صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ابن شحنه /

فهرست مطالب

ابن شحنه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

ابن‌شِحْنه، عنوان چند تن از قاضیان و مورخان ترک نژاد حلب در سدۀ 9 ق / 15 م. نیای آنان، حسام‌الدین محمود بن خُتلو (د 616 ق / 1219 م)، از امیران دولت الصالح اسماعیل زنگی در حلب، شحنگی آن دیار را بر عهده داشت (ابن‌شحنه، 87، 88؛ سخاوی، الذیل، 357، 358) و این خاندان به وی منسوب شده‌اند (ابن‌حجر، انباء الغمر، 7 / 95). حسام‌الدین در 615 ق در حلب مدرسه و مسجدی ساخت و آن مدرسه هنوز به نام مدرسۀ بنی‌شحنه معروف است (ابن‌شحنه، 104؛ طباخ، 4 / 401-402). گذشته از آن، اوقافی که افراد این خاندان از خود بر جای نهادند (ابن‌حنبلی، 1(1) / 279، 280) و نیز آثار و تألیفات علمی بر جای مانده از آنان، بر توجه این خاندان به علم گواهی دارد (قس: همو، 1(1) / 272، 273). در میان خاندان ابن‌شحنه، این کسان آوازه یافته‌اند:

1. ابوالولید محب‌الدین محمد بن محمد بن محمد بن محمود

(749-815 ق / 1348-1412 م)، ادیب، فقیه، مورخ و قاضی حنفی مذهب. او در حلب زاده شد و به سرپرستی پدرش کمال‌الدین محمد (د 776 ق / 1374 م) فقیه حنفی، پرورش یافت و به آموختن و حفظ قرآن پرداخت (ابن‌حجر، الدرر، 5 / 508، 509؛ سخاوی، الذیل، 406). عبدالغفور یکی از سه برادر وی در جوانی به قتل رسید، اما دو برادر دیگرش عبدالرحمن و علی و نیز خود وی مدتی منصب قضا داشتند (همو، الضوء، 4 / 150؛ همو، الذیل، 359، 360). از استادان ابوالولید، جز سید عبدالله کس دیگری شناخته نیست (سخاوی، همانجا). اما مسلم است که نزد استادان حلب و دانشمندانی که از جاهای دیگر بدانجا می‌آمدند، دانش آموخت. همچنین در حیات، پدر، به شوق دانش‌اندوزی رهسپار دمشق و قاهره شد و هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که از جانب ابن‌منصور و انفی اجازۀ افتاء و تدریس یافت. در 777 ق پس از مرگ پدر بار دیگر به قاهره سفر کرد و در مدرسۀ صرغتمشیه رحل اقامت افکند. اندکی بعد چندان پرآوازه شد که با تأیید شیخ اکمل‌الدین و شیخ سراج‌الدین از جانب ملک الاشرف شعبان، سلطان مملوک مصر به جای جمال‌الدین ابراهیم بن محمد بن عدیم (د 787ق) به منصب قضای مذهب حنفی در حلب گمارده شد (سخاوی، الذیل، 406-407)، اما اندکی بعد از آن مقام عزل گردید. با اینهمه تا 793 ق / 1391 م که سلطان الظاهر برفوق به حلب وارد شد، بارها به این قام منصوب و سپس معزول گردید (نک‍ ‍: ابن‌قاضی شهبه، 3 / 167، 248؛ ابن‌حجر، انباء الغمر، 7 / 95-96؛ سخاوی، الذیل، 407)، اما سالهای 766 و 767 ق که سیوطی (حسن المحاضرة، 2 / 186) برای تعیین وی به منصب قضا ذکر نموده است، بعید به نظر می‌رسد.
احراز مقام قضا از جانب سلاطین مملوک بیانگر منزلت وی نزد آنان بوده است و اگر گاهی معزول می‌شده یا با قهر سلطان جدید روبه‌رو می‌گشته، به سبب سخت‌گیری سلطان جدید بر مصاحبان و گماشتگان سلطان پیشین بوده است. او از جمله معدود عالمانی است که پس از فتح حلب (804-805 ق) به دست تیمور جان سالم به در می‌برد. وی خود داستان ملاقاتش را با تیمور نقل کرده که چگونه با پاسخ زیرکانه‌اش به پرسش تیمور، در باب کشته شدگان دو لشکر، مورد لطف و تحسین تیمور قرار گرفت (نک‍ : سخاوی، الذیل، 408- 409؛ شوکانی، 2 / 264، 265). همچنین پس از ورود سلطان برقوق به حلب (793 ق) بلافاصله از منصب قضا عزل و محبوس شد و اموالش مصادره گردید، اما با پایمردی محمود، استادالدار سلطان از مرگ نجات یافت و به ناچار همراه برقوق رهسپار قاهره شد (ابن‌قاضی شهبه، 3 / 423؛ ابن‌حجر، انباء الغمر، 7 / 96). او پس از سه سال اقامت در قاهره، به حلب بازگشت و ظاهراً در آنجا به دور از هیاهوی سیاسی به تدریس پرداخت. با آغاز حکومت الناصر فرج بن برقوق، محب‌الدین در ابتدا به وی پیوست، اما هنگامی که جکم (د 854 ق) نیابت حلب را به دست آورد، از الناصر روی برتافت و به وی که از مخالفان الناصر بود، پیوست و از الطاف او بهره‌مند گردید. به همین سبب مورد غضب الناصر قرار گرفت و گریخت، لیکن پس از مدتی رضایت الناصر را به دست آورد و در 809 ق از جانب الناصر به منصب قضای حلب انتخاب شد و در 813 ق پس از ورود سلطان به حلب بار دیگر به قاهره برده شد. وی در آنجا با مساعدت فتح‌الله، کاتب مخصوص سلطان، به تدریس در مدرسۀ جمالیه پرداخت (همانجا؛ سخاوی، الذیل، 407؛ ابن‌عماد، 7 / 113-114). از 814 ق به جرگۀ مصاحبان و ملازمان الناصر درآمد و در سفر به دمشق وی را همراهی کرد. در این زمان که الناصر مواجه با قیام ملک مؤید و نوروز شده بود، وی را به جای ناصرالدین بن عدیم که متمایل به ملک مؤید بود، به قضای مصر گمارد، اما به زودی از کلیۀ مناصب خویش عزل شد. پس از زوال حکومت الناصر و آغاز فرمانروایی مؤید، وی به سبب توجه نوروز بار دیگر به قضای حلب منصوب شد و مدتی نیز در دمشق به تدریس پرداخت و از جملۀ مصاحبان نایب دمشق شد (ابن‌حجر، همانجا؛ سخاوی، الذیل، 407-408؛ ابن‌تغری بردی، 13 / 146). در این مدت جمع کثیری در شهرهای مختلف به فراگیری علم از وی پرداختند که از این میان، سخاوی ( الضوء، 10 / 5، طبقات، 312) از عزالدین حاضری و بدرالدین سلامه در حلب، ابن‌قاضی شهبه در شام و ابن‌همام و ابن‌عبیدالله در مصر نام برده است (برای دیگر شاگردان و راویان وی، نک‍ ‍: ابن‌قاضی شهبه، 3 / 254، 256، 314؛ ابن‌حجر، الدرر، 2 / 233). آنچه در مورد فقاهت او جالب توجه است، گفتۀ فرزند اوست که می‌گوید محب‌الدین در مذهب حنفی اجتهاد می‌کرده و به آنچه در می‌یافته، عمل می‌کرده است (سخاوی، الذیل، 410؛ شوکانی، 2 / 265). او ادیبی چیره‌دست بود و از حسن خط نیز بهره داشت (ابن‌حجر، انباء الغمر، 7 / 95، 97؛ سخاوی، همانجا). سخاوی بسیاری از اشعار و نمونه‌ای از نثر وی را ضبط کرده است (همان، 411-419).

آثـار

ابن‌شحنه دارای تألیفات بسیاری در زمینه‌های گوناگون چون فقه و تاریخ و ادبیات است:

الف ـ چاپی

1. روض المناظر ( الناظر یا النواظر) فی اخبار الاوائل و الاواخر که اختصار کتاب المختصر فی تاریخ البشر ابوالفداء و ذیلی است بر آن تا 806 ق. گویند او خود این کتاب را تلخیص کرد و المبتعی نامید (نک‍ ‍: حاجی خلیفه، 1 / 921). در میان آثار وی دو عنوان مختصر تاریخ ابی الفداء (همو، 2 / 1629) و مختصر تاریخ المؤید صاحب حماة (سخاوی، الذیل، 411) به چشم می‌خورد، که می‌تواند همان روض الناظر باشد. بر این کتاب پسرش ابوالفضل دو ذیل با نامهای اقتطاف الازاهر و نزهة الناظر فی روض المناظر نوشته است (غزی، 1 / 10). روض المناظر در حاشیۀ جلدهای 11 و 12 الکامل ابن‌اثیر بین سالهای 1851-1876 م در لیدن / لایپزیک همچنین در حاشیۀ جلدهای 7، 8 و 9 همان کتاب در 1290 ق در مصر و در حاشیۀ مروج الذهب مسعودی در 1303 ق در مصر به چاپ رسیده است؛ 2. منظومة ابن الشحنة فی المعانی و البیان و البدیع یا ارجوزة فی البیان یا الارحوزة البیانیة یا منظومة فی البلاغة، منظومه‌ای است در بحر رجز در 100 بیت که در بیان قواعد و اصول معانی و بیان و بدیع پرداخته است. این منظومه در قاهره (1368 ق / 1949 م) همراه مجموع المتون الکبیر به چاپ رسیده و دارای شروح بسیاری است که از جمله می‌توان به شروح محب‌الدین ابن‌العلوانی و محمد عبدالحق طرابلسی اشاره نمود (برای شروح آن نک‍ : بغدادی، ایضاح، 2 / 581)؛ 3. رساله‌ای از وی که در جواب بدرالدین بن سلامه به پرسشهای او در باب اعراب آیاتی از قرآن کریم نگاشته شده، توسط سخاوی در الذیل (صص 419- 428) نقل شده است. بروکلمان (GAL, II / 178) کتابی با نام لسان الحکام تألیف ابوالولید احمد (نک‍ : دنبالۀ مقاله) را به وی نسبت داده که احتمالاً تشابه کنیه سبب این اشتباه بروکلمان است.

ب- خطی

1. الفیة فی الفرائض، قصیده‌ای است در بحر رجز در تقسیم ارث، نسخۀ خطی این قصیده در کتابخانۀ ملی پاریس موجود می‌باشد (وایدا، II / 220)؛ 2. الامالی، که در حدیث نگاشته شده است و 70 مجلس را در بر دارد. به گفتۀ زرکلی (7 / 44) نسخه‌ای خطی از این کتاب در کتابخانۀ فیض‌الله استانبول موجود است؛ 3. منظومة فی سیرة الرسول یا السیرة النیویة یا سیر النبی، ارجوزه‌ای در 99 بیت ( آلوارات، IX / 157). همچنین بروکلمان (GAL, II / 178; GAL, S, II / 177) به معرفی برخی منظومه‌های دیگر از وی و نسخ خطی موجود آنها پرداخته است (در مورد آثار مفقود وی، نک‍ ‍: ابن‌حجر، انباء العمر، 7 / 97؛ سخاوی، الذیل، 410، 411؛ حاجی خلیفه، 1 / 202).

2. ابوالفضل محب‌الدین محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن محمود

(12 رجب 804- 16 محرم 890 ق / 15 فوریۀ 1402-2 فوریۀ 1485 م)، مورخ، محدث، قاضی، فقیه و اصولی. برای رفع اشتباه با لقب پدرش، گاه او را ابن‌شحنۀ صغیر خوانده‌اند (مثلاً نک‍ ‍: زرکلی، 7 / 51). وی در حلب به دنیا آمد، در آنجا رشد یافت و از شمس‌الدین غزی قرآن آموخت و پیش از پایان 10 سالگی همراه پدر به مصر رفت. قرائت را به هنگام گذر از دمشق نزد شهاب‌الدین بابی و نیز از بردینی در قاهره آموخت و نزد ابن‌تاج و عبدالله شریفی به نوشتن حدیث مشغول شد، آنگاه به حلب بازگشت و به تکمیل آموزش قرآن نزد علاءالدین کلزی پرداخت (سخاوی، الضوء، 9 / 296). سپس به حفظ کتابهای مختصر در علوم مختلف روی آورد و برخی از آنها را بر عمویش ابوالبشری، عزالدین حاضری و بدر بن سلامه عرضه داشت. وی به هنگام ورود ابن‌حجر عسقلانی به آمد از محضرش بهره گرفت. در 828 ق موفق به کسب اجازه از ابن‌حجر، برهان بن مرحل، شهاب‌الدین واسطی و شهاب‌الدین معروف به شاب‌التائب شد (همان 9 / 296-297). نیز به استماع حدیث از افرادی چون ابوجعفر بن عجمی، ابن‌سفاح، ست العرب دختر ابراهیم بن ابی جراده در حلب و ابن‌خطیب الدهشه (ه‍‍ م)در حماه پرداخت. در 834 ق دوباره به قاهره رفت و به دیدار تقی‌الدین مقریزی و ابن‌حجر شتافت و پیش از آن در دمشق از علاءالدین بن سلام بهره جست (همو، الضوء، 9 / 297). ولع شدید وی برای دست یافتن به مقامات گوناگون دیوانی و قضایی، حوادث گوناگون و فراز و نشیبهای بسیاری را در زندگی وی پدید آورد. چنین می‌نماید که وی برای رسیدن به مناصب مختلف از هیچ اقدامی چون بذل اموال (با تعبیر سخاوی: رشوه)، دسیسه و توطئه و اعمال نفوذ وابستگانش روی گردان نبود (نک‍ ‍: همان، 9 / 297-304).
اولین وظیفه‌ای که بر عهدۀ وی نهاده شد، تدریس در مدارس اشتقتمریه، حردکیه، حلاویه و شاذبختیه، با مشارکت برادرش عبداللطیف و در زمان حیات پدر بود. پس از آن در بیست سالگی در تدریس اشتقتمریه استقلال یافت و با ورود المؤید به حلب به سمت قضای لشکر گمارده شد. سپس تدریس در شاذبختیه و در 836 ق از جانب ملک سلطان الاشرف بر سبای قضای حنفیه را در حلب بر عهده گرفت. در 848 ق با کمک پدر زنش ولوی سفطی کاتب مخصوص سلطان برسبای شد و به دنبال آن به نظارت لشکر، قلعه، جامع کبیر نوری، تدریس، تصدیر و خطابه در مدارس گوناگون گمارده شد. با اینهمه، مردم به وی اقبالی نشان ندادند و او به ناچار حلب را به قصد قاهره ترک کرد (همان، 9 / 297- 299). وی پس از ورود به مصر روشی دیگر در پیش گرفت و پس از تلاش فراوان در 857 ق توانست دوباه به‌عنوان کاتب مخصوص سلطان به کارهای دولتی بازگردد، اما اندکی بعد عزل شد و با خوف و نگرانی به زندگی در قاهره ادامه داد، تا عاقبت به بیت‌المقدس تبعید شد و در آن دیار با کناره‌گیری از امور دیوانی به عبادت و تدریس پرداخت. در 862 ق دوباره به وی اجازه داده شد تا به حلب یا قاهره بازگردد. او نیز با ترک مناصب اداری و در حالی که قضای حنفیه را نیز به فرزندش اثیرالدین واگذار کرده بود، به حلب بازگشت. چندی بعد بار دیگر به قاهره رفت (سخاوی، الذیل، 369؛ همو، الضوء، 9 / 299-300) و با بذل مال بسیار به جای ابن‌اشقر کاتب مخصوص سلطان شد و نوه‌‌اش لسان‌الدین را به نیابت انتخاب کرد. در این دوره وی با مردم به مهربانی رفتار کرد و در نزد ملک اشرف تقرب یافت و منشی خاص او شد و «عهد» ملک اشرف به فرزندش المؤید احمد را که سخاوی ( الذیل، 370-375) نقل کرده است، در این دوره نوشت و پس از ابن‌الدیری به سمت قضای حنفیه انتخاب شد. از این زمان به بعد بارها از این مقام عزل و بار دیگر منصوب گردید. سخاوی بسیاری از حوادث ایامی را که وی به امر قضا اشتغال داشته ( الذیل، 375-381) نقل کرده است. وی افزون بر آنچه گذشت، به تدریس در مراکز علمی و مدارس مصر چون خانقاه شیخونه پرداخت و نیز تدریس حدیث درمدرسۀ مؤیدیه را به دست آورد و برای رسیدن به مشیخۀ برقوقیه دختر عضدی صیرامی را به همسری پسر خود عبدالبر درآورد (نک‍ ‍: دنبالۀ مقاله). سخاوی درمورد سیرۀ وی در این دوران اشاراتی دارد: به گفتۀ وی ابن‌شحنه بسیاری از امور را به کسانی که اهلیت آن را نداشتند، واگذار نمود و بسیاری از اموال مردم را تلف کرد (نک‍ : الضوء، 9 / 295-305، الذیل، 357-406، طبقات، 311-314).
سخنان سخاوی دربارۀ او سخت شگفت‌انگیز می‌نماید. وی در بیان اوصاف ناپسند ابن‌شحنه بسیار سخن گفته و اضافه کرده که شرح همۀ اینها نیاز به جزوات بسیار دارد ( الضوء، 9 / 301)، اما در جایی که سخن از تیره‌روزیها و دورانهای سخت زندگی وی به میان می‌آورد، با دست‌آویز قرار دادن «خوف از غائلۀ مورّخان متساهل» به ابهام سخن می‌گوید (همان، 9 / 298). وی ابن‌شحنه را با القابی چون بهجةالزمان، محجةالاعیان، لسان شام الممالک خوانده ( الذیل، 357) و با اینهمه به نیرنگ بازی و حیله‌ورزی او اشاره کرده است، درحالی که از نظر علمی او را حافظ و فصیح و هوشمند ادیبی برجسته دانسته است ( الضوء، 9 / 301). در جای دیگر پس از ذکر تمایل وی به مقامات دنیوی و زندگی اشراف گونۀ او، به کنایه اشاره کرده که سیرۀ وی به مباشرین شبیه‌‌تر بود تا به علما (همان، 301-302) و در جایی که اشاره به شاگردی خود و برادرش و دیگر شاگردان او می‌کند ( الذیل، 390)، می‌گوید: کافیجی و عزالدین حنبلی در علم ارزشی برای وی قائل نبودند ( الضوء، 9 / 302). همو بر نقد وی بر ابن‌حجر خرده گرفته و نیز او را به جمع‌آوری کتب گران‌قیمت ولو به غصب، به خصوص دست‌اندازی به کتب کتابخانۀ محمودیه متهم کرده است (همان. 9 / 300، 301، 302). بی‌گمان رقابت سخاوی با معاصرانش در زبان تند و گزندۀ وی برای بیان قبایح ابن‌شحنه بی‌تأثیر نبوده است.
ظاهراً در 877 ق او از سمت قضا عزل شد و از کلیۀ مناصبش برکنار گردید، لکن پس از شکوه و گلایه‌های فراوان در 882 ق به ریاست خانقاه شیخونیه نائل آمد، اما اندکی بعد به سبب ضعف و بیماری، این منصب و همچنین سرپرستی مؤیدیه را به فرزندش سپرد و در نهایت خطابۀ جمعه را نیز ترک گفت و سرانجام با اختلال در حافظه و فلجی که بدو عارض گشته بود، از دنیا رفت (سخاوی، الضوء، 9 / 304-305).
ابن‌شحنه در ضمن ولع شدیدی که به کسب مقامات دیوانی و قضایی داشت، از کار تألیف به خصوص عنایت به کتب پدرش نیز غافل نبود و آثار فراوانی از خود برجای گذاشت.

آثـار

الف ـ چاپی

تنها اثر چاپی او کتاب الدر المنتخب فی تاریخ مملکة حلب است که به گفتۀ خود وی تلخیص و تذبیلی است بر دو کتاب متقدم‌تر یعنی اعلاق الخطیرة فی امراء الشام و الجزیرة تألیف ابن‌شداد و بعیة الطلب فی تاریخ حلب اثر ابن‌عدیم (نک‍ ‍: صص 7- 8). ابن‌اثر که تاریخچه‌ای از شهر حلب است، به شیوۀ اینگونه کتابها در ابتدا به ذکر فضایل، تاریخ بنا، وجه تسمیه و چگونگی فتح شهر به دست مسلمانان و پس از آن به ذکر عمارات، باروها، دروازه‌ها، آثار، مدارس، مساجد و امکنۀ دیگر و شهرهای مجاور پرداخته است. ابن‌شحنه که در اغلب بابهای کتاب از ابن‌شداد تبعیت کرده، اثر خود را در 25 باب فراهم آورده و بابهایی چون «اماکنی که در زمان ابن‌شداد دایر بوده، اما وی از ذکر آنها غفلت کرده» و «اماکنی که پس از ابن‌شداد ساخته شده است » (بابهای 20 و 21)، بر مطالب کتاب ابن‌شداد افزوده است. افزون بر این، فصلی نیز با عنوان «فی مدن الشام المستقلة» در پایان کتاب (صص 262-277) به چشم می‌خورد. این اثر توسط ابوالیمن بترونی (د 1046 ق) جمع‌آوری و حاشیه‌ای بر آن افزوده شده است. مقدمه‌ای که ظاهراً بترونی بر کتاب نوشته (نک‍ ‍: صص 8-12) و آن را منتخبی از کتاب نزهة النواظر فی روض المناظر (ص 8) خوانده و اینکه روض المناظر کتابی است در تاریخ عمومی و مختص به حلب نیست، سبب ایجاد آراء گوناگونی دربارۀ الدرامنتخب شده است (غزی، 1 / 9-12؛ طباخ، 1 / 31-34؛ قس: درویش مقدمۀ الدر)، تا بدانجا که گروهی اساساً انتساب آن را به ابوالفضل منتفی دانسته‌اند (نک‍ ‍: همو، 11). اما اشارات فراوانی که وی در جای جای کتاب به خاندان و اجداد خویش (نک‍ ‍: صص 11-12، 58، 87- 88) می‌کند و به خصوص اشارتی که به سرپرستی مدرسۀ شاذبختیه و کناره‌گیری از آن به نفع دو فرزندش ابوالیمن (اثیرالدین محمد) و عبدالبر (ص 116) دارد، هر گونه شکی را منتفی می‌سازد. تنها نکتۀ مبهم، اشاره به تخریب مدرسۀ اسدیه در 935 ق (ص 119) در مقایسه با سال درگذشت مؤلف (890 ق) است که به احتمال بسیار تصحیف در کتاب سند و یا خلط میان متن و حاشیه سبب این تناقض آشکار شده است. این اثر را از لحاظ علمی و تاریخی می‌توان از آثار با ارزش در مورد حلب دانست و اطلاعات ذکر شده در آن بیانگر قدرت و جامعیت مؤلف در این باب است. اگرچه، خاصه در ضبط اعلام، خالی از اشتباه و خطا نیز نمی‌نماید. عبارات کتاب واضح و بر خلاف تألیفات آن روزگار به دور از تکلف و تصنع است. از مراجع اصلی کتاب علاوه بر دو اثر ابن‌عدیم و ابن‌شداد، می‌توان به تاریخهای ابن‌ملا و ابن‌خطیب اشاره کرد (ابن‌شحنه، 22، 25، 32، جم‍‌ ) با این حال در جای جای کتاب از مآخذ متعدد دیگری نیز مطلب نقل شده که از آن میان می‌توان به معجم البلدان (همو، 27)، مختصر البلدان (همو، 59، 105)، مسالک الابصار ابن‌فضل‌الله (همو،155) و صورةالارض (همو، 162) اشاره کرد. امانتداری مؤلف را در ذکر مآخذ و منابع از امتیازات عمدۀ این اثر می‌توان به شمار آورد. این کتاب در 1909 م در بیروت با تصحیح یوسف الیان سرکیس به چاپ رسیده و پس از آن توسط سواژه به فرانسه ترجمه و در 1933 م در همان شهر چاپ شده است. چاپ دیگر کتاب با تصحیح عبدالله محمد درویش در 1404 ق / 1984 م در دمشق انجام گرفته است.

ب ـ خطی

1. ثبت مرویّاته و مسموعاته و شیوخه، درویش (ص 24) به نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ سعد محمد حسن در قاهره اشاره کرده است؛ 2. حاشیه بر شرح عقیدۀ نسفی، ابن‌شحنه در این اثر بر شرح تفتازانی بر عقائد نسفی حاشیه‌ای زده است (وایدا، II / 115)؛ 3. شرح ارجوزة فی الفرائض (ارجوزۀ پدرش)، نسخه‌ای از این کتاب در دانشگاه ملک سعود موجود است (فهرس مخطوطات، 6 / 278)؛ 4. شرح السیرة المنظومة، که شرحی است بر سیرة النبویۀ پدرش (سید، خطی، 2 / 44)؛ 5. شرح نظم الموافقات العمریة للقرآن الشریف، شرح و نظم قصیده هر دو از خود اوست (خدیویه، 7 / 100-101). بروکلمان (GAL, S, II / 94) این کتاب را به عبدالبر نسبت می‌دهد، اما در فهرست خدیویه صریحاً از مؤلف کتاب با عنوان محمد بن شحنه یاد شده است. 6. العقیدة السعیدة، یا منظومة عقیدة ابن‌الشحنة، نسخه‌هایی از این قصیده در کتابخانۀ گوتا (پرچ، I / 36) و دانشگاه ملک سعود، ریاض (فهرس مخطوطات، 5 / 207- 208) موجود است؛ 7. عهدللسلطان المؤید ابی الفتح احمد بن الملک الاشرف ابی النصر اینال، نسخه‌ای از این «عهد» که به قلم ابن‌شحنه نوشته شده است، در دارالکتب (نک‍ : مجلة، 2(4) / 291) محفوظ است. چنانکه گذشت، سخاوی متن این عهد را در الذیل آورده است؛ 8. نزهة النواظر فی روض المناظر، شرح و تعلیقی است بر کتاب پدرش (برای نسخه‌های این کتاب، نک‍ ‍: ورهووه، 260؛ فهرس المخطوطات المصورة، 50)؛ 9. نهایة النهایة فی شرح الهدایة. ابن‌شحنه در این کتاب کار پدرش را دنبال کرد، اما پس از آنکه حدود 5 جلد از آن را (تا آخر فصل غسل) تألیف نمود، به صورت ناقض رها ساخت (برای نسخه‌‌های این کتاب، نک‍ ‍: سید، فهرس المخطوطات المصورة، 1 / 274؛ GAL, I / 467)؛ همچنین زرکلی به وجود مجموعه‌ای در موضوعات مختلف تألیف ابن‌شحنه در کتابخانۀ خویش اشاره می‌کند (7 / 51)، اما از چگونگی این موضوعات سخنی به میان نمی‌آورد. در منابع کتب دیگری را نیز به وی نسبت می‌دهند که ازجملۀ آنها می‌توان به اختصار النشر فی القراءات العشر ابن‌جزری، اقتطاف الازهار ذیل دیگری بر روض المناظر پدرش تنویر المنار اشاره کرد (برای کتابهایی که به وی نسبت داده‌اند، نک‍ ‍: سخاوی، الضوء، 9 / 304؛ همو، الذیل، 395؛ درویش، 23-24؛ سیوطی، نظم العقیان، 171؛ غزی، 1 / 9-10).

3. ابوالبرکات سری الدین عبدالبربن ابی الفضل محب‌الدین محمد

(9 ذیقعدۀ 851-921 ق / 16 ژانویۀ 1448-1515 م)، در حلب زاده شد و در کودکی همراه پدر به قاهره رفت و همانجا به حفظ قرآن و فراگیری مقدمات علوم مشغول شد. پس از تبعید پدر به بیت‌المقدس نزد جمال‌الدین ابن‌جماعه خطیب آن دیار و تقی‌الدین ابوبکر قلقشندی به استماع حدیث پرداخت و در قاهره نیز از افرادی چون بدر نسابه، امین اقصرایی، تقی شمنی، ام‌هانی و هاجر قدسیه استماع کرد. سخاوی گوید که با درخواست وی جماعتی به او اجازه دادند ( الصوء، 4 / 33). وی فقه را از بدر بن عبیدالله و قاسم بن قطلوبغا و اصول فقه و حدیث را از همو فراگرفت. او به سبب هوش و ذکاوت فوق‌العاده در روزگار جوانی اجازۀ تدریس و فتوا یافت و سلطان اشرف که از استعداد شگرف وی به تعجب درآمده بود، بر آن شد تا او را همنشین و مقرب بارگاه خویش کند در امور با او به مشورت بپردازد (همانجا). پدرش چنانکه گذشت به طمع احراز مناصب گوناگون و همچنین به سبب محبت خاصی که به او داشت، دختر عضدی صیرامی را برای همسری وی برگزید. عبدالبر ابتدا به نیابت از پدر به امر قضاوت پرداخت و سپس وظایف دیگری بر عهده گرفت که از جملۀ آنها می‌توان از خطابت جامع الحاکم، تدریس در شیخونیه و تدریس حدیث در مؤیدیه، به هنگام سالخوردگی پدر، نام برد (همانجا). سخاوی پس از ذکر بخشهایی از زندگی وی به شرح سیره و بعد از آن به مذمت وی، چنانکه در حق پدرش نیز روا داشته، پرداخته است. در منابع، اقوال متضادی دربارۀ او به چشم می‌خورد، چنانکه گاه از او به عنوان عالمی متقن در علوم شرعی و عقلی نام برده‌اند که مسلط بر تألیف در چندین فن و متبحر در ادب (نظم و نثر و مدح و هجا) است و گاه گفته شده است که ثقه نیست و در حالی که حمصی از هجای گزندۀ عبید سلمونی دربارۀ او یاد می‌کند و ابن‌طولون می‌گوید که مردم از او به خیر و نیکی یاد نکرده‌اند، قطب ‌بن سلطان مفتی دمشق که از شاگردان او بوده است، او را ثنای بسیار گفته و در مؤلفاتش به کلام او بسیار استناد می‌کند و اشاره می‌کند که ابن‌شحنه از قائلین به تحریم قهوه بوده است (نک‍ ‍: همو، الضوء، 4 / 33-35؛ ابن‌عماد، 8 / 98-100). عبدالبر دو فرزند با نامهای محمود (حسام‌الدین) و ابوبکر داشت که ابن‌حنبلی به ترتیب آن دو را قاضی القضاة و اقضی القضاة (1(1) / 386-387، 2(1) / 444، 445) خوانده است. این دو برادر در 923 ق / 1517 م در جمع هیأت صلحی که از جانب سلطان سلیم، بعد از درخواست امان از سوی سلطان طومان بای، نزد وی فرستاده شده بودند، به واسطۀ مکر و حیلۀ طومان بای به قتل رسیدند. (همانجا)

آثـار

عبدالبر صاحب تألیفات بسیاری است که از آن میان الذخائر الاشرفیة فی الغاز الحنفیة را می‌توان نام برد که در حاشیۀ کنزالبیان، مختصر توفیق الرحمن مصطفى طائی و همچنین در حاشیۀ توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان اثر همو، در سالهای 1291، 1306 و 1307 ق در قاهره به چاپ رسیده است. برخی از آثار او نیز در کتابخانه‌های جهان و به صورت نسخ خطی نگهداری می‌شود که عبارتند از: 1. تحصیل الطریق الی تسهیل الطریق (نک‍ ‍: سید، فهرس المخطوطات المصورة، 1 / 257)؛ 2. تفضیل عقد الفوائد بتکمیل قید الشرائد در فقه حنفی که در شرح منظومۀ قید الشرائد و نظم الفرائد ابن‌وهبان دمشقی نوشته شده است. نسخه‌های بسیاری از این اثر در کتابخانه‌های جهان (قاهره، پاریس، استانبول، دمشق، عراق و ایران) موجود است (برای اطلاع از برخی نسخه‌‌‌ها، نک‍ ‍: مرعشی، 4 / 108؛ GAL, II / 95; GAL, S, II / 88)؛ 3. زهر الریاض فی مسئلة التوضی من الحیاض (خدیویه، 3 / 117)؛ 4. عقود اللآلی و المرجان بما یتعلق بفوائد القرآن (همان، 7 / 295؛ GAL, II / 101)؛ 5. غریب القرآن (ازهریه، 1 / 183، GAL, S, II / 94)؛ 6. فتاوی (خدیویه، 7 / 165)؛ 7. قطع المجادلة عند تغییر المعاملة (همان، 7 / 167)؛ 8. کلام فی تنفیذ ما ثبت بشهادة علی الخطة (حتی، شم‍ 1731). بغدادی (هدیه، 1 / 498) چند کتاب دیگر نیز به کتابهای منسوب به وی می‌افزاید و ابن‌عماد (4 / 99-100) از قصیده‌ای متعلق به وی در اسماء «بکّائین» جنگ تبوک که آیۀ شریفۀ 93 از سورۀ توبه (9) دربارۀ آنان نازل شده است و شرح اختلاف مفسران و اصحاب سیر در این باب، یاد کرده است.

4. ابوالولید لسان الدین احمد بن محمد (اثیر‌الدین) بن محمد (ابوالفضل)

(844-882 ق / 1440-1477 م)، در حلب به دنیا آمد و با سرپرستی جدش ابوالفضل به فراگیری قرآن و کتابهایی چون وقایه پرداخت و پس از آن به همراه نیا و دیگر افراد خاندانش رهسپار قاهره شد و نزد زین‌الدین قاسم، ابن‌عبیدلله، ابراهیم حلبی و نجم بن قاضی عحلون به فراگیری علوم مختلف همچون عروض و فرائض (تقسیم ارث) پرداخت و از جدش و بدر نسابه استماع حدیث کرد و موفق به دریافت اجازه از جماعتی گردید. در قاهره به نیابت از جدش به کتابت می‌پرداخت و سرانجام به مقام قضای حنفیه به جای پدر در حلب رسید (سخاوی، الضوء، 2 / 194). سخاوی (همانجا) از او به عنوان مردی عاقل، زیرک و عفیف یاد می‌کند و ابن‌حنبلی (1(1) / 123) پس از آنکه خود، او را فردی صالح و رقیق القلب می‌خواند، ستایشهای بسیاری دربارۀ او به نقل از تاریخ موفق الدین ابوذر (د 884 ق) می‌آورد. او در روزگار جوانی به بیماری طاعون درگذشت. ابن‌حنبلی (1(1) / 124-127) برخی از اشعاری را که در وصف وی سروده شده، نقل کرده است. از جمله آثار وی کتاب لسان الحکام فی معرفة الاحکام را یاد کرده‌اند. ابن‌حنبلی گوید: این اثر را هنگام تصدی قضا در حلب تألیف نمود و قصد داشت که آن را در 30 فصل به نظم درآورد، لیکن تنها توانست تا فصل 20 و اندکی از فصل 21 را به انجام رساند. فرزندش اثیرالدین خواست که کار ناتمام پدر را به انجام رساند، اما او نیز بیش از اندکی بر آن نیفزود (نک‍ ‍: 1(1) / 122-123). فصلهای 22 تا 30 این کتاب توسط برهان‌الدین ابراهیم خالصی عدوی و با عنوان غایة المرام فی تتمة لسان الحکام نوشته شده (نک‍ ‍: تونکی، 4 / 415) و در سالهای 1299 ق در اسکندریه 1300 ق در بولاق و 1310 ق در حاشیۀ معین الحکام فیما یتردد بین الخصمین من الاحکام علاءالدین طرابلسی به چاپ رسیده است.
ابن‌حنبلی علاوه بر افراد بسیاری که از این خاندان در جای جای کتابش نام برده است. به جدۀ خود ام‌الحیاء دختر اثیرالدین محمد بن ابی الفضل محمد ابن ‌شحنه ملقب به ام القضاة (د 939 ق) اشاره کرده و پس از نقل عباراتی ستایش‌آمیز در وصف وی به دو مرثیه که توسط عبداللطیف الدیری و حسن سرمینی ازهری در سوگ وی سروده شده است، اشاره می‌کند (نک‍ ‍: 1(1) / 331- 339).

مآخد

ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهرة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره. 1390 ق / 1970 م؛ ابن‌حجر، احمد بن علی، انباء الغمر، حیدر‌آباد دکن، 1390 ق / 1970 م؛ همو، الدرر الکامنة، حیدر‌آباد دکن، 1396 ق / 1976 م؛ ابن‌حنبلی، محمد بن ابراهیم، درالحبب، به کوشش محمود حمد فاخوری و یحیى زکریا عباره، دمشق، 1972-1973 م؛ ابن‌شحنه، ابوالفضل محمد بن محمد، الدر المنتخب، به کوشش عبدلله محمد درویش، دمشق، 1404 ق / 1984 م؛ ابن‌عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1351 ق؛ ابن‌قاضی شهبه، ابوبکر بن احمد، تاریخ، به کوشش عدنان درویش، دمشق، 1977 م؛ ازهریه، فهرست؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ تونکی، محمدحسن، معجم المصنفین، بیروت، 1344 ق؛ حاجی خلیفه، کشف؛ خدیویه، فهرست؛ درویش، عبدالله محمود، مقدمه بر الدر المنتخب (نک‍ ‍: ابن‌شحنه در همین مآخذ)؛ زرکلی، اعلام؛ سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، الذیل علی رفع الاصر، به کوشش جوده هلال و محمدمحمود صبح، قاهره، 1966 م؛ همو، الضوء اللامع، قاهره، 1355 ق؛ همو، طبقات الحنفیة، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ سید، خطی؛ همو، فهرس المخطوطات المصورة، قاهره، 1954 م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387 ق / 1986 م؛ همو، نظم العقیان، به کوشش فیلیپ حتی، نیویورک، 1927 م؛ شوکانی، محمد بن علی، البدرالطالع، قاهره، 1348 ق؛ طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء، حلب، 1344 ق / 1925 م؛ غزی، کامل بن حسین، نهر الذهب، حلب، 1345 ق / 1926 م؛ فهرس المخطوطات المصورة، حلب، 1401 ق / 1980 م؛ فهرست مخطوطات جامعة الملک سعود، ریاض؛ مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، 1955 م؛ مرعشی، خطی؛ نیز:

Ahlwardt; GAL, GAL, S; Hitti, ph. et al., Garrett Collection of Arabic Manuscripts, London, 1938; Pertsch; Vajda, Georges, Catalogue des manuscrits arabes, Paris, 1978; Voorhoeve.

مریم صادقی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: