صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / ابومدین /

فهرست مطالب

ابومدین


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبومَدْیَن، شُعَیب بن حسین انصاری (د 594 ق / 1198 م)، عارف مشهور سدۀ 6 ق اندلس. از زاد روز او اطلاع دقیقی در دست نیست، اما از آنجا که منابع موجود به سالخوردگی او در هنگام وفات اشاره دارند، می‌توان گفت که .ولادت او در نخستین یا دومین دهۀ سدۀ 5 ق بوده است. دربارۀ زادگاه او نیز اختلاف‌نظر هست. برخی مولدش را حصن مَنتوجب دانسته و به آنجا منسوبش داشته‌اند (نک‍ : غبرینی، 22؛ ابن‌ابار، 2 / 715؛ انصاری، 4 / 128) و بعضی دیگر او را به قریۀ قَنطیانه منسوب کرده‌اند (ابن زیارت، 316؛ ابن مریم، 71). یکی از مریدانِ ابومدین، محمد بن ابراهیم انصاری، به نقل از خود وی گفته است که او در خردسالی پدر را از دست داده و در پناه برادرانش می‌زیسته است و آنان نیز او را به چوپانی گماشته بودند، ولی او از این کار ناخشنود بوده و رغبت به آموختن تعالیم دین و شناخت شرایط و احکام عبادت داشته است (نک‍ : ابن زیارت، 317)؛ از این روی بر آن شد تا شبانی را رها سازد (ابن قاضی، 2 / 530). سرانجام با وجود ممانعت برادر بزرگ، خانه را ترک کرد و از زادگاه خود بیرون شد (ابن زیات، همانجا). مدتی در سیاحت بود (قس: انصاری، همانجا) و به قول حسن غافقی ــ مریدی که 30 سال با ابومدین مصاحبت داشته است ــ نخست از طریق دریا رهسپار مغرب شد. پس از این سفر به اشبیلیه بازگشت و سپس به شریش و از آنجا به جزیرةالخضراء سفر کرد و پس از آن از راه دریا به سبته رفت و در آنجا گاهی نزد ماهی‌گیران اجیر شد و سرانجام به مراکش کوچ کرد. در مراکش نام وی را در زمرۀ سپاهیان نوشتند و به اندلس بردند (ابن زیات، 317- 319). اگر درست باشد که با شیخ ابوسعود اندلسی آشنا بوده و یا نزد او سلوک داشته است (کرمانی، 57)، این آشنایی می‌بایست مربوط به همین دوره باشد. به هر حال، ظاهراً در اندلس بوده است که آوازۀ مشایخ و فقیهان فاس را شنیده و برای کسب فضل و دانش به آنجا رفته است (ابن‌زیات، 317، 319؛ ابن قاضی، 2 / 531)؛ اما در فاس از مجلس درس فقیهان و واعظان چندان بهره‌ای نمی‌برده است، تا آنکه به حلقۀ درس علی بن حِرْزِهِم پیوست و چون سخنان او را گرم و گیرا یافت، مدتی ملازم مجلس درس او شد (ابن زیات، 317- 318). وی کتاب معروف الرعایة لحقوق الله حارث محاسبی را نزد ابن حرزهم سماع کرد (همو، 319؛ ابن ابی زرع، الانیس، 270) و احتمال دارد که آشنایی او با احیاء علوم الدین و روش عرفانی ابوحامد غزالی نیز حاصل نشست و برخاست با این حرزهم بوده باشد؛ زیرا به قولی، ابومدین احیاء را نیز از همو استماع کرده است (نک‍ : ابن قاضی، 2 / 531، حاشیه). ظاهراً در همین ایام ابومدین از مجلس درس دیگر مشایخ مشهور فاس نیز بهره می‌گرفت، چنانکه نزد علی بن غالب فاسی، سنن ترمذی را استماع کرد و به حفظ آن توفیق یافت (ابن قنفذ، انس، 26؛ ابن ابی زرع، همانجا؛ ابن مریم، 108) و نزد همو و نیز نزد ایوب بن عبدالله فهری فقه آموخت (ابن قنفذ، همان، 26، 32). 
ابومدین در دوران اقامت در فاس بر کنار ساحل، خلوتگاهی داشته است و چون از مجلس درس مشایخ فاس مطلبی یا نکته‌ای فرا می‌گرفته، به خلوتگاه خود پناه می‌برده و در آن باره به تفکر و تأمّل می‌پرداخته است (نک‍ : ابن زیات، همانجا). علاوه بر آنچه گذشت، او در همین روزگار محضر ابوالحسن سلاوی را هم دریافته (همانجا؛ انصاری 4 / 128) و نزد ابوعبدالله محمد دَقّاق به سلوک پرداخته است (ابن ابی زرع، همان، 270؛ ابن قاضی، 1 / 259). گفته‌اند که ابومدین نخست از دقاق معارف صوفیه را آموخته و از دستِ او خرقه گرفته است (ابن خلدون، یحیی، 1 / 125؛ ابن قنفذ، همان، 27)، اما تعلق کلی و کامل او به تصوف و آراء خانقاهی بعد از ملاقات او با ابویعزی یلنور بن میمون هنرمیری (د 561 ق) از مشایخ امّی مغرب بوده است. ابومدین آوازۀ بزرگی و کرامات ابویعزی را در فاس شنیده و به ملاقاتش شتافته بود و دیدار کوتاه چند روزه‌‌ای که با این پیر مغربی داشت، تأثیری شگرف بر باطن او به جای گذارد (نک‍ : ابن زیات، 318). ابویعزی که اشراف بر ضمایر داشت، باطن او را کشف کرد و به استعداد و قابلیت فراوان او پی برد و او را از خواص شاگردان خود قرار داد. ابومدین از او اجازۀ ارشاد گرفت و در تمامی عصر همواره به بزرگداشت یاد وی اهتمام داشت و او را قرین اویس قرنی می‌دانست (نک‍ : ابن مریم، همانجا؛ غبرینی، 22- 23؛ ابن خلدون، یحیی، 1 / 125-126).
چنین می‌نماید که ابومدین پس از ملاقات با ابویعزی ناحیۀ فاس را که ظاهراً چندان دلبستگی بدان نداشت (نک‍ : انصاری، 4 / 129)، ترک گفته و روانۀ مکه شده است. گویا در همین سفر در عرفه با شیخ عبدالقادر جیلانی آشنا شده و از او حدیث شنیده و از دست وی خرقه پوشیده است (ابن مریم، 110؛ باباتنبکتی، 127؛ مقری، نفح، 7 / 138). احتمال می‌رود که در همین سفر، در مکه با شیخ احمد رفاعی نیز آشنا شده باشد (نک‍ : ابن بطوطه، 70). به هر حال، چنانکه گذشت، وی پیش از این نیز با تصوف در شرق جگهان اسلام آشناییهایی داشته و کتاب الرعایۀ حارث محاسبی و احیاء العلوم غزالی را نزد ابن‌حرزهم خوانده بوده است.
پس از سفر مکه، ابومدین به روایتی مستقیماً به بجایه رفت (ابن ابار، 2 / 715؛ غبرینی، همانجا) و به قولی دیگر نخست به تِلِمْسان و از آنجا به بجایه رفت و در آنجا اقامت گزید (انصاری، همانجا). وی در بجایه به ارشاد پرداخت، مریدان بسیار در اطراف او گرد آمدند (باباتنبکی، همانجا؛ مقری، همان، 7 / 136) و در بزرگداشت شیخ مغرب مبالغه می‌کردند و حتی می‌پنداشتند که خداوند، حب او را بر اهل زمین مقدر و مسلم داشته است (نک‍ : ابن عربی، روح القدس، 114). گفته‌‌اند که او نزدیک به هزار، و به روایتی 12 هزار، سالک تربیت کرد که هر یکی را کراماتی بوده است (ابن عطاءالله، 218؛ انصاری، 4 / 128). در میان مریدان او افرادی از اصناف و طبقات گوناگون، از فقیه و محدث و قاضی تا صوفی و ملامتی و حتی اشخاص امّی دیده می‌شد (نک‍ : ابن مریم، 108؛ یافعی، 3 / 469؛ ابن خطیب، 2 / 191؛ ابن عربی، همان، 79، 122) و این نکته دلیل بر وسعت مشرب و تواناییهای ابومدین در شناخت احوال گوناگون و میزان قابلیتهای فکری و روحی اشخاص است. از همین رو بسیاری از بزرگان صوفیه و خانقاهیان مغرب نسبت تربیتشان را به او می‌رسانند (نک‍ : عامری، 476). از مریدان ممتاز ابومدین که راویان معارف و گفتارهای او نیز بوده‌اند، می‌توان از ابواحمد ناری، ابوجعفر ابن سراج، ایوب فهری، عبدالرزاق جزولی و محمد انصاری را نام برد (نک‍ : ابن زیات، 326؛ انصاری، همانجا؛ ابن قنفذ، انس، 35-36، 37، 39؛ برای دیگر مریدان و شاگردان او، نک‍ : ابن خلدون، یحیی، 1 / 112، 126؛ عامری، همانجا؛ ابن عربی، همان، 79، 99، «الاسفار ... »، 56، الوصایا، 78؛ ابن ابی زرع، الذخیرة، 63؛ ابن مریم، 71؛ مقری، همان، 5 / 203-204، 205، 241، 242؛ نباهی، 137؛ جیلالی، 2 / 38). 
حلقۀ وسیع مریدان ابومدین را ــ اعم از آنان که محضر او را دریافته‌اند، یا به واسطه با او پیوندی معنوی داشته‌اند ــ نباید از وجود دو صوفی مشهور دیگر، ابن سبعین و ابن عربی خالی تصور کرد. ابن سبعین ظاهراً در روزگاری که در مغرب اقامت داشته، با آثار و آراء ابومدین و شاید هم با مریدان و خلیفگان وی آشنا شده بوده و اینکه گفته‌اند (ابن خلدون، یحیی، 1 / 117) که ابن سبعین به طریق ابومدین خرقه پوشیده است، حکایت از ارتباط او با طریقت ابومدین دارد. با اینهمه، اگر نسبت این قول به ابن سبعین ــ که ابومدین را «عبدعمل» دانست وخود را «عبد حضرت» ــ استوار باشد (نک‍ : شکیب ارسلان، 3 / 502)، شاید بتوان گفت که وی چندان پیوندی با طریقۀ ابومدین نداشته است، امـا ابن عربی ابومدین را نه تنهـا شیخ خود شمرده (نک‍ : شکیب ارسلان، 3 / 502)، شاید بتوان گفت که وی چندان پیوندی با طریقۀ ابومدین نداشته است، اما ابن عربی ابومدین را نه تنها شیخ خود شمرده (نک‍ : الفتوحات، 4 / 72، 105، 116، 9 / 417؛ قس: جامی، 527)، بلکه او را «زبان تصوف» و احیا کنندۀ طریقت در بلاد مغرب دانسته و با لقب «شیخ الشیوخ» از او یاد کرده، و بالاتر از آن در عرصۀ عرفان او را چون قطب و امام و از زمرۀ رجال الغیب شناسانده است (نک‍ : ابن عربی، روح القدوس، 79، «الانتصار»، 15، الفتوحات، 3 / 169، «منزل القطب»، 11، 12، قس: الوصایا، 147). 
هر چند دایرۀ اشتهار ابومدین پس از سدۀ 6 ق در شرق و غرب جهان اسلام گسترش یافته است، اما وی در زمان حیات نیز یکی از مشهورترین و مقبول‌ترین مشایخ مغرب بوده و به سبب همین شهرت و نفوذ فکری و روحی او، ارباب علوم ظاهر ــ خاصه آنان که به خلیفه یعقوب المنصور ابن یوسف موحدی (خلافت: 580-595 ق) نزدیک بودند ــ از او تشویش خاطر داشتند و از این رو، نزد خلیفۀ موحدی وجود او را برای حکومت وی خطرناک و خود او را همچون رقیبی برای مقام خلافت قلمداد کردند (نک‍ : ابن مریم، 113). اگر چه برخی از متأخران گفته‌اند که خلیفه یعقوب بر اثر کشتن برادر خود دچار تألم روحی شده، می‌خواست که درد و اضطراب ناشی از قتل برادر را با تقرب به شیخ الشیوخ مغرب تسکین دهد (خواندمیر، 2 / 582) و به قُرب او تبریک جوید (نک‍ : شعرانی، الطبقات، 1 / 154)، اما تردیدی نیست که یعقوب موحدی از اهل ظاهر حمایت می‌کرد وآنان نیز که طبعاً آراء و عقاید تأویلی و صوفیانه را برنمی‌تابیدند، ابومدین را که از ولایت سخن می‌گفت و آراء تأویل‌آمیز خانقاهی داشت و اتباع فراوان یافته بود، خطری برای حکومت موحدون وانمود کردند (نک‍ : ابن‌مریم، همانجا؛ قس: غبرینی، 28؛ صفاقسی، 2 / 284؛ شیال، 164). به این سبب یعقوب خلیفه از والی بجایه خواست تا او را به سوی مراکش سوق دهد؛ او نیز چنین کرد و شیخ مغرب ظاهراً در اواخر 594 ق به سوی مراکش روانه شد (ابن خلدون، یحیی، 1 / 126؛ یافعی، 3 / 471؛ مقری، نفح، 7 / 142) و پیش از آنکه به آنجا برسد در نزدیکی تلمسان در قریۀ عبّاد بیمار شد و درگذشت (ابن زیات، 316-317؛ ابن قنفذ، الوفیات، 297). اینکه بعضی سال فوت او را 580 ق ثبت کرده‌اند (نک‍ : نبهانی، 2 / 121)، بی‌تردید نادرست است، اما ضبط عده‌ای دیگر که متضمن سالهای 588 تا 593 ق است (نک‍ : ابن ابار، 2 / 715؛ انصاری، 4 / 130؛ یافعی، 3 / 469؛ ابن ملقن، 437)، البته در خورِ تأمل می‌نماید.
با آنکه عباد پیش از مرگ ابومدین مدفن برخی از مشایخ و بزرگان مغرب بوده است (نک‍ : انصاری، همانجا؛ غبرینی، 28- 29)، پس از دفن ابومدین حرمت خاص یافت. محمدناصر بن منصور موحدی بر فراز خاک ابومدین ضریحی گذارد (جیلالی، 2 / 26) و سلطان ابوالحسن مرینی مزار او را توسعه داد و مسجدی در جوار آن بنا کرد که به مسجد سیدی ابومدین معروف شد (بستانی، 5 / 117) و آرامگاه او نه‌تنها زیارتگاه خاص و عام گردید (نک‍ : ابن ابی دینار، 151)، بلکه رباطی در کنار آن بنا شد که صوفیان مغرب در آنجا اعتکاف می‌کرده و به خلوت می‌نشسته‌اند (ابن خلدون، عبدالرحمن، التعریف، 49، 135؛ العبر، 1(3) / 591، 7(3) / 648). 
از گفتارهایی که از ابومدین نقل شده و نیز از روایات و سخنانی که دربارۀ او گفته‌اند، چنین برمی‌آید که تصوف وی هم عالمانه و محققانه بود و هم در خور فهم و قبول عامۀ مردم. وی در حدیث و در فقه مالکی صاحب نظر بوده، و مردم چون در این ابواب با معضلی روبه‌رو می‌شدند، به او مراجعه می‌کرده‌اند (غبرینی، 26؛ ابن مریم، 108). گفته‌اند که در نگهداشت حرمت لقمۀ پاک به حدی مواظبت داشته که حتی از خوردن بقلۀ رومی، از آن روی که به روم منسوب بوده، احتراز می‌کرده است (غبرینی، 23-24) و این خود نشان می‌دهد که پندار و رفتار او تا چه اندازه با کردار و پسند عامۀ مردم نزدیک و همساز بوده است. شیوۀ برخورد او با دقایق عرفانی و آداب سلوک و نیز اسلوب تعلیم و تلقین او در اغلب موارد بسیار ساده و عملی و بیشتر به امور معیشتی و کارهای روزانه ناظر بود، تا به نکات علمی و تأملات نظری. بسیاری از کراماتی که به او نسبت داده‌اند (نک‍ : مقری، نفح، 7 / 140-141؛ ابن زیات، 320؛ باباتنبکتی، 128- 129؛ ابن عربی، الفتوحات، 7 / 196)، دلالت بر اقبال واعتقاد عامۀ مردم به او دارد (قس: یافعی، همانجا). 
ابومدین در تصوف جامع میان شریعت و طریقت بود (ابن مریم، همانجا) و در این کار همان طریق و مقصد را دنبال می‌کرد که ابوحامد غزالی در شرق جهان اسلام در پیش گرفته بود. این همانندی شاید بی‌سبب نبوده است، زیرا که وی راه و رسم غزالی را از استادان خود فراگرفته بود و آثار غزالی، خصوصاً احیاءالعلوم را به خوبی می‌شناخت (نک‍ : ابن‌زیات، 324؛ ابن قنفذ، الفارسیة، 50؛ ابن مریم، همانجا؛ باباتنبکی، 127؛ مقری، همان، 5 / 268) و نیز بی‌مناسبت نبوده است که بعضی از یاران و مریدانِ اصحاب ابومدین، پس از درگذشت او در واقعه‌ها و رؤیاهای خود می‌بینند که غزالی رأی و نظر شیخ الشیوخ مغرب را دربارۀ سرّ و روح و عقل و نظر سؤال می‌کند و از وی پاسخهای پر معنی و استوار می‌شنود (نک‍ : ابن‌عربی، محاضرة، 1 / 300، 301، 326). اینگونه محادثات که اصحابِ اصحاب ابومدین در واقعات و رؤیاها میان ابومدین و غزالی و دیگر مشایخ صوفیه همچون ترمذی و ابوطالب مکی ــ که کلاً به زهد و ورع و توحید الهی مسنوبند ــ دیده و نقل کرده‌اند، نزد بعضی از صوفیۀ وجودیه تأویل توحید وجودی یافته است. چنانکه بیان ابن عربی دربارۀ پاسخهای ابومدین به پرسشهای غزالی به گونه‌ای است که از تعلق او به مکتب وحدت وجود حکایت دارد (نک‍ : همانجا، نیز، 1 / 306-307، 370). بسیاری از اصحاب و شارحانِ ابن عربی نیز به اینگونه اقوال منسوب به ابومدین توجه داشته و از آنها در تبیین وجود و حقیقت سریان آن در جمیع شئون عالم بهره برده‌اند (از جمله نک‍ : جندی، 61؛ فرغانی، 146). البته در بررسی آراء عرفانی ابومدین نباید اینگونه اقوال منسوب به او را که غالباً در واقعات و رؤیاها شنیده شده است، اساس داوری قرار داد و از وی یک «صوفی اتحادی» بر ساخت، آنچنانکه برخی از معاصران کرده‌اند (از جمله نک‍ : فروخ، 164)، ولی با وجود این نمی‌توان انکار کرد که برخی از سخنان منقول از او از زنگ و بوی آراء توحید وجودی خالی نیست (نک‍ : ابن عربی، همان، 1 / 171، 197؛ ابن‌عباد، 1 / 250؛ شعرانی، الطبقات، 1 / 155؛ یافعی، 3 / 470؛ کاشفی، 1 / 320). به هر حال یکی از معروف‌ترین شاگردان مکتب او، یعنی ابن عربی برجسته‌ترین چهرۀ عرفان وحدت وجودی در عالم اسلام به شمار می‌رود، بی‌شک بی‌سبب نبوده است که کسی چون ابن عربی، ابومدین را «لسان هذه الطریقة و محییها ببلاد المغرب» گفته (روح القدس، 79) و او را از اقطاب مقام «ملک الملک» ( الفتوحات، 3 / 169) دانسته است و نیز همین ویژگی فکر و روش ابومدین بوده است که او را در تاریخ عرفان و تصوف اسلامی بلند آوازه گردانیده (نک‍‌‍ : ذهبی، 3 / 103؛ نیز قس: شعرانی، همانجا) و تأثیری به شخصیت او بخشیده است که از یک سو عرفان مغرب را نظام‌مند ساخته و سلسله‌های شاذلیه، عیدورسیه و سخاویه را در آن سرزمین شکوفا کرده (نک‍ : نوشاهی، 1 / 734؛ غنیمی، 56؛ وات، 171) و از سوی دیگر پس از سدۀ 6 ق او را در استمرار افکار و نظام خانقاهی شرق جهان اسلام سهیم ساخته است، تا جایی که طریق گلشنیه در آسیای صغیر و سلسلۀ نعمت اللهیه در ایران و طریقۀ غوثیه در شبه قارۀ هند خود را به او منسوب داشته و از او در مشیخه‌های خود به عنوان قطبی از اقطاب سلسله‌‌های مذکور یاد کرده‌اند (گلشنی، 39؛ شاه نعمت الله، دیوان، 636، «نسبت خرقه»، 173؛ نوشاهی، 1 / 157، 161، 165؛ نیز نک‍ : کرمانی، 54؛ معصوم علیشاه، 2 / 618؛ نوربخش، 31). 

آثـار

علاوه بر اقوال بسیاری که از او در کتب تراجم و تصنیفات صوفیه نقل شده است (نک‍ : ابن عربی، محاضرة، 1 / 171، 190، 196-197، 393، 412؛ ابن عباد، 1 / 227، 250، 290، 2 / 166، 174؛ نویری، 5 / 227؛ یافعی، همانجا؛ شعرانی، همان، 1 / 155-156، الانوار، 2 / 164-165، 167، 169)، آنچه به عنوان آثار ابومدین باقی مانده، تنها چند قصیدۀ کوتاه عارفانه است که در میان مریدانش شهرت داشته و بعضی از صوفیه بدانها استشهاد می‌کردند (نک‍ : ابن‌عجیبه، 1 / 22، 45، 58، 2 / 292؛ مقری، ازهار، 2 / 308- 309) و گروهی نیز چون احمد بن حاج، ابن عربی و ابن عطاءالله سکندری بعضی از آنها را تخمیس یا شرح کرده‌اند (ابن مریم، 11-14؛ ابن عربی، «القصیدة»، 221-224؛ ابن عطاءالله، 205- 219)، و نیز برخی نوشته‌های کوتاه در حکم و وصایا به نام او منسوب است که ظاهراً امالی اوست و یا مجموعۀ برخی گفته‌های او که شاگردان و مریدانش گرد آورده‌اند.

الف ـ چاپی

1. آداب الصحبة، قصیده‌ای در 21 بیت که با تخمیس ابن عربی در دمشق در 1962 م چاپ شده است. ابن علان (چ قاهره، 1305 ق) و ابن عطاءالله سکندری در المجموعة الصغری للفوائد الکبری (دمشق، 1962 م) شروحی بر این قصیده نوشته‌اند. 2. استفاریة، قصیدۀ یائیه‌ای که ضمن مجموعة الکبری من قصائد الفخری (قاهره، 1859 م) چاپ شده است. نسخۀ موجود در ازهریه با عنوان استغاثة ابن مدین (ازهریه، 6 / 333) همین قصیده است. 3. انس الوحید و نزهة المرید فی التوحید، همراه با شرح شهاب‌الدین احمد بن عبدالقادر با نام البیان المزید المشتمل علی معانی التنزیه و حقائق التوحید مکرر در قاهره به چاپ رسیده است. 4. حرز الاقسام، منظومه‌ای است کوتاه که به سعی محرز بن خلف بازنویسی شده (نک‍ : خدویه، 7 / 174) و با دلائل الخیرات جزولی در 1879 م به چاپ رسیده است. 5. عقیدة. این اثر را شمس‌الدین محمد بن لطف به نام العقد المتقن و العقد المثمن و عبدالغنی نابلسی به نام القول الأبین شرح کرده‌اند (ظاهریه، 2 / 462؛ GAL, S, I / 78) و در 1300 ق در مصر به چاپ رسیده است. 6. وصیة، که در 1300 ق در مصر به چاپ رسیده است. 

ب ـ خطی

 1. استغفار [یة]، قصیده‌ای میمیه (غیر از قصیدۀ استغفاریۀ یاد شده) که نسخه‌ای از آن در دارالکتب قاهره نگهداری می‌شود (نک‍ : سید، 1 / 42). 2. بدایة المریدین، که نسخه‌هایی از آن در الجزایر و پاریس شناخته شده است (نک‍ : وایدا، GAL, I / 564; 290)؛ 3. حِکَم. مجموعه‌ای از سخنان ابومدین که به دست مریدان وی تحریر شده است. نسخه‌هایی از این اثر در کتابخانه‌های ظاهریه و ولی‌الدین افندی نگهداری می‌شود (ظاهریه، 1 / 407-471؛ ششن، 1 / 289). اختلافاتی که در نسخه‌های این اثر ابومدین مشهود است، نشان می‌دهد که نوشتۀ خود او نیست، بلگه گردآوردۀ شاگردان اوست. علی بَیّومی شرحی بر حکم با عنوان الاسرار الخفیة الموصلة الی الحضرة العلیة دارد که نسخه‌ای از آن در قاهره موجود است (خدیویه، 7 / 91؛ GAL, S، همانجا). 4. رسالة فی السلوک، نسخۀ آن در کتابخانۀ رامپور نگهداری می‌شود (همان، I / 785)؛ 5. غایة. نسخۀ آن در باتاویا موجود است (همانجا). 6. قصیدة الجوهر [یة]. نسخه‌ای از این قصیده در پاریس نگهداری می‌شود (همانجا). 7. قصیدة الخمریة، نونیه‌ای است در 50 بیت که نسخه‌هایی از آن در کتابخانه‌های ازهریه (ازهریه، 5 / 208) و ظاهریه (ظاهریه، 2 / 442) موجود است. 8. قصیدة المضریة که نسخه‌ای از آن در بغداد نگهداری می‌شود (نک‍ : نقشبندی، 159). 9. مفاتیح الغیب لازالة الریب و ستر العیب. نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ چستربیتی نگهداری می‌شود ( آربری، شم‍ ‍3259). 
همچنین قصاید و منظومه‌های دیگری از او در کتابخانه‌های مختلف جهان به صورت خطی محفوظ است (نک‍ : ظاهریه، 2 / 441؛ علوش، 1(2) / 183؛ حجی، 311-312؛ آلوارت، شم‍ ‍3987). 

مآخذ

 ابن ابار، محمد، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش کودرا، مادرید، 1882 م؛ ابن ابی دینار، محمد، المؤنس فی اخبار افریقا و تونس، به کوشش محمد شمام، تونس، 1387 ق؛ ابن‌ابی‌زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972 م؛ همو، الذخیرة السنیة، رباط، 1972 م؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت، درالکتاب اللبنانی؛ ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1394 ق / 1974 م؛ ابن خلدون، عبدالرحمن، التعریف، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، قاهره، 1370 ق / 1951 م؛ همو، العبر؛ ابن خلدون، یحیی، بغیة الرواد، به کوشش عبدالحمید حاجیات، الجزایر، 1400 ق / 1980 م؛ ابن زیات، یوسف، التشوف الی رجال التصوف، به کوشش آدولف فور، رباط، 1958 م؛ ابن عباد، محمد، غیث المواهب العلیة، به کوشش عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره، 1380 ق / 1970 م؛ ابن عجیبه، احمد، الفتوحات الالهیة، بیروت، دارالفکر؛ ابن‌عربی، محمد بن علی، «الاسفار عن نتائج الاسفار»، «الانتصار»، «منزل القطب»، رسائل، حیدرآباد دکن، 1367 ق / 1948 م؛ همو، روح القدس فی محاسبة النفس، به کوشش عزة حصریه، دمشق، 1389 ق / 1970 م؛ همو، الفتوحات المکیة، به کوشش عثمان یحیی، مصر، 1407 ق / 1987 م؛ همو، «القصیدة و التخمیس»، همراه البرهان المؤید رفاعی، به کوشش عبدالغنی نکه‌می، بیروت، 1408 ق؛ همو، محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ همو، الوصایا، بیروت، مؤسسة الاعلمی؛ ابن عطاءالله، احمد، «عنوان التوفیق فی آداب الطریق»، همراه البرهان المؤید رفاعی، به کوشش عبدالغنی نکه‌می، بیروت، 1408 ق؛ ابن قاضی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973 م؛ ابن قنفذ، احمد، انس الفقیر و عزالحقیر، به کوشش محمد فاسی و آدولف فور، رباط، 1965 م؛ همو، الفارسیة، به کوشش محمد شاذلی و عبدالمجید ترکی، تونس، 1968 م؛ همو، الوفیات، به کوشش عادل نویهض، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ ابن مریم، محمد، البستان فی ذکر الاولیاء و العلماء بتلمسان، به کوشش محمد بن ابی شنب، الجزایر، 1326 ق / 1908 م؛ ابن ملقن، عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ازهریه، فهرست؛ انصاری مراکشی، محمد، الذیل و التکملة، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافة؛ باباتنبکی، احمد، «نیل الابتهاج»، در حاشیۀ الدیباج المذهب ابن فرحون، مصر، 1351 ق؛ بستانی؛ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی‌پور، تهران، 1336 ش؛ جندی، مؤیدالدین، نفحة الروح و تحفة الفتوح، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362 ش؛ جیلالی، عبدالرحمن، تاریخ الجزائر العام، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ حجی، محمد، فهرس الخزانة العلمیة الصبیحیة بسلا، کویت، 1406 ق / 1985 م؛ خدیویه، فهرست؛ خواندمیر، غیاث الدین، حبیب السیر، تهران، 1353 ش؛ ذهبی، محمد، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ سید، خطی؛ شاه نعمت‌الله ولی، دیوان، تهران، کتابفروشی محمدعلی؛ همو، «نسبت خرقه»، رساله‌ها، به کوشش جواد نوربخش، تهران، 1355 ش؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربیة فی مکتبات ترکیا، بیروت، 1975 م؛ شعرانی، عبدالوهاب، الانوار القدسیة، به کوشش طه عبدالباقی سرور و محمد عبدالشافعی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، الطبقات الکبری، قاهره، 1374 ق / 1954 م؛ شکیب ارسلان، الحلل السندسیة، بیروت، 1358 ق / 1939 م؛ شیال، جمال‌الدین، اعلام الاسکندریة، قاهره، 1965 م؛ صفاقسی، محمود، نزهة الانظار، به کوشش علی زواری و محمد محفوظ، بیروت، 1988 م؛ ظاهریه، خطی، (تصوف)؛ عامری، یحیی، غربال الزمان، به کوشش محمد ناجی زعبی العمر، دمشق، 1405 ق / 1985 م؛ علوش، ی. س. و عبدالله رجراجی، فهرس المخطوطات العربیة المحفوظة فی الخزانة العامة برباط الفتح (المغرب الاقصی)، پاریس، 1954 م؛ غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به کوشش عادل نویهض، بیروت، 1969 م؛ غنیمی تفتازانی، ابوالوفا، ابن عطاءالله السکندری و تصوفه، قاهره، 1389 ق / 1969 م؛ فروخ، عمر، التصوف الاسلامی، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ فرغانی، سعید، مشارق الدراری، به کوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، 11357 ش؛ کاشفی، علی، رشحات عین الحیات، به کوشش علی‌اصغر معینیان، تهران، 1356 ش؛ کرمانی، عبدالرزاق، «تذکره در مناقب حضرت شاه نعمت‌الله ولی»، مجموعه در ترجمۀ احوال شاه نعمت‌الله ولی کرمانی، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1361 ش / 1982 م؛ گلشنی، محیی، مناقب ابراهیم گلشنی، آنکارا، 1982 م؛ معصوم علیشاه، محمد، معصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318 ش؛ مقری تلمسانی، احمد، ازهار الریاض فی اخبار عیاض، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، 1358 ق / 1939 م؛ همو، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ تباهی، علی، تاریخ قضاة الاندلس، قاهره، 1948 م؛ نبهانی، یوسف، جامع کرامات الاولیاء، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ نقشبندی، اسامة ناصر و ظمیاء محمد عباس، مخطوطات الادب فی المتحف العراقی، کویت، 1985 م؛ نوربخش، محمد، «سلسلة الاولیاء»، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، جشن‌نامۀ هانری کربن، به کوشش سیدحسین نصر، تهران، 1356 ش؛ نوشاهی، شریف احمد شرافت، شریف التواریخ، گجرات، 1399 ق / .1979 م؛ نویری اسکندرانی، محمد، کتاب الالمام، به کوشش عزیز سوریال عطیه، حیدرآباددکن، 1390 ق / 1970 م؛ وات، مونتگمری، اسپانیای اسلامی، ترجمۀ محمدعلی طالقانی، تهران، 1359 ش؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، 1390 ق / 1970 م؛ نیز: 

Ahlwardt; Arberry; GAL., GAL., S; Vajda, Georges, Index général des manuscrits arabes musulmans de la Bibliotheque nationale, Paris, 1953. 

نجیب مایل هروی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: