صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / جوینی، ابوالمظفر /

فهرست مطالب

جوینی، ابوالمظفر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 26 آذر 1398 تاریخچه مقاله

جُوِیْنی، ابوالمظفر علاءالدین عطاملک (د 681 ق / 1282م)، دیوان‌سالار، امیر و مورخ نامدارِ عصر ایلخانان. عطاملک در 622 یا 623 ق / 1225 یا 1226م در خاندانی کهن از دیوانیان بزرگ خراسان زاده شد که بنا بر روایتهایی نسب خویش را به فضل ربیع می‌رساندند (ابن طقطقى، 239-240؛ ابن‌عنبه، 180-181) و به روزگار سلاجقه، خوارزمشاهیان و جانشینان چنگیزخان همواره منصب صاحب‌دیوانی و مستوفی‌الممالکی داشتند (جوینی، تاریخ ... ، 2 / 28، 256- 258؛ وصاف، 55؛ خواندمیر، حبیب ... ، 3(1) / 104؛ بیضاوی، 94-95؛ عقیلی، 276؛ قزوینی، «یا» ـ «یب»، «یه» ـ «یو»؛ ذهبی، 83).
از زندگی و تحصیلات عطاملک، پیش از آنکه وارد امور دیوانی شود، اطلاعی در دست نیست. از اشارۀ خود او که گفته است پیش از 20 سالگی به کار تحریر و دیوان اشتغال داشته، و «به ممارست اشغال و ملابست اعمال، در اکتساب علم اهمال» کرده، و از نصیحت پدر خویش، بهاءالدین محمد، غافل مانده است و حالا (یعنی تاریخ نگارش مقدمۀ تاریخ جهانگشای در 650 ق / 1252م) «10 سال می‌شود که پای در راه اغتراب نهاده، و از تحصیل اجتناب نموده، و اوراق علوم نسج علیه العنکبوت شده» (همان، 1 / 6-7)، پیدا ست که از آغاز جوانی به امور دیوانی در دستگاه ارغون خان مغول، حاکم خراسان، اشتغال یافته بوده، و همراه خان مغول به سفرهای متعدد می‌رفته است (خواندمیر، همان، 3(1) / 95).
گفته‌اند که نخستین سفر او با ارغون به مغولستان در 644 یا 645 ق، همراه پدرش بهاء الدین محمد اتفاق افتاد. در این سفر چون به طراز رسیدند، از مرگ گیوک‌خان مطلع شدند و مدتی همان‌جا ماندند و سپس به خراسان باز گشتند. در 647 ق هم، ارغون رهسپار مغولستان شد و عطاملک را با خود برداشت و مدتی دراز در اردوی مغول ماندند. در 649 آن‌دو برای شرکت در قوریلتای جلوس منگوقاآن روانۀ قراقروم شدند و زمانی به آنجا رسیدند که انجمن پایان یافته، و منگوقاآن بر تخت نشسته بود. ارغون‌خان در رجب 651 به خراسان بازگشت و عطاملک یک‌چند همان‌جا ماند تا فرمان صاحب‌دیوانی برای پدرش بهاءالدین صادر شود؛ و گویا در همین سفر به اشاره و خواهش دوستانش تألیف تاریخ جهانگشای را آغاز کرد (جوینی، همان، 2 / 255-256؛ قزوینی، «کج» ـ «که»).
عطاملک چون به خراسان بازگشت، تا اوایل سال 654 ق که هلاگوخان به دستور منگوقاآن به حکومت ایران و سرکوب اسماعیلیه منصوب و مأمور شد و ارغون به اردوی خان بزرگ رفت، همچنان در سلک کاتبان امیر مغول بود. ارغون پیش از حرکت، در شفورقان (سبورقان / شبورغان)، از محال بلخ، پسر خود کرای محمد و امیر احمد بیتیکچی و عطاملک جوینی را به ترتیبِ مهمات و تدبیرِ مصالحِ ممالکِ عراق و خراسان و مازندران، در خدمت هلاگوخان، تعیین کرد. از این تاریخ، عطاملک در زمرۀ خواص ملازمان و دبیران این جهان‌گشای نامدار جای گرفت (جوینی، همان، 2 / 259؛ خواندمیر، همانجا؛ قزوینی، «کو»؛ نیز نک‍ : بهار، 3 / 58- 59؛ همایی، 220). هلاگوخان همان سال به قصد تصرف الموت به راه افتاد و عطاملک هم البته در حضور او می‌رفت. چون به خبوشان (قوچان) رسیدند، عطاملک توجه خان را به ویرانی آن دیار بر اثر یورش مغول جلب کرد و خان را واداشت تا از خزانۀ خاص خود خرابیها را ترمیم، و شهر را آباد کند و مردم را که از سالها پیش جلای وطن کرده بودند، بدانجا باز آرد (قزوینی، «کز»).
در جریان محاصرۀ میمون‌دژ و اظهار تمایل ساکنان آن قلعه به تسلیم، عطاملک فرمان و شرایط صلح و تسلیم را از جانب خان به قلعه نزد رکن‌الدین خورشاه برد. چون الموت نیز تصرف شد، عطاملک توجه خان را به کتابخانۀ نفیس آنجا ــ که طی 170 سال از عهد حسن صباح به‌تدریج فراهم آمده بود ــ و احتمال نابودی آن، جلب کرد و به دستور او به آنجا رفت. عطاملک ظاهراً بسیاری از کتابهای آنجا را مطالعه کرد و چنان‌که خود تصریح کرده است، آنچه را لایق خاصۀ پادشاه و نگهداری می‌دانست، از کتاب و آلات نجومی و رصدی، گرد آورد و آنچه را که مربوط به فروع و اصول مذهب اسماعیلیه بود و آنها را «اباطیل فضول و اضالیل اصول» می‌خواند، همه را بسوخت (همان، 3 / 186؛ قزوینی، «کز» ـ «کح»).
یک سال پس از تسخیر بغداد و انقراض خلافت، هلاگوخان این دیوانی برجسته را به حکومت بغداد منصوب کرد (657 ق) و دست او را «در حل و عقد امور و رتق‌وفتق مصالح جمهور، مطلق»گردانید ( جوینی، تسلیة ... ، 60) و او تا آخر ایام هلاگو (ربیع‌الآخر 663 / ژانویۀ 1265) بر همان منصب برقرار بود. در حالی که شماری از مورخان و نویسندگان از عطاملک در این دوره با همین عنوان یعنی حاکم بغداد یاد کرده‌اند (رشیدالدین، 2 / 1049؛ مجدی، 908) و به‌خصوص ابن فوطی ( 4(2) / 1035)که ستایشگر خاندان جوینی بود، او را حاکم بغداد، بلکه کل عراق خوانده است، اما وصاف (ص 41) فقط از نصبِ علی بهادر به حکومت بغداد سخن رانده، و ابداً از حکومت یا نیابت حکومت عطاملک یاد نکرده است. به هرحال، چون اباقا خان به فرمانروایی نشست (رمضان 663)، حکومت عراق و فارس را به سونجاق (سوغونجاق) آقا، از امرای بزرگ مغول، داد و عطاملک به عنوان نایب او بر حکومت بغداد ابقا شد و با این همه، به استقلال بر آنجا و بلکه بر عراق عجم فرمان می‌راند (خواندمیر، همان، 3(1) / 108؛ فصیح، 2 / 333؛ قزوینی، «لا»).
سوانح ایام عطاملک جوینی اندکی پس از این تاریخ آغاز شد. در همین اوان، ملاحده بر او حمله بردند و زخمش زدند (666 ق / 1268م)، اما جان به در برد و یارانش آن ملاحده را بی‌درنگ «گرفتند و پاره کردند» (قزوینی، «لج»). چندی بعد قرابوغا، شحنۀ مغولی بغداد و نایب او اسحاق ارمنی به دلایلی که برای ما روشن نیست، به مخالفت با عطاملک برخاستند. آنها مردی بدوی را واداشتند تا شهادت دهد که عطاملک و خانواده‌اش می‌خواسته‌اند به راهنمایی او به شام نزد سلطان مملوک بگریزند. قرابوغا و اسحاق به همین بهانه خانۀ عطاملک را محاصره کردند و او را گرفتند و با آن اعرابی به اردو فرستادند. به دستور اباقاخان آن اعرابی را چندان چوب زدند تا اقرار کرد که به تحریک اسحاق چنان دعویی کرده است (همو، «لج» ـ «لد»؛ اقبال، 201).
گویا در همین ایام، علی بن محمد بن طباطبا، از بزرگان بغداد که معلوم نیست چرا با عطاملک مخالفت می‌ورزیده است، از اباقاخان خواست او را عزل کند. البته، ایلخان اعتنا نکرد، ولی عطاملک چنان آشفته و تحریک شد که ابن طباطبا را به دست جماعتی از میان برداشت و اموال و املاک او را تصرف کرد؛ آن‌گاه آن جماعت قاتلان را نیز بکشت (قزوینی، «لد»). این واقعه که هنوز از آن اطلاع دقیق‌تر در دست نیست، سبب دشمنی میان ابن طقطقى، پسر علی بن محمد و صاحب کتاب الفخری (همانجا) شد که در نسب او طعن می‌زد و فضل ربیع را به زشت‌کاری منسوب می‌کرد و جوینی را از انتساب خود به او باز می‌داشت.
اما مهم‌ترین مخالف خاندان جوینی، مجدالملک یزدی بود (نک‍ : ه‍ د، جوینی، ابوالمکارم شمس‌الدین) که دشمنی با خاندان جوینی را شغل شاغل خود می‌دانست و از هر فرصتی برای اظهار کینه به آنها استفاده می‌کرد. یک وقت در 677 ق / 1278م مجدالدین ابن اثیر، نایب و کارگزار عطاملک جوینی نزد مجدالملک از شوکت و عظمت لشکر ممالیک مصر سخن گفت. مجدالملک به همین دستاویز به ییسو بوقا خبر رساند که برادران جوینی با ممالیک مصر هم‌داستان‌اند و منتظرند تا لشکر مصر به عراق آید و آن‌دو بغداد را به آنها تسلیم کنند. ییسو بوقا در این باره با اباقاخان سخن گفت و به دستور او مجدالدین را زیر شکنجه انداختند، ولی او این تهمت را نپذیرفت و اعتراف نکرد و توطئۀ مجدالملک به جایی نرسید ( نک‍ : دنبالۀ مقاله، احوال شمس‌الدین). از این‌رو، یک‌چند خاموش ماند و باز به توطئه برخاست و متوجه عطاملک شد «و از هرگونه قصد او کرد» و مجدالدین ابن اثیر را به تطمیع واداشت تا عطاملک را به سوء استفاده از مقام و گرفتن اموال بسیار از مردم متهم کند و سرانجام به فرمان اباقاخان عطاملک را بازداشت کردند. عطاملک به نصیحت برادرش، شمس‌الدین اتهامات را پذیرفت تا شکنجه نشود و مقرر شد، 300 تومان زر دهد. پس از گرفتن مقداری از آن اموال، در رمضان 680 / دسامبر 1281 به دستور اباقا او را آزاد کردند (رشیدالدین، 2 / 1110-1117؛ خواندمیر، دستور ... ، 279-280؛ نیز نک‍ : اقبال، 219).
عطاملک خود در تسلیة الاخوان آورده است که چون جمعی از امرا خواهان حکومت بغداد بودند، بسیار کوشش و کشش می‌کردند و در ضمایر خاص و عام مصوَّر می‌کردند که حاصل ممالک بغداد چند برابر آن است که عطاملک می‌نماید. به هرحال، عطاملک در ربیع‌الاول 680 / ژوئن 1281 به حضور اباقاخان رسید و خزاین و پیشکشها و اموال تقدیم کرد، ولی دربار خان را آگنده از امرا، دیوانیان، ملازمان و مقربانی مغرض دید که «بر منوال افاعی در تموز از غایت تشنگی زبان وشایت از دهان کین و عداوت» بیرون کشیده بودند و «در اظهار معایب و تفتیش مثالب یکدیگر در کمین انتظار نشسته» بودند؛ اما خود و برادرش شمس‌الدین نمی‌خواستند از راه سخن‌چینی و فتنه‌انگیزی خود را نجات دهند. از این‌رو، عطاملک را به محاسبه کشاندند و مأموران به بغداد فرستادند و چون حقیقت را دریافتند، عطاملک را بر سر کار باز گرداندند (ص 64- 68، 83-85، 101-102).
در همان سال چون اباقاخان به عراق آمد، لشکر به شام فرستاد و عطاملک را با آن همراه کرد، دشمنان باز فرصت را مغتنم شمردند و به کار برخاستند تا به دستور ایلخان، عطاملک را از تکریت به بغداد بازگرداندند و او نیز آنچه از نقدینه و املاک داشت، همه را به مأموران ایلخان داد؛ حتى شمس‌الدین هم به بغداد آمد و املاک و چیزهای دیگر فروخت و بداد، ولی اباقاخان بیشتر طلب کرد و مأموران را گفت: هرچه توانند از عطاملک حاصل کنند. چون عطاملک چیزی نداشت، او را زنجیر کردند و در بغداد گرداندند و شکنجه‌ها روا داشتند و اثاث خانۀ او را هم فروختند (جوینی، همان، 115-120، 126-127؛ رشیدالدین، 2 / 1117؛ خواندمیر، همان، 280؛ نیز نک‍ : اقبال، همانجا). پس از آن اباقاخان به وساطت امرا و شاهزادگان و همسر خود، عطاملک را بخشید و روز پنجشنبه 4 رمضان 680 آزادش ساخت (جوینی، همان، 136-137؛ اقبال، همانجا)؛ به نوشتۀ برخی منابع دیگر، چون اباقاخان قصد همدان کرد، عطاملک را به دستور مجدالملک که حالا قدرت و سطوت بسیار یافته بود، در غل و زنجیر روانۀ آن شهر کردند؛ اما در آن میان اباقا خان در 20 ذیحجۀ 680 در همدان درگذشت (رشیدالدین، 2 / 1117- 1118؛خواندمیر، حبیب، 3(1) / 115) و برادرش احمد تکودار بر تخت نشست و عطاملک را آزاد کرد و دستور داد هرچه از او گرفته‌اند، باز گردانند. عطاملک نپذیرفت و هرچه را باز پس دادند، همان‌جا میان اطرافیان و حاضران در مجلس ایلخان نثار کرد (رشیدالدین، 2 / 1127- 1128). چون حکومت بغداد را هم به او دادند، خود به آنجا نرفت و نایبان و کارگزاران به بغداد فرستاد ( همو، 2 / 1128- 1129).
در این میان نزاع میان ارغون، پسر اباقاخان و مدعی سلطنت، با عمویش احمد تکودار بالا گرفت و ارغون آن‌گاه خود از خراسان به بغداد رفت و بقایای آنچه را که در زمان اباقاخان باید از عطاملک می‌گرفتند، طلب کرد و برای نشان دادن حقد و کینه‌اش، جسد نجم‌الدین، نایب عطاملک را که به تازگی مرده بود، از قبر بیرون آورد و بسوخت. این حادثه چندان بر عطاملک گران افتاد که بیمار شد و چندی بعد، همچنان که در اردوی ایلخان در اران بود، در 4 ذیحجۀ 681 درگذشت و هارون پسر شمس‌الدین به حکومت بغداد منصوب شد (همو، 2 / 1130-1131؛ قس: ابن شاکر، 2 / 75).
عطاملک جوینی در نویسندگی دستی سخت توانا داشت؛ غیر از کتاب بسیار مهم و معتبر تاریخ جهانگشای (ه‍ م)، دو رسالۀ دیگر از او باقی است:
یکی تسلیة الاخوان که مشتمل بر شرح قسمتی از زندگی سیاسی او و مشحون از شکر و شکایت، حدیث نفس و بیان انواع ناکامیها و آزارهایی است که غمازان، رقیبان و دشمنان از حدود سال 680 ق تا خلاصی از حبس به فرمان اباقاخان در رمضان همان سال بر او وارد آوردند (قزوینی، «عج» ـ «عد»). اشعار فارسی و عربی عطاملک و استشهادات او در این رساله به قرآن و حدیث و امثال و حکم و کلمات بزرگان و خردمندان متقدم، پایه و مایۀ کم‌مانند او را در ادب عربی، فارسی و معارف اسلامی نشان می‌دهد (دربارۀ املای اشعار عطاملک بر ابن فوطی در قلعۀ تبریز، نک‍ : ابن فوطی، 4(2) / 1035؛ نیـز بـرای ابیاتـی از او، نک‍ : فصیح، 2 / 350-351).
دوم رساله‌ای است که بنا بر تحقیق محمد قزوینی مشتمل است بر وقایع شخصی عطاملک در نیمۀ اول سال 681 ق که استطراداً اشاره‌ای اجمالی به وفات اباقا و قوریلتای جلوس سلطان احمد تکودار می‌کند؛ و نظر بلوشه که در فهرست نسخه‌های فارسی کتابخانۀ ملی پاریس، آن را جلد چهارم تاریخ جهانگشای دانسته است، درست نیست. این رساله در ابتدای دست‌نویس تاریخ جهانگشای جوینی، مضبوط در همان کتابخانه، موجود است و قریب 6 ماه پیش از وفات عطاملک نوشته شده، و آخرین اثری است کـه از قلم او صـادر گردیده است (قزوینی، «عد» ـ «عه»). ابن فوطی (همانجا) نوشته است که عطاملک او را به نقل همۀ آثارش اجازه داده است.
افزون بر اینها، برخی نامه‌ها و فرمانها از منشآت عطاملک، ضمن مجموعه‌ای از رسایل دیوانی و ازجمله برخی رسایل منتجب‌الدین بدیع‌الکاتب جوینی، در کتابخانۀ پترزبورگ موجود است (قزوینی، «عو»).
عطاملک و برادرش شمس‌الدین همچون دیگر اعضای خاندان جوینی همه هنرپرور و علم دوست بودند و دانشمندان، ادیبان و بزرگان روزگار در اطراف ایشان گرد می‌آمدند و از حمایت و صلات آنها برخوردار بودند (ذهبی، 82؛ ابن عنبه، 165؛ یونینی، 4 / 226). ابن فوطی را عطاملک از حبس نجات داد و به بغداد آورد و به تألیف تاریخ و شرح حوادث عراق از پایان عصر عباسی واداشت (ابن فوطی، همانجا). شماری از برجسته‌ترین ادیبان و دانشمندان، برخی آثار خود را به نام، و برای ایشان پدید آوردند (برای تفصیل، نک‍ : قزوینی، «سد» ـ «عب»؛ نیز نک‍ : براون، 809).
عطاملک را در زمرۀ علما و فقهای حنفی و مروج این مذهب، و مردی متدین و متمسک به شریعت خوانده‌اند که با هر بدعت و منکری سخت در می‌آویخت. آورده‌اند که شاعری در قصیده‌ای، با صنایع ادبی بسیار، او را سخت ستوده و خود در آن گفته بود که این قصیده به سبب اشتمال بر ستایش بی‌مانند عطاملک در جامۀ آن صنایع، چنان است که گویی از «قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ» بهتر است؛ اما عطاملک به جای تشویق شاعر، دستور داد تا گردن او را زدند و اعلام کرد که بدعت‌گزاران را سخت تنبیه خواهد کرد (یونینی، 4 / 224-226).
عطاملک به آبادانی عراق و برخی نقاط دیگر، به‌خصوص ویرانیهایی که بر اثر هجوم هلاگوخان به بغداد به بار آمده بود، بسیار کوشید؛ چنان‌که گفته‌اند به روزگار او این شهر رونق و شکوه عصر خلافت را باز یافت و بلکه از سابق بهتر شد. او با صرف مخارج هنگفت نهری از فرات به مشهد امام علی(ع) کشید که 150 روستا در اطراف آن پدید آمد. نیز رباط آن بقعه را مرمت کرد و همچنین دارالشفای خوزستان را باز ساخت (جوینی، تسلیة، 61-62؛ میرخواند، 5 / 278؛ ابن فوطی، همانجا؛ ابن تغری بردی، 8 / 13؛ ذهبی، 81). همچنین در جامع کوفه برکه‌ای بزرگ برآورد (یونینی، 4 / 225). نهری که از فرات به مشهد امام علی(ع) کشیده بود، بعدها خشک و ویران شد تا در اوایل عصر صفوی آن را مرمت کردند و آب به نجف رساندند (قاضی احمد، 2 / 935).

مآخذ

ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، 1999م؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1951م؛ ابن طقطقى، محمد، الفخری، به کوشش هارتویک درنبورگ، شالون سورسون، 1894م؛ ابن عنبه، احمد، عمدة الطالب، به کوشش محمد حسن آل طالقانی، نجف، 1380ق / 1961م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفى جواد، دمشق، وزارة الثقافه؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1312ش؛ براون، ادوارد، از فردوسی تا سعدی، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، 1339ش؛ بهار، محمد تقی، سبک‌شناسی، تهران، 1381ش؛ بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1313ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334ق / 1916م؛ همو، تسلیة الاخوان، به کوشش عباس ماهیار، تهران، 1361ش؛ خواندمیر،غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1333ش؛ همو، دستور الوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 681-690 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1421ق / 2000م؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1337ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1341ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1383ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر تاریخ جهانگشای (نک‍ : هم‍ ، جوینی)؛ مجدی، محمد، زینت المجالس، تهران، 1342ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ وصاف، تاریخ، تهران، 1338ش؛ همایی، جلال‌الدین، تاریخ ادبیات  ایران، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، 1375ش؛ یونینی، موسى، ذیل مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1380ق / 1961م.

صادق سجادی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: