صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / جوینی، ابوالمکارم /

فهرست مطالب

جوینی، ابوالمکارم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

جُوِیْنی، ابوالمکارم شمس‌الدین محمد بن محمد ( مق‍ شعبان 683 / اکتبر 1284)، دیوانی و وزیر نامدار عصر ایلخانان، و برادر کهترِ علاءالدین عطاملک جوینی، دیوان‌سالار و مورخ برجستۀ همان عهد.

وی نیز چون برادرش عطاملک، در خدمت هلاگوخان پرآوازه شد؛ اما معلوم نیست که او هم مانند عطاملک، پیش از هلاگو، در خدمت امرای مغول بوده است. از گزارشی دربارۀ وزارت یافتن او پیدا ست که پیش از 661 ق صاحب‌منصبی بلندپایه بوده است. آورده‌اند در محرم 661 که هلاگو متوجه جنگ با برکه‌خان شد، خواجه سیف‌الدین بیتیکچی وزیر، خواجه عزیز عامل گرجستان، و خواجه مجدالدین تبریزی را که متهم به فساد مالی بودند، محاکمه کرد. پس از اثبات جرم، هر 3 را از میان برداشت و شمس‌الدین را وزارت داد و «صاحب دیوانی ممالک بر وی مفوض فرمود و دست او در حل و عقد و ترتیب و ضبط امور مملکت قوی و مطلق گردانید» (رشیدالدین، 2 / 1049؛ خواندمیر، حبیب ... ، 3(1) / 104).
چون اباقاخان بر تخت ایلخانی نشست، صاحب دیوان را بر منصب وزارت نگاه داشت و او در اوایل این دوره جایگاهی چندان بلند یافت که برخی مورخان او را در عداد 4 تن از بزرگان بی‌مانند این دوره، از جمله خواجه نصیرالدین طوسی، جای داده‌اند و آورده‌اند که « کلکِ زرین سیمایِ رزین رایش، بر دیباچۀ دستورِ وزارت، شعرِ کانَ فیها غایةً بل آیةً / کان فیها مُبدِعاً بل مُعجزاً، رقم زد» (وصاف، 55). ظاهراً در همین ایام برای نخستین بار منصب دفتردار و دایرۀ دفترداری در دیوان مغولان پدید آورد و به جمیع ولایات دستور داد تا حکام و متصرفان هر شهر، ولایت، قصبه و ناحیت براتهای 3 سالۀ اخیر را به دیوان آرند تا به تنقیح، تدوین و ضبط آن پرداخته شود (نخجوانی، 2 / 126-127).
پس از پیروزی اباقاخان بر براق که در بخارا طغیان کرده بود (668 ق / 1270م)، آق بیک ترکمان، کوتوال قلعۀ آمویه به تحریک شمس‌الدین، ایلخان را پیام داد که هرکس والی بخارا و سمرقند می‌شود، «بخار پندار به کاخ دماغ او تصاعد» می‌کند و متعرض خراسان می‌شود. بنابراین اباقا لشکر به ماوراءالنهر فرستاد و بخارا را چنان ویران کرد و سوخت که گفته‌اند تا 7 سال بعد هنوز از سکنه خالی بود ( خواندمیر، همان، 3(1) / 86-87).
در این سالها نزاع میان مغولان و سلاطین مملوک مصر بالا گرفته بود و ایلخانان هرکس از امرا را که احتمال می‌دادند با آن سلاطین رابطه‌ای داشته باشد، بی‌درنگ سیاست می‌کردند؛ چنان‌که یکی از اتهاماتی که بر عطاملک جوینی وارد کردند، ارتباط او با ممالیک بود. به هرحال، چون سلطان بیبرس مغولان را در آسیای صغیر درهم شکست و تنی چند از سران بلندپایۀ آنها را کشت، اباقاخان بی‌درنگ به آن صوب رفت و دست به ویرانی و کشتار زد و معین‌الدین پروانه، حاکم آن ولایت را که اندکی قبل به هم‌داستانی با عطاملک جوینی و سلطان مملوک متهم شده بود، به جرم کاهلی در مقاومت با یورش مصریان و اِخبار آن هجوم به ایلخان، اعدام کرد (676 ق / 1277م). در همین سفر صاحب‌دیوان برای جلوگیری از کشتار و ویرانگری اباقاخان، چند پاره از آن نواحی را خرید تا سرداران ایلخان نتوانند به آن نقاط آسیب رسانند؛ و افزون بر آن نیمی از سیواس را هم از غارت و کشتار نجات داد. شمس‌الدین آن‌گاه به دستور ایلخان برای «استمالت رعیت و قهر اعدا و ضبط مملکت» چندی در آسیای صغیر ماند و سپس به سوی دربند رفت و لگزیها را ــ که گفته‌اند تا آن وقت مطیع هیچ دولتی نبودند ــ به حسن تدبیر مطیع گردانید (رشیدالدین، 2 / 1104-1105). با این همه، شمس‌الدین نیز مانند برادرش عطاملک از این تاریخ دچار کین‌ورزیها و دشمنیهای مجدالملک یزدی شد که حیات سیاسی او را سخت در معرض تهدید و تغییر قرار داد.
این مجدالملک پسر صفی‌الدین یزدی از کارگزاران اتابکان یزد بود و به مناسبتی از اتابک یوسف شاه رنجید و مدتی در دستگاه بهاءالدین جوینی پسر شمس‌الدین، حاکم اصفهان، به خدمت مشغول شد؛ اما ظاهراً به سبب خشونت و تندی بهاءالدین او را رها کرد و به خدمت شمس‌الدین پیوست (خواندمیر، همان، 3(1) / 111-112). شمس‌الدین جوینی چند نوبت کارهایی به مجدالملک رجوع کرد، اما چون دید مردی اهل خدعه و غیرقابل اعتماد است، بی‌اعتنایی آغاز کرد، چندان که مجدالملک سرخورد و به یزد بازگشت؛ اما چندی بعد باز به اصفهان رفت و توسط بهاءالدین، به شمس‌الدین نزدیک شد و از سوی او به مأموریت روم رفت و بازگشت و در سلک کارگزاران شمس‌الدین جای گرفت (خواندمیر، همانجا).
در 677 ق مجدالملک سخنان مجدالدین بن اثیر نایب عطاملک جوینی را بهانه کرد و به ایراد تهمت و دشمنی برخاست (نک‍ : سطرهای پیشین، احوال عطاملک)، اما راه به جایی نبرد و شمس‌الدین جوینی برای دورکردن او از اردو، فرمان حکومت سیواس و مبلغی نقد برای او فرستاد. در اوایل ذیقعدۀ 678 / مارس 1280، اباقاخان روانۀ خراسان شد و چون به قزوین رسید، مجدالملک نزد شاهزاده ارغون رفت و گفت: شمس‌الدین به دیوانیان و امرا رشوه می‌دهد تا آنچه از او می‌دانند، به گوش ایلخان نرسانند؛ درحالی که درآمد او از املاکش، از کل درآمد ایلخان بیشتر است. عطاملک هم تاجی مرصع برای خود ساخته، و خزاین بی‌شمار گرد آورده است. چندی بعد که اباقاخان به آذربایجان رفت، مجدالملک توسط امیر طغاجار خود را به ایلخان رساند و همان تهمتها را باز گفت. خان چنان خشمناک شد که مأمورانی به سراسر قلمرو خود فرستاد و فرمان داد که نایبان شمس‌الدین را با دفاتر دیوانی به حضور آرند تا محاسبه شوند. شمس‌الدین به اولجای خاتون، همسر ایلخان، پناه برد و خط نوشت و تمام املاک خود را به خان بخشید. اباقاخان نیز با او بر سر لطف آمد و دستور داد نایبان شمس‌الدین را آزار نرسانند (رشیدالدین، 2 / 1110-1113). در عین حال، مجدالملک را به درخواست خودش در اردو نگاه داشت و ملازم طغاجار و جوشی کرد؛ اما مجدالملک بیکار ننشست و صدرالدین زنجانی را هم با خود هم‌داستان کرد و چندان کوشید تا در بهار 679 ق اباقاخان حکم داد که مجدالملک مشرِف سراسر قلمرو ایلخان شود و در حکومت با شمس‌الدین انباز باشد. از این تاریخ مجدالملک تمکن تمام یافت و پایگاه شمس‌الدین سستی گرفت (همو، 2 / 1114؛ خواندمیر، همان، 3(1) / 112، دستور ... ، 272-279)، ولی ایلخان در صدد آزار او بر نیامد.
چون اباقاخان در همدان درگذشت و احمد تکودار بر تخت نشست، شمس‌الدین به ارمنی خاتون پناه برد و به واسطۀ او منصب و مقام سابق را به دست آورد. مجدالملک این بار نزد شاهزاده ارغون، شمس‌الدین را متهم کرد که اباقاخان را زهر خورانیده است و تأکید کرد که چون از این توطئه مطلع است، صاحب‌دیوان قصد هلاک او دارد. شمس‌الدین به مقابله برخاست و جمعی را برانگیخت تا نزد تکودار از سیئات اعمال مجدالملک سخن گویند. در این میان سعدالدین برادرزادۀ مجدالملک هم که از عمویش رنجیده بود، نزد ایلخان از توطئه‌های او سخن گفت و فرمان داده شد که مجدالملک را بازداشت، و محاکمه کنند. با آنکه اتهامات وارد بر مجدالملک در آن محاکمات و محاسبات اثبات شد، گویا شمس‌الدین صاحب‌دیوان به قتل او راضی نبود و از ایلخان خواست عفوش کند؛ اما سرانجام یاران شمس‌الدین به خواست و تحریک عطاملک و خواجه هارون پسر شمس‌الدین، او را در الاتاغ در شب چهارشنبه 8 جمادی‌الاول 681 ق / 14 اوت 1282م کشتند (رشیدالدین، 2 / 1127- 1129؛ خواندمیر، همان، 281-283).
در این زمان دشمنی پنهان میان ارغون خان پسر اباقا که دعوی سلطنت داشت، با عمویش تکودار آشکار شد و تجدید نفوذ و قدرت خاندان جوینی بهانه‌ای برای مخالفت با تکودار به دست او داد. خواندمیر (حبیب، 3(1) / 121) آورده که مسلمان شدن احمد تکودار به هدایت و تعلیم شمس‌الدین صاحب‌دیوان، مهم‌ترین سبب دشمنی ارغون با ایلخان و وزیر او بود. در همین ایام (محرم 681) امیر علی جنکیان، که پروردۀ عطاملک بود، نزد ارغون رفت و گفت: شمس‌الدین کس پیش خواجه وجیه‌الدین فرستاده، و او را مأمور کرده است تا ارغون را زهر خورانَد. به فرمان ارغون، وجیه‌الدین را در قوچان گرفتند و اموالش را غارت کردند. از آن سوی احمد تکودار، ملک فخرالدین حاکم ری را که گماشتۀ ارغون و هم مورد توجه و علاقۀ او بود، بازداشت کرد. این حادثه ارغون را خشمناک ساخت و به تهدید احمد تکودار برخاست (رشیدالدین، 2 / 1130-1131) و از آن سوی پی در پی کسان نزد شمس‌الدین می‌فرستاد و او را به اتهام مسموم کردن اباقاخان احضار و تهدید می‌کرد. چندی بعد جنگ و نزاع میان ارغون و احمد تکودار آشکار شد و پس از ماجراهایی، سرانجام احمد تکودار شکست خورد و گریخت (683 ق) و اندکی بعد گرفتار و مقتول شد و ارغون بر تخت ایلخانی نشست (همو، 2 / 1131- 1148).
این زمان شمس‌الدین جوینی که در جاجرم بود، به قم گریخت و به حرم حضرت معصومه پناه برد؛ و به روایتی به اصفهان رفت و چند روز بماند، ولی پیشنهاد یاران را که می‌گفتند به سواحل هرمز رود، از بیم تعرض ارغون به جان زن و فرزند و خاندانش، نپذیرفت. در این میان، برخی از امرای مغول و حکام محلی از سوی ارغون پیام آوردند که او همۀ مخالفان را عفو کرده است، و اگر شمس‌الدین بازگردد، ایلخان او را محترم خواهد داشت. شمس‌الدین در رجب 683 به اردو رفت و به توسط اریق بوقا وزیر ارغون، که با او دوستی داشت، به حضور ایلخان رسید (همو، 2 / 1156- 1157؛ میرخواند، 5 / 346).
ابن عبری ( ص 521) آورده که شمس‌الدین به کوهستانهای اهواز نزد یوسف‌شاه، سرکردۀ طایفه‌ای از لرها، پناه برد. یوسف‌شاه به وساطت برخاست و از ارغون برای شمس‌الدین امان گرفت و او را به اردو برد. مطابق اقدم گزارشها ایلخان او را چندان اعتنایی نکرد، و شمس‌الدین هم چون بازگشت، اعلام کرد که شغلی نمی‌پذیرد، مگر نیابت بوقا را به‌طور مشروط. از آن سوی، امیر علی تمغاچی که پیش‌تر به تبریز رفته، و خواجه یحیى پسر شمس‌الدین را به حبس انداخته، و اسباب و املاک شمس‌الدین را متصرف شده بود، این زمان برای دور کردن او با فخرالدین مستوفی و حسام‌الدین حاجب، که خود از برکشیدگان شمس‌الدین بودند، هم‌داستان شد و بوقا را گفتند: اگر با شمس‌الدین در وزارت انباز شود، کار او را اعتبار و رونقی نخواهد ماند. بوقا نیز نزد ارغون به سعایت برخاست و ایلخان فرمان داد 000‘2 تومان زر از شمس‌الدین بستانند؛ یا به روایتی جان خود را با پرداخت مال بخرد. با آنکه شمس‌الدین ترسان و هراسان بوقا را از آن کار و تحریک ایلخان به وزیرکشی نهی کرد، ولی او را زیر شکنجه و محاسبه کشیدند. در اثنای آن محاسبات و آزارها شمس‌الدین وصیتی نوشت که رشیدالدین عیناً آن را ضبط کرده است. سرانجام فرمان اعدام شمس‌الدین صادر شد و روز دوشنبه 4 شعبان 683 ق او را کنار رودخانه بر درِ شهر اهر کشتند. پس از آن امیرعلی تمغاچی به دستور بوقا به تبریز رفت و بقایای املاک صاحبی را متصرف شد (رشیدالدین، 2 / 1157-1160؛ قس: ابن عبری، 521-522).
بر اساس گزارش متأخرترِ میرخواند، چون شمس‌الدین به اردو رسید، ارغون او را بنواخت و به منصب وزارت نوید داد تا به اتفاق بوقا به تمشیت امور بپردازد. در این حال، فخرالدین مستوفی و حسام‌الدین حاجب به سعایت نزد بوقا برخاستند و بوقا نیز چون پس از هفته‌ای نشانه‌های اقبال و استقلال شمس‌الدین را مشاهده کرد، نزد ارغون رفت و گفت: از کسی که پدر پادشاه را زهر داده، نیکو بندگی توقع نباید داشت و «ثبات دولت شهریار گیتی‌ستان و فناء صاحب‌دیوان متلازمان‌اند». چون شمس‌الدین را کشتند، تمام املاک و اسباب او را در همه جا تصرف کردند و اساس خیرات او را منهدم ساختند. چندی بعد بر سر پسران شمس‌الدین شدند و مسعود، فرج‌الله خردسال، خواجه یحیى، خواجه هارون، اتابک و وجیه‌الدین را هم به قتل آوردند. مرقد شمس‌الدین و پسرانش در چرنداب تبریز است (میرخواند، 5 / 348- 349؛ قزوینی، یحیى، 170-171؛ ذهبی، 382؛ یونینی، 4 / 228- 229). ابیات مشهوری را که دربارۀ تاریخ و محل قتل صاحب‌دیوان در دست است، بعضی به مولى نورالدین رصدی، و برخی به ملک جلال‌الدین سمنانی نسبت داده‌اند (رشیدالدین، 2 / 1160؛ عقیلی، 280-281).
بیشتر مورخان، شمس‌الدین جوینی را که از روزگار هلاگوخان تا پایان عصر احمد تکودار، 30 سال بر مسند وزارت بود (فصیح، 2 / 332-333؛ ناصرالدین، 103) ستوده‌اند و از دادگستری و مکارم اخلاق، لیاقت، کیاست و ملک‌داری او یادها کرده‌اند (خواندمیر، همان، 3(1) / 104). برخی نویسندگان او را از صدور اسلام و از عالمان و فقیهان شافعی خوانده‌اند (یونینی، 4 / 225) که خود، با آنکه حکمش از کنار جیحون تا سرحد روم و شام جاری بود، نسبت به ارباب فضل و دانش در مقام تواضع و تملق بود (میرخواند، 5 / 278) و از این‌رو، بسیاری از علما و فضلا بر اطراف او گرد آمدند و به نام او آثاری پدید آوردند (برای تفصیل، نک‍ : قزوینی، محمد، «سد» ـ «عب»).
شمس‌الدین خود شعر می‌سرود و برخی از ابیات فارسی او را فصیح خوافی (2 / 348، 351، 355) نقل کرده است؛ ذهبی (ص 168) هم قصایدی به عربی سرودۀ شمس‌الدین شنیده بوده است. برخی از پسران شمس‌الدین نیز در فنون ادب و هنر ماهر بودند و هنرمندان و فضلا را حمایت می‌کردند؛ از آن جمله خواجه هارون بود که نزد صفی‌الدین عبدالمؤمن به تحصیل موسیقی پرداخت و صفی‌الدین رسالۀ شرفیه را به نام او تصنیف کرد (خواندمیر، همان، 3(1) / 105؛ میرخواند، 5 / 279؛ نیز نک‍ : ه‍ د، جوینی، خاندان).
یکی از خصایص شمس‌الدین علاقۀ او به خرید املاک وسیع بود و گویا همین یکی از اسباب حسادت و کین‌ورزی امرا و صاحب‌منصبان نسبت به او می‌شد. املاک و درآمد او از آنها چندان بود که گفته‌اند برای ادارۀ آن دیوانی مستقل بنیاد کرد و قسمتی بزرگ از درآمد آن املاک را، که سالانه به 360 تومان می‌رسید، صرف صدقات و صلات کرد (وصاف، 56).

مآخذ

ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403ق / 1983م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ همو، دستور الوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1355ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 681-690 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1421ق / 2000م؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1364ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340ش؛ قزوینی، محمد، حاشیه بر تاریخ جهانگشای جوینی، لیدن، 1329ق / 1911م؛ قزوینی، یحیى، لب التواریخ، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1386ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1364ش؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش علی‌زاده، مسکو، 1976م؛ وصاف، تاریخ، تهران، 1338ش؛ یونینی، موسى، ذیل مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1380ق / 1961م.

صادق سجادی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: