صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابویعقوب خریمی /

فهرست مطالب

ابویعقوب خریمی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبویَعْقوبِ خُرِیْمی، اسحاق بن حَسّان بن قوهی (د اوایل سدۀ 3 ق)، شاعر عصر عباسی. نسب وی به خاندانی سُغْدی می‌رسید و او خود در شعری به این امر تصریح می‌كند و به عجم بودن خویش می‌بالد (ابن قتیبه، 2 / 731؛ ابن جراح، 109؛ حصری، 2 / 1071). ابن معتز نیز كه شاعر را از نسل تركان خوانده (ص 293)، بی‌شك به همین تبار سغدی او نظر داشته است. برخی معاصران از گفتۀ ابن معتز چنین نتیجه گرفته‌اند كه ابویعقوب احتمالاً از ترك نژادان ماوراءالنهر بوده (طاهر، 448- 449) و حتی شعر فخرآمیزی را كه در آن شاعر خود را از تبار پادشاهان ایران خوانده است، به دلیل اینكه گویا در هیچ یك از منابع كهن نقل نشده، ساختگی شمرده‌اند (همو، 608- 609)؛ حال آنكه یاقوت این شعر را از قول خود ابویعقوب نقل كرده است (4 / 20-12؛ نیز نک‍ : امین، 1 / 64-65؛ حجاب، 306؛ گلدسیهر، I / 151؛ براون، I / 268؛ GAL, S, I / 111-112، كه از تبار ایرانی و حتی گرایشهای شعوبی وی سخن گفته‌اند)‌. شاعر خود در شعری زادگاهش را مرو شاهجان نوشته و افزوده است كه در سغد و جوزجـان خویشاوندان بسیار دارد (یاقوت، 3 / 396؛ نیز نک‍ : ابن جراح، همانجا؛ دربارۀ مرو شـاهجان یـا مروبزرگ، نک‍ : یاقوت، 4 / 507-512؛ ‌لسترنج، 398-399). 
تاریخ ولادت وی دانسته نیست؛ اما از آنجا كه او را در طبقۀ شاعران پس از بشّار (95-167 ق) قرار داده‌اند (ابن رشیق، 1 / 100)، می‌توان احتمال داد كه وی در اواسط نیمۀ ‌اول سدۀ 2 ق به دنیا آمده باشد. یكی از سروده‌های او حاكی از آن است كه در آغاز جوانی گذار وی به سیستان افتاده و چندی با سختی در آن سامان زیسته است (آمدی، 115؛ ابن عساكر، 2 / 435؛ طاهر، 449-450). سپس او را در زمرۀ موالی بنی خُریم (عثمان بن عماره، ابوالهیذام، خریم بن عامر) می‌یابیم (ابن قتیبه، همانجا؛ ابن جراح، 110؛ حصری، همانجا؛ خطیب، 6 / 326؛ ابن عساكر، 2 / 434؛ به نظر می‌رسد منابع در تشخیص مولای مستقیم شاعر دچار خلط و اشتباه شده‌اند، نک‍ : طاهر، 450-455؛ EI2). 
ابویعقوب در خاندان بنی خریم منزلتی یافت و به ویژه مورد لطف عثمان كه مردی شریف و فرماندهی بزرگ بود، قرار ‌گرفت. حتی گویند هنگامی كه عثمان به حمكرانی ارمنستان رسید، در جنگ با خاقان خزر، فرماندهی لشكر را به ایویعقوب ــ كه همراه او بود ــ سپرد و چون این كار بر بزرگان سپاه‌ گران آمد و زبان به اعتراض گشودند، ابویعقوب ــ كه همراه او بود ــ سپرد و چون این كار بر بزرگان سپاه گران آمد و زیان به اعتراض گشوند، ابویعقوب در مقام پاسخ‌گویی شعری سرود و در آن از تبار سعدی خود دفاع كرد و به خودپسندی اعراب تاخت (یاقوت، 3 / 395-396؛ قس: ابن قتبیه، 2 / 735). این روایت، با توجه به مضمون آن، البته غریب می‌نماید و در آن باید به دیدۀ تأمل نگریست. به هر روی، لطف عثمان سبب شد كه ابویعقوب او و خاندانش را مدح بسیار گوید و نام خریمی نیز به علت پیوند با خاندان به وی اطلاق شده است (جاحظ، الحیوان، 3 / 94؛ ابن قتیبه، 2 / 731-732؛ ابن جراح، حصری، خطیب، همانجاها؛ ابن عساكر، 2 / 434-435؛ 5 / 126-127). 
از برخی روایات چنین برمی‌آید كه شاعر بخشی از سالهای جوانی خود را در شهرهای بزرگ شام و عراق گذرانیده (خطیب، همانجا؛ ابن عساكر، 2 / 434) و گه‌گاه درخوشگذارنیهای شاعران هرزه درایی چون حَمّاد عَجْرَد و حمّاد راویه شركت داشته است (نك‍ : ابوالفرج، 6 / 83-84، 14 / 341؛ طاهر، 459). شاعر سپس در بغداد اقامت گزید (ابن جراح، 109؛ خطیب، نیز ابن عساكر، همانجاها). روایاتی كه او را در مجلس مأمون پیش از خلافت وی و نیز جعفر و فضل برمكی نشان می‌دهد (ابوالفرج، 13 / 150؛ جهشیاری، 154؛ نیز نک‍ : طاهر، 456)، حاكی از آن است كه ورود شاعر به بغداد مقارن خلافت هارون الرشید (170-193 ق) بوده و او توانسته است در میان بزرگان دربار مقام و منزلتی بیابد؛ گرچه از روابط خاص او با هارون اطلاعی در دست نیست و شعری هم در مدح خلیفه از او به دست نیامده است. در این دوره، دو تن از درباریان به نامهای محمد بن منصور بن زیاد، كاتب برمكیان، و ابوعلی حسن بن تختاخ (برخی منابع: بحباح) كاتب فضل بن یحیی، ممدوح خاص وی بوده‌اند (ابن قتیبه، 2 / 732؛ ابن‌معتز، 293؛ جهشیاری، 124-125، 173-174؛ ابن جراح، 110؛ ابن عبدریه، 5 / 327؛ حصری، 2 / 1072-1073). علاوه بر این، وی ابودلف عجلی امیر و شاعر معروف عرب را نیز مدح گفته (جاحظ، البیان، 1 / 105)، اما معلوم نیست چرا بعدها به هجو او پرداخته است (همان، 2 / 282).
یكی از مهم‌ترین رویدادهای زندگانی او محاصره و ویرانی بغداد در كشمكش میان امین و مأمون در 197 ق است (در این باره، نک‍ : طبری، 8 / 445 به بعد). شاعر كه به چشم خود شاهد ویرانی محله‌های شهر و كشتار مردم بغداد بود، قصیده‌ای بلند در 135 بیت در این باره سرود كه ارزش تاریخی آن كمتر از ارزش ادبی آن نیست و به همین سبب طبری همۀ آن را نقل كرده است (8 / 448-454). این قصیده با مقدمه‌ای شامل 10 بیت آ‌غاز می‌شود كه طی آن با اندوهی تمام، از زیباییها و ویژگیها و فضایل بغداد سخن به میان می‌آید، اما اندك اندك، روزگار دگرگون می‌گردد و آثار نكبت و تباهی را آشكار می‌سازد (ابیات 11-25)، تا سرانجام شهر سرفراز و دل‌انگیز بغداد، به بیانانی تهی تبدیل می‌شود كه مشتی سگ در آن به پارس كردن مشغولند (بیت 27)؛ دریغ از آن محله‌ها و گردشگاهها و قصرهای پرشكوه و آن اقوام با نژادهای گوناگون، از سغدیان گرفته تا بربرهای افریقا كه نیست شده‌اند (ابیات 29-37)؛ كجاست آن همه زیبایی! (ابیات 37- 48)؛ وای بر بغداد كه سنگ آسیای زمان بر سرش گردیدن گرفته است (‌بیت 49)؛ اما این نكبت البته بیهوده نبوده، بلكه همه نتیجۀ تباهی و فسادی است كه شهر را فراگرفته بود: خداوند چندی بغداد را به حال خود گذاشت و چون انواع گناه در آن پدیدار شد، شهر را این چنین فرو كوفت (بیت 55). در ابیات بعد، شاعر به انواع این تباهیها اشاره می‌كند: دین خدا بی‌رنگ شده، اصحاب فضل خوار گشته‌اند (همان بیت)؛ برده بر مولای خویش دلیر گردیده (بیت 56)؛ فاسق فرمانروایی یافته (بیت 57)، تا سرانجام سپاه مرگ رایت برافراشته و بلا بر شهر سایه افكنده است (ابیات 63-64). اكنون بغداد چنان شده است كه حتی گنجشك در خانه‌های آن لانه نمی‌كند! (بیت 65)؛ بازارهای آباد محلۀ كرخ، همه تعطیل است (بیت 70) و جنگ همه جا را فرا گرفته (ابیات 71-75)‌؛ سرها از بدنها فرو می‌افتد (بیت 77)‌، زیرا در كوی و برزن چیزی بر شمشیرهای آخته نمی‌توان یافت (بیت 80)؛ آتش و دود است كه از هر سو بر می‌خیزد (بیت 82)؛ اوباش دست به غارت زده‌اند (بیت 83)؛ زنان پردگی، برهنه سر، هر سو می‌دوند و زیر سم ستوران و میان آتش و دود به دنبال راه خود می‌گردند (ابیات 86- 88)؛ مادران داغ دیده، زاری كنان به دنبال نعش فرزندان خود می‌دوند (ابیات 90-93)؛ سگان به جنازۀ جوانان هجوم آورده‌اند و پنجه‌هاشان از خون ایشان گلگون گردیده (بیت 97)؛ در این هیاهوی اسبان و سواران و پریشانی مردمان، گرسنگی نیز پدیدار شده، گروهی همه جا به دنبال لقمه‌ای نان می‌شتابند (ابیات 100-105)؛ اما برای رهایی از این مصیبت، همۀ مردم امید به خلیفه مأمون بسته‌اند (ابیات 110-111). از آن پس تا پایان قصیده روی سخن شاعر با خلیفه است و در اثنای ستایش، گاه او را اندرز می‌دهد و می‌خواهد كه بدان را تنبیه كند و خوبان را بنوازد. 
شاعر چند سالی پس از این ماجرا نیز زنده بود. او كه از یك چشم نابینا بود (جاحظ، البیان، 1 / 191؛ ابوالفرج، 6 / 84)، در اواخر عمر بینایی چشم دیگر را نیز از دست داد و همین امر مضمون اشعاری معروف شد كه شاعر در رثای دیدگان از دست رفته‌اش سروده است (جاحظ، الحیوان، 3 / 113؛ ابن قتیبه، 2 / 732-733؛ ابن جراح، 111-112؛ ابن عساكر، 2 / 435). از میان منابع تنها صفدی ( الوافی، 8 / 409) تاریخ وفات او را 214 ق نوشته است، اما معاصران در این باره اختلاف نظر دارند، به هر روی، وی باید در اوایل سدۀ 3 ق درگذشته باشد (نک‍ : زركلی، 1 / 294؛ بستانی؛ براون، EI2; I / 268؛ نیز نک‍ : طاهر، 468- 469). 
در روایتی او را دیندار و خداشناس و با وقار خوانده‌اند (خطیب، 6 / 326؛ ابن‌عساكر، همانجا)، اما این وقار و دینداری مانع از آن نبوده كه شاعر از یك سو، چنانكه گفته شد، با محافل و اشخاص نه چندان خوشنام پیوند داشته باشد و از سوی دیگر، همچون سایر شاعران درباری، همواره چشم به صله‌های امیران و بزرگان بدوزند. در روایتی آمده كه از او پرسیدند كه چرا مدیحه‌های وی دربارۀ ‌ممدوحانش دلنشین‌تر از مرثیه‌های اوست و شاعر پاسخ می‌دهد كه در آن روزگار مدیحه‌ها را به امید (صله‌ای) می‌سرود و اكنون از سر وفاداری مرثیه می‌سراید و میان امید و وفاداری فاصله‌ای عظیم است (ابن قتیبه، 2 / 732؛ ابن عبدربه، 5 / 327؛ جهشیاری، 174؛ قس: ابن معتز، 293؛ ابن جراح، 110، كه همان مضمون را با عباراتی دیگر نقل كرده‌اند).
ابویعقوب شاعری توانا بود. گذشته از ستایشهای گاه مبالغه‌آمیزی كه در منابع كهن از قریحۀ ‌شعری او شده و حتی وی را اشعر المولدین خوانده‌اند (نک‍ : ابن معتز، 293، 294؛ ابن جراح، 109-110؛ حصری، 2 / 1071؛ ابن‌عساكر، 2 / 434-435). برخی اشعار محكم و مؤثر او نیز كه شهرت بسیار یافته، حاكی از مقام بلند سرایندۀ‌ آنهـا در شعر عرب است (در این باره، نک‍ : ‌طاهر، 610-616)‌، ‌تا آنجا كه آمدی او را از زمرۀ شاعران بزرگ نخستین شمرده و سبك بحتری را با سبك او مقایسه كرده است (ص 11؛ نیز نک‍ : جرجانی، 49-50). با اینهمه، شاعر بیشتر در میان خواص شهرت یافته است (نک‍ : ابن رشیق، 1 / 100؛ طاهر، 621). اشعار فراوان او نیز كه ابن ندیم به مجموعه‌ای شامل 200 برگ از آنها اشاره كرده (ص 188)، ظاهراً در همان چند سدۀ ‌نخست پراكنده شده و اغلب به تدریج از میان رفته است. سروده‌های موجود او عموماً در مدح و رثاست و اشعاری نیز در فخر و حكمت و هجو و شكوی، از جمله قصیدۀ بلندی كه پیش‌تر از آن سخن گفتیم، از او بر جای مانده است.
ابویعقوب از جمله شاعرانی شمرده می‌شود كه به ساختمان كلاسیك قصیده وفادار مانده‌اند. حتی در شعری (نک‍ : ابن‌عساكر، 2 / 435) می‌بینیم كه وی مانند جاهلیان بر آثار منزلگه یار می‌گرید و همان كلمات معروف جاهلیان را در «نسیب» قصیده به كار می‌برد. دانش لغوی و كلام استوار این شاعران، شعر آنان را محبوب كاتبان و شیفتگان بلاغت ساخته بود (آمدی، حصری، همانجاها؛ ابن عساكر، 2 / 434) ‌و این امر چنانكه پلا اشاره كرده (EI2)، بی‌گمان با تبار غیرعربی شاعران مزبور پیوند داشته است. شاعر خود در پاسخ این پرسش كه چرا شعرش در نظر همگان زیبا و دلنشین می‌نماید، می‌گوید: «من چندان با سخن كشمكش می‌كنم تا خود به خود رام من گردد و آنگاه هر كس آن را بشنود، به آسانی آن را می‌ستاید» (ابن جراح، 110؛ ابن عساكر، همانجا؛ صفدی، نكت، 110). روایتی نیز كه در آن وی نظر ابن مقفع را دربارۀ ‌بلاغت نقل می‌كند و آن را می‌ستاید (جاحظ، البیان، 1 / 108- 109؛ ابوهلال عسكری، 14؛ حصری، 1 / 104-105)، نشان دهندۀ آگاهی او از مسائل زبان و فن سخنوری است. 
جاحظ و ابوعصیده برخی از اشعار ابویعقوب را مستقیماً از خود وی نقل كرده‌اند (خطیب، 6 / 326): اما مجموعه‌هایی كه در چند سدۀ ‌نخست از اشعار ابویعقوب فراهم آمده بوده (گذشته از ابن‌ندیم، همانجا؛ نک‍ : صولی، 49؛ نیز ابن‌عساكر، همانجا)، چنانكه گفته شد، بعدها از میان رفته است. در سدۀ ‌حاضر، ابرمان پاره‌هایی از اشعار او را به زبان روسی ترجمه كرده و در نشریۀ «یادداشتهای گروه خاورشناسان وابسته به موزۀ ‌آسیایی فرهنگستان علوم روسیه» در 1930 م به چاپ رسانیده است. سپس علی جواد طاهر و محمد جبار معیبد آنچه از اشعار او در منابع یافته‌اند، گردآورده، با نام دیوان الخریمی در بیروت (1971 م) منتشر ساخته‌اند (دربارۀ مجموعه‌ها و برگزیده‌های اشعار او، نک‍ : GAS, II / 551). 

مآخذ

آمدی، حسن، الموازنة بین ابی تمام و البحتری، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1363 ق / 1944 م؛ ابن جراح، محمد، الورقة، به كوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1953 م؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1972 م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن عساكر، علی، ‌التاریخ الكبیر، به كوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، 1330-1332 ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعرا‌ء، بیروت، 1964 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1968 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، ‌الاغانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابوهلال عسكری، حسن، كتاب الصناعتین، به كوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1406 ‌ق / 1986 م؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، 1351 ق / 1933 م؛ بستانی؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1933 م؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ جرجانی، ‌علی، الوساطة بین المتنبی و خصومه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و علی محمد بجاوی، بیروت، 1386 ق / 1966 م؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الكتاب، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ حجاب، محمد نبیه، مظاهر الشعوبیة فی الاداب العربی، قاهره، 1381 ق / 1961 م؛ حصری، ‌ابراهیم، زهر آلاداب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ زركلی، اعلام؛ صفدی، خلیل، نكت الهمیان، به كوشش احمد زكی بك، قاهره، 1329 ق / 1911 م؛ همو، الوافی بالوفیات، به كوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1391 ق / 1971 م؛ صولی، محمد، ادب الكتاب، به كوشش محمد بهجة اثری، قاهره، 1341 ق؛ طاهر، علی جواد، «ابویعقوب الخریمی»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، 1386 ق / 1966 م، ج 41؛ طبری، تاریخ؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: 

Brown, E., A Literary History of Persia, Cambidge ,1977; EI2; GAL, S; GAS; Goldziher, I., Muslim Studies, tr. C. R. Barber and S. M. Stern, New York, 1977; Le Strange, G., The lands of the Eastern Caliphate, London, 1966.

مهران ارزنده

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: