صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن عباد، ابوالحسن /

فهرست مطالب

ابن عباد، ابوالحسن


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ عَبّاد، ابوالحسن احمدبن عبدالله بن محمدبن عباد اُکَیلی، شاعر ماجراجوی یمنی، در نیمۀ دوم سدۀ 3ق / 9م، که در صَعده می‌زیسته است. صعده در آن روزگار از شهرهای آباد و پرجمعیت یمن بود (یاقوت، 3 / 389). خاندان وی، بنو عباد، از طایفۀ بنی مالک، از قبیلۀ خَوْلان بودند (نک‍ : همدانی، 1 / 228) و چون عم بزرگشان یزیدبن حجر عابد (برادر نیای ششم شاعر) به نام «مُتوکل» شهرت یافته بود، از آن زمان به بعد این خاندان «اُکَیلی» (منسوب به اکیل= مُصغر متوکل) نیز خوانده می‌شدند (همو، 1 / 228- 229؛ سمعانی، 1 / 338). بیشتر افراد این خاندان سوارکار، تیرانداز، جنگجو و جاه‌طلب بودند (نک‍ : همدانی، 1 / 220-221، 226، 228) و به شعر (همو، 1 / 221، 226-227، 235، نیز: دو بیت از متوکل، 230) تمایل بسیار داشتند. 3 تن از نامداران این طایفه نیز به گوشه‌گیری و پارسایی مشهور بوده‌اند (همو، 1 / 228-229، 235، 249). عبدالله پدر احمد یکی از دو شاعر طراز اول یمن در زمان خود (همو، 1 / 245؛ برای اشعار وی، نک‍ : همو، 1 / 245-249؛ سمعانی، همانجا؛ شامی، 308-311) و جنگجویی دلاور بود (نک‍ : همدانی، 1 / 241).
احمد نیز مانند پدر، هم شاعری خوش قریحه بود (برای اشعار وی، نک‍ : همو، 1 / 253-261؛ شامی، 312-316) و هم سواری رزمنده. در 284ق / 897م هنگامی که قرارداد صلحی میان امام هادی، یحیی بن حسین علوی (حک‍ ‍284-298 ق) و مسیحیان نجران (برای متن صلح‌‌نامه، نک‍ : علوی، 71-78؛ قس: زبارة، 1 / 13) تنظیم می‌شد، وی نیز حضور داشت و آن را کتباً گواهی کرد (علوی، 78). اما 2 سال بعد، چون امام هادی به قصد حمله به نجران وارد صعده شد، ابن عباد به سبب خویشاوندی با طایفۀ بنی‌حارث (ساکن نجران) از این موضوع رنجیده خاطر شد و شهر را ترک گفت. سپس پیامهایی حاکی از تسلیم و فرمانبرداری نزد امام هادی فرستاد و از او خواست دست از نجران بردارد، یا دست کم او و افرادش را از حضور در این لشکرکشی معاف دارد. اما هادی به هیچ‌یک از درخواستهای او وقعی ننهاد (همو، 155-156). چون ابن عباد خبر یافت که امام هادی بر آن نبرد مصمم است، شبانه بر یاران او تاخت، و با بنی‌سعد وارد کارزار شد و پس از به جای گذاشتن چند کشته و تحمل خسارت به قلعۀ عَلاف گریخت (همو، 156-157). بامداد روز بعد، امام هادی افراد وی را امان داد و با سواران خویش همراه کرد و به نجران لشکر کشید (همو، 157). ابن عباد بر آن شد که در غیاب امام هادی بر محمدبن عبیدالله والی او در صعده هجوم برد و زندانیان را آزاد سازد و حکومت آنجا را خود در دست گیرد. اما توطئه‌اش آشکار شد و در این کار توفیقی نیافت (همو، 163-164). ابن عباد، نقشۀ دیگری طرح کرد و جماعتی از اکیلیان و جنگجویان دیگر طوایف خولان را بر ضد امام هادی متشکل گردانید و در دو قلعۀ علاف و ثوراعلی آمادۀ نبرد شد. چون امام هادی از نجران بازگشت و از نقشه‌های ابن عباد با خبر شد (287ق) در صعده اردو زد و به ویران کردن خانه‌ها و تاکستانهای الکیلیان فرمان داد و پس از جنگی سخت، ابن عباد و سپاهیانش را سرکوب کرد (همو، 189-190). هواداران ابن عباد از امام هادی امان گرفتند و ابن عباد نیز خود ناگزیر نامه‌ای نوشت و از امام هادی امان طلبید، اما خواهش او پذیرفته نشد (همو، 196-198؛ زبارة، 1 / 19).
ابن عباد به سابقۀ حمایت خلیفه واثق از پدرش (نک‍ : همدانی، 1 / 241)، راه حجاز و عراق در پیش گرفت (علوی، 198؛ ابن قاسم، 176) و با قصیدۀ بائیه‌ای در مدح عباسیان، و شرح گرفتاریهایی که حمایت از این سلسله برای اکیلیان در یمن ایجاد کرده بود (برای بخشی از آن قصیده، نک‍ : همدانی، 253-257؛ شامی، 312-314)، به بغداد وارد شد. معتضد عباسی آخرین روزهای عمر را می‌گذرانید و از مردم برای مکتفی بیعت گرفته بودند (همدانی، 1 / 249-250؛ قس: ابن قاسم، 187). مکتفی به او وعده داد که لشکری بزرگ همراهش گسیل کند. اما پس از یک سال به بهانۀ اینکه خبر یافته است که امام هادی را از صنعا بیرون رانده‌اند، ابن عباد را از حمایت خویش نومید گردانید. ابوالصباح حسن فرزند ابن عباد که بعدها در قبیلۀ خولان سروری یافت (همدانی، 1 / 249؛ قس: زرکلی، 1 / 156؛ شامی، 312)، شمه‌ای از چگونگی برخورد خلیفۀ عباسی را با پدرش از قول خود او نقل کرده است (همدانی، 1 / 261؛ شامی، 314). ابن قاسم دوبار به سفر ابن عباد به عراق اشاره کرده است. یک بار ضمن حوادث 287ق (ص 176) و دیگر بار در حوادث 289ق (ص 187)، اما از آنجا که ابن عباد یک سال در عراق اقامت داشته، بعید نیست که در گزارش ابن قاسم خلطی رخ داده باشد. برخی از معاصران نیز (زرکلی، همانجا؛ شامی، 312) بدون توجه به دقایق زندگی او و منابع کهن‌تر و پراکندگی روایات ابن قاسم، سفر او را به بغداد دوبار پنداشته‌اند.
ابن عباد، خوار و نومید به یمن بازگشت (علوی، زبارة، همانجاها) و با وساطت بنی کُلَیب از امام هادی امان یافت، اما نتوانست آرام بگیرد. در اواخر 289ق سواران خود را به جان مردم انداخت و به قتل و غارت و ایجاد وحشت پرداخت، امام هادی بی‌درنگ بر او تاخت و او را گوشمالی سخت داد. این بار نیز او و یارانش از امام هادی امان یافتند (زبارة، 1 / 28؛ قس: علوی، 251).
از زندگانی ابن عباد بیش از این اطلاعی نداریم. از اشعارش نیز بجز آن قصیدۀ بائیه و قصیدۀ هائیه‌ای که در اثنای سفر به عراق سروده و خاطرات تلخ و آرزوهای شیرینش را به سبک شعرای جاهلی در آن برشمرده (همدانی، 257-261؛ شامی، 314-316)، ظاهراً شعر دیگری بر جای نمانده است.

مآخذ

ابن قاسم، یحیی بن حسین، غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی، به کوشش سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، 1388ق / 1968م؛ زبارة، محمدبن محمد، ائمة الیمن، یمن، 1372ق / 1952م؛ زرکلی، اعلام؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، 1382ق / 1962م؛ شامی، احمد محمد، قصة الادب فی الیمن، قاهره، 1385ق / 1965م؛ علوی، علی بن محمد، سیرة الهادی الی الحق یحیی بن الحسین، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1392ق / 1972م؛ همدانی، حسن بن احمد، الاکلیل، به کوشش محمدبن علی اکوع حوالی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ یاقوت، بلدان.

محمدعلی لسانی فشارکی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: