صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن قتیبه، ابومحمد /

فهرست مطالب

ابن قتیبه، ابومحمد


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ قُتَيْبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم دينوری (213-276ق / 828- 889م)، نويسنده و دانشمند بزرگ عصر عباسی. از زندگی وی، به رغم شهرت عظيمی كه از زمان حيات كسب كرده بود، اطلاعات بسيار اندكی در دست است و منابع در اين باب به گفتاری مختصر و گاه ضد‌و‌نقيض بسنده كرده‌اند. در آغاز، سخنی از تاريخ تولد او نيست، اما ابن خلكان (3 / 43) و نويسندگان پس از وی، 213ق را نقل كرده‌اند (نك‍ : حسينی، 9-10). ابن نديم هم كه به تولد او اشاره كرده، تنها آغاز رجب، نوشته است (ص 85) و نمی‌دانيم كه آيا او خود بدين گونه نوشته يا سالِ آن از نسخه‌ها ساقط شده است. سال مرگ او هم در منابع دقيق نيست: برخی، 270ق نوشته‌اند (ابن نديم، همانجا؛ خطيب، 10 / 170؛ سمعانی، 10 / 341؛ ابن انباری، 144) و ابن خلكان 270 يا 271ق آورده است (همانجا) و ديگران 276ق ذكر كرده‌اند (سمعانی، ابن انباری، همانجاها؛ ابن جوزی، 5 / 102؛ ابن اثير، 3 / 15)، ولی عموم منابع جديدتر كه از روايات گوناگون آگاه بوده‌اند، رجب 276 را ترجيح داده‌اند. سال 296ق كه يكی از اقدم منابع، يعنی زبيدی (ص 183)، داده است، احتمالاً تحريف 7 به 9 است (لوكنت، ابن قتيبه، 37). اگر تاريخ درگذشت نويسنده‌ای آنچنان زبردست و استادی آنچنان بزرگ تا اين حد گنگ مانده باشد، خود پيداست كه از ماجراهای زندگی او ديگر چيز قابل توجه و اعتمادی برای ما باقی نمی‌ماند.
همۀ رواياتی كه از آغاز قرن 4ق به بعد دربارۀ ابن قتيبه نقل شده، به چند نكته منحصر است: بحث دربارۀ تاريخ و ماجرای مرگ او كه ديديم چندان روشن نيست؛ شاگردان و استادان او؛ منصب قضای او در دينور؛ بازگشت او به بغداد؛ فهرست آثار او؛ داوريهای موافق و مخالفی كه دربارۀ او شده است. اين اطلاعات همه در واقع از سه كس سرچشمه گرفته است: يكی پسرش احمد كه فهرست نسبتاً كاملی از آثار پدر نقل كرده است؛ ديگری شاگرد نزديك او ابراهيم بن صائغ كه هم ماجرای وفات استاد را نقل كرده و هم فهرست آثار او را (فهرست منقول از او با آنچه فرزند ابن قتيبه ذكر كرده يكی است)؛ سديگر شاگرد اندلسی او قاسم بن اصبغ كه آثار استاد را در اندلس انتشار داده و بجز ماجرای مرگ استاد، آنچه او روايت كرده، در زمينۀ لغت شناسی است. 
دو منبع مستقل ديگر نيز هست كه از جهاتی، نقطۀ آغازند: 1. ابن نديم كه فهرست بسيار مفصلی از آثار او به دست داده است (صص 85-86). آنچه در اين فهرست آمده است، در بسياری از موارد با آنچه از آثار ابن قتيبه می‌شناسيم، منطبق نيست؛ 2. ابوبكر ابن انباری (د 304ق / 916م) كه احتمالاً سرچشمۀ همۀ انتقادهای تند برضد ابن قتيبه بوده و كتابی به نام رسالة المشكل در رد ابن قتيبه و ابوحاتم سجستانی تأليف كرده بوده است (نك‍ : ابن خلكان، 4 / 342؛ قفطی، 3 / 204؛ لوكنت، همان، 10). ازطريق اين كسان بود كه آن اندك اطلاعات دربارۀ ابن قتيبه به دهها كتاب در سده‌های بعد راه يافت .
لوكنت برای دست يافتن به منابع اصلی و راويان نخستين و توضيح سلسله راويان دوره‌های بعد، 4 جدول تدارك ديده كه در اين باب بسيار سودمند است: 1. منابع شرقی كه از ابن صائغ آغاز شده است؛ 2. منابع مصری كه از پسر ابن قتيبه، احمد منشأ گرفته است؛ 3. منابعی كه منشأ آنها ابن خير (د 575ق / 1179م) است؛ 4. منابعی كه به ابن فرحون باز می‌گردد (همان، 15-26).
مطالعاتی كه در سدۀ اخير در خاور و باختر به ابن قتيبه اختصاص يافت، بيشتر در زمينۀ شعر و ادب بود، زيرا نخستين بار، كتابهای ادب و شعر او مورد توجه و بررسی خاورشناسان و بعد پژوهندگان عرب قرار گرفت. از اين رو جانب آثار حديثی و قرآنی او فروماند. در سالهای اخير، با چاپ و تحقيق و حتی ترجمۀ آثار ابن قتيبه در زمينۀ علوم قرآنی، جنبۀ ديگری از نبوغ ابن قتيبه آشكار شد.
ظاهراً پژوهشهای عصر حاضر با «مكتبهای نحوی عرب» تأليف فلوگل در نيمۀ دوم قرن 19م آغاز شد. وی البته به تقليد از ابن نديم تنها به جنبۀ نحوی آثارِ ابن قتيبه پرداخته است. مقالۀ بروكلمان در چاپ اول «دائرةالمعارف اسلام» و نيز گزارشهای او در «تاريخ ادبيات عرب» در همان زمانها، چنانكه لوكنت تصريح می‌كند، كم‌مايه و گاه دور از صواب است (همان، مقدمه، 8). در جوار اين دو اثر، البته نوشته‌های بسياری هم در كتابهای عمومی ادبيات يافت می‌شود كه جنبۀ تخصصی آنها قابل توجه نيست. زمانی كه پژوهندگان عرب به انتشار آثار ابن قتيبه پرداختند، چند تحقيق پسنديده پديدار شد كه نخستين آنها احتمالاً مقدمۀ محب‌الدين خطيب بر كتاب الميسر و القداح (1925م) است و دوم مقدمۀ احمد زكی عدوی كه در آغاز جلد چهارم عيون (1930م) چاپ شده است. در اين دو اثر، باز توجه اصلی به موضوع «ادب» بوده، اما به جنبه‌های حديث و تفسير نيز اشاره‌هايی شده است. پس از اين، اثر معتبر گود فروا دومونبين به زبان فرانسه ظاهر شد. گودفروا نخستين مقدمۀ الشعر و الشعراء را ترجمه كرد و سپس ديباچۀ مفصلی دربارۀ اوضاع ادبی در سدۀ سوم، شرح حال ابن قتيبه و به خصوص نظرات او دربارۀ شعر و نقد ادبی نوشت و تعليقات نسبتاً مفصلی نيز در پايان كتاب افزود (1947م). اين اثر در 1363ش توسط مؤلف اين مقاله به فارسی ترجمه شده است. سپس كتاب «زندگی و آثار ابن قتيبه» توسط اسحاق موسی حسينی به زبان انگليسی انتشار يافت كه نخستين كتاب مستقل و تا آن زمان (1950م)، جامع‌ترين كتاب دربارۀ ابن قتيبه به شمار می‌آيد. مؤلف در اين اثر، هم به زندگی و آثار ابن قتيبه، هم به بررسی عقايد و آراء مختلف او، خواه در زمينۀ دين، خواه در زمينۀ شعر و ادب پرداخته است. ترجمۀ عربی اين كتاب كه در 1400ق / 1980م توسط هاشم ياغی انجام يافته، مورد استفادۀ ما بوده است. آثار گوناگون ابن قتيبه، يكی پس از ديگری منتشر می‌شد تا سرانجام، به همت سيداحمد صقر، سروسامان تازه‌ای يافت. وی در سلسله‌ای كه «مكتبة ابن قتيبة» ناميده بود، به نشر آثار علمی و دينی او كه اينجا و آنجا كشف می‌كرد، پرداخت و به همت او تأويل مشكل القرآن (1954م) و تفسير غریب القرآن (1958م) به دست همگان رسيد. شناخت چهرۀ دينی ابن قتيبه كه تا آن زمان در پس پردۀ شعر و ادب پنهان مانده بود، موجب شد كه صقر بتواند مقدمه‌ای هوشمندانه و جامع كه بسيار مورد استفاده است، تدارك بيند. اين مقدمه همان است كه در آغاز مشكل القرآن به چاپ رسيده است. 
كتاب ابن قتيبه، تأليف محمد زغلول سلام كه در سلسلۀ «نوابغ الفكر العربی» چاپ شده (1957م)، اگرچه از پژوهش عميق به دور است، اما به يمن آثار پيشين شامل اظهارنظرهای همه جانبه و صحيح است. پژوهش ديگری كه توسط نويسندگان عرب صورت گرفته، مقدمۀ ثروت عكاشه بر كتاب معارف (1960م) است كه چيزی به آثار حسينی و صقر نمی‌افزايد و گويی بر نوشته‌های كهن‌تر استوار بوده است (نك‍ : لوكنت، همان، مقدمه، 8-10). اخيراً نيز كتابی توسط عبدالجليل مغتاظ عوده تميمی در سلسلۀ انتشارات دانشگاه سبها (ليبی) به نام ابن قتيبة اللغوی انتشار يافته كه به رغم فهارس بسيار مفصل، چيزی بر اطلاعات ما نمی‌افزايد.
در 1962م لوكنت كتاب تأويل مختلف الحديث را به فرانسه ترجمه كرد و در مقدمۀ مفصلی كه در آغاز كتاب نهاد، از اشاره به شرح حال ابن قتيبه چشم پوشيد، اما وعده داد كه كتاب مفصلی در اين باب انتشار دهد (مقدمه بر «تأويل»،7 ). اين كتاب عاقبت پس از 10 سال كوشش و پژوهش، در 1965م انتشار يافت. مؤلف در اين اثر كه شامل 528 صفحه است، چيزی را فروگذار نكرده و با وسواس و دقت و گاه با اغراق و اطناب، همۀ جنبه‌های علمی و ادبی ابن قتيبه را مورد بررسی قرار داده و نخست كوشيده است كه برای ابن قتيبه، اعتبار دينی عظيمی كه از اعتبار ادبی او كمتر نيست، فراهم آورد. نتيجۀ اين كوشش آن است كه در اين كتاب فقط 22 صفحه به نحو، 22 صفحه به شعر و 56 صفحه به ادب اختصاص يافته است. 
در آغاز اين گفتار به تاريخ تولد و مرگ ابن قتيبه اشاره شد و ملاحظه گرديد كه تا چه اندازه اطلاعات در اين باره پريشان است. متأسفانه موارد ديگر زندگی او نيز به همين قرار است. ابهام از نسب او آغاز می‌گردد: سمعانی، قتبی را نسبت جد وی (10 / 340) و همو جد او را منسوب به باهله می‌داند (2 / 70-71)، اما از سوی ديگر ابن قتيبه خود صريحاً به اصل ايرانی خود اشاره كرده، می‌گويد: «نسب من در عجم مانع از آن نيست كه در مقابل ادعاهای جاهلان اين قوم، از عرب دفاع كنم» («كتاب العرب»، 278؛ نيز نك‍ : لوكنت، ابن قتيبه، 30؛ حسينی، 5). بنابراين چگونگی نسبت نيايش، قتيبه، به باهله روشن نيست و در جايی هم به «ولای» او اشاره نشده است. در برخی از منابع وی را مروزی خوانده‌اند (مثلاً زبيدی، 183)، اما بيشتر، اين نسبت را از آن پدرش دانسته‌اند (مثلاً سمعانی، 10 / 341) و اين نظر معقول‌تر است. بنابراين شايد بتوان پنداشت كه نيايش قتيبه، از مرو شاهجان برخاسته و همانجا با يكی از زنان عرب باهله ازدواج كرده و بدین سبب به باهله انتساب يافته است (نك‍ : لوكنت، همان، 28-30). نمی‌دانيم پدر او، مسلم، چه زمان به غرب كوچيد و در كدام شهر مسكن گزيد. از اين رو برای تعيين زادگاه فرزندش، عبدالله هم ناچار بايد ديد كه او را به چه دياری منسوب كرده‌اند: نسبت مروزی چنانكه ديديم به پدرش تعلق دارد. نسبت دينوری نيز به سبب اقامت و مسند قضای وی در آن شهر به او داده شده است. آنچه می‌ماند، دو نسبت است: بغدادی و كوفی ابن نديم(ص 85) و ابن انباری (ص 143) تصريح می‌كنند كه وی كوفی است و در آن شهر به دنيا آمده است، ولی خطيب بغدادی (10 / 170) و سمعانی(همانجا) زادگاه او را بغداد دانسته‌اند. بدين‌سان، نمی‌توان دربارۀ محل تولد او نظر قاطعی اعلام كرد (نك‍ : لوكنت، همان، 31-32).
اينك بايد ديد ابن قتيبه دوران كودكی و جوانی را در كجا گذرانده و در چه مكتبی نخستين درسها را آموخته و اينكه می‌گويد: در عنفوان شباب دوست داشته از هر علمی خوشه‌ای برچيند و به همين جهت در مجالس متكلمان هم حاضر می‌شده (تأويل مختلف، 60)، در كجا بوده و اين استادان چه كسان بوده‌اند.
متأسفانه در اين مورد نيز بايد بيشتر به حدس و گمان پرداخت. روايات كهن فقط به منصب قضای او در دينور و اقامتش در بغداد اشاره می‌كنند كه قاعدتاً بايد در اواخر زندگی او باشد و دوران پيش از آن را سكوتی كامل فراگرفته است. در آن روزگار پيوسته دريچه‌هايی تازه به سوی علوم جديدی كه از طريق 
فرهنگهای ديگر فرا می‌رسيد، گشوده می‌شد و چنان بود كه دانشمندان، ديگر نمی‌توانستند به روايت شعر و لغت بسنده كنند. فلسفه، منطق، رياضيات، نجوم، تاريخ و جغرافيا به جهان اسلام روی آورده و مكتب جديدی پديد آورده بود كه در بسياری از موارد با مكتب قدمای سنت‌گرا در ستيز بود. ابن قتيبۀ جوان كه مسلمانی با ايمان و سخت پای‌بند مذهب بود، از آن علوم بيگانه نماند. از آنجا كه شهر بصره در ابتدای سدۀ 3ق / 9م از پررونق‌ترين مراكز علمی بود و مشهورترين دانشمندان در آن گرد آمده بودند، حسينی (ص17 به بعد) و ديگر معاصران، اطمينان يافته‌اند كه وی پس از آنكه در كوفه نشو و نما يافت، به بصره روی آورد. ترديد نيست كه در بصره، وی می‌بايست به مشهورترين متكلم زمان كه همانا جاحظ بود، پيوسته باشد. نيز ترديد نيست كه وی بارها از آثار جاحظ استفاده كرده يا عباراتی را عيناً از او نقل كرده است (عيون الاخبار، 2 / 204؛ قس: تأويل مختلف، 45 با جاحظ، البخلا، 2 / 64)، اما هيچ اشاره‌ای به درس خواندن او نزد جاحظ ديده نمی‌شود. با اينهمه، حسينی قاطعانه او را شاگرد جاحظ می‌شمارد (ص20).
چنانچه بپذيريم كه ابن قتيبه مدتی را در بصره گذرانده است، ديگر آسان می‌توان وی را از شاگردان مكتب اصمعی، به‌خصوص در زمينۀ علم حديث (نك‍ : همو، 21) يا بسياری از مكاتب لغوی و شعری آن شهر قرار داد. اما دشواری كار در اين است كه ابن قتيبه، به نام هيچ‌يك از شيوخ خود در بصره اشاره نكرده است. حسينی می‌كوشد اين امر را نتيجۀ آن بداند كه ابن قتيبه در بصره بيشتر علم كلام و فلسفه آموخته است (17-22)، اما اين آموزش خصوصاً به آن غرض بوده كه می‌خواسته است اولاً از فاضلان زمان خود باز پس نماند و ثانياً لازم می‌دانسته به دشمنان عقيدتی خود، با همان حربه‌ای كه به دست آنان بوده، پاسخ گويد و با ادلۀ كلامی، اين فيلسوفان را كه رفتار شخصيشان با تعاليم اسلام منافات داشته (ابن قتيبه، تأويل مختلف، 23-24، 49، 57- 58، جم‍‌ ) و بيشترشان هم باده‌نوشی را مباح می‌دانستند (نك‍ : همان، 48)، فرو كوبد.
ابن قتيبه در پی شيخی از اهل حديث می‌گشت تا نزدش علم بياموزد و او را مقتدای خود سازد. در آن روزگار، ابن راهويه (د 238ق / 852م) كه از مرو برخاسته بود و در نيشابور می‌زيست، شهرتی فراگير داشت. از آثار ابن قتيبه چنين برمی‌آيد كه از ميان همۀ دانشمندان سدۀ 3ق / 9م تنها كسی را كه می‌توان به راستی شيخ و استاد او به شمار آورد، همين ابن راهويه است. به همين جهت، به رغم سكوت منابع دربارۀ پيوند استاد و شاگرد، معاصران، معتقدند كه وی پيش از وفات ابن راهويه، يعنی زمانی كه خود بيست يا بيست‌و‌چند سال بيش نداشته است، به نيشابور رفته (حسينی، 23 به بعد) و پس از وفات ابن راهويه به بصره بازگشته است (همو، 33). اما لوكنت دراين باره به كلی ساكت مانده، زيرا ملاحظه كرده است كه روايات در اين باب، ناچيز و متأخرند و همۀ استنتاجهای معاصران نيز كه بر اساس زادگاه يا اقامتگاه استادان او استوار گشته است، از حد فرضيه فراتر نمی‌رود (همان، 32). بنابراين آنچه در شرح احوال او مسلم می‌ماند، همانا قاضی بودنش در شهر دينور است كه اكثر منابع بر آن تصريح كرده‌اند (ابن خلكان، 3 / 43؛ ذهبی، 13 / 298)، اما زمان آن مشخص نيست. تنها می‌دانيم كه ابن قتيبه مورد توجه خاص ابوالحسن عبيدالله بن يحيی خاقانی كه در 236ق / 851م وزير متوكل شد، بوده و كتاب ادب الكاتب خويش را كه يكی از نخستين آثار اوست، به این وزير تقديم داشته است ( ادب، 6-7). بنابراين بعيد نيست كه وزير وی را، به رغم جوانی، به منصب قضای دينور گماشته باشد. اين امر مورد تأييد دو تن از شارحان كتاب ادب الكاتب، زجاجی و بطليوسی نيز قرار دارد (نک‍ : حسينی، 58؛ لوكنت، همان، 33).
در هر حال، اقامت او در دينور طولانی شد و او در همين دوره بيشتر آثارش را تأليف كرد، زيرا به تأييد اكثر منابع (خطيب، ابن خلكان، همانجاها)، وی در بغداد بيشتر به تدريس آثار خود اشتغال داشته تا به تأليف، اما تعيين تاريخ انتقال از دينور به بغداد، آسان نيست. در حاشيۀ يكی از نسخ خطی معارف (نسخۀ موزۀ بريتانيا) اشاره شده است كه موفق او را به بغداد فراخواند و در 266ق / 880م در همان شهر مستقر ساخت و خود كتاب معارف را نزدش خواند (حسينی، 8). همين حاشيه موجب شده است كه حسينی همان سال را تاريخ ورود ابن قتيبه به بغداد بداند و بقيۀ زندگی او را برحسب آن زمان‌بندی كند (نك‍ : ص 59)، اما عيب اين حاشيه آن است كه در 710ق / 1310م نوشته شده (نك‍ : همو، 8) و بسيار متأخر است. از اين رو، لوكنت (همان، 34) بر آن اعتمادی ندارد و پس از بحثی دربارۀ تاريخ آمدن ابن قتيبه به بغداد، حدود 257ق / 871م را صحيح‌تر می‌داند (همان، 35). شبيه چنين حاشيه‌ای در يكی‌ديگر از كتابهای ابن قتيبه، يعنی ادب الكاتب نيز آمده است: «ذوالرياستين او را در بصره بر ديوان مظالم گمارد. چون بصره ويران شد، ابن قتيبه به خانۀ خود در بغداد بازگشت و آنجا به كار تأليف پرداخت. قاسم بن اصبغ گويد: از او شنيدم كه می‌گفت پانزده سال است كه از اين كوی بيرون نرفته‌ام» (همان، 34، به نقل از بُنه‌باكر).
حال اگر به ياد آوريم كه ابن اصبغ دو سال پيش از وفات استاد، يعنی در 274ق، به شِرق آمده و موضوع 15 سال را در آن زمان از استاد خود شنيده، ناچار ورود ابن قتيبه به بغداد، در 259ق واقع می‌شود و چون ويرانی بصره به دست زنگيان نيز در 257ق بوده، ظاهراً اشكالی در كار پيش نمی‌آيد. اما چند پرسش اعتبار اين سند را كه خود از نظر زمان عيبی ندارد، مخدوش می‌سازد: نخست آنكه ابن قتيبه چگونه می‌توانسته دو سال در آن شهر غارت‌زدۀ ويران دوام بياورد؛ ديگر آنكه لقب ذوالرياستين در آن روزگار هنوز معمول نبوده است و سرانجام چرا كسی به رياست او به ديوان مظالم اشاره نكرده است؟ با اينهمه شايد بتوان جزئيات اين روايات را با واقعيات تاريخی منطبق ساخته، اعتبار آنها را باز آورد: پس از عبيدالله بن خاقان، سعيد بن مخلد كه از نزديكان وزير بود، در 269ق از جانب موفق، لقب ذوالوزارتين يافت كه شايد همان ذوالرياستين روايت بالا باشد. نيز بعيد نيست كه چون در 257ق بصره غارت شد، ابن قتيبه را به عنوان رئيس ديوان مظالم به بصره فرستاده باشند، اما ابن قتيبه كه زندگی در بصره را غيرقابل تحمل يافته، اندكی بعد به بغداد بازگشته است. بدين‌سان بايد پنداشت كه ابن قتيبه تنها تحت حمايت عبيدالله خاقانی نبوده، زيرا وی پس از مرگ وزير در 263ق / 877م، زندگی آرامی داشته و همانطور كه توانسته بود با طاهريان، اميران خراسان و حكام بغداد كه گرايشهای سياسيشان عموماً در خط سياست خليفه نبوده، دوستی برقرار كند، احتمالاً از عنايات موفق و دستيار نيرومندش سعيد بن مخلد هم بهره‌مند بوده است. 
برحسب زمان‌بندی بالا از زندگی ابن قتيبه، اين نتيجه حاصل می‌شود كه او در 213ق تولد يافته، حدود 27 سال داشته كه قاضی دينور شده و آنجا مدت 17 سال به قضا و در عين حال به تأليف آثار متعددش مشغول بوده، در حدود 44 سالگی به بغداد رفته و تا پايان عمر، يعنی حدود 19 سال نيز به تدريس و گاه تأليف و يا تكميل آثار گذشته اشتغال ورزيده است، اما ثروت عكاشه پايان اشتغال او را به قضا در دينور با پايان وزارت عبيدالله خاقانی در نوبت اول (247ق) مطابق می‌داند (صص 35-36). از آنجا كه همۀ منابع اشاره می‌كنند كه وی در بغداد جز تدريس كار ديگری نمی‌كرده، ناچار بايد پذيرفت كه ابن قتيبه فقط طی تقريباً 11 سال اكثر آثار خود را نوشته و در 34 سالگی دست از تأليف كشيده و بقيه عمر را تا 63 سالگی به تدريس گذرانده است. راست است كه كسی كتابی در بغداد به او نسبت نداده، اما ترديد نيست كه دست‌كم دو كتاب در آن شهر تأليف كرده است: يكی تأويل مختلف الحديث (لوكنت، مقدمه بر «تأويل»، 8) و ديگری تحرير مجدد معارف. در مقدمۀ اين كتاب اشاره شده كه شرحی تاريخی تا زمان مستعين (خلافت: 248-251ق) در كتاب خواهد آمد (معارف، 4)، اما شروح تاريخی كتاب تا زمان معتمد (خلافت: 256- 279ق) پيش می‌رود (نك‍ : همان، 394). بنابراين احتمالاً كتاب يك‌بار در دينور تحرير شده و بار ديگر در بغداد تحرير و تكميل گرديده است، اما مؤلف فراموش كرده كه مقدمه را اصلاح كند (لوكنت، ابن قتيبه، 36-37).
ابن قتيبه، چنانكه در آغاز اين مقاله اشاره شد، به احتمال قوی در 276ق درگذشته، اما محل وفات او نيز مبهم است. از آنجا كه وی پيوسته در بغداد می‌زيسته است، دليلی وجود ندارد كه محل وفاتش را جای ديگری غير از بغداد بدانيم (نك‍ : خطيب، 10 / 171)، جز اينكه همۀ منابع با اين نظر موافق نيستند. ابن جوزی (5 / 102) كه تاريخ مرگش را 270ق دانسته، محل درگذشت او را كوفه می‌داند.
در چگونگی مرگ او نيز دو روايت مختصر در دست است: از قول شاگردش ابن صائغ آورده‌اند كه «وی هريسه خورد و حرارت بر وی غالب آمد. آنگاه بانگی سخت كشيد و تا نماز ظهر بی‌هوش افتاد. سپس ساعتی به خود پيچيد و باز آرام يافت و همچنان تشهد می‌خواند تا سحرگاهان درگذشت» (خطيب، 10 / 170؛ ابن انباری، 144). خطيب بغدادی در روايتی ديگر، كه اندكی با روايت بالا اختلاف دارد، مرگ او را ناگهانی ذكر كرده است (همانجا؛ نيز نك‍ : حسينی، 14-16؛ صقر، 39).
از ظاهر ابن قتيبه جز آنچه از قول شاگردش، قاسم بن اصبغ، در حاشيۀ يكی از نسخ خطی ادب الكاتب آمده، چيزی نمی‌دانيم. بنابراين روايت، وی خوش لباس بود، محاسن سفيد بلندی داشت، خوش رنگ و روی بود (لوكنت، همان، 38-39). بی‌گمان زندگی او را سراپا آرامشی عالمانه فراگرفته بود و اگرچه در اظهار عقايد خود و رد نظر مخالفان ترديد به خود راه نمی‌داد، اين كار جز در دايرۀ علم و كتاب صورت نمی‌پذيرفت. گويی از كشمكشهای سياسی سخت دوری می‌گزيد و ترجيح می‌داد عمر را به تأليف كتابهای علمی سنگين كه به آسانی دستاويز اين و آن نمی‌شد، بگذراند، چنانكه به شغل قضا در شهر كوچكی چون دينور قناعت كرد و از هر كار ديگری كه موجب جنجال و هياهو باشد، پرهيز كرد. شايد همين امر سبب شده باشد كه نويسندگان معاصرش دربارۀ او يا ساكت بمانند يا به اشاراتی مختصر بسنده كنند و زمانی هم كه وی به يمن كتابهايش، بيشتر مورد توجه قرار گرفت، ديگر از زندگی او سالها گذشته و جزئيات زندگيش از خاطره‌ها رفته بود.
از ابن قتيبه، يك پسر به نام احمد به جای ماند كه اهل علم بود و در 322ق / 935م وفات يافت. اين احمد را نيز پسری به نام عبدالواحد بود كه كار پدر را دنبال كرد.

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: