صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / جنید، شیخ /

فهرست مطالب

جنید، شیخ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 11 آبان 1398 تاریخچه مقاله

جُنِیْد، شِیْخ (ح 831- مق‍ 864 ق / 1428-1460م)، چهارمین نسل از اولاد شیخ صفی‌الدین اردبیلی در مسند ارشاد طریقت اردبیل، و کوچک‌ترین پسر شیخ ابراهیم مشهور به شیخ شاه (پیرزاده، 65-66؛ قس: IA, III / 242، که اشتباهاً بزرگ‌ترین پسر شیخ ابراهیم‌ نامیده شده است).
از تاریخ ولادت شیخ جنید آگاهی از منابع به دست نمی‌آید، جز اینکه نویسندۀ ناشناختۀ عالم‌آرای شاه اسماعیل ضمن انتسابی نادرست ــ که جنید را پسر سلطان خواجه علی دانسته است ــ آورده که در 20 سالگی بر جای پدر نشست (ص 21). پذیرفتن چنین سنی برای جنید ــ که ظاهراً بنا بر وصیت پدرش شیخ ابراهیم به‌ هنگام مرگ (851 ق / 1447م) بر جای وی نشست (نک‍ : جهانگشای ... ، 34) ــ چندان بعید نیست؛ چه، جنید در آغاز امرِ ارشادش و به هنگام گشت و گذار در آناتولی و مناطق مجاور آن، در مکاتبۀ با سلطان عثمانی، بسیج و تجهیز مریدان برای درگیریهای نظامی و اتحاد با پادشاه آق‌قویونلوها و سازمـان دادن طریقت، نمایـانگر کفـایت و کاردانی او ست (نک‍ : سیـوری، در باب ... ، 142؛ تحقیقاتی ... ، 215).
نویسندگان و مورخان، منش و روش جنید را از آغاز جلوسش بر مسند ارشاد طریقت متفاوت با سیرۀ مشایخ گذشتۀ صفوی دانسته‌اند (فضل‌الله، 259-260) و برخی حتى او را «به معنی بر مسند دین‌پناهی و به صورت بر تختگاه پادشاهی» نشسته، تصویر کرده‌اند (امینی، 35-36). از همین‌رو برخی از نخستین مؤلفان دورۀ صفوی، آغاز سلطنت صفویه را در زمان شیخ جنید دانسته‌اند (قزوینی، 238؛ نیز نک‍ : غفاری، 261).
دورۀ استقرار شیخ جنید بر مسند ارشاد در اردبیل چندان نپایید و «بنا بر اقتضای بعضی اسباب، اختیار سفر و اغتراب نمود» (فضل‌الله، 260). عمدۀ این اسباب «تحریض ارباب ارادت به غزو کفار» بود (امینی، 36). بودن چنین شیخ جوان جاه‌طلبی بر مسند ریاست بقعۀ صفوی، دو شخصیت نیرومند را برضد او برانگیخت: یکی از درون خاندان صفوی، شیخ جعفر، عموی جنید «شیخ الاسلام اعظم» و مردی فاضل و محترم که احتمالاً به علت دور ماندن از مسند ارشاد یا ملاحظۀ رفتار دور از سیرۀ اسلاف برادرزاده‌اش از او ناخشنود بود (روملو، 747- 748؛ غفاری، همانجا)؛ و دیگری جهانشاه قراقویونلو، فرمانفرمای آذربایجان و عراقین که با ملاحظۀ انتظام و انسجام مریدان شیخ، بر پادشاهی خود بیمناک شد (امینی، 37).
جهانشاه ضمن تقویت موقعیت شیخ جعفر برای تصاحب ریاست بقعۀ صفوی و درآوردن یکی از دخترانش به عقد نکاح سیدقاسم پسر شیخ جعفر، آن شیخ را به عنوان واسطۀ فشار خود بر جنید به کار گرفت تا اردبیل را ترک گفت (نک‍ : روملو، 407؛ قاضی احمد، 1 / 34). ظاهراً جهانشاه خود نیز به جنید نامه نوشت و از او خواست که مریدان را از خود دور کند و گرنه به دفع او و مریدان بر خواهد خاست. هر چند جنید در پاسخ این نامه مؤکداً هر گونه دشمنی با پادشاه را انکار کرد، اما جهانشاه چندی بعد نامۀ دیگری فرستاد و شیخ جنید را به ترک قلمرو شاهی امر، و در صورت عدم تمکین به تخریب اردبیل تهدید کرد. جنید ناگزیر از اردبیل درآمد و با گروه صوفیان سرسپرده روانۀ آناتولی شد (نک‍ : جهانگشای، 35- 38). این اتفاق احتمالاً در همان سال نخست ارشاد شیخ جنید در 851 ق / 1448م رخ داد (نک‍ : هینتس، 19).
با آنکه در منابع از خط سیر جنید تا آسیای صغیر یاد نشده است، اما نظر به خصومت جهانشاه، محتملاً به جای راه تبریز، از طریق قره باغ و ارمنستان به سوی سرزمین عثمانی روانه شد. در انتخاب خاک عثمانی به عنوان نخستین اقامتگاه جنید در تبعید، شاید پیشینۀ پیوندهای مشایخ صفوی با دربار عثمانی نقش عمده داشت. در واقع، پادشاهان عثمانی هر سال هدایا و اموال بسیار با عنوان «چراغ آقچه‌سی» به اردبیل می‌فرستادند (همو، 4). جنید از نخستین منـزل خاک عثمـانی ــ از سیـواس ــ یک سجاده، یک قرآن و یک تسبیح به همراه مریدی نزد سلطان مراد دوم فرستاد و از او خواست خانقاه قورت‌بیلی را که شیخش به تازگی درگذشته بود، به عنوان اقامتگاه او مقرر دارد. در روایت مربوط به این مرحله از حضور جنید در آسیای صغیر، مورخی عثمانی از یک سو گفته است در زمان سلطان مراد، شیخ جنید نامی از اولاد شیخ صفی به علت قهر از عمویش از اردبیل به روم آمد و هدایا را با آن خواهش به سلطان عرضه کرد. همان مورخ سپس افزوده است که سلطان پس از قبول هدایا با وزیرش خلیل پاشا مشورت کرد و وزیر به سلطان گفت: دو پادشاه بر تختی نگنجند. می‌توان گفت که قسمت اول گفتۀ این مورخ انعکاس وانمودهای خود شیخ جنید در توجیه این سفر بوده است که می‌خواست خود را به عنوان درویشی گوشه‌نشین رانده از خانقاه خود و در جست و جوی تکیه‌ای دیگر معرفی کند؛ اما سخنان وزیر سلطان هم نشان می‌دهد که آوازۀ روش و منش جنید تا آن هنگام به روم هم رسیده، و روشن شده بود که او یک راندۀ سیاسی به علت بلندپروازیهایش است.
به امر سلطان مقداری پول و سکۀ طلا برای شیخ فرستادند و درخواست اقامت او را نادیده گرفتند (نک‍ : عاشق‌پاشازاده، 264). شیخ جنید ناگزیر با ترک دیار عثمانی به قونیه در قلمرو قرامانیان رفت و در زاویۀ شیخ صدرالدین قونوی نزول کرد. پس از یک ماهی اقامت در آن زاویه، میان جنید با شیخ زاویه، عبداللطیف، دیدار و گفت و گو صورت گرفت و به سرعت به تکفیر جنید و پیروانش از سوی عبداللطیف منتهی شد. جنید ناگزیر قونیه را به قصد ولایت طایفۀ وَرْساق ترک گفت؛ اما شیخ عبداللطیف با آگاهاندن ابراهیم‌بیگ‌ قرامان اوغلی در مورد مقاصد جاه‌طلبانه و خلاف شرع جنید در پوشش صوفیگری، او را به بازداشت جنید برانگیخت. جنید ناچار از آنجا هم درآمد و به حلب رفت (همو، 264، 266).
از آنجا که همۀ گفت‌و‌گوهای میان جنید و عبداللطیف در منابع به قلم نیامده است، دقیقاً روشن نیست کدام نکته‌های اعتقادی جنید موجب صدور حکم تکفیر برضد او شده است؛ اما همان دو سه عبارت نقل شده، مشتمل بر اعتقاد شیعیانۀ افراطی جنید و تأکید او بر اولى بودن اولاد پیامبر(ص) در برابر اصحاب بوده است. در این گفت‌وگو، احتمالاً ادعای نسب سیادت صفویان هم که تا زمان جنید در افواه و اذهان جا افتاده بود، جنید را به نوعی دعوی حق اولاد از ولایت پیامبر (ص) کشانده بود. با این قراین می‌توان پذیرفت که تشیع جنید مقدم بر آمدن او به آناتولی بوده، و او در آن سرزمین زمینۀ مناسبی برای گسترش افکار صوفیانه و شیعیانۀ خود و گردآوردن مریدان فداکار یافته است (نک‍ : سومر، 11-15).
شیخ جنید مدتی را در قلعه‌ای بازمانده از جنگهای صلیبی در کوهستان اَرْسوس گذراند و در آنجا صوفیانی از روم و ترکمانان بین‌النهرین بر او گرد آمدند. شماری از این صوفیان مریدان ‌‌پیشین شیخ بدرالدین (مق‍ 823 ق / 1420م) بودند (عاشق‌پاشازاده، 266؛ IA, III / 243). حرکتهای تبلیغی جنید در میان طوایف و تیره‌های این منطقه برخی از اهل شرع و طریقت را برضد او برانگیخت و آنان به ملک‌الظاهر سیف‌الدین جقمق (حک‍ 842-857 ق / 1438-1453م؛ بازورث، 160) سلطان مملوک مصر و شام گزارش کردند که «در قلمرو تو دجال پدید آمده است». سلطان هم به نایب حلب امر کرد که او را دستگیر کند. در یورش به جنید نزدیک به 7 نفر از همراهان او کشته شدند که 25 تن آنان از پیروان شیخ بدرالدین بودند. جنید به سواحل دریای سیاه گریخت و یاران مانده را به ملاقات در جانیک فراخواند. در این فرار، جنید برای رهایی از دست یکی از تعقیب‌کنندگان همۀ دارایی خود را به او داد تا همسرش را آزاد کند. وی در جانیک، با گروهی که باز بر گرد خود جمع کرد، به قصد برانداختن بازماندۀ حکومت روم در طرابوزان و برپاداشتن قلمروی برای خود در آنجا برخاست (عاشق‌پاشازاده، همانجا؛ IA, III / 244). با توجه به تاریخ درگذشت سلطان مصر در857 ق / 1453م، حوادث مربوط به حضور جنید در ولایت حلب و رانده‌شدنش از آنجا، بایـد پیش از آن‌ سال روی داده باشد (نک‍ : هینتس، 24).
شاید از این رو که این بار مقصد حرکت جنید طرابوزان در بیرون مرزهای اسلام بود، بیگهای مسلمان ولایات سر راه، مانعی برای او ایجاد نکردند و شیخ توانست مریدان مسلح و داوطلبان «جهاد» و «غزو» در سرزمین «کفار» را به شمار چند هزار مرد بسیج کند. آنچه این جمع را به امید پیروزی دلگرم می‌کرد، گذشته از ایمان و ارادت به رهنمودهای شیخ، نهایت فساد و نشانه‌های آشکار زوال سلسلۀ یونانی کمنینی حاکم بر طرابوزان بـود کـه در آن اوان یوحنـای چهارم (حک‍ 1447- 1458م / 851-862 ق) بر آن فرمانروایی داشت. «غازیان» جنید احتمالاً در 857 ق / 1453م (سال فتح استانبول) یا سال پس از آن (قس: هینتس، 26؛ نیز EI2, II / 598، که 860 ق / 1456م را درست دانسته‌اند)، به سرزمین کوهستانی طرابوزان هجوم بردند. با آنکه یوحنا و متحدانش از خشکی و دریا به دفاع شتافتند، اما یک توفان نامساعد نیروی دریاییِ یونانی را از ساحل دور کرد و حملۀ جنید و یارانش به شکست حاکم طرابوزان منجر شد. نیروهای جنید تا پای دیوارهای طرابوزان پیش تاختند و اسیران بسیار گرفتند؛ اما فشار شیخ بر حصار شهر و دیگر مراکز متحد آن به جایی نرسید و ناگزیر پس از غارت و خرابی از آن سرزمین دور شد. یکی از عوامل مؤثر در عقب‌نشینی جنید از طرابوزان، انتشار خبر هجوم او و صدور فرمان سلطان محمد دوم، فاتح قسطنطنیه به بیگلربیگی سیواس، برای مقابله با جنید بود. طرابوزانِ خلاصی‌یافته از دست جنید به مذاکره با پاشای عثمانی و تعهد پرداخت سالانه 3 هزار سکۀ طلا ناگزیر شد (عاشق‌پاشا‌زاده، 266-267؛ هینتس، 25-29؛ IA، همانجا).
جنید پس از بازگشت از طرابوزان به کَلْکیت رفت. مدت و چگونگی اقامت او در آن سرزمین دانسته نیست. به هنگام قشلاق حسن‌بیگ آق‌قویونلو (اوزون حسن) در حِصْن کیفا (حَصَن کیف، در شرق آمِد) در 860 ق / 1456م، جنید نزد او رفت. گزارش عاشق پاشازاده (ص 267) و به تأسی از او محققانی مانند اینانج (نک‍‌ : IA, III / 244) از دستگیر شدن جنید به وسیلۀ حسن‌بیگ نادرست است و در هیچ نوشتۀ مربوط به روابط جنید با امیر آق‌‌قویونلو از چنین حادثه‌ای یاد نشده است. با توجه به شناخته بودن سوابق طریقتی و سیاسی شیخ جنید و روابط خصمانه‌اش با پادشاه قراقویونلو از یک سو، و درویش دوستی حسن پادشاه و کشاکش او با جهانشاه بر سر ولایات غرب آذربایجان و قسمتی از دیاربکر از دیگر سو، چنان حرکت غیردوستانه‌ای از جانب حاکم بایندری دور از ذهن می‌نماید. در واقع، شیخ جوانِ از وطن راندۀ صفوی، پس از نزدیک 6 سال سرگردانی و رویارویی با خطرها و آزمونهای سخت، توانست نزد امیرآق‌قویونلو پناهگاهی یابد (مینورسکی، 166-167).
مؤلفان سدۀ نخست دورۀ صفوی سرگذشت جنید پس از خروج از آذربایجان تا رسیدن او به حسن پادشاه را بسیار کوتاه و کلی نقل کرده‌اند. ماجراهای پس از آن هم اگر چه با تفصیل بیشتری نقل شده است، اما خالی از اختلاف نیست. نخستین این مؤلفان و به تبع آنان نویسندگان نسلهای بعد، از شادمانی حسن‌بیگ از شنیدن خبر ورود جنید به قلمرو او و حتى از ارادت آن امیر به سلطان خواجه علی، جد جنید خبر داده‌اند (نک‍ : امینی، 38؛ جهانگشای، 38). حتى مؤلف معاصر و معاند شیوخ اخیر صفوی هم از نهایت حُسن نظر حسن بیگ نسبت به شیخ جنید یاد کرده است (فضل الله، 260).
امیرآق‌قویونلو برای اکمال عنایتش به شیخ، خواهر تنی خود خدیجه بیگم (خدیجه بیگی) را در حبالۀ نکاح او درآورد. در مدت اقامت شیخ نزد حسن پادشاه، خلفا در همۀ قلمرو دولت آق‌قویونلو برای جلب مریدان و نظارت بر تربیت و ارادت آنان کوشیدند و نیروهای شیخ در برخی از حرکتهای نظامی آق‌قویونلو به یاری آنها برخاستند. جنید در مدت اقامت در آمِد هم شاهد تحرکات سیاسی دولتهای رقیب (رقابت آق‌قویونلوها و قراقویونلوها؛ رقابت آق‌قویونلوها و عثمانیها بر سر تصرف سرزمینهای خالی از قدرت آناتولی؛ نزدیکی ممالیک مصر به دربار آق‌قویونلو برای مقابله با عثمانی؛ تشبث برخی از قدرتهای اروپایی برای اتحاد با حسن بیگ برضد عثمانی) و ناظر دستبرد غارتگرانه و اسیرگرانۀ حسن بیگ در گرجستان بود. احتمالاً پس از بازگشت نیروهای آق‌قویونلو از گرجستان (863 ق / 1459م)، شیخ از حسن‌بیگ اجازه گرفت و همسر باردار خود را در دربار آمِد گذاشت و همراه گروه کثیری از صوفیان مسلح بیرون آمد و خواست باردیگر بخت خود را در میدان برخوردهای سیاسی و نظامی بیازماید (نک‍ : هینتس، 39-50؛ IA، همانجا).
‌در این مرحله، برخی از متون از بازگشت جنید به اردبیل خبر داده‌اند (عاشق‌پاشازاده، همانجا؛ فضل الله، 261؛ امینی، 39؛ جهانگشای، 39؛ قاضی احمد، 1 / 35؛ روملو، 408؛ غفاری، 261). جهانشاه که در آغاز کار ارشاد جنید نتوانسته بود ادعاها و حرکات او را در تجمع مریدان تحمل کند، اکنون بیش از پیش نمی‌توانست او را پس از این همه کسب تجربه و قدرت و به‌ویژه وصلت و اتحاد شیخ باخاندان آق‌قویونلو، پذیرا باشد. بنابراین، از آغاز بازگشت جنید به اردبیل، به تدارک رویارویی با او پرداخت. جنید هم با ملاحظۀ نابرابری ‌نیروهای طرفین، با اقدام بـه‌‌ فراخوان نیروهای‌ مرید خود، از اردبیل بیرون‌ ‌آمد (نک‍ :‌ فضل‌‌ الله، 261-262؛ امینی، 39-40؛ جهانگشای، همانجا؛ قاضی احمد، 1 / 35-36؛ روملو، همانجا).
در خصوص این مرحله از حرکت جنید باید گفت که تنها یکی از مؤلفان دورۀ اول حکمرانی صفویان دربارۀ بازگشت جنید به اردبیل سکوت کرده، و پس از نقل خبر وصلت شیخ با خواهر حسن بیگ و تولد فرزند پسرش (حیدر)، از رفتن جنید از «دیار بکر به عزم غزو کفار به طرف طرابوزان» و «غزا» با «کفار» آنجا، مراجعت به دیاربکر، عزیمت به شروان و کشته‌شدن او در جنگ با امیر خلیل والی شیروان خبر داده است (قزوینی، 238). نوشتۀ مؤلف تاریخ جهان آرا هم با اندک تفاوتی چنین است و تاریخ واقعۀ شروان را در یکی از سالهای پس از 860 ق یاد کرده است (غفاری، 261-262).
مؤلفانی که خبر بازگشت شیخ را به اردبیل نقل کرده‌اند، دربارۀ مرحلۀ پس از خروج دوبارۀ جنید از اردبیل اختلاف قولهایی دارند. برخی تصریح کرده‌اند که شیخ پس از فراهم آوردن نزدیک به 10 ‌هزار نفر از «اصحاب ارادت» به شروان درآمد. امیر خلیل الله حاکم شروان که از سوی شیخ جعفر هم تحریک شده بود، با سپاهی گران به رویارویی با او برخاست و پس از کشتار بسیار از دو طرف (پنجشنبه 10 جمادی‌الاول 864)، خود شیخ جنید هم در میدان معرکه کشته شد (امینی، 40؛ روملو، 408-409).
برخی از مورخان رسمی دیگر آن دوره نوشته‌اند که شیخ جنید پس از خروج از اردبیل، «به داعیۀ سلطنت لوای دولت برافراشت» و به شروان تاخت. سلطان خلیل از ابوالمعصوم خان طبرسرانی استمداد کرد و او قریب 5 هزار کس به امدادش فرستاد و او با 30 ‌هزار کس در کنار آب کُر به مقابله با شیخ ایستاد و شیخ در این نبرد از پای درآمد ( جهانگشای، 39-40).
فضل الله بن روزبهان هم آورده است که چون جنید پیوسته آرزوی تسخیر مملکت شروان داشت، «به توریۀ غزای چرکس از آب کُر عبور نموده، به سوی طبرسران شتافت و طایفه‌ای از مردم آنجا را اغوا و اغرا کرده، با خود بیرون آورد و با سلطان اعظم [ ... .] امیرخلیل [ ... .] به مخالفت و عصیان مجاهرت نمود» تا کار به مصاف در دامن البرز و کشته‌شدن شیخ کشید» (همانجا). قاضی احمد قمی (همانجا) متذکر شده است که وقتی جنید خواست به اردبیل رود، خبر‌چینان او را از همدستی میرزا جهانشاه با شیخ جعفر آگاه ساختند و او از آن رأی عدول کرد و به اندک وقتی ده‌هزار کس مسلح از مریدان و محبان سلسلۀ صفویه گرد آورد و از دیاربکر به عزم غزو کفار طرابوزان و چرکس رفت. پس از جنگ با کفار آنجا، به طرف شروان روان شد، اما در جنگ با شروانشاه اسیر و به حکم او کشته شد، قاضی احمد قمی این حادثه را پس از 860 ق یاد کرده است (همانجا).
به نوشتۀ مؤلف تواریخ آل عثمان، جنید به اردبیل بازگشت، اما چون آنجا گنجایش لشکریانش را نداشت، به ولایت شماخی رفت و در پاسخ شروانشاه گفت که به «غزای» آخسقه و گرجستان می‌رود. شروانشاه اعتراض کرد که آنان خراج‌گزار من هستند و حمله به آنان روا نیست. جنید اعتنایی نکرد و به آن خراج‌گزاران حمله کرد و پس از غارت و اسارتشان به شماخی بازگشت. چون شروانشاه کس فرستاد که در اینجا توقف نکن و بگذر،‌شیخ فرستاده را کشت و آنجا را هم غارت کرد. خلیل بیگ‌ به‌مقابله شتافت و جنید دستگیر و کشته شد. یک ماه بعد پسرش حیـدر بـه‌دنیا آمـد (عـاشق‌پاشـازاده،267؛ نیزنک‍‌ : IA, III / 244). یکی از مؤلفان دورۀ میانۀ سلطنت صفویه هم محل قتل جنید را در طرابوزان به سال 860 ق نوشته است (پیربوداق، 109).
گذشته از این‌همه اختلاف در منابع دربارۀ مسیر شیخ جنید از دیاربکر تا کشته‌شدن او، دربارۀ مدفن او نیز نقلهای متفاوتی وجود دارد. فضل الله بن روزبهان نوشته است که سر شیخ جنید را در طشتی پیش امیر خلیل کشیدند (ص 262)، به گفتۀ امینی جسدش را از محل کارزار به مقبرۀ صفویه (اردبیل) بردند و در آنجا دفن کردند (ص 43). مؤلف جهانگشای آورده است که «جمعی از صوفیان طبرسران نعش مبارک آن حضرت را از معرکه بیرون بردند و در مکانی مناسب در طبرسران مدفون ساختند و تا حال آن مکان شریف محبط انوار رحمت و مطاف مردم آن ولایت است» (ص 40). روملو دربارۀ محل دفن جنید هیچ نگفته است. مؤلف عالم آرای عباسی پس از نقل مطلب از فتوحات یمنی ( فتوحات امینی یا همان فتوحات شاهی)، قول مؤلف جهانگشای را (بدون ذکر مأخذ) بدان افزوده است (اسکندربیک، 1 / 18). نام محل کارزار و دفن جنازۀ شیخ را هم به صورتهای مختلف قوریال، قورنال، قوریان، قودیال و خودمـان آورده‌اند (افـزون بـر منابع یاد شده، نک‍ : منجم باشی، 180- 181؛ باکیخانف، 89-90).
امروزه در روستای حَضْره کَنْدی جمهوری آذربایجان بقعه‌ای هست با سنگ‌نوشته‌ای به عربی که تاریخ بنای آن بر مزار شیخ جنید را در 951ق / 1544م نوشته‌اند (نعمت، 53-54، نیز تصویر 30). این مدرک گویای آن است که مزار شیخ جنید، دست‌کم زمانی در آنجا بوده است. برای تکمیل این بحث یادآور می‌شود که در معرفی مزارات مقبرۀ صفویه در اردبیل نشانی از قبر شیخ جنید نداده‌اند (نک‍ : ترابی، 2 / 147-189).
مؤلف معاند شیخ، پس از نقل سرگذشت او افزوده است که مریدانش او را «مجاهره‌الله» و ولدش را ابن‌الله گفتند [ ... ] و حمق و جهل ایشان به مرتبه‌ای بود که اگر کسی شیخ را به مرگ نسبت کردی، دیگر شربت خوشگوار حیات نخوردی» (فضل الله، 265). شاید از این رو بود که چند سالی پس از مرگ جنید و برقراری پسر کوچک‌ترش حیدر بر جای او در منصب ارشاد مریدان، شخصی مشابه جنید در توقات پدید آمد که مریدان شیخ او را همان شیخ جنید گفتند و پیروش شدند. سلطان محمد فـاتح او را بـه حضور آورد و بـه خیـرالدین ــ که پیش‌تر معلم شیخ جنید بود و بعدها معلم سلطان عثمانی شده‌ بود ــ نشان داد. خیرالدین ادعای جنید بودن او را تکذیب کرد و آن شخص خود معترف شد که نامش جلال است. سلطان او را رها کرد، اما مریدان شیخ آن شخص را به جهت انکار جنید بودنش دماغ بریدند و سنگسارش کردند (عاشق‌پاشازاده، همانجا).
صاحبان‌ مسند ارشاد صفویِ‌ پس از جنید، روش او را رهنمای کار خود قرار دادند: نظامی کردن گروه صوفیان مرید (صوفیـان غازی)، که به تشکیل اتحادیۀ صوفی ـ نظامی قزلباش انجامید؛ تکیۀ اساسی بر مریدان ترکمنِ برآمده از قبیله‌ها و طایفه‌های شیعی غالی آناتولی و تلقی آن سرزمین به عنوان منبع و مخزن عمدۀ نیروی رزمندۀ خود، که پس از تشکیل سلطنت شاه اسماعیل و کوچ جمعی و خانوادگی این مریدان به سوی ایران، سومین مهاجرت بزرگ طوایف ترک از سمت باختر به ایران شکل گرفت (نک‍ : مینورسکی، 175)؛ نگاه به سرزمین داغستان و شروان به مثابۀ مناسب‌ترین محل برای کسب غنایم، اسیران، آماده باش داشتن نیرو؛ و ضعیف‌ترین نقطه‌ای که شیوخ مدعی سلطنتِ فاقد سرزمین می‌توانستند به عنوان نخستین قلمرو خود به چنگ آورند.

سرانجام، 42 سال پس از قتل جنید، نوه‌اش شاه‌اسماعیل توانست با پیروزی بر فرخ‌یسار شروانشاه (پسر خلیل‌الله) پادشاهی صفوی را در شهر شماخی اعلام کند. پس از فتح قلعۀ بادکوبه، به امر آن شاهِ نوخاسته صوفیان قبر امیرخلیل الله را شکافتند و به انتقام خون شیخ جنید استخوانهایش را در آتش سوزاندند (قاضی احمد، 1 / 67؛ جهانگشای، 127).
مورخان عصر صفوی شیخ جنید را نخستین مدعی سلطنت صوری دودمان صفوی دانسته‌اند و برخی از محققان معاصر هم معتقدند که در تاریخ پادشاهی صفویان و فعالیت سیاسی آنان، برای درک بهتر شخصیت و حرکت شیخ جنید، باید این نکته را هم مدنظر داشت که زمانۀ او شاهد نمونه‌های چندی از تلاشها و خیزشهای سیاسی در پوشش افکار و اعتقادات صوفیانه با گرایشهـای غلـوآمیـز علـوی و ادعـای مظهریت الٰهـی ـ حلولی گونه در نواحی مختلف ایران، از حروفیه تا مشعشعیان بوده است. اگر جنید خود در نیل به این هدف به اندازۀ برخی از آنان کامیاب نشد، ادامۀ راه او در نسلهای بعد صفوی بیش از هر نهضتِ‌ مشابه دیگر با‌موفقیت قرین گشت (نک‍ : شیبی، 166-230، 286-323، 367، 380-381).

مآخذ

اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1334ش؛ امینی هروی، ابراهیم، فتوحات شاهی، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1383ش؛ بازورث، ک. ا.، سلسله‌های اسلامی جدید، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1381ش؛ باکیخانف، عباسقلی آقا، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی زاده و دیگران، باکو، 1970م؛ پیربوداق منشی، جواهر الاخبار، به کوشش محسن بهرام نژاد، تهران، 1378ش؛ پیرزادۀ زاهدی، حسین، سلسلة النسب صفویه، برلین، 1343ق / 1924م؛ ترابی طباطبایی، جمال، آثار باستانی آذربایجان، تهران، 1355ش؛ جهانگشای خاقان، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام آباد، 1364ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349ش؛ سومر، فاروق، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفویه، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران، 1371ش؛ سیوری، ر. م.، تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی، ترجمۀ عباسقلی غفاری فرد و محمدباقر آرام، تهران، 1382ش؛ همو، در باب صفویان، ترجمۀ رمضان علی روح‌ اللٰهی، تهران، 1380ش؛ شیبی، کامل مصطفى، تشیع و تصوف تا آغاز سدۀ دوازدهم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1359ش؛ عاشق پاشازاده، درویش احمد، تواریخ آل عثمان ( تاریخ)، به کوشش عالی بک، استانبول، 1332ق؛ عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، 1349ش؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343ش؛ فضل الله بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی، به کوشش محمد اکبر عشیق، تهران، 1382ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش؛ قزوینی، یحیى، لب التواریخ، به کوشش جلال‌الدین تهرانی، تهران، 1314ش؛ منجم‌باشی، احمددده، صحائف الاخبار، ترجمۀ احمد ندیم، استانبول، 1285ق / 1868م؛ مینورسکی، ولادیمیر، «ایران در قرن 15 میلادی»، ترجمۀ ابوالحسن دیانت، یادنامۀ میرزا جعفر سلطان القرائی، به کوشش یوسف رحیم لو و دیگران، تبریز، 1370ش؛ هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1346ش؛ نیز:

EI2; IA; Ne’mat, M., Azerbaydjanda pirler, Baku, 1922.

یوسف رحیم‌لو

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: