صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / جزار /

فهرست مطالب

جزار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 6 آبان 1398 تاریخچه مقاله

جَزّار، ابوالحسين يحيي بن عبدالعظيم انصاري، معروف به تعاشير (د 679ق / 1280م)، شاعر مصري دورۀ مماليک. وي را چون چهره‌اي زيبا داشت، جمال‌الدين لقب داده‌اند (ذهبي، تاريخ، 331-332؛ ابن فرات، 7 / 202؛ عاني، 55). تولد او را ميان سالهاي 600-603 ق دانسته‌اند (نک‍ : ذهبي، همانجا؛ ابن شاکر، 4 / 277؛ ابن تغري بردي، الدليل ... ، 2 / 778؛ ابن فرات، همانجا؛ بدرالدين، 260).
ابن سعيد مغربي (د673 ق) در کتاب المُغرب خود به تفصيل به وي پرداخته است، زيرا هنگامي که ابن سعيد به مصر سفر کرده بود، جزار برخلاف ديگر مصريان با او از در دوستي درآمد، و در قاهره و ديگر شهرهاي مصر او را همراهي کرد. ابن سعيد بيان مي‌کند که در بسيار جاها خود ديده است که جزار بالبداهه شعر مي‌سرود، و در همۀ فنون شعري استاد بود (1 / 296-297؛ نيز نک‍ : ابن شاکر،3 / 104). همچنين ابن سعيد ادعا مي‌کند که شنيده است جزار با امردان جوان نشست و برخاست فراوان داشته، و همين امر سبب تهمتهايي به وي شده است؛ با اين همه، مي‌گويد که چون بزهکاري احتمالي جزار در خفا رخ مي‌دهد، ناچار کار او را به خدا بايد واگذاشت (1 / 297). ابن سعيد اشاره مي‌کند که فصل «شعراء الفسطاط» کتاب خود را با ذکر جزار به پايان مي‌رساند تا آن فصل به «مُشک» خاتمه يابد (1 / 296) و حدود 50 صفحه از کتاب خود را به اشعار وي اختصاص داده است (1 / 298-348).
وي در ابتدا همچون پدر و نياکانش به شغل جزّاري (قصابي) مشغول بود. ابن سعيد دکانهاي ايشان را که همچنان در فسطاط پابرجا بوده، ديده بوده است (1 / 296). جزار خود نيز در اشعارش به شغل قصابي خود اشاره کرده ( ابن شاکر،4 / 278-279، 286؛ ذهبي، المختار ... ، 302؛ نيز نک‍ : امين،52 / 48)، و در عين حال قوم خود را صاحب اصالت و کرامت دانسته است (يونيني،4 / 63)؛ حتى دوستش سراج وراق اشاره مي‌کند که اگر آنچه دربارۀ پيشۀ او ست، از شعرش بزداييم، بي‌گمان نيمي از اشعارش نيز از ميان مي‌رود (اميني،5 / 509).
گويا جزار از کودکي گرايش به شعر و ادب داشت. به گفتۀ ابن شاکر کتبي هنگامي که وي طفلي بيش نبود، شعري سرود و پدر او را نزد ابن ابي الاصبع برد تا شعر را بر وي عرضه کند، اما ابن ابي الاصبع سرودۀ وي را گزافي بيش ندانست (4 / 278). با اين همه، مي‌بينيم که بعدها ابن سعيد مقام جزار را در فسطاط همچون مقام ابن ابي الربيع در قاهره مي‌داند (1 / 297).
جزار از ابوالفضل احمد بن محمد بن حباب و ديگران روايت شنيد و روايت کرد (يونيني، 4 / 61؛ ذهبي، تاريخ، 332؛ ابن فرات، همانجا). همچنين اثيرالدين ابوحيان روايت مي‌کند که جزار را در قاهره ديده که نزد شيخ قطب‌الدين بن قسطلاني بوده، و قسطلاني وي را به عنوان اديب به ابوحيان معرفي کرده است (نک‍ : ابن حجه، 249).
وي با سرّاج ورّاق (د659 ق / 1261م)، کاتب امير سيف الدين ابوبکر ابن اسباسلار، والي مصر و نصيرحمّامي اديب مصري (د712ق / 1312م) دوستيِ ديرين داشت و افزون بر جلسات مشاعره، با هم مکاتبه و مداعبه مي‌کردند (مثلاً نک‍ : ابن شاکر، 3 / 141-142؛ ابن حجه، 248، 249؛ سماوي، 2 / 434؛ اميني، همانجا).
ذوق سرشار شعري جزار وي را به سوي سلاطين و پادشاهان کشاند و صله‌هاي بسياري از آنان ستاند و توانست از اين راه روزگار بگذراند (يونيني، 4 / 61؛ ابن سعيد، 1 / 296؛ ابن کثير، 13 / 342؛ سيوطي،1 / 490).
گويند او به زيِ کُتّاب درآمده بود (ذهبي، همان، 333؛ ابن شاکر، 4 / 277) و در عين حال بزرگان را مدح مي‌کرد (دربارۀ نام برخي از آن بزرگان، مثلاً نک‍ : ابن سعيد، 1 / 303-304، 313-314؛ يونيني،4 / 65، 71، 73؛ ذهبي، المختار، همانجا؛ ابن شاکر، 4 / 290؛ عصام الدين، 2 / 79-80).
افزون براين، جزار آن‌قدر اعتبار يافته بود که گاه ملازم بزرگان دولت باشد. مثلاً در 657 ق که کمال‌الدين ابن عديم (نک‍ : ه‍ د، آل ابي جراده)، به رسالت از جانب والي شام براي تدارک مقاومت در برابر مغولان به قاهره آمده بود، جزار ملازمش گرديد (ابن شاکر، 3 / 127) و حتى 8 بيت در مدح وي نيز سرود و به همراه «سجاده‌اي سبز» به وي هديه داد تا بتواند از او صله‌اي دريافت کند (يونيني، 4 / 62؛ ابن شاکر، 4 / 292-293)؛ همين امر موجب حسادت شد و گروهي را به هجو جزار برانگيخت (ذهبي، همانجا؛ نيز قس: مدح او دربارۀ فخرالقضات ابن بصاقه (د650 ق) که از جانب ملک ناصر داوود به مصر آمده بود، يونيني، 4 / 66-67).
اگرچه جزار از راه شاعري مقام و منزلتي براي خود کسب کرد، اما گويا هيچ‌گاه از حرفۀ قصابي خود دست نکشيد، چه، يونيني نقل مي‌کند که دوستش شرف الدين از وي خواست تا از پيشۀ پدر ــ که ديگر پسنديدۀ او نبود ــ دست بردارد، اما جزار به شغل خويش باليد و از ديگران خواست تا وي را بر اين شغل ملامت نکنند (همو، 4 / 64؛ ذهبي، همان، 303؛ امين، 52 / 49؛ اميني، 5 / 515). گويا جزار شاعري ولخرج و اهل اسراف بود و همين امر سبب شد تا سالهاي پاياني عمرش را با تنگدستي و سختي سپري کند (ابن شاکر، 4 / 278؛ امين، 52 / 44). شاعر در سروده‌اي اشاره مي‌کند که چندان ظاهر وي به فقر درآميخته که مردم او را «جاهلي مانوي» مي‌پندارند (ابن شاکر، 4 / 287). گويا ارمغان فقر براي او ظاهري «صوفيانه» بوده است که از«پوستش دلق و از سرش عمامه‌اي» ساخته بود (همو، 4 / 291). گويا همين وضع او سبب شده تا شاکر هادي شکر گمان کند که شاعر در پايان عمر به پارسايي و پرهيزگاري روي آورده، و باز حرفۀ پدر را در پيش گرفته است (1 / 213).
جزار به گفتۀ ابن حجۀ حموي (نک‍ : بغدادي، 2 / 525؛ اميني، 5 / 516؛ ابن کثير، همانجا) در 672 ق، يا به روايتي ديگر در 679 ق ( مثلاً نک‍ : صقاعي، 173؛ ابن عماد، 7 / 636؛ ابن حبيب، 1 / 60؛ نيز نک‍ :GAL, I / 409; GAL, S, I / 574) چشم از جهان فروبست. گفته‌اند که وي در آن هنگام نزديک به 76 سال داشت و بر اثر بيماري فلج درگذشت (ابن شاکر، 4 / 277؛ ذهبي، العبر، 5 / 324؛ سيوطي،1 / 491). او را درگورستان قرافۀ مصر به خاک سپردند (يونيني،4 / 61). دوستش سراج وراق 25 بيت در رثاي وي سرود (ابن شاکر، 4 / 281-282؛ نيز نک‍ : صنعاني،3 / 363).

شعر جزار

بيشتر منابع وي را شاعري «کثير المجون»، بديهه‌سرا و صاحب نوادر ياد کرده‌اند (ذهبي، تاريخ، 332؛ ابن حبيب، همانجا؛ ابن فرات، 7 / 202؛ بدرالدين، 260). شاعر نيز در دو بيت به «مجون» خود اشاره کرده، اما خود را چون گازري دانسته است که در آفتاب روي خود را سياه مي‌کند تا پليدي را از ديگران بزدايد (يونيني، 4 / 64؛ صقاعي، 172؛ ابن تغري بردي، الدليل، 2 / 778). صفدي شعر وي را خوش مي‌داشت (صنعاني، 3 / 357). صنعاني نيز جزار و سراج وراق را چون نفس واحدي مي‌داند که شعرشان بسيار شبيه به هم است؛ با اين همه، شعر جزار را بهتر مي‌داند (نک‍ : 3 / 356؛ نيز ابن شاکر، 4 / 278).
يکي از قطعات زيبايي که وي سروده، يادآور يکي از مطايبات عبيد زاکاني است، چه، جزار اشاره مي‌کند که خانۀ وي چندان سست و فرسوده شده است که او را جرئت نماز گزاردن در آن نيست، زيرا ديوارهاي خانه در حال رکوع است و مي‌ترسد که به سجود رود و اگر او «اذا زلزلت» را بخواند، خوف آن دارد که خانه نيز سورۀ «واقعه» را برخواند (اميني، 5 / 512-513).
از موضوعاتي که شاعر بسيار بدان پرداخته، اشعار ديني است. مثلاً وي دو قصيده از ابو تمام را که در رثاي ابونصر محمد بن حميد سروده، تخميس کرده، و به رثاي امام حسين (ع) اختصاص داده است (علي خان مدني، رحلة، 280). همچنين اشعاري چند در وصف واقعۀ عاشورا (ابن شاکر، 1 / 320-321؛ صنعاني، 3 / 356-357؛ سماوي،2 / 436)، يا مدح حضرت علي(ع) سروده است که در آن به «تقدم خلافت آن حضرت»، «واقعۀ غدير» و حديث «انت مولى للورى ... » اشاره دارد (نک‍ : يونيني، 4 / 70؛ سماوي، 2 / 435-436؛ اميني، 5 / 508-509، که 27 بيت از آن را آورده اند؛ نيز 5 بيت جداگانه در اشاره به «حديث اِفک»: امين، 52 / 46-47). اين اشعار سبب شده است تا نام وي در منابع شيعي (مثلاً امين، 52 / 44؛ اميني، 5 / 508؛ دايرة المعارف ... ، 5 / 34)، يا منابعي که به اين امر پرداخته‌اند (مثلاً نک‍ : شبر، 4 / 8؛ صنعاني، 3 / 356؛ سماوي، 2 / 433) راه يابد و حتى از وي به عنوان شاعري شيعي «که از يادها رفته است»، نام برده‌اند (اميني، 5 / 509). اما چقدر اين اشعار مي‌تواند دليل بر شيعي بودن وي باشد، جاي بسي تأمل است، چه، وي را سروده‌اي ديگر در برحق بودن ابوبکر و خلافت وي به امر حضرت رسول (ص) است (ابن سعيد، 1 / 298). شايد اين اشعار تنها حکايت از ارادت وي به ائمۀ اطهار (ع) باشد، چرا که وي اشعاري ديگر در مدح امام هادي و امام موسى کاظم(ع) نيز سروده است (همو، 1 / 302)؛ همچنين در 654 ق که مسجد حرم نبوي در حادثه‌اي در آتش سوخت، جزار 3 بيت در اشاره به اين واقعه سرود، اگرچه ابن تولو مغربي آن شعر رابرنتافت و در 2 بيت «رافضيان» را هجو کرد (نک‍ : اميني، 5 / 510؛ سماوي، 2 / 436).
فقر و تنگدستي و آنگاه سرما او را سخت آزار مي‌دهد (مثلاً نک‍ : ابن سعيد، 1 / 304؛ يونيني، 4 / 63، 70-71؛ ذهبي، همانجا؛ ابن شاکر،4 / 286، 291، 293؛ امين، 52 / 49)؛ اشعار مناسبت: مثلاً 5 بيت به مناسبت عيد قربان به قاضي شمس الدين بن خلکان (يونيني، 4 / 61؛ صقاعي، 171؛ ذهبي، المختار، 302)، 12 بيت در مرگ الاغش و 2 بيت در مرگ الاغ دوستش (اميني، 5 / 514-515)؛ هجو: مثلاً پيرزني را که پدرش به همسري اختيار کرده بود (ابن شاکر، 4 / 292؛ ابن کثير، 13 / 342؛ بدرالدين، همانجا)؛ چشم پزشکي که به صرافي روي آورده است (يونيني، 4 / 70) و قاضي‌اي که گويا خود را چون کوران مي‌نمايد تا بتواند اموال يتيمان را از آن خود کند (صنعاني، 3 / 361)، يا شخصي که گندمي بد به وي داده (يونيني، 4 / 73؛ ذهبي، المختار، 302-303)، و درباني که به او اجازۀ دخول نداده (ابن شاکر، 4 / 288)، از ديگر موضوعاتي است که شاعر بدانها پرداخته است.
گويا حال و هواي مصر در سدۀ 7ق ايجاب مي‌کرده است تا مصريان با آداب و رسوم ايرانيان و حتى کلمات فارسي تا اندازه‌اي آگاه باشند، به همين سبب مي‌بينيم جزار گاه در اشعار خود کلماتي فارسي چون دبابج، بس، بهاره، ابريز، دولاب و جمع آن دولب، زمهرير، طيلسان، دکان، جهنم، فيروز، بنفسج، نواريز (جمع نوروز)، تاج، المرديه، سنجاب و حتى نام پادشاهاني چون انوشيروان و اردشير را به‌کار برده است ( يونيني،4 / 73-74؛ ذهبي، همان، 302؛ ابن شاکر، 4 / 282-288، 292؛ اميني، 5 / 508-509، 516). نوروز را گاه به اميري يا به دوستش سراج وراق تبريک مي‌گويد و به مراسم ايرانيان (مثلاً آب پاشيدن به يکديگر) در نوروز اشاره مي‌کند (ابن شاکر، 4 / 282-284؛ صنعاني، 3 / 359). همچنين وي را 3 بيت است که در آن اشاره مي‌کند که با شخص «ترکي» برخورد کرده، و 3 واژۀ «الطن»، «برمق» و «بشمق» را در شعرش به کار برده است (ابن شاکر، 4 / 290).
گويا برخي، شعر جزار را خوش نمي‌داشتند، از جمله ابن ابي الربيع مجاهد بن سليمان (د 672 ق) از دشمنان سرسخت شاعر بود که شعر وي را هيچ نمي‌پسنديد. مجاهد از او به «تعاشير» ياد کرده، و در ابيات چندي به هجو او پرداخته، و مي‌گويد: «جزار را حتى يک قطره از درياي بيکران شعر نصيبي نيست» (يونيني، 3 / 68-69؛ ابن شاکر، 3 / 236-237، 4 / 279-280). با اين همه، علي خان مدني بسياري از اشعار او را به عنوان شاهد شعري برگرفته است (مثلاً نک‍ : انوار ... ، 1 / 213، 3 / 296، 4 / 297، رحلة، 53-54). دمياطي و ابن حلوانيه نيز اشعار او را روايت کرده‌اند (ذهبي، تاريخ، 332).

آثـار

1. ديوان شعر

ابن تغري بردي (د874 ق) ديوان وي را بزرگ خوانده است ( النجوم، 7 / 345). محمد سماوي (1292-1370ق)، صاحب الطليعة من شعراء الشيعة، ديوان اشعار او را که بالغ بر 250‘1 بيت است، جمع آوري کرده است (شبر،4 / 78؛ جبوري، 2 / 434). همچنين صادق آل بحر العلوم نيز مجموعه‌اي گرد آورده است (نک‍ : فکرت ، 2 / 127). خود شاعر نيز مجموعه‌اي از اشعار خود را گرد آورده، و به تفأل به نام کمال الدين ابن ابي جراده که در 637 ق از جانب سلطان حلب به مصر آمده بود، تقاطيف الجزار ناميده است (نک‍ : ابن شاکر، 4 / 278؛ حاجي خليفه، 1 / 463). ابن سعيد اين مجموعه را خود در دست داشته، و 50 صفحه از کتاب خود را به روايت اشعار وي اختصاص داده است (1 / 298-348). قطعاتي از اشعار وي در مجموعه‌اي در کتابخانۀ آستان قدس رضوي نگهداري مي‌شود (نک‍ : آستان، 7(2) / 792).

2. العقود الدرية في الامراء المصرية

ارجوزه‌اي که درآن به متوليان مصر از پادشاهان و خلفا پرداخته است و به نام ظاهر بيبرس پايان مي‌يابد. در اين ارجوزه شاعر پس از آوردن چند بيت دربارۀ هر يک از امرا، چند سطري به نثر در باب تولد و مرگ وي و توضيحاتي ديگر اضافه مي‌کند. نسخه‌هايي از آن در کتابخانه‌هاي مختلف‌جهان‌موجود است (نک‍ : «فهرست ... »، 129-132؛ ESC2,I / 315؛ آلوارت، شم‍ 9824؛ پرچ، III / 273-275؛GAL, I / 409 ).

3. فوائد الموائد

يک نسخه از آن در دانشگاه حلب موجود است (نک‍ : عمر، 72؛ نيز نک‍ : ابن شاکر، 4 / 278؛ بغدادي، 2 / 525؛ جبوري،2 / 433).

4. الوسيلة الي الحبيب في وصف الطيبات و الطيب

(نک‍ : GAL, S, I / 574 ).

مآخذ

آستان، فهرست؛ ابن تغري بردي، الدليل الشافي، به کوشش فهيم محمد شلتوت، قاهره،1375ق؛ همو، النجوم؛ ابن حبيب، حسن، تذکرة النبيه، به کوشش محمد محمد امين، قاهره، 1976م؛ ابن حجۀ حموي، ابوبکر، خزانة الادب، قاهره، 1304ق / 1886م؛ ابن سعيد مغربي، المغرب في حلي المغرب، به کوشش زکي محمد حسن و ديگران، قاهره، 1953م؛ ابن شاکر کتبي، محمد، فوات الوفيات، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1974م؛ ابن عماد، عبد الحي، شذرات الذهب، به کوشش محمود ارنؤوط، بيروت، 1412ق / 1991م؛ ابن فرات، محمد، تاريخ، به کوشش قسطنطين زريق، بيروت، 1942م؛ ابن کثير، البداية و النهاية، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ امين، محسن، اعيان الشيعة، به کوشش حسن امين، بيروت، 1961م؛ امينـي، عبـد الحسين، الغـديـر، بيـروت، 1414ق / 1994م؛ بـدرالدين عينـي، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمد امين، قاهره، 1408ق / 1988م؛ بغـدادي، هديه؛ جبوري، کامل سليمان، حاشيه بر الطليعة (نک‍ : هم‍ ، سماوي)؛ حاجي خليفـه، کشف؛ دايره المعـارف تشيع، به کـوشش صدر حاج سيد جـوادي و ديگـران، تهران، 1375ش؛ ذهبي، محمد، تاريخ الاسلام (حوادث و وفيات 671-680ق)، به کوشش عمر عبد السلام تدمري، بيروت، 1420ق / 1999م؛ همو، العبر، به کوشش صلاح الدين منجد، کويت،1386ق / 1966م؛ همو، المختار من تاريخ ابن الجزري، به کوشش خضير عباس منشداوي، بيروت، 1408ق / 1988م؛ سماوي، محمد، الطليعة من شعراء الشيعة، به کوشش کامل سلمان جبوري، بيروت، دار المورخ العربي؛ سيوطي، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابو الفضل ابراهيم، قاهره، 1418ق / 1998م؛ شبر، جواد، ادب الطفّ او شعراء الحسين، بيروت، 1400ق / 1980م؛ شکر، شاکر هادي، تعليقات بر انوار الربيع (نک‍ : هم‍ ، علي خان مدني)؛ صقاعي، فضل الله، تالي کتاب وفيات الاعيان، به کوشش ژاکلين سوبله، دمشق، 1974م؛ صنعاني، يوسف، نسمة السحر، به کوشش کامل سلمان جبوري، بيروت، 1420ق / 1999م؛ عاني، سامي مکي، معجم القاب الشعراء، نجف، 1971م؛ عصام‌الدين عمري، عثمان، الروض النضر، به کوشش سليم غنيمي، بغداد، 1395ق / 1975م؛ علي خان مدني، انوار الربيع، به کوشش شاکر هادي شکر، کربلا، 1389ق / 1969م؛ همو، رحلة، به کوشش شاکر هادي شکر، بيروت، 1408ق / 1988م؛ عمر، محمد عزت، فهرس المخطوطات المصورة، حلب، 1406ق / 1986م؛ فکرت، محمد آصف، مصنفات شيعه، مشهد، 1373ش؛ يونيني، موسى، ذيل مرآة الزمان، حيدرآباد دکن، 1380ق / 1961م؛ نيز:

Ahlwardt ; Catalogue des manuscrits et xylographes orientaux de la Bibliothéque impériale publique de St. Pétersbourg, St. Petersburg, 1852; ESC2; GAL; GAL, S; Pertsch.

رضوان مساح

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: