صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابونصر مشکان /

فهرست مطالب

ابونصر مشکان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 18 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبونَصْرِ مُشْکان، یا منصور بن مشکان، ملقب به شیخ عمید (د 431 ق / 1040 م)، ادیب، دیوان‌سالار و مشاور بانفوذ سلطان محمود و مسعود غزنوی. نام منصور تنها در برخی از آثار ادبی آن عصر آمده است (ﻧﻜ : ثعالبی، خاص الخاص، 598؛ باخرزی، 2 / 976). کنیۀ ابومنصور که در تتمۀ ثعالبی (2 / 62) بر او اطلاق شده، ظاهراً از تصرفات کاتبان است. تاریخ و محل تولد ابونصر به درستی دانسته نیست. ثعالبی وی را در زمرۀ شاعران نیشابور آورده (یتیمة، 4 / 450)، و ابوحفص مطوعی، شاعر معاصر ابونصر نیز در شعری که در ستایش وی سروده، او را «خورشید خراسان» خوانده است (باخرزی، 2 / 976-977). همچنین فصیح خوافی که گفته‌اند از سوی مادر به ابونصر نسب می‌برد (ﻧﻜ : نفیسی، 2 / 1001-1002)، او را به خواف و زوزن منسوب کرده (2 / 141)، درحالی‌که شبانکاره‌ای در نسخه‌ای از مجمع الانساب (ﻧﻜ : نفیسی، 1 / 55)، او را «دبیری سدیدِ امین از حدود سیستان» دانسته است.
مهم‌ترین منبع ما دربارۀ زندگانی ابونصر، تاریخ بیهقی است که ابونصر حدود 19سال در دیوان رسائل بر او سمت استادی و ریاست داشت و بیهقی در مواضع متعددی از کتاب خود، شخصیت و فرازونشیبهای زندگی سیاسی استادش را در حکومت سلطان مسعود، به خوبی نمایانده است. اما آگاهی ما از اوایل زندگانی ابونصر و نیز در دورۀ سلطان محمود بسیار اندک و تقریباً منحصر به اطلاعاتی در بخشهای گمشدۀ آثار بیهقی است که برخی از آنها به صورت پراکنده در آثار مورخان و نویسندگان پس از وی آمده است. بیهقی آنچه را که از استاد خود دربارۀ محمود غزنوی و خاندان او شنیده و نیز اطلاعاتی دربارۀ خود ابونصر در کتابی موسوم به مقامات یا مقامات محمودی (بیهقی، 794) گرد آورده بود که اکنون مفقود است. این کتاب بعدها مقامات ابونصر مشکان نام گرفت (حمدالله، 391؛ عقیلی، 178؛ نیز ﻧﻜ : نفیسی، 1 / 94، 95) و ظاهراً تا اوایل سدۀ 11 ق / 17 م که فرشته در تاریخ خود (1 / 22) از آن بهره گرفته، هنوز از میان نرفته بوده است. 
بیهقی (همانجا) به هنگام گزارش مرگ ابونصر مشکان از محنتهای 30 سالۀ او در دیوان حکومت غزنوی یاد کرده است. گویا بر این اساس برخی از معاصران برآنند که وی پس از عزل ابوالفتح بستی (ﻫ م) از ریاست دیوان رسائل محمود، به این مقام منصوب شد (خلیلی، 554). تاریخ عزل ابوالفتح دانسته نیست، اما اگر میان عزل او و مرگش در 400یا 401 ق فاصلۀ چندانی نبوده باشد، این نظد درست می‌نماید.برخی نیز حدس زده‌اند که ابونصر پس از انتصاب احمد بن حسن میمندی (ﻫ م) به وزارت، در 401 ق بدین شغل منصوب شد (صفا، 1 / 634). ابونصر به زودی نزد محمود چنان مقام بلندی یافت «که هیچ اسرار سلطان از او پوشیده نبودی و از وزیران سلطان، او نامی‌تر بود و کارها تمام با او می‌رفت» (ﻧﻜ : نفیسی، 1 / 55، به نقل از شبانکاره‌ای). او نزد محمود چندان تقرّب یافت که سلطان حتی در مسائل خصوصی زندگی خود با وی به مشورت می‌پرداخت (همو، 1 / 99-100، به نقل از جوامع الحکایات عوفی، قسم دوم، باب 21).
در 415 ق / 1024 م که سلطان محمود به عزل و مصادرۀ اموال احمد بن حسن میمندی فرمان داد، ابونصر هرچند نتوانست سلطان را از این کار بازدارد، اما بسیار کوشید تا به جان وی آسیبی نرسانند (ﻧﻜ : عقیلی، 171- 178، به نقل از مقامات ابونصر مشکان). شاید ارادت ابونصر به وزیر معزول موجب شد تا او پیشنهاد محمود مبنی بر تصدی مقام وزارت پس از عزل میمندی را نپذیرد (فصیح، 2 / 142-143، به نقل از مقامات ابونصر مشکان). از همین رو میمندی پس از رهایی از زندان در آغاز حکومت مسعود، ابونصر را به درست عهدی ستود (ﻧﻜ : عقیلی، همانجا). 
در داستان عزل مسعود از ولایتعهدی و انتصاب برادرش محمد بدین مقام، ابونصر آشکارا ناخشنودی خود را از این تصمیم سلطان محمود نشان داد (منهاج، 1 / 232-233)، اما چون محمد در غزنه بر تخت نشست، ابونصر هم ازجمله کارگزاران او بود و آنگاه که مسعود برای تصاحب تاج و تخت از اصفهان به هرات روی آورد، با آنکه حاجب بزرگ علی قریب، ابونصر را از انتقام مسعودیان سخت بیم داد، او بی‌درنگ همراه با کارگزاران دیگر نزد مسعود شتافت و نواخت یافت (بیهقی، 57-61). با اینهمه ابونصر، در اوایل حکومت سلطان مسعود از سرانجام خویش می‌هراسید و از قبول شغل سر باز می‌زد (همو، 61). اما مسعود به سعایت رقیبان ابونصر خاصه ابوسهل زوزنی (ﻫ م) وقعی ننهاد و «وی را با اعزاز و اکرام تمام به دیوان رسالت فرستاد و تدبیرها خواندن گرفت» (همو، 70، 73-74). اکنون که ابونصر بر سلطان سخت نفوذ یافته بود، تلاش می‌کرد تا محمودیان را از انتقام مسعود برهاند. حتی سلطان را از حمله به خوارزمشاه آلتون تاش بازداشت (همو، 97). اما درواقعۀ اعدام حسنک وزیر در 422 ق نتوانست کاری از پیش برد (همو، 223 به بعد). سپس به دنبال قتل حاجب بزرگ علی قریب، اریارق و سپهسالار غازی (ﻧﻜ : همو، 282 به بعد)، خود از انتقام مسعودیان بیمناک شد و می‌کوشید در سفرها در ملازمت سلطان باشد (همو، 310).
نظریات ابونصر مشکان در امور دولت غالباً با سیاست وزرای سلطان، احمد بن حسن میمندی و جانشین او، احمد بن عبدالصمد شیرازی و دیگر کارگزارانی که به بقای حکومت و انتظام امور دولت می‌اندیشیدند، هماهنگ بود، اما سلطان مستبد کمتر به اندرزهای خیرخواهانۀ ابونصر توجه نشان می‌داد، چنانکه وقتی سلطان مسعود، به رغم نظر ابونصر، هدایایی را که سلطان محمد به کارگزاران دولت داده بود، باز پس گرفت، ناخشنودی بسیار میان امرای دولت و سپاه پدید آمد (همو، 330-336) و آنگاه که سلطان به تحریک ابوسهل زوزنی خواست خوارزمشاه را به قتل آورد و توطئه آشکار شد، ابونصر و احمد بن حسن میمندی به دشواری توانستند از عصیان خوارزمشاه و بروز اغتشاش جلوگیری کنند (همو، 402 به بعد). 
ابونصر از 434 ق تا پایان عمر از سیاست مسعود در قبال ترکمانان سخت انتقاد می‌کرد. در همین سال که مسعود به فرو گرفتن ترکمانان در ری فرمان داد، ابونصر پیش‌بینی کرد که این قوم صراسان را به باد غارت خواهند داد و از قضا چنان شد (همو، 510-514). و از همین رو بیهقی، ابونصر را «دوراندیش‌تر جهانیان» خوانده است (ص 565). در 426 ق که سپاه غزنوی از پیش ترکمانان گریخت، در حالی که دیگران «عشوه‌آمیز سخن می‌گفتند»، ابونصر از این شکست از خشم بر خود می‌پیچید و آرزوی مرگ می‌کرد و با صراحت سلطان را از شادخواری و طرب، به رسیدگی امور سپاه فرا می‌خواند. سخنان ابونصر چندان نافذ کوبنده بود که به تعبیر احمد بن عبدالصمد وزیر «سنگ منجنیق بود که در آبگینه خانه انداختی» (همو، 632-634). اما ابونصر به رغم سهل‌انگاریهای مسعود در مقابله با ترکمانان (برای تفصیل ﻧﻜ : همو، 685-686، 699-701، ﺟﻤ‌ )، در 429 ق چون طغرل سلجوقی به نیشابور درآمد و برتخت مسعود نشست، مسعود را دلگرم و امیدوار می‌ساخت (همو، 732-733) و مصالحۀ وی را با ترکمانان در سال بعد، تأیید کرد (همو، 768- 769). سرانجام ابونصر در اواخر عمر چون دریافت که سلطان به اندرزهای مشفقانۀ او نمی‌اندیشد، خاموشی گزید (همو، 783)، اما در 430 ق چندان از عاقبت اوضاع و سیاست مسعود بیمناک بود که یک بار گفته بود «ما را هزیمتی افتد در بیابانی، چنانکه کس به کس نرسد» (همو، 785) و این پیش‌بینی، خشم سلطان را برانگیخت، ولی برضد او دست به کاری نزد (همو، 786). به گفتۀ بیهقی (همانجا)، 40 روز پس از این رویداد، ابونصر درگذشت و 7 ماه پس از مرگ او سپاه غزنوی در بیابانهای دندانقان مرو از ترکمانان به سختی شکست خوردند.
در اوایل 431 ق ابوالحسن عبدالجلیل، سلطان را برانگیخت تا برای رفع نیاز سپاه، از دولتمردان حکومت ستور بستانند. به گفتۀ بیهقی قصد ابوالحسن آن بود که میانۀ ابونصر و سلطان را بر هم زند؛ زیرا می‌دانست که ابونصر بدان تن در نخواهد داد. در واقع نیز ابونصر از این درخواست سلطان در خشم شد و به او پیغام داد که «کدام قلعت فرماید تا بنده آنجا رود و بنشیند؟» و نیز نامه‌ای «سخت درشت» به مسعود نوشت. اما سلطان حرمت ابونصر نگاه داشت و او را از دادن ستور معاف کرد (همو، 791- 793). از این رویداد چندی نگذشته بود که ابونصر بیمار شد و اندکی بعد درگذشت و مسعود از مرگ وی سخت متأثر شد. دربارۀ علت مرگ وی، بیهقی روایتهای بسیار شنیده، اما به ذکر آنها نپرداخته است (ص793-794). پس از مرگ ابونصر، بیهقی سوگنامه‌ای شیوا در اندوه این استاد خود پرداخت و با حسرت و با حسرت گفت: «باقی تاریخ چون خواهد گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید. در این تألیف قلم را لختی بر وی بگریانم ... » (ص 795 به بعد). پیکر او را در غزنین به خاک سپردند (همو، 799؛ فصیح، 2 / 162) و نیز گفته‌اند که در مزرعه‌ای موسوم به مشکین در خواف دفن شد (همو، 2 / 161-162). فصیح خوافی جمعی از بازماندگان و منسوبان ابونصر را که برخی از آنان مقامهای حکومتی نیز داشته‌اند، تا سدۀ 9 ق / 15 م نام برده است (3 / 110، 138، ﺟﻤ ؛ نیز ﻧﻜ : نفیسی، 2 / 1001-1002). همچنین ثقةالملک طاهر بن علی بن مشکان که گفته‌اند برادرزادۀ ابونصر بود، وزارت مسعود بن ابراهیم غزنوی (ﺣﻜ 492- 508 ق) را داشت و ممدوح شاعرانی چون مسعود سعد سلمان (ص 57- 59، ﺟﻤ‌ )، ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی بوده است (ﻧﻜ : نفیسی، همانجا).
شخصیت، منزلت و نفوذ ابونصر مشکان در مقام صاحب دیوان رسائل حکومت غزنوی چنان بود که از یک سوی سلطان محمود و مسعود در مشورت در امور حکومتی سخت به او نیازمند بودند (بیهقی، 770) و از سوی دیگر پناهگاه امرا و کارگزارانی بود که در گرفتاری و یا هنگامی‌که در معرض اتهام قرار می‌گرفتند، او را به میانجیگری برمی‌انگیختند (همو، 620- 625). ابونصر با دسایس و توطئه‌های برخی از امرا و دولتمردان حکومت سخت مقابله می‌کرد و ناراستیها را برنمی‌تابید. بیهقی، پس از اعدام حسنک وزیر می‌گوید: «استادم، روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشمند بود» (ص 236). مردم دوستی، عدالت‌جویی و دوراندیشی ابونصر نیز در قالب حکایاتی ذکر شده است (مثلاً ﻧﻜ : عوفی، 37- 38؛ بارتولد، 1 / 609-610، به نقل از حافظ ابرو).
از گزارشهای بیهقی چنین برمی‌آید که او به استاد خود ابونصر ارادتی بسیار می‌ورزیده و بدین سبب به نظر می‌رسد که در انتساب برخی از داستانها و پیش‌بینی رویدادها به ابونصر راه غلو پیموده است.
ابونصر مشکان افزون بر تصدی شغل حکومتی، در فن دبیری، شعر و ادب نیز بلندآوازه بود. بیهقی (ص 389)، وی را در فن دبیری «امام روزگارش» خوانده است. ابن اثیر نیز به چیره‌دستی او اشاره کرده و آورده که نوشتاری در نهایت زیبایی و روانی از او دیده است (9 / 472). در اوایل حکومت مسعود، گروهی بر آن شدند تا ابوالقاسم حَریش دبیر را که همراه با مسعود از عراق آمده بود، به جای ابونصر مشکان در دیوان رسائل به کار گمارند؛ اما به گفتۀ بیهقی (ص 88)، در مقابل خبرگی و چیره‌دستی ابونصر و نیز حمایت احمد بن حسن میمندی، کاری از پیش نبردند. از سوی دیگر ابومحمد دوغابادی، شاعر و دبیر عصر غزنوی در شعری که در ستایش ابونصر سروده، او را به خورشیدی مانند کرده که عطارد (مظهر دبیری و نویسندگی) از او نور می‌گیرد (باخرزی، 2 / 1103-1104). همچنین کلام و سخن او را به روانی آب و لطافت نسیم صبحگاهی تشبیه کرده‌اند (ﻧﻜ : ثعالبی، تتمة، 2 / 62).
برخی از نامه‌ها و نوشته‌های ابونصر مشکان به فارسی و عربی که او در مقام صاحب دیوان رسائل به خلفای عباسی، سلاطین نواحی مجاور و نیز به دولتمردان حکومت غزنوی نوشته، در تاریخ بیهقی باقی مانده است (ص 89-96، 248، 268-280، ﺟﻤ‌ ). همچنین عباراتی از نامه‌های او که از سوی سلاطین غزنوی برای خلفای عباسی نگاشته است، در تتمة الیتیمۀ ثعالبی (2 / 63-64) گرد آمده است. افزون بر این ابونصر در سرودن شعر به عربی نیز توانا بود و ثعالبی قطعاتی از آنها را آورده است (همان، 2 / 64-65).
ابونصر مشکان در نثر سبکی داشته که بیهقی سخت تحت‌تأثیر آن واقع شده است؛ زیرا بین نوشته‌هایی که از ابونصر باقی مانده و آثار بیهقی، از حیث سبک و سیاق عبارات، تفاوت چندانی وجود ندارد. آثار این دو مظهر و نمونۀ منحصر به فرد سبک پارسی عصر غزنوی است که جایگاه آن بین نثر روان، موجز و مختصر دورۀ سامانی و نثر پیچیده و فنی دوره‌های پس از عصر غزنوی است. از مهم‌ترین ویژگیهای نثر ابونصر و بیهقی را می‌توان، اطناب؛ وصف و تعریف، منظره‌سازی و بیان حال به طریق شاعران؛ استشهاد و تمثیل و تقلید از نثر عربی و بهره‌وری از لغات و ترکیبات آن زبان برشمرد (ﻧﻜ : بهار، 2 / 66-87).

مآخذ

 ابن اثیر، الکامل؛ باخرزی، علی، دمیة القصر، به کوشش محمد تونجی، دمشق، 1391 ق؛ بارتولد، و. و.، ترکستان نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352 ش؛ بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، 1330 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، 1350 ش؛ ثعالبی، عبدالملک، تتمةالیتیمة، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1353 ش؛ همو، خاص الخاص، به کوشش صادق نقوی، حیدرآباد دکن، 1405 ق / 1984 م؛ همو، یتیمة الدهر، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالفکر؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خلیلی، خلیل الله، «ابونصر مشکان رئیس دیوان رسالت»، آریانا، 1324 ش، ﺷﻤ 10؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش؛ عقیلی، حاجی، آثارالوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1364 ش؛ عوفی، محمد، جوامع الحکایات، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1335 ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1290 ق / 1874 م؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش رشید یاسمی، تهران، 1339 ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1342 ش؛ نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران، 1352 ش.

ابوالفضل خطیبی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: