صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابراهیم غزنوی، سلطان ابوالمظفر /

فهرست مطالب

ابراهیم غزنوی، سلطان ابوالمظفر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 26 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْراهیم غَزْنَوی، سلطان ابوالمظفر ظهیرالدوله رضی‌الدین ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبكتكین، نهمین (منهاج، 1 / 238) جانشین ناصرالدین سبكتكین (بدون احتساب مسعودبن مودود، طفلی كه بیش از چند هفته سلطان نبود) و پانزدهمین امیر از امرای سلسلۀ غزنوی (لین پول، 259؛ زامباور 416، 418، با احتساب مسعودبن مودود).

آغاز زندگی

ابراهیم در 424 ق / 1033م درهرات زاده شد (منهاج، 1 / 239؛ فصیح، 2 / 146). او نهمین و آخرین فرزند سلطان مسعود اول (حك‍ ‍421-432 ق / 1030-1041 م) و به هنگام كشته شدن پدرش كودكی خردسال بود. زمانی كه عبدالرشید محمود (حك‍ 441-444 ق / 1049-1052 م) بر غزنین فرمان می‌راند، یكی از غلامان سابق سلطان محمود به نام طغرل و معروف به كافر نعمت یا ملعون بر وی شورید و او را با 11 تن از شاهزادگان غزنوی به قتل رساند و بر تخت غزنین نشست. در این زمان ابراهیم و برادرش فرخزاد در زندان برغند یا بُزْغُند محبوس بودند. طغرل كسانی را از پی قتل این دو بدان جا گسیل داشت، ولی كوتوالی كه نگاهبانی قلعه را به عهده داشت، در تحویل فرخزاد و ابراهیم به مأموران یكی دو روز درنگ كرد تا اینكه پیام‌گزاران خبر هلاكت طغرل كافر نعمت را آوردند و بدین‌سان این دو شاهزاده از مرگ رهایی یافتند (منهاج، 1 / 236، 237، 2 / 327، 328). بزرگان مملكت كه در اندیشۀ یافتن پادشاهی بودند، از وجود این دو امیرزاده در قلعۀ برغند آگاه شدند و روی بدان جا نهادند. نخست خواستند ابراهیم را به شاهی برگزینند، لیكن چون ضعفی بر او استیلا یافته بود و از طرفی نیز درنگ بیشتر را روا نمی‌دیدند. فرخزاد را بر تخت نشاندند. در دوران سلطنت فرخزاد (444-451ق) ابراهیم را به قلعۀ نای در وجیرستان (اجرستان كنونی) منتقل كردند. پس از درگذشت فرخزاد، ابراهیم را از بند بیرون آورده به سلطنت برگزیدند (همو، 1 / 237، 238؛ نظامی‌ عروضی، 45) بیهقی تاریخ جلوس ابراهیم را دوشنبه 19 صفر 451 ق ضبط كرده است (ص 378).

دوران سلطنت

چون «جبران خرابیها و خساراتی كه به دنبال شكست سلطان مسعود از سلجوقیان و در عهد حكومت جانشینان او به قلمرو غزنوی وارد آمده بود نیاز به آرامش داشت، ابراهیم كه با وجود جوانی سلطانی مدّبر و دوراندیش بود، بر آن شد كه با سلجوقیان، نیرومندترین حریف غزنویان، از در اتحاد و دوستی درآید. این بود كه در نخستین سال سلطنتش با چَغری بیك داوود بن میكائیل بن سلجوق امیر خراسان رسماً مصالحه كرد و طرفین متعهد شدند بر آنكه هر یك بدانچه در تصرف دارند، خرسند باشند و از آن پس قصد متصرفات یكدیگر را نكنند، زیرا بدین نتیجه رسیده بودند كه هر نوع منازعه‌ای جز قتل نفوس، اتلاف مال و ویرانی بلاد حاصلی نخواهد داشت (ابن‌اثیر، 10 / 5، 6). با این مصالحه یك چند به جنگهای طولانی میان دو خاندان غزنوی و سلجوقی پایان داده شد (ذهبی، 297). این ترك مخاصمه به ابراهیم فرصت داد تا به اصلاح نابسامانیها، ترمیم ویرانیها و اعادۀ آبرو و اعتبار از دست رفتۀ غزنویان قیام كند. او برای تحكیم بیش‌تر مبانی موّدت با سلجوقیان دخترانی از این خاندان برای پسر یا پسرانش گرفت و دختری به آنان داد. حسینی یكی از این پیوندهای زناشویی را میان مسعود پسر ابراهیم و دختر الب‌ارسلان می‌داند (صص 1 ، 58)، اما گزارش او و دیگران در این مورد بخصوص تا حدی مغشوش به نظر می‌رسد. در وصلت دیگر كه در 456 ق / 1064م رخ داد، ابراهیم دختر خود را به ارسلان ارغون پسر الب‌ارسلان داد (یاسمی‌، ص «ی»). سومین پیوند، میان مسعودبن ابراهیم و دختر ملكشاه سلجوقی به نام گوهرملك یا گوهرخاتون، ملقب به مهد عراق صورت پذیرفت (حسینی، 58) كه ثمرۀ آن بهرامشاه بود. از قراین تاریخی چنین برمی‌آید كه وصلت مسعودبن ابراهیم با دختر ملكشاه از پی حادثه‌ای صورت گرفت كه امكان داشت صلح و اتحاد میان دو خاندان سلجوقی و غزنوی را از میان ببرد. ابن جوزی در گزارش وقایع سال 466 ق / 1074م می‌نویسد كه در عهد سلطان ابراهیم لشكریان غزنه خروج كردند و قصد تعرض به سرزمینهای ملكشاه را نمودند. ایازبن الب ارسلان، برادر ملكشاه، بر آنان تاخت؛ 700 نفر از آنان امان خواستند و باقی ماندۀ لشكر به غزنه گریختند و ایاز پس از اندك تعقیب دست از این كار كشید و به بلخ بازگشت و 3 روز بعد درگذشت. بنابراین ملكشاه خود حل مسألۀ غزنویان را به عهده گرفت (ص 167). گویا در همین زمان بود كه ابراهیم با واقف شدن از قصد حملۀ ملكشاه به غزنین، حیلۀ معروف خود را كه غالب مورخان به تفصیل از آن سخن گفته‌اند به كار بست. او در نامه‌هایی كه به سران سپاه ملكشاه نوشت، چنین وانمود كرد كه بزرگان بارگاه و سران لشكر سلطان سلجوقی به خواهش ابراهیم و به هوای یافتن پاداش، ملكشاه را به سوی غزنین را برانگیخته‌اند با این نیت كه چون با سپاه غزنین روبه‌رو شوند، ملكشاه را رها كرده، به ابراهیم بپیوندند. این نامه‌ها به گونه‌ای عمداً به دست ملكشاه رسانیده شد و چون سلطان سلجوقی از مضمون آنها اطلاع یافت، بی‌آنكه در این باب سخنی با سران سپاه بگوید، عنان حمله از غزنین باز گردانید. در همین ایام (466ق) سلطان ابراهیم تحف و هدایایی برای ملكشاه فرستاد و ضمن درخواست صلح، از دختر او گوهر خاتون، خواهر سنجر، برای پسر خود مسعود خواستگاری كرد. ملكشاه هم كه در آن زمان هنوز از خدعۀ ابراهیم آگاه نشده بود، هر دو خواهش او را پذیرفت (ابن اثیر، 10 / 167؛ فرشته، 48؛ فدائی، 59-61).

لشكركشی به هند

چون ابراهیم خاطرش از ملكشاه آسوده شد، به فكر گسترش متصرفات غزنویان در هند افتاد. بعد از سلطان محمود و سلطان مسعود در میان سلاطین غزنوی تنها سلطان ابراهیم به كثرت فتوحات در هند شهرت دارد. آنچه مورخان بدان تصریح دارند، حملات ابراهیم به هند در 471 یا 472ق روی داده است (ابن‌اثیر، 10 / 113-114؛ ابوالفداء، 1(2) / 194؛ ابن‌الوردی، 1 / 549؛ فدائی، 61) و اگر هم ابراهیم پیش از تاریخ یاد شده لشكری به هند كشیده باشد، گویا خود همراه آن نبوده، بلكه این كار به فرماندهی سرداران یا احتمالاً فرزندش سیف‌الدوله محمود بوده است. قدر مسلم آن است كه حتی پیش از 471ق ابراهیم بر بخشهایی از هند تسلط داشته و محمود از 469ق به مدت 3 سال از جانب او بر آن بخشها حكومت می‌كرده است (سهیلی، 121، 122). اگر 472 ق / 1079م را سال حملۀ ابراهیم به هند بدانیم، این سال مصادف با زمان عزل محمود از حكومت هند و دستگیر شدن او و نزدیكانش به فرمان ابراهیم بوده است. از‌این‌روی این توهم پیش می‌آید كه شاید شتاب در خنثی كردن پیامدهای نامطلوب عزل محمود انگیزۀ لشكركشی ابراهیم به هند را، تشدید كرده باشد. محمود را متهم كرده بودند كه قصد دارد به خدمت ملكشاه رود. از این رو سلطان ابراهیم بر او خشم گرفت و دستور داد تا او را دستگیر و در قلعه‌ای زندانی كنند (نظامی ‌عروضی، 44-45).
باری ابراهیم به هند روی كرد، مرز جنوبی پنجاب را برید و قلعۀ اجودهن، در 120 فرسنگی لاهور را (ابن‌اثیر، 10 / 113؛ حسنی، 1 / 58) كه امروز به پاكپاتن معروف است تسخیر كرد (اكرام، 38). آنگاه راهی قلعۀ روپال شد و پس از تصرف آن به دره‌نوره روی آورد. در این ناحیه به گروهی از احفاد خراسانیان برخورد كه گفته می‌شد افراسیاب تورانی آنان را از خراسان بیرون رانده و در آنجا مستقر ساخته بود. اینان چون در جایگاه بسیار استواری متوطن بودند و دستیابی به آنان ناممكن می‌نمود، شاهان هند هیچ گاه متعرض آنها نشده بودند. ابراهیم این قوم را به اسلام دعوت كرد، ولی آنان سرباز زدند و بنابراین وی با آنان به جنگ پرداخت و مقهورشان ساخت (ابن اثیر، همانجا؛ حسنی، همانجا؛ میرخواند، 4 / 137). در این زمان فرمانده لشكر ابراهیم در لاهور، ابوالنجم زریر شیبانی از آل بوحلیم، ممدوح ابوالفرج رونی (صص 139-140) بود. این سردار باكفایت و هوشمند بَنارس، قنّوج و تانیسر را گشود (اكرام، 38, 39) و سلطان ابراهیم حكومت همۀ متصرفات هند را به وی تفویض كرد، لیكن او راه ناسپاسی پیش گرفت و با راجگان محلی سازش كرد و بر سلطان ابراهیم شورید. كار به جنگ و جدال كشید و ابوالنجم شیبانی به دست سپاهیان ابراهیم اسیر و در حصار نای به زندان افتاد (همایی، تعلیقات، 677، 690). از همین زمان به بعد بود كه ابراهیم بر سكه‌هایی كه به نامش ضرب می‌شد خود را «سلطان» خواند (EI2، ذیل غزنویان). او نخستین و یا به روایت باسورث (V / 94) دومین امیر از غزنویان بود كه به تقلید از طغرل سلجوقی لقب سلطان را بر سكه‌های خود نقش كرد. پیش از آن سلطان محمود و سلطان مسعود این عنوان را در سكه‌های خود قید نكرده بودند (یاسمی‌، ص «یا»). دوران سلطنت آرام و صلح‌آمیز سلطان ابراهیم عصر طلایی پنجاب در عصر غزنوی را تشكیل می‌دهد و در این دوره لاهور یكی از مراكز عظیم فرهنگی به شمار می‌آمد (اكرام، 39). باری، ابراهیم پس از گشودن چند دژ استوار و بسط دامنۀ نفوذ دولت غزنوی در هند، با غنائم فراوان و به گفتۀ فدائی (ص 61). «با سد هزار بندۀ نكورخسار و زر و گوهر بسیار به غزنین بازگشت». چندی بعد در 480 ق / 1087م یكی دیگر از پسران خود به نام علاءالدوله مسعود را به جای سیف‌الدوله محمود كه مدتی بود مغضوب و معزول شده بود، به ولایت هند برگماشت (همایی، مختاری‌نامه، 183).

سال وفات

بیش‌تر تاریخ‌نویسان وفات ابراهیم را در 492 ق / 1099م ضبط كرده‌اند، اما از این میان ابن اثیر مرگ او را طی رویدادهای 481ق آورده است (10 / 167) و بعضی از مورخان پس از او مانند ابن الوردی (2 / 9) و هندوشاه استرابادی مشهور به فرشته نیز (ص 49) از وی تبعیت كرده‌اند. قرائن تاریخ اغلب 492ق را تأیید می‌كنند. ابوالفداء (1(2) / 199) مرگ ابراهیم را ضمن وقایع 481ق آورده، ولی اذعان دارد كه 492ق اقوی است. با توجه به اینكه آغاز پادشاهی ابراهیم صفر 451ق و سال مرگش، بنا به اصح اقوال، شوال 492ق بوده، پس مدت سلطنت او به 41 سال و 8 ماه می‌رسد و این با گزارش منهاج سراج (1 / 239) و بَناكتی (ص 228) كه مدت سلطنت او را 42 سال ضبط كرده‌اند منطبق است. با این حساب، در میان سلاطین غزنوی، ابراهیم طولانی‌ترین مدت سلطنت را داشته است و اینكه در مجمل التواریخ و القصص طول سلطنت ابراهیم 7 سال ذكر شده اشتباهی فاحش است (ص 405).

فرزندان

ابراهیم صاحب فرزندان متعدد بود. منهاج سراج تعداد اولاد او را 40 دختر و 36 پسر (1 / 239) دانسته و اسامی‌ پسران او را در تاریخ خود (1 / 238) نقل كرده است. منهاج می‌افزاید كه ابراهیم جملۀ دختران خود را به «سادات كرام و علماء با نام» داد (1 / 239). یكی از این دختران در حبالۀ جد سوم منهاج سراج به نام امام عبدالخالق جوزجانی بود كه منهاج شرح مقدمات ازدواج او را در طبقات خود آورده است (همانجا).

اوصاف اخلاقی

همۀ مورخانی كه ترجمۀ احوالی از سلطان ابراهیم نوشته‌اند، او را مردی دیندار، خدای‌ترس، پرهیزگار، پاك اعتقاد، دادگستر، رعیت‌پرور، دوراندیش، اهل عمران و آبادی و با سیاست توصیف كرده‌اند. او حتی در ایام شباب از لذات نفسانی دوری می‌جسته است (همو، 1 / 238، 239؛ ابن الوردی، 2 / 9؛ ابوالفداء، 1(2) / 180؛ شبانكاره‌ای، 85؛ میرخواند، 4 / 137؛ فرشته، 48). نوشته‌اند كه او در سال سه ماهِ رجب، شعبان و رمضان را روزه می‌گرفت (خواندمیر، 2 / 396؛ غفاری، 104). و چون «در مسلمانی و اعتقاد در حد سلطان محمود بود» و از جنگها مظفر و پیروز بیرون می‌آمد، او را محمود ثانی می‌خواندند (نفیسی، «آثار گمشده ... »، 135). از مستمندان و نیازمندان دستگیری می‌كرد و حتی نوشته‌اند، شبها در محلات غزنین می‌گشت و به بیوه زنان و محتاجان غذا می‌رساند. در عهد او «داروی چشم و شربت بیماران و غذای پرهیزگاران» از خزانۀ او فراهم می‌شد (قزوینی، 89؛ دولتشاه، 75). در رعیت‌پروری و اجرای عدالت بسیار كوشا بود. حكایتی كه نظام‌الملك دربارۀ كمیابی نان و اقدام قاطع سلطان ابراهیم در رفع فوری آن مضیقه و به مكافات رساندن عامل آن آورده (ص 53) بیانگر مردم‌دوستی و دادگستری اوست. به ترمیم خرابیها و ایجاد آبادیها سخت علاقه می‌ورزید. ویرانیهایی را كه بر اثر جنگهای زمان سلطان مسعود و پس از آن به مملكت وارد آمده بود، ترمیم كرد و چندین قصبه مانند خیرآباد و ایمن‌آباد و غیره (منهاج، 1 / 239؛ قزوینی، 90) و نیز شمار بسیاری خانقاه، رباط، مسجد و مدرسه در راه خدا بنا كرد (بناكتی، 228؛ دولتشاه، 75؛ نفیسی، همانجا). ابوالحسن طبری ملقب به كیای هراسی، از فقهای آن زمان كه وقتی از جانب سلطان بر كیارق به رسالت نزد ابراهیم رفته بود، از اموال فراوان و اسباب سعادت دنیوی دربار او به لحنی تحسین‌آمیز سخن رانده است، ولی اضافه می‌كند كه در حین گفت‌وگو ابراهیم را به مناسبتی گریه دست داد و گفت «هیچ خانه‌ای برای خود نساختم مگر آنكه پیش از آن مسجد یا مدرسه یا رباطی بنا كردم» (ابن كثیر، 12 / 157؛ ابن جوزی، 109، 110). اگر در نظر آوریم كه ابراهیم وارث كشوری جنگ‌زده، ویران با نظامی ‌از هم گسسته بود و او در رفع تمام این نارساییها و خرابیها توفیق یافت و اعتبار و آبرویی برای دودمان غزنوی از نو به دست آورد، به درجۀ كیاست، تدبیر، و توانِ ملك‌داری او پی می‌بریم. با اینهمه، او از كار خود خرسند نبود و به ابهت و عظمت اولیۀ خاندان خویش كه تا پیش از سلطنت پدرش مسعود اول برای این سلسله فراهم آمده بود، و به از هم گسستگی و فتوری كه از آن پس در ممالك غزنوی پدید آمد و اینكه او قادر به بازپس گرفتن متصرفات از دست رفتۀ امرای غزنوی پیش از مسعود نبود، دریغ می‌خورد (ابن‌اثیر، 10 / 167- 168؛ حسنی، 1 / 59). هرچند ابراهیم نتوانست قلمرو غزنوی را به وسعت و شكوه عهد سبكتكین و محمود برساند، ولی تا حد زیادی عظمت از دست رفته را اعاده كرد. اعتبار و حیثیت او تا بدان پایه رسید كه شاهان سلجوقی از باب احترام او را پدر خطاب می‌كردند (مستوفی، 404). در پاره‌ای از منابع از او به‌عنوان «سیدالسلاطین» یاد كرده‌اند (منهاج، 1 / 238؛ غفاری، 103-104). شاید علت آنكه سلطان علاءالدین غوری كه در 545 ق / 1150م به انتقام خون دو برادرش، ضمن قتل عام غزنینیان به مدت 7 شبانه‌روز، دستور داد جنازۀ همۀ سلاطین غزنوی بجز سلطان محمود، سلطان مسعود و سلطان ابراهیم را از خاك برآورند و بسوزند (منهاج، 1 / 343-344)، حسن شهرت ابراهیم بوده است، با آنكه ابراهیم هم جدّ اول بهرامشاه، عامل هلاكت برادران علاءالدین غوری بوده و هم فاصلۀ زمانی میان سلطنت این دو (ابراهیم و بهرامشاه) چند سال بیش نبوده است. ازجمله فضایل سلطان ابراهیم یكی نیز خط خوش او بوده است. معروف است كه در ایام سلطنت خود هر سال قرآنی به خط بسیار خوش می‌نوشت و با اموال فراوان به مكۀ معظمه (غفاری، 103-104) و به روایتی یك سال به مكه و سال دیگر به مدینه می‌فرستاد (فرشته، 48).

بزرگان و شعرای دربار

گروهی از رجال و شعرای ایران به دربار سلطان ابراهیم منسوبند كه بعضی از آنان در تاریخ نامی ‌به هم رسانده‌اند. از آن جمله‌اند: 1. ثقةالملك طاهر بن علی ابن مُشكان از اكابر فضلا و اعیان دولت غزنوی كه مخصوصاً در عهد ابراهیم و پسرش مسعود از حرمت و پایگاهی برخوردار بود. ثقةالملك همان كسی است كه مسعودسعد سلمان پس از سالها تحمل رنج زندان به شفاعت او از بند رهایی یافت (نظامی ‌عروضی، 45). نیز هموست كه وقتی دریافت سنائی به هنگام گردآوری اشعار مسعود سعد، اشعار دیگران را به سهو در دیوان این شاعر وارد كرده است، وی را به اشتباهش متوجه ساخت (مختاری، 628، حاشیه 6). سنائی در مثنوی كارنامۀ بلخ از او یاد كرده است (مدرس رضوی، ص «صه»)؛ 2. قوام الملك نظام‌الدین ابونصر هبةالله فارسی، از رجال و امرای فاضل و با كفایت دربار ابراهیم. خانقاه عمد در لاهور یكی از كارهای خیر او بوده است (عوفی، 71). وی همان كسی است كه وقتی مورد خشم مسعودبن ابراهیم واقع شد، مسعود سعد نیز به سبب انتساب و ارتباط با این مرد بزرگ 8 سال در زندان به سر برد (نظامی ‌عروضی، همانجا)؛ 3. ابوسهل خجندی، وزیر سلطان ابراهیم كه قبلاً دبیر بارگاه پدر، عم و برادر این سلطان بود. وی از فحول فضلای عصر خود بود. سرانجام ابراهیم بر او خشم گرفت و دستور داد هر دو چشم او را میل كشیدند؛ 4. عبدالحمید بن احمد ابن عبدالصمد، وزیر زاده‌ای كه پس از ابوسهل خجندی 22 سال وزارت سلطان ابراهیم و 16 سال وزارت مسعود بن ابراهیم را بر عهده داشت و در نشر معدلت و قطع ریشه‌های بیداد و احیای رسوم نیك از پدر نامدارش پیشی گرفت. وی یكی از ممدوحین ابوالفرج رونی بود و در اوایل سلطنت بهرامشاه بن مسعود به شهادت رسید (منشی كرمانی، 47؛ عقیلی، 195)؛ 5. ابوالعلاء عطاء بن یعقوب كاتب، یكی از ادبا و شعرا و ارباب منصب عالی در دربار ابراهیم بود كه از طرف این سلطان با تصدی منصبی (همایی، تعلیقات، 749) یا به قول عوفی (صص 72-73) تبعید به هندوستان فرستاده شد و همانجا درگذشت؛ 6. قاضی ابوحنیفۀ اسكافی مروزی، از شعرای مورد عنایت سلطان ابراهیم و از آشنایان نزدیك ابوالفضل بیهقی بود كه به دستور همین سلطان شغل اِشرافِ «تَرْنَك»، در ناحیۀ بُست، به وی واگذار شد (بیهقی، 635). بیهقی 4 قصیده از اشعار اسكافی را در تاریخ خود آورده است كه حكایت از تبحر و قدرت شاعری قاضی ابوحنیفه دارد. مجموع اشعار باقی ماندۀ اسكافی به 200 بیت می‌رسد (نفیسی، تاریخ نظم و نثر، 44)؛ 7. امیرمسعود سعدبن سلمان، كه با پدرش در سایۀ حمایت سلطان ابراهیم قرار داشتند. وقتی ابراهیم حكومت هندوستان را به فرزند خود محمود داد، مسعود در سلك ندمای وی به آن سرزمین رفت. پس از آنكه در 472 ق / 1079م محمود مورد سوءظن و بی‌مهری پدر قرار گرفت و به دستور وی دستگیر شد، مسعودسعد هم با دیگر مصاحبان محمود به زندان افتاد. این رویداد نقطۀ تیره‌ای در دوران حكومت سلطان ابراهیم به شمار می‌آید. مورخان و تذكره‌نویسان غالباً او را از این بابت سرزنش كرده‌اند. نظامی‌ عروضی این كار ابراهیم را یك «بدنامی‌ در آن خاندان بزرگ» خوانده و متحیر است كه عمل او را بر چه حمل كند: «بر ثبات رأی یا بر غفلت طبع یا بر قساوت قلب یا بر بددلی» (ص 45). به هر حال رفتار وی را به مسعودسعد ناستوده می‌داند؛ 8. ابوالفرج رونی، از قصیده‌پردازان نیمۀ دوم سدۀ 5 ق، مداح سلطان ابراهیم و فرزندش مسعود (رونی، جم‍ ) و خواجه محمد بن بهروز بن احمد وزیر سلطان ابراهیم (مدرس رضوی، ص «صه»)؛ 9. حكیم عثمان بن عمر مختاری غزنوی از شعرای بزرگ اواخر قرن 5 و اوایل قرن 6 ق و صاحب دیوان مشتمل بر قصاید و غزلیات و قطعات، از مداحان سلطان ابراهیم، مسعودبن ابراهیم و عضدالدوله شیرزادبن مسعود (همایی، تعلیقات، 11)؛ 10 و 11. حكیم راشدی و جمال‌الدین ناصربن شمس غزنوی معروف به كافرك غزنوی یا كافرك غزنین از شعرای منسوب به دربار سلطان ابراهیم بوده‌اند كه نامی ‌از آنان در تذكره‌ها آمده، لیكن از هر كدام جز چند بیتی باقی نمانده است (نفیسی، تاریخ نظم و نثر، 43).
آذر بیگدلی (ص 106) ضمن بیان داستانی، از قصیده‌ای سخن می‌گوید كه سنائی (د ح 535 ق / 1141 م) آن را به هنگامی‌ كه سلطان ابراهیم عازم تسخیر قلاع هندوستان بوده در مدح این سلطان سروده است، لیكن با توجه به اینكه چنین قصیده‌ای یا قصاید دیگری در مدح ابراهیم در دیوان سنائی یافت نمی‌شود، و از طرف دیگر آغاز شاعری او مصادف با دوران سلطنت مسعودبن ابراهیم بوده (مدرس رضوی، ص «تب»، «له») سنائی را نمی‌توان از منسوبین دربار ابراهیم دانست.

مآخذ

آذر بیگدلی، لطفعلی بیگ، آتشكده، به كوشش جعفر شهیدی، تهران، 1337ش؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، به كوشش علی سویم، آنكارا، 1968م؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، قاهره، 1351- 1358ق؛ ابن الوردی، زین‌الدّین عمر، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت البدراوی، بیروت، 1970م؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار الشر، بیروت، دارالمعرفة (طبع افست)؛ ابوالفرج رونی، دیوان، به كوشش محمود مهدوی دامغانی، مشهد، 1347ش؛ بناكتی، داوودبن محمد، تاریخ، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1348ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش قاسم غنی و علی‌اكبر فیاض، تهران، 1362ش؛ حسنی، عبدالحیّ ابن فخرالدین، نزهة الخواطر، حیدرآباد دكن،1382-1402 ق / 1962-1981م؛ حسینی، صدرالدین علی، اخبار الدولة السلجوقیة، به كوشش محمد اقبال، لاهور، 1933م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، دستور الوزراء، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة الشعراء، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1338ش؛ ذهبی، شمس‌الدین محمد، العبر، به كوشش ابوهاجر محمدالسعید، بیروت، 1985م؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسب‌نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمد جواد مشكور، تهران، 1365ش؛ سنائی، مجدودبن آدم، دیوان، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1341ش؛ سهیلی خوانساری، احمد، «حصارنای»، ارمغان، س 19 شم‍ 2، تهران، 1317ش؛ شبانكاره‌ای، محمدبن علی، مجمع الانساب، به كوشش میرهاشم محدث، تهران، 1363ش؛ عقیلی، سیف‌الدین، آثار الوزراء، به كوشش جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، 1337ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به كوشش ادوارد براون، لیدن، 1906م؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان‌آرا، تهران، 1343ش؛ فدائی، نصرالله، داستان تركتازان هند، به كوشش ع. قویم، تهران، 1341ش؛ فرشته، محمد قاسم، تاریخ، كانپور، 1874م؛ فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340ش؛ قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لُب التواریخ، به كوشش جلال تهرانی، تهران، 1314ش؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1312ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران، 1318ش؛ مختاری غزنوی، عثمان بن عمر، دیوان، به كوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1341ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی، مقدمۀ دیوان سنائی، تهران، 1341ش؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به كوشش ادوارد براون، لندن، 1328 ق / 1910م؛ مسعودسعد سلمان، دیوان، به كوشش غلامرضا رشید یاسمی‌، تهران، 1339ش؛ منشی كرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار، به كوشش جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، 1328ش؛ منهاج سراج، عثمان بن محمد، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ میرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نظام‌الملك، حسن بن علی، سیاست‌نامه، به كوشش محمد قزوینی، تهران، 1344ش؛ نظامی‌ عروضی، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1927م؛ نفیسی، سعید، «آثار گمشدۀ ابوالفضل بیهقی»، مهر، س 4، شم‍ 2، 1315ش؛ همو، تاریخ نظم و نثر در ایران، تهران، 1344ش؛ همایی، جلال‌الدین، مختاری‌نامه، تهران، 1361ش؛ همو، تعلیقات و مقدمه بر دیوان عثمان مختاری، تهران، 1341ش؛ یاسمی‌، رشید، مقدمۀ دیوان مسعود سعد، تهران، 1339ش؛ نیز:

Bosworth, C.A. «The Political and Dynastic History of the Iranian world (A. D. 1000-1217)», The Cambridge History of Iran, ed J, A. Boyle, Cambridge, 1968; EI2; Ikram, S. M., History of Muslim Civilisation in India and Pakistan, Lahor, 1982.

مجدالدین کیوانی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: