صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن قیسرانی، ابوعبدالله /

فهرست مطالب

ابن قیسرانی، ابوعبدالله


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ قَيْسَرانی، ابوعبدالله محمدبن نصر (478-21 شعبان 548ق / 1085-11 نوامبر 1153م)، شاعرِ مديحه‌سرا. ياقوت (19 / 64) نسب وی را به خالد بن وليد رسانده، اما ابن خلكان (4 / 461) با تكيه بر قول مورخان و نسب‌شناسان در اين‌باره ترديد روا داشته است و روايت مصعب زبيری (ص 328) نيز دربارۀ انقراض نسل خالد، درستی نظر وی را تأييد می‌كند. وی در عكّا زاده شد (سمعانی، 10 / 538)، اما خانوادۀ او، به دلايلی نامعلوم به قيساريه، در نزديكی عكا مهاجرت كرد. وی در آن شهر پرورش يافت (همانجا) و به همين جهت به ابن قيسرانی مشهور شد (نك‍ : عمادالدين، 1 / 96). در 490ق هنگامی كه 12 ساله بود، جنگهای صليبی آغاز شد و صليبيان بخشی از سواحل فلسطين را اشغال كردند. 4 سال بعد به سبب اشغال قيساريه توسط صليبيان و خون‌ريزيهای بيشمار آنان (نك‍ : ابراهيم، 27)، ابن قيسرانی مجبور به ترك آن شهر گرديد. در اين باره كه پس از قيساريه به كجا رفته، گزارش مآخذ اندكی مغشوش است. به گفتۀ ابن جوزی (8(1) / 213)، ابن شاكر (12 / 456) و ابن تغری بردی (5 / 302) وی از قيساريه به حلب و از آنجا به دمشق رفته است. از سوی ديگر به گزارش ابن عساكر (11 / 208) كه از شاگردان او بوده، وی نخست در دمشق ساكن گرديد و سپس به دلايلی (نك‍ : ادامۀ مقاله) به حلب رفت و به گفتۀ ياقوت در آنجا نزد خطيب ابوطاهر هاشم بن احمد حلبی به كسب علم پرداخت (همانجا). گزارش صفدی (5 / 112-113) نيز كه می‌گويد وی در روزگار حكومت تاج‌الملوك بوری بن طغتكين (526ق) وپس از آن در دمشق می‌زيست و ادارۀ ساعتهای باب جامع اموی را برعهده داشت و سپس چندی به حلب رفت، گفتۀ وی را تأييد می‌كند. ظاهراً ابن عماد (4 / 150) نيز به همين گزارش اعتماد كرده است. بر پايۀ دلايلی كه ابراهيم (صص 28-31) ارائه داده است، مطلب اخير درست‌تر می‌نمايد.
وی در دمشق نزد ابن خياط شاعر و نيز توفيق بن محمد دمشقی به آموختن ادب پرداخت (ياقوت، همانجا؛ قفطی، 1 / 259) و به زودی در شمار دوستان و نزديكان ابن خياط درآمد و به جمع‌آوری و روايت ديوان وی پرداخت، چندانكه ابن خياط تنها روايت وی را قابل اعتماد دانسته است (نك‍ : هرفی، 224) و شاگرد جوان خويش را «الشيخ الاجل الاديب» ناميده است (همانجا؛ مردم بك، 18). وی همچنين از توفيق بن محمد دمشقی شعر روايت كرد (قفطی، همانجا) و افزون بر آن در تاريخ نجوم، احكام و هيأت چيره‌دست شد (ابن قلانسی، 498) و از حساب و هندسه نيز آگاهی داشت (ذهبی، 3 / 7). ابوسعد سمعانی، ابن عساكر و ابوالمعالی خطيری از وی دانش آموختند (نك‍ : سمعانی، ابن عساكر، ياقوت، همانجاها). وی نزديك به 33 سال در دمشق ماند (ابراهيم، 29)، اما به سبب هجو شمس‌الملوك اسماعيل بن بوری مجبور به ترك دمشق و اقامت در حلب گرديد (ابن عساكر، ابن جوزی، همانجاها).
سفر وی به حلب مصادف با دوران شكوفايی زندگی او بوده است. وی در حلب به مدح عمادالدين زنگی و ديگر فرمانروايان سلسلۀ اتابكان زنگی پرداخت (نك‍ : عمادالدين، 1 / 111، 115، 154) و سرپرستی كتابخانۀ حلب به او واگذار گرديد (صفدی، 5 / 113) و با ابن منير طرابلسی، شاعر معاصر خويش، رقابت آغاز كرد (ابن قلانسی، همانجا؛ تدمری، 31) و سرانجام كارشان به مهاجات كشيد (ياقوت، همانجا؛ ابن خلكان، 1 / 159؛ تدمری، 32؛ نيز نك‍ : عمادالدين، 1 / 92-95).
ظاهراً ابن قيسرانی به سفر دلبستگی فراوان داشته است. چه، گزارشهايی دربارۀ سفرهای وی به چند شهر در دست است: موصل (عمادالدين، 1 / 102)، بغداد (صفدی، همانجا)، انبار كه خود در يكی از سروده‌هايش از اقامت در آن شهر ياد كرده است (نك‍ : ابراهيم، 30)، شيزر (ركابی، 21)، معرة كه هنگام عبور از آن بر تربت ابوالعلاء معری حضور يافته و 2 بيت ستايش‌آميز دربارۀ وی سروده است (ابن ورودی، 2 / 85)، عَزاز اشغال شده (عمادالدين، 1 / 155-156)، انطاكيۀ اشغالی در 540ق (همو، 1 / 99)، دمشق در 547ق (ابراهيم، 62)، گرچه برخی از اين سفرها نيز ظاهراً به قصد ديدار ممدوحان و تقديم مدايح خود به آنان بوده است (عمادالدين، 1 / 102). وی در آخرين سفر خود (548ق) به دعوت مجيرالدين آبق، وارد دمشق شد و در مجلس وی حضور يافت و به قصيده‌ای او را مدح گفت (ابن قلانسی، همانجا). وي پس از اين ديدار بيمار شد و به نوشتۀ ابن عساكر (11 / 209) كه خود از او عيادت كرده است، 10 روز پس از آن درگذشت و در مقبرۀ باب الفراديس دمشق مدفون گرديد. گفته‌اند كه آخرين سفر وی به دمشق به سبب به هم خوردن مناسبات او با نورالدين بوده است (ركابی، 24)، اما در اين باره دليل روشنی بجز يكی از ابيات قصيده‌ای كه عمادالدين (1 / 115-119) نقل كرده و ممكن است چنين گمانی ايجاد كند، در دست نيست. با اين حال چون اين قصيده در 547ق يعنی يك سال پيش از آخرين سفر وی به دمشق سروده شده، شايد بتوان آن را سرآغاز تيرگی روابط با نورالدين به شمار آورد، اگر چه به گفتۀ عمادالدين (1 / 125) خانوادۀ وی نزد نورالدين سخت محترم بودند و فرزند وی در حكومت او دارای مقام ديوانی بوده است و خود او نيز پس از سرودن قصيدۀ ياد شده، در دمشق می‌زيسته است.
به نظر می‌رسد كه برقراری رابطه با مجيرالدين فرمانروای دمشق و ستايش او كه احتمالاً ناشی از علاقۀ ابن قيسرانی به بازگشت به اين شهر بوده، با اجازۀ الملك العادل صورت گرفته است، چه اين امر پس از ديدار مجيرالدين آبق با نورالدين در حلب و گردن نهادن به اطاعت از وی بوده است (ابراهيم، 62). با اينهمه، الملك العادل، از اينكه می‌ديد شاعر، مجيرالدين را بر وی ترجيح داده، دل چركين شد و همين امر به تيرگی روابط ميان امير و شاعر انجاميد.
شعر ابن قيسرانی كه بيشتر مدح و غزل است، مورد تحسين و ستايش معاصرانش بوده و چنانكه ويژگی دورۀ اوست، آكنده از صنايع بديعی مانند تجنيس و طباق است (نك‍ : ابراهيم، 198-214)، اما از لحاظ سبك، شيوۀ بيان و حتی تعابير و تصويرهاي شعری او متأثر از متنبی و ابوتمام است و به تعبير درست‌تر تقليدی از اين دو شاعر بزرگ سده‌های 3 و 4ق است. ابراهيم (صص 172-197) موارد بسياری از اين تقليد را به دست داده است؛ اما شهرت ابن قيسرانی بيش از هر چيز مرهون اشعاری است كه بعدها به اشعار جهادی مشهور شده است و در آنجا مدح ممدوحين خويش و به‌ويژه عمادالدين و نورالدين زنگی را با وصف پيروزيهای آنان در جنگ با صليبيان درآميخته است و طبعاً در اين اشعار از انگيزه‌های دينی برای تشويق و تهييج سپاهيان مسلمان سود جسته است (نك‍ : ابراهيم، 140-150). وی در زمينۀ مدح و نيز تقليد از شاعران پيشين، از ابن خياط استاد خويش و نيز ابن حيّوس شاعر شامی كه بسيار خود را به وی همبسته می‌دانست (عمادالدين، 1 / 96)، متأثر گرديده است، اما از هنرمنديها و زيركيهای ابن حيوس در كار مديحه‌سرايی محروم بوده است. در زمينۀ اشعار تغزلی كه به «ثغريّات» مشهور شده است، وی دارای استقلال بيشتری است و با تكيه بر احساسات راستين و شاعرانۀ خويش (قس: ابراهيم، 226) گاه قطعاتی ظريف و دلنشين سروده است (نك‍ : عمادالدين، 1 / 99، 101، 119، 120؛ ابراهيم، همانجا). بيشتر اين سروده‌ها دربارۀ زنان نصرانی است و او كه سخت شيفتۀ زيباييهای ظاهری بود، گاه عنان احساسات خويش را از كف می‌داد و در نتيجه سيمای آن شاعر ارجمند باوقار را كه سودايی جز پيروزی مسلمانان بر صليبيان ندارد و به بركت قصايد جهادی استوار و كوبندۀ خود القابی چون شرف‌الدين، شرف‌المعالی، عُدّة‌الدين و مهذب‌الدين يافته (نك‍ : ياقوت، 19 / 64؛ ابن خلكان، 4 / 458؛ صفدی، 5 / 112)، مخدوش ساخته است. در سفر به انطاكيه وی چندان شيفتۀ زيبايی زنان نصرانی شد كه بر ساكنان آن شهرِ شكست خورده و حتی بر اسيران كه به آن زيبا رخان نزديك بودند، غبطه می‌خورد (نك‍ : عمادالدين، 1 / 100، خاصه بيت آخر). اين حالت را در قطعه‌هايی كه دربارۀ غلامی يهودی (همو، 1 / 140-141)، كنيزكی نصرانیِ آوازه‌خوان (همو، 1 / 120) و نيز مجالس عيش و طرب (همو، 1 / 119، 136-137) سروده است، نيز می‌توان ديد. در همين موارد خاص است كه برخی شعر او را با شعر ابونواس قياس كرده‌اند (نك‍ : ابراهيم، 221-232). با اينهمه به نظر می‌رسد كه وی در اشعار جهادی خود كه ظاهراً بيشتر به انگيزۀ ستايش ممدوحان می‌سروده، گاه از صداقت و اخلاص نيز برخوردار است، چندانكه در برخی موارد می‌توان شعر او را ترجمان آرزوهای جامعۀ مسلمان آن روزگار دانست (نك‍ : ابراهيم، 155-160). با اين حال خود در هيچ يك از نبردهايی كه به وصف آنها پرداخته، حضور نداشته (همو، 137) و مدايح او اغلب در ستايش نورالدين محمد زنگی بوده است (نك‍ : عمادالدين، 1 / 102، 111، 115، 128، 129، 131، 133، 146، 154؛ صفدی، 5 / 113؛ ابوشامه، 2 / 38، 54؛ ياقوت، 19 / 70).
قصايد جهادی او، با توجه به زمان سرودن هر يك، به قرار زير است: 1. قصيده‌ای 22 بيتی در مدح تاج‌الملوك بوری بعد از شكستن محاصرۀ دمشق در 523ق كه ابوشامه (1 / 54، 55) نقل كرده است؛ 2. قصيده‌ای 30 بيتی در مدح عمادالدين زنگی بعد از باز پس گرفتن قلعۀ بعرين (بارين) از صليبيان در 534ق (همو، 2 / 34؛ ركابی، 25- 28)؛ 3. قصيده‌ای 28 بيتی به نقل از ابوشامه (2 / 37، 38) در مدح عمادالدين هنگام فتح شهر استراتژيك رُها در 539ق؛ 4. قصيده‌ای 46 بيتی در خريدۀ عمادالدين كاتب (1 / 108-111) در تهنيت جمال‌الدين جواد، وزير سيف‌الدين غازی حاكم موصل و برادر نورالدين زنگی، هنگام رفع خطر سقوط مجدد شهر رها به دست صليبيان در 541ق؛ 5. قصيده‌ای 20 بيتی به روايت ابوشامه (2 / 55، 56) در مدح نورالدين زنگی هنگام پيروزی بر صليبيان در يَغرى در 543ق. ابوشامه (همانجا) اين قصيده را مربوط به نبرد «بصری» دانسته است، اما احتمالاً در اصل كتاب همان يغرى بوده كه ناسخان به بصری تغيير داده‌اند، زيرا ابن اثير (11 / 134) 5 بيت از آن قصيده را در مورد جنگ يغری نقل كرده است (نك‍ : ه‍ د، 2 / 10)؛ 6. قصيده‌ای 52 بيتی به روايت ابوشامه (2 / 58-60) در مدح نورالدين زنگی هنگام پيروزی بر صليبيان در واقعۀ انّب (آنب) در 544ق؛ همچنين قصيده‌ای در مدح نورالدين به دنبال همين نبرد مشتمل بر 19 بيت (همو، 2 / 56)؛ نيز قصيده‌ای 12 بيتی (همو، 2 / 60) در مدح نورالدين و دربارۀ همين رويداد؛ 7. قصيده‌ای 51 بيتی به روايت ابوشامه (1 / 72-74) در مدح نورالدين به هنگام تسلط بر ژوسلين، فرمانده صليبی، در 545ق. 
ابن قيسرانی ديوان شعری داشته كه ابن عساكر (11 / 208) آن را نيكو شمرده است. عمادالدين كاتب (1 / 126) و ابوشامه (2 / 54) و ياقوت (19 / 65) آن را ديده‌اند. صفدی (همانجا) حتی دست‌نويس خود شاعر را در اختيار داشته و قطعاتی از آن نيز نقل كرده است؛ اما آنچه اكنون از او در دست است، نسخه‌ای است مشتمل بر 45 برگ كه حدود سدۀ 9ق نوشته شده و در دارالكتب قاهره محفوظ است (نك‍ : سيد، 1 / 453) به گفتۀ محمود ابراهيم (صص 70، 71) در نسخۀ ياد شده آنچه ابوشامه در الروضتين آورده و نيز بيشتر اشعاری كه عمادالدين كاتب، ابن اثير، ياقوت و ابن خلكان نقل كرده‌اند، موجود نيست. همو (ص 72) به اوراقی مشتمل بر اشعار ابن قيسرانی در موزۀ بريتانيا اشاره كرده است. از ميان منابع موجود بيشترين مقدار از شعر او را عمادالدين كاتب (جم‍ ‌) نقل كرده كه مشتمل بر 762 بيت است. 

مآخذ

 ابراهيم، محمود، صدی الغزو الصليبی فی شعر ابن القيسرانی، عمان، 1408ق / 1988م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآةالزمان، حيدرآباد دكن، 1370ق / 1951م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و نبيله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق / 1977م؛ ابن عساكر، علی بن حسن، تاريخ دمشق، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذّهب، قاهره، 1350ق؛ ابن قلانسی، حمزةبن اسد، تاريخ دمشق، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1403ق / 1983م؛ ابن منير، احمد، ديوان، به كوشش عمرعبدالسلام تدمری، بيروت، دارالجليل؛ ابن وردی، عمر، تتمة المختصر، به كوشش احمد رفعت البدراوی، بيروت، 1389ق / 1970م؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الروضتين، قاهره، 1287ق؛ تدمری، عمرعبدالسلام، مقدمه بر ديوان (نك‍ : ابن منير در همين مآخذ)؛ ذهبی، محمدبن احمد، العبر، به كوشش سعيد بن بسيونی زغلول، بيروت، 1985م؛ ركابی، جودت، الادب العربی من الانحدار الی الازدهار، دمشق، 1982م؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دكن، 1399ق / 1979م؛ سيد، فؤاد، فهرس المخطوطات المصورة، قاهره، 1954م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1389ق / 1970م؛ عمادالدين كاتب، محمدبن محمد، خريدة القصر (قسم شعراء شام)، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1375ق / 1955م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1369ق / 1950م؛ مردم بك، خليل، مقدمه بر ديوان ابن خيّاط، دمشق، 1377ق / 1958م؛ مصعب زبيری، نسب قريش، به كوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1953م؛ هرفی، محمدبن علی، شعر الجهاد فی الحروب الصليبية فی بلاد الشام، بيروت، 1400ق / 1980م؛ ياقوت، ادبا.

عباس حجت جلالی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: