صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / ابن کرامه /

فهرست مطالب

ابن کرامه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ كَرّامه، ابوسعد حاكم محسّن بن محمد بن كرّامۀ جُشَمی بيهقی (413- مق‍ 494ق / 1022-1101م)، متكلم معتزلی و شخصيت برجستۀ زيدی. كنيۀ او را ابوسعيد نيز آورده‌اند (ابن شهر آشوب، 93). وی از اعقاب حضرت علی (ع) و سيزدهمين پشت از محمد حنفيه (بيهقی، 369) و از ناحيۀ بيهق (فارسی، 692)، از قصبۀ جشم، از توابع نيشابور بوده است (بيهقی، 367؛ ياقوت، 2 / 141).
جشم نام قبيله‌ای از عرب هم بوده و احتمال می‌رود كه قبيلۀ مزبور در خراسان ساكن شده بوده است. از آنجا كه حاكم بنابر نسب‌نامه‌اش عرب بوده و مورخان او را از قبيلۀ جشم گفته‌اند، بسا كه مقصود از انتساب حاكم به جشم، انتساب او به اين قبيله بوده باشد و قصبۀ جشم نيز به سبب سكنای اين قبيله در آنجا چنين ناميده شده باشد (زرزور، 67، 68). امری كه بيهقی بودن حاكم را تأييد می‌كند، اين است كه او تفسيری مبسوط و نيز تفسيری موجز به زبان فارسی نوشته (ابن ابی الرجال، 4 / 413) و نيز شاهدی در دست است كه بعضی كتابهايش را به فارسی تصنيف كرده بوده است (نك‍ : زرزور، 95).
حاكم در خراسان نشو و نما يافت، سپس از آنجا مهاجرت كرد و به مكه رفت. زمان اين مهاجرت دانسته نيست و معلوم هم نيست كه آيا از ابتدا به مكه رفته بوده است يا به جای ديگر؟ البته اين حقيقتی است كه در اواسط سدۀ 5ق منازعات بين شعيه و سنی در نيشابور بالا گرفت (همو، 68- 69). در واقع پس از انحطاط دولت آل بويه و زوال قدرت آنان وضع معتزله به خطر افتاد و در معرض آزار و تضييق قرار گرفتند. در 456ق در جامع منصور، معتزله را لعن كردند و از آن پس لعن و ضرب و شتم و حمله به آنان كاری متداول و پسنديده شد (همو، 37). در چنين اوضاع و احوالی طبيعی بود كه معتزله از جاهايی كه برايشان خطر ايجاد می‌كرد، به نواحی امن مهاجرت كنند. بدين لحاظ بسياری از علمای معتزله از نيشابور و خراسان خارج شدند. آرامش مكه و اينكه بسياری از بزرگان زيديه در اين شهر مقيم بودند، آنجا را تبديل به مركزی برای جذب زيديه كرده بود و اگر حاكم نيز به آنجا رهسپار شده باشد، تعجبی ندارد، ولی در مورد او نكتۀ پذيرفتنی‌تر اين است كه در اواخر عمرش به مكه رفت و دلايلی نيز وجود دارد كه اين فرض را تأييد می‌كند (همو، 69 -70 و بعد).
ابن كرامه بر اثر سوءقصدی در مكه به قتل رسيد و كسانی كه به قتل او اقدام كردند، احتمالاً داييهای او و گروهی از جبريه بودند و اين به سبب كتابی بود كه با نام رسالة الشيخ ابی مرة يا من ابی مرة الی اخوانه المجبرة نوشته بود (ابن ابی الرجال، 4 / 414؛ جنداری، 32؛ زرزور، 73). وی اين رساله را در طعن مجبّره نوشته و آنان را از اتباع ابليس انگاشته بود. بعضی نيز سبب قتلش را اعتزال او و يا غلوّش در اعتزال و حب اهل بيت دانسته‌اند وليكن به اغلب احتمال، عنوان تحريك‌كنندۀ رسالۀ مذكور و اينكه داييهايش نيز در معرض تيغ انتقاد او قرار گرفته بودند، باعث قتلش شده بود (زرزور، 73-74 و بعد).
حاكم كه عالمی ذوفنون بود، تصانيف بسياری از خود برجای گذاشت، به ويژه در علم تفسير كه او را فريد زمانش خواندند (بيهقی، 216، 367؛ ابن ابی الرجال، 4 / 413؛ جنداری، همانجا؛ سيد، ايمن، 95). در اين زمينه زمخشری، مفسر معروف، از جمله شاگردانِ او بود (ابن ابی الرجال، همانجا) و گفته‌اند كه تفسير كشاف او از تفسير حاكم گرفته شده است، بجز اينكه زمخشری در آن با تعقيد سخن گفته است (جنداری، همانجا). رابطۀ استادی و شاگردی حاكم و زمخشری بر محققان و عالمان قديم و جديد تا حدود بسياری پوشيده مانده است. برخی گفته‌اند اولين تفسير مبسوط معتزلی، تفسير زمخشری است با نام الكشاف عن حقايق التنزيل، ليكن حقيقت اين است كه زمخشری در اثر خود به تفسير استادش حاكم، نظر داشته و بر آن مبنا به تفسير اقدام كرده است (سيد، حاشيه بر العقد، 6 / 218). از ديگر شاگردان حاكم، قاضی اسحاق بن عبدالباعث بوده كه در 441ق نزد وی رفته و از او كسب علم و حديث كرده است (جنداری، همانجا).
اولاد و اعقاب ابن كرامه نيز در علم و معرفت از پايگاه ويژه‌ای برخوردار بودند و لقب «حاكم» كه داشتند، می‌تواند دليلی بر مقام علمی آنان باشد. از حاكم فرزندی به نام محمد و معروف به حاكم باقی ماند. حاكم عفيف القضاة هادی و حاكم موفق از فرزندان حاكم محمد بودند، از ابن عفيف القضاة هادی نيز فرزندی به نام جدش حاكم ابوسعد محسن باقی ماند كه در ادب و شعر دستی داشت (بيهقی، 368- 369). 
از استادان حاكم سه تن از همه مهم‌ترند: ابوحامد احمد بن محمد ابن اسحاق نجار (يا نجاری، د 433ق) كه اولين استاد او بود و بيشترين اثر را بر وی گذاشت، علی بن عبدالله بن احمد نيشابوری (ابن ابی الطيب، د 457ق) كه ساكن بيهق بود و پس از ابوحامد مهم‌ترين مربی او شمرده می‌شد و قاضی القضاة ابومحمد عبدالله بن حسين ناصحی (د 447ق) كه حاكم فقه را نزد او خوانده بود. وی همچنين از ابو عبدالرحمن سلمی، ابوالحسین عبدالغافر بن محمد فارسی، قاضی ابوالحسن حافد، ابوالحسين وخشی، ابوعلی وخشی و امير ابوالفضل ميكالی نيز حديث آموخت (بيهقی، 320، 367- 368؛ فارسی 692-693؛ زرزور، 76- 78).

آراءِ حاكم

 مربيان اصلی او از شاگردان با‌واسطه يا بی‌واسطۀ قاضی عبدالجبار، از اهل عدل (معتزله) بودند (زرزور، همانجا) و در شكل دادن به تفكر معتزلی وی سهم اساسی داشتند. به ويژه كه در روزگار حاكم فكر شيعی و معتزلی بر نيشابور غالب بود (همو، 38). مورخان به اتفاق آرا او را متكلم معتزلی و از مذهب زيديه دانسته‌اند (برای نمونه، نك‍ : فارسی، 692؛ ابن شهر آشوب، ابن ابی الرجال، جنداری، همانجاها)، تا جايی كه از ائمۀ زيديۀ معتزله در عصر خويش شمرده شده است (سيد، همانجا).
وی نخست حنفی مذهب بود، ولی از حنفيه بريد و به شيعۀ زيديه پيوست (ابن ابی الرجال، همانا). اما در تاريخ بيهق خبری از حاكم نقل شده كه روايت آن با چند واسطه از مالك بن انس است (بيهقی، 251) و اين می‌تواند حاكی از تسامح نسبی او در تشيع باشد ــ چنانكه زيديه غالباً از چنين تساهلی برخوردار بودند.
حاكم را برجسته‌ترين مورخ معتزله از بعد از ابوهاشم جبائی (د 321ق) تا اواخر سدۀ 5ق و يكی از مهم‌ترين مورخان زيديه شمرده‌اند. در واقع بعد از قاضی عبدالجبار وی برجسته‌ترين فرد از مكتب جبائيه شمرده می‌شود. موفقيت او در تلخيص دقيق كتب قاضی و آراءِ جبائيه و استفاده از عبارات واضح و دوری از طرز بيان مغلق قاضی، به خصوص چشمگير است؛ به طوری كه بعد از قاضی از مشهورترين متكلمان جبائيه و شايد آخرين رجل اين گروه بود. يحيی ابن حميد در نزهة الأنظار در ستايش حاكم، او را «رأس عدليّه»، «ناصرِ عدلی مذهبان»، «قاطع» و «قاصم» می‌خواند (زرزور،83-84، 451-453). از جملۀ خدمات علمیِ كم سابقۀ حاكم در اين زمينه، نگارش فصلی است در باب «خروج اهل عدل» كه آن را بر طبقات افزوده، و در آن از جنگهای معتزليان و كسانی كه بر بنی اميه خروج كرده بودند، ياد كرده است. در اين فصل وی پيوند بين شيعه و معتزله و عدم اعتزال معتزله در امر سياست را شرح داده است (زرزور، 452). او در طريق اهل اعتزال پيروی ابوعلی جبايی را می‌كرد، اما سند مذهب اعتزال زمان خود را با چند واسطه به محمد حنفيه می‌رساند كه او نيز مستقيماً از پدر خود حضرت علی (ع) و وی از رسول اكرم (ص) آن را اخذ كرده بود. به عقيدۀ حاكم و ديگر معتزله محمد حنفيه در علم كلام از منزلتی عظيم برخوردار بود و حتی از امام حسن و امام حسين (ع) نيز پيش‌تر می‌رفت (ابن مرتضی، 26، 125-126، 131).
حاكم اعتقاد راسخ به نظر و تفكر و تدبر داشت، اما به شرطی كه به معرفة الله منتج شود. اتخاذ نظر به انديشه و تعقل شخصی را لازم می‌دانست و ايمانی را كه به تقليد حاصل آمده باشد، فاسد می‌شمرد. بدين سان برهان و استدلال را در امر دين ضروری می‌دانست. به زعم او هر مذهبی كه دليلی برايش نباشد، باطل است (زرزور، 197-202). به عقيدۀ حاكم برای معرفت نبوات و شرايع، قول به عدل و توحيد از اولِ ضروريات است: «واجب است اولاً خداوند تعالی به صفات و عدلش شناخته آيد، سپس تعلم نبوات و سپس دانستن فقه و شرايع و حديث و تفسير، زيرا معرفت شرع جز به معرفت كتاب و سنن تمام نمی‌شود و با اين ترتيب اين علوم واجب می‌گردد» و نيز از اوست كه «هيچ علمی از علوم صحيح نيست، مگر بعد از معرفت خداوند و توحيد و عدل او» (همو، 175).
معتزله پس از اعتقاد به عدل خداوند به قبول تفويض معتقدند و هر كه به تفويض بی‌اعتقاد باشد، از شناخت عدل خدا و معرفة الله قاصر آمده، گمراه و سرگردان است. پس مخالفت با جبر برای معتزله امری غير از دفاع از دين نيست. حاكم با مذهب جبر دشمنی تمام داشت، آن را مناقض قرآن و از نمونه‌های بارز كفر می‌شمرد. او به فِرق مختلف چون مرجئه و خوارج نيز پرداخت و آنها را رد كرد، ولی هيچ يك چون جبريه دشمنی او را برنمی‌انگيختند. مذهب جبر در نظر او شامل هر عقيدیۀ مخالف مذهبی عدل و توحيد می‌شد. وی حتی بزرگ‌ترين مناقض مكتب خود را قول به جبر می‌دانست، تا جايی كه می‌گفت «هر شری از مذهب جبر است». او و قاضی عبدالجبار مذهب اشعريه را جزئی از طايفۀ گستردۀ مجّبره می‌دانستند و حاكم در ردّ شديد خود بر اين طايفه البته اشاعره را نيز در نظر داشته است (همو، 207-211).
به هر تقدير اگر حاكم در ابتدای حال ــ زمانی كه حنفی مذهب بود ــ به مكتب اعتزال و يا شاخۀ بهشميّۀ آن پای‌بندی تمام داشت، پس از انتقال به مذهب زيديه قطعاً نمی‌توانست با آنان موافقت تام داشته باشد، زيرا اگرچه زيديه در بيشتر اصول با متكلمان معتزلی متفقند، در قضيۀ امامت از آن جدا می‌شوند، و حتی در فقه نيز با اينكه فقه زيدی بسيار نزديك به فقه حنفی است، ولی با آن مطابقت كامل ندارد. اينها همه مجموعاً هويت خاصی به زيديّه می‌بخشد. حاكم نيز چون ديگر زيديه از قائلان به امامت زيدبن علی بود و دليل حقانيت زيد را مانند همفكران خود، در رواياتی كه به رسول اكرم (ص) يا به ائمه (ع) نسبت می‌داد، جست وجو می‌كرد (نك‍ : ابن مرتضی، 93).
حاكم تعليم بنيادی زيديه را تفضيل حضرت علی (ع) بر ديگر صحابه و اولويت او در امامت می‌داند و نيز قبول اينكه امام پس از حسين عليهما السلام بايد از اولاد آنان باشد، و اين نه به وراثت بلكه به فضل و طلب ثابت می‌شود و نيز اينكه بر امام خروج بر امرای جور واجب است (همو، 89). وی با اينكه شيعه بود، اما از شيعۀ اثنا عشريه تحاشی می‌كرد و اختلاف آنان را در تعيين هر امام پس از درگذشت امام سابق، با عقيدۀ آنان دربارۀ منصوص بودن امامت ناسازگار می‌دانست (همو، 95-96). افزون بر اين او مهدويّت خاصه را نمی‌پذيرفت و به مشروعيت خلافت خلفای پيش از حضرت علی (ع) و لزوم انتخاب امام در هر زمان و انعقاد پيمان امامت باور داشت (نك‍ : سيد، «ترجمة الحاكم»، 356-357).

آثـار

 شمار تأليفات ابن كرامه به چهل و چند كتاب می‌رسد (ابن ابی الرجال، 4 / 413؛ جنداری، همانجا: 42 كتاب):
1. شايد مهم‌ترين اثر او تفسير بر قرآن كريم باشد. بيهقی (ص 367) از تفسيری از او در 20 مجلد سخن می‌گويد و جنداری (همانجا) آن را تفسيری مشهور و شاخص در بين تفاسير می‌شمارد. نام آن بايد التهذيب فی التفسير يا التهذيب فی تفسير القرآن باشد كه به گفتۀ ابن ابی الرجال (همانجا) در 9 جزء بزرگ نوشته شده بود. نسخه‌های ناقصی از آن در صنعا، قم و ميلان موجود است (عيسوی، 10؛ صنعا، 1 / 132- 139؛ مرعشی، 5 / 107؛ آمبروزيانا، II / 37). تلخيصی از اين كتاب نيز موجود است كه مؤلف آن دقيقاً معلوم نيست و با عنوان التقريب المختصر من التهذيب در كتابخانۀ عمومی شرقی بانكيپور (بانكيپور، XVIII / 9) موجود است؛ 2. رسالة ابليس الی المجبرة (ابن شهر آشوب، همانجا). اين كتاب با نامهای گوناگون ياد شده است: رسالة الشيخ ابی مرة (ابن ابی الرجال، 4 / 414)، رسالة الشيخ ابليس الی اخوانه المناحيس (جنداری، همانجا)، من ابی مرة الی اخوانه المجبرة (سيد، «ترجمة الحاكم»، 356؛ زرزور، 73). در فهرست ميكروفيلمها (مركزی، 3 / 201)، اين كتاب با نام رسالة ابليس الی اخوانه من المجبرة و المشبهة فی الشكاية عن المعتزلة آمده كه در 16 باب است. نسخه‌ای از آن را نيز می‌توان در صنعا با نام الدّرة علی لسان الشيخ ابی مرّة الی اخوانه من المجّبرة يافت (عيسوی، 162)؛ 3. عيون المسائل، در علم كلام و شرح آن (بيهقی، ابن ابی الرجال، جنداری، همانجاها). نسخۀ خطی آن در كتابخانۀ دانشگاه ليدن موجود است (ورهووه، VII / 395شرح العيون هم در همان كتابخانه (همانجا) و نيز صنعا وجود دارد (صنعا، 2 / 662). آنچه هم در مجموعۀ فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة چاپ شده، طبقات 11 و 12 معتزله، برگرفته از شرح العيون است؛ 4. كتاب تنبيه الغافلين فی (عن / علی) فضائل الطالبين، كه گفته‌اند در آيات وارده در شأن اميرالمؤمنين (ع) و اولاد اوست و در موضوع خود بی‌نظير است (جنداری، همانجا). به قول خود مؤلف، وی آياتی را كه اهل تفسير در باب اهل بيت (ع) ذكر كرده‌اند، در آنجا گرد آورده است (زرزور، 96). نسخه‌هايی از آن در صنعا موجود است (عيسوی، 66؛ صنعا، 1 / 324، 2 / 576)؛ 5. كتاب التأثير و المؤثر فی علم الكلام (ابن ابی الرجال، همانجا؛ سيد، «ترجمة الحاكم»، 354)، كتابی است در اهم موضوعات كلامی و چنانكه مؤلف خود اشاره كرده، در آن به بحث از علل اشياء، حدوث افعال، كيفيت خلق و ايجاد، قديم يا محدث بودن جهان، قدرت و علم و حيات خداوند تعالی و نظاير آنها پرداخته است. وی اديان را بر پايۀ شناخت اين امور می‌داند: مؤثرات، آنچه بی‌تأثير است، كيفيت تأثير، صفات مؤثر و آنچه بر آن اثر می‌گذارد (زرزور، 99)؛ 6. جلاء الابصار فی متون الاخبار (ابن شهر آشوب، همانجا)، كه ابن اسفنديار (ص 101) و جنداری (ص 32) فقط آن را جلاء الابصار خوانده‌اند. جنداری (همانجا) اين كتاب را مسند می‌خواند و می‌گويد كه در حديث مثل آن كتابی نيست، وليكن كتاب ظاهراً به ترتيبی است كه نمی‌توان آن را مسند دانست (زرزور، 107)، زيرا در آن كتاب به بيان فرق و اختلاف در آراء و ديانات پرداخته است (نك‍ : سيد، همان، 356)؛ 7. نصيحة العامة يا الرسالة فی نصيحة العامة، كتابی است كه در بيان مذاهب باطل و مذهب صحيح در عقايد تصنيف شده است. نسخی از اين كتاب در كتابخانه‌های صنعا، برلين (شم‍ 10294) و جاهای ديگر وجود دارد (ابن ابی الرجال، همانجا: عيسوی، 210؛ آلوارت، IX / 594)؛ 8. كتاب السفينة فی علم التاريخ، در 4 مجلد تأليف شده و در سيرۀ انبيا، حضرت رسول (ص) و صحابه و عترت (ع) است. گفته‌اند كه اين كتاب در زيديه اثر بسياری داشته و از آن بسيار نقل كرده‌اند (ابن ابی الرجال، جنداری، همانجاها؛ سيد، همان، 355؛ زرزور، 111)؛ 9. السفينة الجامعة لانواع العلوم، در 4 مجلد و گفته‌اند كه در آن بين زهد و فقه جمع كرده است. از اين كتاب نسخه‌هايی در صنعا و جاهای ديگر موجود است (سيد، ايمن، 95؛ عيسوی، 407؛ صنعا، 3 / 1349)؛ 10. تنزيه الانبياء و الائمة (ابن ابی الرجال، همانجا) كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ دانشگاه ييل وجود دارد (نموی، 88).

آثار يافت نشده

 كتاب المؤثرات در حديث (جنداری، همانجا)؛ بستان الشرف (زرزور، 113)؛ الرد علی المجبرة (جنداری، همانجا)؛ كتاب الامامة علی مذهب الزيدية يا ... الزيدية الهادوية (سيد، ايمن، همانجا؛ سيد، «ترجمة ... »، 354)؛ تفسيری مبسوط و تفسيری موجز، هر دو به فارسی (ابن ابی الرجال، همانجا)؛ كتاب فی الشروط و المحاضرة (همانجا)، كه فؤاد سيد («ترجمة الحاكم»، 356) آن را با دو عنوان كتاب المحاضرة و كتاب الشروط آورده است؛ برخلاف اين مورد، ابن ابی الرجال (همانجا) از دو كتاب ترغيب المهتدی و تذكرة المنتهی به طور جداگانه ياد می‌كند كه سيد (همانجا) دو كتاب را با هم تحت يك عنوان آورده است؛ كتاب العقل (ابن ابی الرجال، همانجا)؛ كتاب الاسماء و الصفات؛ كتاب الحقائق و الوثائق؛ المنتخب فی كتاب الزيدية (ابن ابی الرجال، همانجا) كه سيد (همانجا) آن را با عنوان كتاب المنتخب فی فقه الزيدية آورده است، اما زرزور (ص 112) احتمال می‌دهد كه عنوان آن المنتخب يا المنتخب فی الفقه بوده باشد؛ كتاب الانتصار لسادات المهاجرين و الانصار؛ كتاب تحكيم العقول فی الاصول (ابن ابی الرجال، همانجا؛ قس: بيهقی، 367)؛ رسالة الباهرة فی الفرقة الخاسرة (سيد، همانجا) كه به گفتۀ زرزور (ص 99) مقصود از آن فرقۀ باطنيه است؛ الرسالة الغرّاء (ابن ابی الرجال، همانجا).

مآخذ

 ابن ابی الرجال، احمدبن صالح، مطلع البدور و مجمع البحور، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن اسفنديار، محمدبن حسن، تاريخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1320ش؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علی، معالم العلماء، نجف، 1380ق / 1961م؛ ابن مرتضی، احمدبن یحیی، المنية و الامل، به كوشش محمد جواد مشكور، بيروت، 1399ق / 1979م؛ بيهقی، علی بن ابی القاسم، تاريخ بيهق، به كوشش قاری سيد كليم الله حسينی، حيدرآباد دكن، 1968م؛ جنداری، احمدبن عبدالله، تراجم الرجال المذكورة فی شرح الازهارِ ابن مرتضی، صنعا، 1341ق؛ زرزور، عدنان، الحاكم الجشمی و منهجه فی تفسير القرآن، بيروت، 1391ق / 1971م؛ سيد، فؤاد، حاشيه بر العقد الثمين فی تاريخ البلد الامين امام تقی‌الدين فاسی، بيروت، 1405ق / 1985م؛ همو، «ترجمة الحاكم الجشمی»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلۀ ابوالقاسم بلخی و ديگران، تونس، 1393ق / 1974م؛ سيد، ايمن فؤاد، مصادر تاريخ اليمن، قاهره، 1392ق / 1972م؛ صنعا، خطی؛ عيسوی، احمد محمد و ديگران، فهرس مخطوطات المكتبة الغربية بالجامع الكبير بصنعاء، قاهره، 1978م؛ فارسی، عبدالغافربن اسماعیل، تاريخ نيسابور، به كوشش محمد كاظم محمودی، قم، 1403ق؛ مرعشی، خطی؛ مركزی، ميكروفيلمها؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:

Ahlwardt; Ambrosiana; Bankipore; Nemoy, Leon, Arabic Manuscripts in the Yale University Library, New Haven, 1956; Voorhoeve.

مسعود جلالی مقدم

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: