صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / حاجی‌بابا افشار /

فهرست مطالب

حاجی‌بابا افشار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حاجیْ‌بابا اَفْشار، نخستین پزشک ایرانی در علم طب جدید اروپایی و حکیم‌باشی دستگاه عباس‌میرزا نایب‌السلطنه (1235- 1249ق / 1820-1833م) و محمدشاه قاجار.
میرزا بابا یا میرزا حاجی بابای افشار، پسر یکی از افسران شاهزاده عباس‌میرزا بود که به‌همراهی جوان دیگری به‌نام محمدکاظم از جانب وی به‌عنوان نخستین جوانان ایرانی برای تحصیل به انگلستان فرستاده شد. باتوجه به پیشرفت روزافزون کشورهای اروپایی و عقب‌ماندگی بیش از حد ایران در قیاس با این کشورها، عباس میرزا ــ که بر اثر شکست ایران از روسیه متوجه این مسائل شده بود ــ کوشید تا با فرستادن محصلان ایرانی به فرنگ این کمبود را جبران کند؛ از این‌رو، نخستین بار در 1226ق / 1811م، هنگامی که سرهارفورد جونز پس از به پایان رساندن مأموریتش در ایران به انگلیس باز می‌گشت، دو جوان ایرانی را به‌همراه او روانۀ تحصیل در لندن کرد (مینوی، 385؛ اقبال، 29-30؛ محبوبی، 1 / 123؛ بامداد، 4 / 191-192). این دو تن از خانواده‌های محترم و نیک‌نام آذربایجان بودند و منابع موجود از سرگذشت آنان پیش از سفر و خانواده‌های آنان، بیش از این اطلاعی به دست نمی‌دهند. محمدکاظم پسر نقاش‌باشی عباس میرزا، در فن نقاشی استعداد فوق‌العاده‌ای داشت و قرار بر آن بود که نزد استادان فن به تحصیل نقاشی بپردازد؛ و حاجی‌بابا نیز پس از تحصیلات مقدماتی وارد رشتۀ طب گردد (مینوی، 385--388؛ محبوبی، بامداد، همانجاها؛ رایت، 143-144). در یکی از مکاتیب مربوط به این دو تن در ادارۀ اسناد عمومی مملکتی در انگلیس آمده است که «محمدکاظم در نقاشی استعدادی مافوق حدود عادی دارا ست و حق آن است که از بهترین اساتید درس بگیرد» (نک‍ : مینوی، 388).
این دو در اوایل اکتبر 1811 وارد لندن شدند (همو، 387) و سرهارفورد جونز پس از ورود به لندن آنها را به یکی از افسران خود، به نام سادرلند سپرد تا ناظر بر تحصیلشان باشد؛ اما خود نیز، از سوی عباس‌میرزا بر امر تحصیل آنان نظارت داشت (همانجا؛ محبوبی، 1 / 124؛ رایت، 144-146).
هارفورد جونز و سادرلند از عدم مهارت این دو جوان در خواندن و نوشتن فارسی اظهار نگرانی می‌کردند و سادرلند معتقد بود که این ناتوانی مانع از آن است که انگلیسی را به‌راحتی بیاموزند (اقبال، 31؛ نیز نک‍ : مینوی، 388؛ رایت، 144)؛ اما به‌نظر بیشتر محققان ایرانی این امر پذیرفتنی نیست، زیرا بعید به نظر می‌رسد عباس‌میرزا کسانی را برای تحصیل به فرنگ بفرستد که خواندن و نوشتن هم نمی‌دانستند (اقبال، مینوی، همانجاها؛ محبوبی، 1 / 125). سادرلند ــ که قصد تربیت صحیح این دو جوان را داشت ــ می‌خواست افزون بر فراگیری نقاشی و طب، در علوم و ادبیات اروپایی و زبان انگلیسی نیز آموزش ببینند. از این‌رو، پیشنهاد کرد هردو به یکی از مؤسسات آموزشی شبانه‌روزی که دانش‌آموزان محدودی را می‌پذیرفتند، معرفی شوند. با این حال، مدتها طول کشید تا برنامۀ تحصیل آنان به تصویب وزارت خارجه برسد، زیرا وزارت خارجۀ انگلیس در ابتدا از برنامه‌ریزی صحیح برای آموزش این جوانان کوتاهی می‌کرد (رایت، 146-147).
در جمـادی‌الاول 1228 / مـۀ 1813 اقامتگاه حاجی‌بابا در لندن تغییر یافت و سرپرستی وی به تامس فری مینجر سپرده شد. او برنامه‌ای ترتیب داده بود تا حاجی‌بابا تشریح و جراحی بیاموزد و زبان انگلیسی، لاتین، هندسه، جبر، شیمی، نجوم، مساحی و فنِ تراز کردن اراضی را فرا گیرد (همو، 148). در این میان محمدکاظم پس از 18 ماه اقامت در لندن به مرض سل درگذشت (اقبال، 30؛ بامداد، 4 / 192؛ رایت، همانجا). در این باره دستخطی از حاجی‌بابا به زبان انگلیسی خوب و فصیح در آرشیو وزارت خارجۀ انگلستان موجود است که در آن درخواست کرده است سنگ قبری برای مزار محمدکاظم تهیه و متنی روی آن نوشته شود (اقبال، همانجا؛ مینوی، 389).
دورۀ تحصیل حاجی‌بابا در لندن 6 سال دیگر ادامه داشت. او در ایام تحصیل بسیارکوشا، و همواره مشتاق علم‌آموزی بود (اقبال، 33). رایت نیز آورده است که حاجی‌بابا در میان محصلان ایرانی برجسته‌تر از دیگران بود (ص 161). با این حال، یک کاپیتان انگلیسی به نام مینیان که در سفر حاجی‌بابا به روسیه با او از نزدیک آشنا شده بود، از او بارها به بدی یاد کرده، و از افراط او در شراب‌خواری سخن گفته است. وی حاجی‌بابا را مردی تنبل خوانده که پس از سالها تحصیل در فرنگ تصدیق طبابت نگرفتـه است (مینـوی، 430-431؛ نیـز نک‍ : بـامداد، 4 / 192-193). چند سال بعد گروه دوم محصلان ایرانی پس از ورود به انگلستان حاجی‌بابا افشار را با لباس انگلیسی دیدند و با او آشنا شدند و حاجی‌بابا، میرزا صالح شیرازی را که یکی از اینان بود، در امر فراگیری زبان انگلیسی یاری کرد و این دو با یکدیگر حشرونشر داشتند (مینوی، 403-405؛ اقبال، 31- 32، 41؛ شیرازی، 166-167، 170، 178).
حاجی‌بابا پس از حدود 10 سال اقامت در لندن همراه گروه دوم محصلان ــ که تنها 3 سال و اندی در لندن اقامت داشتند ــ به ایران بازگشت (مینوی، 422؛ اقبال، 44). این گروه در 1235ق / 1820م وارد تبریز شدند و هرکدام از طرف ولیعهد منصبی یافتند (مینـوی، 426؛ اقبـال، 33، 44). حاجی‌بابا بـه‌عنـوان حکیم‌بـاشی عباس‌میرزا منصوب شد و تا پایان عمرِ نایب‌السلطنه، یعنی از 1235تا 1249ق در همین سمت باقی ماند (اقبال، همانجاها). او از آغاز خدمت در دستگاه شاهزاده، عنوان حاجی را از نام خویش حذف کرد و به میرزا بابای حکیم‌باشی شهرت یافت (بامداد، 4 / 192). عباس‌میرزا روستای خواجه، یکی از بهترین روستاهای آذربایجان در نزدیکی تبریز، را به او بخشید و او از این راه صاحب ثروت شد (همو، 4 / 193).
در 1244ق / 1828م در واقعۀ قتل گریبـایـدوف، میرزابابا نیز در زمرۀ هیئتی بود که برای عذرخواهی از این واقعه راهی روسیه شد (مینوی، 430؛ آدمیت، 36). در میان منابعی که شرح حالی از میرزابابا به دست داده‌اند، تنها الگود اشاره به سفری دارد که میرزابابا در 1249ق / 1833م به فرمان عباس‌میرزا به انگلیس کرده است. او آورده است در این سال عباس‌میرزا تصمیم گرفت نماینده‌ای به انگلیس گسیل دارد تا مسائل مهم دو کشور از قبیل ولیعهدی او، پرداخت کمک سالانۀ آن کشور و تأمین اسلحه برای سپاه را حل‌وفصل کند؛ و برای این مقصود کسی مناسب‌تر از میرزابابا نبود که سالها در انگلستان تحصیل کرده بود و بر زبان انگلیسی تسلط داشت (ص 518- 519).
عبـاس‌میرزا چنـدمـاه پیش از مرگ، در 1249ق، میرزابابا را همراه محمدحسن‌خان زنگنه روانۀ تبریز کرد تا آمادۀ سفر برای دریافت کرور آخر از غرامت معاهدۀ ترکمانچای شوند؛ اما با مرگ عباس‌میرزا این مأموریت ناتمام ماند (اقبال، 34؛ اعتمادالسلطنه، 3 / 1615). پس از مرگ نایب‌السلطنه، میرزابابا به سمت حکیم‌باشی محمد میرزای ولیعهد منصوب شد و چون محمد میرزا بر تخت نشست، پزشک مخصوص او شد (اقبال، 35؛ رایت 161). میرزابابا ظاهراً بر محمدشاه نفوذی تمام داشته است (بامداد، 4 / 192؛ الگود، 548).
استـوارت منشـی وزیـرمختـار انگلیس کـه میـرزا بابا را در 1251ق / 1835م، یعنی سال دوم سلطنت محمدشاه در تهران ملاقات کرده است، دربارۀ او می‌گوید: «در جزء ایرانیانی که به دیدن ما آمدند، یکی نیز میرزا بابا حکیم‌باشی بود که در لندن تحصیل کرده و انگلیسی را به کمال درستی تکلم می‌کند ... » (اقبال، همانجا). به گفتۀ الگود میرزابابا، شاه را در لشکرکشی به هرات (1253ق) برای جنگ با افغانها همراهی می‌کرد (ص 527).
پس از 1254ق از احوال میرزا بابا اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه در این سال سولتیکف روسی که در ایران بود، در تهران به توسط او ــ که هنوز حکیم‌باشی به‌شمار می‌رفت ــ به حضور محمدشاه رسید (اقبال، همانجا). در خبری که الگود به‌دست می‌دهد (ص 548) و به اواخر زندگانی محمدشاه مربوط می‌شود، آمده است که در رقابت میان میرزابابای حکیم‌باشی و حاجی میرزا آغاسی، سرانجام صدراعظم موفق شد میرزا را از نزد شاه براند و او دیگر هرگز این سمت را به‌دست نیاورد (قس: بامداد، 4 / 193).
بـامداد مـرگ حاجی‌بابا را در 1252ق در تهـران ذکـر کـرده است (همانجا؛ قس: اقبال، همانجا). وی دو پسر به نامهای میرزا محمد مستوفی و میرزاعلی داشت، که اولی داماد میرزا آقاخان نوری شد و لقب مستوفی نظام (اعتمادالسلطنه، 3 / 1975) و اقبال‌الملک یافت؛ ولی دومی ترقی چندانی نکرد و تنها به منصب لشکرنویسی منصوب شد (بامداد، همانجا). میرزابابا برادری نیز داشت که در روسیه تحصیل علم معدن کرده بود (اقبال، همانجا).
از کتابهای متعلق به حکیم‌باشی، که دست‌کم تا نیم سده پیش موجود بوده، یکی ترجمه‌ای به انگلیسی است از یکی از کتابهای زمین‌شناسی ژرژ کوویه که ویلیام بوکلند، استاد علم معدن‌شناسی در دانشگاه آکسفرد در 1815م به حاجی‌بابا داده، و به خط خود نیز یادگاری بر آن نوشته است؛ ودیگری مجموعه‌ای است از 4 رسالۀ چاپی که یکی از آنها منظومه‌ای است سرودۀ ملکم با عنوان «ایران». ملکم نسخه‌ای از چاپ دوم این منظومه را در 1814م به رفیق خود حاجی‌بابا تقدیم کرده، و تقدیم‌نامه‌ای بر آن نوشته است. این کتاب در اختیار مجتبى مینوی بوده است (نک‍ : مینوی، 434؛ اقبال، 33-34)
کتاب مشهور حاجی بابا اثر جیمز موریه ــ منشی و کاردار سفارت انگلیس در تهران در سالهای 1223-1224ق / 1225-1230ق ــ کـه در 1824م در لنـدن منتشـر شد و در آن آداب و رسوم، و خلق و خوی ایرانیان را به استهزا گرفته است، در واقع شرح هزل‌آمیز سفر میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی است که در 1810م یعنی پیش از رفتن محصلان ایرانی، از جانب فتحعلی‌شاه راهی فرنگ شده بود (مینوی، 386؛ اقبال، 36- 39، 45- 48).
 باید گفت که قهرمان این کتاب شخصیت واقعی نیست و رتباطی هم با حاجی بابای افشار ندارد وتنها از آن جهت که موریه او را در لندن دیده بوده، و می‌شناخته است، نامش را برکتاب خود نهاده است؛ البته، همین موضوع اسباب تکدر خاطر حاجی‌بابا شده بوده است (مینوی، همانجا؛ اقبال، 48- 49).

مآخذ

آدمیت، تهمورث، «تفصیل انتخاب هیئت نمایندگی ایران»، یادگار، تهران، 1324ش، س 1، شم‍ 8؛ اعتمـادالسلطنـه، محمدحسـن، تـاریـخ منتظـم نـاصری، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1367ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، «کتاب حاجی بابا و داستان نخستین محصلین ایرانی در فرنگ»، یادگار، تهران، 1323ش، س 1، شم‍ 5؛ الگود، س. ل.، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ باهر فرقانی، تهران، 1357ش؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، 1347ش؛ رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمۀ کریم امامی، تهران، 1368ش؛ شیرازی، میرزا صالح، سفرنامه، به کوشش اسماعیل رائین و بازنویسی محمد شهرستانی، تهران، 1347ش؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1354ش؛ مینوی، مجتبى، تاریخ و فرهنگ، تهران، 1369ش.

زهرا ابراهیمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: