صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابدالی /

فهرست مطالب

ابدالی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 15 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبدالی (منسوب به ابدال، به تلفّظ افغانان اَودال یا اَودَل)، قبیلۀ معروف افغان كه حكومتی مستقل در هرات بنیان نهادند و اخلاف آنان پس از تأسیس دولتی جدید در افغانستان، بیش از دو قرن بر آن كشور حكومت كردند. ابدالیان نام ابدالی را از نیای بزرگشان ابدال بن ترین ابن شَرَخبون (شرف‌الدین) بن سَرَه بَن بن قَیس گرفته‌اند (هروی‏، 548-556). دربارۀ ‌نام ابدال و زمان زندگی او نمی‌‌توان نظری قاطع ابراز داشت: وكیلی ابدال را لقبی می‌داند كه خواجه ابواحمد ابدال چشتی (د 355 ق / 966 م) «از راه مهربانی» به نیای ابدالیان داده است. وكیلی خود نام اصلی ابدال را محمد عارف سره بنی قندهاری ذكر می‌كند (1 / 21) و هروی از عارفی با عنوان «شیخ المشایخ عارف‌ترین اودل» (زنده در 974 ق / 1566 م) سخن به میان می‌آورد» (صص 760-761)، ولی نمی‌توان میان این «عارف‌ترین اودل» و ابدال بن ترین بن شرخبون، نیای ابدالیان، ارتباطی یافت. برخی نام ابدالی را آن قدر كهن دانسته‌اند كه آن را با هپلتها و هیاطله ارتباط داده‌اند (برای تفصیل این مطلب نک‍ : نیر، 70-81)، اما هیچ یك از این روایات را نمی‌توان پذیرفت، چنانكه لاكهارت نیز به این موضوع اشاره كرده است (ص110).
قبیلۀ ابدالی به 7 خاندان یا قبیلۀ كوچك‌تر تقسیم شده است: پوپَلزایی (یا فوفلزایی)، بارَكْزایی، علیزایی، نورزایی، اسحاقزایی، اَچَكزایی و اَلیكوزایی (اَلكوزایی). خاندانهای سَدوزایی (شاخه‌ای از پوپلزایی) و محمد زایی (شاخه‌ای از بارَكزایی)، دو خاندان سلطنتی افغانستان را تشكیل می‌داده‌اند كه در حدود دو قرن از 1160ق / 1747م تا 1398ق / 1978م (سقوط حكومت محمد داوود) بجز فواصلی كوتاه بر آن كشور حكومت كرده‌اند (گریگوریان، 30).
ابدالیان تا حدود 1600 م (اوایل سده 11 ق) به صورت مستقل زندگی می‌كردند و چون از آزار اُزبكان به ستوه آمدند، باجگزاری دولت ایران را پذیرفتند تا در مقابل دشمنان از آنان حمایت شود (حیات خان‏، 67).
در باب انتقال ابدالیان به هرات دو نظر وجود دارد: گریگوریان می‌نویسد: شاه عباس صفوی (978- 1038 ق / 1571-1629 م) كه در صدد تضعیف این قبیلۀ نیرومند بود، گروه بزرگی از آنان را از قندهار به هرات منتقل ساخت (ص 44)، ولی لاكهارت احتمال می‌دهد كه ابدالیان بر اثر فشار غِلزائیان به اطراف هرات كوچ كرده باشند (صص 110-111) و پس از كوچ به هرات ییلاقشان حوالی باد غیس، و قشلاقشان اوبِهْ و شافلان تا حوالی اسفزار بوده است (مرعشی، 19).
شاه عباس در 1006 ق / 1597 م شخصی به نام سدو (وكیلی، 1 / 22؛ اسدالله) از طایفۀ پوپلزایی را به سركردگی آنان گماشت و وی را «امیر افاغنه» لقب داد. این كار به سدو امكان داد تا قبیلۀ خود را از زیر سلطه غِلزائیان آزاد سازد (لاكهارت، همانجا). اخلاف او بعدها به سدوزایی معروف شدند (وكیلی، همانجا) ابدالیان به نشانۀ حق‌شناسی نسبت به شاه ایران، او را در 1031 ق / 1622 م در محاصرۀ قندهار یاری كردند. شاه عباس در ازای این خدمت به سدو لقب سلطان داد (لاكهارت، همانجا). پس از او دیگر سرداران ابدالی نیز ازجانب شاهان صفوی لقب سلطانی 000‘60 خانوار بوده است. در اواخر سلطنت شاه سلیمان، سرداری ابدالیان به حیات سلطان سدوزایی تعلق داشت. در مشاجره‌ای كه میان حیات سلطان و یكی از مُحصِّلان (مأمور اخذ مالیات) هرات رخ داد، آن محصل كشته شد و حیات سلطان با گروهی از ابدالیان روانۀ مُلتان شد. اما بنی‌اعمام او در هرات سردار قوم و قبیله بودند (مرعشی، 19). پس از شورش میرویس بر حاكم قندهار، عبدالله خان، فرزند حیات سلطان «محض اظهار نمك بحلال» با 500-600 سوار به یاری مأمور حكومت مركزی، كیخسروخان (مرعشی، 20: خسروخان) شتافت، ولی كیخسرو كشته شد (استرابادی، جهانگشا، 5) و عبدالله خان با كسانش عازم هرات شد. در آن زمان عباسقلی خان شاملو حاكم هرات بود. وی از هجوم قبائل ابدالی و رجوع سرخیلان آن قوم به عبدالله خان بیمناك شد و او و فرزندش اسدالله خان را به زندان افكند، اما در همین احوال سربازان قزلباش به علت بدرفتاری عباسقلی خان بر او شوریدند و او را گرفتار ساختند و خواهان حاكمی جدید شدند. پس جعفرخان استاجلو به حكومت هرات گمارده شد. در این گیرودار عبدالله و فرزندش اسدالله به كمك ابدالیان از زندان گریختند و به جانب كوه دو شاخ كه در آن وقت ایل ابدالی در آن قشلاق كرده بودند، رفتند و اسفزار را گرفتند و عزم تسخیر هرات كردند (مرعشی، 19-20). جعفرخان موضوع را به منصورخان مغانی (شاهسون) حاكم مشهد نوشت. منصورخان همراه باباعلی بیگ (حاكم ابیورد) با سپاهی روانۀ هرات شد. جنگ در شَكیبان میان ابدالیان و سپاه منصورخان در گرفت و باباعلی بیگ كشته شد. سپاه منصورخان شكست خورد و او به مشهد بازگشت. ابدالیان با غنیمت فراوان آهنگ هرات كردند و آن را به محاصره گرفتند. برخی از محاصره‌شدگان كه از قحط و غلا به تنگ آمده بودند، از باره فرود آمدند و به ابدالیان پیوستند (مروی، 1 / 20-21). سرانجام در شب 26 رمضان 1129 ق / 23 اوت 1717 م چند نفر از روستای مَلَدُم (به تلفظ مردم هرات مَلَدُن، نیز نک‍ : حافظ ابرو، 19) با محاصره‌كنندگان همدست شدند و قلعه را بر ابدالیان گشودند و زمان خان ابدالی، جعفر خان را با دیگر اسیران قزلباش در سر خیابان باغ نو به قتل رسانید (استرابادی، جهانگشا، 6- 8)، ولی به روایت مروی جعفرخان خود قلعه را تسلیم كرد و ابدالیان او را به وطن بازگرداندند (1 / 21-22). مرعشی (ص 21) تاریخ این وقایع را 1128 ق می‌داند و مروی (همانجا) 1122 ق. بدین ترتیب ابدالیان قزلباشان را از هرات بیرون كردند و در اندك زمانی كوسویه (اكنون كُهسان)، غوریان، سرحدات مرغاب و بادغیس، جام، لنگر، زوزن و میمند را تصرف كردند و فراه نیز به دست اسدالله افتاد (استرابادی، مرعشی، همانجاها). ابدالیان در 1130 ق / 1710 م در هرات یك دولت مستقل ایجاد كردند (دو پره، 324) و وابستگان 000‘60 خانوار ابدالی نیز به هرات فرا خوانده شدند (مروی، 1 / 22). پس از شكست سپاه منصورخان، دولت صفوی فتحعلی خان تركمان میرشكارباشی را با 000‘40 نفر به هرات فرستاد. در جنگی كه در نواحی كوسویه یا كافر قلعه (اكنون اسلام قلعه) رخ داد، نخست سپاه ابدالی عقب نشست، اما هنگامی‌كه سپاه فتحعلی خان به تعقیب آنان پرداخت، ابدالیان بازگشتند و بر آنان حمله كردند. در نتیجه فتحعلی خان با جمعی از نزدیكانش كشته شد و سپاهش شكست خورد (استرآبادی، جهانگشا، 7، مروی، همانجا). مروی شمار كشتگان سپاه صفوی را 000‘30 ذكر می‌كند. در این احوال محمود غِلزایی حاكم قندهار قصد پس گرفتن فراه را داشت. اسدالله ابدالی به مقابلۀ او شتافت و در دِلارام (بین فراه و زمین داور) جنگی سخت در گرفت و اسدالله كشته شد (1132ق / 1720م). محمود كه از تسخیر فراه عاجز بود، به قندهار بازگشت و به دربار صفوی نوشت كه این خدمت را محض هواخواهی آن دولت كرده است و افزود كه هر گاه موكب شاهی از آن طرف (اصفهان) عازم خراسان شود، او هم از قندهار حركت خواهد كرد تا از هر دو جانب به دفع ابدالیان بكوشند. «امناء ساده لوح» برای او خلعت و شمشیر فرستادند و او را «صوفی صافی ضمیر» و «حسینقلی خان» لقب دادند و او نیز به بهانۀ نبرد با ابدالیان به سیستان و بم و سپس به كرمان تاخت (استرابادی، جهانگشا، 7، 11-12). اما ابدالیان با وجود پیروزیهایی كه به دست آورده بودند، از نظر اوضاع داخلی شرایط نابسامانی داشتند. پس از كشته شدن اسدالله، عبدالله خان به وسیلۀ رقیبش زمان خانِ ابدالی (فرزند دولت خان و پدر احمد شاه) محبوس و احتمالاً ‌مسموم شد (الفینستن، II / 280). غبار می‌نویسد كه بر انداختن عبدالله خان و برنشاندن زمان خان به تحریك عبدالغنی خان الیكوزایی بود (ص 340). دولت صفوی پس از شكست فتحلعی خان، صفی قلی خان (تركستان اوغلی، داروغۀ اصفهان) را به سرداری سپاه 000‘40 نفری روانۀ هرات ساخت. منصورخان (شاهسون) به‌سبب سستی در جنگ با ابدالیان از حكومت مشهد بركنار شد و علیقلی خان به جای او تعیین گردید. سپاه صفی قلی خان كه در جریان همین مأموریت اُزبكها را شكست داد، در صحرای كافر قلعه از ابدالیان شكست خورد و صفی قلی خان خود كشته شد. آنگاه سپاهیان ابدالی با غنائم و تجملات به هرات بازگشتند. مروی علت شكست این سپاه را رفتار جنون‌آمیز صفی قلی خان ذكر می‌كند (1 / 22-23؛ استرابادی، جهانگشا، 8). بعد از درگذشت زمان خان سردار ابدالی محمد خان فرزند عبدالله خان را از شور آبك به هرات فرا خواندند و در 1134 ق / 1722 م به ریاست حكومت برگزیدند (غبار، 341)، ولی لاكهارت می‌نویسد كه زمان خان به وسیلۀ محمد خان افغان بركنار شد (ص 31). پس محمد خان درصدد گسترش حكومت خود برآمد و در 1134 ق به مشهد تاخت (مروی، 1 / 23) و 4 ماه آن شهر را محاصره كرد و بدون نتیجه بازگشت (استرابادی، جهانگشا، 88)، اما مروی می‌افزاید كه محمد خان در ماه رمضان برقلعۀ مشهد حمله كرد، ولی شكست خورد (همانجا). محمد خان در بازگشت از این محاصره قلعۀ سنگان را تسخیر كرد (غبار، همانجا).
سران ابدالی محمد خان را كه با دست تهی از مشهد بازگشته بود، از حكومت بركنار كردند و ذوالفقار خان فرزند زمان خان را از شور آبك به هرات فراخواندند و به حكومت برگزیدند (استرابادی، جهانگشا، همانجا). وكیلی (1 / 24) تاریخ جلوس ذوالفقار خان را 1136ق نوشته است، و غبار (همانجا) 1137ق. در 1137ق رحمان خان فرزند عبدالله خان ابدالی به خونخواهی پدر وارد هرات شد و باعث تفرقه و نزاع ابدالیان گردید. شورای بزرگان (جرگۀ) ابدالی برای خاموش ساختن آتش فتنه، ذوالفقار خان را به جانب باخرْز و رحمان خان را به سمت فراه و قندهار فرستادند و اللهیار خان برادر محمدخان را در 1138 ق / 1726 م از مُلتان فرا خوانده به حكومت نشاندند، اما عبدالغنی خان (الیكوزایی) در هرات به نام ذوالفقار خان و بر ضد حكومت اللهیار خان قیام كرد. بر اثر تحریكات او ذوالفقارخان از باخرز به هرات آمد و جنگهای داخلی در گرفت. سرانجام ابدالیان ذوالفقارخان را به حكومت ماروچاق (مروچاق) و اللهیار خان را به حكومت فراه گماردند و هرات مدتی بدون حاكم (استرابادی، جهانگشا، 88- 89) در دست شورای بزرگان ماند. الفینستن قدرت و نفوذ این جرگه‌ها را نشانۀ وجود دموكراسی در حكومت ابدالیان می‌داند (II / 280). پس از چند ماه آوازۀ قصد حمله نادر بر هرات، ابدالیان را بیدار ساخت. پس اللهیار خان را از فراه فرا خواندند و حكومت را به او سپردند و از اختلافات داخلی دست كشیدند (غبار، 342).
نادر برای بازگرفتن قلعۀ سنگانِ خواف از ابدالیان، سپاهی 000‘14 نفری در مشهد گرد آورد و با شاه طهماسب روانۀ سنگان شد. میرزا شفیع، كوتوالِ‌(قلعه‌دار) سنگان‏، ذوالفقار خان و اللهیار خان را از پیشروی سپاه شاه طهماسب و نادر آگاه ساخت. ابدالیان سپاهی 000‘20 نفری به سرداری موسی دانگی و عیسی الیكوزایی به مقابله فرستادند، اما كاری از پیش نبردند و به هرات گریختند. نادر قلعه را متصرف شد، كوتوال و فرزندش را به قتل رساند و به مشهد بازگشت (مروی، 1 / 80-83، 87). چندی پس از جنگ سنگان گروهی از اهالی ترشیز و قاینات به نادر شكایت كردند كه افغانانِ هرات همه روزه به توابع و بلوكات آن نواحی می‌تازند. نادر برای سركوبی ابدالیان قشونهای خراسان را احضار كرد و در عرض یك ماه قریب 000‘20 تن كُرد، افشار، مروی، بغایری و غیره گردآورد و با 50 عرّاده توپ قلعه كوب، 400 شتر زنبورك و 000‘4 جزایری خراسانی در 4 شوال 1141 ق / 22 آوریل 1729 م یا 3 مۀ 1729 م آهنگ تسخیر هرات كرد (همو، 93؛ لاكهارت، 32). لاكهارت معتقد است كه تصمیم نادر بر سركوبی ابدالیان و تسخیر هرات پیش از حمله به اصفهان، درك صحیح نادر را از اوضاع نشان می‌دهد، زیرا هر چند ابدالیان به علت درگیریهای داخلی، حملۀ بزرگی به خراسان نكردند‏، اما پیوسته یك خطر به شمار می‌رفتند. نادر از لحاظ موقعیت و استعداد جنگاوری ابدالیان، از آن بیم داشت كه اگر او و طهماسب و نیروهای آنان روزگاری دراز از خراسان دور باشند، ابدالیان اختلافاتشان را كنار بگذارند و برای گرفتن مشهد متحد شوند (ص 31).
از سوی دیگر ابدالیان 000‘60 تن گرد آوردند و از هرات عازم كافر قلعه شدند. آنان 000‘1 نفر به سركردگی موسی دونكی (دانگی) قراول فرستاده بودند. نادر نیز 500 نفر از قراولان را به سرداری نیاز قلی خان پیشرو سپاه تعیین كرده بود. قراولان طرفین به یكدیگر برخوردند. نخست سپاه افغان غلبه نمود و قراولان قزلباش را شكست داد، اما سرانجام سپاهیان نیاز قلی بیگ بر آنان غلبه جستند (مروی، 1 / 93). نادر در كاریز به انتظام سپاه مشغول بود كه بدو خبر رسید كه اللهیار خان با سپاهی انبوه وارد كوسویه شده است. نادر نامه‌ای مسالمت‌آمیز به رؤسای ابدالی نوشت و آنان را به اطاعت خواند، ولی ابدالیان به تندی پاسخ دادند. سپاه نادر در سر حوض دغارود و سپاه ابدالی در كافر قلعه لشكرگاه ساختند (استرابادی، جهانگشاه، 89-90). نخست ابدالیان حمله را آغاز كردند، اما با شكست مواجه شدند. سپاه ابدالی در حالی كه لشكریان نادر در تعقیب آنان بودند به سوی هری‌ورد عقب نشست. ابدالیان پس از ورود به هرات مجدداً ‌آماده نبرد شدند و جنگجویان خود را به چند گروه تقسیم كردند: دو گروه 000‘12 نفری را به اللهیارخان و ذوالفقارخان، دسته‌ای را به امان بیگ و گروهی دیگر را به یعقوب خان و 10 تا 12 هزار پیاده را به موسی خان سپردند و از قلعۀ هرات بیرون آمدند. چون وارد روستای «باد صبا» شدند، پرچمهای سپاه نادر نمودار شد. در این ناحیه نیز نبرد سختی درگرفت تا آنجا كه نادر نمودار شد. در این ناحیه نیز نبرد سختی درگرفت تا آنجا كه نادر «استیلای آن جماعت را دید» (مروی، 1 / 95- 98). استرابادی محل تلاقی دو لشكر را بین هرات و رباط پریان مشخص كرده و می‌افزاید كه جنگ به حدی شدت گرفت كه كار از تفنگ و تیر به كارد و شمشیر (جنگ تن به تن) كشید. سرانجام سپاه ابدالی شكست خورد و به طرف روستای باد صبا عقب نشست (جهانگشا، 92). شدتِ بادهای موسمی هرات، مدت دو روز جنگ را ناممكن ساخت. روز سوم اللهیار خان تقاضای صلح كرد، ولی نادر گفت: «مادام كه جمعی از رؤسای ابدالی وارد حضور نگشته، تعهد خدمت سگالی نكنند» صلح ممكن نیست. پس چند تن از بزرگان به حضور نادر آمدند. اما در همین احوال ذوالفقار خان حاكمِ فراه با سپاهی به كمك ابدالیان رسید. روز چهارم مجدداً جنگهای سختی در بین كوشكِ باد صبا و شكیبان میان سپاه نادر از یك سو و سپاه اللهیار خان و ذوالفقار خان از سوی دیگر رخ داد. اللهیار خان مجدداً‌ خواهان صلح شد و نادر همچنان شرایط پیشین را تكرار كرد. سرانجام گروهی از بزرگان ابدالی به حضور نادر رسیدند و او اللهیارخان را مجدداً به حكومت هرات گمارد و خود عازم مشهد گردید و از آنجا خلعت و شمشیر مُرصّع برای او فرستاد (همان، 92-95). در این مصالحه عبدالغنی الیكوزایی طرف مذاكره بود (غبار، 343). پس از آنكه نادر ابدالیان را بخشود، آنان نه تنها حاضر به اطاعت شدند، بلكه پیشنهاد كردند كه نادر را در برابر غلزاییان یاری دهند؛ هر چند طهماسب و وزیرانش مخالف این پیشنهاد بودند، نادر آن را پذیرفت (لاكهارت، 33).
حسین غلزایی حاكم قندهار كه از حملۀ آیندۀ نادر بر آن شهر بیمناك شده بود، ابدالیان را به مخالفت با نادر ترغیب می‌كرد، ولی اللهیار خان حاضر به ترك پیمان نمی‌شد (استرابادی، جهانگشا، 131). حسین در 1142 ق / 1730 م مأموری به منظور برانگیختن ابدالیان به هرات فرستاد تا بدین ترتیب بار دیگر توجه نادر را از قندهار به سوی هرات معطوف گرداند‌ (لاكهارت‏، 51). سرانجام شماری از ابدالیان بر اللهیار خان شوریدند و ذوالفقار خان را برای نبرد با او از فراه فرا‌خواندند. وی پس از سه ماه جنگ و گریز در 3 شوال 1142 ق / 10 آوریل 1730 م فاتحانه وارد شهر گردید و اللهیار خان روانه ماروچاق شد. او وابستگان خویش را در آنجا گذاشت و خود با مودود قلی خان حاكم سرخس و بعضی از حكام اویماق كه با او اتفاق داشتند، وارد مشهد شد و مورد احترام حاكم آنجا، ابراهیم خان ظهیرالدوله برادر نادر، قرار گرفت. سه روز پس از ورود او ذوالفقار خان با سپاه 000‘8 نفری (استرابادی، جهانگشا، 131-132) در محرم 1143 ق وارد نواحی مشهد شد و پس از دو شب توقف به محاصرۀ آن شهر پرداخت. ابراهیم خان یا گرد آوردن 000‘1 نفر از جنگجویان ابیورد، اكراد قرائی و بغایری آماده دفاع شد (مروی، 1 / 152-153) و به اتفاق رحیم خان گرایلی و جمعی دیگر از خوانین و سركردگان با سپاه و توپخانه از دروازۀ دستگرد به مقابلۀ آنان شتافت. نبردی كه بین دو طرف در روزهای 8 و 13 محرم 1143 ق درگرفت به شكست ابراهیم خان منتهی شد (برای شرح این نبردها، نک‍ : مروی، 1 / 153-156؛ استرابادی، جهانگشا، 132-134؛ همو، دُرۀ نادره، 249-251). پس از شكست ابراهیم خان خوانین خراسان به رضا قلی میرزا، فرزند 12 سالۀ نادر متوسل شدند و او شرح ماجرا را به پدر نوشت و نادر در اواخر ربیع‌الثانی همان سال به مشهد رسید (همان، 251-253). ذوالفقار خان كه از نیت نادر آگاه شده بود در ماه صفر / اوت عازم هرات شد و به تدارك سُرب و باروت، مرمت قلعه، كندن خندق و تهیۀ مهمات پرداخت (مروی، 1 / 156-157). نادر اللهیار خان ابدالی را كه در مشهد بود بنواخت و به او وعدۀ حكومت هرات داد (همو، 1 / 169). اللهیار خان رخصت عزیمت به ماروچاق خواست و نادر او را «نفوذ وافره و خلاع فاخره و خنجر مرصّع و عطایای خاص اختصاص داده» روانۀ ماروچاق ساخت (استرابادی، جهانگشا، 140-141).
نادر با سپاهی مركب از 000‘36 نفر (مروی، 1 / 169) در روز چهارشنبه 4 رمضان ق / 2 مارس 1731 م (استرابادی، جهانگشا، 144) یا 15 رمضان / 13 مارس (همو، درۀ نادره، 274-275) از مشهد عزم تسخیر هرات حكومت كرد (همو، جهانگشا، 145-146). ذوالفقار خان چون از ورود نادر به مشهد و آمادگی او برای حمله به هرات اطلاع یافت از حسین سلطان (حاكم قندهار) كمك خواست. حسین، خود به اسفزار آمد و با ذوالفقار خان ملاقات كرد، ولی بنا‌بر دلایلی كه ذكر نشده است. موافقی میان آن دو صورت نگرفت؛ در عوض حسین سلطان با نادر وارد مذاكره شد و دو شاهدخت صفوی را با بیوه و كودكان محمود و برخی كسان دیگر مبادله كرد، اما چندی بعد اختلافاتش را با ذوالفقار خان رفع كرد و سپاهی دو تا سه هزار نفری به فرماندهی سردار معروف غلزایی، محمد سیدال خان، به كمك او فرستاد (لاكهارت، 52).
ذوالفقار خان كه با 000‘60 نفر از جنگجویان ابدالی هرات را ترك كرده بود، در حوالی جوی نقره به سپاه نادر برخورد و در این ناحیه جنگهای سختی بین دو سپاه در‌گرفت و ابدالیان مغلوب شدند و برای تدارك حملۀ بعدی به هرات عقب‌نشینی كردند (نک‍ : مروی، 1 / 170 به بعد).
در همین اوقات سیدال خان بر سپاه نادر شبیخون زد، و نادر را در معرض خطر قرار داد. نادر با 8 تن از نزدیكان در برجی محصور شد، ولی با رانده شدنِ افغانان نجات یافت (استرابادی، جهانگشا، 146-147؛ همو، درۀ نادره، 277-280). در همین احوال اللهیار خان ابدالی با گروهی اویماق بادغیسی و ماروچاقی به اردوی نادر پیوست. نادر در 26 شوال / 23 آوریل با سپاه خود به زنده جان رفت و به قول استرابادی از افاغنۀ آنجا بر «زنده جانی»‌ ابقا نكرد (همان، 280) و از طریق كبوتر خان عازم پُل مالان شد. سپاه ابدالی درحوالی شمشاد آباد (غبار، 343؛ شمس‌آباد؛ استرابادی، درۀ نادره، 280: ده نو) به مصاف نادر شتافت و جنگ سختی درگرفت. در این ناحیه توپچیان ابدالی خیمۀ نادر را هدف قرار دادند (همو، جهانگشا، 149-151؛ برای تفصیل جنگهای این ناحیه، نک‍ : مروی، 1 / 176- 179). نادر به روستای ناگهان (در كنار پُلِ مالان) رفت و محاصرۀ هرات را شدت بخشید. جنگ 4 ماه ادامه یافت و هرات دچار قحطی شدید شد، در عالم آرای نادری آمده است كه بیش‌تر اوقات شبها پانصد ششصد نفر از افغانان‏، مرد و زن، به علت بی‌آزوقگی خود را از قلعه به زیر می‌انداختند و به سنگر كلبعلی خان و پیر محمد خان (سرداران نادر) پناه می‌بردند، ولی مردانشان كشته و زنان و كودكان آنان اسیر می‌شدند. سرانجام كاظم بیك، میراب باشی هرات داوطلب شد كه با 000‘10 نفر از قلعه بیرون آمده، سنگر كلبعلی خان و پیر محمد خان را تصرف كند. جنگ در‌گرفت و نادر خود با فوجی وارد سنگر كلبعلی خان گردید و سیدال خان و امان‌اللـه خان نیز به كمك میراب باشی آمدند. در این نبرد میراب باشی اسیر و به دستور نادر به دار آویخته شد و امان الله خان كه مورد خشم ذوالفقارخان قرار گرفته بود، با گروهی در حدود چهارصد پانصد نفر به اردوی نادر پیوست (مروی، 1 / 189-191).
در 17 محرم 1144 ق / 11 ژوئیۀ 1731 م ذوالفقار خان با سپاهی بسیار از هرات بیرون آمد و از هری‌ رود گذشت. نادر گروههایی را برای قطع سپاه او فرستاد و خود نیز بر آنان تاخت. ابدالیان به سختی شكست خوردند و به وسیلۀ اللهیار خان تقاضای صلح كردند. نادر این تقاضا را پذیرفت. ابدالیان در این هنگام سپاه ابراهیم خان را كه از ایران آمده بود، سپاه كمكی خود پنداشته‌اند و ترك پیمان گفتند، ولی با پی بردن به خطای خویش از نادر تقاضای بخشایش كردند (لاكهارت، 53-54). ابدالیان در ضمن از نادر خواستند تا اللهیار خان را به حكومت هرات بفرستد (استرابادی، جهانگشا، 158). اما چون اللهیارخان وارد قلعۀ هرات شد و مورد سرزنش مردم قرار گرفت. پیمان خود را با نادر شكست و بدو پیغام فرستاد كه تا جان در تن دارد از جنگ و ستیز با او دست بر نمی‌دارد. نادر از این حركت اللهیارخان برافروخت و تصمیم بر فتح هرات گرفت. افغانان گاه و بیگاه از شهر خارج می‌شدند و به اردوی نادر حمله می‌كردند. شدیدترین این حملات در مواضع جبرائیل، سیاوشان، گورَزان و پُوزۀ كبوترخان بود. اللهیارخان به‌سبب قحطی شدید در هرات به نادر پیغام فرستاد در صورتی كه اعضای خانوادۀ او را آزاد سازد، تسلیم خواهد شد. نادر چنان كرد، اما اللهیارخان همسر خویش را كشت و به نادر كه به گازرگاه رفته بود، حمله كرد، ولی كاری از پیش نبرد و سرانجام دروازه‌های هرات پس از 13 ماه محاصره گشوده شد (مروی، 1 / 195) و نادر به اللهیار خان و نزدیكانش اجازه داد كه به مُلتان روند و دیگر ابدالیان را در مشهد و ابیورد و سمنان اسكان داد و پیر محمد سلطان، حاكم جام از جانب نادر خطاب خانی یافت و حاكم هرات گردید و در 7 رمضان 1144 ق / 22 فوریۀ 1732 م وارد قلعۀ هرات شد (استرابادی، جهانگشا، 166). ذوالفقارخان نیز كه به قندهار گریخته بود به حبس حسین غلزایی درآمد (غبار، 347). هنگامی كه نادر در تدارك محاصرۀ هرات بود، ذوالفقارخان برادر خویش علیمردان خان را با سپاهی به فراه فرستاد تا به دفع سپاه نادر و قلعه‌داری آن شهر بپردازد و در صورت لزوم از حسین، حاكم قندهار، كمك بخواهد. از سوی نادر نیز امام وردی خان با سپاهی عازم فراه شد (مروی، 1 / 180-181). علیمردان خان در حوالی شبلی كوه و فراه رود راه را بر ایشان گرفت. در این درگیری كه دو روز ادامه یافت گروهی از همراهان امام وردی كشته شدند. همچنین 500 تن از سپاه ابدالی كشته و گروهی اسیر شدند و بقیه به شهر فراه گریختند (استرابادی، جهانگشا، 155). چندی بعد ابراهیم خان برادر نادر به فرمان او به فراه رسید. علیمردان خان پس از نبردی سخت به شهر فراه عقب نشست و در محاصره افتاد (مروی، 1 / 182-183). ابدالیانِ فراه چون خبر فتح هرات را شنیدند، با آنكه سیدال خان با 000‘2 غلزایی به كمك آنان سیده بود، فراه را ترك كردند و آن شهر نیز به تصرف برادر نادر درآمد (لاكهارت، 54).
پس از فتح هرات، نادر گروهی از ابدالیان را در سپاه خویش پذیرفت. غنی خان ابدالی كه در حملۀ نادر به بغداد در كنار او بود، مورد شفقت قرار گرفت، به گونه‌ایی كه در یك روز 3 بار خلعت یافت و 000‘2 تومان بر مواجب او (كه 000‘1 تومان بود) افزوده شد. مروی می‌نویسد كه نادر به احترام همین شخص فرمان داد تا حُرمت مرقدِ ابوحنیفه در بغداد حفظ شود (1 / 262، 265، 268).
در فتح قندهار نیز غنی خان و موسی خان از همرزمان نزدیك نادر بودند. پس از فتح قندهار، غنی خان حاكم آنجا شد و موسی خان به لقب ایشیك آقاسی‌گری ملقب و به خدمت غنی خان مأمور گردید، ولی او این خدمت را نپذیرفت و به فرمان نادر كشته شد (همو، 2 / 486- 488، 551-552). نادر پس از فتح قندهار، ذوالفقارخان و برادرش احمد خان ابدالی را از زندان غلزائیان رها ساخت و به مازندران فرستاد و ابدالیان را در شهر نادرآباد كه در نزدیك قندهار بنا كرده بود، اسكان داد و فرمود تا ابدالیان از خراسان به آنجا روند و غلزائیان قندهار به جای آنان منتقل گردند (استرابادی، جهانگشا، 302-303 ). احمد خان ابدالی نیز در ردیف سرداران بزرگ نادر درآمد و تا زمان مرگ نادر (1160 ق / 1747 م) با او بود (غبار، 354). وی پس از كشته شدن نادر به قدرت رسید و درّ درّان (مروارید مرواریدها) لقب گرفت و قبیلۀ ابدالی نیز به دُرّانی موسوم شد (حسینی منشی، 1 / 31؛ نیز نک‍ : ه‍ د، احمد شاه درّانی، درّانی).

مآخذ

استرابادی، میرزا مهدی خان، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، 1341 ش؛ همو، درّۀ نادره، به كوشش جعفر شهیدی، تهران، 1341 ش؛ حافظ ابرو، عبدالله بن لطف‌الله، جغرافیا، به كوشش مایل هروی، تهران، 1349 ش؛ حسینی منشی، محمود، تاریخ احمد شاهی، به كوشش دوستمراد سید مرادوف، مسكو، 1974 م؛ غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، كابل، 1346 ش؛ لاكهارت، لارنس، انقراض سلسلۀ صفویه، ترجمۀ مصطفی قلی عماد، تهران، 1343 ش؛ مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمع التواریخ، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1362 ش؛ مروی، محمد كاظم، عالم آرای نادری، به كوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ نیر، محمد انور، «ابدالی، سدوزایی، دُرّانی»، آریانا، س 22، شم‍ 11، 12، كابل، 1343 ش؛ وكیلی فوفلزایی، عزیزالدین، تیمورشاه درانی، كابل، 1346 ش؛ هروی، نعمت‌الله، تاریخ خان جهانی و مخزن افغانی، به كوشش سید محمد امام‌الدین، داكا، 1382 ق / 1962 م؛ نیز:

Duprée, Louis, Afghanistan, New Jersey, 1973: Elphinstone, M., An Account of the Kingdom of Caubul, London, 1972; Gregorian, Vartan, the Emergence of Moden Afghanistan, California, 1969; Hayat Khan, Muhamad, Afghanistan and its Inhabitants, transl. Henry Priestley, Lahore, 1981; Lockhart, L., Nadir Shah, London, 1938.

بخش تاریخ
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: