صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / ابن زهر /

فهرست مطالب

ابن زهر


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ زُهْر، لقب افراد خاندانی منسوب به اِياد بن مَعَدّ بن عدنان كه در سده های 4 تا 7 ق‌/ 10 تا 13 م‌، فقيهان‌، پزشكان‌، اديبان و وزيرانی نامدار از آن برخاستند. شاخۀ اسپانيايی اين خاندان از آغاز سدۀ 4 ق در جَفْن شاطبه، واقع در اندلس شرقی‌، اقامت گزيدند. نيای اين خاندان زُهْر نام داشته، از اين رو افراد آن به ابن زهر شهرت يافته اند (سارتن‌، 2(1)/ 1314). آنان بعدها به ديگر شهرهای اندلس و مراكش انتقال يافتند، چنانكه آثار خانه های آنان تا 645 ق‌/ 1247 م كه مسيحيان بر شاطبه تسلط يافتند، بر جای بوده است (ابن ابار، 1/ 334). افراد اين خاندان در چند نسل متوالی به مدارج علمی و مناصب مهم سياسی دست يافتند (ذهبی‌، تاريخ الاسلام‌، 114؛ ابن‌خلكان‌، 4/ 434) و پزشكان آنان كه مايۀ افتخار مغربيان بودند (ابن ابار، همانجا)، در دربارهای سلاطين و امرای بنوعباد، مرابطون و موحدون در اندلس و مراكش به خدمت اشتغال داشتند. افراد مشهور خاندان ابن زهر اينانند: 

1. ابوبكر محمد بن مروان بن زهر ايادی

(338-422 ق‌/ 949-1031 م‌)، محدث‌، فقيه مالكی و وزير در اشبيليه. وی در قرطبه از ابوبكر محمد بن معاويۀ قرشی اموی‌، ابوابراهيم اسحاق بن ابراهيم‌، ابوبكر بن زرب، ابوعلی قالی بغدادی و ديگران روايت شنيد و نقل كرد (ابن‌بشكوال‌، 2/ 514). ديگر شيوخ وی را قاضی عياض (4/ 747) و ذهبی ( سير، 17/ 422) نام برده اند. كسانی چون ابوالمظفر ابن سلمۀ طليطلی‌، حاتم بن محمد، ابوعبدالله محمد بن حصار خولانی‌، ابن فرات بطليوسی و جمعی ديگر از وی روايت كرده اند (همانجا). ابن زهر به هنگام قيام ابوالقاسم بن عباد در اشبيليه بر جان خود بيمناك شد و به طليطله رفت و مدتی در آنجا به تدريس فقه مشغول شد. پس از آن به حدود شرقی اندلس رفت و در 86 سالگی در شهر طلبيره درگذشت‌. پس از مهاجرت وی از اشبيليه بنوعباد اموال او را تصرف كردند (قاضی عياض‌، ابن بشكوال‌، همانجاها). در منابع تنها يك اثر با عنوان فهرسة به وی نسبت داده اند (ابن خير، 435). 

2. ابومروان عبدالملك بن محمد بن مروان بن زهر

(د ح 470 ق‌/ 1077 م‌)، فقيه و طبيب اشبيلی‌. از تاريخ تولد و استادان وی آگاهی در دست نيست‌، ولی نوشته اند كه نخست به شيوۀ پدر به تحصيل فقه و حديث و علوم قرآنی پرداخت‌، اما بعد به علوم ديگر علاقه مند شد (ابن ابار، 3/ 606) و به عزم زيارت به مشرق سفر كرد و در مصر و قيروان به فراگيری دانش پزشكی پرداخت و مدتی طولانی در اين دو شهر سكنی گزيد (همانجا)، اما به گفتۀ ابن خلكان (4/ 436-437) وی نخست به بغداد رفت و در آنجا رياست پزشكان يافت‌، آنگاه رهسپار مصر و قيروان شد و سپس به شهر دانيه در اندلس بازگشت و در آنجا مورد احترام مجاهد عامری (حك‍ 407-432 ق‌/ 1016-1041 م‌) امير دانيه قرار گرفت‌. ابومروان در پزشكی شهرتی بسزا يافت و سرآمد پزشكان روزگار خود شد (ابن ابار، همانجا؛ ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 104). او نخستين فرد از خاندان ابن زهر بود كه به پزشكی روی آورد و موجب شد كه فرزندان و اعضای اين خاندان نيز پس از او به اين فن بپردازند (عنان‌، 1/ 473). يكی از آراء عجيب و مخالف نظر عمومی او اين بود كه حمام با آب گرم را روا نمی‌دانست‌، زيرا معتقد بود كه بدن را بدبو می‌كند و تركيب خلطها را بر هم می‌زند (ابن ابی اصيبعه، همانجا). 
ابومروان در دانيه درگذشت (ابن خلكان‌، 4/ 437) و در مقابل جامع قديم آن شهر به خاك سپرده شد. گر چه ابن ابار (همانجا) نوشته است كه در 633 ق‌/ 1235 م كه در اين شهر به قضا اشتغال داشته، به رغم جست‌وجوها نتوانسته است مدفن او را بيابد. ابن ابی اصيبعه (همانجا) بر آن است كه وی به اشبيليه بازگشت و در همانجا درگذشت‌. 

3. ابوالعلاء زهر بن عبدالملك

(د 525 ق‌/ 1131 م‌)، پزشك و وزير اشبيلی‌. در منابع لاتين نام وی به صورتهای گوناگون كه همگی تحريف نام‌، كنيه و لقب اوست‌، آمده است (نک‍ : EI2). 
از تاريخ تولد وی آگاهی در دست نيست‌، اما نوشته اند كه در اشبيليه زاده شد (همانجا). ادبيات و طب را نزد پدر آموخت (صفدی‌، الوافی‌، 14/ 225)، سپس به قرطبه سفر كرد و در آنجا از ابوعلی غسانی دانش آموخت‌. همو بود كه به ابوالعلاء توصيه كرد كه از ابوبكر بن مفوز و ابوجعفر بن عبدالعزيز به استماع حديث بپردازد. او احاديث مسلسله را نيز از ابومحمد عبدالله بن ايوب فرا گرفت و با ابومحمد حريری بصری (صاحب مقامات) مكاتبه داشت (ابن ابار، 1/ 334). گويا وی نزد ابوالعيناء مصری نيز دانش آموخته است (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 105). كسانی چون ابومروان و ابوبكر فرزند و نواده اش نيز از او حديث شنيده اند. ابن بشكوال نيز از او حديث شنيده و اجازۀ روايت يافته است (ابن ابار، 1/ 335). از ديگر شاگردان نامدار او ابوعامر بن يَنَّق شاطبی شاعر اندلسی (ابن ابی اصيبعه، همانجا) و ابوالخطاب بن دحيۀ اندلسی (عامری‌، 417) را می‌توان نام برد. ابوالعلاء نخست به دربار معتمد بن عباد آخرين فرمانروای عبادی اشبيليه راه يافت (سارتن‌، 2(1)/ 1314)، اما پس از غلبۀ دولت مرابطون در 484 ق‌/ 1091 م و استقرار حكومت يوسف بن تاشفين‌، به خدمت او درآمد و مقامی بلند و به روايتی وزارت يافت (مقری‌، 3/ 13، 4/ 400؛ EI2؛ قس‌: ووستنفلد، I/ 89-90)، ولی در منابع‌ متقدم ‌اشاره‌ای به ‌وزارت ‌او نشده ‌است‌؛ گرچه ‌ابن‌دحيه (ص ‌203) از او به ‌عنوان‌ وزير ياد كرده، اما اشاره‌ای به ‌اينكه ‌وزير اميران ‌مرابطی بوده، نشده است‌. براساس‌نوشتۀ ذهبی (سير، 19/ 596) ابوالعلاء با پرداخت ‌مالی بسيار به ‌سلطان‌، به حكمرانی شهر خويش رسيد. ديگران ‌نيز به ‌نفوذ و منزلت‌ والای او در دستگاه ‌مرابطون ‌اشاره ‌كرده ‌و نوشته اند كه تعيين ‌حاكمان ‌ولايات‌ با نظر او انجام ‌می‌گرفت‌ و شهود محاكم ‌قضايی نيز با حكم ‌وی منصوب می‌شدند (ابن‌عذاری‌، 4/ 65؛ ابن‌ابی اصيبعه، 3(1)/ 104). شايد مراد ابن‌ابار (1/ 335) كه ‌نوشته ‌است‌ وی به ‌حكمرانی شهر خود دست ‌يافت‌، همين‌ معنی بوده باشد. اما نفوذ و مقام ‌او موجب ‌شد كه حسادت ‌و كينۀ رقيبانش ‌تحريك ‌شود و شايد ازاين‌رو بود كه ‌فتح ‌بن ‌خاقان ‌نويسندۀ كتاب ‌قلائد العقيان‌ در نامه‌ای به ‌علی بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين ‌از مداخله و نفوذ بيش از حد ابوالعلاء انتقاد كرده ‌است‌ (مقری‌، 3/ 13-14). گويا همين ‌سخنان ‌سبب ‌شد كه وقتی ميان ‌ابوالعلاء و شخصی به ‌نام ‌زهری در 511 ق‌ اختلافی پيش آمد و هر دو برای سعايت ‌از ديگری نزد علی بن‌ يوسف‌ شتافتند، او هر دو را به ‌مراكش تبعيد كرد (ابن‌عذاری‌، همانجا). 

موقعيت علمی‌

ابوالعلاء به سبب شوق وافری كه به فراگيری پزشكی داشت، از چنان مهارتی برخوردار شد كه پزشكان پيش از خود را تحت‌الشعاع‌ قرار داد و مايۀ افتخار مغربيان گرديد (ابن ابار، 1/ 334). شيوۀ مخصوص وی در تشخيص بيماريها كه از راه مشاهدۀ ادرار و گرفتن نبض‌ بيماران انجام‌ می‌گرفت، نشان دهندۀ توانايی ابوالعلاء در اين علم ‌است و موجب شهرت روزافزون وی شد، چندانكه داستانها از مهارت و حذاقت او در درمان بيماريها آورده‌اند (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 104). ظاهراً همين شهرت بسيار كه مايۀ تكبر او شده بود، سبب گرديد كه وقتی كتاب قانون ابن سينا را به وی دادند، آن را مطالعه كرد، ولی به كتابخانۀ خود وارد نساخت و به نكوهش از آن پرداخت و گفته‌اند كه بر حواشی سفيد آن برای بيماران نسخه می‌نوشت (همو، 3(1)/ 104-105). صفدی بر آن است كه ابن زهر البته كسی نبوده كه از اهميت و ارزش قانون غافل ‌مانده باشد، و آن كار را فقط از روی حسادت و تكبر كرده است ( الوافی‌، 4/ 43). با اينهمه نمی‌توان گفت كه ابوالعلاء كاملاً اهميت اين كتاب را دريافته بوده است وگرنه در مقام ‌رد «ادويۀ مفردۀ» آن برنمی‌آمد. 
ابوالعلاء در شعر نيز دستی ‌داشته است (صفدی‌، الوافی‌، 14/ 425؛ ذهبی‌، العبر، 2/ 425). ابياتی از اشعار وی را ابن ظافر (صص 310-311)، ابن ابار (1/ 335) و ابن ابی اصيبعه (3(1)/ 105- 106) آورده‌اند. او در لغت نيز صاحب نظر بوده است. حتی نوشته‌اند كه اشعار ذوالرُّمَّة را كه يك‌ سوم ‌علم ‌لغت به شمار می‌رود، از حفظ داشته است (عامری‌، 417). ابوالعلاء را شاعرانی چون ابوالحكم ‌عمرو بن مذحج‌ اشبيلی و ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمن بن خلصۀ لخمی بلنسی مَدح‌ كرده‌اند (ابن سعيد، 1/ 239؛ ابن شاكر، 12/ 171). ابوالعلاء بر اثر غدۀ چركينی كه بين دو كتف وی درآمد، در قرطبه درگذشت. جنازۀ وی به اشبيليه انتقال يافت (ابن دحيه، 203؛ ابن ابار، همانجا) و در بيرون باب الفتح‌ به خاك‌ سپرده شد (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 105). 

آثـار

كتابها و رسالاتی‌ به ابوالعلاء نسبت داده‌اند: 
الف ـ جامع‌ اسرار الطب، كتابی پزشكی دربارۀ فيزيولوژی انسان به ويژه دستگاه گوارش، درمان و پرهيز و رژيم ‌غذايی است. نسخه‌ای از اين كتاب در مراكش موجود است (GAL, S, I/ 889). به همراه اين كتاب، دو رسالۀ ديگر نيز موجود است. رسالۀ اول‌دستور نامه‌ای برای ساختن شربتها، معجونها و ديگر تركيبات دارويی است. اين رساله اگر همان الجامع ‌فی الاشربة باشد، از فرزند وی ابومروان است، اما حمارنه (1(2)/ 390) آن را رساله‌ای ديگر دانسته است. رسالۀ دوم ‌الشفاء من الامراض‌ و العلل‌ نام‌ دارد كه دربارۀ تشخيص و درمان بيماريهاست. اين رساله بی‌گمان اثر ابوالعلاء است كه به شاهزادۀ مرابطی‌، منصور ابوالعباس‌احمد تقديم‌ شده و شامل ‌40 گفتار است (همانجا). 
ب ـ مجربات. ابن ابی اصيبعه (3(1)/ 106) آن را دوبار ذكر كرده و ظاهراً يكی بيش نيست. اين كتاب با توجه به نسخه‌های موجود احتمالاً همان الخواص است كه ابن ابی اصيبعه (همانجا) از ابوالعلاء دانسته و به نامهای خواص الحيوان جمع ‌للفوائد الصحية من الخواص المجربة، فوائد المنتخبة، الفوائد المجربات فی خواص المعدن و النباتات و الحيوانات و الخواص الصحية المجربة معرفی شده است كه با توجه به تطبيق نسخ‌ معرفی شده، همۀ آنها نام ‌يك‌ كتاب است. موضوع ‌كتاب چنانكه از نام ‌آن پيداست، اثرات و فوايد دارويی اعضای حيوانات، نباتات، درختان، ميوه‌جات و سنگهاست. مطالب كتاب به ترتيب الفبا تنظيم‌ و در آن از آراء حكما و پزشكان معروف ‌استفاده شده است. نسخه‌های متعددی از اين كتاب در دست است از آن جمله: در كتابخانۀ مجلس‌ شورای ملی (شورا، 4/ 262)، كتابخانۀ ملی (ملی‌، 10/ 404) و نيز ترجمه‌ای از آن به زبان فارسی در كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران موجود است (مركزی‌، 11/ 2422). نسخۀ ديگر در كتابخانۀ مولوی محمد شفيع ‌در پاكستان در ضمن مجموعۀ شمارۀ 93 موجود است (شفيع‌، 477). نسخه‌ای نيز در كتابخانۀ خديويه (خديويه، 6/ 26) نگهداری می‌شود (برای نسخ ‌ديگر، نک‍ : GAL, I/ 640; GAL, S, I/ 889). 
ج ـ النكت الطبية (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 106). با تطبيق كتاب منتشر شدۀ التذكرة و مطالبی كه هوار (صص 381-383) از كتاب النكت بيان كرده، معلوم ‌می‌شود كه اين دو كتاب يكی است. اصل‌ كتاب التذكرة از ابوالعلاء نيست، بلكه از فرزند او ابومروان است. 
د ـ الايضاح ‌بشواهد الانتضاح‌ (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 106). در پاسخ‌ به انتقادهای ابن رضوان به كتاب المدخل ‌الی الطب حنين بن اسحاق است. حاجی خليفه از آن با عنوان الايضاح ‌فی الطب ياد كرده است (1/ 515)، اما لكلرك‌ از وجود نسخه‌ای از اين كتاب اظهار بی‌اطلاعی كرده است (II/ 86). 
ه‍ ـ حل‌ شكوك ‌الرازی علی كتب جالينوس‌ (ابن ابی اصيبعه، همانجا). كتابی به نام ‌التبيين فی قطع ‌الشك‌ باليقين انتصاراً لجالينوس ‌من الشكوك ‌المنسوبة لابی بكر الرازی در كتابخانۀ عبدليۀ تونس ‌به شمارۀ 2867/ 1 موجود است، كه گويا همين كتاب ابن زهر است (منجد، 259). 
و ـ مقالة فی الرد علی ابن علی بن سينا (ابن ابی اصيبعه، همانجا). 
ز ـ مقالة فی سبطة لرسالة الكندی فی تركيب الادوية (همانجا؛ برای ديگر آثار منسوب به او و نسخ‌آنها، نک‍ : فلوگل‌، II/ 520-529؛ دوسلان، GAL, I/ 640; 528؛ كحاله، 262). 

4. ابومروان عبدالملك ‌بن زهر

(د 557 ق/ 1162 م‌)، پزشك و وزير اشبيلی و مهم‌ترين شخصيت اين خاندان. هيچ يك از نويسندگان متقدم ‌تاريخ ‌تولد او را ذكر نكرده‌اند، اما نويسندگان معاصر، آن را ميان سالهای 484 و 487 ق دانسته‌اند (خوری‌، 781، 787؛ لكلرك‌، II/ 87). در منابع‌ هر جا كه از ابن زهر به طور مطلق سخن رفته، مراد همين ابومروان عبدالملك بوده است (سارتن، 2(1)/ 1315). در منابع‌ پزشكی‌ اروپايی ‌نام ‌ابومروان بن زهر نيز تحريف ‌شده است (دورانت، 4(2)/ 300). 
ابن زهر نخست نزد پدر خود به فراگيری دانش پزشكی‌ پرداخت و در اين فن مهارت بسياری‌ كسب كرد و صاحب‌نظر شد. او ديگر علوم چون ادبيات و فقه را نزد ابومحمد ابن عذب فراگرفت و ابومحمد حريری ‌بصری‌ نويسندۀ كتاب مقامات از بغداد از راه مكاتبه به او و پدرش اجازه داده است (ابن ابار، 3/ 616)، اما ابومروان كه بيشتر همت خود را صرف‌ آموزشهای نظری و عملی پزشكی كرده بود، از همان دوران نوجوانی همراه پدر خود در عیادت بيماران و درمان آنها شركت می‌كرد و از وی شيوۀ شناخت بيماريها و ساخت داروها را فرامی‌گرفت. ابن زهر به تصريح‌ خود در همان دورۀ ابتدای آموزش پزشكی نزد پدر خود سوگند نامۀ پزشكی ياد كرده است ( التيسير، 97، 170، 197، 208، 246، 251، 323، 325، 473، 480، 482). او كه در اين رشته از مهارت فوق‌العاده‌ای‌ برخوردار شده و تجربيات گرانقدری‌ به دست آورده بود، به زودی ‌در مجامع ‌علمی ‌و ميان دانشمندان آن ديار از شهرت بسياری ‌برخوردار شد، چنانكه طالبان فن پزشكی ‌برای ‌تحصيل ‌نزد او می‌شتافتند. بزرگ‌ترين شاگردان وی‌ در اين فن عبارتند از: ابوالحسين بن اسدون معروف ‌به مصدوم‌، ابوبكر بن ابوالحسن ابومحمد شذونی‌و ابوعمران بن ابوعمران (ابن ابی‌اصيبعه، 3(1)/ 109). 
نخستين ارتباط وی‌ با امرای ‌مرابطون در ايام ‌جوانی ‌وی ‌بوده است كه از اشبيليه به قرطبه فراخوانده شد تا به درمان علی‌ بن يوسف‌ ابن تاشفين بپردازد (ابن زهر، همان، 38- 39). گويا اين ملاقات در 501 ق/ 1108م‌ انجام ‌گرفته است (عربی‌ خطابی‌، 1/ 278). ابن زهر پس‌از آن به خدمت دولت مرابطون درآمد و مقام ‌و منزلتی ‌يافت و ثروتی ‌بسيار به دست آورد (ابن ابی‌اصيبعه، 3(1)/ 107). او در دستگاه امير ابراهيم ‌بن يوسف ‌بن تاشفين والی‌ اشبيليه به خدمت اشتغال‌ داشت و مورد احترام ‌بود و در 515 ق/ 1121 م ‌كتاب الاقتصاد را به ابراهيم ‌بن يوسف ‌اهدا كرد (EI2)، اما به گفتۀ ابن عذاری (4/ 65-66) وی در 511 ق يعنی 4 سال پيش از تاريخ ياد شده به دستور ابوحفص عمر بن يوسف بن تاشفين كه از جانب علی بن يوسف‌، برادرش، به عنوان والی اشبيليه منصوب شده بود، در مراكش (عربی خطابی‌، 1/ 279) به زندان افكنده شد. بنابراين وی بايد پس از اين تاريخ آزاد شده و به خدمت ابراهيم بن يوسف درآمده باشد. خود ابن زهر در كتاب التيسير (صص 206، 233، 234، 251، 277، 285) اشاره كرده است كه علی بن يوسف بن تاشفين به سبب كينه و عداوتی كه نسبت به پدر او داشت، او را به زندان افكند و ناراحتيهای بسيار برای آن دو فراهم آورد. ظاهراً بعدها نيز ديگر بار به زندان افكنده شد. زيرا در 535 ق/ 1140 م شخصی به نام ابوالحكم ابن غِلَنْده در زندان مصاحب وی بوده و از او پزشكی آموخته و كتاب الاقتصاد وی را نزد او خوانده است (ابن ابار، همانجا). او در دورۀ زندان نيز به تدريس و طبابت اشتغال داشته و حتی نزديكان علی بن يوسف را معالجه كرده است (ابن زهر، همان، 206، 277، 278، 285). 
ابن زهر پس از بر سر كار آمدن دولت موحدون به مؤسس آن عبدالمؤمن بود 558 ق/ 1163 م‌) پيوست و به عنوان پزشك مخصوص و وزير مشاور وی برگزيده شد. پيوستن او به عبدالمؤمن بر شهرت، اعتبار و ثروت وی افزود و از نفوذ بسياری برخوردار شد. ابن زهر در مقابل احترامی كه عبدالمؤمن در حق وی روا می‌داشت. كتابهای الترياق السبعين و الاغذية را به نام او تأليف كرد و در مقام پزشك معالج شربتهايی برای وی می‌ساخت كه در نوع خود بی‌نظير بودند (ابن ابی اصيبعه، 3(1)/ 107- 108؛ حمارنه، 1(2)/ 389). در همين دوره وی با ابن رشد اندلسی آشنايی پيدا كرد. اين آشنايی به دوستی تبديل شد و ابن زهر كتاب التيسير را به خواهش او تأليف كرد. ابن رشد نيز وی را بسيار تحسين كرد و بزرگش شمرد (ابن ابار، همانجا) و حتی او را بزرگ‌ترين پزشك جهان پس از جالينوس دانست (دورانت، 4(2)/ 301). ابن رشد در پايان كتاب الكليات (ص 230) خويش از ابن زهر و كتاب التيسير او ياد كرده و نوشته كه اين كتاب را از ابن زهر عاريه گرفته و استنساخ كرده است. وی همچنين به طالبان پزشكی توصيه كرده كه به اين كتاب كه بهترين اثر در نوع خود است، مراجعه كنند. 
دربارۀ مقام علمی ابن زهر در منابع اسلامی و اروپايی بسيار سخن گفته‌اند. ابن ابار (همانجا) مهارت و مقام علمی وی را ستوده و حتی او را در پزشكی از پدرش برتر شمرده است. ابن ابی اصيبعه (3(1)/ 108) او را در شناخت و ساخت داروهای مفرده و مركبه و شيوه‌های درمان ماهر دانسته و حكاياتی از چگونگی درمانهای او ذكر كرده كه نشان دهندۀ توانايی علمی و تبحر و مهارت وی در اين فن است. برخی او را در شمار بزرگ‌ترين پزشكان غرب اسلامی دانسته‌اند. وی برخلاف بسياری از پزشكان جهان اسلام‌، بيشتر يك طبيب بود و همۀ آثار وی در همين زمينه است. ابن زهر از بزرگ‌ترين پزشكان در طب بالينی به شمار می‌رود. وی با اينكه پيرو نظريۀ جالينوس بود، اما تمايل شديد به تجربه وی را ممتاز می‌ساخت و از راه مشاهده و آزمايش به انديشه‌های بديع بسياری دست يافت. همچنين وی را قديمی‌ترين انگل‌شناس بزرگ پس از الكساندر ترالسی و نخستين معرف انگل مولد جرب معرفی كرده و ستوده‌اند؛ گرچه اشاره كرده‌اند كه در اين مورد احمد طبری پزشك مسلمان بر وی مقدم بوده است (سارتن، 2(1)/ 1315-1317؛ حمارنه، 1(2)/ 389). او خود در مقدمۀ كتاب التيسير (ص 12) به اهميت تجربه در پزشكی اشاره كرده و بارها تصريح كرده است. وی همچنين اشاراتی در همين كتاب (صص 49-50) به انگل مولد جرب دارد. ابن زهر با تفصيلی بيش از پيشينيان به توصيفات بالينی پرداخته است و غده‌های ميان پرده (غده‌های ميان سينه) و پيدايش بثورات چركی در روی غشای خارجی قلب، فلج گلو، جرب، تورم گوش ميانی و ورم روده را وصف كرده است. وی به زيان‌بخش بودن هوای متصاعد از مرداب به خوبی آگاه بود، ازاين‌رو اهميت هوای خوب و پاك را برای تندرستی مورد تأكيد قرار می‌داد. وی از هواداران كالبد شكافی بود و خود استخوان مردگان را مورد پژوهش قرار می‌داد (سارتن، 2(1)/ 1316-1317؛ حمارنه، 1(2)/ 389). ابن زهر بر آن بود كه درمان دارويی بايد متناسب با جهت تكون مرض باشد و تجويز داروی ساده و مركب را با مقدار كم بايد شروع كرد و سپس به تناسب نتيجه‌ای كه حاصل می‌شود؛ به تدريج بر ميزان آن افزود. در مورد داروها نيز توصيه می‌كرد كه بايد با موادی مخلوط شود كه از يك سو دارو را به اندامهای رنجور برساند و از سوی ديگر عوارض زيان‌بخش آنها را خنثی كند؛ و معتقد بود كه اگر دارو را با عسل يا قند مخلوط كنند، به كبد می‌رود و كبد در مقابل اين مواد حساس است (ابن‌زهر، «التذكرة»، 290-291). اين توصيه‌های عملی پيشرفت دانش پزشكی را بر مبنای مشاهدۀ دقيق آثار درمانی كه با احتياط انجام می‌گرفته و اساساً تجربی بود، بنيان نهاد و اين خود اصولاً روشی مثبت و قابل تقدير است. 
بعضی از نويسندگان مانند ميخائيل غزيری ابن زهر را يهودی دانسته‌اند، اما ووستنفلد اين گمان را مردود دانسته است (خوری‌، 813-823)، چنانكه از آثار خود وی نيز آشكارا اسلام وی معلوم می‌شود (مثلاً: التيسير، 7). ابن زهر پس از عمری كه به آموزش و طبابت و نوشتن كتب پزشكی اشتغال داشت، سرانجام مانند پدرش به غده‌ای چركين گرفتار شد (EI2) و در اشبيليه (ابن ابار، همانجا) يا در مراكش (پالنسيا، 471) درگذشت و جنازۀ وی به اشبيليه منتقل شد و در بيرون دوازده الفتح به خاك سپرده شد. 

آثار چاپی‌

الف ـ التذكرة فی الدواء المسهل‌، كه به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (3(1)/ 109) برای فرزند خود ابوبكر نوشته است و گابريل كولن آن را همراه با ترجمۀ فرانسوی در 1911 م با عنوان التذكرة منتشر كرده است. وی تذكر داده كه ابن ابی اصيبعه به اشتباه اين اثر را به ابومروان نسبت داده، اما پس از كشف دو نسخۀ خطی التذكرة در كتابخانۀ پادشاهی رباط معلوم شد كه اين كتاب بی‌گمان از ابومروان است (عربی خطابی‌، 1/ 283، 286، 287). اين كتاب بار ديگر به كوشش محمد عربی خطابی ضمن كتاب الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامية (1/ 289-303) در بيروت ( 1988 م‌) چاپ شده است. 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: