صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابوعلی فارسی /

فهرست مطالب

ابوعلی فارسی


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبوعَلیِ فارْسی، حسن ‌بن احمد بن عبدالغفار (288-377 ق / 901-987 م)، نحوی، لغوی و مُقری ایرانی تبار. ابوعلی در فسا زاده شد و نسبت فَسَوی و فارسی وی از همین‌جاست (زبیدی، 120؛ تنوخی، 4 / 43). پدرش ایرانی و مادرش عرب و از قبیلۀ سدوس‌ بن شیبان (شاخه‌ای از ربیعة ‌الفَرَس) بود که به فارس مهاجرت کرده بودند (یاقوت، 7 / 222-232)، هرچند که برخی از معاصران، مادرش را نیز ایرانی دانسته‌اند (امین، احمد، 2 / 91). 
ابوعلی ظاهراً تحصیلات مقدماتی را در فسا گذراند و در همانجا در زبانهای فارسی و عربی تبحر یافت (نک‍ : ابن جنی، الخصائص، 1 / 91، 243؛ جوالیقی، 4، 27، 187؛ حسینی، 260). سپس در 307 ق برای ادامۀ تحصیل راهی بغداد شد (ابن خلکان، 2 / 80؛ یافعی، 2 / 406). چه بسا اوضاع سیاسی و آشفتگیهای ناشی از کشمکشهای داخلی در فارس یکی از عوامل این مهاجرت بوده است (قس: شلبی، 54-56). گرچه بغداد نیز در آن روزگار اوضاع و احوال مساعدتری نداشت (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 116-117)، اما از بزرگ‌ترین پایگاهها و مراکز علمی و ادبی به‌ شمار می‌رفت و بسیاری از برجسته‌ترین دانشمندان در آنجا به تدریس علوم مختلف مشغول بودند. 
ابوعلی از همان آغاز به علم نحو و لغت روی آورد و الکتاب سیبویه و اثار لغوی ابوزید انصاری به‌ویژه النوادر فی اللغة را اساس کار خود قرار داد. الکتاب را نزد ابن سراج و ابوبکر مَبْرَمان و کتاب المسائل الکبیر را نزد مؤلفش اخفش که همه از مشهورترین نحویان عصر خود بودند، فرا گرفت (ابوعلی، المسائل المشکلة، 180، 395؛ ابوحیان توحیدی، 1 / 131؛ یاقوت، 7 / 252-253؛ یمانی، 83؛ فیروزآبادی، 53؛ سیوطی، بغیة، 1 / 175). ابواسحاق زجّاج و ابوبکر خیاط نیز از دیگر استادان او در نحو به‌شمار می‌روند (ابن انباری، 216؛ یاقوت، 7 / 233). در علم لغت نیز الاشتقاق را نزد مؤلف آن، ابن‌درید و اصلاح المنطق ابن سکیت را نزد ابواسحاق زجاج خواند (ابن سیده، المخصص، 5 / 74؛ شلبی، 94). 
ابوعلی برای فراگیری علم قرائات نیز بزرگ‌ترین مقری روزگار خود ابوبکر ابن مجاهد را برگزید و معانی القرآن فرّاء را از وی فرا گرفت. همچنین کتاب المعانی را نزد مؤلف آن زجاج خواند (نک‍ : ابن‌حنی، المحتسب، 1 / 36؛ ابن جزری، 1 / 207). وی از شعر و ادب نیز غفلت نورزید و دیوان نابغۀ ذبیانی را به روایت اصمعی، نزد ابوبکر ابن سراج و معانی الشعر را نزد مؤلفش خیاط قرار گرفت (ابوعلی، همان، 343؛ ابن انباری، همانجا؛ یاقوت، 7 / 261؛ قس: شلبی، 92). افزون بر اینها، کتابهای بسیار دیگری از جمله المقتضب، الغلط و امالی مبرّد و نیز الالفاظ اصمعی و اصول النحو ابن سراج را به دقت مطالعه کرد و با موشکافی تمام به نقادی آنها پرداخت (نک‍ : ابوعلی، همان، 268، 278- 279، 305، 408، 456). وی ظاهراً مکنتی داشت (نک‍ : یمانی، 84) و گویند شرح ابوسعید سیرافی بر الکتاب سیبویه را، در 368 ق که عازم به بغداد بود، در اهواز به 000‘2 درهم خرید (یاقوت، 8 / 180). ابن فراخ دستی، او را در مراحل مختلف تحصیل یاری بسیار کرد، چه مبالغی که برخی استادان برای تدریس می‌گرفتند، برای همه‌کس قابل پرداخت نبود. به گفته‌ای، مبرمان در مقابل تدریس الکتاب، 100 دینار می‌گرفت (همو، 18 / 255؛ سیوطی، همانجا؛ نیز نک‍ : شلبی، 124؛ دانشنامه، 8 / 1078- 1079). 
ابوعلی نزدیک به 30 سال در بغداد ماند و پس از کسب علم از محضر استادان بنام آن روزگار، خود به زودی به مقام استادی رسید و به تدریس علوم مختلف پرداخت. به گفتۀ ابن جنی وی در زمان حیات استادش ابن سراج (د 316 ق)، تدریس دو کتاب الجمل و المـوجز وی را برعهده گرفت (نک‍ : یاقوت، 7 / 239). افزون بر این دو کتاب، آثار دیگری را نیز در علوم مختلف نحو، لغت و قرائت تدریس می‌کرد که از جملۀ آنها: الکتاب سیبویه، النوادر ابوزید انصاری، المعانی زجاج و معانی القرآن فراء والایضاح خود وی را می‌توان نام برد (نک‍ : ابن‌جنی، همان، 1 / 36، 63، 129، جم‍ ؛ قفطی، 1 / 275، 2 / 387). مجالس درس وی در بغداد سخت مورد استقبال قرار گرفت و شاگردانی از اطراف و اکناف به مجالس درس وی روی آوردند (نک‍ : ابن تغری بردی، 4 / 151) که بعدها خود در زمرۀ بزرگ‌ترین دانشمندان آن روزگار درآمدند. از معروف‌ترین آنان ابن‌جنی، ابوالقاسم تنوخی، علی‌ بن عیسی ربعی، ابوطالب عبدی، ازهری صاحب تهذیب اللغة، جوهری صاحب الصحاح و عبدالملک بن بکران نهروانی را می‌توان نام برد (نک‍ : ابن جنی، الخصائص، 1 / 207، 276، جم‍ ؛ تنوخی، 4 / 43؛ خطیب، 7 / 25؛ ابن انباری، 216؛ ابن جزری، همانجا؛ ابن جوزی، 7 / 138). ابوطالب عبدی شمار شاگردانی که نزد وی الکتاب را می‌خوانده‌اند، بیش از 30 نفر ذکر کرده است (نک‍ : قفطی، همانجا). ابن خیر (ص 42) و یاقوت (همانجا)، رُمّانی (د 384 ق)، نحوی معروف را نیز شاگرد وی دانسته‌اند، اما مبارک (ص 78- 79) که این امر را ناممکن می‌داند، معتقد است که شاگرد او درواقع ربعی بوده که در منابع فوق به رمّانی تحریف شده است (قس: شلبی، 139). ابن قارح (ﻫ م) که رسالۀ معروفش خطاب به ابوالعلاء معری، انگیزۀ تألیف رسالة الغفران شده، از شاگردان ابوعلی بوده و از این امر به خود بالیده است (1 / 36، 56). 
ابوعلی تا حدی شهرت خود را مدیون شاگردان خویش است، زیرا بسیاری از آنان پس از کسب فیض از محضر وی، به شهرها و کشورهای مختلف سفر کردند و آثار او را در شرق و غرب منتشر ساختند که از جملۀ آنان خواهرزاده‌اش ابوالحسین محمد بن حسین‌ بن عبدالوارث (د 431 ق) را می‌توان نام برد (نک‍ : ثعالبی، 4 / 384-386؛ یاقوت، 18 / 186-187؛ شلبی، همانجا). برخی، صاحب‌ بن عباد و شریف رضی را نیز در زمرۀ شاگردان او شمرده‌اند (نک‍ : یاقوت، 7 / 249؛ افندی، 1 / 212؛ امین، محسن، 5 / 11). 
ابوعلی در زمان اقامت در بغداد، پیوندهای خود را با زادگاهش نبرید و گاه و بیگاه از بغداد به فارس سفر می‌کرد (نک‍ : یاقوت، 7 / 261). وی علاوه بر بغداد به شهرهای بسیاری از جمله بصره، واسط، موصل، حلب و دمشق نیز مسافرت کرد و در پاسخ پرسشهایی که در این شهرها از وی می‌شد، رسائلی تألیف کرد که به نام همان شهرها نامیده شد، مانند: المسائل البصریات، البغدادیات و الحلبیات (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
ابوعلی فارسی در 341 ق بغداد را به قصد موصل ترک کرد (ابن جنی، المحتسب، 1 / 186). منابع کهن ذیل حوادث این سال، خبر از آتش‌سوزی مهیبی در بغداد داده‌اند که بر اثر آن ثروتهای کلانی نابود شد (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 499). این واقعه احتمالاً همان داستان آتش‌سوزی است که ابوعلی برای ابن جنی بازگو کرده و از سوختن کتـابها و آثار خود سخت نالیده است (نک‍ : یاقوت، 7 / 256-257). این حادثه در روح او اثری ناگوار بر جای نهاد، چندانکه از شدت حزن و اندوه مدتی خانه‌نشین شد (نک‍ : همو، 7 / 257) و احتمالاً این امر در مهاجرت او از بغداد به موصل بی‌تأثیر نبوده است. 
ابوعلی دیرزمانی در موصل نماند، اما در همان اثنا با ابن جنی که در آن هنگام (341 ق) 20 سال بیش نداشت و در جامع موصل به تدریس نحو مشغول بود، آشنا شد. ابوعلی، ابن جنّیِ جوان را در مسأله‌ای صرفی آزمود. ابن جنی چون از عهدۀ پاسخ بر نیامد، تدریس را رها ساخت و در زمرۀ شاگردان وفادار ابوعلی درآمد و تا درگذشت او یعنی نزدیک به 36 سال ملازم او شد (ابن جنی، همانجا؛ یاقوت، 12 / 90-91؛ قس: ابن انباری، 229، که ابن جنی را 40 سال ملازم وی دانسته است). هنوز یک سال به سر نیامده بود که ابوعلی موصل را ترک گفت و پس از اقامتی کوتاه در طرابلس و معرة النعمان (ذهبی، سیر، 16 / 380؛ شلبی، 61)، همراه ابن جنی به حلب نزد سیف‌الدولۀ حمدانی رفت (ابن‌خلکان، 2 / 80؛ یافعی، 2 / 406). دربار سیف‌الدوله در آن هنگام عرصۀ رقابت ادیبان، شاعران و نویسندگان برجسته‌ای چون ابن خالویه، متنبّی و ابوطیب لغوی بود که همه مشتاقانه می‌کوشیدند با فضل‌فروشی، خود را برتر از دیگران نشان دهند تا بیشتر در دل امیر نفوذ کنند (نک‍ : ابن خلکان، 3 / 401؛ محمد، 23؛ حسن، 1 / 7- 8). ابوعلی حدود 5 سال در دربار سیف‌الدوله زیست در این مدت که درواقع دوران کشاکشهای علمی او بود، در مجالس و محافل علمی و ادبی که بیشتر در حضور سیف‌الدوله تشکیل می‌شد، بارها با متنبی و به‌ویژه با رقیب سرسختش ابن خالویه که از ابوعلی کینه‌ای دیرینه در دل داشت، به مناظره پرداخت و برتری خود را در نحو و لغت به اثبات رساند. سرانجام رقابت میان این دو هماورد از حد مناظره فراتر رفت و به خصومتی شدید و تألیف کتاب در رد یکدیگر منجر شد (نک‍ : ابن خلکان، 2 / 80؛ ابن‌انباری، 215؛ دلجی، 133-134؛ محمد، 26-27). سیف‌الدوله نیز خود غالباً با برتری دادن یکی از آن دو بر دیگری، به آتش اختلافات دامن می‌زد و ظاهراً در مناظرات بیشتر جانب ابن خالویه را می‌گرفت (نک‍ : قفطی، 1 / 327). سرانجام ابن خالویه که در دربار سیف‌الدوله نفوذ بیشتری داشت، فائق آمد و ابوعلی به ناچار حلب را در حدود 347 ق ترک کرد (ابن جنی، الخصائص، 2 / 88؛ حسینی، 261). 
ابوعلی پس از این، مدتی را در بغداد، دمشق و برخی شهرهای خراسان گذراند. در این زمان شهرت او فزونی یافته و نامش بر سر زبانها افتاده بود. از این‌رو عضدالدولۀ دیلمی وی را به شیراز فرا خواند تا تعلیم برادرزادگانش را برعهدۀ او وا گذارد (زبیدی، 120؛ یاقوت، 7 / 233؛ راشد، 9). ابوعلی در شیراز مورد استقبال گرم عضدالدوله قرار گرفت. او مجالس درس خود را در جامع شیراز و گاه در منزل خود تشیل می‌داد. از شاگردان وی در شیراز عبیدالله ‌بن احمد فزاری و شخص عضدالدوله را می‌توان نام برد. عضدالدوله او را بسیار عزیز می‌داشت و خود را شاگرد وی در نحو می‌خواند (تنوخی، 4 / 44؛ یاقوت، 7 / 255؛ سیوطی، بغیة، 2 / 126؛ شلبی، 133). ابوعلی نیز از هیچ خدمتی به وی دریغ نکرد و کتابهای عمدۀ خود الایضاح، التکلمة و الحجة را به وی تقدیم داشت (ابوعلی، الحجة، 1 / 3؛ ابن خلکان، همانجا). 
در 354 ق، متنبی نیز به دربار عضدالدوله پیوست. در همین زمان بود که ابن جنی توانست اسباب دوستی را میان آن دو فراهم آورد (بدیعی، 161-162؛ فروخ، 2 / 463). دوران زندگی ابوعلی را در شیراز باید دوران آرامش و دل‌آسودگی وی دانست و تألیفات عمدۀ او نیز ثمرۀ همین دوران است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). هنگامی که عضدالدوله در 364 ق عزم جنگ با پسر عمویش بختیار بن عزالدوله را داشت (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 648). از ابوعلی خواست تا در این جنگ همراه وی باشد، اما ابوعلی بهانه آورد و از رفتن با او سرباز زد (یاقوت، 7 / 236-237). 
ابوعلی تـا 369 ق در شیراز اقامت داشت (نک‍ : ابن جنی، المحتسب، 1 / 366)، اما پس از الحاق بغداد به قلرو عضدالدوله و توجه وی به عمران و آبادانی این شهر و جذب و حمایت دانشمندان (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 704-705)، به بغداد بازگشت. به گزارش ذهبی ( تاریخ، 275)، ابوعلی فارسی در 369 ق در مراسم ازدواج دختر عضدالدوله با خلیفۀ عباسی الطائع لله، وکیل عضدالدوله بوده است. ابوعلی از آن پس بقیۀ عمر را در بغداد به تدریس گذراند و تنوخی در اواخر عمر ابوعلی، یعنی 375 ق شاگرد وی بوده است (نک‍ : تنوخی، 4 / 43). 
در تاریخ وفات ابوعلی اندکی اختلاف است. ابن ندیم (ص 69) وفاتش را پیش از 370 ق دانسته است که باتوجه به روایت تنوخی (همانجا) پذیرفتنی نیست. ابن اثیر (9 / 51) و ابوالفداء (2 / 124) وفات وی را در 376 ق، اما تقریباً همۀ مؤلفان دیگر در ربیع‌الاول 377 در بغداد دانسته‌اند (خطیب، 2 / 82). ابوعلی در مقبرۀ شونیزیه به خاک سپرده شد (ابن جوزی، ابن خلکان، همانجاها). شریف رضی در سوگ وی ابیاتی سروده است (نک‍ : 1 / 588- 589). ابوعلی وصیت کرده بود، ثلث داراییش را که به 000‘30 دینار می‌رسید، بین نحویان بغداد تقسیم کنند (یمانی، 84). 
مقام علمی ابوعلی سخت مورد ستایش قرار گرفته است. گروهی از نحویان او را از ابوالعباس مبرد برتر شمرده و همتای سیبویه خوانده‌اند (نک‍ : ابن انباری، 216). برخی نیز به وی لقب علامه داده و او را بزرگ‌ترین پیشوایان علم نحو دانسته‌اند (یمانی، 83؛ ابن انباری، همانجا). به گفتۀ برخی (شلبی، 92)، وی قرآن را از حفظ داشته، با این حال از برخی منهیات مانند باده‌نوشی اجتناب نمی‌کرده است (نک‍ : ابوحیان توحیدی، 1 / 132). 
در روزگار ابوعلی نفوذ فلسفۀ یونان به تدریج نحو را نیز تحت تأثیر قرار داد. از این‌رو برخی از نحویان چون ابوعلی فارسی و رُمّانی کوشیدند تا دستور زبان عربی را بر پایه‌های قواعد فلسفه استوار سازند (قس: مبارک، 227-‌ 229). اینان که گویی بیش از هر چیز سعی داشتند، بنیادی ساده‌تر را جانشین نظریۀ عامل سازند، برای بیان مفاهیم و تعابیر مبهم خود، به روشها و اصطلاحات منطق ارسطویی متوسل شدند، اما هرگز توفیق نیافتند تا نظام تازه‌ای در دستور زبان عربی پدید آورند. این تلاشها در زمان ابن جنی به اوج خود رسید (نک‍‌ : عبدالتواب، 458- 459؛ زکی، 106؛ مبارک، 81-83؛ شلبی، 588-612). بی‌شک خردگرایی ابوعلی فارسی در مباحث نحوی و عنایت خاص وی به قیاس نیز زاییدۀ همین اندیشه است. وی می‌گوید در 50 مسألۀ لغوی مبتنی بر سماع اشتباه کرده، اما در یک مسألۀ قیاس هم به خطا نرفته است (ابن جنی، الخصائص، 2 / 88؛ قس: یاقوت، 7 / 238، 254). آیین منطقی قیاس که به دست نخستین نحویان از جمله خلیل ‌بن احمد و سیبویه پی‌ریزی شده و در روزگار مبرد شکل گرفته بود، سرانجام به دست ابوعلی فارسی و رمّانی و ابن جنی به کمال رسید (نک‍ : فلایش، «رساله‌ای»، I / 34-36، «طرحی»، 11-12). از این‌رو ابوعلی فارسی را باید در رأس قیاس‌گرایان مکتب بصره قرار داد (نک‍ : امین، احمد، 2 / 91؛ مبارک، 255). عنایت بیش از حد وی به قیاس باعث پیچیدگیها و ابهاماتی در آثار وی شده که برای همگان قابل فهم نبوده است (ابن جنی، المحتسب، 1 / 197؛ یاقوت، 14 / 75). البته ابن بدان معنی نیست که وی به سماع توجه نداشته است. آثار او مشحون ا مطالب مبتنی بر سماع است و او حدیث نبوی و شعر نوخاستگان را که تا قبل از وی بدانها استناد نمی‌شد، به منابع سماعی افزود. وی بارها در آثار خود به احادیث نبوی استشهاد کرده و اشعار نوخاستگان از جمله شعر ابوتمام را مورد استناد قرار داده است (نک‍ : الایضاح، 1 / 101-102؛ حسینی، 280-281). 
ابوعلی به مبدأ و ریشۀ زبان نیز توجه داشته و برخلاف بسیاری از اهل فن که برای زبان منشأ اجتماعی و قراردادی قائلند، به استناد آیۀ کریمۀ «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها» (بقره / 2 / 31)، خداوند را منشأ زبان می‌داند و ابن‌جنی که خود از مخالفان این نظریه است، گفتۀ استاد خود را چنین توجیه می‌کند که خداوند علم و قدرت وضع زبان را به انسان داده است و بدین‌سان بین نظر استاد خود و کسانی که زبان را وضعی و قراردادی می‌داند، مغایرتی نمی‌بیند (ابن جنی، الخصائص، 1 / 40-41). اما در حقیقت مقصود ابوعلی این نیست. وی همانند استادش ابوالحسن اخفش معتقد است که خداوند زبانهای مختلف عربی، فارسی، سریانی و غیره را به آدم آموخت، سپس فرزندان وی در سراسر زمین پراکنده شدند و از آنجا اختلاف زبانها پدید آمد (نک‍‌ : ابن جنی، همان، 1 / 41). وی دربارۀ آواشناسی نیز نظریات خاصی دارد و معتقد است که حرکت همزمان با حرف پدید می‌آید و در این‌باره می‌گوید: گرچه مخرج «ن» ساکن، خیشوم است، اما زمانی که متحرک می‌شود، مخرجش از خیشوم به دهان منتقل می‌گردد. همچنین «الف» در صورت متحرک شدن قلب به همزه می‌شود و این خود نشان می‌دهد که حرکت همراه با حرف پید می‌آید. گرچه این رأی موافق نظر زبان‌شناسان امروزی نیست، اما به عنوان نخستین بحثها در این زمینه درخور اهمیت بسیار است (نک‍‌ : همان، 2 / 324؛ عبدالنواب، 459-460). 
دربارۀ مبحث اشتقاق اکبر نیز که به گفتۀ بسیاری از منابع نخستین‌بار ابن‌جنی آن را مطرح ساخته است و غالباً وی را مبدع آن می‌دانند (نک‍ : سیوطی، المزهر، 1 / 347)، باید گفت که به تأیید خود ابن جنی، نخستین‌بار ابوعلی فارسی آن را بدون آنکه اشتقاق اکبر نامد، مطرح ساخته و بی‌گمان اندیشه‌های ابوعلی در این زمینه برای این جنی منبع الهام بوده است (نک‍ : ابن جنی، همان، 2 / 133؛ امین، احمد، 2 / 92؛ صالح، 186، 200-201). 
ابوعلی فارسی از جمله کسانی است که ترادف و اشتراک لفظی را در زبان عربی به کلی انکار کرده‌اند. در بین زبان‌شناسان عرب اختلاف‌نظرهای شدیدی دربارۀ ترادف وجود دارد. از اواخر سدۀ 2 و اوایل سدۀ 3 ق که نخستین لغت‌شناسان و راویان، تلاشهایی را در زمینۀ جمع‌آوری واژه‌های قرآن کریم، احادیث نبوی، شعر و خطب آغاز کردند و به بحث و بررسی معانی آنها پرداختند، کسانی همچون اصمعی، یزیدی و رمّانی برآن شدند تا واژان هم‌معنی را در کتابهایی مستقل با نام ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانیه (اثر اصمعی، چ دمشق، 1384 ق / 1964 م) و الالفاظ المترادفة (اثر رمانی، چ قاهره، 1321 ق)، جمع‌آوری کنند. برخی از اینان در گردآوری این قبیل کلمات راه افراط پیمودند و واژه‌های بسیاری را که درواقع مترادف به‌شمار نمی‌رفتند، به عنوان مترادف گرد آوردند. آنان دانستن چندین نام برای یک چیز را مایۀ مباهات و افتخار می‌شمردند. به گفته‌ای، ابن خالویه 500 نام برای شیر و 200 نام برای مار جمع‌آمری کرده بود (نک‍‌ : ابن فارس، 21؛ صالح، 292-296؛ عبدالتواب، 350-353). در مقابل این گروه از دانشمندان، گروه دیگری برخاستند که به کلی وجود واژه‌های مترادف در زبان عربی را منکر شدند. ابوعلی فارسی یکی از اینان بود. به گفتۀ ابن انباری (ص 215) ابن خالویه در مجلس سیف‌الدوله به ابوعلی گفت من برای سیف (شمشیر) 50 نام از حفظ می‌دانم. ابوعلی گفت: من جز یک نام برای آن نمی‌شناسم و آن سیف است و واژه‌های «مهنّد»، «صارم» و غیره که تو آنها را اسم می‌دانی، صفات شمشیرند و گویی تو میان اسم و صفت تفاوت نمی‌نهی (نیز نک‍ : سیوطی، همان، 1 / 405). در مورد اشتراک لفظی نیز این اختلاف نظر وجود دارد و ابوعلی گرچه اشتراک لفظی را به کلی انکار نکرده، اما بر این باور است که «هر لفظ تنها برای یک معنی وضع شده و روا نیست گفته شود که یک واژۀ مشترک در اصل و از روی قصد برای دلالت بر دو یا چند معنای مختلف وضع شده است، بلکه باید دانست که این امر در نتیجۀ تداخل زبانها و لهجه‌ها به وجود آمده، یا اینکه هر واژه در ابتدا برای یک معنی وضع شده و بعدها مجازاً در معنی دیگری به کار رفته، سپس بر اثر کثرت استعمال و به تدریج در معنی مجازی غلبه پیدا کرده و به منزلۀ واژه‌ای تلقی شده که در اصل برای همین معنی وضع گردیده است» (نک‍‌ : ابن سیده، المخصص، 13 / 259؛ صالح، 301-304). 
ابوعلی به علم کلام نیز آگاهی داشته است و از پرسشی که از استادش ابوعبدالله بصری (ﻫ م)، متکلم بزرگ معتزلی کرده، روشن است که وی «خواطر» را ملهم از سوی خداوند می‌داند (نک‍ : ابن‌جنی، الخصائص، 1 / 207؛ نیز نک‍ : قاضی عبدالجبار، 12 / 386 به بعد، بحث خواطر). 
ابن مرتضی (ص 131) وی را معتزلی دانسته و بسیاری دیگر از منابع کهن، اعتزال‌گرایی وی را مورد تأکید قرار داده‌اند (نک‍ : خطیب، 7 / 276؛ ابن اثیر، 9 / 51؛ ذهبی، سیر، 16 / 380). به‌علاوه شاگردی وی نزد ابوعبدالله بصری معتزی (نک‍ : ابن‌جنی، همانجا) و نیز تألیف اثری مانند التبع لکلام ابی علی الجبائی (صفدی، 11 / 379)، در شرح و تبیین آراء معتزلی برجسته‌ای همچون ابوعلی جبائی، همه بر معتزلی بدن وی دلالت دارد. با این حال برخی منابع متأخر شیعی (آقابزرگ، 2 / 492؛ خوانساری، 3 / 76؛ امین، محسن، 5 / 8)، او را در زمرۀ شیعیان آورده‌اند، گرچه شیخ طوسی و ابن شهر آشوب هیچ‌یک نام وی را در فهرست خود نیاورده‌اند. بنابراین، ظاهراً اعتزال‌گرایی وی و ارتباطش با سیف‌الدولۀ حمدانی و عضدالدولۀ دیلمی و صاحب ‌بن عباد که همه شیعه مذهب بوده‌اند، باعث چنین تصوری شده است. 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: