صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابن قطاع، ابوالاصبغ /

فهرست مطالب

ابن قطاع، ابوالاصبغ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ قَطّاع، ابوالاصبغ عيسی بن سعيد يَحْصُبی (مق‍ 397ق / 1006م)، دبير و وزير و صاحب الشرطه (رئيس شهربانی) در دستگاه المنصور محمد بن ابی عامر و سپس وزير پسرش عبدالملك كه هر دو عنوان حاجب در دربار امويان اندلس داشتند. ابن قطّاع از يك خانوادۀ عرب گمنام بود كه نسبش به بنی‌الجزيری می‌رسيد كه در باغه در جنوب قرطبه (ياقوت، 1 / 326) زندگی می‌كردند. پدرش معلم بود. از ابتدای كار او اطلاعی چندان در دست نيست. مسلم اين است كه وی از زمان خلافت حكم المستنصر (366ق) در شمار ياران المنصور محمد بن ابی عامر درآمد و عهده‌دار پاره‌ای از كارهای ديوانی گرديد (ابن بسام، 1(1) / 102-103؛ عنان، 1 / 507). بيشتر اطلاعاتی كه دربارۀ او در اختيار داريم مربوط به شركت او در حوادثی است كه بعد از 392ق ــ سال درگذشت منصور و جانشينی پسرش عبدالملك (همو، 1 / 562) ــ اتفاق افتاده است. وی در حكومت منصور به عنوان دبير با او همكاری داشت و سالها در همين شغل باقی ماند و در اواخر عمر او به مقام وزارت ارتقاء يافت. در دولت امويان اندلس برخلاف شرق دنيای اسلام، مقام وزير چندان اهميتی نداشت و امويان اندلس وزرای متعددی داشتند و برای هر صنفی وزيری جداگانه بر می‌گزيدند (ابن خلدون، مقدمه، 1 / 458).
از جمله حوادث زمان منصور اختلاف ميان زيری بن عطيه با وی و نقش ابن قطاع در اين ماجراست. بعد از آنكه زيری بن عطيه با منصور به مخالفت برخاست، او واضح مولای خود را مأمور كرد كه با وی بجنگد. چون واضح شكست خورد، منصور پسرش عبدالملك را به ياری واضح گسيل داشت و اين دو توانستند بر زيری غلبه يابند. ابن خلدون ( العبر، 7(1) / 66-67) تصريح دارد كه سركوبی زيری بن عطيه به وسيلۀ عبدالملك و واضح بوده است، ولی ظاهر عبارت ابن خلدون حاكی از اين است كه قبل از آنكه نيروی نظامی به فرماندهی واضح به مراكش اعزام شود، منصور، ابن قطاع را به آنجا فرستاد تا بر قلمرو زيری بن عطيه فرمانروايی كند، ولی مردم مراكش او را نپذيرفتند. سپس واضح مأمور جنگ با زيری بن عطيه شد. بعد از شكست زيری بن عطيه، عبدالملك شش ماه در فاس ماند. سپس منصور او را به اندلس احضار كرد و ابن قطاع را به جای او به عنوان والی به مراكش فرستاد. وی تا صفر 389 كه منصور او را از اين مقام عزل كرد، در مراكش بود و بعد به اندلس بازگشت (سلاوی، 1 / 216).
بعد از مرگ منصور پسرش عبدالملك المظفر به عنوان حاجب خليفۀ اموی، هشام‌المؤيد، به قدرت رسيد. عبدالملك كه مردی عياش بود، ادارۀ كارها را به ياران و غلامان عامری خود و نيز برخی از بزرگان مملكت، از جمله ابن قطاع سپرد و او را در مقام وزارت تثبيت نمود و بر همۀ بزرگان دربار مقدم داشت. او نيز با درايت و لياقت نظم و آرامش را بر قلمرو عبدالملك حكمفرما كرد. از اين رو برخی از رجال بنی‌عامر بر او حسد ورزيدند و غلامان سيسيلی، به خصوص رئيس آنان طُرفه را كه خادم عبدالملك بود، تشويق كردند كه با ابن قطاع به رقابت برخيزد. اختلاف ميان آن دو، روز به روز بالا گرفت، چندانكه طرفه توانست اعتماد عبدالملك را به خود جلب نمايد و كارها را قبضه كند و اختيارات ابن قطاع را محدود سازد. ولی در جمادی‌الآخر 396 كه عبدالملك به بيماری مبتلا شد، طُرفه خودسرانه به ادارۀ كشور پرداخت و بذل و بخششهای بی‌جا نمود و با مردم بدرفتاری كرد. بعد از بهبود عبدالملك، ابن قطاع در رمضان 396 او را از بدرفتاری طرفه با مردم آگاه كرد. طرفه به دستور عبدالملك زندانی شد و سپس به قتل رسيد (ابن عذاری، 3 / 25-26). بعد از قتل طرفه، عبدالملك مجدداً ابن قطاع را به ادارۀ امور كشور گمارد؛ وی به دلخواه خود كارها را اداره می‌كرد. نيز به تعقيب و آزار دشمنان خود پرداخت و دوستان و طرفدارانش را به كارهای مهم گماشت. بدين سبب گروه زيادی به دشمنی با او برخاستند. عامل ديگری كه سبب شد بر قدرت ابن قطاع افزوده شود، ازدواج پسرش ابوعامر عبدالملك بن عيسی با خواهرِ كوچك عبدالملك بود كه در 396ق انجام پذيرفت و ميهمانی بزرگی بدان مناسبت برگزار شد. از آن پس شهرت و اقتدار ابن قطاع افزايش يافت و نام او بر سر زبانها افتاد (ابن بسام، 1(1) / 103). در همين دوره بود كه ثروت زيادی اندوخت. يكی از مواردی كه بعداً برای او مشكلاتی به بار آورد، مداخلۀ او در امور لشكر و جانبداری از موالی بود. اين امر باعث تشديد رقابت بين دسته‌های لشكر شد و مقدمات سقوط او را فراهم كرد. ابن قطاع با خشونت و تكبر و عدم توجه به مشكلات و گرفتاريهای مردم به مخالفان و رقبايش مجال داد كه برضد او توطئه‌چينی كنند (ابن عذاری، 3 / 28- 29). اين مخالفتها به دربار نيز كشيده شد. از سوی ديگر، عبدالرحمن بن منصور، برادر عبدالملك كه در اوايل حكومت وی با جمعی از يارانش از فرمان عبدالملك سرپيچی كرده و به علت سعايت ابن قطاع مورد مؤاخذه قرار گرفته بود، كينۀ او را بر دل داشت. از سوی ديگر ابن قطاع جز در مواردی كه از وی دعوت می‌شد، در مجالس بزم عبدالملك شركت نمی‌جست. غيبت ابن قطاع به دشمنانش مجال داد تا بر ضد او به توطئه بپردازند (ابن بسام، 1(1) / 104). عبدالملك كه به ابن قطاع اعتماد داشت، اتهاماتی را كه به وی نسبت می‌دادند، رد می‌كرد، ولی سرانجام توطئۀ دشمنان كارگر افتاد و روابط ميان آن دو آشفته گرديد. ابن قطاع در صدد برآمد كه از نارضايی عمومی استفاده كرده، با كمك نيروهای وفادارش همۀ قدرت را به دست گيرد و عبدالملك و خليفه هشام المؤيد را كه آلت دست بنی عامر بودند، از كار بركنار سازد و يكی ديگر از افراد خاندان مروانی به نام هشام بن عبدالجباربن عبدالرحمن الناصر را به خلافت بردارد. پس پنهانی با هشام بن عبدالجبار ديدار كرد و نقشۀ خود را در باب سرنگون كردن بنی عامر و هشام المؤيد به اطلاع او رساند. هشام نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. قرار بر اين شد كه ميهمانی مجللی به مناسبت عقيقۀ فرزند عبدالملك بن عيسی بن سعيد ترتيب داده شود و از عبدالملك و برادرش عبدالرحمن و ديگر بزرگان دولت دعوت شود كه در اين ميهمانی شركت كنند و آنگاه آنان نقشۀ خود را عملی سازند (نك‍ : ابن عذاری، 3 / 29-31). يكی از افراد مورد اعتماد ابن قطاع، نقشه را برای نظيف كه از غلامان سيسيلی عبدالملك بود، تشريح كرد و او بلافاصله اين مطلب را با عبدالملك در ميان نهاد (ابن بسام، 1(1) / 105؛ ابن عذاری، 3 / 23؛ عنان، 1 / 613). در پی كشف توطئه، عبدالملك تصميم بر قتل ابن قطاع گرفت. برادرش عبدالرحمن هم كه از پيش با او كينه می‌ورزيد، وی را بدين كار ترغيب كرد. نقشۀ قتل در ميهمانی شب شنبه 20 ربيع الاول 397 كه عبدالملك بن منصور برپا كرده بود، به اجرا درآمد و در آنجا ابن قطاع همراه با دو تن از يارانش به هلاكت رسيدند. آنگاه عبدالملك دستور داد سپاهيان به خانۀ ابن قطاع و يارانش حمله برند و اموال آنان را مصادره كنند. فرزندان ابن قطاع را به زندان بردند و پسرش، ابوعامر يعنی داماد عبدالملك را وادار كردند كه همسر خود را طلاق دهد (ابن بسام، 1(1) / 105-107؛ ابن عذاری، 3 / 33).

مآخذ

 ابراهيم حسن، حسن و علی ابراهيم حسن، النظم الاسلامية، قاهره، 1970م؛ ابن بسام، علی، الذخيرة فی محاسن اهل الجزيرة، قاهره، 1358ق / 1939م؛ ابن خلدون العبر؛ همو، مقدمه، ترجمۀ محمد پروين گنابادی، تهران، 1352ش؛ ابن سعيد، علی بن موسی، المغرب فی حلی المغرب، به كوشش شوقی ضيف، قاهره، 1953م؛ ابن عذاری، احمدبن محمد، البيان المغرب، به كوشش ج. س. كولن و لوي پرووانسال، بيروت، دارالثقافة؛ سلاوی، احمدبن خالد، الاستقصاء، به كوشش جعفر و محمد الناصری، دارالبيضاء، 1954م؛ شكيب ارسلان امير، الحلل السندسية، بيروت، دارمكتبة الحياة؛ عنان، محمد عبدالله، تاريخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمۀ عبدالمحمد آيتی، تهران، 1366ش؛ ياقوت، بلدان، نیز:

EI2.

مهدی جلیلی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: