صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن مناذر /

فهرست مطالب

ابن مناذر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ مُناذِر، ابوجعفر (ابوعبدالله، ابوذريح) محمد بن مناذر بصری (د 198ق / 814م)، از موالی بنی صبير بن يربوع تميمی، شاعر دانشمند عهد برامكه. وی در خانواده‌ای عجم نژاد از مردم عدن به دنيا آمد و گويا به انگيزۀ طلب علم به بصره كوچ كرد و در آنجا اقامت گزيد و در محضر استادان بزرگ از جمله خليل بن احمد عروضی و ابوعُبَيده مَعْمَر بن مُثَنّى، در ادب و لغت به كمال رسيد (ابن معتز، 119؛ ابوالفرج، 17 / 9؛ ياقوت، 19 / 56؛ صفدی، 5 / 64؛ سيوطی، 107).
دربارۀ ابن مناذر، رواياتی نسبتاً متعدد و غالباً نكته‌آميز در دست است كه اگر ــ طبق معمول روايات عرب ــ تاريخچۀ زندگی او را روشن نمی‌سازد، دست كم تا حدودی پرده از چهرۀ شخصيت شگفت او برمی‌دارد. از سدۀ اول تا 5 و 6ق به عدۀ بسياری شاعر و نويسنده برمی‌خوريم كه چهرۀ دوگانۀ آنان پيوسته محققان را دچار سرگردانی كرده است: از يك سو نمايندۀ برخی پديده‌های ناپسند اخلاقی و اجتماعيند و از سويی آثار اعتقاد پاك صادقانه چنان در وجودشان متجلی است كه خواننده نمی‌داند اين دو خصلت متناقض را چگونه در وجود يك مرد جمع آورد (نك‍ : مثلاً ابن حجاج، نمونۀ بارز «سخف»؛ ابونواس، نمايندۀ «مجون»...). شايد مطالعات جامعه‌شناختی گسترده روزی بتواند اين امر را، خواه در وجود شعرا و نويسندگان، خواه در دربار خلفا، چنان باز شكافد كه پژوهشگران ديگر نخواهند به هر نحو كه شده از آن مردان شگفت يا پارسايانی متقی بسازند يا زنديقانی مفسد.
شايد يكی از جالب‌ترين شخصيتهای دو چهرۀ سدۀ 2ق، ابن مناذر باشد كه هم به دين‌داری متصف است و هم به زشت‌ترين و مضحك‌ترين كارها متهم. حال اگر آميزش اين دو خصلت را در وجود او بپذيريم، ديگر نياز نيست كه زندگيش را به دو بخش كرده، بگوييم: نخست پارسا بود و آنگاه بر اثر دلدادگی و سپس مرگ محبوب (كه پسری خوبروی بود) به هرزگی گراييده است (نك‍ : ابن قتيبه، 2 / 747؛ ابن معتز، ابوالفرج، همانجاها).
ابن مناذر شاعری خوش قريحه و توانا بود. دير زمانی از بركت مدايحی كه برای برامكه و نيز خليفه مهدی و هارون عباسی سرود (ابن قتيبه، همانجا؛ ابن معتز، 125؛ ابوالفرج، 17 / 9-10؛ ابن خلكان، 6 / 224)، در آسايش و گشايش زيست وصله‌ای گران از هارون دريافت داشت (نك‍ : ابوالفرج، 17 / 17، 24). با اينهمه وی بيشتر شهرت خود را مديون هجاهای گستاخانۀ خويش است. حاضرجوابی، صراحت لهجه و بی‌آزرمی، همه موجب شده بود كه آن هجاها سخت گزنده و آكنده به الفاظ ركيك شرم‌انگيز شود (قس: همو، 17 / 11-12-16- 19، 22-24). آنچنانكه حتی استادش ابوعبيده از گزند زبان وی در امان نماند (نك‍ : زبيدی، 177- 178). وی حتی در زمان مجاورت مكۀ معظمه نيز (نك‍ : دنبالۀ مقاله) دست از اين بدزبانی و ناسزاگويی نكشيد (نك‍ : ابن معتز، 119-120؛ ابوالفرج، 17 / 21-22). بی‌گمان وی به چيره‌دستی خويش در اين كار مغرور بود؛ هنگامی كه جوانی خوبروی در پاسخ او شعری هم‌سنگ اشعار خود وی عرضه كرد، شگفت‌زده پرسيد: «آيا تو ابونواسی؟» همين ماجرا آغاز آشنايی وی با شاعر بزرگ عباسی بود (همو، 17 / 11).
ابن مناذر شعر خود را از شعر شاعران قديم برتر می‌دانست و از ادبای هم‌روزگارش انتظار داشت كه بدون توجه بر تقدم و تأخر زمانی شعر او را با شعر امرؤالقيس و نابغه و زهير مقايسه كنند و به انصاف رأی دهند (مرزبانی، 267؛ قس: ابوهلال عسكری، 311، 316؛ ابوالفرج، همانجا). ارزيابی اديبان و ناقدان پس از وی نيز غالباً به سود اوست. اشعار و اقوال او در آثار جاحظ (د 255ق / 869م) نيز مقبول افتاده است ( البخلاء، 2 / 185، البيان، 1 / 32-33، 2 / 170-171، الحيوان، 6 / 402-403). مبرد از او به عنوان دانشمندی بزرگ، شاعری خوش قريحه و خطيبی توانا ياد كرده و ادب او را ستوده و شعرش را جامع استواری شعر گذشتگان و شيرينی نوخاستگان می‌دانست (1 / 345).
ابن معتز او را يكی از دانشمندان طراز اول بصره در فقه و حديث و ادب معرفی می‌كند (ص 119) و ابوالفرج اصفهانی اخبار و اقوال او را در مقام شاعری نكته‌سنج و دانشمندی بزرگ در لغت به تفصيل در كتاب خويش جای داده است (17 / 9-30). با اينهمه آنچه امروز از آثار او باقی است، با همۀ زيبايی و استواری، شايستۀ اين همه ستايش نيست. وی به قول ابوالعتاهيه (همو، 17 / 11، 29) در سرودن شعر كند بود و همۀ سعی خود را بر آن می‌نهاد كه از عدی بن زيد تقليد كند (اصمعی، 11؛ ابوالفرج، 17 / 12؛ قس: پلا، 169). می‌توان از برخی هجاها، نكته‌ها و ناسزاهای ابن مناذر، با آنهمه صراحت و بی‌پروايی، برداشتهای انتقادی دربارۀ شعرا و آثارشان كرد. مثلاً ابوالعتاهيه را از اين ادعا كه در هر شب 000‘1 بیت شعر می‌سرايد، با پاسخی مستند و متين منفعل و شرمسار گردانيد (مرزبانی، 232؛ ابوالفرج، 17 / 11، 29)؛ اشعار ابوحيۀ نميری را فاقد ارزش شعری خواند و او را سخت خشمگين ساخت (حصری، 1 / 235-236؛ ابوالفرج، 17 / 26)؛ از سوی ديگر، قطعه شعری از ابونواس را چون شنيد، بی‌آنكه بداند ازآن كيست، بسيار ستود و پس از آنكه دانست از آن رقيبش ابونواس است، پشيمان شد (خطيب، 7 / 445)، اما همو، ابوالعتاهيه را در زمينۀ ديگری، به سبب چند نمونه از اشعارش، در ميان نوخاستگان شاعری ممتاز به حساب آورده است (همو، 7 / 444). ابن مناذر معيار توانايی شاعر را آن می‌داند كه در نسيب و تشبيب هرچه بيشتر بازيگری كند و چون به غرض اصلی خود می‌پردازد، هرچه جدی‌تر و استوارتر سخن گويد (همو، 7 / 443)، خود نيز چنين می‌كرد.
ابن مناذر، به حكم لغت‌دانی، در علم قرائت نيز استاد بود و از خود قرائتی متفاوت با قرائات متواتر و مشهور و آرائی استثنايی ابراز می‌داشت (ياقوت، همانجا؛ ابن جزری، 2 / 265). وی حتی چندی به سبب اشتغال به قرائت قرآن و حديث، سرودن شعر را ترك گفت و تشويق يحيی برمكی نيز در او مؤثر نيفتاد (ابوالفرج، همانجا؛ ابن حجر، 5 / 393).
بسياری از بزرگان نزد او علم لغت آموخته‌اند (ابوالفرج، 17 / 9؛ ياقوت، همانجا). آگاهی وی در اين باب چندان بود كه سفيان بن عيينه محدث بزرگ هم‌روزگارش الفاظ غريب مندرج در احاديث را با او در ميان می‌نهاد و ابن مناذر يكايك آنها را با شواهد متعدد برای او توضيح می‌داد (ابن قتيبه، همانجا؛ ابن معتز، 121؛ ابوالفرج، همانجا).
در آن زمان، لغت‌شناسان و زبان‌دانان عرب هر يك می‌كوشيدند زبان بروبوم خود را، پاك‌ترين زبان و به كلام الهی نزديك‌تر قلمداد كنند. ابن مناذر نيز زبان زيستگاه خود را (و نه خاستگاهش را) كه بصره بود، از همه پاك‌تر می‌پنداشت و ادعا می‌كرد كه زبان اديبان بصره، از زبان اهل حجاز هم به قرآن كريم نزديك‌تر است (جاحظ، البيان، همانجا؛ ابوالفرج، 17 / 27؛ قس: پلا، 27).
وی چندان به شعرشناسی خود اعتماد داشت كه در مقابل خليل بن احمد نيز سر تسليم فرود نمی‌آورد. روزی خليل نزد او خود را ستود و ادعا كرد كه سكان كشتی شعر است، شاعران همه از او پيروی می‌كنند و به داوری او ارجمند يا خوار می‌گردند. او برای آنكه ثابت كند به خليل عروضی نيازمند نيست، قصيده‌ای زيبا در مدح هارون‌الرشيد سرود و 000‘20 درهم جايزه گرفت (همو، 17 / 16، 17). بعيد نيست كه وی در قصيده‌ای كه افاعيل عروضی وزن قصيده را هم در آن ذكر كرده، به خليل تعريض كرده باشد (ابن قتيبه، 2 / 748؛ ابن معتز، همانجا).
ابن مناذر در روايت حديث نيز دست داشت و محدثان از او نقل حديث كرده‌اند (ابوالفرج، 17 / 28). اما با توجه به غلبۀ هزل و مجون بر سخن او، يحيی بن معين كه خود بسياری از اخبار و اشعار را از او نقل كرده، روايت حديث را از او منع كرده است (ياقوت، همانجا؛ ذهبی، 4 / 47؛ صفدی، 5 / 64؛ ابن حجر، 5 / 390).
ابن مناذر غالباً حلقه‌های درس تشكيل می‌داده (ابوالفرج، 17 / 16، 21-22) و مدتی در مسجد بنی يربوع در بصره امامت نماز جماعت نيز می‌كرده و به نوافل سخت پای‌بند بوده است (نك‍ : همو، 27 / 9-11). اينك با توجه به اين روايات، ابن مناذر را دانشمندی پاك‌دامن، پاك زبان و مؤمن می‌توان پنداشت، به خصوص كه گذشتگان گاه بر اين امر تصريح كرده‌اند (ابن معتز، 119؛ ابوالفرج، 17 / 9)، اما ناگهان عشق جوانی از مردم بصره، حال او را چنان دگرگون كرد كه دست از همه چيز شست و سر به جنون گذاشت.
ترديد نيست كه ماجرای جوان بصری در زندگی او تأثير بسيار داشته است، اما تقسيم زندگی اخلاقی و اجتماعی او به دو بخش متفاوت و متضاد، چنانكه اشاره شد، شايد چندان هم صواب نباشد. ما امروز قادر نيستيم تاريخ هجاهای گزنده و شرم‌انگيز او را معين كنيم و به قطع بگوييم كه وی همه را بعد از عشق جوان بصری سروده؛ اگر وی را دهری (همو، 17 / 10) يا زنديق خوانده‌اند (همو، 17 / 29؛ ابن حجر، همانجا؛ قس: وايدا، 215)، يا اگر مردم از او كه امامت مسجد را به عهده داشته، انتقاد می‌كنند و هجايش می‌گويند، اگر برای جوان خوب‌روی ديگری كه اتفاقاً همان ابونواس بوده، شعر عاشقانه می‌نويسد (ابوالفرج، 17 / 11) و اگر با گروه هرزه‌گردان بصره معاشر است، همه می‌تواند دليل بر آن باشد كه وی آنچنانكه در منابع آمده، پاك‌دامن و پارسا نبوده و حتی پيش از عشق به جوان بصری هم، زندگيش از مجون تهی نبوده است.
در هر حال، گويی نويسندگان ميل دارند كه همۀ حوادث شگفت زندگی او را در دوران دوم زندگی او نهند: دلدادگی او، ظاهراً در 60 سالگی، به عبدالمجيد ثقفی كه فرزند عبدالوهاب محدث بزرگ بوده، كار او را به پرده‌دری و هجوگويی و رسوايی كشاند، چندانكه از مسجد بيرونش راندند و او نيز نمازگزاران را به زشتی تمام هجو گفت و تنها بدان بسنده نكرد، بلكه در مسجد بصره عقرب رها می‌كرد و شبها در آب وضوخانه‌ها مركب می‌ريخت تا سروصورت ايشان را به سياهی بيالايد (همو، 17 / 9؛ ياقوت، ذهبی، همانجاها). موعظۀ معتزليان و حتی تهديد آنان نه تنها در او مؤثر نيفتاد، بلكه زبان به هجو آنان نيز گشود و باعث آبروريزيهای بسيار شد (ابوالفرج، 17 / 10؛ ابن حجر، 15 / 391؛ ياقوت، همانجا). از آن پس همۀ نظرها از او برگشت، مذمت و بدگويی از او زبانزد خاص و عام گرديد، او را زنديق و دهری خواندند همه از او سخت دوری گزيدند. وی سرانجام از بيم جان به مكه گريخت و يا به قولی بدانجا تبعيد شد (ابوالفرج، 17 / 9؛ ابن حجر، 5 / 390؛ گلدسيهر، 174) و شايد اگر پا در ميانی بزرگان بنورياح نبود، وی از چنگ معتزليان جان سالم به در نمی‌برد (ابوالفرج، 17 / 9-10). از روايت ابن معتز (همانجا) چنين پيداست كه وی در مكه چندی به ظاهر از عادات ناشايست خود دست كشيد و در مسجدالحرام به تدريس و روايت شعر و اخبار عرب پرداخت و برای شاعران، راويان و اهل علم مجالس املا برقرار ساخت، اما اين امر دوامی نيافت و او باز به هرزه درايی روی آورد. اين دو حالت، چنانكه گفتيم، موجب پيدايش اقوال متضاد در حق او شده است: برخی (خطيب، 7 / 443؛ ابن حجر، همانجا) او را عالم و زاهدی متعبد و دست شسته از گناهان و هرزگيهای گذشته معرفی می‌كنند و گروهی ديگر (ابوالفرج، 17 / 9)، فاسد و بی‌بندوبار.
وی ظاهراً نخست مديحه‌گوی برمكيان بود (ابوالفرج، 17 / 26)، اما چنانكه گذشت، خلفای عباسی، مهدی و هارون‌الرشيد را نيز مدح گفته و از هدايا و پاداشهای آنان بهرۀ وافر برده است و حتی هارون گاه هدايا و جوايزی برايش به حجاز می‌فرستاد. وی ظاهراً بيشتر مدايح خود را در مكه سروده و گويا هرگز به دربار خلفا راه نيافته است. از ميان تمام منابع تنها صفدی (5 / 63) يك بار رفتن او را به بغداد گزارش كرده است.
ابن مناذر در سفری كه هارون‌الرشيد پس از طرد برمكيان به حجاز كرد، به حضور او رسيد تا قصيدۀ شيوايی را كه در مدح او سروده بود، تقديم وی كند، هارون با خوشرويی از او استقبال كرد، اما همينكه وزيرش فضل بن ربيع وی را شاعر و مداح برمكيان خواند، به سختی برآشفت و از وی با خشم تمام روی برتافت و فرمود او را تازيانه زدند و از آنجا راندند. از آن پس ابن مناذر به تنگی معيشت گرفتار آمد، چندانكه از تهيۀ غذای روزانه‌اش نيز عاجز ماند و سرانجام در نهايت فقر و تنگدستی و در حالی كه بينايی خود را از دست داده بود، در آنجا درگذشت (ابوالفرج، 17 / 29).
او در طول زندگی خود با برخی از شاعران معروف هم‌روزگارش از جمله ابونواس و ابوالعتاهيه نيز ارتباط داشت. از حدود آشنايی او با ابونواس چيزی جز يكی دو روايت در دست نيست: وقتی كه ابن مناذر مورد بی‌مهری هارون واقع شد و فقر و تنگدستی گريبانش را گرفت، ابونواس با 100 يا 300 دينار به كمكش شتافت (همو، 17 / 25-26).
چنانكه اشاره شد، اشعار وی عموماً مورد ستايش بسيار منابع كهن قرار گرفته است، اما شايد قصيده‌ای كه در سوگ عبدالمجيد سروده و در آن عواطف حزن‌آلود خود را برشمرده، زيباترين اثر او باشد.
اين قصيده را در شمار مراثی بزرگ عرب نهاده‌اند و شيوايی الفاظ و بلندی معانی و استواری تركيبهای آن را بسيار ستوده‌اند (ابن معتز، 122-124). هارون الرشيد هم در سفر حج خود، از شاعر خواست كه آن را در محضر او انشاد كند (ابوالفرج، 17 / 12). گويا از باب همان شعر است كه برخی او را شاعر مرثيه خوانده‌اند (ياقوت، 19 / 59).
با اينهمه، چنانكه اشاره شد، ابن مناذر شهرت واقعی خود را مديون همان هجاهای تند خويش است. ابياتی كه در هجو قاضی بصره، خالد بن طليق و يا معتزليان سروده (نك‍ : ابوالفرج، 7 / 10-11؛ ابن معتز، 120) به راستی گزنده است، يا بيت شعری كه در هجو ابوعبيده بر ديوارۀ محراب مسجد نوشته بود، موجب شد وی مجلس درسش را يك سال تمام تعطيل كند (زبيدی، 178). وی دربارۀ انگيزۀ هجوسرايی خود می‌گويد كه اعمال و رفتار سوء مردم نسبت به وي، او را وادار به هتاكی و زشت‌گويی می‌كند (ابن عبدربه، 5 / 296).
اثر ابن مناذر منحصر به ديوان شعر اوست (ابن نديم، 186) كه آن هم متأسفانه در دست نيست. تنها نمونه‌ها و منتخباتی از شعر او به مناسبتهای گوناگون در منابع آمده است و از جمله ابوالفرج اصفهانی 171 بيت از اشعار او را در الاغانی آورده است.

مآخذ

 ابن جزری، محمدبن محمد، غاية النهاية، به كوشش گ. برگشترسر، بيروت، 1933م؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، لسان الميزان، بيروت، 1406ق؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402ق؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بيروت، 1964م؛ ابن معتز، طبقات الشعراء، مصر، 1375ق / 1956م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بيروت، 1390ق / 1970م؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، كتاب الصناعتين، به كوشش مفيد قمحة، بيروت، 1404ق / 1984م؛ اصمعی، عبدالملك ابن قریب، فحولة الشعراء، به كوشش ش. توری، بيروت، 1400ق / 1980م؛ جاحظ، عمروبن بحر، البخلاء، به كوشش احمد عوامری‌بك و علی جارم‌بك، بيروت، 1403ق / 1983م؛ همو، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351ق / 1932م؛ همو، الحيوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بيروت، 1388ق / 1969م؛ حصری قيروانی، ابراهيم بن علی، زهرالآداب، به كوشش زكی مبارك و محمد محيی‌الدين عبدالحميد، مصر، 1372ق / 1953م؛ خطيب بغدادی، احمدبن علی، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتاب العربی؛ ذهبی، محمدبن احمد، ميزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، بيروت، دارالمعرفة؛ زبيدی اندلسی، محمدبن حسن، طبقات النحويين و اللغويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1973م؛ سيوطی، بغية الوعاة، قاهره، 1326ق؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1389ق / 1970م؛ مبرد، محمدبن یزید، الكامل فی اللغة و الادب، بيروت، مكتبة المعارف؛ مرزبانی، محمدبن عمران، الموشح، به كوشش محيی‌الدين خطيب، قاهره، 1385ق؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:

Goldziher, Ignaz, Muslim Studies, tr. C. R. Barder and S. M. Stern, London, 1967; Vajda, G., “Les zindiqs en pays d’islam au début de la période abbaside”, RSO, Rome, 1938, vol. XVII; pellat, Ch., Le milieu basrien et la formation de Gāḥiẓ, Paris, 1953.

بخش ادبیات عرب

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: