صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابن مسلمه /

فهرست مطالب

ابن مسلمه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ مُسْلِمه، شهرت گروهی از رجال خاندان ايرانی آل رُفيل كه در سده‌های 4-7ق / 10-13م در عرصۀ علم و ادب و سياست عصر عباسی پرآوازه شدند. نيای آل رفيل مه آذرجُشْنَس (گشنسب) نام داشت و دور نيست كه همان درباری بلندپايه‌ای باشد كه به روايت طبری (2 / 230) سرپرستی اردشير سوم فرزند شيرويه، شاه خردسال ساسانی را برعهده گرفت و به ملكداری پرداخت، ولی از شهر براز شكست خورد. وی به يك روايت به دست سعد بن ابی وقاص اسلام آورد و سپس برای تجديد اسلام نزد خليفۀ دوم عمر بن خطاب رفت (ياقوت، 4 / 839). ولی احفادش در قرون بعد مدعی شدند كه مه آذر مستقيماً به دست خليفۀ دوم اسلام آورد (خطيب، 1 / 357؛ سمعانی، 5 / 294؛ ابن اثير، اللباب، 3 / 211) و چون دامن كشان به مجلس عمر ابن خطاب وارد شد، خليفه او را «رفيل» خواند. از آن پس مه آذر به «رفيل» و اخلاقش به «آل رفيل» معروف گشتند (ياقوت، همانجا؛ فيروزآبادی، ذيل «رفل»؛ قس: ابن تعاويذی، 33، 393؛ عمادالدين 1(1) / 147). ظاهراً خطای كاتبان در ضبط اين لقب موجب شده است تا برخی از متأخران از او با عنوان «رقيل » ياد كنند (زامباور، 20؛ EI2). گرچه اطلاعات چندانی از احوال مه آذر در عصر ساسانی و آغاز استيلای اسلام بر بين النهرين در دست نيست، ولی با توجه به جامۀ گرانبهای او در ملاقات با خليفه و نيز رود و پل «الرفيل» در عراق كه از لقب وی گرفته شده است (ياقوت، همانجا)، می‌توان حدس زد كه مه آذر از منزلتی ممتاز برخوردار بود. در سده‌های بعد ابن تعاويذی در اشعارش از آل رفيل به عنوان وارثان ساسانيان ياد كرده است (صص 122، 125، 393). از زندگانی و سرنوشت مه آذر پس از اسلام چيزی دانسته نيست.
اطلاعاتی كه دربارۀ اخلاف رفيل تا سدۀ 4ق در دست است، منحصر به نامهای كسانی است كه علمای انساب و رجال برای معرفی نخستين فرد سرشناس خاندان آل رفيل از اين قرار ضبط كرده‌اند: محمد بن عمر بن حسن بن عبيد بن عمرو بن خالد بن رفيل (خطيب، 3 / 25؛ سمعانی، ابن اثير، همانجاها). اين سلسله نسب بدان سبب كه در آن برای زمانی حدود دو قرن و نيم، يعنی از رفيل تا حسن بن عبيد ــ كه ازدواجش با ام كلثوم دختر يزيد بن منصورِ كاتب، زودتر از 272ق نيست (نك‍ : ذهبی، المختصر، 32) ــ تنها از 4 نسل نام برده می شود، خالی از اشكال به نظر نمی‌رسد. آنچه موجب شهرت افراد آل رفيل به «ابن مسلمه» شد، نيز همين وصلت بوده است. به گفتۀ دبيثی، حميده بنت عمرو ــ مادر ام كلثوم ــ چون در 263ق / 877م اسلام آورد، «مسلمه» نام گرفت و به همين دليل اخلافش از بطن ام كلثوم به «ابن مسلمه» (نك‍ : ذهبی، همانجا) و «مسلمی» (سمعانی، ابن اثير، همانجاها) معروف شدند.
آل رفيل كه در بغداد ساكن بودند (سمعانی، همانجا) و فعاليت خود را با پرداختن به علوم و مشاغل دينی آغاز كردند، به تدريج در صحنۀ سياست پای نهادند و به مقامات مهم سياسی از جمله وزارت دست يافتند. برجسته ترين افراد آل رفيل از اين قرارند:

1. ابوالفرج احمد بن محمد بن عمر بن حسن بن عبيد

(ذيقعدۀ 337- ذيقعدۀ 415 / مۀ 949- ژانويۀ 1025)، مشهور به المعدل، دانشمند و محدث. در بغداد از كسانی چون پدرش محمد بن عمر، قاضی احمد بن كامل (نك‍ : ه‍ د، ابن كامل)، احمد بن سلمان نجاد، فقيه و محدث حنبلی و گروهی ديگر از مشايخ عصر خود حديث شنيد. نزد ابوبكر رازی حنفی فقه خواند (خطيب، 5 / 67؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 8 / 16-17) و سپس در شمار علمای حنفی مذهب درآمد (ابن ابی الوفاء، 113؛ تميمی، 2 / 70). به گفتۀ خطيب بغدادی كه از شاگردان ابوالفرج احمد بود، وی مردی ثقه و نيكوكار بود و خانه‌اش ميعاد اهل علم به شمار می‌رفت. در عصر خود به فضل و عقل شهرت داشت. در آغاز محرم هر سال جلسه‌ای برای املای حديث برپا می‌ساخت و به روايت می‌پرداخت (همانجا؛ نيز نك‍ : ذهبی، سير، 17 / 341). جز خطيب بغدادی، طراد بن محمد زينبی و گروهی ديگر از او حديث نقل كرده‌اند (همانجا). صفحاتی چند كه ابوالفرج احمد از مشايخ خود نقل كرده، با عنوان الامالی در يكی از مجموعه‌های مدرسۀ عمريه در كتابخانۀ ظاهريه دمشق موجود است. نوشتۀ مذكور روايت طراد بن محمد زينبی از اوست (فهرس، 550-551؛ سزگين، 1 / 381).
فرزندان شناخته شدۀ ابوالفرج احمد عبارتند از ابوجعفر محمد و ابومحمد حسن. آنچه زامباور (ص 20) و كلوزنر (ص 73) در باب انتساب فردی به نام ابوعبدالله حسين بن علی بن ميكائيل و احفادش به ابوالفرج احمد ذكر كرده‌اند، جای ترديد بسيار دارد. زيرا ميكائيل مذكور يكی از افراد آل ميكال است (نك‍ : ه‍ د، 2 / 173، شم‍ 18؛ باسورث، 1 / 181-187؛ اقبال آشتيانی، 39-40).

2. ابوالقاسم علی بن حسن بن احمد بن محمد

(397- 28 ذيحجۀ 450ق / 1007- فوريۀ 1059م)، ملقب به رئيس الرؤسا و شرف الوزراء، محدث، فقيه و وزير القائم بامرالله خليفۀ عباسی. او در بغداد به دنيا آمد. از اسماعيل بن حسن صرصری و ابواحمد فرضی حديث شنيد (خطيب، 11 / 391؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 8 / 200). جدش ابوالفرج احمد نيز از مشايخ وی بوده است (ذهبی، تاريخ الاسلام، ذيل حوادث سال 450ق). خطيب بغدادی (همانجا) كه با او معاشر بود، ضمن برشمردن محاسنش او را ثقه دانسته و يادآوری كرده كه روايات او را می‌نوشته است. ابوالقاسم علی برخلاف نياكانش شافعی بود (سبكی، 3 / 293؛ اسنوی، 2 / 407)، اما زمان تغيير مذهب او معلوم نيست. با توجه به نمازی كه در محل مصلوب شدن حلاج برپا داشت (ابن جوزی، عبدالرحمن، 8 / 201)، می توان به گرايش او به افكار حلاج پی برد.
ابوالقاسم علی در آغاز يكی از شهود رسمی بود. در 21 ربيع‌الآخر 437ق / 5 نوامبر 1045م خليفه القائم بامرالله عباسی او را به دبيری و پيشكاری خود برگزيد. پس از مدتی كوتاه در 8 جمادی‌الاول همان سال وی را با لقب رئيس الرؤسا به وزارت برگماشت (همو، 8 / 127، 200؛ ابن اثير، الكامل، 9 / 530؛ خطيب، همانجا). با توجه به سرعت این ترفيع مقام و سكوت منابع، بعيد به نظر می‌رسد كه ابوالقاسم علی در طول مدتی كمتر از يك ماه به گونه‌ای منشأ اثر شده باشد كه مستحق چنين ارتقايی گردد. ظاهراً علت اين پيشرفت را بايد در اوضاع و احوالی كه موجب عزل وزير سابق، محمد بن ايوب عميد الرؤسا، گشت، جست وجو كرد. به گفتۀ ابن اثير (همانجا) مخالفت ذوالسعادات ابوالفرج محمد بن جعفر وزير ابوكاليجار فرمانروای آل بويه با عميدالرؤسا خليفه را مجبور به تغيير وزير ساخت. هنگامی كه القائم بامرالله، این فقيه شافعی را به وزارت برگزيد، نيروی نوپای سلاجقه در شرق و دولت فاطميان اسماعيلی مذهب مصر در غرب قلمرو خود را به سوی بين النهرين گسترش می‌دادند و آل بويه به رغم تلاشهای خليفه و قاضی ابوالحسن علی بن محمد ماوردی (ابن اثير، همان، 9 / 455، 522)، درگير رقابتهای داخلی بود و نه تنها توان پاسداری از دستگاه خلافت عباسی را از دست داده بود (نك‍ : ه‍ د، آل بويه)، بلكه حتی نمی‌توانست از گسترش مذهب اسماعيليه در ميان ديالمه جلوگيری كند (ابن بلخی، 119؛ المؤيد، جم‍‌ ).
رئيس الرؤسا در دوران وزارتش درصدد برآمد كه با فراهم آوردن امكان افزايش قدرت خليفۀ عباسی و احيای تسنن، خطرات ناشی از اقتدار خليفۀ فاطمی و اشاعۀ تشيع را دفع نمايد. اظهارات داعی المؤيد فی الدين راجع به او و اقداماتش از لياقت و استعداد سياسی او در اين زمينه خبر می‌دهد (نك‍ : المؤيد، جم‍‌ ). گريز المؤيد فی الدين از جنوب ايران به مصر از جمله حوادثی بود كه رئيس الرؤسا در آن نقش داشت (همو، 55-57، 65 به بعد). رئيس الرؤسا برای طرد و سركوب ارسلان بساسيری امير الامراء بغداد كه به سبب ضعف الملك الرحيم، آخرين امير آل بويه در عراق، از نيروی بسيار برخوردار بود و بر خليفه نفوذ داشت (ابن عمرانی، 153؛ ابن خلكان، 1 / 192)، از هيچ كوششی فروگذار نكرد و او را به ارتباط با مستنصر خليفۀ فاطمی متهم ساخت (ابن اثير، همان، 9 / 608؛ سبكی، 3 / 293-294؛ ابن شاكر، ذيل وقايع سال 450ق) و پس از فرار موقت بساسيری از بغداد شيعيان را تحت فشار قرار داد (ابن كثير، 12 / 86؛ برای آشنايی با سابقۀ اين نوع برخورد با شيعيان، نك‍ : ابن اثير، همان، 9 / 575- 578). گرچه منابع ما متفق القولند كه اخراج بساسيری و زوال آل بويه تنها پس از فراخوانی طغرل سلجوقی به بغداد ميسر گشت (رمضان 447 / دسامبر 1055)، ولی دربارۀ كسی كه او را بدين كار دعوت نمود، وحدت نظر وجود ندارد. برخی نويسندگان از رئيس الرؤسا به عنوان عامل اصلی اين واقعه نام برده‌اند (المؤيد، 95-96، 154، 180؛ ابن عمرانی، همانجا؛ ابن اثير، همان، 9 / 610)، حال آنكه برخی ديگر درخواست خليفۀ عباسی را محرك طغرل در فتح بغداد ذكر می‌كنند (نك‍ : ابن عديم، 1-2، 4-5؛ راوندی، 105؛ ابن طقطقی، 293). با توجه به نيت قبلی طغرل برای پيشروی به سوی موصل و برخورد با فاطميان ــ كه سابقۀ آن به دوران ابوكاليجار (د 440ق / 1048م) باز می‌گشت ــ و مذاكرات محرمانه‌ای كه به قصد تقسيم قلمرو فاطميان بين او و امپراتور روم شرقی جريان يافته بود (المؤيد، 77، 94-95)، به نظر می‌رسد كه رئيس الرؤسا با اطلاع از اين هدف به گونه‌ای زيركانه بساسيری را به رابطه با مستنصر فاطمی متهم كرد و طغرل را به بغداد فراخواند. اعترافات المؤيد فی الدين (ص 96) و تصريح ابن صيرفی نيز حاكی از آن است كه برخلاف القائات رئيس الرؤسا ارتباط بساسيری با خليفۀ فاطمی تنها پس از اخراج وی از بغداد آغاز گشت (صص 43-44؛ قس: ابن عديم، 6).
رانده شدن بساسيری به شورشی انجاميد كه او به كمك مستنصر فاطمی برضد عباسيان برپا كرد. در اين كار قريش بن بدران رئيس اعراب بنوعقيل و دبيس بن مزيد رئيس قبيلۀ بنی اسد با او همراه بودند. او پس از درهم شكستن قوای سلجوقيان در سنجار، با استفاده از غيبت طغرل كه برای مقابله با شورش برادرش ابراهيم ينال به ايران بازگشته بود، بر بغداد چيره شد و خطبه و سكه به نام مستنصر فاطمی كرد (13 ذيقعدۀ 450ق / 2 ژانويۀ 1059م). پس از دستگيری قائم بامرالله، رئيس الرؤسا نيز دچار انقامجويی بساسيری شد و به زاری به قتل رسيد (ابن عديم، 1-11؛ ابن عمرانی، 153-160).
بررسی منابع نشان می‌دهد كه ستايش مورخان اهل تسنن از رئيس الرؤسا، برمبنای سخنان خطيب بغدادی است كه از نزديكان او بود (11 / 391-392؛ قس: ابن جوزی، عبدالرحمن، 8 / 200؛ ذهبی، سير، 18 / 216؛ سبكی، 3 / 293).

3. ابوالفتح مظفر بن رئيس الرؤسا

(د 491ق / 1098م)، قائم مقام وزير در دوران خلافت المقتدی عباسی. فعاليت ديوانی او احتمالاً به روزگار پدرش آغاز شد. وی تا صفر 476 مسئوليت نظارت بر ساختمانها و كاخهای خلافت را عهده دار بود، ولی پس از عزل عميدالدوله ابونصر محمد بن جهير، خليفه المقتدی بامرالله تا انتخاب وزير بعدی او را با عنوان قائم مقام وزير در رأس امور ديوانی قرار داد (ابن اثير، همان، 10 / 129؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 9 / 8). دوران نيابت او ديری نپاييد و در شعبان 476 خليفه، ظهيرالدين ابوشجاع محمد بن حسين را به وزارت گماشت (ابن كثير، 12 / 132). در مورد مشاغل بعدی او اطلاعی در دست نيست. به گفتۀ ابن اثير (همان، 10 / 280)، مردی دانش پرور و خانه اش محل اجتماع اهل علم و فضل بود.

4. ابونصر محمد بن رئيس الرؤسا

(د محرم 494 / نوامبر 1100)، ملقب به جمال الدوله به هنگام مرگ، استاد الدار خليفه مستظهر بالله عباسی بود (ابن اثير، همان، 10 / 326). وی به شهادت منابع اولين كس از آل رفيل بود كه به اين مقام دست يافت. در ميان فرزندانش تنها ابومحمد حسن به واسطۀ اشعارش شناخته شده است (عمادالدين، 1(1) / 148-150).

5. ابوالفتوح عبدالله بن هبةالله بن مظفر

(492- 549ق / 1099-1154م)، ملقب به عزالدين، محدث و استاد الدار خليفه مقتفی. او از علی بن محمد بن علاف حديث شنيد و كسانی چون ابوالفتوح بن محمد بن مقلد دمشقی از او حديث شنيدند. عزالدين به تصوف گرايش داشت و اموال زيادی را صرف صوفيه كرد. پس از مرگش او را در گورستانی مقابل جامع منصور در بغداد كه خاص صوفيان بود، به خاك سپردند (ابن جوزی، عبدالرحمن، 10 / 159؛ ابن فوطی، تلخيص، 4(1) / 185-186؛ صفدی، 17 / 963). ابن تعاويذی (صص 89، 91، 391) وی را مدح كرده است.

6. ابوعلی حسن بن عبدالله بن هبةالله بن مظفر

(د 572ق / 1176م)، ملقب به تاج الدين از بزرگان بغداد در عصر خود بود و از ابومنصور محمد بن عبدالملك بن خيرون حديث شنيد و احاديثی روايت كرد. وی به خدمت ديوان درآمد و نظارت ماليۀ نواحی مختلف از جمله نهرالمَلك در حومۀ بغداد (ياقوت، 4 / 846) را عهده دار شد (صفدی، 12 / 91). در 563ق / 1168م هنگامی كه مستنجد بالله عباسی بر آل رفيل از جمله استادالدارِ خود عضدالدين، برادر تاج الدين سخت گرفت، وزير وقت، ابن بلدی، پس از حسابرسی درآمد نهرالمَلك كه از عصر مقتفی (530-555ق) تحت نظارت تاج الدين بود، مبلغ گزافی از وی ستاند (ابن اثير، همان، 11 / 332).
تاج الدين اديب بود و در نظم و نثر دست داشت. به سرودن اشعار مغلق، معما و لغز بيشتر مايل بود (عمادالدين، 1(1) / 177). نمونه‌ای از لغز او و پاسخ امير شهاب الدين ابن سعد، معروف به حيص بيص، موجود است (حيص بيص، 2 / 17). عمادالدين كاتب (همانجا) از جمله مداحان او بود.

7. ابوالفرج محمدبن عبدالله بن هبةالله

(514-4 ذيقعدۀ 573ق / 1120-24 آوريل 1178م)، ملقب به عضدالدين، استاد الدار خليفه مستنجد و وزير مستضی‌ء او در آغاز به فراگيری علوم دينی پرداخت و از كسانی چون ابوالقاسم هبةالله بن حصين، عبيدالله ابن محمد بيهقی و زاهر بن طاهر شحامی حديث شنيد (ذهبی، المختصر، 32، سير، 21 / 75). او همچون اسلافش به خدمت ديوان درآمد. پس از مرگ پدرش عزالدين ابوالفتوح، به روايتی مانند پدر استاد الدار مقتفی شد (ابن اثير، همان، 11 / 334) و خليفۀ بعدی مستنجد، او را كه پيش از آن مجدالدين لقب داشت، محيی‌الدين ناميد و بر همان منصب ابقاء كرد (حيص بيص، 2 / 375، بيت 3). اعتبار و قدرت او را در اين سالها مشابه وزرا ذكر كرده‌اند (ذهبی، المختصر، همانجا؛ ابن فرات، 4(1) / 119). بی‌ترديد وی اقتدارش را مرهون مستنجد بود (ابن جوزی، عبدالرحمن، 10 / 280). به نظر می‌رسد كه اين اقدام خليفه با هدف تضعيف وزيرش عون الدين يحيی بن محمد ابن هبيره (د 560ق) و برقراری نوعی موازنۀ قدرت به نفع خود، به عمل آمده باشد (نک‍ : ابن اثير، همان، 11 / 258). حوادث سالهای بعد نيز مؤيد اين سياست خليفه است. رقابت و دشمنی او با وزرای وقت ــ ابن هبيره (ابن خلكان، 6 / 241-242) و شرف الدين محمد بن ابی الفتح معروف به ابن بلدی (د 566ق) و نقش وی در مرگ خليفه مستنجد و وزير ابن بلدی (ابن طقطقی، 317؛ ابن فرات، 4(1) / 120) را می‌توان مهم ترين وقايع اين برهه از زندگانی او دانست.
در باب دشمنی ابوالفرج محمد با ابن بلدی كه به خلافت مستضی ء انجاميد، منابع ما تصويری نسبتاً روشن ارائه می‌نمايند. اصولاً مستنجد با توجه به قابليت ابن بلدی، در 563ق او را به قصد كاهش قدرت ابوالفرج محمد به وزارت خود برگزيد و در اين باره به وی تذكراتی داد (ابن اثير، همان، 11 / 332-333). اقدامات ابن بلدی در اجرای اوامر خليفه ناخشنودی ابوالفرج محمد و قطب الدين قايماز اميرالامرای پرقدرت بغداد را فراهم آورد. آنان در آغاز اعمال وزير را خودسرانه و نتيجۀ دشمنی او می‌پنداشتند، اما هنگامی كه ابوالفرج به كمك يكی از ايادی خود از دستوری كه خليفه برای قتل او و قايماز به ابن بلدی صادر كرده بود، آگاه شد، با كمك قايماز موجبات قتل خليفۀ بيمار را در حمام فراهم آورد. آنگاه اين دو، ابومحمد حسن بن مستنجد را ـ بدان شرط كه وزارت به ابوالفرج بن محمد و استاد الداری را به پسر او ابوالفضل كمال الدين و سپهسالاری را به قطب الدين قايماز دهد (ابن طقطقی، 317، 318) ــ با لقب مستضی‌ء بامرالله به خلافت رساندند (566ق / 1171م). پس از اين واقعه جان و مال ابن بلدی دچار كينه توزی ابوالفرج محمد شد و پس از قتل وی جسدش را به دجله انداختند (ابن اثير، همان، 11 / 360-362؛ ابن فرات، 4(1) / 118-121).
خليفۀ جديد ابوالفرج را اراضی اقطاعی و لقب عضدالدين بخشيد و به وزارت خود برگماشت (همو، 4(1) / 121). دوران وزارت عضدالدين چندان نپاييد. زيرا در نتيجۀ مخالفت قايماز با وی، مستضی‌ء در شوال 567 وادار به عزلش شد. در اين رخداد خانۀ عضدالدين غارت شد (ابن اثير، همان، 11 / 375؛ ابن فرات، 4(1) / 187؛ ابن طقطقی، 320). او با وجود خانه‌نشينی از چنان موقعيتی برخوردار بود كه خليفه در 569ق در صدد برآمد، وزارت را مجدداً به او محول كند، اما قايماز نه تنها با اين تصميم به مخالفت برخاست، بلكه خواستار اخراج عضدالدين و خانواده اش از بغداد شد. از اين رو وی مجبور شد مدتی را در رباط يكی از مشايخ صوفيه به نام صدرالدين عبدالرحيم بن اسماعيل و سپس در خانۀ ابوعبدالله ابن معمر نقيب علويان به سر برد. سرانجام در جمادی‌الآخر همان سال به خانۀ خود بازگشت (ابن اثير، همان، 11 / 409-410؛ ذهبی، المختصر، همانجا). اقتدار و تركتازی قايماز چندان دوام نيافت. به دنبال اختلافی كه با ظهيرالدين ابن عطار خزانه دار مورد اعتماد مستضی ء داشت و شورش نافرجامی كه با كمك برادرزنش تنامش به راه انداخت، از بغداد رانده شد و در راه موصل درگذشت (ابن اثير، همان، 11 / 424-426). پس از مرگ قايماز، خليفه در 570ق عضدالدين را مجدداً به وزارت گماشت. او اين بار به رغم كارشكنيهای ظهيرالدين ابن عطار (ابن تغری بردی، 6 / 81-82)، مقام خود را تا پايان عمر حفظ كرد. با وجود اينكه منابع وجود متفق القولند كه عضدالدين در 573ق هنگامی كه با شكوه و جلال فراوان از بغداد عازم حج بود، به دست فدائيان اسماعيليه از پای درآمد و به موجب وصيتش در كنار پدرش به خاك سپرده شد (ابن جوزی، عبدالرحمن، 10 / 280؛ ابن اثير، همان، 11 / 446-447)، اما از برخی گزارشها می‌توان دريافت كه محركان اصلی قتل وی خليفه و ظهيرالدين ابن عطار بودند (ابن جوزی، يوسف، 8(1) / 342، 346- 349). نظر به سوابق همكاری اسماعيليه با دشمنانشان در اينگونه موارد (هاجسن، 226- 228) سخن مذكور بعيد می‌نمايد.
عضدالدين حافظ قرآن بود (ابن جوزی، عبدالرحمن، همانجا). وی را مردی فاضل و دوستدار علم شمرده‌اند و توجه او به علما و صوفيه و كرم و سخاوتش مورد تأكيد قرار گرفته است (همانجا؛ صفدی، 3 / 335). شعرايی چون حيص بيص (2 / 375، جم‍‌ ) و ابن تعاويذی (صص 197، 264، 269، 298، 464) او را ستوده‌اند. او در حيات سياسی خود به قبضه كردن امور می‌كوشيد و در نابودی رقيبان و كينه ورزی با آنان از هيچ كوششی فروگذار نمی‌كرد (همو، 30)، از آن جمله است قتل پسران ابن هبيره و عده‌ای ديگر (ابن جوزی، يوسف، 8(1) / 349؛ ابوشامه، 1(2) / 714-715). خصومت با پيروان ابوحنيفه و حمايت از شافعيان را می‌توان سياست مذهبی او در دوران وزارتش دانست (ابن فرات، 4(1) / 123، 135). با توجه به حوادثی كه پس از مرگ عضدالدين رخ داد، وی را بايد آخرين چهرۀ مقتدر آل رفيل به شمار آورد.

8. ابوالفضل عبيدالله بن عضدالدين

(مق‍ 578ق / 1182م)، ملقب به كمال الدين، استاد الدار مستضی ء. عمادالدين كاتب از او با عنوانهايی مانند «غضنفر و رئيس» آل رفيل ياد كرده است (1(1) / 162). او از اواخر عصر مستنجد در عرصۀ سياست پديدار شد. منصب استاد الداری وی چنانكه گفته شد يكی از شروط پدرش برای تفويض خلافت به مستضی‌ء بود. از همين رو، نخستين بار كه پدر به وزارت رسيد، پسر نيز عهده دار منصب مذكور شد و لقبش از بهاءالدين به كمال الدين تغيير يافت (حيص بيص، 2 / 29، 30، 379؛ قس: عمادالدين، همانجا). با بركناری عضدالدين از وزارت در 567ق او هم دستگير شد (ابن فرات، 4(1) / 187). بعيد به نظر می‌رسد كه در ايام مخالفت قايماز با پدرش وی از تنگناها در امان مانده باشد. نشانۀ اين امر، آنكه در دورۀ دوم وزارت پدر منصب سابق به او داده نشد (نك‍ : ابن اثير، همان، 11 / 434). با شروع خلافت الناصر لدين الله (575-622ق) او و ساير افراد خاندانش بيش از پيش دچار سختيها شدند. مجدالدين ابوالفضل ابن صاحب استاد الدار پراقتدار خليفه الناصر (نک‍ : همان، 11 / 459، 562) به سبب خصومت قبلی و واهمه از كمال الدين و خاندانش به آنان سخت گرفت. در 578ق كمال الدين را به دستور استاد الدار به زندان افكندند و مال بسياري از او طلب كردند. علاوه بر اينكه از خانۀ كمال الدين 000‘20 دينار برگرفتند، كتابخانۀ نفيس او را نيز فروختند و بهای آن را ضبط كردند. كمال الدين سرانجام بر اثر شكنجه درگذشت و جسدش را شبانه در دجله انداختند و تا مدتی هيچ كس از قتل او مطلع نشد (ايوبی، 74-75). حيص بيص (همانجا) از جمله ستايندگان او بود.
با مرگ كمال‌الدين آخرين شخصيتی كه قادر به حفظ خاندان رئيس الرؤسا در برابر دشمنان بود، از ميان رفت و دوران خواری آنان آغاز گرديد. به گفتۀ ايوبی (همانجا) كار بدانجا رسيد كه پردگيان اين خاندان را حرمتی نماند و سرنوشت آنان مايۀ عبرت اهل بغداد شد.

9. ابونصر علی بن عضدالدين

(د 582ق / 1186م)، ملقب به عمادالدين. قبل از وزارت پدرش، شهاب الدين لقب داشت (عمادالدين، 1(1) / 172؛ حيص بيص، 2 / 379). او در بغداد از ابوالفضل ارموی، ابوالوقت سگزی و عده‌ای ديگر از مشايخ حديث شنيد. خود نيز حديث روايت می‌كرد. ابوالقاسم ابن بندنيجی، عبدالله بن مبارك خزاعی و گروهی ديگر از او حديث شنيدند (ابن جوزی، يوسف، 8(1) / 391؛ ذهبی، المختصر، 312).
او خطی خوش داشت و شعر نيز می‌سرود (صفدی، 22 / 48). نمونۀ اشعار او را عمادالدين كاتب ضبط كرده است (1(1) / 167). راجع به مشاغل و مناصب وی اطلاعی در دست نيست گفته‌اند كه وی پس از قتل پدرش هرگز در امور حكومتی شركت نكرد (ابن جوزی، يوسف، همانجا؛ صفدی، 22 / 47). ظاهراً ماجرای قتل عضدالدين و حوادث بعدی چنان وی را متألم ساخت كه به زهد و تصوف روی آورد و برای صوفيه در بغداد رباطی بنا كرد و موقوفاتی بدان اختصاص داد (ابن جوزی، يوسف، همانجا؛ عمادالدين، 1(1) / 166-167). اين گوشه گيری مانع از سختگيری مخالفان خاندان رئيس الرؤسا نسبت به او نشد. بعد از قتل برادرش كمال الدين، استاد الدار مجدالدين ابن صاحب به بهانۀ استيفای حقوق برادران يتيمش او را زندانی كرد. مجدالدين كه خواستار قلع و قمع اين خاندان بود، در صدد برآمد كه به نيرنگ او را به گريز وادارد و از خليفه جواز قتل عام تمام افراد خاندان رئيس الرؤسا را به دست آورد. عمادالدين نيز بدون توجه به اين توطئه در 578ق مخفيانه به شام گريخت و به صلاح الدين ايوبی پناهنده شد (ايوبی، 124). در دمشق مورد عنايت صلاح الدين قرار گرفت و به رغم سعايتها تا پايان عمر همانجا به احترام زيست و سرانجام در 44 سالگی در دمشق درگذشت و صلاح الدين بر جنازۀ او نماز گزارد و جسدش را در قاسيون دمشق به خاك سپردند (ابن جوزی، يوسف، همانجا). عمادالدين كاتب كه از ديرباز با وی دوستی داشت (1(1) / 167، 172)، او را به حسن خلق و زهد ستوده است. ارتباط اين دو در دوران اقامت عمادالدين در دمشق نيز قطع نشد (همو، 1(1) / 168). وی ممدوح ابن تعاويذی بود.

10. ابوجعفر عبدالله بن ابوشجاع مظفر بن هبةالله

(519- 19 صفر 592ق / 1125-23 ژانويۀ 1196م)، ملقب به اثيرالدين، اديب و از ديوانيان عصر مستنجد و مستضی‌ء. او از ابومنصور محمد ابن خيرون، محمد بن احمد بن توبه، ابوسعد احمد بغدادی و ديگران حديث شنيد و خود نيز روايت حديث می‌كرد (منذری، 1 / 244). نام كسانی كه از او حديث شنيدند و روايت كردند، موجود است (نك‍ : ابن صابونی، 9-10).
وی در نظم و نثر دست داشت و به گفتۀ عمادالدين كاتب (1(1) / 151) به نثر بيش از نظم می‌پرداخت. نمونه‌هايی از آثار ادبی وی بر جا مانده است (همو، 1(1) / 151-162؛ ابن تعاويذی، 462-463). وی نيز شغل ديوانی پيش گرفت، اما از مناصب او اطلاع چندانی در دست نيست. به گفتۀ صفدی (17 / 626) در غياب سديدالدوله ابن انباری (د 558ق / 1163م) يك چند نيابت ديوان انشاء را عهده‌دار شد. وی نظارت بر ماليۀ نواحی دجيل و پس از آن حله را نيز از جمله مقامات او ذكر می‌كند. ابوجعفر در دوران مستنجد مورد بی‌مهری قرار گرفت و در 560ق به زندان افتاد (عمادالدين، 1(1) / 150-151، 154- 159). با توجه به هجويه‌ای كه دربارۀ وزير وقت عون الدين يحيی بن هبيره سروده بود (همو، 1(1) / 156)، اثر و نقش وزير در زندانی شدن وی بعيد نمی نمايد. گرچه در همان ايام از زندان رها شد، اما در دوران مستضی‌ء به علتی نامعلوم بار ديگر زندانی شد (همو، 1(1) / 158، 161). در مورد بقيۀ عمرش چيزی دانسته نيست. احتمالاً او نيز از سختگيريهای مجدالدين ابن صاحب در امان نمانده است (ايوبی، 75، 173).

11. عزالدين ابومنصور بن عضدالدين

 تنها كس از خاندانش بود كه از دشمنی مجدالدين ابن صاحب در امان ماند (همو، 75). با مقايسۀ گفتۀ ايوبی (همانجا) دربارۀ علت حسن رابطۀ مجدالدين ابن صاحب با عزالدين ابومنصور ابن رئيس الرؤسا و سخنان ابن فوطی راجع به ساده لوحی و طول عمر فردی از اين خاندان با نام محمد بن ابوالفرج ابن رئيس الرؤسا ( الحوادث، 256) به ظن غالب می‌توان گفت كه اين دو نام متعلق به يك نفر است. او نيز قسمت اعظم عمرش را به كار در ديوان سپری كرد و در 649ق / 1251م درگذشت. عمرش را بيش از 80 سال ضبط كرده‌اند (همانجا). در ديوان ابن تعاويذی (صص 219، 358) از او و اشعاری كه دربارۀ اوست، ياد شده است.

12. علم الدين ابوطاهر

 احتمالاً از نسل تاج الدين حسن بن عبدالله بود. از او در ماجرای رقابتی كه در دربار الناصرلدين الله برقرار بود، ياد شده است. زمانی كه مخالفان استادالدار مجدالدين ابن صاحب به عزل وی می‌كوشيدند، درصدد برآمدند با عنوان كردن خاندان رئيس الرؤسا خليفه را ترغيب كنند تا فردی از اين خاندان را به جانشينی مجدالدين برگزيند. بدين منظور علم الدين ابوطاهر را ــ كه به سبب تمول دو همسرش می‌توانست با پرداخت هدايا و مبالغی هنگفت خليفه را موافق و نظر امرا و متنفذان را مساعد سازد ــ به الناصرلدين الله پيشنهاد كردند. اين امر مورد موافقت خليفه قرار گرفت، اما به رغم مخارجی كه علم الدين در اين راه متحمل شد، به سبب مقابلۀ مجدالدين ابن صاحب، نقشۀ مذكور عقيم ماند و در رمضان 578 استادالدار به تقاضای عفو علم الدين پاسخ مثبت داد (ايوبی، 87- 88).

13. ابوالفتوح مبارك بن عضدالدين

(560-4 ذيقعدۀ 645ق / 1165-2 مارس 1248م)، ملقب به عضدالدين، خزانه دار الناصرلدين الله. او از يحيی بن ثابت و تَجَنّی الوهبانية حديث شنيد. ابونصر ابن شيرازی و محمد بن احمد بِجَدّی از او روايت می‌كردند (ابن فوطی، تلخيص، 4(1) / 448؛ ذهبی، سير، 23 / 229). وی در ديوان عهده‌دار مشاغل مختلفی بود (ابن فوطی، الحوادث، همانجا). چنانكه مدتی رياست دارالتشريفات داشت و پس از مرگ نصر بن ناصر بن مكی، الناصرلدين الله او را به خزانه داری برگزيد و خانه، غلامان و چهارپايان خزانه دار سابق را در اختيار او قرار داد (شعبان 605ق / فوريۀ 1209). ناتوانی ابوالفتوح مبارك در ايفای وظايف موجب گرديد كه پس از مدتی كوتاه در 7 ذيقعدۀ همان سال عزل شود و آنچه را كه خليفه در آغاز به اختيار وی نهاده بود، بازپس دهد (ابن ساعی، 9 / 264-266؛ ابن اثير، همان، 12 / 283). پس از آن وی تا پايان عمر خانه نشين شد و به فراگيری علوم مختلف از جمله رياضيات، هندسه، فلسفه و طب پرداخت. وی ظاهراً به تصوف نيز گرايش پيدا كرد و در جوار خانه‌اش رباطی برای صوفيه ساخت و موقوفات بسياری برای آن تعيين كرد (ابن فوطی، تلخيص، 4(1) / 448- 449، الحوادث، 228؛ ذهبی، همان، 23 / 230؛ غسانی، 560). ابن فوطی از اشعار خوب و «رسائل» او سخن به ميان آورده است (تلخيص، همانجا) كه هيچ يك در دست نيست.

مآخذ

 ابن ابی الوفاء، عبدالقادربن محمد، الجواهر المضيئة، حيدرآباد دكن، دائرةالمعارف العثمانية؛ ابن اثير، الكامل؛ همو، اللباب، بيروت، دارصادر؛ ابن بلخی، فارسنامه، به كوشش گ. لسترنج و رينولد آلن نيكلسون، لندن، 1921م؛ ابن تعاويذی، محمدبن عبیدالله، ديوان، به كوشش د. س. مارگليوث، قاهره، 1903م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1359ق؛ ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآةالزمان، حيدرآباد دكن، 1370ق / 1951م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن ساعی، علی بن انجب، الجامع المختصر، به كوشش مصطفی جواد، بغداد، 1353ق / 1934م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عيون التواريخ، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن صابونی، محمدبن علی، تكملة اكمال الاكمال، به كوشش مصطفی جواد، بغداد، 1377ق / 1957م؛ ابن صيرفی، علی بن منجب، الاشارة الی من نال الوزارة، به كوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924م؛ ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری، بيروت، 1400ق / 1980م؛ ابن عديم، عمر، بغية الطلب، به كوشش علی سويم، آنكارا، 1976م؛ ابن عمرانی، محمدبن علی، الانباء فی تاريخ الخلفاء، به كوشش تقی بينش، مشهد، 1363ش؛ ابن فرات، محمدبن عبدالرحیم، تاريخ، به كوشش حسن محمد شماع، بصره، 1386ق / 1967م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد، تلخيص مجمع الآداب، به كوشش مصطفی جواد، دمشق، 1962م؛ همو، الحوادث الجامعة، بغداد، 1351ق؛ ابن كثير، اسماعيل، البداية و النهاية، به كوشش علی شيری، بيروت، 1408ق / 1988م؛ ابوشامه، عبدالرحمن ابن اسماعیل، كتاب الروضتين، به كوشش محمد حلمی محمد احمد و محمد مصطفی زيادة، قاهره، 1962م؛ اسنوی، عبدالرحيم بن حسن، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1391ق / 1971م؛ اقبال آشتيانی، عباس، وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقی، به كوشش محمد تقی دانش پژوه و يحيی ذكاء، تهران، 1338ش؛ ايوبی، محمد ابن عمر، مضمار الحقائق و سر الخلائق، به كوشش حسن حبشی، قاهره، 1401ق؛ باسورث، كليفورد ادموند، تاريخ غزنويان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1362ش؛ تميمی، تقی الدين بن عبدالقادر، الطبقات السنية فی تراجم الحنفية، به كوشش عبدالفتاح محمد الحلو، رياض، 1403ق / 1983م؛ حيص بيص، سعدبن محمد، ديوان، به كوشش مكی سيد جاسم و شاكر هادی شكر، بغداد، 1974م؛ خطيب بغدادی، احمدبن علی، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ ذهبی، محمدبن احمد، تاريخ الاسلام، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، 1401ق / 1981م؛ همو، المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابن الدبيثی، بيروت، 1405ق / 1985م؛ راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال و مجتبی مينوی، تهران، 1364ش؛ زامباور، معجم الانساب و الاسرات، ترجمۀ زكی محمد حسن بك و حسن احمد محمود، بيروت، 1400ق / 1980م؛ سبكی، عبدالوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعية الكبری، بيروت، دارالمعرفة؛ سزگين، فؤاد، تاريخ التراث العربی، ترجمۀ محمود فهمی حجازی و فهمی ابوالفضل، قاهره، 1977م؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودی، بيروت، 1408ق / 1988م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، ج 3، به كوشش س. ددرينگ، دمشق، 1953م، ج 12، به كوشش رمضان عبدالتواب، ويسبادن، 1405ق / 1985م، ج 17، به كوشش درتئاكراوولسكی، ويسبادن، 1401ق / 1981م، ج 22، به كوشش رمزی بعلبكی، ويسبادن، 1404ق / 1983م؛ طبری، تاريخ؛ عمادالدين كاتب، محمدبن محمد، خريدة القصر (القسم العراقی)، به كوشش محمد بهجةالاثری و جميل سعيد، بغداد، 1375ق / 1955م؛ غسانی، ملك اشرف، العسجد المسبوك، به كوشش شاكر محمود عبدالمنعم، بيروت / بغداد، 1395ق / 1975م؛ فهرس مجاميع المدرسة العمرية، كويت، 1408ق / 1987م؛ فيروزآبادی، محمدبن یعقوب، القاموس المحيط؛ كلوزنر، كارلا، ديوانسالاری در عهد سلجوقی، ترجمۀ يعقوب آژند، تهران، 1362ش؛ منذری، عبدالعظيم بن عبدالقوی، التكملة لوفيات الثقلة، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1405ق / 1985م؛ المؤيد فی الدين، هبةالله بن موسی، سيرة، به كوشش محمد كامل حسين، قاهره، 1949م؛ هاجسن، گ. س.، فرقۀ اسماعيليه، ترجمۀ فريدون بدره‌ای، تبريز، 1343ش؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:

EI2.

محمدعلی کاظم بیگی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: