صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن خفاجه /

فهرست مطالب

ابن خفاجه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ خَفاجه‌، ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ ابوالفتح‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ خفاجه‌ (451-533 ق‌/ 1059- 1139 م‌)، شاعر عصر ملوك‌ الطوايف‌ و مرابطون‌ در اندلس‌. ابن‌خلكان‌ سال‌ تولد وی‌ را 450 ق‌ آورده‌ (1/ 57)، اما ابن‌ ابار به‌ روايت‌ ابوعبدالله‌ مكناسی‌ می‌نويسد كه‌ ابن‌خفاجه‌ خود اين‌ تاريخ‌ را 451 ق‌ ذكر كرده‌ است‌ ( التكملة، 1/ 144). ابن‌خفاجه‌ در سرزمين‌ حاصل‌خيز و زيبای‌ جزيرۀ شُقْر نزديك‌ شاطبه‌ از توابع‌ بلنسيه‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود و از اين‌ رو نسبت‌ جزيری‌ و شقری‌ يافت‌. وی‌ در خانواده‌ای‌ توانگر و بهره‌مند از علم‌ و ادب‌ زاده‌ شد و تربيتی‌ نيكو يافت‌. در زندگی‌ و شعر او دو دورۀ متمايز ديده‌ می‌شود: نخست‌ دوره‌ای‌ كه‌ با تحصيل‌ علم‌ و نيز به‌ عيش‌ و نوش‌ گذشت‌ و دوم‌ دورۀ سالمندی‌ و پارسايی‌ او (عباس‌، 206؛ دايه‌، تاريخ‌ النقد الادبی‌، 364، 365). ابتدا به‌ رسم‌ زمانه‌ در شهر خود به‌ آموختن‌ علوم‌ متداول‌ چون‌ قرآن‌، حديث‌، فقه‌ و ادب‌ پرداخت‌، سپس‌ به‌ شهرهای‌ مهم‌ اطراف‌ مانند شاطبه‌، مرسيه‌ و جز آنها سفر كرد و از محضر اساتيدی‌ چون‌ ابوعلی‌ صدفی‌، قاضی‌ و محدث‌، ابوعمران‌ موسی‌ بن‌ ابی‌ تَليد، ابوبكر عتيق‌ بن‌ اسد، قاضی‌، فقيه‌ و اديب‌، ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ صواب‌، لغت‌شناس‌ و اديب‌، بهره‌ها برد (ابن‌ابار، التكملة، 1/ 143)، اما بی‌گمان‌ اساتيد ديگری‌ را نيز درك‌ كرده‌ كه‌ اكنون‌ شناخته‌ نيستند. افزون‌ بر اين‌ چنانكه‌ از ديوانش‌ برمی‌آيد، وی‌ با بسياری‌ از علما و بزرگان‌ عصر ارتباط داشته‌ است‌. از ميان‌ علوم‌ گوناگون‌ ابن‌خفاجه‌ از آغاز دلبستۀ شعر و ادب‌ گشت‌ (نک‍ ‍: ص‌ 6). گرچه‌ در لغت‌، حديث‌ و فقه‌ نيز چنانكه‌ از طبقۀ استادانش‌ برمی‌آيد، دستی‌ داشت‌ و دوست‌ وی‌ ابن‌خاقان‌ (ص‌ 230) نيز از او با عنوان‌ فقيه‌ اديب‌ ياد كرده‌ است‌. ابن‌‌خفاجه‌ در عصری‌ پرورش‌ يافت‌ كه‌ اندلس‌ و به‌ ويژه‌ شرق‌ آن‌ در اوج‌ ويرانی‌ و نابسامانی‌ بود و او خود در اشعارش‌ اشاراتی‌ به‌ اين‌ ويرانيها دارد (پرز، 127). شرق‌ اندلس‌ خصوصاً بلنسيه‌ بارها مورد تاخت‌ و تاز قرار گرفته ‌و به‌ ويرانه‌ای‌ بدل ‌شده‌ بود اين ‌وقايع‌ غم‌انگيز در روحيۀ حساس ‌وی‌ اثری‌ عميق ‌داشت‌، چنانكه‌ در برخی‌ از اشعارش‌ جلوه‌های‌ اين ‌نگرانی‌ را می‌تواند ‌ديد (صص ‌208- 209، 354). با اينهمه‌گويی‌ زندگی‌ خود او چندان ‌دچار تلاطم ‌نشد و دوران ‌جوانی‌ را به‌ لذت ‌و خوشگذرانی‌ سپری‌ كرد. هرگز تن‌ به ‌ازدواج ‌نداد و به‌گفتۀ ابن‌بسّام ‌(2(3)/ 541) در ميدان ‌لهو و مجون‌ افسار گسيخته‌ بود (قس‌: ابن‌خاقان‌، 231). با اينهمه ‌و به‌رغم‌ آنكه‌ او خود در جای‌ جای‌ ديوانش‌ به‌ عياشيهای‌ دوران‌ جوانی‌ اشاره‌ می‌كند (صص ‌163، 272، جم‍ )، چون‌ بعدها دانست‌ كه ‌ابن‌خاقان‌ جوانيش ‌را آن‌گونه ‌وصف‌ كرده‌، آزرده‌ خاطر شد و ابياتی‌ در عتاب ‌وی‌ سرود (صص ‌204-206)؛ ابن‌خاقان‌، 232، 233؛ قس‌: عباس‌، 208). از دوران ‌جوانی‌ ابن ‌خفاجه ‌بيش‌ از اين ‌آگاهی‌ نداريم‌، هر چند كه ‌در اشعار و اخبار دوران ‌پيری‌ او، اشاراتی‌ به‌عهد جوانی‌ نيز رفته ‌است‌. وی‌ چنانكه ‌خود گويد: در اواخر عصر ملوك‌الطوايف‌ يعنی‌ در اوج‌ فعاليتهای‌ سياسی‌ و نظامی‌ مسيحيان ‌برای‌ تصرف ‌بلنسيه ‌كه ‌وی‌ 30 ساله‌ بود، سفری‌ به‌عُدوه ‌(مغرب‌) كرد، اما ديری‌ در آنجا نماند و در حدود 483 ق‌/ 1090 م‌ به‌ زادگاه ‌خود بازگشت‌ (ص ‌367). اشعاری‌ كه‌ وی‌ در مدت‌ اقامتش‌ در مغرب ‌سروده‌، حاكی‌ از رنج‌ غربت ‌و اشتياق ‌به ‌بازگشت‌ به ‌اندلس ‌است ‌(برای ‌نمونه ‌نک‍ ‍: ص‌ 136). به‌گفتۀ ابن‌ابار، ابن‌خفاجه ‌در نوجوانی‌ در شمار شعرايی‌ بود كه‌ به ‌دربار تميم‌ بن‌ معز بن‌ باديس‌ (422-501 ق‌/ 1031- 1108 م‌) پنجمين‌ امير بنی‌زيری‌ پناه بردند ( الحلة، 2/ 22) كه‌ اين ‌نشان ‌از سفر ديگر او به‌ مغرب‌ دارد، اما هيچ‌يك ‌از منابع ‌به ‌اين ‌مطلب ‌اشارتی‌ نكرده‌اند و با توجه ‌به ‌زندگی بی‌دغدغه ‌و آرام ‌ابن‌خفاجه‌ در جوانی‌، چنين‌ سفری‌ بعيد می‌نمايد.
در قلمرو شعر، ابن‌خفاجه ‌نخست‌ مجذوب‌ شاعران ‌متأخر مشرق ‌زمين‌، به‌ويژه ‌شاعران ‌قرن ‌چهارم ‌شد و گاه‌ به‌ تقليد و گاه ‌در معارضه‌ با آنان‌ شعر می‌سرود (ص ‌6؛ غازی‌، 5). كم‌كم‌ اوان ‌جوانی ‌به ‌سرآمد و او تحولی ‌در سبك‌ شعری ‌خود پديد آورد، اما پيش‌ از آن‌ برای‌ مدتی ‌شعر و شاعری ‌را كنار گذاشت ‌و به‌ گفتۀ خود وی ‌چنان ‌شد كه ‌گويی ‌هرگز با شعر انس‌ و الفتی‌ نداشته ‌است‌، تا آنكه ‌در 495 ق ‌مرابطون‌، بلنسيه‌ را از مسيحيان ‌باز پس‌گرفتند و امنيت ‌و آرامش‌ در آنجا حكمفرما شد. ابن‌ خفاجه ‌از اين ‌اوضاع‌ خشنود گشت‌ و در مديحه‌ای ‌مقدم‌ امير مرابطی ‌ابواسحاق ‌ابراهيم ‌بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ (د پس ‌از 515 ق‌) را گرامی ‌داشت‌ و اين ‌آغازی ‌دوباره ‌در زندگی‌ شعريش‌ بود (صص ‌7، 102-105؛ پرز، 107). وی‌ در اين ‌دوره ‌اميران ‌و وزيران‌ مرابطی‌ را بسيار مدح ‌گفت ‌(عباس‌، 206) كه ‌ظاهراً اين‌ كار از روی‌ چاپلوسی‌ نبود، زيرا وی‌ آنان ‌را به ‌ديدۀ فرشتگان نجاتی‌ می‌نگريست ‌كه ‌وحدت‌ اندلس‌ را بدان‌ بازگردانده ‌و نويدبخش‌ مجد و شكوه‌ دوبارۀ آن ‌شده‌اند (بستانی ف‌، 3/ 22، 23)، امّا وی ‌در دورۀ ملوك‌الطوايف‌ نيز هيچ‌گاه‌ هنر خود را وسيلۀ تقرب ‌به ‌درباريان ‌قرار نداده ‌بود (ابن‌بسام‌، 3(2)/ 542) و احتمالاً سبب ‌اين ‌امر توانگری‌ و بی‌نيازی ‌او از امرا بود (نک‍ : ابن‌خفاجه‌، 8؛ غازی‌، 5). وی‌ خود در ديوانش ‌به‌ پاره‌ای ‌از املاك ‌خويش ‌اشاره ‌كرده ‌است ‌(صص ‌33، 48). 
دورۀ دوم ‌زندگی ‌ابن‌خفاجه‌ كه ‌دورۀ تحول ‌روحی ‌و كهنسالی ‌اوست‌، در زهد و پارسايی‌گذشت‌. ابن‌خاقان ‌زهد او را به ‌زهد عُروة ابن‌اُذَينه ‌زاهد و شاعر غزل‌سرای‌ عصر اموی‌ (د ح‌130 ق‌) تشبيه ‌كرده ‌و داستان‌ توبۀ وی‌ را نيز نقل‌ كرده ‌است ‌(ص ‌231). ابن‌خفاجه ‌خود ضمن‌ نامه‌ای‌ به‌ استاد خويش‌ ابواسحاق ‌بن ‌صواب‌ ماجرای‌ اين‌ بازنگری‌ و تحول‌درونی‌ خود را نقل‌ كرده ‌است ‌(نک‍ ‍: صص ‌63 - 65). با اينهمه‌ وی‌ در ديوان‌ خود برخی‌ از اشعار دوران ‌خوش‌ جوانی‌ را آورده ‌است‌ و اين‌ امر ظاهراً دلايل ‌صرفاً ادبی‌ داشته‌، زيرا خود به ‌صراحت‌ از آنها استغفار كرده ‌است‌ (نک‍ ‍: ص ‌157؛ قس‌: دايه‌، ابن‌خفاجه‌، 29). 
پس‌ از استيلای‌ مرابطون‌ بر اندلس‌، شهرت ‌و آوازۀ ابن‌خفاجه‌ همه‌جا پيچيد و او مورد توجه‌ دوستداران ‌ادب ‌قرار گرفت‌ و اميران‌ و صاحب‌منصبان ‌او را سخت‌ حرمت ‌می‌نهادند و خواسته‌ها و شفاعتهای ‌خرد و كلان‌ او را می‌پذيرفتند. وی‌ با بسياری‌ از رجال ‌سياسی‌ و علمی ‌اندلس‌ و مغرب‌ مراوده ‌داشت‌، به‌ پيشواز آنان ‌می‌رفت‌. در مراسم‌ و مجالس‌ آنان ‌شركت ‌می‌جست ‌و در مدح‌ آنان‌ قصيده ‌می‌سرود (مثلاً قصيده‌ای در مدح‌ اميرابراهيم ‌بن ‌يوسف‌ در عيدفطر 510 ق‌، نک‍ ‍: صص ‌56-60؛ ابن‌خاقان‌، 238-241). او با اديبان ‌و دانشمندان ‌عصر خود نيز مكاتبات‌ و معارضاتی‌ داشت‌ كه‌ گاهی ‌به ‌هجو می‌كشيد، چنانكه‌ مثلاً در يك‌ مورد ابن‌درّاج ‌نحوی ‌را هجوی ‌سخت ‌گفت ‌(ص ‌352؛ دايه‌، همان‌، 30؛ بستانی‌، 264). ابن‌خفاجه‌ كه‌ در اين ‌زمان ‌آوازه‌اش‌ به ‌سرزمينهای ‌شرق ‌اسلامی ‌نيز رسيده ‌بود، در 64 سالگی ‌به ‌تشويق ‌و اصرار دوستانش ‌به‌ گردآوری ‌آثار نظم‌ و نثر خود پرداخت ‌و با مهارت‌ و شور و حالی‌ كه‌ در اين ‌زمان ‌داشت‌، دست‌ به‌ نقد و پيرايش‌ آنها زد، پاره‌ای ‌را اصلاح ‌و پاره‌ای‌ را حذف ‌كرد. از اين‌رو ديوان ‌ابن‌خفاجه‌ همۀ آثار وی‌ ازجمله ‌بسياری‌ از اشعار معروفش ‌را كه‌ به‌ تأليفات‌ كسانی‌ چون‌ ابن‌بسّام ‌راه‌يافته ‌است‌، در برندارد (صص‌8 - 9؛ غازی‌، 5، 6). ظاهراً انگيزۀ اصلی‌ وی‌ در حذف‌ و اصلاح‌ اين‌ اشعار، كه‌ حاصل‌ دورۀ پيش ‌از توبۀ او بود، آن‌ بوده ‌كه ‌نمی‌خواسته‌ رفتار و كردار دورۀ جوانی‌ مايۀ سرافكندگيش‌شود. احتمالاً به‌همين ‌سبب ‌نيز در بحث‌ از صناعت ‌شعر در خطبۀ ديوان ‌(صص ‌10-11) تخيل‌ را مقصود اصلی‌ شعر دانسته ‌و صدق‌ و راستی ‌و يا بيان ‌واقعيتها را در آن ‌ضروری‌ نشمرده ‌و از اين ‌طريق‌ كوشيده‌ است‌ خود را از اين‌ تهمت‌ برهاند كه‌ آن‌ اشعار، تصوير واقعی‌ زندگی‌ خود او در جوانی ‌بوده ‌است ‌(نک‍ ‍: عباس‌، 208). 
بعد از گردآوری‌ ديوان ‌و در سالهای‌ باقی‌ ماندۀ عمر وی‌ بسياری‌ از شاگردان‌ و مشتاقان‌ نزد او می‌شتافتند و به ‌قرائت‌ و استنساخ ‌ديوانش‌ می‌پرداختند، نام‌ بسياری‌ از اينان ‌در منابع ‌آمده ‌است ‌(نک‍ : غازی‌، 8، 9؛ قس‌: ابن‌ابار، التكملة، 1/ 144؛ همو، المعجم‌، 59). ديوان ‌ابن‌خفاجه ‌از 3 بخش‌: خطبه‌، اشعار و نامه‌ها و مقدمه‌ها تشكيل ‌شده ‌است‌: الف‌ ـ خطبه ‌كه ‌مقدمه‌ای‌ است‌ بر ديوان‌ و در آن‌ شاعر نكات‌ ارزشمندی‌ از زندگی‌ معنوی‌ و شاعرانۀ خود را از آغاز تا زمان ‌گردآوری‌ ديوان‌ بيان‌ می‌كند. سپس‌ نظراتی‌ دربارۀ شعر و نقد آن‌ عرضه‌ می‌دارد، خرده‌گيران‌ شعر را به ‌باد انتقاد می‌گيرد، از مكتب‌ شعری‌ خويش‌ دفاع ‌می‌كند و نمونه‌هايی‌ از شعر خود را نيز كه‌ به ‌سبك‌ شاعران ‌شرق ‌اسلامی‌ سروده ‌است‌، می‌آورد. ب‌ ـ نظم‌، شامل‌ گزيدۀ سروده‌های‌ وی‌ است ‌كه ‌بر حسب ‌زمان‌، قافيه ‌يا موضوع‌ تنظيم ‌نشده ‌است‌. او خود در خطبۀ ديوان ‌(ص ‌11) می‌گويد اگر اجل ‌مهلتش ‌دهد، ديوان ‌را به‌ ترتيب ‌قافيه ‌و حروف‌ الفبا تنظيم‌ می‌كند (غازی‌، 10، 11؛ قس‌: ابن‌بشكوال‌، 1/ 99). ج‌ ـ در ديوان ‌چندين‌نامه‌ از او ثبت‌ است ‌كه ‌به‌ دوستان‌ يا بزرگان ‌زمان ‌نوشته ‌شده‌ است‌. علاوه‌ بر اين ‌برخی‌ از قصايد، شامل‌ مقدمه‌های‌ منثوری‌ است‌ كه ‌به‌منظور توضيح‌ در باب‌ آن‌ قصيده‌ آورده ‌شده ‌است ‌و احياناً حاوی‌ نكات‌ لغوی‌ و ادبی‌ است‌. 
ابن‌خفاجه‌ در موضوعهای‌ گوناگون ‌شعر سروده‌، ولی‌ غالب ‌اشعار وی‌ در وصف‌ طبيعت‌ است‌. او را بزرگ‌ترين ‌شاعر طبيعت ‌در اندلس ‌و حتی‌ ديگر سرزمين‌های ‌اسلامی ‌دانسته‌اند (عباس‌، 204؛ ركابی‌، 73). مهارت‌ او در اين ‌قلمرو و اشعار فراوان‌ و پرشوری‌ كه ‌در وصف‌ گلها، ميوه‌ها، درختان‌، باغها و جويبارها سروده‌، سبب‌ شده ‌است‌ كه‌ به‌ وی ‌لقب‌ «جنّان‌» (باغبان‌) دهند (مقری‌، 3/ 488؛ پالنسيا، 123). تعابير زيبا و دلكش‌ وی‌ در وصف‌ طبيعت ‌سرسبز اندلس‌ چنان ‌است‌ كه‌ گويی ‌روح ‌او با طبيعت‌ آن‌ ديار و مظاهر فريبندۀ آن‌ درآميخته ‌است‌. طبيعت ‌در اشعار او جان ‌می‌گيرد و نمودهای‌ مختلف ‌آن ‌صفات ‌و شخصيت‌ انسانی ‌می‌يابند. تحرك ‌و حيات‌ تصاوير در شعر او چنان‌ است‌ كه‌ گويی‌ شاعر در تخيلات ‌رؤياگونۀ خود شاهد رقص‌ و جنبش‌ مظاهر طبيعت‌ بوده ‌است ‌(عباس‌، 214). اصولاً شخصيت‌يافتن ‌طبيعت ‌و تخيل‌ بسيار قوی‌ از ويژگيهای‌ بارز شعر ابن‌خفاجه‌ است‌ (همو، 208؛ ضيف‌، 445؛ ركابی‌، 76). روحيات‌ خاص‌ وی‌ نيز البته ‌در اين‌ عرصه‌ اهميت‌ ويژه‌ دارد: او مردی‌ به‌ غايت ‌حساس ‌و نازك‌ طبع ‌و مسحور زيباييهای‌ انسانی‌ و طبيعی‌ است‌. حساسيت‌ و مشكل‌ پسندی‌ او حتی‌ در خوراك‌ و پوشاك ‌و رفتار او نيز مشهود بود (نک‍ : ضبی‌، 203؛ دايه‌، ابن‌خفاجه‌، 27). ابن‌خفاجه‌ از تنهايی ‌و بی‌كسی‌ می‌ترسيد، انديشۀ مرگ‌ تأثيری ‌عميق ‌بر روح‌ او داشت‌ و گذشت ‌زمان ‌كه ‌تجسم‌ آن ‌را در مرگ‌ دوستان‌ و پيری ‌و تنهايی‌ خويشتن‌ می‌ديد، او را به‌ بيمی‌ توان‌فرسا دچار ساخته‌ بود، چنانكه‌ به‌ روايت‌ ضبّی ‌(صص 202-203) اغلب‌ به ‌كوههای ‌اطراف ‌می‌رفت ‌و پيوسته ‌خطاب‌ به‌ نفس ‌خويش‌ فرياد می‌زد كه‌ «ای‌ ابراهيم ‌خواهی‌ مُرد» و آنگاه ‌بيهوش‌ بر زمين ‌می‌افتاد، پاره‌ای‌ از مظاهر بی‌جان‌ طبيعت ‌از جمله‌ كوه‌ و ماه ‌كه ‌در اشعار وی‌ شخصيت‌ انسانی‌ يافته‌اند، تجسم‌ اين‌ تنهايی‌ و وحشت ‌او از مرگند و نگرش‌ شاعر را نسبت‌ به‌ موقعيت‌ انسانی ‌خود وی ‌نشان ‌می‌دهند (نک‍ : عباس‌، 204، 205، 208-210). 
او را صنوبریِ ‌اندلس‌ نيز لقب ‌داده‌اند (نک‍ ‍: مقری‌، همانجا). بی‌گمان‌ ابن‌خفاجه ‌از ظرافتهای ‌سبك‌ صنوبری ‌(د 234 ق‌) در وصف‌ طبيعت‌ آگاهی ‌داشته ‌است‌، با اينهمه ‌شاعر اندلسی ‌در به ‌كار بردن‌ تعابير بديع‌ و روح ‌بخشيدن‌ به‌ طبيعت ‌بی‌جان ‌بر صنوبری‌ مشرق ‌برتری ‌دارد (بستانی‌ ف‌، 3/ 23). ابن‌خفاجه‌ در مدح‌، غزل‌، عتاب‌، رثا و زهد نيز اشعاری‌ سروده‌، اما هيچ‌يك‌ از آنها به ‌پايۀ اشعار وی‌ در وصف‌ طبيعت ‌نمی‌رسد. اسلوب‌ شعری‌ ابن‌خفاجه ‌به ‌تصريح ‌خود وی‌ (صص ‌6، 12-17) متأثر از اسلوب ‌شعر شاعران‌ بزرگ‌ مشرق زمين ‌از جمله ‌متنبّی‌، شريف‌رضی‌، مهيار ديلمی‌ و عبدالمحسن ‌صوری‌ است‌. ابوتمّام ‌و بُحتری‌ نيز از جمله‌ شاعرانی‌ هستند كه‌ در اين ‌تأثير سهيم‌ بوده‌اند (ضيف‌، 445؛ پرز، 36). به‌همين ‌دليل‌ نيز ابن‌خفاجه‌ را همچون‌ غالب‌ شاعران‌ اندلس‌ مقلّد و دنباله‌رو شاعران ‌شرقی‌ شمرده‌اند (نک‍ ‍: ضيف‌، 447- 449؛ ركابی‌، همانجا)، گرچه‌ اين ‌تقليد را نمی‌توان ‌از ذوق‌ و ابتكار تهی‌ دانست‌، وانگهی‌ او به ‌اسلوب‌ خاصی‌ ملتزم‌ نبود و هر سبكی‌ را كه‌ با ذوق ‌و قريحه‌اش ‌سازگارتر بود، برمی‌گزيد (دايه‌، همان‌، 103)، به‌خصوص‌ در وصف‌ طبيعت ‌كه ‌در قلمرو آن ‌خود شاعری‌ صاحب‌ سبك‌ بود و به‌گفتۀ گارسياگومز سبك‌ وی‌ كه ‌به خفاجی معروف ‌بود، تا آخرين‌ روزهای‌ حكومت‌ غرناطه ‌باقی‌ بود (پالنسيا، 124) و شاعرانی‌ مثل‌ ابن‌زقّاق ‌(خواهرزادۀ ابن‌خفاجه‌) و ابن‌زمرك ‌(د 796 ق‌) از آن‌ متأثر بوده‌اند (ابن‌سعيد، 2/ 323؛ پالنسيا، 140). شعر ابن‌خفاجه ‌از دانش‌ وسيع ‌ادبی‌ و لغوی ‌و تاريخی‌ او نيز حكايت‌ دارد. فصاحت‌ در الفاظ و عبارات‌، كوشش‌ مستمر در ابداع ‌معانی‌، بهره‌گيری ‌از تصاوير بی‌شمار و استفادۀ فراوان ‌از صنايع ‌بديعی‌، از خصوصيات ‌سبك‌ شعر اوست‌ (نک‍ ‍: دايه‌، همان‌، 97). با اين‌ حال ‌اشعار وی‌ از معانی‌ عميق ‌فلسفی ‌به ‌دور است‌ و استفادۀ بسيار وی ‌از محسنات ‌لفظی‌ و مصطلحات‌ ادبی‌ و لغوی ‌گاه ‌سبب‌ تكلف‌ شده ‌است‌ (همان‌، 103؛ زيات‌، 317). خردۀ ديگری‌ كه‌ متقدمان ‌بر شعر وی‌ گرفته‌اند، همانا كثرت‌ و ازدحام‌ معانی‌ در يك ‌بيت‌ است ‌(ابن‌ خلدون‌، 1(5)/ 1077)، هر چند كه‌ همين‌ امر را متأخران ‌دال ‌بر تخيل‌ قوی‌ ابن‌خفاجه ‌و خلاقيت ‌او در ابداع‌ معانی‌ دانسته‌اند (دايه‌، همان‌، 97؛ ضيف‌، 446). نثر ابن‌خفاجه‌، همچون ‌نثر بسياری ‌از اديبان ‌معاصر وی‌ مبتنی‌ بر اسلوب‌ ابن‌عميد يعنی‌ نثری ‌مسجع ‌و آهنگين‌ و حاوی ‌انواع ‌جناس ‌و احياناً طباق‌ است‌ كه‌ گاه‌ دچار تكلف‌ و پيچيدگی‌ شده‌ است ‌(دايه‌، همان‌، 88- 89). 

مآخذ

ابن‌ابار، محمد بن عبدالله، التكملة لكتاب‌الصلة، قاهره‌، 1956 م‌؛ همو، الحلة السيراء، به‌كوشش‌ حسين ‌مؤنس‌، قاهره‌، 1963 م‌؛ همو، المعجم‌، مادريد، 1885 م‌؛ ابن‌بسام‌، علی‌، الذخيرة، به‌كوشش‌ احسـان ‌عباس‌، ليبی‌ ـ تونس‌، 1981 م‌؛ ابن‌ بشكوال‌، خلف‌ بن عبدالملک، كتاب‌الصلة، قاهره‌، 1966 م‌؛ ابن‌خاقان‌، فتح‌، قلائد العقيان‌، قاهره‌، 1284 ق‌؛ ابن‌خفاجه‌، ديوان‌، به‌كوشش ‌مصطفی‌ غازی‌، قاهره‌، 1379 ق‌/ 1960 م‌؛ ابن‌خلدون‌، العبر؛ ابن‌خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌سعيد، علی‌ بن موسی، المغرب‌، به‌كوشش ‌شوقی‌ ضيف‌، قاهره‌، 1955 م‌؛ بستانی‌ ف‌؛ بستانی‌، فؤاد افرام‌، الروائع‌: ابن‌خفاجه‌، بيروت‌، 1972 م‌؛ پالنسيا، گونزالس‌، تاريخ‌الفكر الاندلسی‌، ترجمۀ حسين‌ مؤنس‌، قاهره‌، 1928 م‌؛ دايه‌، محمد رضوان‌، ابن‌خفاجه‌، دمشق‌، 1392 ق‌/ 1972 م‌؛ همو، تاريخ‌ النقد الادبی‌ فی‌ الاندلس‌، بيروت‌، 1401 ق‌/ 1981 م‌؛ ركابی‌، جودت‌، فی‌ الادب‌الاندلسی‌، قاهره‌، 1970 م‌؛ زيات‌، احمدحسن‌، تاريخ ‌الادب ‌العربی‌، بيروت ـ دمشق‌، دارالحكمة؛ ضبی‌، احمد بن یحیی، بغية الملتمس‌، مادريد، 1884 م‌؛ ضيف‌، شوقی‌، الفن‌ و مذاهبه‌ فی‌ الشعر العربی‌، قاهره‌، 1978 م‌؛ عباس‌، احسان‌، تاريخ‌الادب الاندلسی‌، عصر الطوائف ‌و مرابطين‌، بيروت‌، 1971 م‌؛ غازی‌، مصطفی‌، مقدمه‌ و حاشيه ‌بر ديوان ‌ابن‌خفاجه‌ (نک‍ ‍: ابن‌خفاجه‌ در همين ‌مآخذ)؛ مقری‌، احمد بن محمد، نفح‌الطيب‌، به‌كوشش ‌احسان ‌عباس‌، بيروت‌، 1388 م‌/ 1968 م‌؛ نيز:

Pérés, Henri, La Poésie andalouse en arabe classique, Paris, 1953. 
احمد بادكوبه‌هزاوه‌
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: