صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / تفسیر طبری /

فهرست مطالب

تفسیر طبری


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 7 مهر 1398 تاریخچه مقاله

تَفْسيرِ طَبَری، يکی از کهن‌ترين و مهم‌ترين تفاسير جامع در حوزۀ فرهنگ و معارف اسلامی، اثر ابو جعفر محمد بن جرير طبری (د 310ق/ 922م) که مجموعه‌ای گسترده و انتقادی از روايات مستند تفسيری است.
نام اين اثر همان طور که مؤلف در مقدمۀ تاريخ خود مي‌آورد، جامع البيان عن تأويل آی القرآن است(1/ 62)؛ اما از آنجا که او در اين کتاب اشاره‌ای به نام آن ندارد، نام واقعی اثر هيچ‌گاه کاربردی رايج نيافته است و کتاب بيشتر با نام مؤلف شناخته می‌شود. نيز از همين رو ست که بيشتر منابع متقدم و متأخری که درپی به دست دادن گزارشی از اين اثر بوده‌اند، ضبطهایی متفاوت از نام کتاب آورده‌اند (مثلاً برای متقدمان، نك‍ : خطيب، 2/ 163؛ قفطی، 3/ 89؛ ابن جوزی، 6/ 171؛ برای متأخران، مثلاً نک‍ : زرکلی، 6/ 69؛ ذهبی، التفسیر...، 1/ 205؛ معرفت، 2/ 738؛ حریری، 190؛ صالح، 291؛ لوث، 591؛ نولدکه، I/ 171؛ GAL, I/ 149 GAS, I/ 327;).
تاريخ دقيقی از زمان آغاز کار مؤلف برای تأليف اين اثر در دست نيست. تنها دو گزارش در منابع وجود دارد که يکی از املای بخشی از کتاب در 270ق/ 882م و ديگری از املای کل اثر ميان سالهای 283 تا 290ق/ 896 تا 903م از سوی طبری به شاگردانش خبر داده است(ياقوت، 18/ 62؛ برای روايت دوم، نك‍ : خطيب، 2/ 164؛ یاقوت، 18/ 42). آنچه از اين دو گزارش بر می‌آيد، آن است که احتمالاً بخشهای مختلف کتاب در طول يک دورۀ زمانی طولانی در قالب املا شکل گرفته‌اند و سپس محتوای اثر به مرور توسعه يافته، و در پايان توسط مؤلف و يا شاگردان او صورت نهايی به خود گرفته است (بِرگ، 124، نیز برای دیگر دیدگاهها، نک‍ : ص 123-124).
طبری نخست برآن بوده است تا برای خلق این اثر، دانش تفسیری خود را در 30 هزار ورق بر شاگردانش املا کند، اما هنگامی که با اکراه آنان روبه‌رو می‌گردد، پس از اظهار تأسف آن را در 3 هزار ورق کوتاه می کند (یاقوت، ابن جوزی، همانجا؛ خطیب، 2/ 163؛ سمعانی، 9/ 42؛ قس: حاجی خلیفه، 1/ 297) که به حجمی که امروزه ما از این اثرسراغ داریم، بسیار نزدیک است. هر چند گزارش حجم اولیۀ تفسیر آن میزان که در منابع آمده، ممکن است اغراق‌آمیز باشد، اما چنین گزارشهایی نشان از نگاه جامع طبری به مسئلۀ تفسیر قرآن دارد.
هم‌زمان با نگارش این اثر ــ که در بغداد در اواخر سدۀ 3ق صورت گرفت ــ تاریخ تفسیر به دورۀ کلاسیک خود گام نهاد در این دوره که دورۀ توسعۀ درخشان آثار تفسیری بود، علومی که در دوره‌های پیشین تاریخ تفسیر به عنوان ابزار در خدمت این علم بود، به یکباره به کار گرفته شد و اصحاب تفسیر با گردآوری آراء پیشینیان و با بهره‌گیری از این علوم به نگارش آثار خود پرداختند (نك‍ : ژیلیو، «تفسیر...»، 99-113 ؛ کالدر،101-110). به این ترتیب در این دوره آثاری با حجم بیشتر نسبت به تفاسیر دوره‌های پیشین، و در رأس آنها تفسیر طبری ، آفریده شد (قس: تفاسیر فرات، نیز عیاشی، سراسر اثر).
طبری که از فقهای اختیارگرای اصحاب حدیث با گرایشهای اعتدال میان رأی و حدیث بود (نک‍ : ه‍ د،9/ 119)، برای نگارش جامع البیان، تحت تأثیر جریانهای مسند نویسی و سنن‌ نویسی رایج در بغداد آن روزگار(همان،12/ 318)، به جمع‌آوری آراء گوناگون تفسیری پیشینیان دست زد. «اختیار» گروی او در فقه (همان، 8/ 450؛ برای مشرب اختیارگرای او، نیز نک‍ : طبری، اختلاف...، سراسر کتاب) و فعالیتهایی که درپی نهادن زمینۀ تحقیقات حدیثی در بغداد صورت داده بود، از جمله نگارش تهذیب الآثار (ه‍ د، 12/ 318) موجب گشت تا او، همانند اسلاف خود ، به صرف گردآوری این روایات بسنده نکند، بلکه به «نقد» آنها و تلاش برای «اختیار» یک رأی نیز دست زند. او به این ترتیب گفتمان «نقد» آراء گوناگون و انتخاب یک رأی را وارد کوششهای تفسیرنویسی آن روزگار ساخت و از این طریق توانست تاریخ تفسیر را وارد جریانی نو سازد (نک‍ : EI2, X/ 86؛ نیز نک‍ : کالدر، 101-110, 134؛ کوپر، 24). مقایسۀ معنای دو واژۀ تأویل و تفسیر در آن دوران نشان می دهد که او به سبب پرداختن به نقد روایات و انتخاب یک رأی بود که در نامیدن کتاب خود از واژۀ «تأویل» به جای «تفسیر» استفاده کرده است (نک‍ : ونزبرو، 154-155).
از جملۀ آثار تفسیری پرارزش نگاشته شده در این دوره که هم‌زمان با تفسیر طبری پدید آمدند می‌توان از تفاسیر ابن ابی حاتم رازی (د 327ق) و ابن منذر نیشابوری (د 318ق) نام برد. حجم کـاربرد روایات برگـرفته از این دو اثر از سوی سیوطـی (د 911ق) و ابن‌کثیر (د 774ق) در مقایسه با حجم روایات به کار رفته از تفسیر طبری نشان می‌دهد که این دو اثر از نظر دربردارندگی و شمول روایات تفسیری کمتر از تفسیر طبری نبوه‌اند، اما از آنجا که احتمالاً از بررسی انتقادی و حسن ترتیب کتاب طبری بهره‌ای نداشتند، هیچ‌گاه مانند آن تداول نیافتند.
در سده‌های پس از این دوره، تفاسیر مهم دیگری مانند بحر‌العلوم سمرقندی (د 375ق)، الکشف و البیان ثعلبی (د 427ق)، تفاسیر سه‌گانۀ واحدی (د 468ق)، معالم التنزیل بغوی (د 516ق)، تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر، و الدرالمنثور سیوطی نگاشته شدکه هرچند بیشتر آنها از جهت روش و بیان با جامع البیان طبری همسری نمی‌کردند (برای برخی مقایسه‌ها، نک‍ :‍ مک‌آلیف، 61-62؛ زیدی، 196-200؛ ابونیل، 269-281)، اما برخی مانند معالم التنزیل بغوی توانستند با برطرف ساختن کاستیهای کار طبری، ازجمله حجم زیاد آن، در شرق جهان اسلام از رواج تفسیر طبری بکاهند (لوث، 590).
مـؤلف در مقدمـۀ طولانـی کتاب خـود به بیان مبانی روش ـ شناختی خود در نگارش این اثر می پردازد. او به‌دنبال آن است تا زبان عربی را در کنار روایات تفسیری سلف به عنوان ابزاری لازم در تفسیر آیات قرآنی معرفی کند. از این رو با طرح دو بحث کلامی به عنوان دو استدلال بر درستی دیدگاه خود نخست زبان قرآن را زبان عربی معرفی کرده (1/ 9-16)، سپس به رد دیدگاه گروهی می پردازد که به انکار تفسیر قرآن از سوی فردی غیر از پیامبر(ص) و بر اساس ابزاری غیر از روایت می‌پردازند (1/ 44-46). آن‌گاه در حمایت کلامی خود بر عربی بودن زبان قرآن با طرح استدلالی، وجود واژگان دخیل در قرآن را رد می‌کند (1/ 12-16). او قرآن را کتابی می‌داند که عربی خالص است و بر 7 لهجه از زبان قوم عرب نازل شده است (1/ 16-38). در ادامه با تأکید بر برخی روایات، آیات قرآن را از حیث تفسیرپـذیری به 3 دستـه تقسیم می‌کند: الف‌ـ آیاتی کـه تنها خداوند تفسیـر آنها را می‌داند؛ ب‌ـ آیاتی که تنها از طریق پیامبر(ص) مـی‌توان به تفسیر آنها دست یافت؛ ج‌ـ آیاتی که هر آشنای با زبان عربی می تواندآنها را تفسیر کند (1/ 38-40). در پایان نیز با آوردن روایاتی در نکوهش تفسیر به رأی، راه را بر مفسرین برای تفسیر دو دسته آیات می‌بندد (1/ 40-42 ؛ برای گزارشی مفصل از مقدمۀ او ، نک‍ : لوث، 593-599). 
طبری در این کتاب به‌دنبال ارائۀ تصویری از راست‌کیشی اسلامی است. از این رو در مباحث انتقادی خود ، روی سخن با فرد یا گروه خاصی ندارد (نک‍ : همو، 602 ؛ ژیلیو، همان، 276-281 ؛ ریپین، «بازنگری... »، 360-361 ). او از آنجا که در فضایی آکنده از مشاجرات کلامی رشد یافته است، تحت تأثیر آن فضـا با طـرح استـدلالهایـی کـلامـی ــ کـه مقـدمات آنهـا روایتهایـی است که سراسر کتاب او را فرا گـرفته‌اند ــ بـه این تصویر‌سازی می‌پردازد (نک‍ : ژیلیو، همان،33-37؛ ریپین، همان،361). انتخاب زبان عربی به عنوان ابزار دوم که بر پایۀ باورهای او، زبان قرآن والاترین گونۀ آن است (1/ 2-4؛ ریپین، 
همانجا)، به او کمک می‌کند تا سیاق مورد نظرش را بیافریند و پیش‌فرضهـای لازم برای استدلالهـایش را بیان کنـد. از همین رو ست که زبان مهم‌ترین نقش را در تفسیر او بازی می‌کند (برگ، 127 ؛ ژیلیو، همان، 73ff. ؛ ریپین، همان، 359؛ EI2، همانجا). به این ترتیب تفسیر او به‌رغم آنکه آکنده از روایات تفسیری است، گونه‌ای ماهیت کلامی به خود می گیرد (نک‍ :‍ ژیلیو، همان، 207ff.؛ برای برخی بررسیها برای اصول روش‌شناختی طبری، نک‍ : مالکی، دراسة...، سراسر کتاب، نیز، «اصالة...»، 164-167؛ جوینی،332 بب‍ ؛ مک آلیف، 48-50 ؛ برگ، 122-123 ؛ هیث، 180-190؛ گلدسیهر، 87-98). 
مسیری را که مؤلف بر پایۀ روش خود در تفسیر هر آیه طی می‌کند، بدین‌گونه است: او پس از ذکر هر آیه در بحثی مقدماتی به بیان دیدگاه خود در تفسیر آن آیه و سپس در صـورت وجـود به ذکـر سبب نـزول ــ که احتمالاً اولین بار اصطلاحش ازسوی او به‌کار رفته است (ریپین، «کاربرد...»، 14)ــ و وجوه مختلف قرائت آن می پردازد. سپس با نقل کامل سلسله سند به ذکر روایات مربوط به آن آیه پرداخته، با نازک‌اندیشی به داوری میان آنها می‌نشیند و سرانجام رأی خود را محتاطانه و در بیشتر موارد کوتاه بیان می‌کند. واحد تفسیری او در تفسیر سوره‌های نخستین قرآن تنها بخشی از آیه است و هر چه در تفسیر به پیش می‌رود، این واحد به یک آیۀ کامل و در سوره‌های پایانی به گروهی از آیات تبدیل می‌شود (هورست، 290).
طبری در بحث مقدماتی‌اش ذیل هر آیه برای بیان دیدگاه تفسیری خود که بیشتر توضیح واژگان و اصطلاحات مشکل آیه است، از دیگر آیات قرآنی، اشعار جاهلی و علوم لغت، نحو و بلاغت بهره می برد. استفادۀ او از شعر جاهلی در تفسیر آیات روش او را در این بخش به روش ابن‌عباس شبیه می‌سازد (گلدسیهر،92). 
اظهار نظرهای تفسیری طبری دراین بخش نشان می‌دهد که رویکرد او در تفسیرآیات قرآن، بر اساس مبنای فکری‌اش (هیث، 182) رویکردی واژگان‌شناختی است و او در تفسیر به دنبال بیان معانی واژه‌ها ست، هر چند وارد کردن روایات تاریخی‌گاهی تفسیر او از برخی آیات را از سطحی صرفاً واژگان‌شناختی در تحلیل، به سطحی تاریخی وارد می‌کند (همو‌، 181-184).
مؤلف در بخش نقل روایات تفسیری، روایات مربوط به هر آیه را بر اساس همسانیهای دلالتی‌شان دسته‌بندی می‌کند. این چیدمان ویژه به او کمک می کند تا ذهن مخاطب خود را از جهت‌گیری به سوی هر فهمی غیر از فهم سنتی از آیه منحرف کند (برگ، 126؛ مالكی، دراسة،370)؛ و همچنین با ارائۀ این طبقه‌بندی دقیق اجازه نمی‌دهد تا کتابش به آشفته‌بازاری از روایت تبدیل شود. او در بخش نقل روایات به خوبی از دانش وسیع خود از زبان عربی قرائت و تاریخ که طی مسافرتهای طولانی به بومهای مختلف تحصیل کرده بود (نك‍ : یاقوت، 18/ 49 بب‍ ؛ داوودی، 2/ 110)، در نقد روایت بهره می‌برد. همچنین ذیل آیات الاحکام و آیاتی که دربر دارندۀ مسئله‌ای کلامی‌اند، به طرح و نقد آراء فقهی و کلامی مذاهب مختلف می‌پردازد و در پایان دیدگاه خود را بیان می کند. نکتۀ غریب آن‌ است که دراین بخش گاه به نقل برخی روایات ضعیف، بدون نقد و بررسی آنها می‌پردازد (مثلاً نک‍ : 16/ 22-29 ؛ برای برخی بررسیها از روایات ضعیف او، نک‍ : میرزا محمد، 284-287؛ هورست، 306؛ برگ، 173ff.؛ برای مشاهدۀ نمونه‌ها و توصیفی مفصل‌تر از روش تفسیری او، نک‍ : جوینی، همانجا؛ زحیلی، 120 بب‍ ؛ عبدالحق، سراسر مقاله؛ حوفی، 120بب‍ ؛ درینی، سراسر مقاله؛ میرزا محمد، 274 بب‍ ؛ اسماعیل، سراسر کتاب؛ حریری، 192-206؛ ذهبی، التفسیر، 1/ 207-224؛ معرفت، 2/ 741 بب‍ ؛ عانی، 154-160؛ ابوطبره، 146-160؛ گلدسیهر،87-88 ؛ هیث،181-186؛ کوپر،13-15؛ برگ، 124-129؛ برای بررسی علومی که در تفسیر خود به‌کار برده است، نک‍ : در قرائت: طحان، 343-354؛ فتلی، سراسر مقاله؛ براکت، 41-42؛ ژیلیو، همان، 135-165؛ آلوسی، 39-45؛ در نحو: آلوسی، سراسر کتاب؛ عمر، سراسر مقاله؛ ژیلیو، همان، 165-189؛ در فقه: دسوقی، سراسر مقاله؛ طبیبیان، سراسر مقاله؛ جوادی آملی، 194 بب‍ ؛ در کلام: فاضلی، 248-249؛ گلدسیهر، 93-98 ؛ در بلاغت: علوی مقدم، سراسر مقاله؛ در اسباب النزول: موسوی،233-238؛ در تاریخ: تدین، سراسر مقاله؛ در شعر جاهلی: عمری،303، 305-307).
اختیار یک روایت از سوی طبری به عنوان دیدگاه صحیح بر‌پایۀ اصولی صورت گرفته است که از مبانی روش‌شناختی او سر‌چشمه گرفته، و بر فرایند نقد او از روایات جاری می‌شوند. این اصول را می‌توان در این موارد معرفی نمود: 1. ترجیح دیدگاه اجماعی علما (مثلاً نک‍ : 2/ 62)؛ 2. ترجیح نظر مفسران بر نظر لغویون در صورت تعارض (مثلاً نک‍ : 16/ 75؛ نیز نک‍ : کالدر،108-109)؛ 3. ترجیح معنای ظاهری آیه تا زمانی که دلیلی قرآنی ویا روایی برای کنار گذاشتن آن وجود نداشته باشد (مثلاً نک‍ : 2/ 45)، تا جایی که عده‌ای او را به این دلیل ظاهری مذهب دانسته‌اند (جوینی، 388 )؛ 4. حاکم بودن دیدگاه سازگار با متن، لفظ و رسم‌الخط قرآن (به ترتیب، مثلاً نک‍ : 1/ 4، 5، 14/ 7، 12، 26/ 138)؛ 5. حاکم بودن دیدگاه هماهنگ با شیوۀ معمول بیان عرب (مثلاً نک‍ : 1/ 456). 
جاری بودن این اصول بر نقد او از روایات موجب شده است 
تا از او در زمینۀ قرائات دیدگاههایی شگفت‌آور همچون نقد قرائات متواتر (مثلاً نک‍ : 14/ 51؛ نیز نک‍ : طحان، 343-345؛ فتلی، 201 بب‍ )، و در زمینۀ کلام گرایشهایی به دیگر مذاهب شاهد باشیم (مثلاً نک‍ : عمیدی، 27، 192؛ گلدسیهر ،94).
دربارۀ منابع طبری در نقل روایات تفسیری می‌توان گزارشهایی در آثارمتقدمان یافت (مثلاً نک‍ : یاقوت، 18/ 64). اما از آنجا که خود او به منابع اشاره‌ای نکرده است، نمی‌توان سخن دقیقی در این باره به میان آورد. بررسی اجمالی 029،13 سند متفاوتی كه او برای روایات خود ذكر كرده است، نشان می‌دهد که او بیشتر از آثار مکتوب (نك‍ : برگ، 124-125 ؛ قس: روزنتال، I/ 53 ؛ هورست، سراسر مقاله، كه منابع طبری را انحصاراً نوشتاری می‌دانند) و از حدود 50 تا 100 اثر از میراث سلف در زمینه‌های گوناگون علم فراهم آمده میان سالهای 50 تا 250ق/ 670 تا 864م بهره گرفته است و به آثار هم‌عصران خود نیز توجهی نشان نداده است (GAS, I/ 324-325 ؛ هورست،306 ؛ برای برخی بررسیها دربارۀ شناسایی منابع او، نک‍ : حوفی، 119-120؛ فتلی، 179؛ میرزا‌محمد، 279-282؛ هورست،ff. 293). بهره‌گیری طبری از این حجم عظیم از منابع موجب شده است تا برخی از مستشرقان او را نه یک مفسر، بلکه مدون یک اثر تفسیری بدانند (مثلاً نك‍ : GAL, I/ 148؛ كوپر، 14؛ برای دیدگاههای مخالف، نك‍ : برگ، 126-129). همچنین از آنجا که منابع او بیشتر کتبی، و دربرگیرندۀ مطالب تفسیری مؤلفان خود و معاصران آنها بوده‌اند، اغلب اسانید او به صحابه و تابعین منتهی می‌شود و کمتر اسنادی را می‌توان یافت که به پیامبر(ص) ختم گردد (GAS, I/ 324 ؛ قس: هورست، 305؛ شاخت، 133-137).
به‌ رغم استفادۀ طبری از حجم عظیمی از آثار مکتوب دوران خود، از برخی کتب تفسیری رایج در آن روزگار، مانند تفسیر حسن بصری و تفسیر کلبی از آن رو که دربر دارندۀ اندیشه‌هایی شیعی و اعتزالی بوده‌اند و نیز از تفسیر فریابی ، از آن رو که احتمالاً به سبب بعد مسافت در دسترس او نبوده، بهره نگرفته است (نك‍ : GAS, I/ 30, 34-35, 40 ؛ قس: ثعلبی، 1/ 77، 79؛ ابن كثیر، 1/ 21، 37، 81، 93، كه نشان می‌دهد ثعلبی و ابن‌‌ابی‌حاتم از این منابع استفاده می‌كرده‌اند). همچنین سلسله سند روایات به‌کار رفته نشان می‌دهد که او کمتر از سراسر یک اثر به عنوان منبع خود بهره برده است (هورست، 307) و گونه‌های ویژه‌ای از روایات را نیز مانند روایات قصاص که ماهیتی عامه‌پسند دارند و همین روایت راویان غیر مشهور را ذکر نکرده است(هیث، 184-185).
تفسیر طبری پس از نگارش در محافل علمی آن روزگار شهرت و محبوبیتی چشم‌گیر یافت.گزارش ابن ندیم از استنساخ دو نسخه از این تفسیر توسط یحیی بن عدی (د 363ق/ 974م) در فاصله‌ای کوتاه پس از نگارش آن برای فروش در دیگر سرزمینهای اسلامی تأییدی بر این سخن است (ص 322؛ نیز نک‍ : اشتاین اشنایدر، 481). شهرت و تداول جامع البیان در سده‌های بعد و در دیگر نقاط جهان اسلام نیز ادامه یافت. اشارات منابع گوناگون در سده‌های مختلف به برتری این اثر (نک‍ : ابن ندیم، 292؛ یاقوت، 18/ 41؛ خطیب، 2/ 163؛ قفطی، 3/ 89؛ داوودی، 2/ 108؛ سمعانی،9/ 42؛ سیوطی، طبقات...، 96؛ زرکلی، 6/ 69؛ ذهبی، التفسیر، 1/ 207-210؛ معرفت، 2/ 739-740؛ حریری، 192؛ خرمشاهی، سهم...، 8 ؛ گلدسیهر،87؛ نولدکه، I/ 26-27)، و گزارشهای گاه اغراق آمیز آنها دربارۀ آن (مثلاً نك‍ : یاقوت، 18/ 61؛ داوودی، همانجا)، در کنار خلاصه‌هایی که در سده‌های بعد از این کتاب در بومهای گوناگون جهان اسلام صورت گرفته است (نک‍ : ادامۀ مقاله)، به خوبی این موضوع را روشن می‌كند.
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: