صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن احمر، ابوالخطاب /

فهرست مطالب

ابن احمر، ابوالخطاب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 تیر 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ اَحْمَر، ابوالخطاب عمرو باهلی (د بعد از 75ق / 694م)، شاعر مخضرم. از زندگی او هیچ اطلاعی در دست نیست ولی ابوعمروبن العلاء در ستایش او گفته است كه وی از میان فصیح‌ترین عربان، یعنی ساكنان یذْبُل و قَعاقع برخاسته است (ابن‌قتیبه، الشعر و الشعراء، 1 / 275). از گزارش عطوان می‌توان دریافت كه وی چند سالی پیش از اسلام (حدود 15 سال) در نجد كه محل سكونت قبیلۀ باهله بود، زاده شده است (ص 9). پس از فتح سرزمینهای شام (13ق / 634م به بعد)، او نیز همراه بخشی از مردم باهله، به آن سرزمین كوچید. از این رو در قصیده‌ای، از زندگی در آبادیها و شهرهای شام و شیوۀ زندگی شهرنشینی در آن سرزمین اظهار بی‌تابی می‌كند و بر اشراف قبیله كه قبیله را به «سنجار» و «دَوْسَر» در جزیره آورده‌اند، خرده می‌گیرد (دیوان، 79-86)، اما این قصیده هم ــ كه احتمالاً اشعار جعلی كمتر در آن راه یافته ــ در هجای یزید بن معاویه و در زمان او یعنی در روزگار كهنسالی شاعر سروده شده است (همان، 78-86).
از آنجا كه كوچ اقوام باهلی از نجد، چندین بار و به چندین نقطه (شام، خراسان، بصره، ... ) صورت گرفته، نمی‌توان دانست كه او و قبیله‌اش چه زمانی اسلام آورده‌اند و در چه تاریخی به شام رفته‌اند، اما می‌دانیم كه او در زمان ابوبكر در حجاز بوده و در 13ق / 634م همراه خالد بن ولید، فاتح شام، عازم آن دیار شده و در «مغازی شام» شركت جسته است (ابوالفرج، 8 / 234؛ قس: ابن حجر، 3 / 112). گویا در همین احوال بود كه مردی مَخشّی نام، یكی از چشمانش را به تیری كور كرد (ابن‌قتیبة، الشعر و الشعراء، 1 / 273؛ همو، ادب، 538؛ مرزبانی، 24). شاعر، هم فرمانده خویش خالد را مدح گفته (ص 143) و هم مخشی را نفرین كرده است (ص 48). در مدح عمر نیز قصیده‌ای نیكو و نسبتاً مفصل (20 بیت) به او نسبت داده‌اند (همان، 41). این قصیده چنان بود كه وقتی جمیله، خوانندۀ سدۀ 2ق / 8م، آن را شنید گفت به خدا سوگند آن را به چنان لحنی خواهم خواند كه هر كه بشنود بگرید (ابوالفرج، 8 / 235).
ابن احمر كه متمایل به امویان بود، احتمالاً از به خلافت رسیدن امام علی (ع) نگران شد (عطوان، 11-12). از این رو شاید قصیده‌ای را كه خطاب به علی (ع) گفته در زمان خلافت آن امام سروده باشد، زیرا تنها بیتی كه از این قصیده بر جای مانده (ابوالفرج، همانجا) حاكی از نوعی پوزش‌طلبی است. وی علاوه بر خالد بن ولید (د 21ق / 642م)، نعمان بن بشیر انصاری (د 65ق / 685م) و یحیی بن الحكم بن ابی‌العاص، والیِ عبدالملك بر مدینه (75ق / 694م) را نیز كه از بزرگان خلافت اموی بودند، مدح گفته است (قصیده در مدح یحیی، 52 بیت: دیوان، 95؛ در مدح نعمان، 13 بیت: همان، 133)، اما از اشعاری كه به قول ابوالفرج (8 / 234) در مدح عبدالملك سروده است، اثری برجای نیست. تنها خللی كه در رابطۀ او با امویان به چشم می‌خورد، آنجاست كه به هجای یزید می‌پردازد. از آنچه وی خطاب به یزید سروده، مجموعاً 68 بیت در دیوان وی باقی است: قصیده در 30 بیت (ص 78)، قصیده در 35 بیت (ص 166)، دو بیت از یك قصیده (ص 117)، و نیز یك بیت (همانجا). اما این قصائد همه متعلق به زمانی است كه وی پس از هجای یزید، از چنگ او گریخته و در گوشه و كنار، سرگردان بوده است. لذا در قطعه‌ای دو بیتی (همان، 117)، اشاراتی به گرفتاری و بدرفتاری مردمان با خود كرده است. با اینهمه نباید به این ابیات پراكندۀ كهن كه در قرن بیستم جمع‌آوری شده، اعتماد كرد و به طور قطع حوادثی تاریخی از آنها استنباط نمود.
پیداست كه شعر ابن احمر مورد اعتماد ادیبان و لغت‌شناسان سده‌های بعد بوده است. كثرت استشهاد به ‌اندك شعری كه از وی باقی مانده (مجموعاً 487 بیت، و 23 بیت كه به دیگران نیز نسبت داده شده)، دلیل بر این نظر است. كسانی كه ابیاتی پراكنده از شعر او را آورده‌اند، بسیارند (به خصوص نك‍ ‍: عطوان، 191 به بعد)؛ از این میان كافی است كه به مشاهیری چند اشاره كنیم: جاحظ (الحیوان، 15 بار، البیان، 9 بار)، ابن قتیبه عیون، 4 بار، ادب الكاتب، 5 بار)، مبرّد (كامل، 2 بار)، ابن درید (اشتقاق، ‌3 بار). در سده‌های متأخر، اعتماد بر او فزونی می‌یابد، به‌گونه‌ای كه ابن منظور، حدود 200 بار به شعر او استشهاد كرده است. این نیز قابل ذكر است كه جُنگ‌پردازان مشهور، مانند ابوزید قرشی و بحتری، هر یك قصیده یا قطعه‌ای از او را در شمار اشعار برگزیده خود نهاده‌اند، و ابن شجری، مجلس بیست و یكم خود را به شرح قصیده‌ای از او اختصاص داده است (صص 137- 138). با اینهمه، وی از گزند برخی سخنان انتقادآمیز در امان نبوده است. ابن قتیبه (الشعر و الشعراء، 2 / 274) به 4 كلمۀ غریب كه نخستین بار در شعر او به كار رفته، اشاره می‌كند. ابن جنی (2 / 21-23)، 8 كلمه غریب دیگر بر آن 4 كلمه افزوده است. ظاهراً برخی از این كلمات، بیگانه و شاید آرامی‌اند. علاوه بر این، برخی به فهم نادرست او از كلمه یرَنْدَج كه به قول لغت‌شناسان، فارسی است (یرندج> ارندج> رنده، رنده شده، صیقل شده، پوست دباغی شدۀ پرداخته) و او آن را نوعی پارچه پنداشته است، اشاره می‌كنند (ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، 2 / 275؛ ابوهلال، 53). اما اینان در انتقاد از او، جانب احتیاط را فرو ننهاده‌اند. ابن جنی (همانجا)، كلمات غریب او را ذیل بابی به عنوان «آنچه از یك مردِ عربِ فصیح شنیده شده و از دیگران شنیده نشده» قرار داده است. دیگران نیز ضمن اشاره به «كثیر الغریب» بودن او، از بیان «صحیح الكلام» بودنش خودداری نكرده‌اند (ابن سلام، 129؛ آمدی، 44؛ مرزبانی، 24). عطوان اشعار او را كه به صورت شگفتی پراكنده است، فراهم آورده و بر اساس وزن و قافیه، از آنها قطعه و قصیده ساخته است، ولی پیوند میان این ابیات، از نظر معنا، همیشه روشن نیست. تنها، بخش بزرگی از رائیه‌ای كه در مدح یحیی بن الحكم سروده شده (دیوان، 95 به بعد) از این عیب به دور است. شاعر در پایان عمر، در این قصیده، نزد یحیی دادخواهی می‌كند و از ستم «عمال صدقه» (مأموران مالیات) كه به رغم خشكسالی در نجد نسبت به افراد قوم او ستم روا می‌دارند، شكایت سر می‌دهد. این قصیده كه می‌توان بر صحتش اعتماد كرد، نشان می‌دهد که شاعر، نه در خلافت عثمان (مرزبانی، 24)، كه هنگام ولایت یحیی بر مدینه (75ق / 694م) درگذشته است.

مآخذ

آمدی، حسن بن بشر، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1381ق / 1961م؛ ابن احمر، عمرو، دیوان، به كوشش حسین عطوان، دمشق، مجمع اللغة العربیة؛ ابن جنی، عثمان، الخصائص، به كوشش محمد علی نجار، قاهره، 1374ق / 1955م؛ ابن حجر، احمدبن علی، الاصابة، قاهره، 1328ق؛ ابن درید، محمدبن حسن، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد‌ هارون، قاهره، 1378ق / 1958م؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 1394ق / 1974م؛ ابن شرحی، هبةالله بن علی، امالی، حیدرآباد دكن، 1349ق؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الكاتب، به كوشش ماكس گرونر، 1900م؛ همو، الشعر و الشعراء، بیروت، 1964م؛ همو، عیون الاخبار، بیروت، 1343ق / 1925م، 1 / 57، 2 / 74-75، 87- 88، 3 / 274؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، قاهره، 1923-1974م؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، الصناعتین، به كوشش محمد امین الخانجی، قاهره، 1320ق؛ جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، به كوشش عبدالسلام ‌هارون، قاهره، 1948م؛ همو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام‌ هارون، قاهره، 1965م؛ عطوان، حسین، مقدمه بر دیوان ابن‌احمر؛ مبرد، محمدبن یزید، كامل، به كوشش زكی مبارك، قاهره، 1937م، 2 / 461، 589؛ مرزبانی، محمدبن عمران، معجم الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1960م.

بخش ادبیات عرب

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: