صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن عبدربه، شهاب الدین /

فهرست مطالب

ابن عبدربه، شهاب الدین


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ عَبْدِربِّه، شهاب‌الدین ابوعمر احمدبن محمد (10 رمضان 246-18 جمادی الاول 328ق / 28 نوامبر 860-2 مارس 940)، شاعر و ادیب بزرگ اندلسی. وی از دودمان بنی‌عباس بود، اما چون نیای چهارمش، سالم، در ولای امیرهشام بن عبدالرحمن، دومین امیر سلسلۀ امویان اندلس در آمده بود، وی را «مروانی» و «اموی» می‌خواندند (ابن فرضی، 1 / 38؛ ذهبی، سیر، 15 / 283، العبر، 2 / 29). وی در قرطبه زاده شد و دوران کودکی را همانجا در تنگدستی گذراند. برادر بزرگ‌ترش ابوبکر یحیی از فقیهان و محدثان قرطبه و از بزرگان اصحاب بقی بن مَخلَد بود (ابن فرضی، 2 / 187) و بعید نیست که احمد قرآن و حدیث و مقدمات ادب را نخست نزد این برادر دانشمند آموخته باشد. در دوران نوجوانی وی، قرطبه هنوز مدارس عمده‌ای نداشت و جلسات درس و بحث بیشتر در مساجد و منازل استادان تشکیل می‌شد (ابن بشکوال، 1 / 41؛ عباس، 38). استادان و مدرسان همه از مردم مشرق یا سفرکردگان به آن دیار بودند. متون درسی نیز بیشتر کتابهایی بود که اینان از مشرق آورده بودند. سفر به بلاد مشرق به ویژه مصر و بغداد برای تحصیل علم و جمع‌آوری حدیث در میان دانش‌پژوهان جوان سخت رایج بود و انتساب به فرهنگ مشرق امتیاز بزرگی به حساب می‌آمد (همو، 38-39). ابن عبدربه، به رغم همۀ کششی که مشرق زمین برای دانش طلبان اندلسی داشت، از اندلس پای بیرون ننهاد. اما از محضر استادان بزرگی چون بقی بن مخلد، محمدبن عبدالسلام خُشَنی و محمدبن وضّاح که از انتقال دهندگان فرهنگ و ادب مشرق به اندلس بودند، بسیار سود جست و به یاری هوش و حافظۀ نیرومند خویش توانست به زودی در محافل علمی قرطبه در صف فقیهان و محدثان نشیند (ابن خلکان، 1 / 110؛ ذهبی، همانجاها؛ سیوطی، 1 / 371)، اما او به شعر و شاعری گرایش بیشتری داشت و پیوسته به مطالعۀ کتب ادب و حفظ شعر می‌پرداخت (ابن عبدربه، العقد، 1 / 3-4). بی‌شک، رواج فوق‌العادۀ شعر و موسیقی در اندلس به ویژه در قرطبه در این میل بی‌تأثیر نبوده است (جبور، 25-28؛ ریبرا، 8-9).
ابن عبدربه نخستین بار در مراسم افتتاح قصر مُنْیه در شهرکِ کِنْتُش، نـزدیک قرطبـه که امیـر محمـد بن عبدالرحمن (د 273ق / 886م) بنا کرده بود، با سرودن قصیده‌ای بلند و زیبا پیشۀ شاعری را آغاز کرد (ابن حیان، 237، 241؛ ابن عبدربه، دیوان، 83-84 و حاشیه). از آن پس، شاعر عمر نسبتاً طولانی خود را بیشتر در دربار فرمانروایان اندلس گذرانید و در پرتو مدیحه سرایی برای امرا و رجال و اعیان اندلس، در سدۀ 4ق، بزرگ‌ترین شاعر اندلس به شمار آمد (ابن دحیه، 151؛ ابن عذاری، 2 / 127؛ ابن سعید، عنوان المرقصات، 56). ملازمت دربار، مدیحه‌سرایی، شرکت در مجالس بزم امیران و ندیمی آنان، ابن عبدربه را در صف متنفذان قرطبه نشاند و توانگر گردانید. صله و هدیه از هر سو برایش می‌رسید و او نیز با ابیاتی چند صاحبان هدایا را خرسند می‌ساخت، ولی هرگاه خواسته‌هایش پذیرفته نمی‌شد، به حربۀ هجا دست می‌برد و صاحب منصبان را به وحشت می‌انداخت (ابن عبدربه، العقد، 1 / 286؛ حمیدی، 2 / 633-634). او بار برادرزادۀ طبیبش ابوعثمان سعیدبن عبدربه و نیز ادیب و شاعر معاصرش، ابن ابی عبدۀ لیتی دادوستد شعری داشت (ابن صاعد، 79؛ حمیدی، 1 / 115؛ ابن ابی اصیبعه، 2 / 44). در بدیهه‌سرایی زبردست بود و چون اراده می‌کرد شعر بر زبان و قلمش جاری می‌شد. نمونه‌های شاخصی از بدیهه گوییهای وی را حمیدی (1 / 165-166، 2 / 634)، ضبی (صص 527-528) و ابن ظافر (صص 51-52، 118-119) آورده‌اند. شعر ابن عبدربه از مقبولیت عامه نیز برخوردار بود. از این رو بعضی از سروده‌های او ضرب المثل شده است. نمونه‌هایی از «شعر سائر» وی را یاقوت (4 / 216) و ابن تغری بردی (3 / 267) نقل کرده‌اند.
ابن عبدربه مردی صریح و حاضرجواب بود، چندانکه گاه باعث رنجش دوستان و نزدیکانش می‌شد (برای نمونه، نک‍ : ابن ظافر، 51-52؛ مقری، 3 / 294-295). از این رو، برخی وی را بدزبان و خودپسند و متبکر پنداشته‌اند (عباس، 185؛ جبور، 109-114)، اما نباید از نظر دور داشت که ابن عبدربه توانسته است در نیم قرن زندگی درباری خود، از همۀ کشاکشها و توطئه‌ها و کینه‌توزیهای کارگزاران و امیران جان به سلامت برد و مورد احترام و ستایش همگان باقی بماند.
وی ظاهراً در کنار زندگی پرتشریفات و پرهیاهوی درباری، به خانه و خانواده و به خصوص به مطالعه و تألیف مستمر نیز عشق می‌ورزید. طرح کتاب دائرةالمعارف گونۀ العقدالفرید که بخش اعظم زندگی او را فراگرفت. دلیل بر این مدعاست (نک‍ : دنبالۀ مقاله). وی از سفر نیز پرهیز داشت و تنها سفرش به بیرون قرطبه آن بود که پس از استقرار ابراهیم بن حجاج در اشبیلیه، به اتفاق چند تن دیگر از شاعران دربار به دارالامارۀ او رفت و قصاید متعددی در مدح او گفت و صله و جایزۀ درخور گرفت (ابن عذاری، 2 / 127-128).
با اینهمه، زندگانی مرفه و دلپذیر ابن عبدربه از برخی حوادث تلخ و ناگوار هم تهی نبود. وی در 68 سالگی (314ق) به سوگ فرزند بزرگش یحیی نشست (ابن فرضی، 2 / 187-188). فرزند دیگری را هم در شیرخوارگی از دست داد (ابن عبدربه، همان، 3 / 258). چند سال پیش از مرگش (ظاهراً حدود 6 سال) مفلوج و زمین‌گیر شد (ابن فرضی، 1 / 38؛ ابن خلکان، 1 / 112). ابن عبدربه این بیماری دردناک را پیک مرگ تلقی کرد و چنان به خود آمد که گویی آتش پر شرارۀ دوزخ را رویاروی می‌نگریست. لاجرم به توبۀ «خلصاء» روی آورد و دست از همۀ تعلقات بشست و دل در آمرزش پروردگار بست (نک‍ : اشعار وی: حمیدی، 1 / 166؛ یاقوت، 4 / 223-224؛ مقری، 4 / 321). آنگاه به ازای یکایک ابیات و قطعاتی که در باب دنیا و لذایذ آن سروده بود، اشعاری با نام «ممحِّصات» (زداینده‌ها) بر همان اوزان و قوافی دربارۀ ترک دنیا و ترغیب به آخرت سرود (حمیدی، همانجا، ضبی، 150؛ فتح بن خاقان، 275؛ یاقوت، 4 / 218، 223-224؛ مقری، همانجا). ولی از برخی از اشعار وی چنین برمی‌آید که تا دیرباز، پیام و هشدار پیری را جدی نمی‌گرفته و کامرانی و خوش‌گذرانی را فرو نمی‌گذاشته و می‌پنداشته است که سالخوردگی تنها موجب تغییر و تنوعی در نحوۀ ارتباط و گزینش یاران و دوستان می‌گردد (نک‍ : ثعالبی، 2 / 68-69، 81، 82؛ قس: فتح بن خاقان، همانجا). به خصوص که روی بی‌موی او (ابن ظافر، 52) مانع از آن بوده است که آثار پیری در چهره‌اش نمایان گردد، اما چنان نیز نبود که دل از سعادت اخروی کنده باشد؛ گویی اندیشۀ آن داشت که توبه را به واپسین دوران عمر بیفکند و یک باره همۀ گناهان را از خویش بزداید (نک‍ : اشعار وی: دیوان، 88؛ ثعالبی، 2 / 75) و چنین نیز کرد (یاقوت، 4 / 223؛ پرس، 452؛ قس: عباس، 184؛ جبور، 30-35؛ شلبی، 270).
به هر حال ابن عبدربه، در دوران پیری و زمین‌گیری، به یمن اعتبار و شهرتی که در شهر داشت، خانه‌اش محل آمد و شد طبقات مختلف مردم بود. می‌توان وی را در ریّ حکیمی وارسته و ادیبی سالخورده در نظر آورد که با توشه‌ای کلان از خرد و دانش و هنر (نک‍ : اشعار وی: حمیدی، 1 / 167؛ ضبی، 150-151)، پیراسته از شائبه‌های جاه‌طلبی و دنیاپرستی، در همان بستر بیماری بر مسند افادت تکیه زده، اجازۀ روایت کتابش را برای اهل علم و دوستداران شعر و ادب صادر می‌کند (یاقوت، 4 / 219). بر اثر این حسن عاقبت و نیک فرجامی، ابن عبدربه نزد مردم چنان محبوبیتی یافت که در روز مرگش، شهر بزرگ قرطبه سراسر سوگوار گردید و جمعیت انبوهی در تشییع جنازۀ «شاعر شهر» شرکت کرد (حمیدی، 2 / 608) و به این ترتیب، نام نیک و حسن شهرت او در گزارش نویسندگان کهن ثبت شد و علما و ادبای سده‌های بعد، او را به صیانت و دیانت و وثاقت ستودند (همو، 1 / 164؛ ضبی، 148؛ یاقوت، 4 / 215؛ ذهبی، سیر، همانجا).
ابن عبدربه به موسیقی میل فراوانی داشت. یکی از حکایاتی که دربارۀ او نقل کرده‌اند (حمیدی، 1 / 165-166؛ ضبی، 149؛ فتح‌بن خاقان، 270-271؛ ابن دحیه، 151-153)، حاکی از آن است که وی در برابر آواز خوش، دل از دست می‌داده است. در آغاز باب «غناء» از العقد (6 / 3-81) نخست شیفتگی خود را نسبت به این هنر باز می‌نماید و سپس به دفاع از آن می‌پردازد و با نقل آیات و روایات و برشمردن فتاوی و نظرات مخالف و موافق، ماهرانه بحث را تا نفی حرمت غنا و اثبات اباحت آن پیش می‌برد. در دلبستگی شدید او به باده نیز هیچ جای تردید و انکار نیست. در فصل «شراب» (همان، 6 / 334-378) ابتدا مصداق «خمرِ» تحریم شده در قرآن کریم (بقره / 2 / 219، مائده / 5 / 90-91) را در «شرابی که از تخمیر آب انگور به دست آید»، منحصر می‌گرداند (بن عبدربه، همان، 6 / 334). آنگاه «آفات و جنایات خمر» را برمی‌شمرد (همان، 6 / 337-348) و به بیان «فرق بین خمر و نبیذ» می‌پردازد (همان، 6 / 352) تا سرانجام بحث را با اباحت نبیذ، البته به اندازه و ترتیبی که مستی نیاورد، می‌کشاند و در این سخن به موطأ مالک، پیشوای مذهبش، استناد می‌جوید (همان، 6 / 366-367). از این رو، موسیقی و شراب دو موضوع عمدۀ شعر اوست و هنگامی که سخن از باده و موسیقی و خنیاگران و رامشگران است، شعر از عمق وجود او می‌تراود و آثاری به راستی کم‌نظیر پدید می‌آورد (نک‍ : ثعالبی، 2 / 5-9، 70-71، 76-86).
ابن عبدربه مردی خوش مشرب و شوخ طبع و بذله‌گوی بود و فکاهیات را موجب آرامش جان آدمی می‌دانست. به همین جهت، بخشهایی از العقد (6 / 143-217، 379-475) را به این موضوع اختصاص داده است.
ابن عبدربه از هرگونه تعصب نژادی و دینی برکنار بود، چنانکه هنگام مقایسۀ اسلام با جاهلیت، بی‌دینی توأم با انسانیت را بر آن دینداری که از خصلتهای انسانی تهی باشد، ترجیح می‌داد (همان، 5 / 132). نیز در یکی از مشهورترین ابیاتش می‌گوید: «دین ما در سماع، دین مدنیان است [کنایه از مذهب مالکی] و در باده‌نوشی، دین اهل عراق [کنایه از مذهب حنفی]» (دیوان، 143، بیت 6). از یک سو، در العقد چندان به ذکر فضایل و مناقب علی (ع) و اولادش می‌پردازد که ابن کثیر (11 / 193-194) در او گمان تشیع می‌برد (قس: جبور، 84-95). از سوی دیگر تحت عنوان «سخنی دربارۀ شیعه» گفتار جاحظ را نقل می‌کند که طعن شیعیان را در بردارد ( العقد، 2 / 411). با آنکه از دودمان بنی‌عباس است، به شدت بر عباسیان طعنه می‌زند (نک‍ : ابن بسام، 4(1) / 164)، به نقل از ابن شرف قیروانی؛ قس: جبور، 117-119) و مذهب مالک را که به جواز نقض بیعت خلفای عباسی فتوا می‌دهد، اختیار می‌کند. در عین حال، با آنکه از موالی امویان است، سخت بر آنان نیز می‌تازد (بهترین نمونه: العقد، 4 / 340-342). گفتار او دربارۀ «شعوبیه» نیز (همان، 3 / 403-412) کاملاً بی‌طرفانه است. وی هم گزیده‌هایی از سخن ابن قتیبه را از کتاب تفضیل العرب او نقل می‌کند و هم پاسخ شعوبیان به ابن قتیبه را می‌آورد و در پایان به انتقاد از شیوۀ ابن قتیبه در این بحث می‌پردازد (نک‍ : ه‍ د، ابن قتیبه). تنها جایی که اندک تعصبی از گفتار او به چشم می‌خورد، همانا نظر خصمانۀ او نسبت به علمای هیأت و نجوم و دیگر علوم جدید آن زمان است که تعصبی معمول و متعارف در میان فقها بوده است (نک‍ : ابن صاعد، 64-65؛ اشعار ابن عبدربه خطاب به ابوعبیدۀ منجم و اعتراض شدید به او به سبب عنوان کردن کرویت زمین). علاقۀ او به اندلس و اندلسیان را شاید بتوان در شمار عواطف تعصب‌آمیز او نهاد (نک‍ : ابن عبدربه، همان، 1 / 4؛ نیز نک‍ : جبور، 97-101؛ شلبی، 407-408).
بیشتر شعرا ابن عبدربه از نوع غزل است. همین چیره‌دستی در غزل‌سرایی بود که متنّبی را در حجاز بر آن داشت تا وی را «ملیح الاندلس» بخواند (فتح بن خاقان، 273؛ یاقوت، 4 / 222-223؛ ابن سعید، همان، 56-57). عزل ابن عبدربه ساده و آهنگین و دور از تکلف است. کوول در مقاله‌ای که پیرامون غزلیات وی در «مجلۀ ادبیات عرب» (V / 76-80) نوشته، قصیده‌ای را که ابن عبدربه در معارضه با صریع الغوانی سروده، به تفصیل بررسی کرده و ویژگیهای شعر او را باز نموده است. بی‌پیرایه‌ترین غزلیات او همانهایی است که «ممحّصات» را در برابر آنها سروده است. ابن عبدربه غزلیات فراوانی داشته، اما امروز از آنهمه جز چند نمونه باقی نمانده است (حمیدی، 1 / 164-167؛ ضبّی، 149-150؛ یاقوت، 4 / 216-218). با وجود این، هنر مدیحه‌سرایی بود که ابن عبدربه را به شاعر رسمی دربار مبدل ساخته بود. وی چهار تن از فرمانروایان اندلس: امیر محمد، امیر مُنذر، امیر عبدالله و عبدالرحمن الناصر را مدح گفت (حمیدی، 1 / 164). در مدح رجال حکومت و فرماندهان نظامی نیز گه‌گاه اشعاری می‌سرود. هر چند خلأ عاطفی در اینگونه شعر موجب می‌شد که وی به تکرار و تقلید روی آورد مثلاً همان تعبیرات اغراق آمیز را که در ستایش امرای اموی به کار می‌برد در مدح ابراهیم ابن حجاج، حاکم اشغالگر اشبیلیه نیز به کار بندد (عباس، 188-190؛ قس: دوزی، II / 90؛ شلبی، 155). حتی در ارجوزۀ تاریخی مشهورش ـ که آن را به تقلید از ارجوزۀ ابن معتز ساخته است (ابن عبدربه، العقد، 4 / 500-527، دیوان، 201-229) ـ هنر شاعری او چندان جلوه‌گر نیست. همین امر بعضی از خاور شناسان (پالنثیا، 62) و محققان معاصر عرب (احمد ضیف و احمدامین، نک‍ : هیکل، 228-230) را بر آن داشته که وی را شاعری درباری و صنعت‌گرا و لاجرم بی‌بهره از ذوق و طبع روان به شمار آورند (قس: شبلی، 414).
با آن شوخ‌طبعی و بذله‌گویی که ابن عبدربه به آن متّصف بود، گمان می‌رود که وی شعر هجا نیز فراوان سروده باشد (جبور، 166-170)، اما جز چند نمونه از هجاهای او در دست نیست که معروف‌ترین آنها عبارتند از: پاسخ به هجای قلفاظ (ابن ظافر، 51-52)، هجای ابوعبیده منجم (ابن صاعد، همانجا)، اشعاری که در هجای ابوحفص عمر ابن قلهیلِ کاتب سروده (نک‍ : ابن دحیه، 152-153) و قطعه‌ای که در آن برادرزاده‌اش را «ندیم ابلیس» خوانده است (ابن صاعد، 79). زیبایی و ظرافت همین چند نمونه موجب شده که ووستنفلد هجاهای ابن عبدربه را از بهترین اشعار وی بداند (نک‍ : جبور، 170-171).
ابن عبدربه به مرثیه‌سرایی نیز اقبال تمام داشت و نه تنها بخشی از العقد (3 / 244-303) را به این موضوع اختصاص داده، که خود نیز در این فن طبع آزمایی کرده است. مرثیه‌هایی که برای برادر و دو پسرش سروده (همان، 3 / 250-253، 258، دیوان، 71-72، 75-76، 82-83؛ ابن فرضی، 2 / 187-188) در نوع خود کم‌نظیر است (نک‍ : جبور، 189-191؛ قس: شلبی، 163-164). سرزمین دلاویز اندلس آنچنان الهام بخش شاعران آن دیار بوده که غالباً گوی سبقت را در وصف، از سخنوران شرق می‌ربوده‌اند. ابن عبدربه نیز به یاری طبع نکته سنج خود در این زمینه آثاری بدیع آفریده است (نک‍ : العقد، 5 / 423؛ قس: جبور، 191-193). مثلاً وصف او از اسب (ابن عبدربه، همان، 1 / 161) آکنده از ترکیبات و مضامین ابتکاری است. ابن کتانی در مجموعۀ التشبیهات (ص 104، جم‍‌ ) بخش عمده‌ای را به سروده‌های ابن عبدربه اختصاص داده است.
در این دوره (به ویژه اوایل سدۀ 4ق) حرکتی خزنده از قدیم به جدید و از شعر کهن به شعر نو در اندلس پدید آمده بود. ابن عبدربه نیز، با همۀ وفاداری به شعر کهن نمی‌توانست از تأثیر این تحول به دور ماند. به این جهت، در برخی از آثار او به خصوص در سروده‌های میهنی که می‌بایست خرد و کلان بتوانند به سادگی از بر کنند، گرایش به شیوۀ نو پدیدار می‌شود (بهترین نمونه: العقد، 4 / 498؛ ابن عذاری، 2 / 157؛ قس: شلبی، 414-416)، ظاهراً با توجه به همین نکته بوده است که وی را از پایه‌گذاران موشّح سرایی در اندلس قلمداد کرده‌اند (ابن بسام، 1(2) / 1-2؛ ابن شاکر، 2 / 149؛ صفدی، توشیع، 31).
ابن عبدربه نخستین بار در اندلس به سرودن شعر «تعلیمی» پرداخت. وی فنّ عروض را به منظور سهولت یادگیری به نظم آورد و مثالهایی که خلیل برای هر یک از بحور عروض آورده بود، چون به نظرش دشوار آمد، ابیاتی از سروده‌های خود را به جای آنها نهاد ( العقد، 5 / 424-518). می‌توان ارجوزۀ تاریخی و 445 بیتی او را نیز (همان، 4 / 500-527؛ دیوان، 201-229) که گزارش سال به سال لشکرکشیهای عبدالرحمن الناصر از 301 تا 322ق در آن آمده است، از این نوع دانست (قس: زیدان، 2 / 202، که این ارجوزه را از نوع «شعر داستانی» دانسته است).
ابن عبدربه از آنجا که حدود 000‘10 بیت شعر در کتابش نقل کرده (جبور، 121)، می‌تواند در زمرۀ راویان شعر قرار گیرد. خود او نیز روایاتی داشته که سعیدبن قزّاز، قاسم بن حمداد عُتقی و ابوعمرو کلبی از آن جمله‌اند (حمیدی، 1 / 363، 2 / 528، 633). ظاهراً اشعار او نخستین بار به دستور حکم بن عبدالرحمن المستنصر گردآوری شده و ابن عبدربه خود با آنکه فرصت و امکانات کافی در اختیار داشته، به این مهم نپرداخته است (همو، 1 / 164؛ قس: ضیف، 418). دفترهای شعری هم که حمیدی (همانجا) دیده، احتمالاً تنها مجموعه‌ای از «ممحّصات» وی بوده است. با اینهمه ابن خلکان (1 / 110) و دیگران (ابن عماد، 2 / 312؛ مقری، 3 / 158)، از ابن عبدربه به عنوان شاعری صاحب دیوان نام برده‌اند، هر چند اشارۀ صریحی به رؤیت دیوان شعر او یا نقل از آن نکرده‌اند. در عصر حاضر محمد رضوان دایه اشعار پراکندۀ او را از منابع مختلف گردآورده و همراه با مقدمه و تعلیقاتی با عنوان دیوان ابن عبدربه منتشر کرده است، اما به نظر می‌رسد که در تدوین آن استقصای کافی به عمل نیامده باشد، زیرا مثلاً دو بیت شعر ابن عبدربه که در شرح حال ابوعمرو کلبی آمده (حمیدی، 2 / 633-634؛ ضبی، 527-528)، در این دیوان نقل نشده است.
ابن عبدربه به نقد ادبی نیز عنایتی خاص داشته و بخشی از العقد (5 / 269-423) را به نقد شعر اختصاص داده است. ابزارها و موضوعهایی که وی در این باب به کار گرفته، همه سنتی و تقلیدی است، اما دست کم بر توان و ذوق او در شعرشناسی دلالت دارد و نیز نشان می‌دهد که وی نقد را برای شعر و ادب ضروری می‌دانسته است (نک‍ : همان، 1 / 2) و شاید تعرضات بی‌محابای وی به ابن قتیبه و سیبویه و مُبَرّد از همین برداشت او مایه گرفته باشد (همان، 5 / 390-391، 6 / 77، 354).
کتاب بسیار مشهور ابن عبدربه، العقد الفرید، به تقلید از عیون الاخبار ابن قتیبه نگارش یافته و مندرجات و ترتیب و عناوین ابواب آن آشکارا تحت تأثیر کتاب ابن قتیبه است. وقتی عیون الاخبار که یک دائرةالمعارف ادب، به معنای وسیع کلمه در آن روزگار بود، به همت شاگرد اندلسی ابن قتیبه، قاسم بن اصبغ، به قرطبه برده شد (نک‍ : ه‍ د، ابن قتیبه) و مورد استقبال شایان قرار گرفت، ابن عبدربه به عنوان شاعر رسمی دربار و ادیب نامدار قرطبه بر آن شد تا کتابی همانند آن بنویسد. هر چند وی که با شعر و شاعری و در بزم سلاطین روزگار گذرانیده بود، هرگز با ابن قتیبه که مرد دین و علم و ادب و جامع همۀ علوم و معارف عصر خویش بود، برابری نمی‌توانست کرد، اما این قدر بود که بتواند در آن تنگنای تعصبات فقهای قشری اندلس، سفرۀ ادب و هنر را بگستراند و محافل ادبی آن روز قرطبه را تغذیه کند و خاطر امیران دنیادار اندلس و رجال دربارشان را خشنود گرداند. نگاهی به عناوین بخشهای العقد الفرید می‌تواند برآوردی از محتوای ادبی آن به دست دهد و معلوم دارد که ابن عبدربه در این اثر خویش به کدام یک از زمینه‌های ادب پرداخته و کدام یک را فروگذاشته است.
فهرست عناوین ابواب العقد که به نام گوهرهای گرانبها نامیده شده‌اند، چنین است: 1. پادشاهی، 2. جنگ، 3. بخششها و دهشها، 4. وفدها، 5. گفت‌وگو با پادشاهان، 6. دانش و ادب، 7. ضرب المثلها، 8. پندنامه و زهدیات، 9. تسلیتها و مرثیه‌ها، 10. انساب، 11. گویش بادیه‌نشینان، 12. پاسخ‌گویی و پاسخ‌نویسی، 13. خطابه، 14. انشا و نویسندگی، 15. تاریخ خلفا، 16. تاریخنامۀ زیاد و حجاج و طالبیان و برمکیان، 17. تاریخ عرب، 18. نقد شعر، 19. عروض و قافیه، 20. موسیقی و آواز، 21. زنان، 22. پیامبران دروغین و دیوانگان و بخیلان و طفیلیان، 23. آدمیزادگان و جانوران و شهرها، 24. خوردنیها و آشامیدنیها، 25. فکاهیات و لطیفه‌ها.
هدف ابن عبدربه از نگارش العقد، اساساً آن بوده است که مجموعه‌ای از معارف و آداب مشرق را در اختیار نسل جوان مغرب قرار دهد. چنانکه صاحب بن عباد وقتی آن را بررسی کرد، مطالب آن را برخلاف انتظار، مربوط به مشرق یافت و چنانکه معروف است، تمثل به این آیه از قرآن کریم (یوسف / 12 / 65) کرد: «این بضاعت ماست که به خودمان برگردانیده شده است» (یاقوت، 4 / 214-215)، اما به رغم این داوری، باید گفت که ابن عبدربه این کتاب دائرةالمعارف گونه را علاوه بر بخشهای مربوط به تاریخ اندلس، با اشعار خود و دیگر شاعران اندلسی چون غزّال، عباس بن فرناس و مؤمن بن سعید نیز آراسته است ( العقد، 1 / 4، فهرست قوافی).
ابن عبدربه، مانند ابن قتیبه، سرِ آن داشته است که کتابش از گزند کهنگی در امان بماند و عامۀ کتاب خوانان را مفید افتد و آنچنان جاذبه‌ای داشته باشد که در سفر و حضر آن را فرو نگذارند (همان، 6 / 143). به همین لحاظ، از یک سو سخت به ایجاز می‌پرداخته و گذشته از حذف اسناد روایات و حکایات (همان، 1 / 3-4) از تکرار موضوعات ـ حتی اگر بی‌فایده هم نمی‌بوده ـ دوری جسته و از سوی دیگر، از آوردن داستانها و لطیفه‌های نکته‌آمیز، حتی شوخیهای زننده و تعبیرات مستهجن ابایی نداشته است (قس: جبور. 114-119).
ابن عبدربه العقد الفرید را در سالیان دراز تألیف کرده و پیوسته مطالب و مندرجات بخشهای تنظیم یافته و طراحی شدۀ آن را مورد افزایش و کاهش یا آرایش و پیرایش قرار می‌داده است (جبور، 148)، اما تدوین نهایی کتاب باید در سالهای آخر عمر وی یعنی پس از 322ق / 934م یا اواخر همین سال صورت گرفته باشد. مقدمۀ کوتاه کتاب ـ که نسبت به بقیۀ آن نثری متفاوت دارد (جبور، 156) و به گواهی مضمونش در دوران بیماری وی و پس از آن توبۀ خلصاء نوشته شده ـ نشان‌دهندۀ تصمیم شتابزدۀ ابن عبدربه بر تدوین و ارائۀ آن بوده است و چه بسا اشارۀ صریح او مبنی بر جای دادن ارجوزۀ تاریخ مشتمل بر فتوحات عبدالرحمن الناصر به جای خاتمه در آخر کتاب (همان، 4 / 500، نک‍ : دنبالۀ مقاله)، به این معنی باشد که در همین ایام، اثر پرحجم خود را به عنوان حاصل عمر خویش به خلیفۀ مذکور تقدیم کرده است (قس: جبور، 147-148).

1. 2.


منابع عمدۀ ابن عبدربه در نگارش العقد الفرید عبارتند از: قرآن، تورات و انجیل؛ ترجمۀ کتابهایی از ایران (نک‍ : العقد، 1 / 66) و یونان و هند (همان، 1 / 70، 123، 213، 6 / 236، 380) که آنها را از عیون الاخبار گرفته بوده است (قس: جبور، 67-68)؛ نیز ایام العرب و امثال العرب ابوعبیده معمربن مثنی را تقریباً به تمامی نقل کرده است، جز آنکه خود گوید که ضرب‌المثلهای کهن عربی را از توضیحات و افزوده‌های ابوعبیده پیراسته و به جای آن ضرب المثلهای عامیانۀ رایج در زمان خود را آورده است ( العقد، 3 / 81؛ جبور، 65، 124-125). از کتابهای جاحظ و مبرّد نیز بسیار بهره جسته و از استادان خود مانند خشنی، محمدبن وضاح و بقی بن مخلد روایات بسیار نقل کرده، اما به ندرت از آنان نام برده است (نک‍ : همان، فهارس؛ قس: جبور، 69-71).
العقدالفرید با اینکه مجموعۀ دلپذیری از معارف دینی، سیاسی، اجتماعی، تاریخ ادبیات و تاریخ سیاسی اجتماعی عرب و به ویژه فرهنگ عامه است، اما می‌توان برخی از بخشهای آن را، با توجه به جامعیت و استقلال موضوع آنها، کتابهایی جداگانه به شمار آورد. از آن جمله است بخش نوزدهم که بحث مفصلی در باب عروض در بر دارد. العقد از نظر تاریخ اندلس نیز دارای اهمیت فراوان است، زیرا مؤلف خود شاهد بسیاری از حوادثی بوده که در کتاب آمده است (قس: جبور، 71-80) و نیز از آنجا که بسیاری از منابع ابن عبدربه از دست رفته، این کتاب منبع منحصر به فرد برخی از روایات تاریخی مانند اخبار مربوط به زیاد و حجاج بن یوسف و علویان است (ابن خلکان، 2 / 30؛ ابن خلدون، 23، 26). جایگاه العقدالفرید به عنوان کتاب درسی ادب نیز در خور توجه است. این کتاب همواره به عنوان متن درسی تلقی شده و به خصوص در اندلس از این حیث مورد استفاده قرار می‌گرفته است (نیکل، 35). از این رو عده‌ای از ادبا و دانشمندان، از جمله ابن منظور (د 711ق / 1311م) به اختصار و تلخیص آن همت گماشته‌اند (سیوطی، 1 / 248). نسخه‌های خطی برخی از این مختصرات هم اکنون موجود است (جبور، 148-149). در اوایل قرن حاضر، جمعی از ادبای مصر مختار العقد را تنظیم کردند که بارها در قاهره به چاپ رسیده است. در بیروت و ایران نیز اینگونه مختصرات، غالباً با همان انگیزۀ تدارک کتاب درسی به شیوه‌های مختلف فراهم آمده و انتشار یافته است.
مجموعه‌های بزرگ ادب که پس از العقد الفرید پدید آمده‌اند، عموماً از این کتاب بهره فروان برده‌اند. بیش از همه قلقشندی در صبح الاعشی، ابشیهی در المستطرف و بغدادی در خزانةالادب (همو، 150) از این کتاب نقل کرده‌اند.
در دو قرن اخیر، کتاب العقد الفرید سخت مورد عنایت خاورشناسان قرار گرفته است. پیش از همه، تورنل قسمتهایی از آن را که به تاریخ اقوام قدیم عرب ارتباط می‌یافت، به فرانسه ترجمه کرد و تحت عنوان «رسائلی دربارۀ تاریخ اعراب پیش از اسلام» در سالهای 1836-1838م به چاپ رسانید (نک‍ : جبور، 152). فارمر (V / 7-33) بیشتر مطالب بخش موسیقی و آواز کتاب را با آرایشی نوین و با عنوان «موسیقی: گوهر گرانبها» به انگلیسی برگردانید. لوی پرووانسال (I / 91, 139, II / 2, 15) از آن بهرۀ بسیار برده و برخی مندرجات آن را به زبان فرانسه در آورده است. نیکل نمونه‌های متنوعی از اشعار ابن عبدربه را به انگلیسی ترجمه و شرح کرده است (صص 35-42). کنتیننته (صص 355-380) به ترجمۀ مجموعه‌ای از اشعار عاشقانۀ ابن عبدربه به زبان اسپانیایی پرداخته است. کوول (صص 72-82) ضمن ترجمه و شرح یکی از قصاید ابن عبدربه به عشق و غزل را از دیدگاه او توضیح داده است. وی دربارۀ چگونگی معشوق در تخیل شاعرانۀ ابن عبدربه تحلیل جالبی دارد. مونرو (صص 74-129) ارجوزۀ تاریخی ابن عبدربه را همراه با شرح حال مختصری از وی به انگلیسی برگردانیده است. نخستین چاپ العقد در جهان اسلام در بولاق (1293ق) انجام پذیرفته که بارها همراه با تعلیقات محققان کشورهای مختلف اسلامی تجدید چاپ شده است.
العقد الفرید به موازات شهرت کم‌نظیر خود همواره منتقدان سرسختی نیز داشته است. قلفاظ، شاعر معاصر ابن عبدربه، نامگذاری کتاب را به العقد الفرید (سینه‌ریز بی‌مانند) مورد ریشخند قرار می‌داد و آن را «حبل التّوم» (رشتۀ سیر) می‌نامید (ابن ظافر، همانجا؛ صفدی، الوافی، 8 / 14). انتقاد اعتراض‌آمیز صاحب بن عباد نیز چون داغی بر پیشانی این کتاب باقی مانده است. ابوعلی بن ربیب تمیمی در نامه‌ای که ابن حزم اندلسی به آن پاسخ داده، بر تألیف ابن عبدربه خردۀ بسیار گرفته است (نک‍ : مقری، 3 / 158). امروزه هم گه گاه از سوی محققان معاصر انتقاداتی از آن به عمل می‌آید (برای نمونه، نک‍ : جبری، 167-171) که به رغم تأکید مؤلف بر تنظیم و تبویب کتاب، بیش از هر چیز، متوجه پراکندگی و عدم انسجام مطالب آن است.
نسخه‌هایی که در عصر ما از العقد شناخته شده، در بردارندۀ شواهدی حاکی از حذف و اضافه و تغییرات گسترده در متن کتاب است: ترتیب بخشهای کتاب با آنچه در گزارش یاقوت آمده تفاوت دارد (نک‍ : العقد، 1 / 6؛ قس: یاقوت، 4 / 220-221). شرح حال چهار خلیفۀ عباسی که پس از ابن عبدربه درگذشته‌اند، در کتاب (5 / 129-131) موجود است. برخی گزارشهای جغرافیایی راجع به سرزمینهای مشرق به ویژه مکه و مدینه و بیت‌المقدس، از قول شاهد عینی در کتاب (6 / 255-265) آمده است که اگر آنها را چنانکه برخی گفته‌اند (جبور، 142)، برگرفته از آثار دیگران ندانیم، می‌تواند از اضافات بعد از فوت وی باشد. در باب «معلّقات» ( العقد، 5 / 269-270) تنها مصراع اول از مطلع هر یک از آن هفت قصیدۀ بزرگ به چشم می‌خورد و بقیه حذف شده است. ارجوزۀ تاریخی ابن عبدربه، از آخرین صفحات کتاب به آخر بخش پانزدهم (4 / 500-527) نقل مکان یافته و کتاب عملاً بدون «خاتمه» مانده است. این تغییرات می‌تواند عمدتاً توسط ابن عبدربه مالقی (نک‍ : بند پایانی مقاله) صورت پذیرفته باشد (جبور، 144-146).
ظاهراً ابن عبدربه نام کامل العقد الفرید را خود برای کتابش برگزیده بوده است. زیرا در مقدمۀ همه نسخه‌های شناخته شده، به همین صورت آمده است (نیز نک‍ : ابشیهی، 2؛ بغدادی، 1 / 10). اما بعضی از محققان با توجه به تکرار نام اختصاری العقد در آثار ابن سعید و فتح‌بن خاقان، چنین پنداشته‌اند که کلمۀ «الفرید» را ناسخان بر نام کتاب افزوده‌اند (جبور، 47-50).
العقد الفرید یگانۀ تألیف ابن عبدربه بوده است. کتاب دیگری که با عنوان اللباب فی معرفة العلم و الآداب به وی نسبت داده‌اند (حاجی خلیفه، 2 / 1543؛ کحاله، 2 / 115)، باید تحریری دیگر از بخش «الیاقوتة فی العلم و الآداب» در کتاب العقد بوده باشد، زیرا در منابع کهن به آن اشارتی نرفته است. کحاله (همانجا) اثری با عنوان اخبار فقهاء قرطبة را نیز به وی نسبت داده است که در هیچ یک از منابع متقدم دیده نشد.
در چند دهۀ اخیر کتابها و رساله‌های تحقیقی مستقلی راجع به زندگانی ابن عبدربه و شعر و ادب و کتاب مشهور وی تألیف شده است که ابن‌عبدربه و عقده، نوشتۀ جبرائیل جبور؛ ابن‌عبدربه الاندلسی مع دراسة حیاته و شعره، دمشق، 1977م، تألیف محمد طنجی و رسالۀ دکتری موسی رزق‌ریحان با عنوان شعر ابن‌عبدربه جمعاً و تحقیقاً و دراسةً (شلبی، 459) از آن جمله‌اند.
خاندان ابن عبدربه تا چند قرن پس از وفات او در اندلس به علم و ادب شهرت داشته است (مقری، 2 / 118). در میان فرزندان و نوادگان وی ابوعبدالله محمدابن عبدربه، معروف به ابن عبدربه مالقی کاتب (زنده در 604ق / 1207م) ساکن مالقه از دیگران مشهورتر است (ابن‌ابار، 135؛ ابن سعید، المغرب، 1 / 427؛ صفدی، الوافی، 3 / 203؛ مقری، همانجا). وی کاتب ابوالربیع سیلمان بن عبدالله‌بن عبدالمؤمن و از دوستان عبدالواحد مراکشی صاحب المعجب بوده (مراکشی، 297) و جامع‌ترین شرح‌حال او در آن کتاب (صص 297-300) آمده است. ابن‌عبدربه مالقی در صناعت نظم و نثر و در بدیهه‌گویی استاد بوده و در فلسفه و منطق و علوم یونان دست داشته است (همو، 279، 298-300). وی سفرهای طولانی به بلاد مشرق به ویژه مصر کرده (ابن سعید، همانجا) و در آنجا ابن‌سناءالملک را دیده و بخشی از سروده‌های او را از خود او اخذ کرده است (همو، 299؛ مقری، 2 / 97-98). می‌توان احتمال داد که تغییرات و حذف و اضافاتی که در کتاب العقد الفرید مشاهده می‌شود، توسط ابن عبدربه مالقی صورت گرفته و همو بانی ترویج دوبارۀ این کتاب گردیده و نسخه‌های متداول العقد همه از روی نسخۀ او تهیه شده باشد (قس: جبور، 144-147).

مآخذ

ابشیهی، محمدبن احمد، المستطرف، قاهره، 1371ق / 1952م؛ ابن‌ابار، محمد، تحفةالقادم، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1406ق / 1986م؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، احمدبن قاسم، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق / 1882م؛ ابن‌بسام، علی، الذخیرة، قاهره، 1364ق / 1945م؛ ابن‌بشکوال، خلف‌بن عبدالملک، الصلة، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1374ق / 1955م؛ ابن تغری‌بردی، النجوم؛ ابن حیان، المقتبس، به کوشش محمودعلی مکی، بیروت، 1973م؛ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، به کوشش خلیل شحادة، بیروت، 1401ق / 1981م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن‌دحیه، عمربن حسن، المطرب من اشعار اهل المغرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1954م؛ ابن‌سعید، علی بن موسى، عنوان المرقصات و المطربات، قاهره، 1286ق؛ همو، المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1953م؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1974م؛ ابن صاعد اندلسی، صاعدبن احمد، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، 1912م؛ ابن ظافر، علی، بدائع البدائه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1970م؛ ابن‌عبدربه، احمدبن محمد، دیوان، به کوشش محمد رضوان دایه، دمشق، 1407ق / 1987م؛ همو، العقد الفرید، به کوشش احمدامین و دیگران، بیروت، 1402ق / 1982م؛ ابن عذاری مراکشی، محمد، البیان المغرب، به کوشش ج. س. کولن و اِ. لوی پرووانسال، لیدن، 1951م؛ ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1350م؛ ابن فرضی، عبدالله‌بن محمد، تاریخ علماء الاندلس، قاهره، 1966م؛ ابن کتانی، محمد، التشبیهات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1966م؛ ابن کثیر، البدایة؛ بغدادی، عبدالقادربن عمر، خزانة الادب، بیروت، دارصادر؛ پالنثیا، آنخل گنثالث، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمۀ حسین مؤنس، قاهره، 1955م؛ ثعالبی، یتیمةالدهر، قاهره، 1352ق / 1934م؛ جبری، شفیق، «دراسة العقد الفرید»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1371ق / 1952م؛ شم‍ ‍27؛ جبور، جبرائیل، ابن عبدربه و عقده، بیروت، 1979م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حمیدی، محمد، جذوةالمقتبس، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و ابراهیم زیبق، بیروت، 1404ق / 1984م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعیدبن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق / 1985م؛ زیدان، جرجی؛ تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف قاهره، 1957م؛ سیوطی، عبدالرحمن، بغیةالوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق / 1964م؛ شلبی، سعداسماعیل، الاصول الفنیة الشعر الاندلسی، عصرالامارة، قاهره، 1982م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، توشیع التوشیح، به کوشش البیر حبیب مطلق، بیروت، 1966م؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1391ق / 1971م؛ ج 8؛ همان، به کوشش س. ددرینگ، بیروت، 1401ق / 1981م، ج 3؛ ضبی، احمدبن یحیی، بغیة الملتمس، قاهره، 1967م؛ ضیف، شوقی، الفن ومذاهبه فی الشّعر العربی، قاهره، 1960م؛ عباس، احسان، تاریخ الادب الاندلسی، عصر سیادة قرطبة، بیروت، 1985م؛ فتح‌بن خاقان، مطمح الانفس و مسرح التّأنَس، به کوشش محمدعلی شوابکة، بیروت، 1403ق / 1983م؛ کحاله، عمررضا، معجم‌‌المؤلفین، بیروت، 1957م؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید عریان و محمد عربی علمی، قاهره، 1368ق / 1949م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1403ق / 1983م؛ هیکل، احمد، الادب الاندلسی من الفتح الی سقوط الخلافة، قاهره، 1986م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

Continente, J. M., “Notas sobre la poesía amorosa de Ibn cabd rabbihi”, Al-Andalus, Madrid / Granada, 1970, vol. XXXV; Cowell, D. C. “Ibn cabd rabbihi and his Ghazal Verse”, Journal of Arabic Literature, Leiden, 1974, vol. V; Dozy, R., Histoire des Musulmans d’Espagne, Leiden, 1932; Farmer, H. G., Studies in Oriental Music, Frankfurt, 1986; Lévi-Provençal, É., Histoire de L’Espagne musulmane, Paris / Leiden, 1950-1953; Monroe, J. T., Hispano-Arabic poetry, London, 1974; Nykl, A. R., Hispano-Arabic Poetry, Baltimore, 1946; Pérès, H., Lapoésie andalouse en arabe classique, Paris, 1953; Ribera, J., Music in Ancient Arabia and Spain, New York, 1970.

محمدعلی لسانی‌فشارکی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: