ابن عربی، ابوعبدالله
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223667/ابن-عربی،-ابوعبدالله
جمعه 12 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اِبْنِ عَرَبی، ابوعبدالله محییالدین محمدبن علی بن محمدبن العربی الحاتمی (560-638ق / 1165-1240م)، معروف به شیخ اکبر، اندیشمند، عارف و صوفی بزرگ جهان اسلام. وی در مشرق، ابن عربی خوانده میشود تا از ابوبکر ابن العربی (د 543ق / 1148م)، قاضی، محدث و فقیه اندلسی، متمایز گردد.
ابن عربی در 27 رمضان 560ق / 7 اوت 1165م در شهر مُرسیه، در جنوب شرقی اندلس به جهان چشم گشود. در برخی از منابع زادروز او دوشنبه 17 رمضان 560 آمده است (ابن دمیاطی، 28، به نقل از ابن نجار؛ مقری، 2 / 163)، اما در یک دست نوشته که جزو کتابخانۀ شخصی صدرالدین محمدبن اسحاق قونوی شاگرد نزدیک و برجستۀ ابن عربی بوده است، به خط قونوی 27 رمضان 560 ثبت شده است (آستین، 21، حاشیۀ 2).در این زمان فرمانروای مرسیه ابوعبدالله محمدبن سعد بن مَردَنیش بوده است که از 542ق / 1147م تا 567ق / 1172م بر مرسیه، بلنسیه و شاطبه حکومت داشته است (دربارۀ او، نک : ابن صاحب الصلاة، 65-66، جم )، ابن عربی نیز خود به تولد خویش در زمان محمد بن مردنیش اشاره میکند ( الفتوحات، 4 / 207، محاضرة الابرار، 1 / 87).ابن عربی از دودمان عربی کهنی بوده و سلسله نسب وی به حاتم طایی میرسیده است، چنانکه خود «الطائی الحاتمی» را به دنبال نام خویش میآورد ( الفتوحات، 4 / 553). پدرش از مردان برجسته و سرشناس مرسیه به شمار میآمده و احتمالاً یکی از نزدیکان ابن مردنیش بوده است. فیلسوف مشهور ابن رشد (د 595ق / 1198م) از دوستان نزدیک پدر ابن عربی بوده است و بنابر گزارش خود ابن عربی، ابن رشد از پدر او درخواست دیدار با ابن عربی را کرده بوده است (دربارۀ این دیدار، نک : الفتوحات، 1 / 153-154).بخشی از زندگی ابن عربی در اندلس، همزمان با فرمانروایی سه تن از «موحدون» بوده است: ابویعقوب یوسف (حک 558-580ق / 1163-1184م)، ابویوسف یعقوب المنصور (حک 580-595ق / 1184-1199م) و محمد الناصر (حک 595-610ق / 1198-1213م). با وجود شکوفایی فرهنگی در آن دوران، اوضاع سیاسی اندلس آمیخته با بحرانها و درگیریهای مداوم میان مسلمانان و فروانروایان مسیحی شمال اسپانیا بود و در پی این بحرانهای سیاسی، بخشهای مهمی از سرزمین اندلس به دست مسیحیان افتاد. در زمان محمدالناصر نبرد مشهور عقاب در 609ق / 1212م میان مسلمانان و سپاهیان مسیحی به فرماندهی آلفونس هشتم پادشاه کاستیل، درگرفت که به شکست سخت مسلمانان انجامید و هزاران تن از مسلمانان در آن کشته شدند (مراکشی، 321-323). در پی این شکست، زوال فروانروایی موحدون در اسپانیا آغاز شد. از آن پس سرزمین اندلس اسلامی اندک اندک به چنگ فاتحان مسیحی میافتاد. نزدیک به نیمۀ سدۀ 13م، آنچه اروپاییان آن را «تسخیردوبارۀ » اسپانیا مینامند، عملاً انجام گرفته بود. شهر قرطبه در 634ق / 1236م و اشبیلیه در 646ق / 1248م برای همیشه از دست مسلمانان بیرون رفت (نک : حتی، 551).خانوادۀ ابن عربی تا 568ق / 1172م درمرسیه به سر میبرد. در این میان حکومت ابن مردنیش به وسیلۀ موحدون برانداخته شد. خانوادۀ ابن عربی در همان سال از مرسیه به اشبیلیه منتقل شد. پدر ابن عربی از الطاف فرمانروای جدید اندلس، ابویعقوب یوسف برخوردار گردید. وی از نزدیکان والی اشبیلیه بوده و گویا به یک منصب دولتی نیز گمارده شده بود (قاری بغدادی، 22؛ ابن عربی، روح القدس، 108-109). در اشبیلیه، ابن عربی نزد استادان نامدار به آموختن قرائات هفتگانه، ادبیات، حدیث و دیگر دانشهای زمان خود پرداخت و تنی چند از استادان به وی اجازۀ تدریس آثار خود را دادند.ابن عربی در اجازهای که در 632ق / 1234م به الملک المظفر، ملقب به الملک الاشرف (576-635ق / 1180-1227م) به خط خود نوشته است، نام تنی چند از استادان خود در قرائت قرآن، فقه، حدیث و نیز عنوانهای 290 نوشتۀ خود را آورده است. دراینجا نام بعضی از استادان برجسته و شناخته شدۀ وی در قرآن و حدیث یاد میشود: 1. ابوبکر محمد بن خلف بن صافی لخمی، ابن عربی در 578ق در اشبیلیه نزد وی علم قرائت (نک : الفتوحات، 1 / 331، 4 / 550) و همچنین الکافی در قرائات هفتگانه اثر ابوعبدالله محمدبن شریح رعینی (د 476ق / 1083م) را آموخته بود؛ 2. ابوالقاسم عبدالرحمن بن غالب شراط، استاد قرائت؛ 3. قاضی ابوبکر محمدبن احمدبن حمزه، ابن عربی نزد وی کتاب التیسیر در قرائات هفتگانه، اثر عثمان بن ابی سعید دانی (د 444ق / 1053م) را خوانده و از وی اجازۀ عامه دریافت کرده بود؛ 4. قاضی ابوعبدالله محمدبن سعید بن زرقون انصاری، ابن عربی کتاب التقصی و دیگر آثار ابن عبدالبر مانند الاستدراک، التمهید و الاستیعاب را خوانده و از وی اجازۀ عامه در روایت گرفته بود؛ 5. ابومحمد عبدالحق بن محمدبن عبدالرحمن ابنعبدالله ازدی، ابن عربی حدیث و همۀ نوشتههای وی را در این علم آموخته و نیز نوشتۀ علی بن محمد ابن حزم (د 456ق / 1064م) را با وی خوانده بود؛ 6. عبدالصمد بن محمدبن ابی الفضل حرستانی، ابن عربی نزد وی صحیح مسلم را خوانده و از او اجازۀ عامه گرفته بود؛ 7. یونس بن یحیی بن ابی الحسن عباسی هاشمی که بسیاری از کتابهای حدیث، از جمله صحیح بخاری را به وی آموخته بود؛ 8. ابو (ابن) شجاع زاهربن رستم اصفهانی که سنن ترمذی را در مکه به وی آموخته و به او اجازۀ عامه داده بود؛ 9. برهانالدین نصر بن ابی الفتوح ابن علی حضرمی [حصری؟] (د 619ق / 1222م) پیشوای مکتب حنبلی. ابن عربی در مکه سنن ابوداوود سجستانی (د 275ق / 889م) را نزد وی خوانده و از او اجازۀ عامه گرفته بود؛ 10. ابوعبدالله ابن غلبون، ابن عربی نزد وی کتابهای قاضی ابوبکر محمدبن عبدالله بن العربی را خوانده و از او اجازۀ عامه گرفته بود؛ 11. ابوالوائل بن العربی، عموزادۀ قاضی ابوبکر، ابن عربی کتاب سراج المهتدین قاضی ابوبکر را نزد وی خوانده و از وی اجازۀ عامه دریافت کرده بود؛ 12. محمد بکری، ابن عربی الرسالة القشیریۀ ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن (د 465ق / 1072م) در اصول تصوف را ـ با دو واسطه از مؤلف آن ـ نزد وی خوانده بود؛ 13. عبدالوهاب بن علی بن سکینه (د 607ق / 1210م)، شیخ الشیوخ بغداد، ابن عربی در بغداد با وی دیدار داشته و الرسالة القشیریة را نزد وی خوانده و از وی اجازۀ عامه گرفته بود (به گفته ابن عربی هر دو ایشان از یکدیگر چیزها آموخته بودند)؛ 14. ابوالخیر احمدبن اسماعیل بن یوسف طالقانی قزوینی، ابن عربی نزد وی نوشته (یا نوشتههای) محدث نامدار بیهقی (ابوبکر احمدبن حسین عبدالله بن موسی، د 458ق / 1066م) را با یک واسطه از مؤلف، خوانده و از وی اجازۀ عامه گرفته بود.از مردان نامداری که ابن عربی از ایشان اجازۀ عامه گرفته بود، یکی محدث و تاریخنگار مشهور ابن عساکر (د 571ق / 1176م) صاحب تاریخ دمشق است و دیگری ابن بشکوال (د 578ق / 1182م). وی همچنین از ابوالقاسم ذاکربن کامل بن غالب خفّاف و ابو حفص عمربن عبدالمجید قرشی میّانشی و نویسندۀ نامدار ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزی (د 597ق / 1200م) اجازۀ عامه گرفته بود. ابوالفرج ابن جوزی اجازۀ روایت همۀ نوشتههایش، به ویژه کتاب صفوةالصفوة یا صفةالصفوة و مثیر العرام الساکن الی اشرف الاماکن را به وی داده بود؛ ابن عربی از چند تن دیگر نام میبرد که نزد ایشان درس خوانده بوده است، مانند ابوبکر محمدبن عُبَید سَکسَکی، فقیه و محدث، عبدالودود بن سمحون (یا سمجون)، ابوزید سهیلی و عمران بن موسی ابن عمران میرتُلی (نک : ابن عربی، «صورة اجازة»، 112-121؛ نیبرگ، 21-27).شایان ذکر است که با توجه به استادان ابن عربی و دانشهایی که آموخته بود، دیگر جای شگفتی نیست که وی از آغاز جوانیش سرشناس شده باشد. گفته میشود که وی چندی منشی فرمانروایان اشبیلیه بوده است (مقری، 2 / 163). دربارۀ گستردگی دامنۀ معلومات وی گفته شده است که «وی در هر فنی از اهل آن فن آگاهتر است» (ابن عماد، 5 / 190) و انبوه نوشتههای وی بر این حقیقت گواه است.دربارۀ نخستین انگیزههایی که ابن عربی را به سوی عرفان و تصوف کشانده بوده است، آگاهی چندانی در دست نیست، اما میدانیم که در اندلسِ دوران نوجوانی و جوانی وی گرایشهای عرفانی و نیز محافل شیوخ تصوف و مریدان ایشان اندک نبوده است. یکی از بزرگترین و نامدارترین شیوخ عرفان و تصوف، همزمان با جوانی ابن عربی، شعیب بن حسین اندلسی مشهور به ابومدین (د 594ق / 1198م) بوده است که ابن عربی در نوشتههایش چندین بار از وی نام میبرد و او را «شیخنا و عمادنا» و «شیخ الشیوخ» و «ابوالنجا» مینامد ( الفتوحات، 2 / 261، «التدبیرات الالهیة»، 126). ابن عربی ابومدین را «از بزرگان عارفان» مینامد و میگوید که از روی بصیرت به او اعتقاد داشته است ( الفتوحات، 4 / 498؛ دربارۀ ابومدین، نک : غبرینی، 22-32؛ ابن قنفذ، 90-106). اما با وجود ارادت فراوانی که ابن عربی به ابومدین میورزیده است، به نظر نمیرسد که شخصاً با وی روبهرو شده باشد، چنانکه خود نیز به این نکته اشاره میکند (روح القدس، 113-114).ابن عربی، بنا بر گفتۀ خودش در 580ق / 1184م به «طریقت عرفان» داخل شده بود ( الفتوحات، 2 / 425) و نخستین کسی که با وی در «طریق الله» روبهرو شده بود، ابوجعفر احمد عرینی است که در آغاز آشنایی ابن عربی با «طریقت عرفان» به اشبیلیه آمده و ابن عربی نخستین کسی بوده که به دیدار او شتافته بوده است (روحالقدس، 76، الفتوحات، 4 / 529). ابن عربی زندگانی خود را پیش از داخل شدن به طریقت، «زمان جاهلیت» خود مینامد (همان، 1 / 185، 4 / 540).ابن عربی با زنی با نام مریم بنت محمدبن عبدون ازدواج کرده بود که از او چیزی نمیدانیم، اما بنا بر گواهی ابن عربی، او اهل باطن و از سالکان طریقت و هم مشرب شوی خود بوده است و ابن عربی از وی یک رؤیای عارفانه نقل میکند (همان، 1 / 278، 3 / 235).در اینجا شایسته است که به نظر ابن عربی راجع به زنان در آغاز ورود وی به طریقت و پس از آن اشاره کنیم. مضمون گفتههای او چنین است: زنان پارههای دیگر مردانند، نمیبینی که حوّا از آدم آفریده شده و دارای دو حکم است، حکم نرینگی به اصل و حکم مادینگی به عارض. انسانیت مجمع نر و ماده است. من در آغاز ورودم به این طریق بیش از همۀ مردم از زنان و جماع بیزار بودم و نزدیک به 18 سال بر این شیوه باقی ماندم [تا 598ق] تا اینکه شاهد این مقام شدم و ترس از بیزاری خداوند از من به این سبب، به سراغم آمد و آن هنگامی بود که از این خبر پیامبر آگاه شدم که خداوند زنان را محبوب پیامبرش گردانیده است (اشاره به حدیث: حُبِبَ اِلَیَّ مِنْ دُنیاکم ثَلاث: النِساء و ...، نک : مبحث نظریۀ ابن عربی دربارۀ زنان در همین مقاله). در این هنگام آن بیزاری در من از میان رفت و خداوند زنان را محبوب من گردانید، چنانکه اکنون ازهر کس دیگری شفقت من به زنان بیشتر است و بیش از همه حق ایشان را رعایت میکنم، چه من اکنون به این امر بصیرت دارم ( الفتوحات، 4 / 84). بر این پایه میتوان دریافت که چرا ابن عربی به زنان عارف نیز ارادت میورزیده و به ایشان خدمت میکرده است، زنانی چون: فاطمه دختر ابن (ابی) المثنی در اشبیلیه که درهنگام ملاقات ابن عربی با وی 95 ساله بوده است، شمس امالفقراء در مرشانه، امالزهرا در اشبیلیه، گلبهار مشهور به ست غزاله در مکه (نک : همان، 1 / 274، 2 / 35، 347-348، روحالقدس، 126-127).شواهدی در دست است که نشانگر آنکه ابن عربی از همان آغاز جوانی دارای دلی تپنده در آرزوی آنچه فراسوی جهان محسوس و مادی است و روحی تشنۀ حقایق غیبی و عواطفی پرهیجان و اندیشهای عرفانجو بوده است، چنانکه در این رهگذر جوانههای بینش عرفانی در درونش سربر میزده و حالات و مکاشفاتی برایش دست میداده که انگیزۀ شگفتی دیگران و تحسین آنان میشده است. خود ابن عربی، در مرحلۀ دیگری از زندگانیش، صحنۀ دیدار خود را با فیلسوف ارسطوگرای بزرگ، ابن رشد تصویر میکند که بر آنچه گفته شد، گواه است. وی میگوید: «روزی در قرطبه به خانۀ قاضی آن شهر ابوالولید ابن رشد رفتم. وی خواهان دیدار من بود، چون چیزهایی از آنچه خداوند در خلوت بر من آشکار کرده بود، به گوشش رسیده بود و دچار شگفتی شده بود. بدین سان پدرم که از دوستان وی بود، به بهانۀ حاجتی مرا نزد وی فرستاد. من در آن هنگام نوجوانی بودم موی بر چهره نروییده و شارب برنیاورده. چون بروی درآمدم، برای نشان دادن مهر و احترام به من، از جایش برخاست و مرا در آغوش گرفت. سپس به من گفت: آری! گفتم: آری. پس شادی او از اینکه من نیتش را فهمیدهبودم، افزون شد. آنگاه من از آنچه انگیزۀ شادی او شده بود، آگاهی یافتم و گفتم: نه. در این هنگام ابن رشد خود را کنار کشید و رنگ چهرهاش دیگر شد، [گویی] دربارۀ اندیشیدۀ خود دچار شک شده بود. سپس گفت: شما امر را در کشف و فیض الهی چگونه یافتید؟ آیا همان است که [عقل و] اندیشۀ نظری به ما داده است؟ به او گفتم: آری ـ نه! میان آری و نه روحها به بیرون از موادشان پرواز میکنند و گردنها از بدنهایشان جدا میشوند! ابن رشد رنگش پرید، لرزه بر اندامش افتاد و نشست و میگفت: «لاحول و لاقوة الا باالله»، زیرا آنچه را من بدان اشاره کرده بودم، دریافته بود... و پس از آن روز ابن رشد از پدرم خواست که من بار دیگر با او گرد آیم، تا آنچه در اندیشه دارد، بر من عرضه کند [و بداند] که آیا [اندیشههای او] موافق [با برداشت من] است یا مخالف آن، زیرا وی از صاحبان اندیشه و نظر عقلی بود. سپس وی خدا را سپاس گزارد از اینکه در زمانی زندگی میکند که در آن کسی را دیده است که نادان به خلوت خود داخل میشود و اینگونه بیرون میآید، بیدرسی و بحثی و مطالعهای و خواندنی. وی سپس گفت: این حالتی است که ما [وجودِ] آن را اثبات کرده بودیم، اما کسی را که دارای آن شده باشد، ندیده بودیم. سپاس خدای را که من در زمانی هستم که در آن یکی از دارندگان این حالت یافت میشود که قفلها را میگشاید. سپاس خدایی را که ویژگی دیدار با او را نصیب من کرد». سپس ابن عربی میافزاید که میخواسته است بار دیگر با ابن رشد دیدار کند، اما این دیدار دست نداده تا در 595ق که در همان شهر قرطبه بر سر تابوت ابن رشد حاضر شده است ( الفتوحات، 1 / 153-154؛ مایر، III / 280-334).ابن عربی سالها پس از این دیدار و هنگام که بخشی از فتوحات مکیة را مینوشته است، بار دیگر ابن رشد را به یاد میآورد. وی پس از انتقاد شدید از «سخنگویان در حکمت» که به درگاه پادشاهان و والیان نادان پناه میبرند و حتی اینان آنان را تحقیر میکنند، از حکیمانی که به شناخت خدا از راه «فیض الهی اختصاصی» و خارج از آموختن درس معمولی، معتقدند و عقل را از لحاظ فکر و نظر در این راه ناتوان میبینند، به نیکی یاد میکند و مینویسد: «من از یکی از بزرگان ایشان که شنیده بود آنچه را خداوند از شناخت خود، بینظر و خواندن، بلکه از راه خلوتی که با خدا داشتهام، بر من گشوده بود، در حالی که من اهل طلب [آموزش نظری] نبودهام، شنیدهام که میگفت: سپاس خدای را که در زمانی هستم که در آن کسی را دیدم که خداوند رحمتش را نصیب وی کرده و از نزد خود به وی دانش آموخته است» ( الفتوحات، 1 / 325).ابن عربی در مراحل سلوک و آموزش و اجتهاد عرفانی خود از شیوخ نامدار عصر خود بهره گرفته و زمانی را در خدمت آنان گذرانده است. وی در احوال و مقامات این شیوخ را در جاهای پراکنده از فتوحات وصف میکند و نیز در دو نوشتۀ خود رسالۀ روحالقدس فی محاسبة النفس و الدرة الفاخرة اوصاف ایشان و روابط خود را باآنان تصویر میکند. در رسالۀ روحالقدس از 54 تن از شیوخی که با ایشان دیدار کرده است، نام میبرد (نک : صص 76-126؛ آستین، 63-160؛ دربارۀ الدرة الفاخرة که هنوز منتشر نشده است، نک : یحیی، 192-193). از برجستهترین آنان یکی ابویعقوب یوسف بن یخلف الکومی ( الفتوحات، 1 / 251) است و دیگری ابومحمد عبدالله شکاز از اهل باغه است که ابن عربی با وی در 595ق در غرناطه دیدار داشته است (همان، 1 / 187).
ابن عربی تا سن سی سالگی (590ق / 1194م) در اشبیلیه به سر برد و در این میان به شهرهای دیگر اسپانیا سفر میکرد. در اشبیلیه وی با چند تن از شیوخ زمان خود، از جمله ابویحیی صنهاجی ضریر، صالح بربری، ابوعبدالله شرفی و ابوالحجاج شُبَربُلی دیدار داشته است. وی میگوید با این چهار تن که از بزرگان ملامیه (ملامتیه) بودهاند، الفت و همنشینی و دوستی نزدیک داشته است. ابن عربی به ایشان در الدرة الفاخرة پرداخته است ( الفتوحات، 1 / 206). وی از «ملامتیان» سخت ستایش میکند و ایشان را مردانی مینامد که در ولایت به بالاترین درجات آن رسیدهاند و بالاتر از درجۀ ایشان تنها درجۀ پیامبری است (همان، 1 / 181-182). در جای دیگری دربارۀ ملامتیان میگوید که اگر مقام و منزلت ایشان نزد خدا بر انسانها آشکار میشد، آدمیان آنان را به جای خدایان میگرفتند (همان، 3 / 34-35). ابن عربی در 590ق اندلس را ترک گفت وبه شمار آفریقا سفر کرد. در آن سال وی را در تلمسان مییابیم که در آنجا پیامبر (ص) را در خواب میبیند (همان، 4 / 498). در همان سال وی به تونس میرود و در آنجا با ابومحمد عبدالعزیز بن ابوبکربن قرشی مهدوی (د 621ق / 1224م) آشنا میشود که از آن پس دوست نزدیک وی بوده است (نک : یحیی، استدراک، 1 / 505). ابن عربی بعدها خطبۀ کتاب فتوحات خود را به وی اهدا میکند و در 600ق / 1203م، در مکه، رسالۀ روح القدس را به نام وی مینویسد و نیز نوشتن کتاب انشاء الدوائر، را در 598ق در تونس، در خانۀ وی آغاز میکند ( الفتوحات، 1 / 9، 98، 120، روح القدس، 19).در 591ق ابن عربی در شهر فاس بوده است ( الفتوحات، 4 / 220، 541). در 592ق به اشبیلیه بازگشته و در آنجا به سر برده است (همان، 1 / 32). در 593ق در فاس با عبدالله بن استاذ موروری دیدار کرده است. ابن عربی از وی با عنوان «قطب المتوکلین» یاد میکند و او را یکی از اولیاء «اهل الله» میداند (همان، 4 / 76، 1 / 666). در 594ق نیز ابن عربی در فاس بوده و خداوند در آنجا «خاتم محمدی» را به وی شناسانده و علامت او را به ابن عربی نشان داده است، ولی وی نام او را نمیآورد (همان، 3 / 514، 4 / 549). در 595ق ابن عربی در شهر المریه در اندلس بوده و در رمضان آن سال کتاب مواقع النجوم را در 11 روز نوشته بوده است که به گفتۀ خودش آن را در پی یک فرمان الهی نوشته و آن کتاب «خواننده را از استاد بینیاز میکند، بلکه استاد نیازمند به آن است» (همان، 1 / 334). وی در همین سال در شهر غرناطه بوده و با شیخ خود ابومحمد عبدالله شکار دیدار داشته است (همان، 1 / 187). نیز در همین سال ابن عربی را در زادگاهش مرسیه مییابیم (همان، 1 / 708). وی در 597ق در مراکش بوده و در محرم آن سال به «مقام القربة» رسیده بوده است (همان، 2 / 260-261) و در همان سال به او الهام شده بوده است که به سوی «مشرق» روانه شود (همان، 2 / 436). در 598ق ابن عربی در تونس بوده و در خانۀ عبدالعزیز مهدوی به سر میبرده است (همان، 1 / 98). در همین سال وی با ابوعبدالله ابن جنید قَبَرفیقی (از نواحی رُنده در جنوب اندلس) که از شیوخ طائفه و معتزلی مذهب بوده است، دیدار کرده و با وی مباحثاتی داشته و سرانجام او را از نظریۀ «خلق افعال از سوی انسانها» منصرف کرده بوده است (همان، 2 / 182، 3 / 45)؛ وی همچنین در همان سال در بیتالمقدس بوده و از آنجا پیاده روانۀ مکه گردیده است (همو، روحالقدس، 92-93) و پس از رمضان همان سال وارد مکه شده و به خدمت شیخ مکین الدین ابوشجاع زاهربن رستم بن ابی الرجاء اصفهانی رسیده و شیفتۀ دختر وی به نام «نظام» و ملقب به «عین الشمس» شده است و بعدها دیوان اشعار خود ترجمان الاشواق را به نام و برای او سروده است (نک : ترجمان الاشواق، 7 به بعد). ابن عربی تا 600ق در مکه به سر برده است. در 601ق، وی را در موصل مییابیم که با مردی به نام مهذب ثابت عنتر حلوی که مدعی معارضه با قرآن بوده، برخورد داشته است (همو، الفتوحات، 3 / 17). علی بن عبدالله بن جامع، شیخ ابن عربی در همان شهر «خرقۀ خضر» را به او پوشانده بوده است (همان، 1 / 187). ابن عربی، چنانکه خود میگوید: در مکه، روح مجسم محمد پسر هارون الرشید خلیفۀ عباسی را در هنگام طواف کعبه دیده و با وی سخن گفته است. بعضی از یاران ابن عربی نیز در مکه نزد وی احیاء العلوم غزالی را میخواندهاند (همان، 4 / 12). درهمین سال ابن عربی را در بغداد مییابیم که در آنجا برای نخستین بار رسالۀ روحالقدس را در حضور جمعی از علما میخواند (حصریه، 9).یک سال پیش از آن (در 600ق)، ابن عربی در مکه با مجدالدین اسحاق، پدر صدرالدین قونوی (که بعدها شاگرد برجستۀ ابن عربی شد) آشنا شده بود. هنگامی که غیاثالدین کیخسرو اول (حک 601-608ق / 1205-1211م) فرمانروای قونیه (قلمرو سلجوقیان روم) شد، نامهای به دوست نزدیکش مجدالدین که در شام بود، نوشت و از وی دعوت کرد که به قونیه بازگردد (ابن بیبی، 25). مجدالدین در راه بازگشت به قونیه، پس از رسیدن به بغداد، ابن عربی را که در آن هنگام در آن شهر بود، هم سفر خود ساخت و هر دو در ذیقعدۀ 601 به قونیه رسیدند و کیخسرو مقدم هر دو را بسیار گرامی داشت (همو، 91، 93). به گفتۀ مقری، کیخسرو خانهای به بهای 100 هزار درهم به ابن عربی هدیه کرده بود. چند روزی پس از آن گدایی از ابن عربی چیزی در راه خدا خواست. وی گفت: من چیزی جز این خانه ندارم، از آن تو باشد. سپس خانه را به آن گدا بخشید (2 / 164). ابن عربی در همین سال نیز در موصل بوده است (ابن عربی، محاضرةالابرار، 2 / 419). پس از آن او را در 602ق در بیتالمقدس (حصریه، 15)، در 603ق در مصر (ابن عربی، الفتوحات، 1 / 410) و سرانجام در 604ق در مکه مییابیم (همان، 2 / 376). وی در 606ق بار دیگر به قونیه رفته و در آنجا رسالۀ الانوار فیما یمنح صاحب الخلوة من الاسرار را نوشته بوده است. در 608ق ابن عربی بار دیگر در بغداد بوده و در آنجا با صوفی مشهور شهابالدین ابوحفص عمربن عَمویۀ سهروردی (د 632ق / 1234م) صاحب کتاب عوارف المعارف دیدار داشته است (ابن عماد، 5 / 193).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید