صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اتابکان آذربایجان /

فهرست مطالب

اتابکان آذربایجان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 2 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

3. مظفرالدین قزل ارسلان عثمان

(حك‍ ‍‌582-587 ق / 1186-1191 م). او نیز مانند برادرش محمد، از مؤمنه خاتون، بیوۀ طغرل زاده شد و به روزگار ایلدگز در برخی از نبردها فرماندهی سپاه را برعهده داشت (ظهیرالدین، 79، 81؛ ابن‌اثیر، 11 / 268) و در آغاز فرمانروایی ارسلان سلجوقی به مقام «امیرسلاح» منصوب شد (حسینی، 257) و نیز به روزگار برادرش محمد، افزون بر حفظ این مقام، حكومت اران و آذربایجان را نیز در دست داشت (راوندی، 338؛ حسینی، 228).
قزل ارسلان پس از مرگ محمد به همدان آمد و مورد استقبال طغرل واقع شد و اتابكی او را برعهده گرفت (راوندی، 338- 339؛ حسینی، 291). اینانج خاتونه كه محبوبیت بسیار ابوبكر پسر محمد پهلوان را نزد قزل ارسلان برنمی‌تابید، برخی از امرا و فرماندهان برجستۀ سلجوقی در اطراف قزل ارسلان، چون جمال‌الدین‌ آی‌ابه و سیف‌الدین روس را به حمایت از فرزندان خود، قتلغ اینانج و امیر امیران عمر برانگیخت و آن دو به ری نزد اینانج خاتون روانه شدند، طغرل هم از درشت خویی قزل ارسلان ناخشنود بود (نک‍ : ابوحامد، 86)، آنگاه كه با قزل ارسلان به مقابلۀ امرای شورشی به ری رفته بود، از سپاه او جدا شد (583 ق) و به امرای شورشی كه به دامغان گریخته بودند، پیوست (راوندی، 341؛ حسینی، 291-292). قزل ارسلان سر در پی طغرل نهاد، اما از او شكست خورد و به آذربایجان رفت (ابوحامد، همانجا) و طغرل به همدان آمد و به استقلال بر تخت نشست و به كوشش اینانج خاتون، پذیرفت كه قتلغ اینانج را به اتابكی خود بردارد، اما او از عهدۀ ادارۀ امور برنیامد و خاصه كشمكش سیف‌الدین روس با آی‌ابه، دربار طغرل را دچار آشوب و پریشانی كرد (حسینی، 293؛ راوندی، 344-345). با اینهمه، طغرل لشكری را كه خلیفه الناصر عباسی با وزیر خود جلال‌الدین بن یونس به نبرد با او فرستاده بود، در هم شكست (حسینی، 294-295؛ ابن اثیر، 12 / 24-25؛ راوندی، 345-346)، اما در برابر هجوم قزل ارسلان و لشكر خلیفه در 584 ق تاب نیاورد و به آذربایجان گریخت (حسینی، 296). قزل ارسلان در همدان سنجر بن سلیمان را بر تخت نشاند و اینانج خاتون را به زنی گرفت، اما سپس به تحریك خلیفه، سنجر را برانداخت و خود بر تخت نشست (راوندی، 363). كوششهای طغرل برای اعادۀ سلطنت خود به جایی نرسید و توسل صلاح‌الدین ایوبی نیز در این باب بی‌نتیجه ماند. پس طغرل خود به پیكار قزل ارسلان آمد (586 ق)، اما شكست خورد و دستگیـر شـد (ابوحـامد، 88- 89؛ قـس: حسینـی، 298؛ نیز نک‍ : عمادالدین، 354-355). قزل ارسلان مدتی بعد در شعبان 587 به طرزی مرموز به قتل رسید. برخی قتل او را به اسماعیلیان نسبت داده‌اند (همو، 574-575؛ آق‌سرایی 26؛ حمدالله، 467)، درحالی‌كه وی به اشارۀ اینانج خاتون كشته شد (راوندی، همانجا؛ ابن‌جوزی، یوسف، 8(1) / 406؛ «در ابتدای دولت»، 154؛ برای بررسی روایات دربارۀ ‌مرگ قزل ارسلان، نک‍ : هوتسما، 142-146). 

4. نصرت‌الدین ابوبكر بن محمد

(حك‍ ‍587-607 ق / 1191-1210 م). وی پس از قتل قزل ارسلان به آذربایجان آمد و به جای عم به حكومت نشست (بنداری، 276؛ ابوحامد، 89؛ حسینی، 300). از آن سوی طغرل سلجوقی نیز پس از رهایی از زندان، از آذربایجان به همدان روانه شد و بر تخت سلطنت نشست. هر چند در این زمان كسی از دودمان اتابكان آذربایجان در پایتخت سلجوقیان حضور نداشت، با اینهمه، روزهای نخست فرمانروایی طغرل با نبرد شدید بین طرفداران وی و هواداران ایلدگزیان سپری شد (ابوحامد، همانجا). ری نیز به دست شاخه‌ای دیگر از دودمان ایلدگزی، قتلغ اینانج و برادرش امیر امیران عمر افتاده بود كه همراه با مادرش اینانج خاتون، هم با نصرت‌الدین، ابوبكر و هم با طغرل دشمنی می‌ورزیدند. اما قتلغ اینانج درحوالی قزوین از طغرل سوم شكست خورد (جمادی الاخر 588) و اینجانج خاتون به ازدواج سلطان سجلوقی درآمد (همو، 89-90؛ حسینی، 301-302؛ ابن اثیر، 12 / 94، 106). سپس قلتغ اینانج و امیر امیران عمر روی به آذربایجان نهادند، ولی از ابوبكر شكست خوردند. امیر امیران به شروانشاه اخستان پیوست و سپس نزد ملكۀ گرجستان شتافت و به یاری ایشان ابوبكر را در بیلقان بشكست و او را به نخجوان واپس راند و خود در گنجه به حكومت نشست (حسینی، 303-370)، اما اندكی بعد بمرد و ابوبكر بار دیگر برگنجه چیره شد (همو، 307- 309). قتلغ اینانج نیز كه پس از گریز از پیش ابوبكر به علاءالدین تكش در دامغان پیوسته بود. در 590 ق با گروهی از خوارزمیان به مصاف طغرل سوم رفت و در خوار ری به سختی شكست خورد (راوندی، 366؛ ابوحامد، 91). وی در همان سال در جنگ میان تكش و طغرل نیز حضور یافت و به روایتی این آخرین سلطان سلجوقی را به قتل آورد (حسینی، 311-313؛ « در ابتدای دولت»، 158- 159). با مرگ طغرل سوم، حكومت سلجوقیان بر عراق عجم پایان یافت و تكش در رجب 590 در همدان بر تخت سلطنت نشست. قتلغ اینانج نیز حكومت اصفهان (راوندی، 375) یا همدان (ابوحامد، 92) یافت، اما در سال بعد به دست یكی از فرماندهان تكش به نام میاجق به قتل رسید (راوندی، 380-381؛ «در ابتدای دولت»، 159-160).
پس از قتل قتلغ اینانج، دودمان ایلدگزی همچنان می‌كوشید تا از میراث سلجوقیان در عراق عجم نصیبی برد. مثلاً ابوبكر در حمله‌ای میاجق را بشكست و تا تسخیر دژ معروف استوناوند (در نزدیكی خوار ری) پیش رفت. آیتغمش (آیدغمش) یكی از غلامان محمد جهان پهلوان نیز در عراق به نام ابوبكر خطبه كرد (همان، 162، 166، 169). با اینهمه، پس از آن اتابكان آذربایجان هرگز نتوانستند در عراق عجم اقتدار گذشته را به دست آورند.
حكومت ابوبكر بر اران و آذربایجان كه پیوسته در معرض هجوم گرجیان بود، نیز دوام نیافت و در نتیجۀ بی‌كفایتی او، گرجیان در 599 ق به دوین تاختند و شهر را فرا چنگ آوردند و نیز در 602 ق اخلاط را به باد غارت دادند (ابن اثیر، 12 / 183-184، 240). به روایت ابن اثیر (12 / 242)، ‌ابوبكر هنگامی كه نتوانست در مقابله با گرجیان از قلمرو خود دفاع كند، با آنان صلح كرد و دختر پادشاه گرجستان را به زنی گرفت، اما این امر مانع از تجاوز گرجیان نشد، چه، گزارش مورخان گرجی نشان می‌دهد كه آنان در 607 ق / 1210 م اردبیل را تسخیر و غارت كردند و نیز تبریز و شمال ایران تا گرگان را عرصۀ تاخت و تاز قرار دادند (نک‍ : ایرانیكا، II / 892). 
در 602 ق علاءالدین احمدیلی، صاحب مراغه و مظفرالدین كوكبری، حاكم اریل برای تسخیر آذربایجان همداستان شدند. ابوكر از آیتغمش حاكم واقعی جبال یاری خواست و نیز در نامه‌ای مظفرالدین را از هرگونه اقدامی برحذر داشت و وی به اربل بازگشت و ابوبكر به اتفاق آیتغمش، علاءالدین را كه تنها مانده بود، در مراغه در حصار گرفت؛ ولی كار به صلح انجامید (604 ق) و پسر خردسالش (در اوایل 605 ق)، ابوبكر به كشمكش امرای مراغه بر سر جانشینی خاتمه داد و این ناحیه را به قلمرو خود افزود (همو، 12 / 275) و سرانجام پس از 20 سال حكومت در 607 ق درگذشت («در ابتدای دولت»، 154؛ نیز نک‍ : حمدالله، 471). 

5. مظفرالدین ازبك بن محمد

(حك‍ ‍607-622 ق / 1210-1225 م). غالب منابع او را «ملك ازبك» خوانده‌اند (مثلاً نک‍ : راوندی، 388، جم‍‌‌ ؛ ابن اثیر، 12 / 125، جم‍‌‌ ) و روی برخی سكه‌ها لقب «الملك الاعظم» نیز نقش شده است (نک‍ : مینورسكی، «قفقاز ... »، 870). او در روزگار برادرش ابوبكر به پیشنهاد علاءالدین تكش به حكومت همدان منصوب شد. برخی از غلامان پدرش محمد پهلوان، چون صتماز و جمال‌الدین آی‌ابه كه اینك فرماندهانی بنام بودند، به خدمت او درآمدند، ولی كوكجه، یكی دیگر از غلامان پهلوان در حدود سال 593 ق همدان را به باد غارت داد (راوندی، همانجا؛ قس: جوینی، 2 / 38). در دورۀ حكومت ازبك ــ هر چند وی از سوی خلیفۀ ‌عباسی به رسمیت شناخته شده بود ــ عراق عجم از لشكركشیهای میاجق كه روابطش با سلطان خوارزمشاه نیز به تیرگی گراییده بود، دچار آشفتگی و اغتشاش شد. سرانجام میاجق در 594 ق در نبردی ازبك و امیرانی را كه از سوی برادرش ابوبكر به یاری وی شتافته بودند، بشكست و پیروزمندانه به همدان وارد شد و با تأیید خلیفۀ عباسی بر تخت سلطنت نشست؛ 
اما تكش به تن خویش به عراق روی آورد و سردار نافرمان را از میان برداشت. پس از خروج تكش، همدان بار دیگر به دست ازبك افتاد (نک‍ : راوندی، 389-400)، پس از پایان فتنۀ میاجق در عراق، كوكجه نیز به دست آیتغمش به قتل رسید (600 ق) و او در عراق به نام ابوبكر خطبه كرد و سرپرستی ازبك را برعهده گرفت (ابن اثیر، 12 / 195؛ «در ابتدای دولت»، 169).
ازبك پس از مرگ برادرش ابوبكر بر آذربایجان و اران نیز استیلا یافت (حمدالله، همانجا)‌، اما در سال بعد به دنبال شكست آیتغمش از یكی دیگر از غلامان محمد پهلوان به نام ناصرالدین منگلی و قتل آیتغمش در 610 ق، پایگاه ازبك در عراق عجم سخت متزلزل شد، تا آنكه همداستانی الناصر خلیفۀ عباسی و جلال‌الدین حسن فرمانروای الموت و ازبك بر ضد منگلی، سرانجام در 612 ق موجب شكست منگلی شد و اینان عراق عجم را میان خود تقسیم كردند (ابن‌اثیر، 12 / 296، 301، 306-307؛ نیز نک‍ : ابوالقاسم، 216).
با ظهور سلطان محمد خوارزمشاه كه به سرعت تا حدود بغداد را متصرف شد، آخرین تلاشهای ازبك برای دستیابی به دست‌كم بخشی از عراق عجم به شكست منجر شد. در 614 ق كه وی و رقیبش سعد بن زنگی، اتابك فارس، هر كدام بخشی از این نواحی را فراچنگ آورده بودند، سلطان محمد به عراق عجم تاخت. اتابك سعد به اسارت درآمد و ازبك نیز در حالی كه وزیرش ابوالقاسم هارون (ه‍ م) و یكی از امرای مشهور او، نصرت‌الدین بیشكین به اسارت خوارزمیان درآمده بود، به دشواری خود را به آذربایجان رساند و به ناچار تابیعت سلطان محمد را پذیرفت و فرمان داد در آذربایجان و اران تا حدود دربند شروان به نام وی خطبه كردند (نسوی، 22-23، 26؛ ابن اثیر، 12 / 317؛ جوینی، 2 / 97- 98؛ نیز نک‍ : مینورسكی، همان، 868).
در 617 ق / 1220 م كه مغولان به آذربایجان یورش بردند، ازبك (یا نایب او) هر چند با بخشیدن مال به آنان تبریز را از خرابی مصون نگه داشت، اما برخی از قلمرو اتابكان آذربایجان مثل اردبیل و بیلقان سخت عرصۀ كشتار و غارت مغولان شد (ابن‌اثیر، 12 / 374، 382) و آنگاه که مغولان راهی گرجستان شدند، پادشاه گرجستان ازبك و نیز فرمانروای اخلاط را به اتحاد بر ضد مهاجمان فرا خواند. ازبك نپذیرفت و یكی از سردارانش به نام اقوش را با سپاهی از كرد و تركمن همراه مغولان به جنگ با گرجیان فرستاد (همو، 12 / 375، 398). 
ازبك در اواخر عمر دیگر بار مورد تهاجم گرجیان قرار گرفت، ولی آنان را درهم شكست. در این میان سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه به مراغه آمد و پس از تسخیر آنجا به تبریز تاخت و ازبك كه یارای مقاومت نداشت، ناگزیر به نخجوان گریخت و به دژ النجق پناه برد. سپس همسر وی، دختر طغرل سوم، تبریز را به سلطان خوارزمشاهی تسلیم كرد و خود به ازدواج او در آمد. گفته‌اند كه ازبك پس از این از شدت اندوه بمرد (نسوی، 140-141، 149؛ قس: ابن‌اثیر، 12 / 432-434، 436-437). از او تنها یك پسر كه كر و لال بود و «خاموش» نامیده می‌شد، بر جای ماند (نسوی، 161) كه به گفتۀ حمدالله مستوفی‌ (ص 471)، ‌همراه با غلام خود قراجه در برابر خوارزمشاهیان مقاومتهایی كرد، اما كاری از پیش نبرد. به روایت نسوی (ص 161-162)، خاموش سرانجام در گنجه به خدمت سلطان جلال‌الدین درآمد، سپس به الموت نزد اسماعیلیان رفت و اندكی بعد همانجا درگذشت. بعدها نیز یكی از بندگان ازبك به نام بغدی به منظور احیای دولت اتابكان به قبان (در نزدیكی نخجوان) ‌درآمد و اهالی را بر آن داشت تا یكی از پسران خاموش را بر سریر پادشاهی بنشانند، اما نتوانست (همو، 186) و سلسلۀ اتابكان آذربایجان به كلی منقرض شد. 

سیاست، جامعه و فرهنگ

 همچنانكه كلاوزنر (ص 85-86) یادآور شده، دراواخر دورۀ سلجوقی، افزایش قدرت و نفوذ غلامان و امرای ترك با زوال امپراتوری و نیز ضعف مقام وزارت همراه بود. در چنین دوره‌ای ایلدگز با قرار گرفتن در منصب اتابكی ارسلان نوجوان، سلطان حاكم سلجوقی در عراق عجم و در دست گرفتن كارها، مرحلۀ جدیدی را در تشكیلات حكومتی سلاجقه و نهاد اتابكی پدید آورد. ایلدگزیان تا زمانی كه شاهزادگان سلجوقی به سن رشد نرسیده بودند، به سهولت می‌توانستند زیر نام آنان با سركوب مخالفان داخلی و خارجی به ادارۀ امور بپردازند، ولی آنگاه كه این شاهزادگان خواهان استقلال می‌شدند، جان می‌باختند، و یا به بند افكنده می‌شدند. از همین رو به روزگار محمد پهلوان كه اتابك شاهزادۀ كم سالی بود، نسبت به دورۀ بعد آرامش نسبی در قلمرو سلاجقه حكم فرما بود. 
ترتیب جانشینی در حكومت اتابكان آذربایجان بر مبنای سنت تركی «ارشدیت» بود، اما پس از مرگ محمد جهان پهلوان دگرگونیهای بنیادی در ساختار حكومت پدید آمد. افزون بر زوال سنت جانشینی و در نتیجه كشمكش بین فرزندان محمد پهلوان، سیاست خود او مبنی بر تقسیم امپراتوری میان برخی از غلامان كه گفته‌اند به 5 هزار تن می‌رسیدند (نک‍ : ذهبی، 21 / 113) و نیز تلاش طغرل سوم برای رهایی از نفوذ ایلدگزیان موجب جنگ و ناآرامی در سراسر قلمرو سلجوقی شد، چنانكه از این پس تا پایان حكومت ایلدگزیان در رأس بسیاری از این آشوبها و ناآرامیها، همان غلامان و بركشیدگان محمد جهان پهلوان قرار داشتند. از سوی دیگر جانشینان محمد هیچ كدام كفایت و كاردانی وی و ایلدگز را نداشتند، تا آنجا كه حتی در قلمرو موروثی خود، اران و آذربایجان، نتوانستند تا آنجا كه حتی در قلمرو موروثی خود، اران و آذربایجان، نتوانستند در برابر مهاجمان چندان مقاومت كنند. شادخواری و خوشگذرانی آنان و غفلت از كار ملك‌داری به حدی بود كه گاه مردم را به ستونه می‌آوردند (مثلاً نک‍ : نسوی، 140؛ ابن اثیر، 12 / 382). از این رو، این گفتۀ راوندی كه «ایام امن و عدل بوذ ایام دولت ایلدگزیان» (ص 37)، می‌بایست به دورۀ اول فرمانروایی آنان اشاره داشته باشد؛ و گرنه همان طور كه راوندی خود در جای دیگر آورده است، پس از مرگ محمد پهلوان، امنیت و آسایش از جامعۀ سلجوقی رخت بربست (ص 334-335). 
دستگاه خلافت عباسی كه آخرین سالهای حیات طولانی خویش را سپری می‌كرد، افزون بر سیادت معنوی، بر آن بود تا قلمرو كوچك خود را به سوی عراق عجم گسترش دهد. از همین رو، رویدادهای این منطقه را به دقت زیر نظر داشت. خلیفه به هنگام قدرت یافتن سلطان سلجوقی، از رقیبان وی ازجمله اتابكان آذربایجان حمایت می‌كرد و آنگاه كه اینان قدرت می‌یافتند، به هوادارای شاهزادگان سلجوقی و یا رقیبان اتابك برمی‌خاست. ازاین‌رو، آخرین سلاطین سلجوقی و نیز ایلدگزیان نتوانستند مشروعیت سیاسی به دست آورند تا پایه‌های حكومت خود را در ایران استوار سازند. این گسیختگیها یكی از عوامل مهمی بود كه سبب شد خوارزمشاهیان به حكومت سلجوقیان و حیات و استقلال اتابكان پایان دهند.
به روزگاری كه ایلدگزیان بر سلاطین سلجوقی در عراق عجم سیطره داشتند، پیوندهای دودمانهای محلی در قلمرو امپراتوری، مثل اتابكان فارس و احمدیلیان در مراغه، با حكومت مركزی سخت ناپایدار بود و چنین می‌نماید كه حكمرانان ولایت دوردستی مثل خراسان از همان نخستین سالهای حكومت ایلدگزیان از زیر نفوذ حكام عراق عجم خارج شده باشند؛ اما اهمیت اتابكان آذربایجان در این بود كه سالها به ویژه در نیمۀ اول فرمانروایی خود در مقابل هجوم گستردۀ گرجیان به سوی جنوب مقاومت كردند.
اتابكان آذربایجان همانند اتابكان فارس، به سبب پشتیبانی از ادبا و شاعران در تاریخ ادب ایران پرآوازه شدند و ادب پارسی و به ویژه شعر در این دوره سخت رونق و شكوفایی یافت. ایلدگزیان با اهل شعر و ادب نشست و برخاست داشتند و آنان را می‌نواختند. نظامی گنجوی، شاعر پرآوازۀ ایرانی، در آثار خود، ایلدگز، محمد جهان پهلوان و قزل ارسلان را فراوان ستوده است (مثلاً نک‍ : خسرو و شیرین، 18 به بعد، شرفنامه، 57-64). گفته‌اند كه نظامی در سراسر زندگانی خود در میان فرمانروایان آن عهد، تنها به دیدار قزل ارسلان رفت و از سوی او به گرمی استقبال شد (دولتشاه، 99؛ نیز نک‍ : نفیسی، 80-94) و به گفتۀ دولتشاه سمرقندی (همانجا) منظومۀ خسرو و شیرین را به درخواست این اتابك آذربایجان سرود و پاداشها گرفت؛ هر چند پیش‌تر این منظومه را به محمد پهلوان نیز تقدیم داشته بود (نک‍ : صفا، 2 / 802). همچنین نظامی منظومۀ شرفنامه را برای ابوبكر بن پهلوان سرود و در اشعاری او را مدح گفت (شرفنامه، همانجا؛ صفا، 2 / 804؛ برای مصدّر ساختن اقبال نامه به نام یكی از اتابكان آذربایجان یا امیری دیگر، نک‍ : مینورسكی، «قفقاز»، 872-874؛ نفیسی، 115؛ صفا، 2 / 804-805).
یكی دیگر از شاعران و نویسندگان مشهور دربار این خاندان، خاقانی شروانی است كه با محمد جهان پهلوان روابط دوستانه‌ای داشت و دو نامۀ ‌شیوا و بلند او به این اتابك اكنون باقی است (منشآت، 148-163؛ نیز نک‍ : كندلی، 302، 305، 446-447) و نیز اشعاری بسیار در ستایش قزل ارسلان در دیوان وی موجود است (ص 58-60، جم‍‌ ). مجیرالدین بیلقانی هم اشعار بسیاری در ستایش ایلدگز، قزل ارسلان، به ویژه محمد جهان پهلوان، سروده است (150، 226-227، جم‍‌ ). اثیرالدین اخسیكتی نیز از ستایشگران قزل ارسلان به شمار می‌آید (نک‍ : 44-47، 271-272، جم‍‌ ؛ دولتشاه، 94؛ صفا، 2 / 707). یكی دیگر از شاعران دربار ایلدگزیان، ظهیر فاریابی است كه به روایتی 10 سال همنشین محمد جهان پهلوان بود، سپس نزد پسرش ابوبكر رفت (عوفی، 2 / 298؛ دولتشاه، 89). قصایدی در ستایش این دو اتابك و نیز قزل ارسلان در دیوان ظهیر فاریابی (ص 1-4، جم‍‌ ) آمده است. ركن‌الدین دعوی‌دار قمی (نک‍ : 95-105، جم‍‌ ) و اثیرالدین اومانی (نک‍ : صفا، 3(1) / 395) در دربار مظفرالدین ازبك بالیدند و به ستایش او پرداختند و نیز وزیر او، ابوالقاسم هارون (ه‍ م) در ترویج علم و ادب سخت می‌كوشید. از دیگر شاعران ستایشگر اتابكان آذربایجان می‌توان به جمال‌الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی (نک‍ : 274-276؛ صفا، 2 / 732)، جمال اشهری (عوفی، 2 / 223)، شفروۀ اصفهانی (نک‍ : قزوینی، 356- 358)، قوامی مطرزی، یوسف فضولی (دولتشاه، 91) و جمال خجندی («در ابتدای دولت»، 152) اشاره كرد. 
اتابكان آذربایجان به آبادانی قلمرو خود نیزتوجه داشتند. به گفتۀ راوندی (ص 300-301)، به فرمان ایلدگز و همسرش، مدارسی در همدان ساخته شد و این دو در همانجا به خاك سپرده شدند. محمد بن ایلدگز نیز «مساجد و مدارس بسیار ساخت» (منهاج سراج، 1 / 269). بناهای باشكوه و زیبایی متعلق به این خاندان در نخجوان ــ مقر اصلی آنان ــ برجای مانده است ( ابنیه و آثار ... ، 27). یكی از این بناها مقبرۀ مؤمنه خاتون است كه به فرمان شوهرش ایلدگز ساخته شد و در 582 ق به اتمام رسید. از ویژگیهای برجستۀ این بنا استفاده از كاشیهای فیروزه‌ای رنگ است (همان، 28؛ EI1, VII / 839-840؛ ورجاوند، 44؛ برای كتیبه‌های این مقبره، نک‍ : خانیكوف، 113-114؛ «فهرست ... »، 151). یكی دیگر از بناهای این دوره در نخجوان مقبره‌ای است كه به یوسف بن كثیر ــ كه ظاهراً شخصیتی محلی بوده ــ تعلق دارد و تاریخ آن به 557 ق / 1162 م مربوط می‌شود (همان، 30؛ نیز نک‍ : پوپ، VI / 1788؛ برای تصاویر این بناها، نک‍ : ابنیه و آثار، شم‍ ‍‌119-121؛ برتانیتسكی، شم‍‍ 23-26). 
عجمی بن ابی بكر از معماران مشهور اتابكان آذربایجان است كه نام او در بیشتر بناهای این دوره در نخجوان نقش بسته است («فهرست»، 31, 150, 152؛ برای شرح ویژگیهای معماری او، نک‍ : برتانیتسكی، 61-62). 

مآخذ

آق سرایی، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به كوشش عثمان توران، آنكارا، 1943 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن ازرق فارقی، احمد، «تاریخ»، همراه ذیل تاریخ دمشق ابن قلانسی، به كوشش ه‍ . ف آمدرز، بیروت. 1908 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان، حیدرآباد دكن، 1370 ق / 1951 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958 م؛ ابنیه و آثار تاریخی اسلام در اتحاد شوروی، تاشكند، 1962 م؛ ابوحامد، محمد، «ذیل سلجوقنامه»، سلجوقنامه (نک‍ : ظهیرالدین نیشابوری)؛ ابوالقاسم كاشانی، عبدالله، زبدة التواریخ (بخش فاطمیان و نزاریان)، به كوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1366 ش؛ اثیرالدین اخسیكتی، محمد، دیوان، به كوشش ركن‌الدین همایون فرخ، تهران، 1337 ش؛ بنداری اصفهانی، فتح، زبدة النصرة، مختصر تاریخ دولة آل سلجوق عمادالدین كاتب، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ بهاءالدین بغدادی، محمد، التوسل الی الترسل، به كوشش احمد بهمنیار، تهران، 1315 ش؛ جمال‌الدین اصفهانی، محمد، دیوان، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1320 ش؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ق / 1916 م؛ حسینی، علی، زبدة التواریخ، به كوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خاقانی، بدیل، دیوان، به كوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ همو، منشآت، به كوشش محمد روش، تهران، 1362 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛«در ابتدای دولت آل وشمگیرو آل بویه»، الحاقاتی بر تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1320 ش؛ دعوی دارقمی، ركن‌الدین، دیوان، به كوشش علی محدث، تهران، 1356 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة الشعراء، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1338 ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بغداد، 1404 ق / 1984 م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور و آیة السرور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1364 ش؛ زامباور، معجم الانساب و الأسرات الحاكمة، ترجمۀ زكی محمد حسن بك و حسن احمد محمود، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش؛ ظهیر فاریابی، طاهر، دیوان، به كوشش احمد شیرازی، تهران، 1361 ش؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، ‌تهران، 1332 ش؛ عمادالدین كاتب، محمد، الفتح القسی فی الفتح القدسی، به كوشش محمد محمود صبح، بیروت، الدار القومیة للطباعة و النشر؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به كوشش محمد قزوینی، تهران، 1361 ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر لباب الالباب (نک‍ : هم‍‌‌ ، عوفی)؛ قفس اوغلی، ابراهیم، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمۀ داود اصفهانیان، تهران، 1367 ش؛ كندلی، غفار، «خاقانی شروانی و خاندان اتابكان آذربایجان»، نشریۀ دانشكدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، 1352 ش، س 25، شم‍‌ ‍‌105‍؛ لین پول، استانلی و دیگران، ‌تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حكومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران،. 1357 ش؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان، به كوشش محمدآبادی، تبریز، 1358 ش؛ محمد بن ابراهیم، تاریخ سلجوقیان كرمان، به كوشش هوتسما، لیدن، 1886 م؛ منهاج سراج، ‌عثمان، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینكبرنی، به كوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1333 ش؛ همو، شرفنامه، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1335 ش؛ نفیسی، سعید، شرح بر دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، تهران، 1338 ش؛ ورجاوند، پرویز، میراثهای تمدن ایرانی در سرزمینهای آسیایی شوروی، تهران، 1351 ش؛ وصاف، تاریخ، بمبئی، 1269 ق؛ نیز:

Bosworth, C. E., «The Political and Dynastic History of the Iranian World», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V; Bretanizki, L. et al., Die Kunst Aserbaidshans, Leipzig, 1988; EI1; EI2; Houtsma, M. Th., «Some Remarks on the History of the Saljuks», Acta orientalia, Paris, 1924, vol. III; IA; Iranica; Khanikoff, N., «Inscriptions musulmanes du Caucase», JA, 1862, vol. XX; Klausner, Carla. L., The Seljuk Vezirate, Harvard, 1973; Luther, K. Allin, «The End of Saljūq Dominion in Khursan», Michigan Oriental Studies, Michigan, 1976; id, «Rāvandī’s Report on the Administrative Changes of Muhammad Jahǎn Pahlavān», Iran and Islam, Edinburgh, 1971; Minorsky, V., «Caucasica II, the Georgian Maliks of Ahar», Bulletin of the School of Oriental and African Studies University of London, 1950, vol. XIII; id, Studies in Caucasian History, London, 1953; Mxitʿar Goš, «The Albanian Chronicle ... », tr. Dowsett, Bulletin of the School of Oriental and Afrivan Studies University of London, 1958, vol. XXI; Pope, Arthur Upham, A Survey of Persian Art, Tehran, 1967; Répertoire chronologique d’épigra-phie arabe, Cairo, 1937, vol. IX. 

ابوالفضل خطیبی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: