلۀ خواجه كفشیر دفن كردند (همو، 657-‌ 658؛ ابوطاهر، 186). نشانۀ قبر او هنوز در سمرقند پیداست (همو، 187). در آن شهر مسجد و دروازه و مدرسه‌ای نیز به نام او منسوب بوده است (مولانا شیخ، 58؛ كاشفی، 653؛ ابوطاهر، 160-161).
خواجه عبیدالله دو پسر و دو دختر داشت. پسران او محمد عبدالله خواجكا و قطب‌الدین محمد یحیی در هنگام خروج شاه‌بیك خان و استیلای ازبكان بر سمرقند رنج و سختی بسیار كشیدند، و خواجكا از سمرقند به اندجان گریخت، اما یحیی با دو فرزند خود كشته شد (كاشفی، 572- 579، 588-591؛ خواندمیر، 4 / 109، 224). نوادگان خواجه عبیدالله، شهاب‌الدین محمود، عبدالشهید و محمدامین، به هند رفتند و در دربار تیموریان هند مورد احترام قرار گرفتند و سلسلۀ نقشبندیه را در آن دیار گسترش دادند (عبدالحی، 32-35، 64-65، 76-77).

آثـار

 همۀ آثار مكتوب احرار به زبان فارسی است:
1. فقرات، در بیان عقاید اهل سنت و تعلیمات خواجگان نقشبند، به خصوص ذكر و عبادات آنان كه پس از 890 ق نوشته شده است. در این كتاب برخی از نامه‌های او خطاب به پادشاهان و حكام و نیز خویشاوندانش نقل شده است. این كتاب به اهتمام عبدالقیوم آغایی ابوالعلایی در حیدرآباد هند به چاپ رسیده است. مصطفی حسین صادقی و مصلح‌الدین نقشبندی آن را به تركی ترجمـه كرده‌انـد (نک‍ :‌ طرازی، 1 / 89؛ فهرس ... ، 1 / 235). ترجمۀ عربی فقرات در 1317 ق در مكه طبع شده است.
2. والدیه، رسالۀ مختصری است كه احرار به خواهش والد خود بیان اعمالی كه سبب حصول معرفت می‌شود، تألیف كرده است. نسخه‌ای خطی از آن در كتابخانۀ مركزی موجود است (نک‍ : مركزی، شم‍ 5861). ظهیرالدین بابر پادشاه هند آن را در 953 ق به تركی جغتایی ترجمه کرده و این ترجمه به اهتمام اکمل ایوبی در 1968 م در علیگره طبع شده است. صلاحی عبداله ترجمۀ بابر را به ترکی عثمانی برگردانده است (هوفمان، III / 179).
3. حورائیه، شرح موجزی بر رباعی معروف منسوب به ابوسعید ابوالخیر است كه احرار به خواهش جلال‌الدین امیر بایزید نوشته است. این شرح عرفانی چند بار به‌انضمام اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید در پترزبورگ (1899 م) و تهران (1313 ش) منتشر شده است. 
4. رقعات. چند مجموعه از رقعات و مراسلات وی تدوین شده است، از آن جمله مجموعۀ 134 نامه خطاب به امیرعلیشیر نوایی كه خود نوایی آن را تدوین كرده است و نسخۀ خطی آن به خط احرار در آكادمی علوم ازبكستان، تاشكند (شم‍ 2178) موجود است. مجموعۀ دیگری نیز مشتمل بر 14 رقعه خطاب به سلطان ابوسعید در گنجینۀ اسعدی افندی دانشگاه سلیمانیه استانبول (شم‍ 1688) نگهداری می‌شود. دو نسخۀ دیگر در آكادمی علوم تاجیكستان، دوشنبه، مضبوط است (میرازیف، I / 256-257).
پس از وفات احرار، مریدان او به تحریر و تدوین احوال و مناقب و اقوال او مبادرت كردند و كتابهایی مستقل در این باره تألیف شد. نخستین بار خلیفه و داماد او میردعبدالاول نیشابوری (د 905 ق) ملفوظات احرار را تدوین كرد. این مجموعه كه به مسموعات نیز شهرت دارد، مستندترین اطلاعات دربارۀ اخلاق و افكار وی را شامل است. مرید دیگر او مولانا شیخ پس از 911 ق رسالۀ خوارق عادات احرار را تألیف كرد. مولانا محمد قاضی سمرقندی (د 921 ق) كه حدود 10 سال در ملازمت خواجه بوده است، كتابی مفصل به نام سلسلة العارفین و تذكرة الصدیقین در شرح احوال و اقوال و كرامات او تألیف كرد. مولانا فخرالدین علی كاشفی نیز كه مدتی در خدمت خواجه بوده است در 909ق رشحات عین الحیات را در احوال خواجه و پیران و مریدان او تألیف كرد كه منظم‌ترین كتاب در موضوع خود است. در زمانهای متأخر عبدالحی بن ابی الفتح سمرقندی در اواخر سدۀ 10 ق نسب‌نامۀ خواجگان را تألیف كرد كه اطلاعات مهمی را دربارۀ بازماندگان احرار در بلاد مختلف در بر دارد، محمد هاشم كشمی در 1039 ق تذكره‌ای به نام نسمات القدس من حدائق الانس در شرح احوال و اعمال مریدان خواجۀ احرار تألیف كرد.

مآخذ

 ابوطاهر سمرقندی، «سمریه»، قندیه و سمریه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1367 ش؛ اسفزاری، محمد، روضات الجنات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1338 ش؛ اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1356 ش؛ جامی، عبدالرحمان، «سلسلة الذهب»، «یوسف و زلیخا»، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش مرتضی مدرس گیلانی، تهران، 1361 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، 1362 ش؛ دوغلات، میرزا حیدر، تاریخ رشیدی، نسخۀ خطی دانشگاه پنجاب، لاهور؛ طرازی، نصرالله مبشر، فهرس المخطوطات الفارسیة، قاهره، 1966 م؛ عبدالاول نیشابوری، ملفوظات خواجه عبیدالله احرار، نسخۀ خطی گنج‌بخش، اسلام‌آباد، شم‍ 5866؛ همو، همان، شم‍ 12788؛ عبدالحی بن ابی‌الفتح، نسب‌نامۀ احرار، نسخۀ خطی گنج بخش اسلام‌آباد، شم‍ 496؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1368 ق؛ فهرس المخطوطات الترکیة العثمانیة، قاهره، 1987 م؛ کاشفی، علی، رشحات عین الحیات، به کوشش علی‌اصغر معینیان، تهران، 1356 ش؛ کشمی، محمدهاشم، نسمات القدس من حدائق الانس، نسخۀ خطی گنج‌بخش اسلام‌آباد، شم‍ 10470؛ گاوان، محمود، ریاض الانشاء، به کوشش شیخ چاندین حسین و غلام یزدانی، حیدرآباد دکن، 1948 م؛ محمد قاضی سمرقندی، سلسلة العارفین و تذکرة الصدیقین، نسخۀ خطی گنج‌بخش اسلام‌آباد، شم‍ 5951؛ مرکزی،‌ خطی؛ مولانا شیخ، خوارق عادات احرار، نسخۀ خطی خدابخش پتنۀ هند، شم‍ 2480؛ نظامی، عبدالواسع، مقامات جامی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1371 ش؛ نیز: 

Alî Sîr Nâvâî, Nesâyimü’l-Mohabbe, Istanbul, 1979; Babur, Zahiru’d-din, Bābur-Nāma, tr. A. S. Beveridge, New Delhi, 1979; Chekhovich, O. D, Samarkandskie dokumenti XV-XVI vv., Moscow, 1974; Hofman, H. F., Turkish Literature, a Bibliographical Survey, Utrecht, 1969; Mirzoef, A. M. et al., Katalog vostochnykh rukopisei Akademii Nauk Tajikskoi SSR, Stalinabad, 1960. 

عارف نوشاهی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: