صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / جعیفران موسوس /

فهرست مطالب

جعیفران موسوس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 3 آبان 1398 تاریخچه مقاله

جُعَیْفِرانِ مُوَسْوِس، جعیفران بن علی بن صفر ابناوی (منسوب به ابناء خراسان) که از نیمه‌های عمر، لقب موسوس یافت. نسبت ابناوی او را ابوالفرج (20 / 202)، خطیب بغدادی (7 / 163) و دیگران شرح داده، و گفته‌اند که از زادگان «سپاه خراسانی» (سپاه عربی / ایرانی آغاز دورۀ عباسی در خراسان) بوده است. وی در بغداد زاده شد، همان‌جا بالید و سپس در سامره مسکن گزید (ابو الفرج، همانجا؛ صفدی، الوافی ... ، 11 / 168). او نیز مانند پدر، شیعی‌مذهب بود (جاحظ، 2 / 227).
پـدرجعیفران ــ اگر روایت ابوالفرج (همانجا) درست باشد ــ «دهقان» محلۀ کرخ در بغداد بود، اما ماجراهایی که میان او و فرزند نامتعادلش رخ داده، اندکی غریب می‌نماید. جاحظ که او را شخصاً دیده است (2 / 227-228)، 4 بیت از وی نقل کرده که عیناً در اغانی وی نیز (نک‍ : 20 / 209) تکرار شده است؛ اما در اغانی، روایتی نیز همراه آن آمده است: وی که بسیار زشت و بددهن بود، تصویر خود را در حُبّانۀ (ظرف سفالی = خمره) پرآبی می‌بیند و می‌گوید: «جعفر (= جعیفران)، فرزند پدر خود نیست و به او شباهت ندارد. همه، ادعای پدری او را دارند. این یک صدایش می‌کند «پسرکم» و آن دیگری لب به اعتراض می‌گشاید. در این میان، مادر که پدر واقعی را می‌شناسد، به ریششان می‌خندد» (همانجا؛ قس: ابن‌‌عبدربه، 6 / 165).
این هجای گزنده که خود او و پدر و مادر را به ننگ می‌آلاید، شاید پس از ماجرای نازیبای دیگری که در درون خانواده رخ داده بود، سروده شده باشد: پدر دریافت که فرزندش جعیفران، با کنیز وی رابطۀ نامشروع دارد، به همین سبب در سفر مکه به خدمت امام موسی‌بن‌جعفر (ع) رسید و از ایشان راهنمایی خواست. امام (ع) توصیه فرمود که وی، فرزند را از خانه براند و از ارث محروم کند؛ پدر نیز چنین کرد. پس از مرگ او، جعیفران برضد وصیّ پدر خود، شکایت برِ قاضی برد و ادعای ارث کرد. این دعوا سخت به درازا کشید و کوششهای جعیفران نیز به شکست انجامید. همین شکست بود که به قول بسیاری از نویسندگان (از جمله ابوالفرج، 20 / 202-203؛ صفدی، همان، 11 / 168-169)، به دیوانگی شاعر انجامید. با توجه به این روایت، شاید بتوان گفت که وی، شعر تهمت‌آمیز پیشین را به دنبال همین سرخوردگی سروده باشد.
برای روایتهای مربوط به جعیفران، هیچ زمانی را نمی‌توان در نظر گرفت؛ اما روابط گوناگون او با مردان نام‌آور، محدودۀ زمانی زندگی وی را آشکار می‌سازد.
وی در بغداد نزد ابودلف (د 225 ق / 840 م) رفت. امیرعرب نخست از پذیرفتن این «دیوانه» سر باز ‌زد، اما چون شعر زیبای او را در مدح خود شنید، پاداشش داد (ابن‌ابی‌طاهر، 134؛ ابوالفرج، 20 / 207-208). دیدار او با ابودلف یک بار دیگر نیز تکرار شد (ابوالفرج، 20 / 208-209). در روایتی دیگر او را همراه محمدبن‌بشیر ریاشی (معاصر ابونواس) در باغی می‌یابیم (صنعانی، 1 / 492)، فضل‌بن‌یحیى (د 193ق / 809 م) از او گله می‌کند که چرا به دیدنش نمی‌رود (آبی، 3 / 274)؛ نیز اشاره کردیم که جاحظ (د 255 ق / 869 م) خود او را دیده است. با توجه به این سالها، می‌توان گفت که وی در نیمۀ دوم سدۀ 2 و آغاز سدۀ 3 ق می‌زیسته است.
بیشتر روایتهای مربوط به این شاعر نیمه‌دیوانه و نیز بسیاری از اشعاری که به او نسبت داده‌اند، پیرامون یک محور می‌گردد: کسی بیتی یا مصراعی بر او می‌خواند و از وی می‌خواهد که دنبالۀ آن را در همان وزن و قافیه بسراید. وی که در این کار مهارت خاصی دارد، در عوض، درهمی یا نیم درهمی می‌طلبد؛ جاحظ (همانجا) او را دیده که از مردی یک درهم گرفته و یک دوبیتی برایش سروده است (با قافیۀ ج)؛ اما راوی اغانی (ابوالفرج، 20 / 205) گوید که گروهی را در بغداد دیده که گرد جعیفران را گرفته، از او شعر می‌طلبیدند (یک بیت از دو بیت جاحظ ، با تغییر). همین روایت را ابن‌عبدربه (همانجا) به گونه‌ای آورده که گویی درکوفه بوده است.
نیشابوری (ص 121) از مردی هاشمی سخن می‌گوید که از دادن درهمی به شاعر دیوانه سر باز زد. وی نیز هجوش کرد و چون درهم را ستاند، مدحش گفت (دو بیت با قافیۀ م). کسی به او مصراعی عرضه کرد، شاعر در ازای یک درهم شعر را کامل ساخت (همو، 124-125). در روایت دیگری از نیشابوری (ص 124): کسی از او تکمیل یک بیت را خواسته است (1 بیت راوی، یک بیت جعیفران، با قافیه). خطیب بغدادی می‌نویسد (7 / 164): شاعر بزرگ ــ دعبل خزاعی ــ نیز به همراه دو تن دیگر از او تکمیل مصراعی را می‌طلبند (1 مصراع، نیز 3 بیت با قافیۀ ع).
صفدی ( تمام ... ، 251) موضوع درهم‌طلبی او را به مذهبش پیوند می‌دهد: کسی به او درهمی داد و خواست فاطمه (ع) را ناسزا گوید. شاعر دیوانه پاسخ داد که: اگر نیم درهم دهی، عایشه و پدرش را ناسزا می‌گویم (نیز نک‍ ‍‌: صنعانی، 1 / 490).
همچنین ماجرای شاعر دیوانه با کودکانی که به دنبالش می‌دوند، چندبار تکرار شده است؛ گسترده‌ترین صحنه، از قول عثمان‌بن‌محمد کاتب در اغانی (ابوالفرج، 20 / 205-206) نقل شده که وی دیده است جعیفران، سراپا برهنه، در کوچه‌ها می‌رفت و کودکان به دنبالش می‌دویدند و دیوانه‌اش می‌خواندند؛ چون پراکنده می‌شوند، شاعر قطعه‌ای (6 بیت با قافیۀ ل) برای عثمان می‌سراید و در آن اظهار می‌دارد که اگر او را دیوانه می‌خوانند به آن سبب است که وی سخت تنگ‌دست و بی‌نوا ست. عثمان او را به درون خانه می‌برد و از او می‌خواهد مضمون شعر پیشین را با قافیۀ دیگری بسراید. وی فی‌البداهه قطعه‌ای در 8 بیت (با قافیۀ س) می‌سراید. دنبالۀ روایت چنین است که چون حاضران مجلس به دیوانگی‌اش اشاره کردند، 5 بیت (با قافیۀ لا) سرود و از ایشان گله کرد (همو، 20 / 206-207). ابوالفرج (20 / 204) روایت مشابه دیگری نیز نقل کرده که در رصافۀ بغداد رخ داده است و در آن باز شاعر پی‌درپی بدیهه‌سرایی می‌کند و کودکان آزاررسان هم، باز در صحنه ظاهر می‌شوند (قس: صفدی، الوافی، 11 / 169).
این گونه روایت که مورد علاقه بسیاری از نویسندگان بود، در عقلاء المجانین نیشابوری (د 406 ق / 1016 م) بسیار گسترش یافته است، چندان که در یک صحنه، شاعر 6 قطعه پی‌در‌پی فی‌البداهه‌ می‌سراید؛ اما این‌گونه حکایت‌پردازی، ذهن خواننده را در باب صحت آنها دستخوش تردید می‌سازد.
در برخی از روایات، جعیفران در قالب ابلهان یا دیوانگان هوشمندِ نکته‌سنج در می‌آید. معروف‌ترین حکایت در این باب، ماجرای قاضی یک چشم است که در چند منبع تکرار شده است (ابوالفرج، 20 / 207؛ علی‌‌خان مدنی، 2 / 7؛ صنعانی، 1 / 488-489).
دربارۀ مرگ او نیز داستانی که خیالی می‌نماید، نقل کرده‌اند. عثمان کاتب، که گفتیم بیشتر روایات مربوط به او را نقل کرده است، گوید که بر بامی ایستاده بود، در خانۀ همسایه، جعیفران را دید که دیوانه‌وار پیرامون حیاط می‌گردد و 5 مصراع (که در بیان دیوانگی خود او بود) پیوسته برمی‌خواند. این کار تا بامداد ادامه داشت؛ در آن هنگام شاعر «چون گیاهی پژمرده در افتاد و جان باخت» (ابوالفرج، 20 / 204-205؛ صفدی، همانجا).
شعر جعیفران، چنان‌که از شرح زندگانی‌اش درمی‌یابیم، سراسر شعر مناسبت است. از این سروده‌ها تنها باید در زمینۀ جامعه‌شناسی عراق در سدۀ 2 و 3 ق، بهره‌برداری کرد. در زمان او شعر نوخاستۀ عربی، یکسره از سنتهای شاعرانۀ کهن رو بر تافته، و به درون زندگی مردم عادی پای نهاده بود.
مجموعۀ اشعاری که در منابع یاد شده است، به تقریب، 100 بیت است؛ بزرگ‌ترین قطعه، قطعه‌ای 9 بیتی است و کوچک‌ترینِ اشعار، مصراعهایی که او در تکمیل اشعار خود یا دیگران می‌سروده است (مجموعۀ اشعار او را در این منابع می‌توان یافت: جاحظ، 2 / 227-228، ابوالفرج، 20 / 204، 205، 208، 209؛ ابن‌ابی‌طاهر، همانجا؛ نیشابوری، 121-125؛ ابن‌عبدربه، همانجا؛ خطیب، 7 / 164-165؛ رفاء، 2 / 190، 4 / 361؛ ثعالبی، 61-62؛‌ شمشاطی، 95). آنچه در منابع دیگر آمده، تکرار روایت کهن‌تر است.

مآخذ

آبی، منصور، نثر الدر، به کوشش محمدعلی قرنه و علی محمد بجاوی، قاهره، 1983م؛ ابن ابی طاهر ‌طیفور، احمد، کتاب بغداد، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1368ق / 1949م؛ ابن‌‌عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402ق / 1982م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش عبدالله علـی مهنا، بیروت، 1407ق / 1986م؛ ثعالبـی، عبدالملک، ثمار القلوب، بـه کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق / 1965م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق / 1948م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، 1405ق / 1985م؛ رفاء، سری، المحب و المحبوب و المشموم و المشروب، ج 2، به کوشش مصباح غلاونجی، ج 4 به کوشش ماجد حسن ذهبی، دمشق، 1407ق / 1986م؛ شمشاطی، علی، الانوار و محاسن الاشعار، به کوشش محمد یوسف و عبدالستار احمد فراج، کویت، 1399ق / 1978م؛ صفدی، خلیل، تمام المتون فی شرح رسالة ابن زیدون، به کوشش محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره، 1389ق / 1969م؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش شکری فیصل، ویسبادن، 1401ق / 1981م؛ صنعانی، یوسف، نسمة السحر، به کوشش کامل سلمان جبوری، بیروت، 1420ق / 1999م؛ علی خان مدنی، انوار الربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، نجف، 1388ق / 1968م؛ نیشابوری، حسن، عقلاء المجانین، به کوشش مصطفى عاشور، قاهره، 1989م.

آذرتاش آذرنوش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: