ابویعزی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 30 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225121/ابویعزی
یکشنبه 14 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
اَبویعْزى، یا ابویعِزّى یلَنّور بن میمون بن عبدالله (د شوال 572 / آوریل 1177)، از عارفان معروف كشور مغرب. وی از قبال هزمیره، یا از شاخۀ بنی صبیح هسكوره بود كه در اطلس سلفی مسكن داشتند (ابن زیات، 195؛ ابن ابی زرع، 267؛ ابن قاضی، 2 / 563).وصفی كه از ظاهر او كردهاند، نسب بربری او آشكار میسازد. وی سیاهپوست و بلند قامت بود، «برنسی» به تن میكرد و «شاسیه»ای بر سر مینهاد (ابن زیارت، 197- 199؛ ابن قاضی، 2 / 564). آغاز زندگی ابویعزی همزمان با جنبشهای مذهبی سیاسی ابن تومرت بود كه در میان قبایل بربر غرب مراكش، چون هسكوره، اعتبار بسیار یافته بود. در فضای صوفیگرایانه و گاه خرافهپرست آن نواحی روایات مربوط به ابویعزی، سخت با افسانه درآمیخته است. میدانیم كه زندگانی او بین دهكدۀ ایرجان در نزدیكی فاس و تاغبه در اطلس وسطی و حتی در كشور سواحل در مركز آفریقا گذشته است (ابن زیات، 198، 199، 203، 318؛ ابن قاضی، همانجا؛ یوسی، 101). تعیین زمان سفرها و پیگیری جابهجاییهای او چندان آسان نیست. به قول ابن زیات وی در آغاز چوپانی میكرد و حتی در همان احوال، زندگانی او با وارستگی و ریاضت و زهد آمیخته بوده است (ص 197). چنین به نظر میرسد كه او بیشتر در ایرجان زیسته است، زیرا این نام پیوست در روایات مربوط به او و كراماتی كه به وی نسبت دادهاند، تكرار میشود (نک : همو، 201-203، 318). به گفتۀ ابن قاضی وی با زن و فرزند خود در كوههای ایرجان به دور از مردم میزیست (همانجا)؛ با اینهمه، زاویهای كه به نام او در محلۀ البلیدۀ فاس مشهور است، زیارتگاه مردم گردیده است (EI2). زیستگاه دیگر او دهكدۀ تاغیه در اطلس وسطی (در اقلیم تادلا) بود كه امروز به نام مولای بوعزّی مشهور است (همانجا) و در همین جا بود كه صوفی ابوالصبر ایوب با هدیهای از سبته به دیدار او شتافت (ابن قنفذ، 32). یوسی تصریح میكند كه «مقام شیخ ابویعزی» نزدیك تاغیه بوده است (همانجا)، اما روایتی دیگر كه یكی از شاگردانش از قول خود او نقل كرده است، خالی از شگفتی و غرابت نیست. به گفتۀ او، ابویعزی میگفت كه «مدت 20 سال در كوههای مشرف بر قریۀ تینمل با نام ابووَجَرْتیل زیستم، سپس از آنجا كه به سواحل رفتم و مدت 18 سال در آنجا با نام ابووَنلْكوط زندگی كردم» (ابن زیات، 198- 199؛ ابن بی زرع، همانجا). دانسته نیست كه این 38 سال چگونه و در چه زمانی طی شده و اساساً رفتن ابویعزی به مركز افریقا چه ضرورت داشته؟ آیا وی از جنگ فقیهان معارض فارسی نگریخته بوده است؟ زیرا ظاهراً معارضۀ فقیهان به انتقادهای لفظی منحصر نبود و ابویعزی همین كه در 541 ق به شهر مراكش پا نهاد، اسیر شد و چندروزی در صومعۀ الجامع به زندان افتاد (ابن زیات، 197).اسارت ابویعزی كه كسی به علل آن اشاره نكرده، شاید نتیجۀ مخالفت فقهای مغرب بوده باشد. وی مرید ابوشعیب ایوب بن سعید آزموری بود (ابن قنفذ،21، 64؛ مخلوف، 163). ابوشعیب كه خود سرسلسلۀ فرقۀ شعیبیه بوده، در 561 ق درگذشته است (ابن قنفذ، همانجا).ابویعزی به سبب كراماتی كه از او ظاهر میشد، در كشور مغرب شهرتی عظیم یافته بود، چندانكه شاگردش ابومدین گوید كه از زمان اویس قرنی تا آن روزگار مردی شگفتتر از او در اخبار نیامده است (ابنزیات، 195، 321). صوفی ابوجعفر محمد بن یوسف صنهاجی نیزی كه 100 بار به دیدار او رفته، از بزرگی و كرامات او یاد میكند (ابن قنفذ، 30). گویی هر چه در زمان پیشتر میرویم، كراماتی كه به اونسبت دادهاند، شگفتتر میشود: گاه كوری را شفا میبخشد (ابن زیات، 221-222؛ ابن قاضی، 2 / 422)؛ چون طلب باران میكند، بیدرنگ باران میبارد (ابن زیات، 199؛ ابنقنفذ، 23)؛ و گاه بر شیران حکم میراند (همو، 15؛ برای کرامات او، مثلاً نک : ابن زیات، همانجاها، جم ؛ ابنقنفذ، 4، 25، 30، جم ؛ یوسی، 183). اما كرامات شیخ ابویعزی مورد تأیید همۀ فاسیان نبود و فقهای شهر گاه سخت به او میتاختند. ماجرای یكی از اعتراضات ایشان به درمان و شفا بخشیدن به زنان و دختران مربوط میشود. در پی یكی از همین درمانها بود كه خادمش ابن هارون روی از شیخ بتافت و خانۀ او را ترك گفت (ابن زیات، 202). فقهای فاس به ابومدین میگفتند كه ولایت او نزد ما ثابت است، اما دست فرا بردن او را به سوی زنان حرام میدانیم (همو، 321؛ قس: ابن قاضی، 2 / 564). چنین به نظر میرسد كه ابویعزی بارها ناچار شده است در مقابل این فقیهان ــ كه ظاهراً از باب خوش آمد، آنان را «مصابیح الدنیا» میخوانده است (ابن قنفذ، 23) ــ به گونهای از خود دفاع كند. در اینجا روایات مربوط به كرامات او از حد اعتدال فراتر میرود: شیران در بیشه از شیخ فرمان میبرند و به دفاع از او برمیخیزند (ابن زیات، 198، 200، 215؛ ابن قنفذ، 15)، و او خود به معارضان میگوید كه اگر به دریا برسد، بر روی آب راه خواهد رفت (ابن زیات، 196).از سخنان ابویعزی ظاهراً چیز زیادی به جای نمانده است (چند قطعه در طبقات الكبری، نک : شعرانی، 136-137) و آنچه از گفتارهای او میشناسیم، همه به زبانی روان و خالی از تكلیف بیان شده است. اما باید اشاره كنیم كه در روایات گه گاه سخن از «ترجمان» میرود: یك بار ابوالحسن ابن صائغ كه از فقهای فاس بوده، نزد او حضور مییابد و شیخ پس از اظهار كرامتی از ترجمان خود میخواهد كه با ابوالحسن سخن گوید، ابوالحسن نیز از طریق ترجمان به او پاسخ میدهد (ابن زیات، 200). بار دیگر نیز در بستر بیماری از طریق ترجمان با دیگران سخن میگوید (همو، 214-215). بعید نیست كه وی تمایل داشته است كه بیشتر به زبان بربری سخن گوید. گویند ابویعزی كه از برگ و دانۀ گیاهان تغذیه میكرده (شعرانی، 137؛ ابن قاضی، همانجا؛ نبهانی، 2 / 526)، 130 سال زیسته است (ابن ابی زرع، 267؛ ابن قاضی، 2 / 563؛ مخلوف، همانجا)، اما در بعضی از نسخههای خطی كتاب التشوف تنها به عمر «بیش از 100سال» او اشاره شده است (نک : ابن زیات، 195 و حاشیۀ 2)، ولی در تاریخ مرگ وی تقریباً همه متفق القولند (همانجا؛ ابن قاضی، 2 / 564؛ ابن قنفذ، 25).مرگ ابویعزی در روستای تاغیه از بلاد مغراوه در اثر طاعون رخ داد و مقبرۀ وی در پایان سدۀ 11 ق / 17 م به فرمان اسماعیل سلطان علوی ساخته شد (ابن سوده، 89؛ EI2). ماجرای مرگ اونیز همراه با داستانی دربارۀ كرامت اوست: به قول ابن زیات فرزند او ابوعلی یعزی كه از آیین صوفیان كناره گرفته و در مكناسه میزیست، از دیدار پدر بیم داشت، سرانجام چون به اصرار پدر بیمار خود به نزد او آمد، بر اثر كرامت شیخ ایمان از دست رفته را بازیافت و خود در صف اولیا نشست (ص 215؛ نیز نک : ابن قنفذ، 29)، ابویعزی علاوه بر این فرزند، شاگردان بسیاری داشت كه مشهورترین آنها ابومدین (د 594 ق) بود. ظاهراً نزاع دربارۀ ابویعزی تا قرنها ادامه داشته است. در سدۀ 11 ق یكی از صوفیان مغرب به نام احمد بن ابی القاسم كتابی با عنوان المعزی فی المناقب ابی یعزی دربارۀ او و مناقب و كراماتش نگاشت (EI2) و در مقابل، محمد عبدالحی بن عبدالكبیر كتانی جانب فقهای فاس را گرفت وكتابی در ذم او نگاشت كه الاستهزاء بمن زعم الشرف للشیخ ابن یعزی نام داشت (ابن سوده، همانجا).
ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972 م؛ ابن زیات، یوسف، التشوف الی رجال التصوف، به كوشش ادلف فور، رباط، 1958 م؛ ابن سوده، عبدالسلام، دلیل مؤرخ المغرب الاقصی، تطوان، 1369 ق / 1950 م؛ ابن قاضی مكناسی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973-1974 م؛ ابن قنفذ، احمد، انس الفقیر و عز الحقیر، به كوشش محمد فاسی و ادلف فور، رباط، 1965 م؛ شعرانی، عبدالوهاب، طبقات الكبری، قاهره، 1374 ق / 1954 م؛ مخلوف، محمد، شجرة النور الزكیة، بیروت، 1350 ق؛ نبهانی، یوسف، جامع كرامات الاولیاء، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ یوسی، حسن، المحاضرات، به كوشش محمد حجتی و احمد شرقاوی اقبال، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ نیز:
EI2.
رضوان مسّاح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید