ابراهیم بن یعقوب
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 6 شهریور 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/222596/ابراهیم-بن-یعقوب
پنج شنبه 18 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
اِبْراهیمِ بْنِ یَعْقوب، اسرائیلی طُرطوشی، دانشمند و جهانگرد اسپانیایی در سدۀ 4 ق / 10 م. از آن سبب وی را طرطوشی نامیدهاند که متولّد شهر تورتوسا (طرطوشه) از بلاد اسپانیا بود. وی یهودی بود و مؤلّفان قدیم نام پدرش را به اختلاف آوردهاند و همین نکته سبب بروز فرضیّههایی دربارۀ شخصیت و دین او گردیده است. عذری نام و نسب او را ابراهیم ابن یعقوب الاسرائیلی الطّرطوشی (ص 7)، زکریای قزوینی ابراهیم بن احمد الطّرطوشی (ص 556) و حمیری، ابراهیم بن یوسف الطرطوشی نوشتهاند (الرّوض، 512). در ترجمۀ متن حمیری به صورت «ابراهیم بن یحیی» آمده است (لوی پرووانسال، 206).چنین به نظر میرسد که وی بازرگان بود و گویا به تجارت برده اشتغال داشت (کراچکوفسکی، I / 253). این نکته میتواند منطبق بر واقعیت باشد، زیرا امیران اموی اسپانیا ازجمله عبدالرّحمن سوم ملقب به النّاصر لدین اللـه (300-350ق / 912-961م) که عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین بر خود نهاده بود، برای مقابله با دشمنان فاطمی خویش سپاه خود را با به خدمت گرفتن بربرهای افریقا و بردگان مسیحی اروپا (= اسلاوها یا صقالبه) قوت بخشید (باسورث، 10, 11) و بعید نیست ابراهیم بن یعقوب که در روزگار این خلیفۀ اموی اسپانیا و پسر و جانشینش حَکَم دوم ملقب به المستنصر باللـه میزیست، به کار خرید و فروش برده نیز پرداخته باشد. وی در ماگدبورگ به دربار اتوی اول (کبیر) بنیانگذار امپراتوری مقدس روم (23 نوامبر 912-7 مه 973م) (300-362ق) که در 936م (324ق) جانشین پدرش هانری اول در سلطنت آلمان شده بود، راه یافت و اطلاعات گرابنهایی دربارۀ کشورهای اروپای غربی و مرکزی و سرزمین اسلاوهای غربی (لهستان، بلغارستان، سرزمین چکها، بوهمها و امیرنشین ناکون ـ اوبودریتسکی) کسب کرد و مطالبی در این باره نوشت. او درخصوص بعضی شهرها به ویژه شهرهای ساحلی و یا نزدیک به ساحلِ سرزمینهای کنونی فرانسه، هلند و آلمان نیز مطالبی با ذکر جزئیات نوشته است (کراچکوفسکی، I / 253, 257). متأسفانه سفرنامۀ او برجای نمانده و تنها بخشهایی از آن در کتاب المسالک و الممالک ابوعبید عبداللـه بکری جغرافینویس و ادیب اسپانیایی سدۀ 5ق / 11 م آمده است. فقدان سفرنامۀ ابراهیم بن یعقوب و وجود اختلاف در نام پدر این جهانگرد سبب بروز فرضیهای از سوی گ. یاکوب خاورشناس آلمانی (1862-1937 م) شد، زیرا بکری در نوشتۀ خود او را ابراهیم بن یعقوب و زکریای قزوینی ابراهیم بن احمد نامیده بودند. مقابلۀ متنهایی از آثار بکری و قزوینی موجب شد که یاکوب چنین تصور کند که گویا دو جهانگرد عرب به نامهای ابراهیم، همزمان به آلمان سفر کرده و به دربار اتوی اول راه یافتهاند. یکی از این دو ابراهیم، سفیر معزّ خلیفۀ فاطمی مصر (341-365 ق / 952-975 م) است که در آن روزگار از موقعیتی استوار برخوردار شده بود و به عقیدۀ یاکوب وی از شمال افریقا، دریای مدیترانه و ایتالیا به جنوب آلمان رفته است. دیگری از آفریقا، دریای مدیترانه و ایتالیا به جنوب آلمان رفته است. دیگری از سوی حکم ثانی (349-365 ق / 941-976 م)، خلیفۀ اموی کوردوبا (قرطبه) در اسپانیا از این کشور راه دریایی اقیانوس اطلس و دریای شمال را در پیش گرفته و از طریق بردو، نوآرموتیه، سن مالو، روئن، اوترخت، شِلسویگ، سوست، فولدا و ماینس به ماگدبورگ و دربار اتوی اول رفته است. به گفتۀ یاکوب سفیری که از افریقا آمده بود، به نام ابراهیم بن یعقوب مغربی یهودی شهرت داشت و سفیری که از سوی خلیفۀ اموی قرطبه اعزام شد، ابراهیم بن احمد طرطوشی نامیده میشد و مردی اسپانیایی و مسلمان بود. این هر دو سفیر در 965 م (354 ق) در ماگدبورگ به حضور اتوی اول رسیدند. هر دو تن از گفتههای امپراتور دربارۀ اروپای مرکزی آگاهی یافتند و بیآنکه ارتباطی با یکدیگر داشته باشند، پس از مراجعت اطلاعات خود را از سفر اروپا به رشتۀ تحریر کشیدند، چنانکه گزارشهای آنان در باب سخنان امپراتور در بعضی موارد منطبق است (یاکوب، «تحقیقات دربارۀ جغرافینگاران عرب»، IV / 127-150؛ همو، «گزارشهای فرستادگان عرب در دربار آلمان»، 11-18). این نظر یاکوب گرچه به سبب فقدان دلایل کافی گاه موجب بروز شک و تردیدهایی در محافل علمی میشد، حدود 42 سال ادامه داشت (کراچکوفسکی، V / 190)، اما پس از مرگ او توسط تادئوش کووالسکی دانشمند لهستانی مردود شناخته شد. وی در پاییز 1934 م دو عکس از نسخۀ خطی موجود در مادرید، بخشهای مربوط به اقوام و سرزمینهای اسلاو موجود نیست. وی از نسخهای که در لیدن وجود داشت و مورد پژوهش دخویه قرار گرفته بود نیز بهرهمند شد و سرانجام پیش از جنگ جهانی دوم با پیدا شدن قطعاتی از کتاب المسالک و الممالک بکری در مراکش مشکل وجود دو ابراهیم برطرف گردید. زیرا در یک صفحه از آن نام کامل ابراهیم به صورت «ابراهیم بن یعقوب الاسرائیلی الطرطوشی» یاد شده بود. بدین ترتیب کووالسکی توانست یکی بودن دو ابراهیم را ثابت کند (همو، VI / 191). انتشار آثار تاریخی ـ جغرافیایی عربی و اسپانیایی از جمله کتاب الرّوض المِعطار فی خبر الاقطار نوشتۀ محمد بن عبدالمنعم حمیری مؤلف سدۀ 9 ق / 15 م نیز این نظر را تأیید کرد. در کتاب حمیری دربارۀ شهر لورکا (لورقه) به تقریب عین مطالبی که زکریای قزوینی به نقل از عذری نوشته بود، آمده است، با این تفاوت که در کتاب حمیری نامی از احمد دیده نمیشود در حالی که زکریای قزوینی به نقل از عذری نام او را ابراهیم بن احمد طرطوشی نوشته است. معلوم نیست زکریای قزوینی در نقل قول از عذری چرا نام ابراهیم بن یعقوب را ابراهیم بن احمد الطرطوشی نوشته است و حال آنکه در کتاب عذری به صراحت از ابراهیم بن یعقوب الاسرائیلی الطرطوشی یاد شده است. در کتاب عذری اصلاً نامی از ابراهیم بن احمد دیده نشده است. کراچکوفسکی چنین اظهار عقیده میکند که خطای مزبور یا از زکریای قزوینی و یا از کاتب نسخۀ خطی او بوده است (V / 191).دربارۀ یادداشتهای ابراهیم بن یعقوب از نیمۀ دوم سدۀ 19 م تاکنون مطالعات وسیعی صورت گرفته است. بخشهایی از اثر بسیار ارزشمند و دو جلدی ا. کونیک و و. روزِن دو دانشمند برجستۀ روسی زیر عنوان «آگاهیهای بکری و دیگر مؤلفان دربارۀ روسها و اسلاوها»، به اطلاعاتِ به دست آمده از یادداشتهای سفر ابراهیم بن یعقوب اختصاص دارد. نخستین جلد این اثر در 1878 م و جلد دوم آن در 1903 م انتشار یافت. روزن در این اثر نخستین بار بر پایۀ دو نسخۀ خطی موجود در آن زمان، نسخۀ خطی استانبول و نسخۀ خطی مادرید، همۀ مطالبی را که به نقل از ابراهیم بن یعقوب نوشته شده بود، همراه با اصل، ترجمه و تفسیر در دسترس خوانندگان قرار داد. قطعۀ هشتم که شامل مطالبی دربارۀ اسلاوها بود، اهمیت فراوان کسب کرد. در این قطعه از چهار فرمانروای بلغار، پراگ، بوهم و کراکوف (کراکو) و نیز شاهان سرزمینهای شمالی و غربی اسلاوها یاد شده است. فعالیتهای علمی کووالسکی و نیز ویدایویچ مورخ لهستانی دربارۀ یادداشتهای سفر ابراهیم بن یعقوب نیز درخور ستایش بسیار است. مطالعۀ این دو دانشمند در همین زمینه همراه با تفسیر، به تقریب در سالهای 1939-1940 م پایان پذیرفته بود که جنگ جهانی دوم مانع از انتشار آن گردید. تفسیرهای مربوط به ویژگیهای شهرهای اسلاو و مردمشناسی آن به هنگام اشغال لهستان از سوی آلمانها معدوم شد. پس از پر کردن بعضی خلأها، کووالسکی در 5 مه 1945 م گزارشی را در فرهنگستان علوم لهستان در این باره قرائت کرد. متن تحقیقات او در 1946 م در دو جلد از سوی فرهنگستان علوم جمهوری لهستان انتشار یافت. یکی از این دو مجلد شامل ترجمه، تفسیر و عکس دو متن از نسخۀ خطی استانبول بود. جلد دیگر به تفسیرهای تاریخی ویدایویچ دربارۀ مطالب اصلی گزارشهای سفر ابراهیم بن یعقوب اختصاص داشت (کراچکوفسکی، I / 255). کووالسکی در گزارش خود متذکر گردید که این کتاب «قادر به حل مسائل مطروحه نیست، ولی با این وصف گام مهمی به پیش است و امکان میدهد تا مورخان برپایۀ امکانات قابل اطمینانتری به تحقیق بپردازند» (ص 6). وی یادآور شد که تحقیقاتش به منزلۀ دگرگونی مهمّی در امر بررسی نوشتهها و یادداشتهای ابراهیم نیست و این کار در صورتی میسّر خواهد بود که نسخۀ جدیدی به دست آید تا بتوان بر مبنای آن از مطالب گم شده آگاه شد، ولی اهمیت این کتاب در آن بود که دو عکس از نسخههای خطی موجود را در خود جمع داشت و زمینۀ لام را برای پژوهش محققان فراهم میآورد. این هر دو اثر کووالسکی و ویدایویچ در در واقع سرآغازی برای مرحلۀ جدید تحقیق دربارۀ یادداشتهای سفر ابراهیم به شمار میرفت. کووالسکی در اثر خود نخستین بار به تشریح همۀ نسخههای خطی موجود دربارۀ گزارشهای سفر ابراهیم پرداخت. معلوم شد که از مجموع نسخههای خطی اثر جغرافیایی بکری، تنها در سه نسخه (دو نسخۀ موجود در استانبول و نیز نسخۀ لاندبرگ) مطالبی دربارۀ اسلاوها نوشته شده است. یکی از نسخههای استانبول در 737 ق / 1337 م نوشته شده است که ریتر خاورشناس آلمانی در سال 1931 م آن را کشف کرد. کتابت نسخۀ دیگر مربوط به 851 ق / 1447 م و همان است که کونیک و روزن آن را مطالعه کرده بودند. رونوشتی از این نسخه توسط یکی از افراد ساکن شبه جزیرۀ آناتولی که زبان عربی را نیک نمیدانسته، برای شِفِر خاورشناس فرانسوی تدارک شده بود. این نسخه که با اصل چندان مطابقت نداشت و به درستی استنساخ نشده بود، مورد مطالعۀ بیشتر محققان اروپایی قرار گرفت. کووالسکی این نسخه را رضایتبخش نمیدانست. کراچکوفسکی (د 1951 م) ضمن بررسیهایی در باب احوال ابراهیم چنین نوشته است: «حال بر پایۀ اطلاعات موجود میتوان با اطمینان اعلام نمود که در سدۀ 4 ق / 10 م تنها یک دانشمند جهانگرد از اسپانیا به جنوب آلمان سفر کرده که یهودی و همان ابراهیم بن یعقوب طرطوشی برخاسته از شهر تورتوسا بوده است (I / 256).ذکر مکرر نام ابراهیم مذکور در آثار مؤلفان پس از او، چنین تصوری پدید میآورد که سفرنامهای از او باقی مانده بوده که از میان رفته است و ما مطالب یادداشتهای سفر او را به نقل از عذری، بکری و قزوینی میشناسیم. ابراهیم نه تنها بازرگان بلکه دوستدار کتاب و شخصی مطلع از نقشۀ اسپانیا، فرانسه، آلمان و سرزمینهای اسلاوهای غربی بوده و چه بسا چندین بار به آن نواحی سفر کرده است (همانجا). از نوشتههای جغرافینویسانی چون عذری، بکری و قزوینی چنین برمیآید که ابراهیم جهانگردی دقیق و شخصیتی فاضل بوده و از شهر سمرقند آگاهیهایی داشته است. وی نوشتههای موجود در سکههای کوفی را میخوانده و ادویۀ هندی را نیک میشناخته است. قزوینی به آگاهی ابراهیم از سکههای درهمی که گویا در روزگار نصر بن احمد سامانی ضرب شده و در حوالی رود راین در آلمان موجود بوده، اشاره کرده است (ص 608). شاید توجه ابراهیم به کتاب و کسب دانش، حاصل توجه امیر دانشدوست. حَکم ثانی خلیفۀ اموی اسپانیا، بوده است.مشهورترین مطالبی که از ابراهیم برجای مانده مربوط به آلمان و اسلاوهای غربی است که در آثار بکری و زکریای قزوینی آمده است و بعدها مطالب آن را کسانی چون ابوالحسن علی غرناطی معروف به ابن سعید مغربی در کتاب بسط الارض فی الطول و العرض، ابوالفداء در تقویم البلدان، دمشقی در نخبة الدهر، عبدالرشید بن صالح بن نوری باکوی در تلخیص الآثار و عجائب الملک القهار و سپاهی زاده در کتاب اوضح المسالک الی معرفة البلدان و الممالک نقل کردهاند (کراچکوفسکی، I / 257). مهمتر از همه مطالب مربوط به اندلس است که در نسخۀ خطی کتاب بکری در مراکش و نیز آثار زکریای قزوینی حمیری بر جا مانده است. گمان میرود اخبار متعددی که با نامهای مستعار و یا به نامهای دیگران در نوشتهها آمده از ابراهیم بن یعقوب باشد (همانجا). نوشتههای قزوینی در مورد کشورهای اسلاو، از جمله لهستان و شهر زنان (مدینة النساء)، به ویژه در باب شهرهای اروپای غربی و جنوبی، چه به نقل از ابراهیم طرطوشی و چه به نقل از عذری و دیگران آورده باشد، در هر حال مرهون ابراهیم ابن یعقوب طرطوشی است. ابراهیم در حدود 354 ق / 965 م سفری به اروپای غربی و مرکزی کرده و از اسلاوهای غربی لوحهای به دست داده که در قیاس با مطالب مسعودی پیشرفتهتر است. در این لوحه دورهها و تاریخها تقریباً به روشنی مشخص شده است (میکل، 2(2) / 69). ابراهیم بن یعقوب سفر خشکی خود را از شهر بُردوی فرانسه آغاز کرد و بعد به نوآرموتیه، سن مالو و روئن که شهری متعلق به نورمانها بود رفت. وی از اوترخت، اِکسلاشاپل (= آخِن)، شلسویگ، سوست، ماینتس کنار رود راین، فولدا که راهبان و کشیشان در آن سکنی داشتند و نیز از شهرهای بادربورن، مکْلنبورگ، شورین و اوکسبورگ گذشت، ولی به خطا سوست را شهری اسلاوی نامیده و از شهرهای بادربورن و شلسویگ نیز بهعنوان شهرهای اسلاوی یاد کرده است (همو، 2 (2) / 124- 128). او در 354 ق / 965 م به دربار اتوی اول در ماگدبورگ رفت و با وی به گفتوگو پرداخت. تاریخ این دیدار با آشفتگی ذکر شده است. در کتاب حمیری چنین آمده است که گویا ابراهیم طرطوشی در 305 ق با شاه رومیان گفتوگو داشته است ( الرّوض، 512)، اما به نظر کراچکوفسکی عدد مذکور خطای کاتب است و بنا به قراین و دلایلی این عدد باید 355 باشد (I / 257).ابراهیم طی سفر خود به اروپای غربی و مرکزی و سرزمین اسلاوهای غربی مطالب بسیار ارزشمندی ارائه کرده است. جهانگردان عرب و مسلمان چون ابن فضلان و دیگران اغلب از راه شرق به سرزمین اسلاوها رفتند. از این رو اطلاعات آنان در این زمینه اندک و ناچیز است، ولی ابراهیم در نیمۀ سدۀ 4ق / 10م از راه غرب به سرزمینهای اسلاو سفر کرد و آگاهیهایی از این بخش اروپا در اختیار خوانندگان قرار داد. بارتولد بر این عقیده بود که جامعترین مطلب دربارۀ اسلاوهای اروپا را بکری به نقل از سفرنامۀ ابراهیم آورده که در آن از اسلاوهای ساکن کرانۀ دریای آدریاتیک، سرزمینهای همجوار اسلاوها، اسلاوهای شمال شرق ــ کشور تحت فرمان مِشکو (مِشقه) امیر لهستان (حدود سالهای 960-992 م) ــ و اسلاوهای همسایۀ روسها و پروسها یاد شده است (II(1) / 872). این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ابراهیم گاه سرزمین ژرمنها و دست کم بخش شمالی آن را سرزمین اسلاو به شمار آورده است. اسلاوها در روزگار او به 4 کشور بخش شده بودند که نخستین آنها بلغار و آخرین آنها سرزمین ناکون (ناقون) بود که به سرزمین ناکون ابودریتْسْکی شهرت داشت، زیرا ابودریتها که آنها را بودریچی نیز میگفتند، در این سرزمین سکنی داشتند. ابودریتها را از قبایل اسلاولاب نامیدهاند که بعضی نام اِلْب را با آن یکی میدانند. قبایل مذکور در اطراف مکلنبورگ در فاصلۀ تراوا و وارنا سکنی داشتند. در سدههای 8- 9 م کار عمدۀ افراد این قبایل کشاورزی، ماهیگیری، شکار و تجارت بود. اینان در برابر هجوم دانمارکیها و ساکسونها مقاومت میکردند. در روزگار فرمانروایی اتوی اول بخشی از قبایل بودریچی، آیین مسیح را پذیرا شدند و اسقفی کاتولیک به سرزمین آنان اعزام گردید. اینان گاه در معرض تهاجم قرار میگرفتند تا اینکه در 1147 م دستخوش سقوط و انهدام شدند و تحت سلطۀ آلمانها قرار گرفتند و از 1170 م در آلمانها مستحیل شدند. گمان نمیرود ابراهیم از سرزمین بلغار دیدن کرده باشد، زیرا وی به نقل از بازرگانانی که در ماگدبورگ با آنان گفتوگو کرده بود، مطالبی پیرامون بلغار نوشته است (کراچکوفسکی، I / 253). وی شرح اراضی اسلاو را از سرزمین ناکون آغاز کرده است، زیرا به احتمال قوی ناکون نخستین سرزمینی است که در مسیر او قرار داشته است. بنابر قول ابراهیم راه این شهر از پلی چوبی به طول تقریباً یک میل میگذشت. بنا به نوشتۀ میکل ظاهراً رودی که پل مزبور بر آن قرار داشت، میبایست رود الب باشد (2(2) / 70). اسلاوهای این سرزمینِ پوشیده از جنگل، مردمی دلیر و جنگجو بودند که با زره و شمشیر در دژهای استوار از سرزمین خویش دفاع میکردند. آنان دشتهای پرآب را برای احداث دژهای خود برمیگزیدند. سپس محیط باروها را به صورت دایره و مربع در اندازههای مورد نظر میساختند و گودالهایی میکندند و برجهای دژ را در آنجا بنا میکردند. آنان برجها را با الوار و تنههای درختان استوار میساختند. دروازۀ این دژها مشرف به پلی چوبی بود (همو، 2(2) / 70-71).دومین کشور اسلاو که ابراهیم از آن یاد کرده، سرزمین بولِسلاو اول (بویصلو) شاه بوهِم (بوهِمیا ـ بوهمیه) است که از 929 تا 967 م فرمانروایی داشته است. وی در این کشور از شهرهای مستحکمی چون نووی گراد (نوفیغراد) که از سنگ آهک ساخته شده بود، سالزموند که به درۀ مولداوی منتهی میشد و نیز از شهر پراگ (فراغه ـ براغ) یاد کرده است و فاصلۀ این شهر تا کراکو در لهستان را سه هفته راه تخمین زده است (همو، 2(2) / 71) که مبالغهآمیز به نظر میرسد. ابراهیم در گزارشهای سفر خود مطالبی دربارۀ مجارها (المَجَغریون)، ترکان، مسلمانان و یهودیانی که برای تجارت به این سرزمین میآمدند، ارائه کرده است. وی سالزموند را شهری یهودینشین نامیده است. معلوم میشود که در شهر پراگ سکههای روم شرقی (بیزانسی) در مبادلات بازرگانی رواج داشت و بازرگانان از این سرزمین برده، روی و چرمهای ساغری میبردند (میکل، 2(2) / 71-72). وجود بردگان فرنگی و اسلاوی در دستگاه امیران اموی اسپانیا را گروهی از محققان و مؤلفان تأیید کردهاند (نک : باسورث، 10-12). ابنخردادبه نیز به وجود خدمتگزاران اسلاوی (الصقالبه) در اندلس اشاره کرده است (ص 92). از اسلاوها واحدهای رزمندۀ خاصی برای حمایت از امیران اموی اسپانیا تشکیل میشد (دزی، 429-430). بارتولد مینویسد «اسلاوها را گاه به عنوان برده، به ویژه اختگان (خِصبان) سپید به کشورهای اسلامی میبردند» (II(1) / 872). مقدسی نیز از خدمتگزاران سپید (البیض) اسلاوی، گفتوگو کرده که آنان را به اندلس میبردند، در آنجا اخته میکردند و سپس به مصر و شام میفرستادند (ص 242). ابنخلدون در بخش مربوط به امارت حکم ثانی از وجود بردگان فرنگی و نیز بردگان اختۀ اسلاوی یاد کرده است که از سوی جعفر بن عثمان المصحفی و همچنین امیر بارسلونا (برشلونه) به امیر اموی هدیه شده است (صص 144 و 145).ابراهیم از بوهم به عنوان شکوفاترین شهر اسلاوی و از لهستان که مِشکوی اول دوکِ پولونی (960-992 م) بر آن فرمان میراند، به عنوان وسیعترین دیار اسلاوی یاد کرده است (میکل، 2(2) / 72). نام مشکو در نوشتههای عربی به صورت مشقو (همانجا) و در آثار البلاد قزوینی به صورت مشقه آمده است (ص 616). این نکته که ابراهیم سرزمین مشکو را وسیعترین بلاد اسلاوی نامیده، حاصل آگاهی اندک وی از اوکرائین و روسیه است. مطالب مندرج در یادداشتهای سفر او را زکریای قزوینی بیآنکه نامی از وی ببرد، در کتاب خود آورده است. مطالب مزبور را میکل در بخش مربوط به «راه سفر ابراهیم بن یعقوب» نیز ذکر کرده است، به گونهای که با نوشتۀ قزوینی مطابقت دارد. وی مینویسد این سرزمین شمالی (لهستان) سرشار از اغذیه، گوشت، عسل و دیگر مواد خوراکی است. مالیاتهای اخذ شده مختص پرداخت حقوق ماهانۀ سپاهی متشکل از 000‘3 جنگجوی مسلح و زرهپوش است. هر یک از افراد این سپاه با 10 تن برابری میکند. آنان به تعداد خود لباس و مرکب و سلاح دریافت میدارند. پادشاه هزینۀ تربیت همۀ فرزندان آنان را اعم از پسر و دختر بر عهده داشت و پس از بلوغ به آنان همسر میداد و مهریۀ دختری را که به همسری داده میشد، به عمو یا پدر عروس میپرداخت. این بخشش بسیار ارزشمند بود، زیرا مهریه در میان اقوام اسلاو همانند قوم بربر سنگین بود. مهریۀ پرداخت شده ثروتی بود در اختیار پدر برای تأمین زندگی دو دختر یا سه پسر. مهریه چنان سنگین بود که هر گاه دوبار برای دو فرزند پرداخت میشد، شخص پرداخت کننده تهیدست میگشت (قزوینی، 616-617؛ میکل، 2(2) / 72). ابراهیم اسلاوها را مجموعهای متنوع از ملتها میداند که بیگانگانی از اراضی شمالی ازجمله ژرمنها و اسکاندیناویاییها نیز به آنان پیوستند. به نظر میرسد که وحدت اسلاوها در روزگار او از میان رفته و چنانکه اشاره شد، به 4 کشور بلغار، بویشلای (بویصلو، بولسلاو)، مشقو (مشکو) و ناکون منقسم شده بود (میکل، همانجا). علاوه بر اینها کشورهایی هستند که مردم بعضی از آنها اسلاو و بعضی غیراسلاوند. این مردم عبارتند از روسها که بعدها در شرق سرزمین مشکو دیده میشوند، پروسها (البروسیون) که در شمال و در ساحل دریای بالتیک (بحرالبلطیق) سکنی دارند و به زبان خاص خود گفتوگو میکنند به گونهای که برای همسایگان قابل درک نیست (همو، 2(2) / 73). ابراهیم قوم روس را جز از قوم اسلاو نوشته است. ابن فضلان نیز در سفرنامۀ خود قوم روس را جدا از مردم اسلاو آورده است (صص 80-109)، حال آنکه زبان روسی از خانوادۀ زبانهای اسلاوی است؛ و اما چنانکه گفته شد به نظر میرسد که ابراهیم سرزمین بلغار را ندیده است. شاید وی به لهستان سفر کرده باشد، ولی در این نکته نیز جای تردید است، چون از خط سیر خود در این سرزمین یاد نکرده و تنها مطالبی را که طی گفتوگوهای خصوصی با مشکو فرمانروای آن سرزمین داشته به نقل از وی آورده است. مطالبی که ابراهیم نوشته است شامل جزئیاتی پیرامون جغرافیای طبیعی، شیوۀ زندگی و احوال اجتماعی اقوام اسلاو است که در کتاب دو جلدی کونیک و روزن منعکس شده است (کراچکوفسکی، I / 253). از دیگر اقوام اسلاو که در شمال غرب سرزمین مشکو در منطقهای جنگلی سکنی داشتند، قومی بود که ابراهیم آنان را ولتابا (میکل، 2(2) / 73) و مسعودی «ولینانا» نامیده است (2 / 32، 33). نظر مسعودی دربارۀ این قوم تا اندازهای با نظر ابراهیم بن یعقوب متفاوت است. مسعودی قوم مزبور را از آن دسته اقوام اسلاو میداند که رسم جاهلیت دارند، پیرو شریعتی نیستند و از شرایع ناآگاهند (همانجا)، ولی ابراهیم آنان را جنگجویان دریانوردی میداند که پیرو رؤسای قبیلۀ خود هستند و پایتختشان شهری است در کنار دریا که 12 دروازه دارد و دارای لنگرگاهی منظم است (میکل، همانجا). ابراهیم نامی از فرمانروای این قوم نبرده است، ولی مسعودی شاه آنان را ماژک (ماجک) نامیده است (2 / 32-33). بنابر قول ابراهیم در محیط زندگی اقوام اسلاو، اقوام مهم دیگری چون فرنگان، رومیان، مجارها و در جاهای دیگر تودسکها (طودشکیون) هُنگریان (انقلیون ـ هنغاریون)، پچنگها (بجناک)، روسها و خزران زندگی میکنند که با هم روابط متغیری دارند. روابط آنان گاه خصمانه و همراه با درگیری و گاه آرام و مسالمتآمیز است (میکل، همانجا). گمان میرود این نکته که ابراهیم روسها را بخشی از اقوام اسلاو به شمار نیاورده از آنجا منشأ گرفته که ابراهیم تنها به اسلاوهای غربی توجه داشته و اسلاوهای سرزمینهای شرقی از جمله روسها و اوکرائینیها را از نظر دور داشته است. ابراهیم در گزارشهای سفر خود مطالبی دربارۀ شهر زنان (مدینة النساء) نوشته که زکریای قزوینی بخشی از آن را به نقل از طرطوشی در کتاب خود آورده و نوشته است که زنان بر این جزیره که در دریای مغرب واقع است، فرمان میرانند و مردان قدرتی ندارند. گرچه این مطالب تا اندازهای مشکوک به نظر میرسد، ولی قزوینی به نقل قول از ابراهیم طرطوشی آن را یقین و غیرقابل تردید شمرده است (ص 607).تصویری که ابراهیم از سرزمین فرنگان ارائه کرده، با وجود بعضی آشفتگیها دقیقتر از نوشتۀ مسعودی است. مسعودی اغلب میان فرنگان و آفریقا خلط میکند و «ولایت افریقیه» را جزءِ سرزمین فرنگان میشمارد (2 / 34)، ولی در اقوال ابراهیم آشفتگی بیشتر مربوط به خلط میان سرزمین فرنگان و اسلاوهاست. ابراهیم دربارۀ سرزمین فرنگان چنین آورده است: سرزمینی است وسیع و سرد با آبوهوایی توانفرسا و دارای محصولات مختلف از قبیل حبوبات، میوهها، عسل. و نیز رودها، کشتها، گلهها و انواع حیوانات شکاری. معادن نقره نیز دارد. مردمش مسیحی هستند و از شاهی دلیر پیروی میکنند که سپاهی عظیم دارد. از نظافت ناآگاهند و در سال یکی دو بار خود را با آب سرد میشویند. پوشاک خود را از تن بیرون نمیکنند و آن را نمیشویند و آن قدر میپوشند تا پوسیده شود. موی ریش خود را نمیتراشند، بلکه میکَنند، و لذا با قوّت بیشتری رشد و نمو میکند (میکل، 2(2) / 123).سخنان ابراهیم پیرامون نظافت اسلاوها درخور توجه فراوان است. وی میگوید: اسلاوها دارای حمام نیستند، ولی چیزی دارند که به جای حمام از آن استفاده میکنند. آنان خانههای خود را با چوب و الوار بنا میکنند و همانند کشتیها، درزهای خانهها را با صمغی که از تنۀ درختان میگیرند، پر میکنند و در گوشۀ خانه تنوری سنگی با دودکشی در سقف میسازند. وقتی تنور داغ شد و دود هیزم فرو نشست، دودکش و درِ خانه را میبندند. بعد روی تنور که از شدت حرارت تفته شده آب فراوان میریزند، به گونهای که بخار سراسر محوطۀ خانه را فراگیرد. سپس دستهای از شاخههای درختانی مخصوص را به دست میگیرند و بخار را به سوی خود میکشانند و شاخهها را بر تن میزنند. این عمل باعث باز شدن مسامات و ترشح عرق از خلل و فرج بدن میشود. آنان با این عمل خود را از ابتلا به جرب و دیگر بیماریهای پوستی مصون میدارند (همو، 2(2) / 77- 78).تاریخ نگارش یادداشتهای سفر ابراهیم معلوم و مشخص نیست. گرچه مطالبی در دیگر کتابها از این یادداشتها برجا مانده، ولی بیگمان بخش مهمی به ویژه مطالب مربوط به اسلاوها از میان رفته است. با این وصف اطلاعاتی که زکریای قزوینی به نقل از طرطوشی پیرامون شلسویگ (صص 601-602) و نیز موضوعاتی که دربارۀ ایرلند و صید بال در نزدیکی سواحل این سرزمین (ص 577) به دست داده، همچنین بعضی مطالب دیگر شایان توجه بسیار است.هنوز جا دارد پیرامون یادداشتهای ابراهیم بن یعقوب تحقیقات و بررسیهای انجام گیرد و در این زمینه خدمت تادئوش کووالسکی بسیار ارزنده و گرانبهاست.
ابن خردادبه، عبیداللـهبن عبداللـه، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن فضلان، احمد، سفرنامه، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1345 ش؛ حمیری، محمدبن عبدالمنعم، الرّوض المعطار فی خبر الاقطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ همو، صفة جزیرة الاندلس منتخبة من کتاب الروض المعطار فی خبر الاقطار، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1937 م؛ عذری، احمد معروف به ابنالدلائی، ترصیع الاخبار و تنویع الآثار، به کوشش عبدالعزیز الاهوانی، مادرید، 1965 م؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1380 ق / 1960 م؛ مسعودی، علیبن حسین، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ میکل، آندره (میکیل، اندریه)، جغرافیة دارالاسلام البشریّة، ترجمۀ ابراهیم خوری، دمشق، 1985 م؛ نیز:
Bartold, V. V., Sochineniia, Moskva, 1963; Bosworth, C. E., The Islamic Dynasties, Edinburgh, 1967; Dozy, R., Spanich islam, transl. By Francis G. Stokes, London, 1913; Jacob. G., arabische Bericht von Gesandten an germanische Fürstenhöfe aus dem 9 und 10 Jahrhundert, Berlin und Leipzig, 1927; id, Studien in Arabischen Geographen, Berlin, 1892; Kowalski, T., Relacja Ibrahima ibn Ja’kuba z podrózy do krajów Stowiánskich w prsekazie al-Bekriego, Polska Akademja, kraków, 1946; Krachkovski, I., «Novoe izdanie zapiski Ibrahima ibn Ia’ghuba O Slavianakh», Izbrannie sochineniia, Moskva-Leningrad, 1955; id, Izbrannie sochineniia, Moskva-Leningrad, 1957; Kunik, A. i, Rozen, V., Izvestiia al-Bakri i drugikh avtorov O Rusi i slavianakh, I., SPb., 1878, II. SPb., 1903; Lévi-Provençal, E., La péninsula ibérique au moyen-âge d’après le Kitāb ar-rawd al-mi’ṭār fi ḥabar al-aķṭār d’Ibn ‘Abd al-Mun’im al-Ḥimyari, Leiden, 1938.
عنایتالله رضا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید