صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ثغور و عواصم /

فهرست مطالب

ثغور و عواصم


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 3 آذر 1398 تاریخچه مقاله

ثُغورْ وَ عَواصِم، عناوینی که اصطلاحاً بر مرزها و نیز دژها و شهرهای واقع بر سرحدات قلمرو مسلمانان(دارالاسلام) و غیر مسلمانان (دارالحرب)، خاصه بر نقاط نظامی و استحکامات مرزی قلمرو اسلام و بیزانس در سوریه و جزیره، و مرزهای میان اندلس اسلامی و قلمرو فرانکها و شاهان مسیحی اسپانیا، به شرحی که در این مقاله خواهد آمد، اطلاق می‌‌شد. 
ثَغر در لغت به معنای رخنه و منفذ و دهانه در کوه و دیوار، و به تبع آن محل نفوذ و ورود به جایی و سرزمینی است و ازین‌رو در سراسر عصر اسلامی تا روزگار جدید عموماً بر مرزهای دو کشور یا دو قلمرو هم اطلاق شده است (مثلاً طبری، 1/ 486؛ فریدبک، 1/ 414). بر اساس روایتی از پیامبر اکرم(ص)، دسته‌ای از شهرهای ساحلی قلمرو اسلام را که مقابل دارالحرب بود یا دریای متصل به آن در دست کفار قرار داشت، مانند اسکندریه و دمیاط ( یاقوت، 2/ 472-473)، را نیز ثغر خوانده‌اند. ثغور گاه به فاتحان و فرماندهان نظامی عصر فتوح اسلامی هم منسوب شده است؛ چنان‌که مراد از «ثغور خالد بن ولید» (طبری، 2/ 320) ظاهراً مرزهای سرزمینهایی است که به دست او گشوده شد. همین تعبیر را دربارۀ « امرای ثغور خالد» هم به کار برده‌اند (همانجا).
عواصم به دژها و استحکامات پشت ثغور و حامی آن اطلاق می‌‌شد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). به‌سبب پیوستگی مفهوم اصطلاحی و کارکردِ نظامی ثغور و عواصم در سرزمین شامات، این دو اصطلاح در منابع ما در کنار یکدیگر هم آمده است.
به دوران فتوح اسلامی، ثغور همواره به سمت جلو متغیر بود. مثلاً در آغاز کار، پادگان شهری که بعدها کوفه نام گرفت، 4 ثغر داشت و 4 فرمانده مأمور تسخیر آن و پیشروی از آنجا بودند: قعقاع بن عمرو در ثغر حلوان، ضرار بن خطاب در ثغر ماسبذان، عمرو بن مالک یا عمرو بن عتبه در ثغر قرقیسیاء، و عبدالله بن معتم در ثغر موصل (همو، 2/ 482). و البته در اندک مدتی عربها چنان پیش رفتند که این هر 4 ثغر در میانۀ قلمرو اسلام افتاد.
پهنۀ ثغور شـام ــ کـه از مهم‌ترین ثغور اسلام به شمار مـی‌‌رفت ــ نیز در طول فتوح اسلامی و پیکارهای دراز با بیزانس متغیر بود. به‌خصوص وقتی بیزانس از متصرفات خود در داخل سوریه، مانند انطاکیه که خود از آغاز جزو ثغور بود (نک‍ : بلاذری، 168)، عقب نشست، مرزها به سرعت گسترش یافت. نخستین غزوات شام، مانند غزوات دومة الجندل، مؤته، تبوک، ابل الزیت، در اواخر ایام پیامبر(ص) رخ داد (مثلاً نک‍ : ابن هشام، 4/ 169، 5/ 22؛ طبری، 2/ 150، 207، 311) و مقدمۀ فتوح شام به روزگار نخستین خلفا بود. 
فتوح شام در عصر جانشینان پیامبر(ص) تقریباً از 16 تا 27ق/ 637-648م به درازا کشید و عربها در اجنادین و مرج الصفر و یرموک با قوای بیزانس و متحدان آنها جنگیدند و در مراکز شمال سوریه مانند حمص، حلب، قنسرین، انطاکیه و سرزمینهای شرق و شمال فرات با مقاومت چندانی روبه‌رو نشدند (نیز نک‍ : بازورث، 269)؛ ولی در سالهای بعد ناچار شدند بسیاری از این شهرها را دوباره فتح کنند. 
چون عثمان بن عفان به خلافت نشست، معاویه را حکومت شام و ثغور داد و او هم به پیشروی در ثغور برخاست و شهر شمشاط در خاک بیزانس، نخستین نقطه‌ای بود که او به دست خود یا توسط حبیب بن مسلمه و صفوان بن معطل، در این مرحله فتح کرد ( بلاذری، 187-188؛ ابن عبدالمنعم، 345). یورشهای مجدد معاویه در 25ق/ 646م به شام، فصلی جدید در تاریخ فتوحات اسلامی این سرزمین گشود. او نواحی مرزی شمال بین‌النهرین با بیزانس، شامل استحکامات و دژهای واقع بر خطی ممتد از شمال انطاکیه و حلب تا طرسوس و جبال توروس را مورد هجوم قرار داد. هراکلیوس( هرقل) که تاب مقاومت نمی‌‌دید، دژهای میان اسکندرونه و طرسوس را ویران کرد و به کلیکیه و از آنجا به قسطنطنیه عقب نشست و نیروها و سکنۀ رومی دیگر شهرها و دژهای مرزی شام هم مواضع خود را رها کردند و رفتند. مسلمانان از همین روزگار پادگانها و دژهایی در این مرزها بر آوردند یا دژهای نیمه‌ویرانِ رومی را باز ساختند و آن نقاط را به پایگاههای نظامی برای تجمع و تدارک یورش به خاک بیزانس تبدیل کردند. البته بنا بر گزارشهایی، رومیان پس از تخلیۀ این نقاط، کمین می‌‌کردند و بر دسته‌های غازیان مسلمانِ دور افتاده از لشکر اصلی یورش می‌‌بردند. از آن پس فرماندهان مسلمانِ پیکارهای زمستانی و تابستانی (الشواتی و الصوائف) چون می‌‌خواستند وارد خاک بیزانس شوند، لشکری بزرگ در دژهای مرزی ماوراء انطاکیه می‌‌نهادند و خود پیشروی می‌‌کردند (بلاذری، 168). 
احتمالاً بَغراس نخستین نقطه در ثغور بود که مسلمانان از آن گذشتند و وارد خاک بیزانس شدند. دربارۀ نخستین کسی که از این رخنه عبور کرد و وارد خاک بیزانس شد، اختلاف است. گفته‌اند اول بار میسرة بن مسروق عبسی به دستور ابوعبیدة بن جراح از آنجا عبور کرد و با گروهی از رومیان که همراه گروهی از مستعربۀ غسانی و تنوخیان می‌‌خواستند به لشکر هراکلیوس بپیوندند، روبه‌رو شد و بر آنها تاخت و کشتاری بزرگ از آنها به راه انداخت. چندی بعد هم مالک اشتر به دستور ابوعبیده که آن وقت در انطاکیه بود، به او پیوست (همو، 168-169؛ یاقوت، 2/ 80). بنا به گزارشی دیگر ابوعبیده خود نخستین بار به جنگهای تابستانی رفت و از مَصّیصه و طرسوس ــ که ساکنان آنجا و دژهای اطراف آن کوچ کرده و رفته بودند ــ عبور کرد و وارد قلمرو روم شد. برخی از روایتها هم آورده‌اند که معاویه در 13ق/ 634 م از مصیصه به غزو شروع کرد و به درولیه رسید و در راه بازگشت به هر دژی از درولیه تا انطاکیه رسید، آن‌را ویران کرد. از آن پس این ثغور یعنی طرسوس و اذنه و مصیصه و مضافات آنها به دست مسلمانان افتاد و دلیران و فرماندهان لایق و خواهان جنگ و جهاد را بر آن نواحی می‌گماردند و جنگهای مستمر در این نواحی میان رومیان و مسلمانان جریان داشت. به نظر می‌‌رسد که مهم‌ترین نقاط ثغور شام چند بار میان مسلمانان و رومیان دست به دست شد؛ چه، پس از روایات بالا آورده‌اند که مسلمانان در 31ق/ 652م نیز باز از مصیصه به جنگ و جهاد آغاز کردند و به درولیه در خاک بیزانس رسیدند. معاویه به وقتِ بازگشت، دژهای رومی تا انطاکیه را ویران کرد و نخستین و مهم‌ترین ثغور شام، یعنی طرسوس، اذنه، مصیصه و توابع آنها از همین زمان به طور قطع به دست مسلمانان افتاد؛ و به خصوص طرسوس در خط مقدم جبهۀ جنگ میان مسلمانان و بیزانسیها، از آن پس نقشی مهم در تحولات جغرافیای سیاسی منطقۀ ثغور ایفا کرد (طبری، 4/ 12؛ بلاذری، همانجا؛ ابن اثیر، 4/ 278؛ نیز نک‍ : بازورث، 270). او در 52 ق/ 672 م نیز از عموریه به غزا رفت و گروهی از مردم شام و جزیره و قنسرین را در دژهای میان انطاکیه و طرسوس که خالی از سکنه بود، نهاد (بلاذری، 169).
در عصر امویان سرزمین شام و سواحل شامی مدیترانه از خلیج عقبه تا بالای انطاکیه را نخست به 5 و سپس به 6 منطقۀ موسوم به «جُند» تقسیم کردند: جند فلسطین، جند اردن، جند دمشق، جند حمص، جند قنسرین و جند ثغور ( ابن حوقل، 1/ 168-179؛ یاقوت، 1/ 103؛ قلقشندی، 4/ 92-93؛ اطلس...، نقشه‌های 72، 73). این تقسیم‌بندی گویا اصلاً مبتنی بر تقسیم سوریه به 4 منطقۀ نظامی ( فلسطین، اردن، دمشق و حمص) در ایام استیلای دولت بیزانس بوده است؛ و چون ابوبکر در آغاز فتوح به هریک از این نواحی، لشکر (جند)ی فرستاد، آن نواحی را اجناد خواندند. بعدها به روزگار معاویه قنسرین را از حمص جدا کردند و جند مستقل خواندند (دمشقی، 258؛ شعبان، 41-42). 
جند ثغور که بعدها مطلقاً به ثغور نامبردار شد، یعنی منطقۀ مرزی میان قلمرو مسلمانان و بیزانس در شام، در عصر عباسی نیز به سبب فتوحات تغییر کرد و برخی از شهرها و دژهای ثغور به عواصم نامبردار گردید، زیرا در داخل قلمرو اسلام افتاد، و ثغور به سمت ارمنستان گسترش یافت و آن‌را به دو بخش تقسیم کردند: ثغور شامی و ثغور جُزری ( اطلس، نقشۀ 79؛ ابن‌حوقل، 1/ 168)؛ در حالی که به روزگار عمر و عثمان ثغور اسلام در این ناحیه، شامی بود و انطاکیه و دیگر نقاطی که به روزگار هارون عواصم نام گرفت، بعدها در زمرۀ ثغور درآمد (بلاذری، 168).
مرزهای اسلام و بیزانس در سوریه و جزیره بر دو رشته کوهِ توروس خارجی در جنوب بیزانس، و توروس داخلی در شمال شرقی آن قرار داشت که توسط سلسله‌ای طویل از دژها ــ ثغور ــ از ملطیه واقع بر فرات بالا تا طرسوس نزدیک مدیترانه، محافظت می‌‌شد. توروس داخلی در منابع اسلامی به جبل لکام موسوم است که از مرعش و هارونیه و عین زربی تا لاذقیه امتداد داشت و ثغور را به طور طبیعی به دو بخش تقسیم می‌کرد: بخش واقع بر شمال شرقی مدیترانه که حافظ جزیره بود و از ملطیه تا مرعش امتداد داشت، به ثغور جزری نامبردار شد؛ و بخش واقع بر جنوب غربی که از شام دفاع می‌‌کرد و به ثغور شامی موسوم گردید (ابن حوقل، همانجا؛ لسترنج، 128؛ دیاب، 20). مهم‌ترین ثغور جزری بر جبل لکام واقع بود. دنبالۀ این کوهستان تا حمص را کوه بهرا و قنوج، و از آن پس تا دریای سرخ را کوه لبنان می‌خواندند (اصطخری، 59). برخی از جغرافی‌نویسان هردو ثغور جزری و شامی را به لحاظ جغرافیایی و به درستی در منطقۀ شام دانسته‌اند (ابن حوقل، اصطخری، همانجاها)؛ چنان‌که ابن رسته (ص 107) فقط از ثغور شام یاد کرده، و نقاطی را که دیگران در زمرۀ ثغور جزری آورده‌اند، او در ثغور شام جای داده است.
با این همه، در بسیاری از گزارشهای مربوط به سدۀ 1 و آغاز سدۀ 2ق، به جای ثغور شامی و جزری، به ترتیب از ثغور راست (شمالی) و چپ (جنوبی) یاد شده است و جنگهای تابستانی در ثغور شمالی را «الصائفة الیُمنى»، و در ثغور جنوبی را «الصائفة الیُسرى» می‌خواندند. مثلاً در 104ق/ 722م عبدالعزیز بن سلیمان کلبی فرمانده الصائفة الیمنى، و عثمان بن حیان فرمانده الصائفة الیسرى بودند. یا در سالهای 111 و 114ق معاویة بن هشام به الصائفة الیسرى، و سعید بن هشام و سلیمان بن هشام به الصائفة الیمنى رفتند ( طبری، 4/ 137، 150؛ یعقوبی، تاریخ، 2/ 315؛ خلیفه، تاریخ، 1/ 331، 338؛ ابن اثیر، 4/ 391؛ ابن کثیر، 9/ 303).
ثغور را از وجهه نظر دیگر هم تقسیم کرده‌اند: ثغور بحری که فقط از راه دریا با قلمرو دشمن ارتباط داشت و آن عبارت بود از سواحل شام و مصر؛ ثغوری که از راه دریا و خشکی با سرزمین یا قلمرو دشمن مربوط می‌‌شد و آن ثغور شامی بود؛ و ثغور بری یعنی مرزهایی که فقط از راه خشکی با سرزمین دشمن ارتباط داشت و آن مشتمل بود بر ثغور جزری که در سمت راست و شمال ثغور شامی افتاده بود (قدامه، 253). 
قدامه همچنین ثغور بحری یعنی سواحل شام را بر حسب اجناد شام دسته‌بندی کرده، و نام برده است: سواحل جند حمص: انطرطوس، بلنیاس، لاذقیه، جبله و هریاذه؛ سواحل جند دمشق: عرقه، طرابلس، جبیل، بیروت، صیدا، حصن صرفند و عدنون؛ سواحل جند اردن: صور و عکا؛ سواحل جند فلسطین: قیساریه (قیصریه)، ارسوف، یافا، عسقلان و غزه (ص 255).
حفظ یا «سدّ ثغور» همواره از مهم‌ترین وظایف حاکم تلقی شده است ( شیزری، 237). در این‌باره منابع اسلامی از دیدگاههای شاهان ایران پیش از اسلام هم برای تأیید این نظر سخن گفته‌اند. چنان‌که آورده‌اند اردشیر بابکان کسانی را لایق حفظ مرزها دانسته که دارای 5 خصلتِ حزم، دلیری، علم، راستی در وعد و وعید، و بخشندگی باشند (ماوردی، درر...، 105، تسهیل...، 237؛ نیز نک‍ : شیزری، 503-504). فقها و نویسندگان عصر اسلامی هم حفظ مرزهای اسلام از تجاوز کفار، از راهِ بنای دژها و نهادن ذخایر غذایی و تأمین سلاح و آلات پیکار و حفر خندقها و گماردن جنگجویان دلیر و نگهداری لشکریان مناسب در ثغور و تفویض اختیار برای اخذ تصمیم در مواقع خطر را از اهم وظایف حاکم و پیشوای اسلامی دانسته است (جوینی، 148، 156؛ ابن جماعه، 94، 97، 99).
ماوردی ( الاحکام...، 16-17، 22) پنجمین وظیفه از وظایف ده‌گانۀ پیشوای جامعۀ اسلامی در امور عامۀ مسلمانان را، استوار گردانیدن ثغور و تأمین عِده و عُده در آن مرزها دانسته است. همو نوع یا دستۀ چهارم از نایبان و کارگزاران سلطان و امام را، صاحب منصبانی عالی‌مقام دانسته است که در وظایف خود دارای ولایت خاصه‌اند؛ مانند قاضی‌القضات، نقیب سپاه، مستوفی خراج، و حامی ثغور. حفظ جنگجویان ثغور و ادامۀ غزا با کفار از صدر اسلام چنان اهمیت داشت که گفته‌اند یکی از اسبابی که امام علی(ع) را به قبول حکمیت واداشت، نابودی دسته‌هایی از غازیان ثغور بود که در جنگ صفین شرکت کرده بودند (جوینی، 88).
اهمیت ثغور برای حفظ قلمرو اسلام را همچنین از رساله‌هایی می‌توان دریافت که دربارۀ ثغور یا خطاب به اهل ثغور نوشته‌اند، مانند رسالة الى اهل الثغر از ابوالحسن اشعری، و رسالۀ جذابِ «سیر الثغور فی اخبار طرسوس» نوشتۀ ابوعمرو عثمان بن عبدالله طرسوسی که آن‌را برای ابن حنزابۀ وزیر تصنیف کرد (نک‍ : ص 39-48؛ اشعری، جم‍ )؛ و رسالۀ دیگری باز موسوم به «سیر الثغور» که براساس کتاب طرسوسی و منابع دیگر تألیف شده است (نک‍ : «سیر الثغور»، 439-458). اما اجرای این وظیفه یعنی مرمت دژها و تهیۀ سلاح و ابزار پیکار و تجهیز غازیان و پرداخت مقرریها و جز آنها، مستلزم تأمین اموال هنگفت بود که برای آن راههایی وجود داشت. مثلاً یکی از موارد مصرف خراجهای اراضی مفتوح عنوه، تأمین مقرری جهادگران، حفظ و استوار کردن ثغور اسلامی چون مرمت و بنای دژها و پناهگاهها بوده است (ماوردی، همان، 196؛ شیزری، 228-229؛ قدامه، 253).
برخی از اهل نظر بر آن بودند که هرگاه یک یا چند مورد از موارد هشت‌گانۀ مصرف زکات مصداق نیابد، زکات را میان بقیۀ موارد، حتى اگر فقط یک مصداقِ مصرف تحقق می‌‌یافت، تقسیم کنند ودر آن میان سهم در راه ماندگان را، اگر وجود نمی‌‌داشتند، به جهادگرانِ ساکن در ثغور دهند (ماوردی، همان، 140). برخی از فقها دربارۀ فیء هم معتقدند که یکی از موارد مصرف آن تأمین مخارج غازیان است؛ چنان‌که برخی از فقها برآ‌ن‌اند که اگر مالی به ناحق گرفته شد و امکان بازگرداندن آن به صاحبش وجود نداشت ــ مانند بسیاری از اموال سلطانی (بیت‌المال خاصۀ سلطان و خلیفه) ــ صرف آن اموال در مصالح عامۀ مسلمانان مانند تأمین مخارج غازیان و تأمین سلاح و مرمت راهها (راههای منتهی به ثغور)، درست است و از مصادیق اعانت بر برّ به شمار می‌‌رود (ابن تیمیه، السیاسة...، 42-45). افزون بر این، برای ترغیب سکونت در ثغور و دفاع از مرزها، متوکل املاک ثغور سمیساط را که همواره خراجی بود، تبدیل به عشری و نیم عشری کرد، تا سایر ثغور هم از آن تأسی کنند. یعنی از آن پس فقط ده یک یا بیست یک درآمد اراضی را، پس از کسر مخارج، از مالکان می‌گرفتند و حتى گاه به سبب سنگینی مخارج آن‌را هم نمی‌گرفتند ( بلاذری، 188).
گزارشهای متعدد از ارسال پی در پی مال و کالا برای جنگجویان ثغور از سوی سلاطین و خلفا و دیگران در دست است (مثلاً لسترنج، 132). به روزگار ضعف خلفا، امرایی که بر شام و جزیره و به خصوص ثغور فرمان می‌‌راندند و دعوی استقلال هم داشتند، به سبب یا به بهانۀ مخارج هنگفت نگهداری ثغور و جنگ با بیزانس، هیچ مالی از درآمدهای محلی به بغداد نمی‌فرستادند؛ و چه بسا برای این کار از دیوان خلافت پول نیز می‌گرفتند (ابن ظافر، 14-15، 24). 
مسلمانان از آغاز کار به سبب منافع مادی و معنوی به جنگ و فتح علاقۀ بسیار داشتند. هجوم به قلمرو بیزانس به دنبال فتح سوریه ادامه یافت و به روزگار امویان شکلی نسبتاً منظم به خود گرفت. به‌خصوص هشام و سلیمان بن عبدالملک همواره با مردم شام و جزیره به پیکارهای تابستانی و زمستانی می‌رفتند و برای این کار پادگانها و دژها و شهرها و شهرکهای نظامی متعدد، و در سواحل، نیروی دریایی پدید آوردند (مثلاً نک‍ : بلاذری، 170-171؛ ابن عدیم، 1/ 49).
دورۀ اول دولت عباسی هم فصلی مهم در تاریخ ثغور اسلامی به شمار می‌رود. به نظر می‌‌رسد تحولات بزرگ سیاسی در جهان اسلام، چون انقراض امویان و ظهور عباسیان، ظاهراً خللی در جریان غزو با بیزانس پدید نیاورد و اگر هم سستی و توقفی ایجاد کرد، به زودی جبران شد. گفته‌اند سفاح غازیان برخی از ثغور چون مصیصه را افزایش داد و اقطاعاتی در آنجا به آنها داد. منصور که هر شب گزارشهایی را که از ثغور می‌رسید، رسیدگی می‌‌کرد، دست به مرمت دژها و شهرهای آن نواحی زد (‌بلاذری، 167، 170؛ ابن عدیم، همانجا؛ قلعی، 325). مهدی هم مرمت و توسعۀ دژهای ثغور را ادامه داد و به محافظان آن افزود. برخی از خلفای عباسی خود به غزو می‌‌رفتند و فرزندان خود را هم به آن کار تشویق می‌کردند؛ چنان‌که هارون از روزگار پدرش مهدی در ثغور به غزو مشغول بود و خود نیز پسرش قاسم را به غزو می‌‌فرستاد و زمانی هم او را فرماندهی جنگهای تابستانی و حکومت عواصم داد. هارون آبادانیهای بسیار در نواحی ثغور پدید آورد و اموال کرامند در آنجا خرج کرد. به خصوص خانه‌ها و اقامتگاههایی برای غازیان ساخت و موقوفاتی برای حفظ و ترمیم دژها و منازل غازیان ثغور قرار داد. همو یک روز در هفته را به مشاوره با فرماندهان ثغور برای جنگ و جهاد با بیزانس اختصاص داده بود ( الامامة...، 2/ 328؛ بلاذری،167، 172؛ خلیفه، تاریخ، 1/ 458؛ مسعودی، 5/ 212؛ ابن عدیم، همانجا؛ ابن تغری بردی، 2/ 121). مأمون هم به غزو با بیزانس اهتمام بسیار داشت و در همین کار بود که در طرسوس درگذشت (ابن عدیم، 1/ 47).
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: