صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / ابخاز /

فهرست مطالب

ابخاز


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 14 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

گرچه ابخازیان اسماً مستقل بودند، ولی رفته‌رفته برتری گرجیان را پذیرفتند (آکینر، 221). در سده‌های 11-13 م (5-7 ق) در سرزمین ابخاز فرهنگ گرجی جانشین فرهنگ بیزانسی گردید. از این زمان زبان و خط گرجی وسیلۀ بیان و ضبط ادبیات مکتوب مردم ابخاز شد و نجبای ابخازی به زبان گرجی تکلم می‌کردند. سرانجام این زبان جای زبان مذهبی یونانی را گرفت (همانجا). تا روزگار مغولان دودمان با گراتیون خود را شاه ابخازیه می‌نامیدند. در نوشته‌های بیزانسی این عصر شاه گرجستان عنوان و مقام فرمانرواییِ اباسگی (ابخاز) را نیز داشت. اغلب عناوین فرمانروایان گرجستان با عنوان «شاه ابخازیان» آغاز می‌شد. این عنوان منحصراً مربوط به سرزمین ابخازیه نبود، بلکه فرمانرواییِ کارتولها و مردم ساکن گرجستان غربی و شرقی را نیز شامل می‌گردید (بارتولد، همانجا). اصطخری عنوان فارسی «ابخاز شاه» را برای فرمانروای ابخازیه به کار برده و نوشته است که «ملک الابخاز یُعرف بالابخاز شاه» (ص 191). گمان می‌رود با اتحاد سرزمینهای گرجستان عنوان شاه ابخاز صورت دیگری یافته باشد. فصیح‌خوافی ضمن بحث پیرامون جنگ جلال‌الدین منکبرنی در بلاد گرجستان عنوان شاه ابخازیه را به صورت «ملک الملوک ابخاز و گرجیان» نوشته است (2 / 298). به نظر می‌رسد که تصرف ابخازیه از سوی جلال‌الدین کوتاه مدت بوده است. ابن‌اثیر متذکر شده است که وی پس از تصرف شهرِ آنی به تفلیس بازگشت و از آنجا عازم فتح ابخازیه شد و گویا حضور او در این سرزمین حدود 10 روز ادامه داشت (12 / 460). نسوی فتح ابخازیه را در 622 ق / 1225 م نوشته است (ص 145). در حدود 726 ق / 1325 م فرمانروای باگراتی، ابخازیه را به صورت تیول به دودمن شرواشیدزه که گویا از بازماندگان شروانشاهان بودند واگذار کرد. تا سدۀ 17 م (11 ق) سرزمین اصلی ابخازیه را شاهزادگانی از دودمان شرواشیدزه اداره می‌کردند و ناحیۀ کوهستان آن که به تْسِبِلْدا معروف است، تحت فرمان شاهزادگانی از دودمان مارشانی قرار داشت. منطقۀ سامورزاکان که در بعضی نوشته‌های کهن به صورت سمور آمده است، ولی قفقازیان آن را سامور تلفظ می‌کنند، از گالیدزگا تا اینگور را در کرانۀ دریای سیاه ابتدا توسط شاخه‌ای از دودمان شرواشیدزه اداره می‌شد، ولی بعدها به مینگرلی پیوست (بارتولد، II(1) / 861, 862). در سده‌های 14 و 15 م (8 و 9 ق) شاهزاده‌نشین سوبدیانو تأسیس گردید که استانهای غرب گرجستان از جمله گوریا و مگرلیا و ابخازیه به ویژه جنوب شرق این سرزمین به تابعیت آن درآمدند، ولی شاهزاده‌نشین سوبدیانودیری نپایید و ابخازیه بار دیگر از آن جدا شد و شاهزادگان شرواشیدزه، حاکمیت را در دست گرفتند و در امور سیاسی غرب گرجستان و مناطق ساحلی دریای سیاه (قفقاز) از موقعیت ویژه‌ای برخوردار شدند. در اواسط سدۀ 15 م (9 ق) دولت عثمانی به ابخازیه لشکر کشید و در 1451 م (855 ق) ناوگان عثمانی به بنادر آن رخنه کردند. از 1578 م (986 ق) اراضی ساحلی ابخازیه به‌ویژه بندر مهم آن، سوخوم به پایگاه نظامی دولت عثمانی بدل شد. در سوخوم استحکاماتی نظامی پدید آمد که ترکان آن را «سوخوم قلعه» می‌نامیدند («مردم قفقاز»، II / 376). با ورود سپاهیان عثمانی دین اسلام در میان ابخازیان گسترش یافت، اما مسیحیت نیز همچنان به حیات خود ادامه داد (آکینر، 221). مردم ابخازیه در 1725 م (1138 ق) و 1728 م (1141 ق) و 1771 م (1185 ق) بر ضد تصرف سرزمین خود از سوی دولت عثمانی به قیامهایی دست زدند که حاصل آن تصرف دژ سوخوم و بیرون راندن سپاهیان عثمانی بود (بارتولد، II(1)863؛ «مردم قفقاز»، II / 376). ابخاز تا پیش از الحاق به روسیه به سه بخش تقسیم می‌شد: بخش نخست ابخاز اصلی بود که در امتداد دریای سیاه از گاگرا تا رود گالیدزگا قرار داشت؛ بخش دوم شامل منطقۀ کوهستانی تسبلدا بود؛ بخش سوم شامل منطقۀ سامورزاکان از گالیدزگا تا اینگورا بود که بعدها به مینگرلی پیوست (بارتولد، II(1) / 861). در 1770 م (1184 ق) لِوان شرواشیدزه درصدد کسب حمایت از امپراتوری روسیه که سرگرم توسعۀ متصرفات خود در سواحل دریای سیاه بود، برآمد. سرانجام ابخازیها در سال 1810 م / 1225 ق تحت‌الحمایگی دولت روسیه را پذیرفتند و سپاهیان عثمانی اراضی ابخازیه را ترک گفتند. پس از نفوذ روسیه، امیرنشینی نیمه مستقل در آنجا پدید آمد که نواحی ابخاز بزرگ، بزیب، گودائوتا، گوما، منطقۀ سوخوم و سامورزاکان را زیر نفوذ خود داشت. ابخاز کوچک و حد فاصل میان رودهای بزیب و مزیمتا12 و بخشهایی از مناطق کوهستانی، خارج از نفوذ شاهزادگان و امیران محلی بود. در 1864 م (1281 ق) جنگهای قفقاز پایان پذیرفت و دولت روسیه تسلط کامل خود را در سراسر قفقاز برقرار کرد. متعاقب آن حکومتهای پدید آمده از سوی دودمان شرواشیدزه و دیگر امیران و شاهزادگان محلی دستخوش انقراض شدند («مردم قفقاز»، II / 377). و استان سوخوم به 3 ولایت پیتسونْدا، اچمچیری13 و تسبِلدا بخش گردید. وظیفۀ سازمان اداری روسیه جمع‌آوری اطلاعات دقیق‌تر پیرامون وضع زندگی ابخازیان به منظور تعیین میزان مالیاتهای جدید بود. در 1866 م (1283 ق) اعمال زور و فشار دولت روسیه موجب شورش و قیام مردم گردید. پس از سرکوب شورش گروه کثیری از ابخازیان که اغلب آنان مسلمان بودند، به سرزمین عثمانی [یعنی ترکیۀ کنونی] مهاجرت کردند (بارتولد، II(1) / 864). پس از جنگ روس و عثمانی در 1877-1878 م (1294-1295 ق) بار دیگر گروهی از مردم ابخازیه سرزمین خود را ترک گفته به شبه جزیرۀ آناتولی رفتند (آکینر، 221-222). 3  سال و اندی پس از گذشت انقلاب روسیه، در 4 مارس 1921 م حکومت شوروی در ابخازیه مستقر گردید و در فوریۀ 1922 م به صورت بخشی از جمهوری گرجستان درآمد. در 1930 م ابخازیه به عنوان جمهوری شوروی سوسیالیستی خودمختار اعلام موجودیت کرد، ولی همچنان به صورت بخشی از جمهوری شوروی گرجستان باقی ماند («مردم قفقاز»، II / 378).
در اوایل 1877 م (1294 ق) شمار جمعیت ابخازیه 000‘78 نفر بود، ولی در پایان همان سال به 000‘46 نفر تقلیل یافت (BSE3, I / 42). در این مورد اختلاف نظرهایی وجود دارد. بارتولد تقلیل جمعیت را از 000‘79 به 000‘65 نفر نوشته است (II(1) / 864)، ولی آکینر شمارۀ جمعیت ابخاز را 000‘128 نفر نوشته است که تا پایان قرن 19 م به 000‘20 نفر کاستی پذیرفت (ص 221-222). بارتولد وجود 000‘20 نفر را تأیید کرده و نوشته است که در 1881 م (1299 ق) (5 سال پس از تاریخ یاد شده) عّدۀ ابخازیان به تقریب از 000‘20 نفر تجاوز نمی‌کرد (II(1) / 864). تسبلدا تا حد زیادی از سکنه خالی شد. متعاقب آن ادارات ولایت مذکور نیز دستخوش انحلال گردید و تنها شخصی با عنوان «سرپرست اهالی» در آنجا باقی ماند (همانجا). ترکیب قومی ابخازیه متنوع است و در واقع ابخازها در سرزمین خود اقلیتی را تشکیل می‌دهند. گرجیها، روسها، اوکراینیها، بلوروسها، استونیاییها، یونانیان و یهودیان نیز در آنجا سکنی دارند. در مورد جمعیت ابخازیه اختلاف نظر وجود دارد. در«دائرة‌المعارف بزرگ شوروی»، طبق آمار 1976 م حدود 000‘500 نفر نوشته شده است (XXIV(2) / 524)، ولی آکینر شمارۀ جمعیت این سرزمین را در 1979 م، 082‘486 نفر ذکر کرده است (ص 223). از این عده 097‘83 نفر (1 / 17٪) ابخازی؛ 322‘213 نفر (9 / 43٪) گرجی؛ 730‘79 نفر (4 / 16٪) روسی؛ 350‘73 نفر (1 / 15٪) ارمنی؛ 257‘10 نفر (1 / 2٪) اوکرایینی و 326‘26 نفر (4 / 5٪) بلوروسی، استونیایی، یونانی، یهودی و از سایر اقوام و ملیتها هستند. از کل جمعیت ابخازیه طبق آمار 1970 م حدود 6 / 31٪ شهری و 4 / 68٪ روستایی بوده‌اند (همانجا).
در روزگار باستان از سدۀ 6 م مردم ابخاز به آیین مسیح درآمدند و به مرزبانان تفلیس که گاه از فرمان خلفا سرپیچی می‌کردند جزیه می‌دادند (مسعودی، 226-227). ابوالفداء به مسلمان بودن مردم سوخوم و حوالی آن در ساحل دریای سیاه (بحرالقرم) اشاره کرده و نوشته است که اهالی آنجا مسلمان هستند (ص 389). مسیحیان قفقاز از زمانهای گذشته، جاثلیق ویژۀ خود را داشتند که از سدۀ 13 م (7 ق) ذکر آن آمده است. جاثلیق‌نشین ابخازیه در ناحیۀ پیتسوندا بود. گفته شده است که در ابخازیه ویرانه‌های 8 کلیسای بزرگ و قریب 100 کلیسای کوچک موجود است (بارتولد، II(1) / 863). کلیسای عمدۀ پیتسوندا که بنای آن را به سدۀ 12 م (6 ق) نسبت می‌دهند، تاکنون بر جای مانده است. در نیمۀ دوم سدۀ 18 م (12 ق) در عهد شاهزاده لوان، فرمانروایان دودمان شرواشیدزه اسلام آوردند و حکومت عالیۀ امپراتوری عثمانی را به رسمیت شناختند و دژ سوخوم را به آنان واگذاردند (همانجا). اکثر مسلمانان ابخازیه اهل سنت هستند و در قلمرو مذهبی مرکز روحانی قفقاز (باکو) قرار دارند (آکینر، 226). اطلاعی در مورد شمار جداگانۀ مسلمانان ابخازیه منتشر نشده است. مضافاً در مورد شمار ابخازها طبق آمار 1979 م نیز اختلاف وجود دارد. آکینر شمار آنان را 097‘ 83 نفر ذکر کرده است، ولی بنیگسن شمار آنان را 000‘91 نفر نوشته و خاطرنشان کرده است که بخشی از این مردم مسلمانند (ص 6). نخستین قانون اساسی جمهوری ابخازیه در اول آوریل 1925 م (BSE3, I / 42) و دومین قانون اساسی آن اول اوت 1937 م به تصویب رسید که تاکنون نیز به قوت خود باقی است («مردم قفقاز»، II / 378). مردم ابخاز از دیدگاه فرهنگی با اهالی غرب گرجستان و ادیگه (ادیغه) نزدیکی بسیار دارند. آکادمیسین ن. یا. مار، از جمله نخستین دانشمندانی بود که به مطالعۀ ابخازها از دیدگاه مردم‌شناسی پرداخت. اکنون محققان انستیتوی علمی و پژوهشی ن. یا. مار تحقیقات این دانشمند را ادامه می‌دهند (BSE2, I / 58).
زبان ابخازی به گروه زبان ادیگه ـ ابخازی تعلق دارد که آن خود از گروه زبانهای شمال باختری خانوادۀ زبانهای قفقازی است. این زبان دارای دو لهجه است: لهجۀ بزیب در شمال و ناحیۀ گودائوتا، و لهجۀ ابژوی در جنوب و ناحیۀ اُچَمچیری («مردم قفقاز»، II / 371). گذشته از آن زبان آبازی نیز به زبان ابخازی چندان نزدیک است که گفته می‌شود دو گویش از یک زبانند، حال آنکه هر یک از آنها بر پایۀ مناطق جغرافیایی خاص خود را دارای گویشهای فرعی دیگری نیز هستند (آکینر، 224). نه تنها زبان ابخازی بلکه فرهنگ ابخازی نیز به فرهنگ ادیگه نزدیک است و علت آن همسایگی و نزدیکی این دو قوم در طی قرنهای متمادی بوده است. ابخازهای ساکن ترکیه نیز به ابخازی تکلم می‌کنند. این زبان از دیدگاه لغوی تحت‌تأثیر زبانهای گرجی، ترکی و روسی قرار گرفته است. در 1926 م، 9 / 83٪ از مردم ابخازیه، زبان ابخازی را به عنوان زبان مادری خود اعلام کردند. در 1959 م این رقم به 95٪ و در 1970 م به 9 / 95٪ رسید، اما در 1979 م به 3 / 94٪ تقلیل یافت. در ابخازیه برای امور اداری، قضایی و اقدامهای رسمی معمولاً از زبان روسی استفاده می‌شود، ولی در صورت لزوم زبان ابخازی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. در 1862 م پروفسور بارون اوسلر بر پایۀ خط سیریلی (روسی) برای زبان ابخازی نوعی الفبا تدوین کرد. وی در ضمن به نوشتن دستور زبان ابخازی نیز پرداخت (همو، 225-226). نخستین کتاب با الفبای ابخازی در 1865 م و صورت تکمیل شدۀ آن در 1892 م انتشار یافت (BSE3, I / 43) و تا زمان حکومت شوروی خط و کتابتِ اندکی بر پایۀ این الفبا وجود داشت. از 1926 م تا 1928 م نیز الفبای ابداعی اکادمیسین مار، مورد استفاده بود که سپس منسوخ شد. از 1928 م خط لاتین برای زبان ابخازی معمول و متداول گردید، ولی از 1938 م خط گرجی جای خط لاتین را گرفت و تا 1954 م معمول بود. از آن پس دوباره الفبای روسی متداول گردید (آکینر، 222-226). زبان ابخازی دارای دو مصوت متغیر است، ولی صامتهای آن بسیار غنی است. در زبان ادبی ابخازی 58 واج و در گویش بزیب 65 واج وجود دارد. د. ای. گولیا شاعر ابخازی را بنیادگذار ادب آن سرزمین دانسته‌اند. نخستین مجموعۀ اشعار او در 1912 م انتشار یافت. در 1919 م نخستین روزنامۀ ابخازیه به نام اپسنی منتشر گردید که سردبیر آن گولیا بود. در همان سال گولیا داستانی زیر عنوان «در زیر آسمانی دیگر» به رشتۀ تحریر کشید که سرآغاز نثر ادبی ابخازیه شمرده می‌شود. در 1920 م چانبا، نخستین اثر درام خود را تحت عنوان «مهاجران» انتشار داد. بعدها آثار متعدد منظوم و منثور دیگری در ادبیات ابخازی ظهور کرد که نمایندگان مشهور آن کسانی چون ای. کوگونیا، لاکربایا، لاباخوآ، دارسالیا، چکادوآ، لاسوریا، جونوا، لومیا، و دیگران بودند (BSE3, I / 43-45).
کشاورزی در ابخازیه به کشت چای، توتون، مرکبات، انگور و برخی محصولات دیگر منحصر می‌شود. در گالی، آچیگواری، سیدی، اُچَمچیری و موکْوی باغهای چای و در کوخوری سوخو، گودائوتا و گاگرا باغهای مرکبات و در بامبوری تاکستانهای بزرگی وجود دارد. در 1975 م محصول چای بالغ بر 000‘ 63 تن بود. مساحت کشتزارهای ابخازیه را در همان سال 000‘42 هکتار نوشته‌اند. تأسیسات دامپروری و مرغداری نیز در آنجا دایر است. تا پایان 1975 م تعداد گاو 000‘141 و گوسفند و بز آن 000‘28 رأس بوده است. پیتسوندا یکی از مراکز عمدۀ تره‌بار و دامپروری ابخازیه است. در ابخازیه واحدهای مخصوص پرورش گیاهان دارویی نیز تأسیس شده است. پرورش زنبور عسل از روزگاران کهن رواج داشته و عسل یکی از کالاهای عمدۀ بازرگانی آن سرزمین به شمار می‌رفته است. نخستین مآخذ در این زمینه مربوط به سدۀ 4 ق‌م است. بسیاری از جهانگردان طی سده‌های 17تا 19 م از فراوانی عسل در ابخازیه یاد کرده‌اند. اکنون نیز پرورش زنبور عسل در آنجا رواج دارد. نووی آفون یکی از مراکز عمدۀ پرورش گل در ابخازیه است («مردم قفقاز»، II / 384-388). صنایع ابخازیه بر پایۀ محصولات کشاورزی آن سرزمین مبتنی است، ازاین‌رو در آنجا تأسیسات تدارک چای، توتون، کنسروسازی، ماشین‌سازی، صنایع چوب و مصالح ساختمانی، تولید کفش و غیره وجود دارد. مراکز صنعتی عمدۀ ابخاز عبارتند از سوخوم و تکوارچلی. کارخانۀ دخانیات سوخوم از بزرگ‌ترین تأسیسات ابخاز در این رشتۀ صنعتی است. در ابخازیه 11 کارخانۀ تهیۀ چای و نیز کارخانه‌های عطرسازی، تهیۀ مبل، تولید پارکت (کف‌پوش) و دیگر وسایل چوبی وجود دارد (همان، II / 388-389). یکی از مراکز صنعتی عمدۀ ابخاز کارخانۀ تولید فلز روستاوی است. نیروگاه بزرگ برق گرجستان در تکوارچلی واقع است. گذشته از آن در سوخوم و باگناری نیروگاههای آبی فعالیت دارند (همانجا). در گذشته‌های دور وجود جنگلهای انبوه مانع از عبور و مرور آزاد مسافران در ابخاز به ویژه نواحی ساحلی آن بود. راهها اغلب به سبب فقدان پل     مناسب قطع می‌شدند و در نتیجه، دریا وسیلۀ عمده‌ای برای رفت و آمد ابخازیان به شمار می‌رفت. بازرگانان یونانی از دزدان دریایی ابخازیه در هراس بودند، زیرا اینان با مهارت در آبهای ساحلی دریای سیاه شنا می‌کردند و زورقهایی داشتند که حدود 25 تا 30 نفر را در هریک از آنها جا می‌دادند و پس از بازگشت آنها را به ساحل و درون جنگل می‌کشاندند و پنهان می‌کردند.     ابخازیان 
دریانوردان ماهری بودند. در سدۀ 18 م آنان زورقهای بزرگی می‌ساختند که تا 300 نفر در آنجا می‌گرفت. گفته می‌شد که ابخازها در خشکی ضعیف و در جنگهای دریایی نیرومندند. از 1840 م / 1256 ق توسط دولت روسیۀ تزاری در ابخاز راههای ساخته شد که به راههای سوق‌الجیشی معروف است. اکنون در ابخازیه راههای اسفالته وجود دارد. 190 کم‍ از راه‌آهن مشهور قفقاز نیز از اراضی آن می‌گذرد (همان، II / 390-391).
تا 1976 م تعداد مدارس ابخازیه به 416 باب می‌رسید که در آن 100‘ 103 نفر تحصیل می‌کردند. در ابخازیه چند دانشکده و حدود 15 مؤسسۀ علمی ـ پژوهشی وجود دارد که انستیتوی زبان، ادبیات و تاریخ از آن جمله است. در ابخازیه روزنامه‌هایی به زبان محلی و زبانهای روسی و گرجی انتشار می‌یابد. رادیوی ابخازیه نیز به این سه زبان برنامه دارد (BSE3, I / 43, XXIV(2) / 524).

مآخذ

ابن اثیر، علی ‌بن محمد، الکامل، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن حوقل، صورةالارض، به کوشش دخویه، لیدن، 1939 م؛ ابن‌خردادبه، عبیداللـه‌ بن عبداللـه، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ ابن رُسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ ابوالفداء، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دُسلان، پاریس، 1840 م؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک، لیدن، 1927 م؛ بلاذُری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865 م؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1960- 1968 م؛ فصیح خوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ نَسَوی، محمد بن احمد، سیرت جلال‌الدین منکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، 1365 ش؛ یاقوت، معجم البلدان، به کوشش ووستنفلد، لایپزیک، 1861-1870 م؛ نیز:

Akiner, shirin, Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986; Artamonov, M. I., Istoriia Khazar, Leningrad, 1962; Arutunian, N. V., Biaynili (Urartu), Erevan, 1970; Bartold, V. V., Sochineniia, Moskva, 1963; Benigsen, A., Musulmane v SSSR, Paris, 1983; BSE2; BSE3; EI2; Istoriia Anonimnogo Povestrovatelia Psevdo-Shapukh Bagratuni, Erevan, 1971; Istoriki Gretsii, Moskva, 1976; Kaukhchishvili, S. G., Gruzinskie istoriki po istorii Vizantii, Tbilisi, 1974; Marquart, Joseph, Östeuropäische und östasiatische Streifzüge, Darmstadt, 1961; Narody Kavkaza, eds. B. A. Gardanova, et al. Moskva, 1962; Nöldeke, Th., Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, Leiden (reprint 1973); Procopius, History of the Wars, English translation by H. B. Dewing, Books, I, II, III, IV, London, 1954; TA. 

 

عنایت‌الله رضا

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: