صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / تریاق /

فهرست مطالب

تریاق


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 7 مهر 1398 تاریخچه مقاله

تِرْیاق، یا دریاق، معرب واژۀ یونانی θηpıαkή (و نیز: θηpıαkòν صورتهای مؤنث و خنثى از واژۀ θηpıαkóς، بعدها در لاتینی به صورت thēriacus، فرانسه: thériaque، انگلیسی:theriac / treacle ) به معنی پادزهرِ [گزشِ] θηpíoν (مصغر = θήp = دَد، جانور وحشی؛ نک‍ : «واژه ‌نامۀ انگلیسی...»، ذیل theriac ؛ «واژه‌نامۀ لاتینی...»، ذیل thēriacus)، که به گفتۀ تروپو (نک‍ : اعلم، 350-351) به واسطۀ صورت سریانی آن، tèryaqi به عربی رسیده است.
برخی از مؤلفان دورۀ اسلامی در ریشه‌شناسی این واژه با استناد به حنین بن اسحاق آورده‌اند: این ترکیب را از آن رو تریاق نامیده‌اند که پادزهر گزش ددان است و ددان را به یونانی «تریا» نامند و دیگر آنکه سموم و داروهای زیانکار [دیگر] را نیز باز می‌دارد و این داروها را به یونانی «قا» نامند (زهراوی، 1/ 375؛ قوصونی، 1/ 291؛ قس: جابر، گ 74 الف، به نقل از جالینوس: «معناه الشافی من السموم الحیوانیة و النباتیة»). عقیلی نیز افزون بر تکرار همین سخن آورده است: «و گفته‌اند که مرکب و مخفف از تریایوق است که تریا به معنی سم است مطلقاً، و یوق به معنی مقاوم آن... و نیز گویند و گفته‌اند معرب از تریاک فارسی است» ( قراباذین..، 652). به نظر می‌رسد روایت صحیح‌تر سخن حنین همان باشد که اهوازی، خوارزمی، ابن هنـدو و قلانسـی ــ البته بدون استنـاد به حنیـن ــ آورده‌اند (اهوازی، 2/ 526: «هذا الاسم مشتق من اسم الحیوان النهاش اذ کان اسمه فی لغة یونانیین تیریون/ تریون»، البته در متن به خطا «یشربون» آمده است؛ خوارزمی، 175: «التریاق مشتق من تیریون بالیونانیة و هو اسم لما ینهش من الحیوان کالافاعی و نحوها»؛ ابن هندو، 154؛ نیز قلانسی، 48، که البته در متن چاپی این آثار به ترتیب «تبریون» و «تریوق» آمده است؛ قس بیرونی، الصیدنة، 143: «هو الدافع للسموم و لم‌اقف على تفسیر»؛ قس: کاسانی، 1/ 169). در اغلب آثار دورۀ اسلامی هر دو واژۀ تریاق و دریاق (دومی بسیار کمتر) به کار رفته است (ابن سرابیون، مقالۀ هفتم، باب 8: تنها دریاق؛ نک‍ : خوارزمی، 175-176: «التریاق... و یقال له بالعربیة ایضاً دریاق»؛ تمیمی، 493-505، جم‍ ؛ قفطی، 66، 106، 169، 324؛ عطار هارونی، 126-133؛ انطاکی، 2/ 92: تریاق، بالتاء و بالدال؛ عقیلی، همانجا: دِریاقه/ تریاقه و دِرّاق/ ترّاقه). 
پزشکان و داروشناسان دورۀ اسلامی غالباً برای داروی مرکبی دارای خاصیت پادزهری واژۀ تریاق، و برای داروهای مفرد دارای این ویژگی واژۀ پادزهر (ه‍ م) را به کار برده‌اند. به‌نظر ابن‌سینا تریاق و پادزهر هر دارویی را گویند که خاصیتش نگاهداری نیرو و سلامت جان است تا جان بتواند به یاری آن زیان زهر را از خود براند. اما نام تریاق برای داروهای مرکب، و نام پادزهر برای مفرداتی که در طبیعت یافت می‌شوند، شایسته‌تر است و به نظر می‌رسد در مرکبات نیز عنوان تریاق برای ترکیبات گیاهی و عنوان پادزهر برای ترکیبات معدنی شایسته‌تر باشد و نیز چنین می‌نماید که میان این دو تفاوت چندانی نباشد (1/ 235). البته وی، همچون بسیاری از دیگر مؤلفان دورۀ اسلامی بارها واژۀ تریاق و صفت «تریاقی» (= دارای خاصیت پادزهری) را هم برای مفردات و هم برای مرکبات به کار برده است (1/ 287: «جدوار تریاق همۀ سموم است»، 3/ 311: «المعجونات المنحطة عن درجة التریاقیة»، 3/ 321: «معجون تریاقی»، نیز 1/ 280: «بیش میش بوحا: ... و هو اعظم التریاق البیش»؛ برای تکرار همین عبارات، نک‍ : جرجانی، الاغراض، 616؛ ابن بیطار،1/ 133؛ عقیلی، مخزن...، 196: «پادزهر... اسم فارسی جنس تریاق است»). واژۀ تریاق در کاربردی عام‌تر به دارویی اطلاق شده است که بر آنچه «ضرر به افعال بدن رساند»، تأثیری قوی، چشمگیر و آنی داشته باشد (عقیلی، قراباذین، همانجا). 
بشر از دیرباز آرزوی دست‌یابی به دارویی را در سر می‌پروراند که او را از گزند همۀ زهرها، اعم از گیاهی، معدنی و نیز گزش جانوران سمی، ایمن دارد. نیکاندرُس کُلُفونی (برآمدنش: 197-130 ق‌م) در اواخر اثر منظوم خود تریاکا که کهن‌ترین تک‌نگاری موجود دربارۀ پادزهرها به شمار می‌آید (نک‍ : ادامۀ مقاله)، به این آرزوی دیرین اشاره کرده است. در این میان پادشاهان بیش از مردمان دیگر در پی چنین دارویی بودند؛ زیرا آنان از مسموم شدن به دست دشمنان سخت بیمناک بودند. از آنجا که گمان نمی‌رفت یک داروی پادزهری مفرد/ بسیط بتواند همۀ زهرها، به ویژه زهرهای مرکب از چند زهر ساده را از زیانکاری باز دارد، پزشکان از دیرباز پیوسته در پی آن بودند تا با ترکیب چند پادزهر مفرد داروی مرکبی پدید آورند که بتواند به عنوان «پادزهر عام» به کار رود. در حدود سال 300‌ق‌م، ثئوفراستوس، ترکیبی پادزهری، مشتمل بر 5 جزء: «صمغ، روغن زقوم، سنا، دارچین و مرّ»، فراهم آورد و آن را مگالیوم نامید (نورتن، 60). مدتها بعد، پلوتارک از داروی مرکبی مصری به نام «کوفی» دارای 16 جزء یاد کرده است که به عنوان معجون یا مرهم، در درمان گزیدگی (و نیز به عنوان خوشبو کننده در مراسم مذهبی) به کار می‌رفته است (فصلهای 383e-384c، بند 80).
نیکاندرس نیز در رسالۀ تریاکا به برخی ترکیبات دارای خاصیت پادزهری اشاره کرده است. به گزارش جالینوس در سدۀ 1ق‌م، زُپوروس (قس: حکیم مؤمن، 985: افلیمون) پزشک بطلمیوس، فرمانروای اسکندریه، در نامه‌ای به مهرداد/ میثریداتس ششم (حک‍ 120-63 ق‌م)، آخرین فرمانروا از دودمان ایرانی‌الاصل، اما یونانی‌گرای مهردادان حاکم بر پُنتُس (بر کرانۀ دریای سیاه)، نسخۀ داروی مرکبی را شرح داد که بیشتر اجزاء مگالیوم و کوفی را در خود داشت و مهرداد نیز از روی آن معجونی ساخت که به نام خود وی مشهور شد. این معجون که در دورۀ اسلامی مثرودیطوس و بعدها در اروپا میثریداتوم (و مانند آن) نامیده شد، نخستین ترکیب مشهوری بود که نزد همۀ پزشکان دوران باستان به عنوان پادزهر عام پذیرفته شد (نورتن، همانجا). در اثبات تأثیر پادزهری شگرف این دارو آورده‌اند که مهرداد پس از شکست از روم، خود و نزدیکانش را مسموم کرد، همگی مردند، اما پادشاه، با آنکه دو بار دیگر سم نوشید، سالم ماند، زیرا تأثیر این دارو ــ که وی از بیم جان همواره از آن می‌نوشید ــ در بدن پادشاه باقی بود و سموم را از زیانکاری باز می‌داشت. پس پادشاه به ناچار به غلامانش فرمان داد گردنش را بزنند یا به روایتِ ابن ‌زهر با شمشیر خود را کشت (نک‍ : ابن قف، 385؛ خطابی، 246، به نقل از بخشی از التصریف ابن زهر که در نسخۀ خطی مورد استفاده در این مقاله یافت نشد). 
در سدۀ 1م، کِلسوس در کتاب پزشکی خود نسخه‌ای از مثرودیطوس مشتمل بر 36 جزء ارائه کرد (کتاب V، فصل 23، بند 3 ) که 15 دارو از 20 داروی گیاهی نسخۀ زپوروس را در خود داشت. او برای این پادزهر خواص دیگری نیز برشمرد. اما معاصرش پلینی مهتر در«تاریخ طبیعی» (کتاب XXIX، بندهای 24-25) به نسخه‌ای مشتمل بر 54 جزء اشاره کرده است. در سدۀ 2م، جالینوس (ه‍ ‌م)، در کتاب فی التریاق، افزون بر یادکرد نسخۀ مثرودیطـوس، از ترکیبات پادزهـری بسیار ــ و از جمله آنچه آندرُماخوس [دوم/ کهتر/ قریب العهد]، پزشک نرون (امپراتور روم از 54-68م)، از نسخـۀ مثرودیطـوس بـرآورد ــ یاد کرده است. بنابر این گزارش ــ که قفطی (ص 324) نیز بدان اشاره دارد ــ آندرماخوس برخی از اجزاء مثرودیطوس را کنار گذاشت و برخی داروهای دیگر، و از همه مهم‌تر گوشت پختۀ افعی را بـدان افزود و این ترکیب جدید را گالِنه ــ معجـون آسودگی ــ نامید. گالنه از روزگار جالینوس تریاق نامیده شد (قس: اهوازی، 2/ 526؛ و به نقل از وی، قلانسی، 48: پس از افزوده شدن گوشت افعی تریاق نامیده شد؛ نیز قس: قوصونی، 1/ 291). 
نسخه‌های مثرودیطوس و گالنه در کتاب جالینوس (نسخه‌های 1 و 14) به ترتیب 41 و 55 داروی ساده یا مرکب دارند (نک‍ : گریفین، 317؛ نورتن، 60-61؛ نیز تأیید این سخن توسط بیرونی، الصیدنة، 143: «هو مثرودیطوس بترکیب اقراص الافاعی و امثالها فیه»؛ قس: ترجمۀ گمراه کنندۀ کاسانی، 1/ 169؛ نیز قس: اعلم، 380-381، که به نقل از مولی‌یراک، مبنای کار آندرماخوس را نسخۀ «تریاق» نیکاندرس کُلُفونی دانسته است). این نسخۀ نهایی را در دورۀ اسلامی غالباً تریاق فاروق/ اکبر/ کبیر/ بزرگ/ افاعی نامیده‌اند. زیرا این تریاق، فاروق است «میان موت و حیات» یا فاروق «میان سم و طبیعت انسانیة در وقت استعمال به جهت سموم یا گزیدن جانوران سمی» و میان «صحت تام و مرض قوی به خاصیت و صورت» (بیرونی، فهرست...، 29، الصیدنة، همانجا: «و الفاروق اما هو المنجی و اما هو المفرّق بین البدن و بین السم»؛ کاسانی، همانجا؛ عقیلی، قراباذین، 652؛ نیز قوصونی، همانجا؛ قس: زهراوی، 1/ 375، ظاهراً به نقل از المسائل حنین: «و سمّی الفاروق لأن أدویة التریاقات افترقت فیه کذا قال جالینوس»). اکبر یا کبیر نیز از آن جهت لقب گرفته که پیچیده‌ترین و مفصل‌ترین داروی مرکب در پزشکی کهن بوده است «یا به سبب بزرگی و بسیاری منفعت و خاصیت این مرکب» (عقیلی، همانجا). اطلاق تریاق الافاعی بر این تریاق (رازی، الحاوی، 1/ 222، 7/ 29، 13/ 102، المنصوری...، 343 ؛ اخوینی، 585؛ قلانسی، همانجا) نیز، یا به سبب کاربرد گوشت افعی در ترکیب آن بوده است، یا به سبب کاربرد اصلی آن، درمان گزش افعیها (قس: حکیم مؤمن، 987، که از یک نسخۀ تریاق الافاعی تنها شامل صبر زرد، مرّ صاف و زعفران یاد کرده است). در آثار متأخر (عطار هارونی، 127؛ انطاکی، 2/ 92؛ حکیم مؤمن، 982) القاب دیگری نیز برای این دارو ذکر شده است: از جمله هادی (هدایت‌کنندۀ طبیعت به سوی صحت)؛ غالیس، «زیرا مسخر (مسخن؟) هیجان سموم و امراض قتاله است» (چه بسا صورت معرب و محرفی از گالنه باشد)؛ منقذ (رهاننده از سموم مهلکه)؛ و نیز مخلص اکبر (می‌رهاند از آفت عظیمه؛ عقیلی، همان، 652-653).
در آثار دورۀ اسلامی، روایات افسانه‌وار مفصلی در‌خصوص چگونگی دستیابی به نسخۀ نخستین ترکیب تریاقی و تکمیل آن ذکر شده است. به نظر می‌رسد که منشأ همۀ این روایات، کتابی از یحیى نحوی دربارۀ تاریخچۀ تکمیل تریاق باشد (نک‍ : ادامۀ مقاله).
از میان 9 پزشک و حکیم یونانی که در این روایات‌ دست‌اندرکار تکمیل تریاق بوده‌اند، از آندرماخوس اول/ قدیم/ بعید‌العهد تا آندرماخوس دوم و سرانجام جالینوس، برخی چندان قابل شناسایی نیستند. یحیى نحوی دربارۀ 8 پزشک بزرگ یونان باستان، از آسکلپیادس تا جالینوس نیز رساله‌ای نوشته بود (یا بخشی از اثری بزرگ‌تر را به این موضوع اختصاص داده بود) که تاکنون تنها برخی از آنها را با شخصیتهایی واقعی تطبیق داده‌اند (این رساله را اسحاق بن حنین (ه‍ م)، در تاریخ الاطباء خود به تمامی نقل کرده است). بر اساس این روایات که گاه در قالب اشارات پراکنده (مثلاً در کتاب السموم جابر بن‌ حیان، گ 73 الف-75 الف؛ ابن مطران، 228)، و گاه به داستانی منسجم ــ به‌اختصار یا به‌تفصیل (مثلاً ابن قف، 369-379) ــ در بسیاری از آثار پزشکی و داروشناسی دورۀ اسلامی نقل شده است، آندرماخوس اول، پس از آنکه دید فردی مارگزیده با خوردن حب الغار از مرگ رهایی یافت، به خاصیت پادزهری این دارو پی برد (جابر، گ73). سپس با افزودن، جنطیانای رومی، زراوند طویل و مُر، همگی همچند یکدیگر، کوبیدن یک یک آنها، و آمیختن این داروها و سرشتن این آمیزه با عسل، داروی مرکبی ساخت که تریاق الاربعة/ الاربع یا به تعبیر اخوینی بخاری (ص 633-636) تریاق چهار دارو (نیز نک‍ : همو، 539: زرین‌دارو) نامیده شد (ابن قف، 370؛ قوصونی، 1/ 291؛ عقیلی، قراباذین، 653). گویا مقصود جابر (گ 176ب) از التریاق المربع نیز همین ترکیب بوده است. به جز قوصونی و عقیلی (همانجاها) که قسط را جایگزین زراوند کرده‌اند (دربارۀ این جایگزینی، نک‍ : جرجانی، ذخیره...، 693؛ زهراوی، 1/ 390)، و صهاربخت [بن ماسرجیس] که گوید: در بعضی نسختها یک جزو زعفران زیادت کرده‌اند (جرجانی، همانجا، الاغراض، 665)، بیشتر پزشکان (مثلاً ابن ربن، 451؛ رازی، المنصوری، 346-347؛ اخوینی، 539-540؛ اهوازی، 2/ 534؛ خوارزمی، 176؛ عطار هارونی، 132؛ انطاکی، 2/ 95) همان نسخۀ نخست را یاد کرده‌اند. اما ابن هندو (ص 155) و قلانسی (ص 48) «تریاق الاربع/ اربعة» را به طور مطلق «تریاقی فراهم آمده از 4 خلط» دانسته‌اند و ابن زهر (ص481) نیز گویا با چنین دیدگاهی تریاقی مشتمل بر فلفل سیاه، دارفلفل و فلفل سپید و زنجبیل «تریاق الاربع» نامیده است. دومین پزشک دست‌اندر کار تکمیل تریاق، که او را اپیداکلس/ اقلیدس/ براقلیدس نامیده‌اند، 4 داروی دیگر یعنی فلفل سپید، دارچین، سلیخه و زعفران را به این ترکیب افزود و آن را تریاق صغیر نامید که به تریاق ثمانیه نیز مشهور شد (ابن قف، همانجا؛ انطاکی، 2/ 292؛ قوصونی، 1/ 292؛ عقیلی، همان، 653، 655؛ قس: جرجانی، ذخیره، همانجا).
پزشکان بعدی نیز هر یک در اجزاء یا میزان هر یک از اجزاء دست بردند تا آنکه نوبت به هشتمین آنان، آندرماخوس دوم رسید. وی به این فکر افتاد که لابد در گوشت افعی خاصیتی پادزهری وجود دارد که سم وی در بدن خودش تأثیری ندارد. سپس بر اساس تجربه‌ای که از 3 رویداد کسب کرد ( برخی به تفصیل آنها را یاد کرده‌اند)، به سودمندی گوشت افعی در دفع آثار سوء مارگزیدگی و مسمومیت بر اثر خوردن افتیمون و نیز درمان جذام مطمئن شد و از آن پس گوشت پختۀ افعی و نیز چیزهایی دیگر را به این ترکیب افزود (جابر، گ 74 ب-75 الف؛ ابن قف، 372-374، عقیلی، قراباذین، 654، که هر دو این مطالب را از شرح ابن ابی صادق نیشابوری بر کتاب المسائل حنین گرفته‌اند).
اما جالینوس، وی به روایتی بی‌آنکه در ترکیب این تریاق دستی ببرد، تنها دربارۀ فواید این ترکیب در درمان بیماریهای دیگر پژوهش کرد و به روایتی در میزان برخی اجزاء به‌کار رفته در این ترکیب نیز دست برد (اهوازی، 2/ 526؛ ابن قف، 379؛ عقیلی، همان، 653؛ قس: حکیم مؤمن، 982: جالینوس ده جزو را کم نمود و آن حب الغار! و شیح…). اما ابن‌سینا نه تنها بر وی، که بر همۀ کسانی که با کم و زیاد کردن اوزان ادویه (دُز) در تریاق [آندرماخوس دوم] دست برده‌اند، خرده گرفته است؛ زیرا اگر یک ترکیب منفعتی خاص داشته باشد، نباید تنها با کم و‌بیش شدن یک جزء آن منفعتش دگرگونی چشمگیری داشته باشد (3/ 311).
بر اساس گزارش ابن قف دربارۀ مدت عمر هر یک از حکیمان و فترت میان آنها (ص 370-372)، از زمانی که آندرماخوس اول در 20 سالگی به تریاق الاربعة دست یافت تا هنگامی که آندرماخوس دوم در 20 سالگی آن را تکمیل کرد، 1082 سال فاصله بود. انطاکی این مدت را 1150 سال دانسته (2/ 92) است. قوصونی (همانجا) فاصلۀ میان [مرگ] آندرماخوس اول تا مرگ جالینوس را 1485 سال دانسته است. عقیلی ضمن استناد به انطاکی، به نقل از تاریخ الحکمای ملا احمد تبتی(؟) از 1469 سال سخن رانده (همانجا) که گویا همچون قوصونی فاصلۀ میان آندرماخوس و جالینوس را در نظر داشته است. 
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: