صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / چاولی /

فهرست مطالب

چاولی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

چاوْلی، لقب چند تن از امیران دولت سلجوقی در سدۀ 5-6 ق / 11-12م، که از آن میان دو تن از همه مشهورترند:

1. چاولی سقاووا

یا سقاوه (د 510 ق / 1116م)، فرمانروای ایالت فارس و امیرالامرای سلطان محمد بن ملکشاه، ملقب به فخرالدوله (بازورث، 116) و جلال الدوله (حمدالله، تاریخ ... ، 447). واژۀ چاولی در زبان ترکی به معنی باز و مرغ شکاری است (بخاری، 1 / 149). گویند او اصلاً از مردم ناحیه‌ای میان رامهرمز و ارحان بود (بازورث، 240؛ ابن اثیر، 10 / 319).
وی در 463ق / 1071م، در نبرد ملازگرد میان سلجوقیان و بیزانسیان از امیران الب ارسلان به شمار می‌آمد (رشیدالدین، 24؛ ظهیرالدین، 25). در این پیکار رومانوس، امپراتور روم شکست خورد و اسیر شد؛ ولی پس از آزادی به تعهدات خود پایبند نماند و از این‌رو، سلطان الب ارسلان به امیرانش فرمان داد در قلمرو بیزانس پیشروی نمایند و اراضی تصرف‌شده را از آن خود سازند. در این میان، مرعش و اطراف آن به چاولی رسید (همو، 28). وی ظاهراً سالیان دراز آنجا حکم راند، ولی اطلاعاتی از او در این دوران در دست نداریم.
چاولی در 493ق / 1100م، به ولایت فارس تعیین شد (ابن جوزی، 17 / 147؛ ابن بلخی، 165-166؛ ابن اثیر، همانجا؛ بازورث، 86). اندکی بعد اسماعیلیان به فعالیت پرداختند و ناآرامیهایی در گوشه و کنار بر پا ساختند. چاولی در این هنگام (494ق) به عملیات وسیعی برای سرکوب آنان در فارس، خوزستان و دیگر نقاط دست زد و بسیاری از آنان را از پای درآورد (ابن بلخی، همانجا؛ حسینی، 81؛ ابن جوزی، 17 / 64-65؛ ابن اثیر، 10 / 319-320).
پس از درگذشت ملکشاه سلجوقی، بر سر جانشینی میان پسران وی خلاف و نزاع درگرفت و چاولی در این میان به حمایت از برکیارق برخاست (همو، 10 / 297- 298؛ قس: راوندی، 138 بب‍ ؛ بازورث، 102).
چون برکیارق در 498ق / 1105م درگذشت (رشیدالدین، 46)، به وصیت او پسرش ملکشاه به سلطنت رسید و امیر ایاز نایب‌السلطنه و اتابک او شد (راوندی، 46-47؛ ابن عبری، تاریخ مختصر ... ، 197- 198؛ بازورث، 111)؛ اما محمد بن ملکشاه به مخالفت برخاست و شاه نوجوان را کور کرد، ایاز را هم به قتل آورد (رشیدالدین، همانجا) و خود بر تخت نشست (همو، 48). در آغاز سلطنت او چاولی به شورش و مخالفت برخاست. سلطان محمد نیز امیر مودود آلتون تگین را به سرکوب او فرستاد و چاولی پس از 8 ماه سرانجام تسلیم شد و به اصفهان نزد سلطان رفت و بخشوده شد (ابن اثیر، 10 / 422).
چندی بعد شمس‌الدوله جکرمش (چوکورموش)، حاکم موصل بر سلطان محمد شورید (ابن اثیر، 10 / 422-425؛ ابن عبری، همانجا، تاریخ الزمان، 128) و سلطان نیز در 500 ق چاولی سقاووا را به سرکوب او فرستاد (همانجاها). چاولی به پیکار رفت، بر او پیروز شد و قلمرو‌ش را تصرف کرد و خود او را به اسارت گرفت (همانجاها؛ ابن کثیر، 6(11) / 178؛ یافعی، 3 / 170؛ ابن خلدون، 5 / 188)؛ مردم موصل بی‌درنگ زنکی بن جکرمش را به جای پدر به امارت برگزیدند و برای تثبیت موقعیت وی از امیران نواحی یاری خواستند (ابن اثیر، 10 / 426؛ ابن عبری، همانجا، تاریخ مختصر، 198). از میان این امیران، وقتی قلچ ارسلان سلجوقی حکمران قونیه به موصل آمد، چاولی شهر را رها کرد و به سنجار و سپس به رحبه رفت (همان، 199؛ ابن اثیر، 10 / 427-430).
قلچ ارسلان موصل را گرفت و به نام خود خطبه خواند و پس از پرداختن به برخی امور، به تعقیب چاولی پرداخت. دو سپاه کنار رود خابور به هم رسیدند و در جنگی که درگرفت، قلچ ارسلان شکست خورد و سپس در رود خابور غرق شد (ابن عبری، همانجا؛ ابن اثیر، 10 / 428-430؛ یافعی، همانجا). چاولی آن‌گاه به موصل بازگشت و به نام سلطان محمد خطبه خواند (ابن اثیر، 10 / 430؛ ابن عبری، تاریخ الزمان، 128-130)، اما اندکی بعد روابطش با سلطان محمد تیره شد و بر او شورید و صدقة بن مزید را هم که به مخالفت با سلطان برخاسته بود، به مقاومت تشویق کرد (ابن اثیر، 10 / 457).
پس از آنکه سلطان محمد بر صدقه پیروز شد (رشیدالدین، 49)، سرداران خود مانند آق سنقر و مودود بن آلتون تگین را به تصرف قلمرو چاولی فرستاد (ابن اثیر، 10 / 457- 458). چاولی در پی یافتن متحدانی، شهر موصل را ترک کرد. وی اگرچه چند نفر از امرا را با خود همراه ساخت، اما کاری از پیش نبرد (همو، 10 / 459-460) و سلطان نیز به دلجویی از او برخاست و چاولی، به شرط آنکه لشکر سلطان دست از محاصرۀ موصل بردارد، حاضر به تسلیم شد (همو، 10 / 463). اما مردم شهر که از کارهای او به ستوه آمده بودند، شهر را به سپاه سلطان تسلیم کردند و مودود بن آلتون تگین به حکومت آنجا منصوب شد (همو، 10 / 457- 459).
پس از آن، چاولی به شهر بالس که در قلمرو ملک رضوان سلجوق بود، رفت و آنجا را غارت کرد. رضوان نیز از تانکرو (طنکری)، فرمانروای مسیحی شهر انطاکیه یاری خواست و چاولی را در هم شکست (همو، 10 / 464-465). آن‌گاه از سلطان محمد درخواست عفو کرد که اجابت شد و از سوی او به اتابکی فرزند خردسالش، چغری، منصوب شد (همو، 10 / 517؛ بازورث، 116) و به فارس رفت. او با سوء استفاده از مقام تازه، املاک و داراییهای امیران منطقه را مصادره کرد (همو، 117)، با ملوک شبانکاره به جنگ پرداخت، فسا، جهرم و دارابجرد را تصرف کرد و ویرانیهایی به بار آورد و به کرمان تاخت (ابن اثیر، 10 / 518-521)، اما از ارسلان‌شاه حکمران شکست خورد (افضل‌الدین، 21-22؛ وزیری، 34). او چندی بعد در ربیع‌الاول 510 درگذشت (ابن اثیر، 10 / 521).
در منابع، از برخی آبادانیهای چاولی در فارس و اطراف آن یاد شده است، ازجمله: بازسازی شبکه‌های آبیاری و مرمت سدها، مانند سد رامجرد بر روی رودخانۀ کُر که آن را فخرستان نام نهاد، همچنین بازسازی سد قصّار بر کربال زیرین، و نیز عمران و آبادی در شهر فسا (ابن بلخی، 151-152؛ حمدالله، نزهة ... ، 123-125).

2. چاولی جاندار

(د 541 ق / 1146م)، فرمانروای آذربایجان و ارّان به روزگار سلطان مسعود سلجوقی. او ظاهراً نخست از نگهبانان شخصی سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه بوده، و از همین روی به جاندار ملقب شده است.
پس از درگذشت آق سنقر که نفوذ بسیاری بر سلطان مسعود داشت، برخی از امیران از جمله چاولی جاندار بر سلطان شوریدند (بنداری، 182-184) و به شهر بروجرد گریختند (همانجا). سلطان اینان را توسط اتابک قره سنقر شکست داد، اما با میانجیگری همین امیر از گناه آنان گذشت و بدین ترتیب، چاولی جاندار جزو امرای مسعود شد (همو، 184-186) و پس از آن، به حلقۀ یاران نزدیک اتابک قره سنقر نیز درآمد (همو، 167). قره سنقر پیش از مرگ (535 ق) چاولی را به جانشینی خود برگزید و سپاه فرزندش را نیز به او سپرد و وی را به نیکی با مردم و قهر با کفار سفارش کرد (همو، 174؛ خواندمیر، 2 / 522). سلطان مسعود نیز ناگزیر این وصیت را پذیرفت و چاولی را با منشور و خلعت بنواخت. بدین ترتیب، چاولی جاندار، ادارۀ آذربایجان، اران و ارمنستان را به‌دست آورد (بنداری، 175-176؛ نیز نک‍ : بازورث، 125-126) و سپس برای اظهار اطاعت، نزد سلطان رفت (بنداری، 174).
چاولی با ازدواج با دختر صاحب بزرگ عبدالرحمان بن طغا یَرَک، موقعیت خود را استوار کرد و اتابکی و سرپرستی ملکشاه، فرزند مسعود، را نیز برعهده گرفت (راوندی، 235- 239؛ رشیدالدین، 86). وی در مدتی اندک یاغیان و شورشیان غرب و شمال را سرکوب کرد (نک‍ : راوندی، همانجا) و آرامش را به این مناطق بازگرداند. در همین ایام امیرعباس، فرمانروای ری که از غلامان جوهر، فرماندار سابق سنجر در این شهر بود، همراه با بوزآبه حاکم فارس، بر سلطان مسعود شوریدند و روانۀ پیکار با او شدند. سلطان مسعود برای مقابله با آنان از چاولی جاندار یاری خواست، اما چاولی به سبب رنجشی که از سلطان داشت، درخواست او را نپذیرفت. سلطان نیز به اتفاق دو تن از امیرانش، طغا یرک و خاص بیک پلنگری (بنداری، 180) به بغداد رفت. امیران یاغی برای آنکه چاولی را نیز با خود همراه نمایند، او را فرمانروا و رئیس خود نامیدند، اما چاولی برای جنگ با آنان به گردآوری سپاه پرداخت (همو، 181-182) و سپس سلطان را از بغداد به آذربایجان دعوت کرد. مسعود به‌رغم زمستان سخت به مراغه آمد و امیران آذربایجان نیز همراه چاولی به او پیوستند (همانجا؛ رشیدالدین، 82-83).
آمدن سلطان به آذربایجان امیران بزرگ دربار را نگران ساخت و به توطئه بر ضد چاولی جاندار پرداختند. چاولی که از این امر باخبر شده بود، سلطان را آگاه ساخت و سلطان نیز برای حمایت از چاولی همۀ امور را به او واگذار کرد (بنداری، 182؛ راوندی، 233-234؛ ظهیرالدین، 58- 59). آن‌گاه هر دو برای تعقیب دشمن به میانه و کاغذکُنان آمدند (رشیدالدین، 82). چاولی در تعقیب بوزآبه به همدان رفت و سلطان نیز برای مقابله با امیرعباس به ری شتافت. از سوی دیگر بوزآبه با شنیدن خبر آمدن چاولی به همدان آنجا را ترک کرد و در صدد جلب موافقت چاولی برای به سلطنت رساندن ملک محمد بن محمود سلجوقی برآمد؛ و در پس آن، طرفین عقد اتحاد بستند و چاولی از تعقیب بوزآبه منصرف شده، به آذربایجان بازگشت (بنداری، 183؛ شبانکاره‌ای، 115).
چاولی چندی بعد امیر تاتار را برای ترغیب بوزآبه به اجرای تعهد به فارس فرستاد و خود به میانه رفت، اما به‌طور ناگهانی بر اثر خون‌ریزی و بیماری که در پی فصد بر او عارض شده بود، در جمادی‌الاول 541 در زنجان درگذشت (رشیدالدین، 85؛ بنداری، 184-185). زین‌الدین مظفر سیدی زنجانی قصیده‌ای در این زمینه سروده است (همانجا).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛ ابن بلخی، فارس‌نامه، به کوشش لسترنج و نیکلسن، کیمبریج، 1339ق / 1921م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، بیروت، 1412ق / 1992م؛ ابن خلدون، تاریخ، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1401ق / 1981م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ الزمان، ترجمۀ اسحاق ارمله، بیروت، 1986م؛ همو، تـاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958م؛ ابـن کثیر، البدایـة و النهایة، بیروت، 1405ق / 1985م؛ افضل الدین کرمانی، احمد، بدایع الزمان، به کوشش مهدی بیانی، تهران، 1326ش؛ بخاری، سلیمان، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، 1298ق؛ بنداری، فتح، تاریخ سلسلۀ سلجوقی (زبدة النصرة)، قاهره، 1974م؛ حسینی، علی، اخبار الدولة السلجوقیة، به کوشش محمد اقبال، بیروت، 1404ق / 1984م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1328ق / 1910م؛ همو، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331ق / 1913م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1333ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1363ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن، تهران، 1386ش؛ شبانکاره‌ای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363ش؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق‌نامه، تهران، 1332ش؛ وزیری کرمانی، احمدعلی، تاریخ کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1340ش؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، 1390ق / 1970م؛ نیز:


Bosworth, C. E., «The Political and Dynastic History of the Iranian World (A. D. 1000-1217)», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed. J.A. Boyle, Cambridge, 1968.

علی‌اکبر دیانت

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: