ابونزار
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 18 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/225071/ابونزار
یکشنبه 14 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
اَبونِزار، حسن بن ابی الحسن صافی (489- 568 ق / 1096- 1173 م)، ادیب و نحوشناس، ملقب به ملك النحاة، دانستههای ما دربارۀ ابونزار برگرفته از نوشتههای دو مورخ معاصر او یعنی ابنعساكر (نقل شفاهی ازخود ابونزار) وعمادالدین كاتب اصفهانی است.وی چنانكه خود گوید، در محلۀ دارالرقیق (غرب بغداد) به دنیا آمد (ابن عساكر، 4 / 166؛ نیز نك : عماد الدین، 3(1) / 89؛ ابن عدیم، 5 / 2391). پدرش مولای ِحسین ارموی تاجر بود، از همین روی ابونزار از ذكر نام پدر ابا داشت و پیوسته از او با كنیۀ ابوالحسن یاد میكرد (یاقوت، 8 / 122). همچنین او خود را ازقبیلۀ بنی مذحج (شاخۀ قحطان) میخواند (عمادالدین، 3(1) / 111، 127). پس از چندی ابونزار به شرق بغداد كه محلۀ اعیاننشین بود، منتقل گردید و همانجا تحصیلات خویش را آغاز كرد. نحو را نزد فصیحی كه خود از شاگردان عبدالقاهر جرجانی بود، فراگرفت (ابن عساكر، همانجا؛ ابن انباری، 258؛ عمادالدین، 3(1) / 93). وی از ابوطاب زینبی حدیث شنید و فقه شافعی را از احمد اشنهی، علم كلام را نزد ابوعبدالله مغربی قیروانی، اصول فقه را از ابوالفتح ابن برهان علم خلاف را نزد اسعد میهنی آموخت (ابن عساكر، همانجا؛ ذهبی، 159) و پس از تكمیل آموزش خود به تدریس پرداخت (ابن عساكر، همانجا). ابونزار در 520 ق به واسط رفت و در آنجا جلسات درس تشكیل داد و مورد تكریم و احترام اهل دانش قرار گرفت. به این جهت وی از واسط خاطرهای خوش داشت و در اشعارش، بارها از روزگار آسودهای كه در آن شهر داشته، با حسرت یاد كرده است (ابن خلكان، 2 / 93؛ عمادالدین، 3(1) / 105). پس از مدتی ابونزار رهسپار سرزمینهای شرقی بلاد اسلامی شد و به شیراز رفت. در 541 ق به اصفهان وارد شد و سپس از آنجا به سوی غزنه و از آنجا به كرمان رفت و پس از دیدار از كرمان راهی موصل و شام شد (ابنعساكر، همانجا؛ عمادالدین، 3(1) / 90؛ یاقوت، 8 / 132-133). وی مدتی نیز در حلب اقامات گزید و در جامع آنجا به تدریس پرداخت و همانجا بود كه ابن ابی جراده در زمرۀ شاگردان او درآمد (ابنعدیم، 5 / 2390). در تمامی این سفرها امرا و بزرگان در بزرگداشت وی میكوشیدند و دانش دوستان به خدمتش میشتافتند. در حقیقت او هنگامی بغداد را پشت سر نهاد كه آوازهاش در سرزمینهای مختلف اسلامی پیچیده بود (همو، 5 / 2391، به نقل از سمعانی). با اینهمه، گویا در دمشق به شایستگی از او استقبال نشد، زیرا 3 تن از شعرای وقت یعنی ابن منیر، ابن قیسرانی و شریف واسطی به هجو وی پرداختند. ابن صوفی وزیر مجیرالدین آبق نیز به مدایح او عنایتی نشان نداد. از این رو ابونزار در دمشق نماند و به موصل رفت و در آنجا به مدح جمالالدین محمد بن علی اصفهانی وزیر اتابك زنگی و دیگر بزرگان آن دیار پرداخت. در موصل یك بار به وی پیشنهاد كردند كه به دمشق بازگردد، اما او كه سخت از دمشق و دمشقیان رنجیده بود (نك : عمادالدین، 3(1) / 124-125، در مذمت دمشق)، سوگند یاد كرد كه تا این 4 تن زندهاند، به آنجا باز نخواهد گشت (نك : بهجة، 3(1) / 90، به نقل ازبلطی).بدینسان میتوان پنداشت كه ابونزار تا 549 ق كه تاریخ وفات ابنصوفی، آخرین فرد از آن 4 تن است، به دمشق بازنگشته است. وی این بار به پایمردی عمادالدین كاتب اصفهانی كه در آن هنگام متصدی دیوان انشای شام بود، توانست به دربار نورالدین زنگی راه یابد و تا پایان عمر از عنایات وی بهرهمند شود (عمادالدین، 3(1) / 90، 93). ابونزار عاقبت در دمشق وفات یافت و در گورستان باب الصغیر به خاك سپرده شد (ابن عساكر، 4 / 166، 170؛ قفطی، 1 / 306). از جمله شاگردان ابونزار در نحو میتوان از ابوالفتح بلطی و شمیم حلّی نام برد. ابن عساكر و ابوبكر باقلانی از وی روایت كرده و ابوالمحاسن فضل بن عقیل و ابونصر محمد بن هبةالله از راویان شعر او بودهاند (ابنعدیم، 5 / 2390-2391؛ یاقوت، 12 / 142، 13 / 51). وی همچنین با بزرگانی چون عمادالدین كاتب و ابن المنقی مراوده و مكاتبه داشت (عمادالدین، 3(1) / 93؛ ابن عدیم، 5 / 2396-2397). با اینكه ابونزار لقب ملك النحاة خود داده بود و اصرار تمام داشت كه همه او را به این لقب بخوانند (نك : ذهبی، همانجا)، نیز با آنكه عمادالدین فضایل و مراتب دانش او را ستوده (3(1) / 89- 93) و حتی گـاه به آراء و اقوالش نیز استناد شده است (مثلاً نك : ابوحیان، 164، 167، جم ؛ بغدادی، 1 / 345، 3 / 435، جم )، اما او در واقع نكتۀ تازهای نیاورده است. لقب ملك النحاتی او نیز سخت مورد استهزای ابن منیر قرار گرفته (ابن منیر، 137- 138؛ عمادالدین، 3(1) / 135-136). همچنین ملاحظه میكنیم كه در سدههای اخیر هم از اعتباری برخوردار نشده و هیچ گاه به عنوان عالمی صاحب نظر و مبرّز شهرت نیافته است. نثر ابونزار با توجه به چند نمونهای كه بر جای مانده و بیشتر شامل مكاتبات وی با عمادالدین كاتب است، نثری نسبتاً روان و بیآلایش است. دیوان شعری نیز به وی نسبت دادهاند (ابن عساكر، 4 / 166-167). گرچه عمادالدین كاتب و سمعانی از اشعارش تمجید بسیار كردهاند (عمادالدین، 3(1) / 90؛ ابن عدیم، 5 / 2391) و خود نیز با غرور و تكبر اشعارش را برتر از قصاید لبید، اخطل و جریر میدانست (نك : عمادالدین، 3(1) / 99)، اما در حقیقت هیچگونه نوآوری و یا ظرافت قابل توجهی در اشعارش به چشم نمیخورد و تنها ویژگی آن دوری نسبی از تعقیدات لفظی و معنوی است، هر چند كه توجه شدید او به شعر كهن عرب و مضامین جاهلی، این روانی را هم گاه خدشهدار كرده است. آنچه امروز از اشعار وی باقی مانده، قریب 350 بیتی است كه عمادالدین وابن عساكر آوردهاند و به ندرت چند بیتی نیز در مآخذ دیگر میتوان یافت. بخش بزرگی از 249 بیتی كه عمادالدین كاتب ذكر كرده، مربوط به مكاتبات و معاتبات ابونزار با خود اوست و مضمون اصلی سایر اشعار او مدح حضرت پیامبر اكرم (ص)، معاتبات و یا مهاجات او با افراد مختلف و یا معارضه با قصاید شعرای پیشین است. در این میان مرثیهای نیز در سوك خلیفه المستر شد بالله به چشم میخورد (همو، 3(1) / 107). شگفت آنكه وی، با آنكه در بحبوجۀ كشاكشها و جنگهای صلیبی میزیسته، هیچ اشارهای به این ماجراها نكرده است (مگر آنكه فرض كنیم این دسته از اشعار او از میان رفته است).دانش و آگاهی بسیار ابونزار و نیز تكریم بزرگان از او، روزبهروز بر غرور وی میافزود، تا آنجا كه بزرگانی چون سیبویه و ابن جنی را در مقایسۀ با خود به هیچ میانگاشت و از علما بالحنی تحقیرآمیز یاد میكرد (همو، 3(1) / 91؛ یاقوت، 8 / 132؛ ابن عدیم، 5 / 2398- 2399؛ ذهبی، 159). این خصلت وی حتی گاه در رفتار او با امرا نیز بروز میكرد، چنانكه هر جا وارد میشد، خود را امیر مینامید و حتی هنگام دیدار با امیر غزنه، خود را ملكی هم رتبۀ وی خواند ( عمادالدین، 3(1) / 114؛ ابن عدیم، 5 / 2399). نسبت به خلعت وصلههای امیران نیز سخت بیاعتنا بود و بنا به برخی روایات، آنها را به افراد گمنام میبخشید (عمادالدین، 3(1) / 92؛ یاقوت، 8 / 130-132) و حتی به هنگام خواهش و درخواست لحنی آمرانه داشت (نك : عمادالدین، 3(1) / 102، 104).گرچه ابونزار پیرو مذهب شافعی است (همو، 3(1) / 93؛ نیز نك : سبكی، 4 / 210-211؛ اسنوی، 2 / 496-497) و ستایشهای افرادی چون ابن عسـاكر و ابونصر شیرازی دربـارۀ حسن اعتقاد او (نك : ابن عساكر، 4 / 170؛ ابن عدیم، 5 / 2391) و نیز عناوین برخی از تألیفات او (نك : دنبالۀ مقاله) دلالت بر تعصب وی در این مذهب دارد، با این حال اشتباه ابن كثیر در آمیختن نام وی با نام یزدن تركی، امیر شیـعی بغداد، ذیل حوادث سال 568 ق (نك : 12 / 272؛ دربارۀ یزدن، نك : ابنجوزی، 18 / 201؛ ابن اثیر، 11 / 395) و نفوذ همین اشتباه به كشف الظنون (حاجی خلیفه، 2 / 1170) سبب شده است كه نام ابونزار به عنوان عالمی شیعی وارد برخی از كتابهای طبقات و تراجم شیعیان شود (نك : صدر، 174-175؛ خوانساری، 3 / 85-86؛ امین، 5 / 117؛ آقابزرگ، 9(1) / 50، 20 / 358، 22 / 7، جم ).
آنچه تا به حال از ابونزار به دست آمده، اثری است با عنوان «المسائل العشر المتعبات الی حشر». این اثر كه در حقیقت پاسخهای وی به 10 پرسش و اشكال نحوی است و ظاهراً از املائات او بوده، به طور كامل توسط سخاوی در كتاب سفر السعادة (ص 779-846) و سیوطی در الاشباه و النظائر (3 / 381 به بعد) نقل شده است. دیگر آثار او عبارت است از: الحاوی؛ العمد و المنتخب، هر دو اثر در علم نحو؛ اسلوب الحق فی تعلیل القراءات العشر و شیء من الشواذ، در علم قرائات؛ المقتصد، در علم تصریف؛ التذكرة السفریة، كه در 400 جزوه تألیف شده بود؛ العروض؛ الحاكم، در فقه شافعی؛ دیوان اشعار و نیز كتابهای مختصری در اصول فقه و اصول دین (ابن عساكر، 4 / 166-167). ابونزار همچنین اثری با عنوان المقامات داشته است. وی كه مقامات حریری را عاری از لحن و كلمات ركیك نمیدانسته و مطالب آن را هزل میخوانده، به تشویق یكی از مریدان خویش اقدام به تألیف اثری در این باب میكند كه حاصل آن 5 مقامه است. اما او در این كار چندان موفق نبوده است، زیرا عمادالدین كاتب كه به تفصیل به ثبت اشعار او پرداخته، تنها به ثبت مقدمه و نیز برخی از ابیاتی كه در المقامات آمده، بسنده كرده است (3(1) / 129-132).
آقابزرگ، الذریعة؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن انباری، عبدالرحمن، نزهة الالباء، به كوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، 1959 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1409 ق / 1988 م؛ ابن عساكر، علی، التاریخ الكبیر، به كوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، 1332 ق؛ ابن كثیر، البدایة، ابن منیر، احمد، دیوان، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت / طرابلس، 1986 م؛ ابوحیان غرناطی، محمد، تذكرة النحاة، به كوشش عفیف عبدالرحمن، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به كوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1391 ق / 1971 م؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به كوشش حسن امین، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ بغدادی، عبدالقادر، خزانة الادب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1979- 1988 م؛ بهجة اثری، محمد، تعلیقات بر خریدة القصر (نك : هم ، عمادالدین كاتب)؛ حاجی خلیفه، كشف؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، قم، 1391 ق؛ ذهبی، محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن الدبیثی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الكبری، قاهره، 1348 ق؛ سخاوی، علی، سفرالسعادة و سفیر الافادة، به كوشش محمد احمد دالی، دمشق، 1403 ق / 1983 م؛ سیوطی، الاشباه و النظائر، به كوشش ابراهیم محمد عبدالله، دمشق، 1407 ق / 1986 م؛ صدر، حسن، الشیعة و فنون الاسلام، قاهره، 1396 ق / 1976 م؛ عمادالدین كاتب، محمد، خریدة القصر و جریدة العصر، به كوشش محمد بهجة اثری، بغداد، 1396 ق / 1976 م؛ قفطی، علی، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369 ق / 1950 م؛ یاقوت، ادبا.
مریم صادقی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید