صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ابن حزم، ابومحمد /

فهرست مطالب

ابن حزم، ابومحمد


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ حَزْم‌، ابومحمد علی ‌بن ‌احمد بن ‌سعيد، فقيه‌، محدث‌، فيلسوف‌، عالم‌ اديان‌ و مذاهب‌، اديب‌ و شاعر و يكی‌ از درخشان‌ترين‌ چهره‌های‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ در اندلس‌ (384-456 ق‌/ 994-1064 م‌). 

زندگی‌ و سرگذشت‌

وی‌ بنابر گواهی‌ خودش‌ در شهر قرطبه‌ در اندلس‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. نياكان‌ وی‌ از ساكنان‌ قريه‌ای‌ به‌ نام‌ منته‌ ليشَم در اونبه‌ در ناحيۀ لَبْلَه در غرب‌ اندلس‌ بوده‌اند، اما پدرانش‌ در شهر قرطبه‌ می‌زيسته‌اند. گفته‌ می‌شود كه‌ جدّ اعلايش‌ ايرانی‌ و از بردگان‌ آزاد شدۀ يزيد بن‌ ابی سفيان‌، برادر معاويه‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ صاعد، 75). بنابر نوشتۀ ابن‌ بسام‌ معاصرانش‌ ابن‌ حزم‌ را «از نسبی‌ ناشناخته‌ و بی‌ريشه‌ و جدّ نزديكش‌ را نومسلمان‌ می‌دانسته‌اند» 1(1)/ 142). شهرت‌ خاندان‌ وی‌ با پدرش‌ آغاز می‌شود. پدرش‌ و وی‌ در يكی‌ از بحرانی‌ترين‌ و پرآشوب‌ترين‌ دورانهای‌ تاريخ‌ اندلس‌ می‌زيسته‌اند، كه‌ همزمان‌ با پايان‌ خلافت‌ امويـان‌ و فروپـاشی‌ وحدت‌ جغرافيايی‌ ـ سياسی‌ اندلس‌ و آغاز آشفتگی‌ و انحطاط بوده‌ است‌ (نک‍ : ابن‌حزم‌، خاندان‌). پدر ابن‌‌حزم‌ اهل‌ علم‌ و ادب‌ و از دولتمردان‌ زمان‌ به‌شمار می‌رفته‌ است‌. وی‌ در زمان‌ فرمانروايی‌ ابوعامر ملقّب‌ به‌ المنصور (366- 392 ق‌/ 976-1002 م‌) يكی‌ از وزيران‌ وی‌ بوده‌ است‌. ابن‌ حزم‌ دوران‌ كودكی‌ و نوجوانی‌ را در رفاه‌ و آسايش‌ خانۀ پدری‌ و بنابر گفته‌ خود در دامان‌ زنان‌ گذرانيد و از ايشان‌ بسيار چيزها، از جمله‌ خط و خواندن‌ قرآن‌ آموخت‌ و با خلقيات‌ و رفتار و كردار و ويژگيهای‌ روانی‌ ايشان‌ نيك‌ آشنا شد. اين‌ تجارب‌ دوران‌ كودكی‌ سرمايۀ سرشاری‌ بود كه‌ بعدها وی‌ از آنها در نوشتن‌ يكی‌ از برجسته‌ترين‌ آثار خود به‌ عنوان‌ طوق‌ الحمامة (گلوبند كبوتر) بهرۀ بسيار برد. ابن‌ حزم‌ در اين‌ نوشته‌ به‌ برخی‌ از رويدادها و آشفتگيهای‌ دوران‌ جوانی‌ خود اشاره‌ می‌كند و از اين‌ رو می‌توان‌ آن‌ را سرچشمۀ مهمی‌ برای‌ آشنايی‌ با دورانی‌ از زندگی‌ وی‌ به‌ شمار آورد. نخستين‌ رويداد مهم‌ سياسی‌ و اجتماعی‌ دوران‌ جوانی‌ ابن‌حزم‌ به‌ خلافت‌ رسيدن‌ محمد بن‌ هشام‌ بن‌ عبدالجبّار ملقّب‌ به‌ المهدی‌ است‌. وی‌ نخست‌ در روز خلع‌ هشام‌ بن‌ الحكم‌ (دوم‌) ملقب‌ به‌ المؤيَّد در 399 ق‌/ 1008 م‌ با ياری‌ هواداران‌ بنی‌اميّه‌ به‌ خلافت‌ رسيد، اما پس‌ از 9 ماه‌ در نيمۀ ربيع‌الاول‌ 400/ 1010 م‌ از سوی‌ سليمان‌ بن‌ حكم‌ كنار زده‌ شد، و بار دوم‌ نيز، پس‌ از سليمان‌ به‌ مدت‌ 40 روز حكومت‌ كرد و سرانجام‌ در ذيحجۀ 400 به‌ دست‌ بردگان‌ كشته‌ شد. تاريخ‌نگاران‌ وی‌ را «انگيزۀ فتنه‌ و شقاق‌ و نفاق‌» ناميده‌اند (نک‍ : ابن‌ عذاری‌، 3/ 50 به‌ بعد؛ مراكشی‌، 41-43). ابن‌ حزم‌ و پدرش‌ در نخستين‌ روزهای‌ خلافت‌ وی‌ از خانۀ خود در بخش‌ شرقی‌ قرطبه‌ به‌ خانۀ قديميشان‌ در بخش‌ غربی‌، در محله‌ای‌ به‌ نام‌ «بلاط مغيث‌» منتقل‌ شدند (ابن‌ حزم‌، طوق‌ الحمامة، 207). رويداد تكان‌ دهنده‌ و ويرانگر ديگر، در اين‌ مرحله‌، روی‌ كار آمدن‌ سليمان‌ بن‌ حكم‌، ملقب‌ به‌ الظافر است‌. وی‌ در 399 ق‌ به‌ خلافت‌ رسيد و در ربيع‌الاول‌ 400 به‌ قرطبه‌ آمد و در شوال‌ همان‌ سال‌ از آنجا بيرون‌ رفت‌ و سپس‌ همراه‌ سپاهيان‌ بربر و لشكريان‌ مسيحی‌ به‌ قرطبه‌ بازگشت‌، و به‌ گفتۀ گزارشگران‌ در نبرد مشهور به‌ «قَنطش‌»، بيست‌ و چند هزار نفر كشته‌ شدند كه‌ در ميان‌ ايشان‌ بسياری‌ عالمان‌، فقيهان‌، و ائمۀ مساجد بودند. سليمان‌، پس‌ از آن‌، به‌ همراهی‌ بربرها در شهرهای‌ اندلس‌ به‌ كشتار، تاراج‌ و ويران‌ كردن‌ روستاها پرداخت‌ (ابن‌ عذاری‌، 3/ 91-95؛ 117؛ مراكشی‌، 42-43؛ ابن‌ بسام‌، 1(1)/ 24- 29). در اين‌ ميان‌ در محرم‌ 404/ ژوئيۀ 1013 سپاهيان‌ بربر قصر خاندان‌ ابن‌ حزم‌ را در بلاط مغيث‌ تصرف‌ و تاراج‌ كردند، و ابن‌حزم‌ ناگزير شد كه‌ از قرطبه‌ به‌ المِريه‌ (آلمِريا) بگريزد (ابن‌ حزم‌، همان‌، 208). در 406 ق‌ سليمان‌ بن‌ حكم‌ و برادرش‌ عبدالرحمن‌ و پدر 80 سالۀ ايشان‌، به‌ دست‌ علی‌ بن‌ حمود بن‌ ميمون‌ كشته‌ شدند. علی‌ بن‌ حمود بن‌ ميمون‌ از ذريۀ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ (ع‌) و نخستين‌ فرمانروای‌ بنی‌هاشم‌ در اندلس‌ بود، سليمان‌ بن‌ حكم‌ وی‌ و برادرش‌ قاسم‌ بن‌ حمود را هر يك‌ به‌ فرمانداری‌ شهر سَبْتَه‌ و جزيرة الخضراء گمارده‌ بود. دوران‌ فرمانروايی‌ علی‌ بن‌ حمود يك‌ سال‌ و نه‌ ماه‌ بود. وی‌ با همراهی‌ و ياری‌ سپاهيان‌ بربر قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. علی‌ بن‌ حمود در 22 محرم‌ 407/ اول‌ ژوئيۀ 1016 قرطبه‌ را تصرف‌ كرد، ولی‌ در ذيقعدۀ 408 به‌ دست‌ 3 تن‌ از غلامان‌ صقلبی‌ خود در حمّام‌ كشته‌ شد (ابن‌ عذاری‌، 3/ 119-124؛ ابن‌ بسام‌، 1(1)/ 78، 83). در پی‌ اين‌ رويدادها گرفتاری‌ تازه‌ای‌ برای‌ ابن‌ حزم‌ پيش‌ آمد. در حالی‌ كه‌ وی‌ همچنان‌ در المريه‌ به‌ سر می‌برد، بدخواهان‌ و دشمنانش‌ دسيسه‌ كردند و فرماندار المِريه‌، خَيران‌ صقلبی‌ (حك‍ 403- 419 ق‌) را بر ضد وی‌ برانگيختند. خيران‌ از غلامان‌ برجستۀ منصور بن‌ ابی‌ عامر بود و پس‌ از فرو ريزش‌ خلافت‌ اموی‌ در اندلس‌، فرماندار المِريه‌ گرديد و در رويدادهای‌ بعدی‌ در اندلس‌ نقشی‌ برجسته‌ داشت‌ (ابن‌ عذاری‌، 3/ 166-167؛ دوزی‌، II/ 310-311, 317-319). بدخواهان‌ ابن‌ حزم‌ به‌ خيران‌ گزارش‌ داده‌ بودند كه‌ ابن‌ حزم‌ و دوستش‌ محمد بن‌ اسحاق‌ نهانی‌ می‌كوشند كه‌ خلافت‌ اموی‌ را بار ديگر در اندلس‌ زنده‌ كنند. خيران‌ بدين‌ سبب‌ وی‌ و دوستش‌ را دستگير و چند ماه‌ زندانی‌ كرد و سپس‌ ايشان‌ را به‌ محلی‌ به‌ نام‌ حصن‌ القصر از نواحی‌ اشبيليه‌ تبعيد كرد. ابن‌ حزم‌ پس‌ از چند ماه‌ از راه‌ دريا به‌ بلنسيه‌ (والنسيا) رفت‌. اين‌ سفر همزمان‌ با روی‌ كار آمدن‌ عبدالرحمن‌ چهارم‌ بود. عبدالرحمن‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ الناصر، ملقب‌ به‌ المرتضی‌ در 407 ق‌/ 1016 م‌ در شرق‌ اندلس‌ قيام‌ كرد و در رمضان‌ 408/ فوريۀ 1018 مردم‌ با وی‌ بيعت‌ كردند. ابن‌ حزم‌ به‌ وی‌ پيوست‌ و وزارت‌ او را بر عهده‌ گرفت‌ و در نبرد وی‌ با قاسم‌ بن‌ حمود برادر علی‌ بن‌ حمود، شركت‌ كرد. اما المرتضی‌ در اين‌ نبرد شكست‌ خورد و در راه‌ گريز در 408 ق‌ كشته‌ شد. در نتيجه‌ ابن‌ حزم‌ اسير گرديد، اما پس‌ از چندی‌ آزاد شد و در شوال‌ 409/ فوريۀ 1019 به‌ قرطبه‌ بازگشت‌ (نک‍ : ابن‌ عذاری‌، 3/ 121، 127؛ دوزی‌، II/ 316-318؛ ابن‌ حزم‌، طوق‌ الحمامة، 208، 217- 218). از اين‌ پس‌ تا 414 ق‌/ 1023 م‌ گزارشی‌ دربارۀ زندگی‌ و سرگذشت‌ ابن‌ حزم‌ در دست‌ نيست‌. اما در اين‌ سال‌ است‌ كه‌ ما در پی‌ رويداد سياسی‌ ديگری‌ با ابن‌ حزم‌ روبه‌رو می‌شويم‌. در اين‌ سال‌ مردم‌ قرطبه‌ كه‌ به‌ تازگی‌ بار ديگر استقلال‌ خود را به‌ دست‌ آورده‌ بودند، تصميم‌ گرفتند كه‌ يكی‌ از امويان‌ را بر تخت‌ فرمانروايی‌ بنشانند. وزيران‌ و اعيان‌ شهر، سه تن‌ را نامزد كردند كه‌ يكی‌ از ايشان‌ عبدالرحمن‌ بن‌ هشام‌ بود و سرانجام‌ همگان‌ عبدالرحمن‌ بن‌ هشام‌، برادر المهدی‌ را با لقب‌ المستظهر بالله‌ به‌ خلافت‌ برگزيدند. المستظهر در اين‌ هنگام‌ ابن‌ حزم‌ را كه‌ از دوستان‌ بسيار نزديك‌ او بود به‌ عنوان «حاجب‌» يا وزير بزرگ‌ خويش‌ برگزيد و عبدالوهاب‌ بن‌ حزم‌ پسر عموی‌ ابن‌ حزم‌ و نيز ابوعامر بن‌ شهيد را به‌ وزارت‌ گمارد. اما از سوی‌ ديگر نابسامانی‌ اوضاع‌ اقتصادی‌ و دشواريهای‌ مالی‌ و بيكاری‌، بر دوش‌ عامۀ مردم‌ سنگينی‌ می‌كرد و بر آتش‌ ناخشنودی‌ ايشان‌ از حكومت‌ دامن‌ می‌زد. در اين‌ ميان‌ مردی‌ از امويان‌ به‌ نام‌ محمد بن‌ عبدالرحمن‌ بن‌ عبيدالله‌ النّاصری‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ اميد داشته‌ بود كه‌ به‌ جای‌ عبدالرحمن‌ المستظهر به‌ خلافت‌ برگزيده‌ شود، از آن‌ اوضاع‌ آشفته‌ بهره‌برداری‌ كرد. وی‌ مردی‌ بود بی‌فرهنگ‌ و كم‌استعداد و شكمباره‌ و شهوت‌ران‌. اما توانسته‌ بود نفوذ خود را در ميان‌ كارگران‌ قرطبه‌ گسترش‌ دهد. و توانست‌ شورشی‌ را بر ضد المستظهر برانگيزد كه‌ به‌ پيروزی‌ انجاميد. وی‌ المستظهر را از خلافت‌ بركنار كرد و پس‌ از رسيدن‌ به‌ خلافت‌ خود را از المستكفی‌ بالله‌ خواند (414 ق‌/ 1024 م‌). نخستين‌ اقدام‌ وی‌ اين‌ بود كه‌ ابن‌ حزم‌ و عموزاده‌اش‌ را دستگير كرد و به‌ زندان‌ افكند. ابن‌ حزم‌ خود در كتاب‌ التقريب‌ لحدّ المنطق‌ (صص‌ 199-200) به‌ اين‌ رويداد اشاره‌ می‌كند (ابن‌ عذاری‌، 3/ 135- 139، 140-142؛ ابن‌ بسام‌، 1(1)/ 34- 39، به‌ ويژه‌ 382). زندگی‌ سياسی‌ ابن‌حزم‌ در دوران‌ خلافت‌ آخرين‌ فرمانروای‌ اموی‌ در اندلس‌، يعنی‌ هشام‌ بن‌ محمد المعتدبالله‌ (خلافت‌: 418-422 ق‌/ 1027-1031 م‌) پايان‌ يافت‌. گفته‌ می‌شود كه‌ ابن‌حزم‌ وزير او بوده‌ است‌ (ابن‌عذاری‌، 3/ 145-146، 152؛ دوزی‌، II/ 338-346؛ ياقوت‌، 12/ 237). بنابر گزارشهای‌ تاريخ‌نگاران‌، ابن‌ حزم‌ از اين‌ زمان‌ به‌ بعد، يكباره‌ از همۀ امور سياسی‌ روی‌ گردانيد و به‌ آموختن‌ دانشها روی‌ آورد. با توجه‌ به‌ رويدادهای‌ سياسی‌ و دگرگونيهای‌ بنيادی‌ در اوضاع‌ زندگی‌ در اندلس‌، و به‌ ويژه‌ در قرطبه‌، به‌ آسانی‌ می‌توان‌ بيزاری‌ و روی‌ گردانی‌ ابن‌ حزم‌ را از سياست‌ توجيه‌ كرد. از سوی‌ ديگر، بنابر گزارش‌ تاريخ‌ نگاران‌، ابن‌ حزم‌ دربارۀ بنی‌اميه‌ و فرمانروايان‌ ايشان‌، از گذشتگان‌ و معاصران‌ سخت‌ تعصب‌ می‌ورزيده‌ و از دل‌ و جان‌ هوادار و مدافع‌ حاكميت‌ آنان‌ بوده‌ است‌ و ايشان‌ را بر ديگر وابستگان‌ به‌ قريش‌ برتری‌ می‌داده‌ است‌ (ابن‌ بسام‌، 1(1)/ 142؛ ياقوت‌، 12/ 250). 
دربارۀ تحصيلات‌ ابن‌ حزم‌، نام‌ چند تن‌ از استادان‌ ابن‌ حزم‌ در منابع‌ از جمله‌ در برخی‌ از نوشته‌های‌ خود وی‌ آمده‌ است‌: در اين‌ ميان‌ نخستين‌ استاد وی‌ در فقه‌ ابوعبدالله‌ بن‌ دحّون‌ (د 431 ق‌/ 1040 م‌)، در حديث‌ احمد بن‌ محمد بن‌ الجسور، در منطق‌ و فلسفه‌ ابوعبدالله‌ محمد ابن‌ الحسن‌ المذحجی‌ و در كلام‌ و جدل‌ ابوالقاسم‌ عبدالرحمن‌ بن‌ ابی‌ يزيد الازْدی‌ بوده‌اند (ابن‌ حزم‌، طوق‌ الحمامة، 216؛ حميدی‌، 290؛ ياقوت‌، 12/ 241، 242؛ ذهبی‌، 18/ 185؛ مقری‌، 3/ 175). ابن‌ حزم‌، گويا تا سن‌ 26 سالگی‌ از احكام‌ شرعی‌ و مبانی‌ فقهی‌ آگاهی‌ نداشته‌ است‌ و چنانكه‌ از خود او نقل‌ می‌شود، برخی‌ از آداب‌ نماز را نيز نمی‌دانسته‌ است‌ و در پی‌ يك‌ رويداد در مسجدی‌، از ناآگاهی‌ خود بر آيين‌ نماز آزرده‌خاطر می‌شود، پس‌ نزد ابن‌ دحّون‌ می‌رود و خواندن‌ كتاب‌ موطّأ مالك‌ بن‌ انس‌ را نزد وی‌ آغاز می‌كند و سه سال‌ نزد او و ديگران‌ فقه‌ و حديث‌ می‌آموزد (ياقوت‌، 12/ 240-242). 
ابن‌ حزم‌، بقيۀ سالهای‌ زندگی‌ خود را در ناحيۀ لبله‌ به‌ سر آورد و به‌ تأليف‌ و تعليم‌ پرداخت‌ و سرانجام‌ در سن‌ 71 سالگی‌ در همانجا درگذشت‌ (ابن‌ صاعد، 77؛ ابن‌ بسام‌، 1(1)/ 141؛ ياقوت‌، 12/ 240: 457ق‌). 

آثـار

عناوين‌ كتابها و رسايل‌ ابن‌حزم‌ گواه‌ بر اين‌ است‌ كه‌ وی‌ نويسنده‌ای‌ بسيار پركار بوده‌ است‌. گزارشهای‌ تاريخ‌ نگاران‌ نيز نشان‌ می‌دهد كه‌ نوشته‌های‌ وی‌ به‌ شمار شگفت‌انگيزی‌ می‌رسيده‌ است‌. مثلاً از پسرش‌ ابورافع‌ فضل‌ (د 479 ق‌/ 1086 م‌) نقل‌ می‌شود كه‌ شمار نوشته‌های‌ پدرش‌ در فقه‌، حديث‌، اصول‌، نحو و لغت‌، ملل‌ و نحل‌، تاريخ‌ و نيز رديّه‌هايی‌ كه‌ بر مخالفان‌ نوشته‌ به‌ حدود 400 مجلد می‌رسيده‌ و نزديك‌ به‌ 000‘80 برگ‌ را دربر می‌گرفته‌ است‌، بدين‌سان‌ وی‌ را از لحاظ كثرت‌ نوشته‌هايش‌ با محمد بن‌ جرير طبری‌ نويسندۀ تاريخ‌ مشهور مقايسه‌ كرده‌اند (ابن‌صاعد، 76-77). اما از همۀ اين‌ نوشته‌ها اكنون‌ جز چند كتاب‌ و تعدادی‌ رساله‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. ما در اينجا عنوانهای‌ كتب‌ و رسايلی‌ را می‌آوريم‌ كه‌ دست‌نوشته‌هايی‌ از آنها بر جای‌ مانده‌ و تاكنون‌ چاپ‌ و منتشر شده‌اند (برای‌ عناوين‌ ديگر نوشته‌های‌ او نک‍ : ذهبی‌، 18/ 193-197). 
1. طوق‌ الحمامة فی‌ الألفة و الالاف‌، دربارۀ عشق‌ و عاشقان‌. تنها يك‌ دست‌ نوشته‌ از آن‌ در كتابخانۀ دانشگاه‌ ليدن‌ هلند موجود است‌. نخستين‌ بار د. ك‌. پترف اين‌ كتاب‌ را برپايۀ همان‌ يگانه‌ دست‌ نوشته‌ در 1914 م‌ در ليدن‌ منتشر كرد. بار ديگر همين‌ چاپ‌ در 1934 م‌ در دمشق‌ و در 1950 م‌ به‌ كوشش‌ حسن‌ كامل‌ الصيرفی‌ در قاهره‌ منتشر شد. سپس‌ در 1949 م‌ برشه متن‌ آن‌ را همراه‌ با ترجمۀ فرانسوی‌ در الجزيره‌ منتشر كرد. آخرين‌ چاپ‌ آن‌ با مقدمه‌، تصحيحات‌ و زيرنويسها به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ القاسمی‌ در 1985 م‌ در تونس‌ منتشر شده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ دوبار به‌ زبان‌ انگليسی‌ و نيز زبانهای‌ روسی‌، آلمانی‌، ايتاليايی‌، فرانسوی‌ و اسپانيايی‌ و جز آن‌ ترجمه‌ شده‌ است‌. 
2. «رسالة فی‌ فضل‌ الاندلس‌» كه‌ متن‌ آن‌ را مقری‌ در نفح‌ الطيب‌ (3/ 158- 179) آورده‌ است‌. اين‌ رساله‌ زير عنوان‌ فضائل‌ الاندلس‌ و اهلها با دو رسالۀ ديگر به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد در 1968 م‌ در بيروت‌، منتشر شده‌ است‌، همچنين‌ در رسائل‌ ابن‌ حزم‌، مجموعۀ دوم‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، يافت‌ می‌شود. 
3. الاِحكام‌ فی‌ اصول‌ الاَحكام‌، نخستين‌ بار در سالهای‌ 1345- 1348 ق‌ به‌ كوشش‌ احمد شاكر در قاهره‌، سپس‌ در 8 جزء در دو جلد، به‌ كوشش‌ زكريا علی‌ يوسف‌ در 1970 م‌ در قاهره‌ و بار ديگر در 1980 م‌، با مقدمۀ احسان‌ عباس‌ در بيروت‌ منتشر شده‌ است‌. 
4. المُحَلّی‌ فی‌ شرح‌ المُجَلّى، ابن‌ حزم‌ اين‌ كتاب‌ را بر پايۀ فقه‌ شافعی‌ و پيش‌ از گرايش‌ به‌ مذهب‌ ظاهريه‌ تأليف‌ كرده‌ بود كه‌ شرحی‌ است‌ بر المُجَلّى نوشتۀ ديگر خودش‌، متن‌ آن‌ نخست‌ به‌ كوشش‌ احمد شاكر در 11 جلد در سالهای‌ 1347-1352 ق‌/ 1928-1933 م‌ و سپس‌ به‌ كوشش‌ محمد منيرالدمشقی‌ همچنان‌ در 11 جلد در بيروت‌ منتشر شده‌ است‌. 
5. ابطال‌ القياس‌ و الرّأی‌ و الاستحسان‌ و التقليد و التعليل‌ كه‌ نخستين‌ بار گولد تسيهر پاره‌های‌ مهم‌ آن‌ را در ملحقات‌ كتاب‌ خود زير عنوان «ظاهريان» در لايپزيگ‌ (1884 م‌) منتشر كرد. اين‌ كتاب‌ بار ديگر زير عنوان‌ تلخيص‌ ابطال‌ القياس‌... به‌ كوشش‌ سعيد الافغانی‌ در 1379 ق‌/ 1960 م‌ در دمشق‌ انتشار يافته‌ است‌. 
6. الاصول‌ و الفروع‌، در دو جلد، در قاهره‌ (1978 م‌) منتشر شده‌ است‌. 
7. رسائل‌ ابن‌حزم‌ الاندلسی‌، در سه مجموعه‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ از سال‌ 1954 م‌ (؟) به‌ بعد منتشر شده‌ است‌. اين‌ سه مجموعه‌ افزون‌ بر طوق‌ الحمامة رساله‌های‌ زير را در بردارند: رسالة فی‌ الرد علی‌ الهاتف‌ من‌ بُعد، رسالة البيان‌ عن‌ حقيقة الايمان‌، رسالة التوقيف‌ علی‌ شارع‌ النجاة باختصار الطريق‌، رسالة مراتب‌ العلوم‌، رسالة فی‌ الغناء المُلهی‌ اَمباحُ هواَم‌ محظور؟، رسالة فی‌ الم‌ الموت‌ و ابطاله‌، فصل‌ فی‌ معرفة النفس‌ بغيرها و جهلها بذاتها، رسالة فی‌ مداواة النفوس‌ و تهذيب‌ الاخلاق‌ و الزهد فی‌ الرذائل‌، رسالة الدُرَّة فی‌ تحقيق‌ الكلام‌ فيما يلزم‌ الانسان‌ اعتقاده‌، رسالة فی‌ مسألة الكَلب‌، رسالة فی‌ الجواب‌ عما سئل‌ عنه‌ سئوال‌ تعنيف‌، رسالة فی‌ الرد علی‌ ابن‌ النغزاله‌ (النغزيله‌) اليهودی‌ (سَموئِل‌ بن‌ نَگدِلا)، رسالة فی‌ الامامة، رسالة عن‌ حكم‌ من‌ قال‌ انَّ ارواحَ اهل‌ الشقاء مُعَذَبَةُ الی‌ يوم‌الدين‌، رسالة التَلخيص‌ لوجوه‌ التخليص‌، نقط العروس‌ (نک‍ : شمارۀ بعد). 
8. نَقْط العروس‌ (فی‌ تواريخ‌ الخلفاء)، اين‌ رساله‌ را نخستين‌ بار زيبولد در مجلۀ «مركز مطالعات‌ تاريخی‌ در گرانادا» در 1911 م‌ منتشر كرد . بار دوم‌ به‌ كوشش‌ شوقی‌ ضيف‌ در مجلۀ كلية الآداب‌ (شم‍ 13، 1951 م‌) و بار سوم‌ در جزء دوم‌ مجموعۀ رسائل‌ ابن‌ حزم‌ به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ انتشار يافت‌. 
9. حجة الوداع‌، به‌ كوشش‌ ممدوح‌ حقی‌، دمشق‌، 1956 م‌. 
10. الاخلاق‌ و السير، اين‌ كتاب‌ همان‌ رسالة فی‌ مداواة النفوس‌ و تهذيب‌ الاخلاق‌ است‌ كه‌ به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ در مجموعۀ يكم‌ رسائل‌ ابن‌ حزم‌ الاندلسی‌ منتشر شده‌ است‌. اين‌ اثر بار ديگر با ترجمۀ فرانسوی‌ به‌ كوشش‌ ن‌. توميش با عنوان‌ الاخلاق‌ و السِيَر در بيروت‌ (1961 م‌) انتشار يافت‌. 
11. التَّقريب‌ لحدِ المنطق‌ و المَدخَل‌ اليه‌ كه‌ به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ از روی‌ تنها دست‌ نوشتۀ موجود آن‌ در مكتبة الاحمديۀ جامع‌ زيتونيۀ تونس‌ (شم‍ 6814) در بيروت‌ (1959 م‌) منتشر شده‌ است‌. 
12. الفِصَل‌ فی‌ المِلَل‌ و الاهواء و النَحَل‌، چاپ‌ نخست‌ آن‌ در قاهره‌ (1317 ق‌/ 1899 م‌) در 5 جزء (در دو مجلد) منتشر شده‌ كه‌ در حاشيۀ آن‌ ملل‌ و نحل‌ شهرستانی‌ چاپ‌ شده‌ است‌. چاپ‌ دوم‌ نيز در 5 جزء (در دو مجلد) در قاهره‌ (1964 م‌) انتشار يافته‌ است‌. 
13. «منظومة ابن‌ حزم‌ فی‌ قواعد الفقه‌ الظاهری»، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ الكتانی‌، در مجلة معهد المخطوطات‌، ج‌ 21، 1975 م‌، صص‌ 148-151. 
14. رسالة الاَلوان‌، رياض‌، النادی‌ الادبی‌ الثقافی‌، 1979 م‌. 
15. «رسالة فی‌ امّهات‌ الخلفاء»، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، در مجلة المجمع‌ العلمی‌ بدمشق‌، مجلد 34، 1959 م‌. 
16. كتاب‌ السياسة كه‌ بخشهايی‌ از آن‌ را ابراهيم‌ الكتانی‌ در مجله‌ تِطوان‌ (مغرب‌، شم‍ 5، 1960 م‌) منتشر كرده‌ است‌. 
17. جَمهرة اَنساب‌ العرب‌ كه‌ نخستين‌بار به‌ كوشش‌ لوی‌ پرووانسال‌، در قاهره‌ (1948 م‌) و بار دوم‌ به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ هارون‌، در قاهره‌ (1962 م‌) و بار سوم‌ در بيروت‌ (دارالكتب‌ العلمية) منتشر شده‌ است‌. 
18. جوامعُ السَيَرة (السيرَة النَبَويَّه‌) كه‌ به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ و ناصرالدين‌ الاسد، در قاهره‌ (1956 م‌) همراه‌ اين‌ پنج رساله‌ منتشر شده‌ است‌: «رسالة فی‌ القراءات‌ المشهورة فی‌ الامصار الآتية مجی‌ء التواتر»، «رسالة فی‌ اسماء الصحابة رُواة الحديث‌ و ما لِكُلّ واحدٍ من‌ العدد»، «رسالة فی‌ تسمية من‌ رُوِيَ عنهم‌ الفِتيا من‌ الصحابة و من‌ بعد هم‌ علی‌ مراتبهم‌ فی‌ كثرة الفِتيا»، «جُمَل‌ فتوح‌ الاسلام‌»، «اسماء الخُلفاء المهديين‌ و الائمة امراء المؤمنين‌». 
19. «مراتب‌ الاجماع‌ فی‌ العبادات‌ و المعاملات‌ و الاعتقادات‌» كه‌ «نقد مراتب‌ الاجماع‌» ابن‌ تيميه‌ به‌ ضميمۀ آن‌ است‌ و به‌ همراه‌ محاسن‌ الاسلام‌ و شرائع‌ الاسلام‌ بخاری‌ در 1357 ق‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. 
20. رسائل‌ ابن‌حزم‌ (مجموعۀ چهارم‌)، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌ كه‌ در 1984 م‌ در بيروت‌ منتشر شده‌ است‌. 

ويژگيها

بر پايۀ نوشته‌های‌ خود ابن‌ حزم‌ و گزارشهای‌ تاريخ‌نگاران‌، بی‌گمان‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ وی‌ از لحاظ روانشناسی‌ فردی‌، مردی‌ ويژه‌ بوده‌ و برخی‌ از اين‌ ويژگيهای‌ وجوديش‌، در دوران‌ زندگانی‌ وی‌ انگيزۀ رنجها و ناآراميهای‌ گوناگون‌ برای‌ او شده‌ بوده‌ است‌. ابن‌حزم‌ از يك‌ سو دارای‌ روحی‌ بسيار حساس‌، طبعی‌ شاعرانه‌ و در دوستيهايش‌ با انسانهای‌ همگون‌ خود بسيار استوار و وفادار بوده‌ و از سوی‌ ديگر در باورها و انديشه‌هايش‌ سخت‌ تعصب‌ می‌ورزيده‌ است‌. ابن‌حزم‌ خود دربارۀ خلقيات‌ خويش‌ می‌نويسد: من‌ در سرشت‌ خود دو طبيعت‌ دارم‌ كه‌ زندگی‌ من‌ با آنها هرگز گوارا نيست‌. و گرد آمدن‌ آنها مرا از زندگانی‌ بيزار می‌كند و گاه‌ آرزو می‌كنم‌ كه‌ از خويش‌ گريزان‌ شوم‌، تا از رنجی‌ كه‌ به‌ خاطر آنها می‌كشم‌، آزاد شوم‌: يكی‌ وفاداری‌ است‌ كه‌ هيچ‌ تلونی‌ بدان‌ آميخته‌ نيست‌ و در حضور و غياب‌ و نهان‌ و آشكار يكسان‌ است‌، و زاييدۀ الفتی‌ است‌ كه‌ نمی‌گذارد روحم‌ از آنچه‌ به‌ آن‌ خو گرفته‌ است‌، روی‌ گردان‌ شود، و نيز نمی‌گذارد كه‌ از دست‌ دادن‌ كسانی‌ را كه‌ با ايشان‌ مصاحب‌ بوده‌ام‌، از خاطر بگذرانم‌؛ و ديگری‌ عزت‌ نفسی‌ است‌ كه‌ به‌ ستم‌ تن‌ نمی‌دهد، و مرا به‌ كمترين‌ دگرگونی‌ در رفتار آشنايانم‌ حساس‌ می‌كند، چنانكه‌ مرگ‌ را بر آن‌ رجحان‌ می‌دهم‌. هر يك‌ از اين‌ دو سجيّه‌ مرا به‌ سوی‌ خود می‌كشد. من‌ جفا می‌بينم‌ و بر خود همواره‌ می‌سازم‌، بسيار شكيبايی‌ می‌كنم‌ و انتظار می‌كشم‌، كه‌ دشوار كسی‌ توانايی‌ آن‌ را دارد ( طوق‌ الحمامة، 212). بدين‌سان‌ شگفتی‌ ندارد كه‌ گفته‌اند وی‌ در تبليغ‌ عقايد و نظريات‌ خود و دفاع‌ از آنها سخت‌ بی‌پروا بوده‌ و از اين‌ رهگذر دشمن‌ تراشی‌ می‌كرده‌ و رنجهای‌ فراوان‌ متحمل‌ می‌شده‌ است‌. با توجه‌ به‌ خصلت‌ وفاداری‌ وی‌ می‌توان‌ هواداری‌ استوار و حتی‌ تعصب‌آميز او را در برابر فرمانروايان‌ اموی‌ توجيه‌ كرده‌، و از همين‌ روست‌ كه‌ ناگواريها، رنجها، تبعيدها و در به‌ دريهايی‌ كه‌ در آن‌ دوران‌ آشفتگی‌ و فروپاشی‌ سياسی‌ ـاجتماعی‌ اندلس‌ نصيب‌ وی‌ شده‌ بود. 
بسياری‌ از فقيهان‌ و عالمانی‌ كه‌ مخالف‌ عقايد و نظريات‌ ابن‌ حزم‌ بوده‌اند، در آزار او و تحريك‌ فرمانروايان‌ بر ضد وی‌ می‌كوشيده‌اند، و ايشان‌ و عوام‌ را عليه‌ وی‌ برمی‌انگيخته‌اند تا بدانجا كه‌ در زمان‌ حكومت‌ ابوعمرو عبّاد بن‌ محمد المعتضد بالله‌ (433-461 ‌/ 1042- 1069 ‌) كتابهای‌ وی‌ را در اشبيليه‌ سوزاندند و برخی‌ را نيز در ملأعام‌ پاره‌ پاره‌ كردند. نويسندگان‌ وی‌ می‌گويند كه‌: بزرگ‌ترين‌ عيب‌ وی‌ [به گمان‌ ايشان‌ از ديدگاه‌ منصفان] ناآگاهی‌ او از سياست‌ علم‌ بوده‌ است‌ كه‌ دشوارتر از تكميل‌ آن‌ است‌ (ابن‌بسام‌، 1(1)/ 141-142؛ قس‌: ياقوت‌، 12/ 247- 249؛ ذهبی‌، 18/ 200-201، سوزاندن‌ كتابهايش‌: 205). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: