صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / تنب، جزایر /

فهرست مطالب

تنب، جزایر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 12 تیر 1402 تاریخچه مقاله

تُنْب، جَزایِر (تنب بزرگ و کوچک)، دو جزیرۀ ایرانی در نیمۀ شرقی و شمالی آبهای خلیج فارس:

1. تنب بزرگ

این جزیره در فاصلۀ 31 کیلومتری جنوب غربی جزیرۀ قشم و 50 کیلومتری بندرلنگه واقع است و فاصله‌اش با نزدیک‌ترین کرانه‌های امارات متحدۀ عربی، یعنی «جزیـرۀ الحمرا»، متعلق به امیـرنشیـن رأس الخیمـه 70 کمـ و با بنـدر شـارجـه 100 کمـ‍ اسـت (لاریمر، II/ 1908؛ مجتهد‌زاده، کشورها...، 88؛ گلوردی، 160). تنب بزرگ تقریباً دایره شکل، و قطـر آن 6/ 4 کم‍ اسـت و 5/ 10 کمـ‍ 2 وسعت دارد و سطح آن را شنزاری خشک با تپه‌های متعدد پوشانده است که بلندترین آنها در شمال غربی جزیره به 53 متر می‌رسد. پوشش گیاهی تنب بزرگ شامل گونه‌های مختلف گیاهان شورپسند، مانند خار شتر، گبر و قیچ است که بیشتر در دامنه‌های تپه‌ها، جایی که خاک از عمق بیشتری برخوردار است، می‌روید. در کرانه‌های جنوبی جزیره نیز درختان و درختچه‌هایی مانند کُنار، سُمر، کِرَت و خرزهره به صورت پراکنده و یا اجتماعات کوچک وجود دارد (مجتهدزاده، همانجا؛ گلوردی، 182، 185). در فصل زمستان علفها و بوته‌های صحرایی به وفور در این جزیره رشد می‌کند که برای چرای دام مناسب است («جزایر...»، I/ 23). 
درگذشته تنب بزرگ دارای آب شیرین بوده است (همان، I/ 10)، اما به مرور زمان آب چاههای آن به تلخی گراییده (رزم‌آرا، 49)، و تا مدتی آب آشامیدنی اهالی آنجا از جزیرۀ قشم تأمین می‌شده است (مجتهدزاده، همانجا). از 1377ش با احداث تأسیسات آب شیرین‌کن، آب مورد نیاز ساکنان جزیره در محل تهیه می‌شود. در سواحل جنوب غربی جزیره یک حوضچه برای پهلوگیری قایقها و لنجهای کوچک ساخته شده است که بازوی غربی اسکلۀ آن 150 متر و بازوی شرقی آن 50 متر درازا دارد. یک باند فرود هواپیما نیز در جزیره به طول 200‘2 متر وجود دارد که مورد استفادۀ هواپیماهای کوچک قرار می‌گیرد و فاقد تأسیسات جانبی است (کامران، 165-166). 

2. تنب کوچک

این جزیره در 13 کیلومتری غرب تنب بزرگ و 43 کیلومتری بندرلنگه واقع است (مجتهدزاده، همان، 89) و با شکلـی تقریباً مثلثـی، 2/ 1 کمـ‍ 2 وسعت دارد (همانجا؛ گلوردی، 214). جزیرۀ تنب کوچک به صورت طاقدیسی سر از آب برآورده است و از دور همچون پشته‌ای واحد می‌‌نماید. سطح جزیره در قسمت دماغۀ شمالی و شمال غربی ناهموار و متشکل از تپه‌های تقریباً مدور با حداکثر ارتفاع 8/ 25 متر است. نیمی از جزیره در نیمۀ شمالی، بجز دماغۀ یاد شده تقریباً هموار است. در شرق جزیره تپه‌ای به بلندی 22 متر وجود دارد و نیمۀ جنوبی جزیره شامل ناهمواریهای پراکنده‌ای است که حداکثر بلندی آن 20 متر است (همو، 215). پوشش گیاهی جزیرۀ تنب کوچک، همچون تنب بزرگ شامل گونه‌هایی از درختان، درختچه‌ها و گیاهان شورپسند است (همو، 229). 
در جزیرۀ تنب کوچک به سبب ساختار زمین شناسی و وسعت کم و محدود بودن سطح آبگیر آن، امکان ذخیره و نفوذ آبهای ناشی از بارشهای فصلی کمتر وجود دارد و فقط در بخشهای هموار به‌ویژه در بخشهای مرکزی جزیره که لایه‌های زیرین زمین سخت‌تر است، سفرۀ آب شیرین تشکیل شده، و در حال حاضر یک حلقه چاه دستی به عمق 6 متر با حوضچه‌ای کوچک برای ذخیرۀ آب در آن وجود دارد که از آب آن برای آبیاری فضای سبز یا کارهای ساختمانی استفاده می‌شود (همو، 226). 

تاریخ

این دو جزیره در سده‌های گذشته اغلب فاقد سکنه بوده‌اند. گزارشهای جمعیتی این دو‌‌‌جزیره بر اساس منابع تاریخی به این‌شرح است: در 1090ق / 1680م: مسکونی‌(بافقی، 385)، در ‌1234ق/ 1818م: ‌غیرمسکون ‌(«جزایر»، III/ 1)، در 1252ق/ 1836م: غیرمسکون (همان،‌I/ 14)، در1308ق/ 1890م: غیرمسکون (همان،‌II/ 128)، در 1320ق/ 1902م: 6 خانوار (لاریمر، II/ 1909)، در 1324ق/ 1906م: «8 خانوار عرب و چند خانوار عجم» (سدیدالسلطنه، سرزمینها...، 363)، در 1320ش/ 1944م: 100 تن (رزم‌آرا، 49)، و در 1375ش/ 1997م: 637 تن (سرشماری...، 90).
شواهد موجود نشان می‌دهد که تا پیش از اکتشاف نفت در خلیج فارس و تغییر موقع استراتژیک آن، جزایر تنب کوچک و بزرگ دارای سکنۀ فصلی بوده‌اند که شغل آنان دامداری بوده است و به سبب پوشش گیاهی مناسب در فصل زمستان موجب مهاجرت ساحل‌نشینان به این جزایر می‌شده است (سدیدالسلطنه، همانجا).
تنب و یا درست‌تر آن تمب واژۀ فارسی سره‌ای است که در گویشهای محلی جنوب ایران شامل لهجه‌های لارستانی، بندری، تنگستانی و دشتستانی به معنای تپه و تَل به کار می‌رود (کامیوکا، 26). از آنجا که دریانوردان محلی در هنگام نزدیک شدن به این جزایر آنها را به شکل تپه‌ای در میان آب می‌دیدند، هر دو جزیره را تمب نامیدند. هنوز هم مردم ساحل‌نشین بندرعباس و بندرلنگه جزیرۀ بزرگ‌تر را در گویش محلی تمب گپ، به معنای تمب بزرگ و جزیرۀ کوچک‌تر را تمبو به معنای تمب کوچک می‌نامند. املای صحیح و فارسی آن نیز تمب است و در قدیم‌‌ترین متون لاتین نیز این نام به صورت تمون (باربوسا،37 ) و تمبو (دلاواله، 1587) ضبط شده است. در مکاتبات اداری اواخر دورۀ‌ قاجار نیز این جزایر به نام «تامب» ( گزیدۀ اسناد...، 1/ 265) و تمب (همان، 1/ 267) ضبط شده است. تغییر املای این واژه به صورت طنب تحت تأثیر املای عربی آن صورت پذیرفته است (ابن‌ماجد، 496). به سبب وجود مارهای سمی خطرناک در تنب بزرگ این جزیره تنب مار نیز خوانده شده است (رهی، 9؛ بنی‌عباسیان، 152). 
کهن‌ترین متن تاریخی که در آن نام «تنب» آمده، کتاب الفوائدفی اصول علم البحر و القواعد اثر ابن‌ماجد (ه‍ م) دریانورد مشهور سده‌های 9-10ق است. او در این اثر ضمن برشمردن جزایر مهم خلیج فارس از تنب نیز یاد کرده (ص 496- 498)، و در منظومۀ خود «ارجوزة العرب و العجم فی خلیج فارس» این جزیره را شرقی‌ترین نقطۀ خشکی در خلیج فارس دانسته است. طی این دوره، جزیرۀ تنب و دیگر جزایر خلیج فارس در قلمرو ملوک هرموز قرار داشته‌اند. دوارته باربوسا، مورخ پرتغالی سدۀ  16م، جزیرۀ تنب را از جمله جزایر تحت حکومت ملوک هرموز [هرمز] نام برده است (همانجا). از آنجا که کلیۀ بنادر و سواحل جنوبی و شمالی خلیج‌فارس در قلمرو ملوک هرموز قرار داشته، و جزیرۀ تنب در محل عبور کشتیها واقع بوده است، طی دوران حاکمیت ملوک هرموز اهمیت ترانزیتی داشته است و احتمالاً کشتیها در صورت لزوم در این جزیره آب‌گیری می‌کرده‌اند. پرتغالیها این جزیره را به خوبی می‌شناختند و به سبب شکل مدور آن «ایل پیلورو» به معنای تیله می‌نامیدند (دلاواله، همانجا). 
این جزیره تا زمان بازپس‌گیری هرمز توسط نیروهای ایرانی در 1031ق تحت ادارۀ مستقیم امرای هرموز قرار داشته است (اوبن، 97) .پیترو دلاواله در 1031ق ضمن عبور از خلیج‌فارس از جزیره‌ای به نام تمبو یاد کرده است که احتمالاً همان جزیرۀ تنب کوچک باشد؛ چه، در زبان محلی نیز به همین نام خوانده می‌شود (همانجا).
ورود نیروهای ایرانی به جزیرۀ هرمز و اخراج پرتغالیان از آنجا دوره‌ای جدید از حیات سیاسی جزیرۀ تنب را به دنبال داشته است. پس از آن هرمز و بندرعباس و جزایر خلیج‌فارس تحت ادارۀ امام قلی‌خان قرار گرفت. در این دوره از او با عنوان «بیگلر بیگی فارس و کوه‌گیلویه و لار و بحرین و جرون» یاد شده است (اسکندربیک، 3/ 1811-1812).
جزیرۀ تنب در دورۀ صفویه تحت حاکمیت بیگلر بیگی لارستان قرار داشت (بافقی، 386). محمدمفید بافقی، جغرافـی‌نویس عصر صفوی، در اثر خـود ــ مختصـر مفیـد ــ از جزایر «سری» و «تمب مار» به عنوان مناطق مسکونی خلیج‌فارس یاد کرده است (ص 385) .
به دنبال کاسته‌شدن از اهمیت جزیرۀ هرمز و خارج شدن کامل آن از صحنۀ اقتصادی خلیج‌فارس، بنادر عباسی و کنگ و لنگه از رونق بسیاری برخوردار شدند. انتقال فعالیت تجارتی پرتغالیان از هرمز به بندر کنگ چند ماه پس از مرگ شاه‌عباس و با عقد قرارداد جدیدی با شاه ایران میسر شد (استینسگُر، 357). این بندر که تا آن زمان ناشناخته و گمنام بود، به سبب این قرارداد و استقرار بازرگانان پرتغالی، در ردیف یکی از بنادر بازرگانی مهم بین‌المللی اقیانوس هند قرار گرفت. دولت صفوی در بندر کنگ دو مأمور داشت: یکی شه بندر که مأمور گمرگ بود و دیگری داروغه، یعنی رئیس پلیس محلی که هر دو نماینده از طرف والی لار منصوب می‌شدند (اوبن، 6- 8). در همین دوره بندر کنگ و لنگه به عنوان رقبای جدی بندرعباس مطرح شدند و سهم عمده‌ای را در مبادلات اقتصادی منطقه به خود اختصاص دادند (EI2, V/ 678). با پیشرفت اقتصادی این بنادر جزیرۀ تنب و دیگر جزایر مجاور آن نیز تحت ادارۀ مستقیم شه بندر کنگ قرار گرفت که زیرنظر سلطان و بیگلر‌بیگی لارستان قرار داشت (فیدالگو، 8، 41). 
شرایط مناسب اقتصادی بندر کنگ و لنگه موجب مهاجرت گستردۀ اقوام به آن ناحیه گردید. در آستانۀ سدۀ 12ق/ 18 م طوایف مختلف قواسم، آل مرزوق، آل علی، آل حمادی، عبیدلی و آل حرم در سواحل منطقه، حدفاصل بندرطاهری تا بندر کنگ ساکن شدند. مشهورترین آنان، قواسم، تیره‌ای از اعراب هوله بودند که در سواحل ایران مستقر شدند (هاولی، 133). مایلز این طایفه را از اعراب ایرانی ساکن بندرعباس و رأس بردستان دانسته است (ص 269). تیره‌های مختلف اعراب هوله در این دوره در نواحی مختلفی از بوشهر، بندرعباس، بحرین و جلفار اقامت داشته‌اند (طابور، 279). استقرار قطعی تیرۀ قواسم در بندر کنگ و لنگه در 1139ق/ 1727م ثبت شده است (قاسمی، 33). مستقر شدن این دسته از اعراب در جزایر تنب و سیری طی همین دوره در منابع ذکر شده است (بافقی، همانجا). 
سقوط صفویه و آغاز یک دورۀ طولانی ناامنی در بندرعباس و نواحی پس‌کرانه‌ای آن موجب رشد قدرتهای قبیله‌ای در این نواحی گردید و از طرفی باعث شد تا کرانه‌های حدفاصل بندرکنگ تا بندر چارک و سرزمینهای پس‌کرانه‌ای آن ــ که مشهور به جهانگیریه بود (فلور، 139) ــ موقعیت بهتری نسبت به بندرعباس پیدا کنند و از همین رو حکام این ناحیه قدرت خود را به جزایر خلیج فارس و از جمله تنب بزرگ و کوچک بسط دادند. در این دوره جزایر تنب بزرگ و کوچک در محدودۀ قلمرو ضابط جهانگیریه و بستک قرار گرفت (بنی‌عباسیان، 152). حکام این ناحیه از سادات بنی‌عباس، و از شیوخ مورد احترام منطقه بودند که از 1137ق/ 1724م، در صحنۀ سیاسی لارستان و نواحی پس‌کرانه‌ای بندرلنگه حضور فعالی داشته‌اند (موحد، 35). در متون تاریخی از آنان به عنوان سلسلۀ مشایخ بستک یاد شده است (فسایی، 2/ 1518). 
مشایخ بستک با استفاده از شرایط موجود پس از مرگ نادرشاه افشار و با توجه به نفوذ معنوی در میان اقشار مختلف مردم به تدریج بر دیگر قدرتهای محلی فائق آمدند و در دورۀ کریم‌خان زند رسماً عنوان حکومتی بنادر و جزایر را به دست آوردند. متن فرمانی از کریم‌خان زند به شیخ محمدخان بستکی در 1183ق موجود است که مقام بیگلربیگی بنادر عباسی و نواحی مجاور آن به خان بستک واگذار شده است (بنی‌عباسیان، 153-154؛ پری، 233؛ سدیدالسلطنه، بندرعباس...، 733). پیش از آن نیز خانهای بستک در جنگهای داخلی شرکت مؤثری داشتند و به عنوان مرزداران و حافظان امنیت در کرانه‌های خلیج فارس مشهور بودند. 

در 1169ق/ 1756م، وقتی که شیخ راشد، رئیس طایفۀ قواسم به همراهی مشایخ آل مرزوق به بندرلنگه و کنگ حمله کردند، شیخ محمد بستکی به دستور کریم‌خان زند، برای مقابله به طرف لنگه و لشتان رهسپار شد. او کنگ و لنگه و بستانه را محاصره کرد و شیخ مرزوقی بدون مقاومت تسلیم گردید، اما طایفۀ قواسم به مقابله بیرون آمدند و پس از چندی زد و خورد به‌طور‌کلی شکست خوردند و شیخ صقر قاسمی تسلیم شد و به وساطت شیخ مرزوقی و مشایخ دیگر تقاضا کرد که شیخ محمدخان بستکی مشایخ قواسم را از تابعین و متعلقین خود محسوب دارد و بندرلنگه یا جای دیگری را به شیخ صقر واگذار کند تا بتواند در محل آسوده و تابع حکومت بستک و دولت شاهنشاهی باشد و مراجعات دولت را انجام دهد (بنی‌عباسیان، 129-131). شیخ محمدخان بستکی نیز از نظر استقرار امنیت و جلوگیری از اعراب بدوی خوارج با اخذ تعهد و پرداخت مال دیوانی، پیشنهاد آنان را پذیرفت، به این شرط که هر یک از اعراب که به این حدود مهاجرت کنند، رعیت ایران باشند و تابعیت دولت شاهنشاهی را قبول کنند و همچنین مشایخ قواسم لنگه تابع حکومت بستک و جهانگیریه باشند. قواسم به این ترتیب شروط را پذیرفتند و در بندرلنگه با قبول تابعیت ایران و زیرنظر بیگلربیگی بنادر، در لنگه و کنگ و جزایر ایرانی خلیج فارس و از جمله تنب بزرگ و کوچک ساکن شدند و به عنوان رعایای دولت علیّۀ ایران در آن مناطق زندگی کردند (فسایی،2/ 1522). در این دوره جزایر تنب بزرگ و کوچک، ابوموسى، فرور، کیش، هندورابی و شیخ شعیب در حوزۀ قلمرو فرمانروایی شیخ محمدخان بستکی قرار داشت (سدیدالسلطنه، همان، 735). 
در 1202ق/ 1788م، طوایف آل مرزوق و قواسم برای استفاده از مراتع جزایر ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ دچار اختلاف شدند و همین امر باعث حملۀ شیخ صقربن راشد به این جزایر شد. شیخ سلیمان مرزوقی مراتب را به حکومت بستک اعلام نمود و از شیخ صقر شکایت کرد. هادی خان بستکی، حکمران جهانگیریه و بنادر با نیروی نظامی خود به لنگه رفت و مشایخ مرزوقی و قواسم را به حضور خواست و چون هر دو از توابع حکومت بستک بودند، میان آنان صلح برقرارکرد. پس از آن مقرر شد که جزایر فرور و سری تابع دهستان مرزوقی، و جزیرۀ ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ جزو بندرلنگه و مورد استفادۀ احشام مشایخ قواسم باشد. در این سفر هادی خان بستکی دختر شیخ سلیمان مرزوقی را به عقد ازدواج خود درآورد (بنی‌عباسیان، 186). 
گرفتاریهای دهۀ اول حکومت فتحعلی شاه قاجار و جنگهای ایران و روس باعث غفلت حکومت مرکزی ایران از خلیج‌فارس گردید. نیروهای قبیله‌ای قواسم که در این دوره در دو طرف آبهای ساحلی خلیج فارس اقامت داشتند، از این فرصت استفاده کردند و قدرت خود را به نواحی مختلف خلیج‌فارس بسط دادند. آنها با زیرنظر گرفتن کامل مسیرهای رفت و آمد کشتیها و تسلط نسبی بر آبراه مهم تنگۀ هرمز موجبات نگرانی بریتانیا را فراهم آوردند. دولت بمبئی در 1233ق/ 1818م دستور لازم برای حمله به قواسم و زیستگاههایشان را صادر کرد (کلی، 139). جنگ خونینی در همان سال میان نیروهای دو طرف در رأس الخیمه به وقوع پیوست (هاولی، 165). نیروهای بریتانیا در ادامۀ عملیات سرکوب به سواحل بندرلنگه و جزایر آن هجوم بردند و کشتیهای بسیاری را در لنگرگاههای ساحلی منهدم ساختند. این موضوع به شدت اعتراض دولت ایران را برانگیخت. به دنبال این رویداد موافقت‌نامه‌ای میان محمد زکی خان نوری، وزیر فارس و ویلیام بروس بسته شد که برابر بند 3 آن دولت انگلیس موظف به پرداخت خسارت به مردم بندرلنگه و کیش می‌شد (مجتهدزاده، جزایر...، 22-23). انگلستان در این دوره متوجه تثبیت مبانی سیاست نظامی و اقتصادی خود در خلیج‌فارس شد و این امر موجبات شکل‌گیری حوادثی را فراهم آورد که در سرنوشت جزایر ایرانی خلیج‌فارس و از جمله تنب کوچک و بزرگ بسیار مؤثر واقع شد. 
خطر نفوذ فرانسه در خلیج‌فارس، شورشهای گستردۀ مردمی در هند، قدرت گرفتن رؤسای قبایل عرب در خلیج‌فارس و حمله‌های پی در پی قبایل افغان به خاک هندوستان باعث شد تا انگلستان برای حفظ موقعیت خود سیاست جدیدی را در منطقۀ خلیج فارس دنبال کند. عقد قرارداد معاهدۀ صلح عمومی در 1820م با شیوخ عرب ساکن خلیج‌فارس اولین اقدام در اجرای سیاست جدید انگلیس در منطقه محسوب می‌شود. بر اساس این معاهده شیوخ عرب در قبال پذیرفتن قیمومت انگلیس رسماً تحت‌الحمایۀ دولت بریتانیا می‌شدند. برای جلوگیری از درگیریهای میان قبایل عرب کرانه‌های جنوبی خلیج فارس در دورۀ صید مروارید در 1835م کاپیتان هنل قراردادی میان شیوخ عرب منعقد ساخت و برای تعیین حدود مناطق تحت سلطۀ شیوخ نقشه‌ای از خلیح‌فارس کشید که بر اساس آن متصرفات قبایل عرب را از سرزمینهای ایران جدا ساخت. در نقشۀ هنل بنادر لنگه، لافت، چارک و نیز جزایر قشم، تنب کوچک و بزرگ و ابوموسى به عنوان متصرفات ایران نشان داده شد (مجتهدزاده، همان، 23). در یک گزارش رسمی که در 1281ق/ 1864م از مناطق مختلف خلیج‌فارس تهیه شده، جزایر تنب کوچک و بزرگ از جملۀ نواحی قلمرو حاکم بندرلنگه یاد شده است. در بخشی از این گزارش چنین آمده است: «حکمران لنگه که مالیات خود را به دولت ایران می‌پردازد، بر کلیۀ مناطق ساحلی بین برکۀ سفلى و روستای بستانه و جزایر سیری، نابیوفرور، تمب، نابیوتمب و بوموسى حکومت می‌کند» («جزایر» I/ 25»). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: